فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد عاشورا و عصر امروز

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد عاشورا و عصر امروز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عاشورا و عصر امروز


تحقیق در مورد عاشورا و عصر امروز

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه19

 

فهرست مطالب

 

-   تأثیرات اجتماعی:

الف)  رفع جهالت و ضلالت مردم:

عاشورا و عصر امروز

دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین بن علی (علیه السلام) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعه‌ای که 1362 سال از وقوع آن می‌گذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب می‌کند. اما به راستی چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی (علیه السلام) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟ چرا هر ساله در سالروز قیام حسینی، مسلمانان گرد هم می‌آیند و در عزای حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش مغموم می‌شوند؟ و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟ اینها همه سؤالهایی است که در سر آغاز تأمل در قیام عاشورا به ذهن خطور می‌کند. ما در این مجال در جستجوی یافتن حقیقت جاودانگی قیام عاشوراییم و اینکه آیا پس از گذشت 13 قرن و پای نهادن در عصر کنونی، باز هم بشریت نیازمند عاشوراست تا یاد آن را حفظ کند و یا اینکه واقعه عاشورا، واقعه‌ای محدود به برهه‌ای خاص از دوران زندگی انسانهاست و بازنگری عاشورا و تجدید یاد و خاطره آن، صرفا امری عاطفی و غیر معقول است؟

در ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازیم که هر چند این واقعه عظیم پس از سالیان متمادی، همچنان باقی است؛ اما آیا می‌توان فرض نمود که در قرون آینده، و پس از سپری شدن مدت زمانی دیگر، به دست فراموشی سپرده شود و یا اینکه فرض فراموشی این قیام، فرضی است باطل


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عاشورا و عصر امروز

دانلود مقاله عاشورا و موقعیت تراژیک

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله عاشورا و موقعیت تراژیک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 تراژدی فرد و نظام در «آنتیگونه»، «مردی برای تمام فصل‌ها»، «جادوگران شهر سالم»، عاشورا: یک مقایسه
کلِّ یومٍ عاشورا و کلِّ ارضٍ کربلا
آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.[۱]
نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۲]
نیچه
شاید هیچ مفهومی به اندازه‌ی مفهوم «فرد» در تکوین جهان جدید، جهان بعد از دوره‌ی رنسانس، مؤثر نبوده باشد. مورخانی مانند یاکوب بورکهارت و فیلسوفانی مانند فریدریش نیچه و جامعه‌شناسانی مانند گئورگ زیمل به‌صراحت از آن سخن گفته‌اند و آن را مهمترین دستاورد جهان نو دانسته‌اند. با این همه، نمی‌توان گفت که این مفهوم به‌تمامی در جهان نو روییده است، گرچه مسلّم است که به‌تمامی در جهان نو به بار نشسته است. در این مقاله ابتدا می‌کوشم چگونگی شکل‌گیری این مفهوم را روشن سازم و سپس نشان دهم که چگونه میان واقعه‌ی عاشورا (موقعیت مؤثر در شکل‌گیری این واقعه) و سه نمایشنامه‌ی ماندگار در سنّت غربی از حیث موقعیت تراژیک شباهتهای اساسی وجود دارد، تا آنجا که می‌توان از یکی بودن «سرمشق» در آنها سخن گفت.
یاکوب بورکهارت (۱۸۹۷– ۱۸۱۸) و فریدریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰–‌۱۸۴۴) که زمانی در دانشگاه بازل با یکدیگر دوست و همکار بودند درباره‌ی منشأ پدید آمدن «فرد» در دوره‌ی نو نظر یکسانی داشتند و تقریباً در سخنان هردو آنان نیز متناقض‌نمایی مشابه دیده می‌شود. بورکهارت ظهور «فرد» را در ایتالیا چنین شرح می‌دهد:
در قرون وسطی چنین می‌نمود که آدمی در حال رؤیا یا نیمه‌بیداری به سر می‌برد: هردو جهتِ آگاهی او ― آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بیرون ― در زیر پرده‌ای واحد قرار داشت. تار و پود این پرده از ایمان دینی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خیال تشکیل یافته بود و از خلال آن جهان و تاریخ به رنگهای عجیبی نمایان بود؛ و آدمی خود را تنها به عنوان عضو یک قوم یا حزب یا خانواده یا گروهی از این قبیل می‌شناخت. این پرده نخستین‌بار در ایتالیا از میان برمی‌خیزد و آدمی آغاز می‌کند به اینکه دولت و جامعه و همه‌ی چیزهای این جهان را به‌طور عینی و چنانکه به‌راستی هستند مشاهده کند؛ و در عین حال آگاهی معطوف به درون نیز با تمام نیرو سر بر می‌دارد و آدمی فردی روحی و معنوی می‌شود و بدین خصوصیت خود واقف می‌گردد. در گذشته انسان یونانی به همین سان به فرق خود با غیریونانیان (بربرها) و فرد عرب به فرق خود با آسیاییان دیگر که خود را فقط همچون عضوی از قومی می‌شناختند، واقف شده است. اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری و دگرگونی بزرگترین نقش را داشته است دشوار نیست.[۳]
انسان یونانی و انسان عرب (مسلمانان قرون اولیه‌ی هجری)، در گذشته، در اینجا به‌منزله‌ی دو نمونه‌ای معرفی می‌شوند که بر ظهور مفهوم «فرد» در ایتالیای دوره‌ی رنسانس تقدم دارند، اما چرا؟ بورکهارت در این باره چیزی به ما نمی‌گوید (جز آنچه پیشتر گفت) و حتی آنچه در خصوص ایتالیای دوره‌ی رنسانس نیز می‌گوید، اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری و دگرگونی بزرگترین سهم را داشته است، فقط نگریستن به سطح است. متناقض‌نمای او در همین جاست.
نیچه فیلسوف است و عمق را بیشتر می‌کاود. او در گفتاری «درباره‌ی بُت نو»، چنین گفت زرتشت، بخش یکم، چنین می‌گوید:
جایی هست که هنوز ملت‌ها و رمه‌ها در آن هستند. اما نه اینجا نزد ما، برادران: اینجا دولت‌ها هستند.
دولت؟ دولت چیست؟ پس اکنون گوش با من دارید تا کلام خویش را درباره‌ی مرگ ملت‌ها در میان گذارم.
دولت نام سردترینِ همه‌ی هیولاهای سرد است و این دروغ از دهان‌اش بیرون می‌خزد که « من دولت، همان ملت‌ام».
این دروغ است! آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.
اما نابودگران‌اند آنان که بهر بسیاری دام می‌نهند و دولت می‌نامندش: اینان یک تیغ و یک صد آز بر فراز آنان می‌آویزند.
آنجا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نیست و از او چون چشم بد و زیرِ پا نهادن ِ سنّت‌ها و حقوق بیزارند.[۴]
نیچه در چند گفتار فروتر، «درباره‌ی هزار و یک غایت»، عباراتی می‌نویسد که به‌وضوح با سخن پیشترش، «آنان که ملت‌ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند»، در تناقض قرار می‌گیرد:
نخست ملت‌ها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازه‌ترین آفریده است.[۵]
نیچه از آفرینندگانی که ملت‌ها را آفریدند سخنی به میان نمی‌آورد. آیا این آفرینندگان همان افراد بودند؟ نیچه می‌داند که «فرد» مفهومی تازه است و برای آنکه به انتساب نادرست تاریخی یا پس و پیش گویی تاریخی (anachronism) متهم نشود از این آفرینندگان با تعبیر «فرد» سخن نمی‌گوید. اما آیا واقعاً چنین است؟ مسلماً «فرد» به عنوان مقوله‌ای فراگیر در جهان بعد از رنسانس به ظهور رسیده است، اما آیا هیچ طلایه‌داری در جهان قدیم نداشته است؟ بورکهارت و نیچه به‌تلویح از طلایه‌داران آن سخن می‌گویند، اما آن را روشن نمی‌کنند. در فروتر کلام دلیل آن را خواهیم دید.
در همین قرن، قرن نوزدهم، نویسنده‌ای دینی نیز می‌زیست که مهمترین محرومیت عصر ما را تحقیر فرد می‌دانست. این شخص سورن کی‌یرکگور (۱۸۵۵– ۱۸۱۳) نام داشت. کی‌یرکگور نیز همچون بورکهارت و نیچه به قدرت و عظمت فرد می‌اندیشید، اما ریشه‌ی این قدرت را در ایمان و دین می‌دید، با تأویل و تفسیری که خودش از ایمان و دین می‌کرد. بورکهارت و نیچه با دین میانه‌ی خوشی نداشتند و به‌طور کلی «دین» را با «دین نهادی» یکی می‌پنداشتند، هرچند نیچه تفاوت این دو را می‌فهمید و به همین دلیل با مسیح رفتاری دوگانه داشت، یعنی فردیت و فردانیت او را می‌ستود، اما شبانی (گله) او را به تمسخر می‌گرفت. کی‌یرکگور از همان آغاز معلوم کرد که «دین نهادی» (کلیسا و مراجع دینی) تا چه اندازه با «دین» فاصله دارد. این فاصله را او در فاصله‌ی میان «فرد» و «خلق» دید. و از نظر او پیامبران نخستین «افراد» بودند، آیا تاریخ جز این می‌گوید؟
آنچه ما گونه‌ی بشر (homo sapiens) می‌نامیم حدود هشتاد هزار سال از عمرش می‌گذرد (انسان امروزی)، گرچه بشر (homo) از دو میلیون سال پیش وجود داشته است. اما از حدود چهار هزار سال پیش بود که تحولی اساسی در زندگی بشر چهره نمود. گله‌های انسانی رفته‌رفته به صورت اقوام کوچک تشکل می‌یافتند و زندگی اجتماعی انسانها آغاز می‌شد. تصورات ابتدایی انسانها، از خودشان و جهان، آیینهای بیهوده‌ای را می‌ساخت که زندگی را از هر جهتگیری تازه و پویایی دور می‌کرد. در چنین اوضاع و احوالی بود که «جانهای بیابانی» و «کوه‌نشینان خلوت‌گزیده»، آنان که دیدگان‌شان در شبان تاریک خورشید نیمه‌شب را جسته بود و گوشهایشان در سکوت بیابان و کوهستان آوای دریا را شنیده بود، به میان اقوام آمدند. اما آنان را چه کسی فرستاده بود؟ — خدا آنان را فرستاده بود و آنان پیامبران نام داشتند. پیامبران نخستین افراد بودند. آنان به راستی فرد بودند. تنها کسانی که خدایی را شناخته بودند که خدای قوم‌شان نبود. و چنین بود که بهایی گزاف پرداختند. بسیاری از آنان به دست اقوام‌شان کشته شدند و برخی نیز که نتوانستند بر قوم خود پیروز شوند یا خدایشان را به یاری طلبیدند تا تبهکاران را نابود کند، و چنین نیز شد (خدا فرد را برگزید و قوم را هلاک کرد)، یا راه سرزمینی دیگر پیش گرفتند و امتهای دیگری به وجود آوردند.
در هزاره‌ی دوم قبل از میلاد، فردی این رسالت را یافت که ابراهیم نام داشت و خدایش به او وعده داد که او را پدر امتهای زمین گرداند. ابراهیم نمونه‌ی تمام‌عیار «فرد» است. او به خدایش ایمان آورده بود و «خود» را یافته بود، دیگر چه حاجتی به قوم داشت. او قوم خود را پس از آنکه او را راندند ترک کرد و در تنهایی استوار ماند. خدایش هربار او را می‌آزمود و او از هر آزمون سربلند بیرون می‌آمد. کی‌یرکگور ایمان ابراهیم را «سرمشق» می‌شمارد و مدعی می‌شود که کسی نمی‌تواند خود را مؤمن به خدای ابراهیم بداند، مگر مانند ابراهیم به او ایمان بیاورد. اما ابراهیم موحد نیز هست، ابراهیم نخستین کسی است که خدای یگانه را می‌پرستد. بنابراین، کی‌یرکگور می‌تواند نتیجه بگیرد، «حق سبحانه و تعالی فرد است او را به تفرید باید جستن».[۶]
شاید بورکهارت و نیچه حق داشته‌اند که از «دین نهادی» نفرت داشته باشند (چنانکه کی‌یرکگور نیز داشت)، اما بی‌شک در خصوص «ایمان» و «دین» در مقام خاستگاه و سرچشمه‌ی مفهومی بزرگترین تمدنهای جهان منصف نبوده‌اند. نیچه از این حیث سزاوار سرزنش کمتری است، چون نخستین کتاب او تولد تراژدی نام دارد و «تراژدی» چیزی جز «دین هنری» یا «هنر دینی » یونانیان نیست. به‌راستی، همان‌طور که هگل و نیچه توجه داده‌اند، تمیز «هنر» از «دین» در یونان دشوار است. برای آنکه بتوانیم به مقایسه‌ی مورد نظر در این مقاله برسیم کمی درباره‌ی تراژدی و فرد و موقعیت تراژیک سخن می‌گوییم.
کلمه‌ی یونانی «تراگودیا» از دو جزءِ tragos (او- بُز) و oide (سرود) ساخته شده است و احتمالاً در اوایل شکل‌گیری این سنّت آیینی و نمایشی برای اشاره به گروههایی از سرودخوانان ساتیرمانند استفاده می‌شده است که پوست بُز (نمودگار شهوت) می‌پوشیدند تا آیین پرستش دیونوسوس را انجام دهند. آیسخولوس (۴۵۶– ۵۲۵ ق م) و سوفوکلس (۴۰۶– ۴۹۶ ق م) و اوریپیدس (۴۰۶– ۴۸۴ ق م) سه تراژدی‌نویس و شاعر یونانی ، مانند همه‌ی شاعران داستانگوی دوره‌ی باستان، بر اساس روایات و سنن و اخبار بزرگان زمانهای دور نمایشنامه‌هایی می‌نویسند که از همان زمان تا امروز تراژدی نامیده می‌شود.
افلاطون (۳۴۸– ۴۲۸ ق م) تراژدی‌ را با فلسفه در تضاد می‌بیند و ادعا می‌کند که تراژدی از جزءِ غیرعقلی نفس مایه می‌گیرد که از همدردی با عواطف سبُع لذت می‌برد. اما ارسطو با افلاطون به مخالفت برمی‌خیزد و استدلال می‌کند که تراژدی نمایشی جدی است که با تقلید اعمال انسانهایی که بهتر از ما یا مانند ما هستند و از خوشبختی به نگونبختی می‌رسند در ما حالی پدید می‌آورد که نتیجه‌ی آن پاک شدن عواطف ماست (از طریق ترس و شفقت).
تعریف ارسطو از تراژدی و عناصری که لازمه‌ی پدید آمدن آن می‌شمرد تا امروز سرچشمه‌ی شناخت تراژدی بوده است، گرچه نظریه‌ی او با تمامی آثاری که تراژدی‌نویسان یونانی نوشته‌اند منطبق نیست (توجه کنید که نخست تراژدی پدید آمده است و بعد نظریه‌ی ارسطو، و نه به عکس). در دوره‌ی جدید دو فیلسوف اعتنای چشمگیری به تراژدی کرده‌‌اند و از این حیث در کنار ارسطو قرار می‌گیرند — هگل و نیچه. از نظر هگل، تراژدی از تخالف و تضارب دو نیروی اخلاقی بزرگ برمی‌خیزد که هردو موجهند و هردو نیز تجسم مشیت الهی‌اند. وظیفه‌ی قهرمان تراژدی حل کردن این تخالف و دادن «جوهری اخلاقی» به صورت برتر است. نیچه حالت تراژیک را اثبات کردن خود از طریق رنج می‌داند. به عبارت دیگر، از نظر نیچه، دو عنصر سازنده‌ی وجود انسان (عقل و شهوت/آپولو و دیونوسوس) هیچ‌گاه با یکدیگر آشتی نمی‌کنند و حذف یکی از آن دو نیز به معنای حذف انسان است. بنابراین ابرانسان (قهرمان تراژدی) کسی است که به این ستیز آری می‌گوید و بهای آن را می‌پردازد.
آنچه در نظریه‌ی این سه تن (و کسانی که نظرشان تا به این اندازه مهم نیست) درباره‌ی تراژدی همواره می‌تواند مایه‌ی ایراد باشد، این است که هریک از این سه تن به یک یا چند نمایشنامه استناد می‌کند و نظریه‌ی او درباره‌ی همه‌ی نمایشنامه‌های ماندگار دوره‌ی باستان و همچنین تراژدیهای دوره‌ی جدید (شکسپیر و ایبسن و آرتور میلر، از همه مهمتر) صادق نیست. و البته این امر درباره‌ی هر نظریه‌ای، درباره‌ی هرچیزی، صادق است چون هیچ نظریه‌ای شاید نتواند از هر حیث نظریه‌ی کاملی باشد.
اما شاید بهتر باشد قبل از آنکه به برداشت مورد نظر در این مقاله، از تراژدی، برسیم از دو نویسنده‌ی دینی و برداشت‌شان از تراژدی یاد کنیم: کی‌یرکگور و اونامونو. کی‌یرکگور قهرمان تراژیک را فردی می‌شمارد که خودش را انکار می‌کند تا امر کلی به جلوه درآید. اما، از نظر او، انسان باایمان عکس این کار را انجام می‌دهد و کلی را انکار می‌کند تا خودش را در پیشگاه خدا ببیند. میگوئل دو اونامونو (۱۹۳۶–‌ ۱۸۶۴) از «درک تراژیک زندگی» (the tragic sense of life) سخن می‌گوید و این درک را با مسئله‌ی کلی ایمان و عقل مربوط می‌کند. از نظر اونامونو، ما تشنه‌ی رسیدن به جایگاهی در عالم واقع هستیم که عقل نمی‌تواند از آن حمایت کند. بنابراین، وقتی از حذف ادعای ایمان یا عقل خودداری می‌کنیم با درک تراژیک زندگی می‌کنیم و لذا در تنشی حل‌نشده و حل‌ناپذیر به سر می‌بریم.[۷]

عناصر تراژدی: فرد، موقعیت تراژیک، مرگ تراژیک
فرد دارای سه خصوصیت است: بی‌همتاست، خود تصمیم می‌گیرد، متکی به خود است. آنچه مایه‌ی تمایز فرد از دیگران است، این است که او به‌آسانی قابل تشخیص است چون هیچ‌کس مانند او نیست و او نیز مانند هیچ‌کس نیست. نوابغ هنری و سیاسی و علمی و فکری همه چنین هستند. فرد آنجا که پای فردانیت خودش در میان باشد، مستقل از همه‌ی تأثیرهای بیرونی تصمیم می‌گیرد. و بالاخره، فرد متکی به نفس است و می‌کوشد تا حد امکان بی‌نیاز از مساعدت و یاری دیگران باشد. تراژدی به بهترین نحو گویای فردانیت است. موقعیت تراژیک زمینه‌ای است برای ظهور فرد.
موقعیت تراژیک موقعیتی است که در آن دو فرد یا فرد و تقدیر یا فرد و نظام سیاسی یا فرد و خدایان (یا خدا) با یکدیگر در تصادم قرار می‌گیرند. قهرمان تراژیک نماینده‌ی فردانیت انسانی و به‌ناگزیر متناهی و فرد مقابل او نماینده‌ی قدرت نامتناهی (جمع یا جامعه یا قدرت سیاسی یا خدا) است. فرد هنگامی که در موقعیت تراژیک قرار می‌گیرد، ناگزیر از انتخاب می‌شود، انتخابی که باید با تمام وجود بهای آن را بپردازد. زنده‌ی مرده باشد یا مرده‌ی زنده. قهرمان تراژیک «نه‌ی مقدس» را می‌گوید و این به «مرگ تراژیک » می‌انجامد.
مرگ تراژیک مرگی است که قهرمان تراژیک آن را به‌ناگزیر بر می‌گزیند. در گزینش آن هیچ‌گونه مرگ‌پرستی مشهود نیست — مرگ بزرگوارانه. قهرمان تراژیک فروتنانه مرگ را بر می‌گزیند. مرگ فقط آنجا ارزش دارد که زندگی دیگر ارزش ندارد. و این مرگ تراژیک را از مرگ‌پرستی متمایز می‌سازد؛ اینکه مرگ فی‌نفسه ارزش شمرده شود و از آن به عنوان وسیله‌ای برای اثبات خود یا عقیده‌ی خود استفاده شود — زنده‌باد مرگ! قهرمان تراژیک چیزی را به کسی نمی‌خواهد ثابت کند. از همین رو مرگ او نیز چیزی نیست که بتوان از آن تقلید کرد، چنانکه زندگی‌اش نیز.
با این مقدمات اکنون وقت آن است که به بررسی سه نمایشنامه (هر سه مستند به وقایع تاریخی) و مقایسه‌ی آنها یا موقعیت تراژیکی بپردازیم که به واقعه‌ی عاشورا می‌انجامد.
پیشتر (بند ۱) گفتیم که بورکهارت و نیچه، هردو، ظهور مفهوم «فرد» را ویژگی عصر جدید، از دوره‌ی رنسانس به بعد، می‌دانند و با این همه معتقدند که در گذشته‌ نیز، در یونان، ارج و منزلت فرد شناخته بوده است. نمایشنامه‌ی آنتیگونه، به قلم سوفوکلس، از این حیث و از جهت مقصود ما نمونه‌ای معیار است — فرد، رابطه‌ی فرد با خدا، تصادم فرد و نظام.

آنتیگونه و موقعیت تراژیک
تراژدیهای یونانی با آنکه فرد را در مرکز خود دارند، معمولاً سرگذشت یک خاندان را بیان می‌کنند و به همین دلیل اغلب به صورت تریلوژی (سه‌گانه) یا تترالوژی (چهارگانه) نوشته و روایت شده‌اند. سرگذشت آنتیگونه نیز به همین گونه است: او دختر ادیپوس شهریار است که با تقدیری هولناک پا به جهان گذاشت، کشتن پدر و ازدواج با مادر (نادانسته و با آنکه پدرش و خودش تمامی کوشش‌شان را به کار برده بودند که تقدیر را بگردانند)، و هنگامی که راز تقدیرش را به خواست و تمنّای خودش گشود، چشمانش را از کاسه به در آورد (چه فایده از چشمانی که با وجود بینایی نمی‌بینند!) و همسر/ مادرش نیز خود را حلق‌آویز کرد.[۸] نمایشنامه‌ی سوفوکلس درباره‌ی فرجام تراژیک آنتیگونه از اینجا آغاز می‌شود که آنتیگونه از مرگ برادرانش و دستور کرئون، فرمانروای شهر و دایی خودش، درباره‌ی مراسم تدفین آنان آگاه می‌شود. اتئوکلس و پولینیکوس، برادران آنتیگونه در جنگی خونین یکدیگر را به قتل رسانده‌اند، اما به دستور کرئون یکی را با تشریفات لازم به خاک می‌سپارند و دیگری را در زیر آفتاب بر خاک می‌افکنند تا طعمه‌ی کفتار و کرکس شود. کرئون دستور می‌دهد که نگهبانان بر این کار نظارت کنند و هرکس را که درصدد بر‌آمد مرده را در خاک کند و بدین وسیله فرمان حاکم را نقض کند، دستگیر کنند و به مجازات مقرر برسانند.
موقعیت تراژیک زندگی آنتیگونه از همین‌جا آغاز می شود. آنتیگونه، دختری که پدر و مادرش، و اکنون برادرانش را نیز از دست داده است و تحت سرپرستی دایی خودش زندگی می‌کند و قرار است به زودی با پسردایی‌اش ازدواج کند، قهرمانی شورشگر و انتقامجو نیست. اینکه یکی از برادرانش خائن به کشور و دیگری مدافع کشور محسوب شده است، چیزی نیست که او بتواند یا بخواهد از آن سر در بیاورد. اما او یک نکته را خوب می‌داند و آن نکته این است که خدای مرگ (یا خدایان) «آیین مرگ را برای همه‌ی مردگان یکسان می‌خواهند».[۹] از سوی دیگر، کرئون، خداوند قدرت در این جهان، فرمانی داده است که نقض آن مجازات مرگ در پی خواهد داشت. دوراهه‌ی تراژیکی که آنتیگونه با آن رو به روست همین است. اطاعت فرمان خدای آن جهان یا اطاعت فرمان خداوند قدرت در این جهان. آنتیگونه فرمان خدای آن جهان را به جا می‌آورد (درباره‌ی چگونگی کنش آنتیگونه و تفاوت آن با کنش انقلابی رجوع شود به فروتر: مرگ تراژیک ، مرگ خودخواسته و شهادت) و از اطاعت فرمان خداوند قدرت در این جهان سر می‌پیچد. اما چرا؟ — «زیرا نه زئوس چنین فرموده است، نه خدای عدالت چنین قانونی بر عهده‌ی مردمان نهاده است. تو آفریده‌ی میرنده‌ای بیش نیستی. فرمان تو را نمی‌رسد که قانون نانوشته‌ی خدایان را باطل کند. قانون خدایان قانون امروز و دیروز نیست. هیچ‌کس نمی‌داند از کی آغاز شده است. پروای غرور هیچ آفریده‌ای نمی‌تواند مرا به شکستن قانون خدایان و برانگیختن خشم آنان مجبور کند».[۱۰] اما کرئون چنین استدلالی را نمی‌پذیرد و معتقد است که «آن که زمام دولت را به دست دارد، باید فرمانش مطاع باشد؛ خواه فرمان صواب بدهد، و خواه فرمان خطا!»[۱۱] و بنابراین آنتیگونه باید کیفر این قانون‌شکنی را ببیند. اما این چیزی نیست که آنتیگونه از آن بی‌خبر بوده باشد، او پیش از اقدام به این عمل از مخاطره‌ی آن آگاه بود و می‌گفت: «اگر سزای به جای آوردن آیین خدایان مرگ است، من این مرگ را به جان می‌خرم... خشنود کردن خدایان آن جهان، بایسته‌تر از خشنود کردن خداوندان قدرت در این جهان است».[۱۲] کرئون فرمان می‌دهد آنتیگونه را در غاری زندانی کنند و اندکی غذا نیز برایش بگذارند تا به‌تدریج بمیرد، اما آنتیگونه این مجازات را تاب نمی‌آورد و خود بسی زودتر به سوی مرگ می‌شتابد. پیشاهنگ بدین گونه آنتیگونه را ارج می‌گذارد:
نیکنام و سرفراز
به راه جهان دیگر روانه‌ای.
نه زخم شمشیر تنت را خسته است،
نه گزند بیماری جانت را کاسته است.
از انبوه میرندگان تنها تویی
که به پای خویشتن
زنده به سوی مرگ می‌شتابی.[۱۳]
اما آنتیگونه به سودای کسب افتخار (شهادت) در این راه قدم نگذاشته است و زندگی را هنوز ارج می‌گذارد:
از دوست نومید و از شوهر نامراد
این دلِ شکسته را
در سفر مرگ با خود می‌برم.
چشمان من
دیگر به فروغ فرخنده‌ی روز روشن
نخواهد شد،
و در سوگ من
نه آهی بر آسمان خواهد رفت،
نه اشکی بر زمین خواهد ریخت.[۱۴]
و در ادامه باز تأکید می‌کند:
دختری را که نه خانه‌ی شوهر دیده است، نه طعم
شادی چشیده است، نه فرزندی زاده است،
نه از مهرِ دوستی بهره برده است،
در دخمه‌ای تاریک زنده در گور
می‌کنند.
کدام قانون آسمانی را شکسته‌ام؟
به کدام امید سر به سوی خدایان
بردارم؟
از کدام خدا یاری بخواهم؟
شگفتا، من گناهکارم،
زیرا که آیین خدایان را به جا آورده‌ام!
اگر خدایان چنین می‌پسندند،
من نیز به رنج خویش خرسند
و از خطای خویش پشیمانم.
اما اگر خطاکار همانا کشندگان من
باشند،
مکافات‌شان را
از مکافات خویش
سنگینتر نمی‌خواهم.[۱۵]
هنگامی که آنتیگونه خود را می‌کشد، پسر کرئون و نامزد آنتیگونه، هایمون، نیز خود را حلق‌آویز می‌کند. اما تراژدی به همین جا ختم نمی‌شود و مادر هایمون، همسر کرئون، ایرودیکه، نیز با شنیدن خبر مرگ پسرش به زندگی خود خاتمه می‌دهد. اینجاست که کرئون فریاد می‌زند: «مرا بیرون ببرید که دیگر دیوانه‌ای بیش نیستم».[۱۶] آخرین کلمات این نمایشنامه از زبان پیشاهنگ، نتیجه‌گیری سوفوکلس از این تراژدی را بیان می‌کند:
خرد باید آموخت
تا مگر از شادی بهره‌ای بتوان برد.
خدایان گستاخی را بر نمی‌تابند،
و ژاژخایی خیره‌سران را
به ضربتهای گران سزا می‌دهند،
باشد که مردمان
پیرانه‌سر خرد بیاموزند.[۱۷]
تراژدی آنتیگونه، مانند بقیه‌ی تراژدیهای یونانی ، بی‌مانند است، اما با وجود بی‌مانندی در مقایسه می‌توان گفت که سرآمد همه‌ی تراژدیهاست، چون در واقع دو تراژدی است: تراژدی آنتیگونه و تراژدی کرئون و از همین جاست که تأویل و تفسیرهای بسیار متفاوتی از این تراژدی می‌توان به دست داد، اما از جهت مقاصد مورد نظر ما، آنچه در اینجا به‌وضوح شاهدیم تقابل و رویارویی فرد با نظام، با توجه به خدا، است: خدا کشتنِ مردگان را منع کرده است، اما قدرت از کشتن مردگان نیز رویگردان نیست، تا به فرد بفهماند که در مرگ نیز از چنگ ارزشهای حاکم رهایی ندارد.[۱۸]
اگر بخواهیم مقایسه‌ی مورد نظر در این مقاله را به‌طور تاریخی ادامه دهیم، باید به عاشورا و موقعیت تراژیک بپردازیم، اما شاید بهتر باشد که با بررسی دو نمایشنامه‌ی دیگر در سنّت غربی تصویر واضحتری از موقعیت تراژیک ِ رویارویی فرد ونظام به دست دهیم تا موقعیت تراژیک عاشورا به‌طور برجسته‌تری به نمایش درآید.
مردی برای تمام فصل‌ها و موقعیت تراژیک
رابرت بالت (متولد ۱۹۲۴)، نمایشنامه‌نویس انگلیسی واقعه‌ای تاریخی را دستمایه‌ی نوشتن یک تراژدی درباره‌ی رویارویی فرد و جامعه با قدرت سیاسی قرار می‌دهد.[۱۹] هانری هشتم (۱۵۴۷– ۱۴۹۱) ناخواسته وارث تاج و تخت انگلستان می‌شود، چون برادرش آرتور در دوران ولیعهدی درمی‌گذرد. اما آرتور شاهدختی اسپانیایی به نام کاترین را به همسری داشت و این ازدواج نمودگار پیوند پادشاهی انگلیس و پادشاهی اسپانیا بود. بنابراین بیوه‌ی آرتور نیز باید به همسری هانری درمی‌آمد. اما مشکلی شرعی مانع این کار بود و آن حرام بودن ازدواج با بیوه‌ی برادر در شریعت مسیحی بود. پاپ، به تقاضای اسپانیای مسیحی و انگلستان مسیحی، در خصوص قانون مسیحی «منع ازدواج با بیوه‌ی برادر» استثنا قائل می‌شود و کاترین به همسری هانری هشتم درمی‌آید.
اما پس از مدتی هانری به دلایلی که مهمترین آن نداشتن پسری از کاترین است، تصمیم به طلاق کاترین می‌گیرد. اما این بار اسپانیا در وارد آوردن فشار به پاپ با انگلستان همراه نیست، و پاپ شاید به این دلیل یا دلایل دیگر به ابطال ازدواج پادشاه با کاترین فتوا نمی‌دهد. نتیجه بیرون رفتن انگلستان از دایره‌ی نفوذ و قدرت کلیسای رم و تأسیس کلیسای مستقل انگلستان است، البته مستقل از کلیسای کاتولیک رومی و نه مستقل از پادشاه انگلستان.[۲۰] اما آنچه در ادامه و پیامد این واقعه‌ی تاریخی و سپس در برگردان آن به نمایشنامه جالب توجه است، آن موقعیت تراژیکی است که هانری هشتم را در برابر مردی آرام و فروتن و فرهیخته به نام تامس مور قرار می‌دهد.
تامس مور (۱۵۳۵– ۱۴۳۸) در ابتدا به عنوان مردی فاضل و دانشمند در عصر خود شناخته شد و بعد حقوقدان سرشناسی گردید و سپس مقام سفارت یافت تا سرانجام قاضی‌القضات شد و ریاست مجلس سنا و دیوان عالی کشور را یک جا به دست آورد. او گرچه اصلاح‌طلب و منزّه بود، هیچ‌گاه جانب احتیاط را فرو نمی‌گذاشت و با ارباب قدرت پنجه نمی‌زد. هانری هشتم از ابتدای تصمیم خود برای ازدواج با آن بولین مایل بود که تامس مور، با وجود مخالفت پاپ، بر این عمل صحّه گذارد. تامس مور به‌تلویح به پادشاه فهماند که چنین کاری نمی‌کند، اما هیچ مخالفتی نیز، چه آشکار و چه پنهان، ابراز نمی‌کند و سکوت پیشه می‌کند. هانری که لیاقت و صداقت تامس مور را می‌ستود با ناخشنودی از سکوت مور در خصوص این مسئله از این ماجرا گذشت و او را به صدر اعظمی نیز منسوب کرد، اما دو سال بعد، هنگامی که پادشاه ریاست عالیه‌ی کلیسای انگلستان را حق خود دانست و اسقف کانتربوری را شخصاً تعیین کرد، مور از مقام خود استعفا داد و از زندگی سیاسی کناره گرفت. اینجا بود که دسیسه‌گران درصدد برآمدند یا تامس مور را که به «سقراط انگلیس» مشهور بود با مجبور کردن به ادای سوگند در کار خود شریک کنند یا، با خودداری او از این کار، وی را به خیانت متهم سازند و جانش را بگیرند. آنان نتوانستند وی را به ادای سوگند وادار کنند، چون تامس مور با تمام مصالحه‌هایی که گهگاه می‌کرد، حاضر نبود بر سر یک چیز مصالحه کند و آن «خودش» بود.[۲۱] از نظر او «منِ» فرد وجدان اوست و سوگند «شرف» مرد است، چگونه می‌توان به دروغ سوگند خورد؟ اما هنگامی که حکم مرگ مور را صادر کردند، او پرده از دلیل مخالفت خود با پادشاه برداشت؛ مخالفتی که همواره سعی می‌کرد مسکوت بماند، و آن مداخله‌ی دولت در کار دین و استفاده‌ از قانون به‌منزله‌ی ابزار بود. تامس مور معتقد نبود که کلیسا حق دارد در کار دولت مداخله کند، اما به دولت نیز حق مداخله در کار کلیسا را نمی‌داد (در قانون اساسی انگلیس، Magna Carta، استقلال کلیسا و دخالت نکردن مقامات غیردینی در آن تصریح شده است). بدین گونه بود که مور مانند همه‌ی قهرمانان تراژیک ، بی‌آنکه بخواهد در راه آرمانی بزرگ خود را فدا کند، مجبور به انتخاب مرگ به‌منزله‌ی تنها ارزش‌ باقی‌مانده از زندگی شد. واپسین کلمات او در حضور کرانمر (اسقف کانتربوری) چنین بود:

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   40 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عاشورا و موقعیت تراژیک

تحقیق در مورد امام حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد امام حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امام حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان


تحقیق در مورد امام حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:9

 

 

 

 

شخصیت و عظمت امام حسین(ع) همچون خورشیدی عالم تاب است که همه جا را فرا گرفته و تمامی انسان‌های بیدار در طول تاریخ همواره از صفات والای آن حضرت یاد می‌کنند. هرکس با زبانی از این امام بزرگ و همیشه پیروز تاریخ در هر عصر و زمانی به نیکی یاد می‌کند. قیام امام حسین(ع) منبع الهام بخشی برای به ثمر رساندن حق و عدالت در جهان است. عظمت روح، همت مردانه، نظر بلند، فداکاری بی‌دریغ و جانبازی بزرگ سالار شهیدان را هرگز نمی‌توان بیان کرد و یا به قلم آورد. با آنکه در هر عصر و زمانی باطل پرستان تلاش کردند تا نام حسین (ع) را از سر زبانها بردارند، اما هرگز موفق به انجام این کار نشدند. تاریخ، هرگز حسین(ع) را فراموش نمی‌کند. پیامبر گرامی اسلام در این رابطه می‌فرمایند. حرارت محبت حسین‌(ع) در دل‌های مردان با ایمان آنچنان نفوذ کرده است که هرگز به سردی تبدیل نمی‌شود.

عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند . در اینجا تعدادی اندک از اظهار نظرهای مسلمان و غیر مسلمان در این باره اورده می‌شود :

بیش از دو تن از دانشمندان اهل سنت به سندهای مختلف از جابر بن عبدالله روایت کرده‌اند که از رسول خدا(ص) درباره حسین‌(ع) شنیدیم که می‌فرمود: هرکس دوست دارد به آقای جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین بن علی(ع) نظر افکند .

فاروق احمد خان لغاری(رئیس جمهور اسبق پاکستان):زندگانی مبارک حضرت امام حسین (ع)برای ما راه هدایت است . با پیروی از این راه، ما می‌توانیم توطئه‌های دشمنان را خنثی کنیم .

بی نظیر بوتو(نخست وزیر اسبق پاکستان): مسلمانان فلسطین ، کشمیر و بوسنی باید بر سیره امام حسین (ع) عمل کنند .

چوهدری الطاف حسین (استاندار ایالت پنجاب پاکستان): بهترین راه برگزاری عاشورا این است که ما نقش امام حسین(ع) را بشناسیم و فلسفه شهادت را در پرتو قرآن و سنت ببینیم . ما باید در روز عاشورا پیمان ببندیم که طبق اصول راستی ، عدل ، مساوات ، صبر ، برادری و تمیز حق از باطل ، زندگی خود را اداره کنیم .

مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین‌(ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‌ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‌ام. بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین‌(ع) پیروی کند و راه او را در پیش گیرد .محمدعلی جناح (قائد اعظم پاکستان): هیچ نمونه‌ای از شجاعت را، بهتر از امام حسین‌(ع) به لحاظ فداکاری و تهورش در عالم نمی‌توان یافت. به عقیده من تمام مسلمین باید از این شهید‌ی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، سرمشق بگیرند و از آن پیروی نمایند.
چارلز دیکنز (نویسنده نامدار انگلیس): من نمی‌فهم! اگر منظور امام حسین‌(ع) جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود،‌ چرا خواهران، زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی): مهمترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین (ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود ثابت کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می‌‌شود، اهمیت ندارد و پیروزی حسین‌(ع) با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است ادوارد براون (شرق شناس مشهور انگلیس): آیا قلبی پیدا می‌شود که سخن کربلا را بشنود و آغشته با حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی و صداقت روحی را در این جنگ اسلامی انکار کنند.
فردریک چمس: درس امام حسین‌(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که، در دنیا اصول ابدی عدالت، ترحم و محبت وجود دارد. هرگاه کسی برای این صفات مقاومت کند، آن اصول همیشه در دنیا پایدار خواهد ماند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امام حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

دانلود مقاله غدیر ، انتظار ، عاشورا

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله غدیر ، انتظار ، عاشورا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

سرآغاز
اگر نگاهی دقیق و جامع به مکتب اسلام داشته باشیم ، به اهمیت سه رکن از ارکان و پایه های مکتب می رسیم یعنی سه موضوع غدیر ، عاشوراء و انتظار م جدا کنیم ، دیگر از اسلام چیزی باقی نمی ماند و همین است که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران فرمودند : محرّم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است .
به راستی که در غدیر ، امامت شیعه رقم خورده است و در عاشوراء قیام شیعه در برابر ظلم ها به وقوع پیوسته است و با انتظار ، منتظر قیام دیگری در برابر تمام یزیدیانِ شرق و غرب هستیم و منتظر نجات نسل آدمی و تمام هستی از غربت دوری امام و رهبر آگاه و آزاد خویش ، مهدی فاطمه .
غدیر سرآغاز زعامت ، ولایت و حکومت امام معصوم است تا انسانها را به سر منزل مقصود هدایت کند ولی با خیانت مسلمان مآب های صدر اسلام ، حق زعامت امام معصوم ، غصب گردید تا آنجا که مقام امامت را در عاشورائی خونین ، با همراهان خویش ، به شهادت رساندند... راستی که اگر حقّ علی را نمی گرفتند ، چگونه جرأت می کردند که حسین و یارانش را آنگونه شهید کنند...
امروز و اما ، امروز منتظر عاشورائی دیگر هستیم آن هم به رهبری فرزند حسین - عَلَیْه السَّلام- مهدی فاطمه ، تا غدیر را به جایگاه خویش برگردانیم و آن پیمان صادقانه را ببندیم......
راستی که عاشوراء انتظاری محقق شده است و انتظار عاشورائیست محقق نشده برای پیوندی دوباره با غدیر ...
امام باقر- عَلَیْه السَّلام- فرمودند :
قائم ... روز عاشوراء ، روزی که حسین در آن روز به شهادت رسیده ، خروج می کند. 1
و باز در روایت آمده که:
حضرت مهدی- عَلَیْه السَّلام- بعد از ظهور ، انتقام غصب جایگاه امامت و ظلمی که به اهل بیت رسول خدا - صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- شد ، را می گیرند 2 و چه مرتبط است آن خروج در روز عاشورا و این انتقام با عاشورا و غدیر و چه زیباست انتظار ظهور حجت خدا...
اما در زمینه سازی ظهور حضرت چه افرادی ، نقش مهمّی را ایفا می کنند؟ با بررسی بعضی از روایات انتظار ، به این نتیجه می رسیم که توجه و اعتماد اولیاء دین از میان ملت ها به ملت و کارگزاران شیعة ایرانی متمرکز شده است ، چنانکه می خوانیم که :

 

1- بحار الانوار ، ج 95 ، ص 190 .
2- همان ، ج 53 ، ص 14 ، حدیث مفصّل مفضل بن عمر
« اشعث بن قیس از سران منافقین ، روزی در حالی که جماعت ایرانیان ، به دور حضرت علی- عَلَیْه السَّلام- حلقه زده بودند ، با شکستن جماعت ، خود را به ایشان رسانید و گفت: این سرخ رویان که اطراف شما را گرفته اند و نزدیک شما نشسته اند ، بر ما چیره شده اند . حضرت سکوت کرده و سر به زیر افکنند. در حالی که پای بر منبر می کوبیدند و بعد فرمودند: کدام یک از آن شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می دهد، که برخی از آنان مانند الاغ در رختخواب خود می غلطند و دیگران را از پند آموختن محروم می کنند . آیا مرا امر می کنی آنان را طرد کنم ، هرگزنخواهم کرد چون در این صورت از زمرة جاهلان خواهم بود ، اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید ، اینان حتماً شما را برای برگشت مجدد به آئین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان را در آغاز برای پذیرش این آئین سرکوب نمودید . » 1
اما در ادامه آنچه به عنوان سؤال مطرح می شود این است که با توجه به اینکه انتظار نوعی عمل است نه حالت – که پیامبر اکرم - صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- فرمودند : «اَفْضَلُ اَعْمَالَ اُمَّتِی اِنْتظارُ الْفَرَج » 2 - ، برای ظهور حضرت ، منتظرِ

 

1- شرح نهج البلاغة ابن ابی حدید ، ج 20 ، ص 284 .
2- بحارالانوار ، ج 50 ص 317 .
واقعی چه اعمالی را باید انجام دهد؟ آیا می شود برای این کار مهم به کارهای جزئی و جمع های کوچک بسنده کرد؟ مشخص است ، با توجه به مقدس ومهم بودن این هدف ، یعنی « زمینه سازی ظهور حضرت » نمی توان به کارهای جزئی بسنده نمود . آنجایی که از یک سو رسول خدا - صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- برای رساندن مردم به یک حکومت جامع و عادل اسلامی ، غدیر را از جانب خدا هدیه می آورد و حسین - عَلَیْه السَّلام- برای این مهم نه تنها سر ، بلکه همة عزیزانش را می دهد، و از سوی دیگر مخالفان و دشمنان منجی عالَم ، با کاری سازمان یافته و جهانی در صدد خشکاندن این درخت سبز و محکم 3 هستند ، آیا ما می توانیم فقط به دعای ندبه ، دعای فرج و ... بسنده کنیم ، و حال اینکه فرزندان و جگر گوشه های ما در طرح کثیف دشمنان قرار گرفته اند؟!!
3-در این جزوه نمونه ای از فعالیتهای استعمارگران و صهیونیسم ذکر گردیده است.
در این زمان که دشمنان در صدد جدا کردن انسان ها از مکتب مهدوی هستند،
چرا ما در صدد گسترش جهانی این مکتب نباشیم و انسانها را با زلالی این مکتب آشنا نکنیم ؟؟؟
لذا برای این هدف یعنی « جهانی کردن فرهنگ انتظار و مهدویت » ضرورت دارد که کاری سازمان یافته را طراحی کنیم و پله های عمل را گام به گام با عنایت حضرت طی نماییم و به فراهم شدن این هدف که قطعی و ضروری است، سرعت بخشیم چرا که این هدف چه بخواهیم و چه نخواهیم تحقق پیدا می کند .
« به امید آن روز که او بیاید و جهان را از غربت نجات بخشد. »
آنچه در این جزوه می آید ، پاسخی است به سؤالات ذیل :
1) ریشة عقب ماندگی علمی و معنوی مسلمین ، و برنامه ها و فعالیت های دشمنان در این راستا چیست؟
2) در قبال برنامه های دشمنان ، ما چه کرده ایم و با چه کمبودهایی مواجه هستیم؟
3) روایات خاندان پیغمبر اکرم - صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- ، برای زمینه سازی ظهور امام زمان ، ما را به چه سمت و سویی هدایت می کند؟
4) یاوران حضرت به شهادت روایات ، چه خصوصیاتی باید داشته باشند و چه نقشی را باید ایفا کنند؟
5) و بالاخره تعریف سازمان و سیستم چیست ، و کیفیت ارزیابی فعالیت های سازمانی ، چگونه است؟

 

« راز عقب ماندگی مسلمین و نقش دشمنان »

 

از ظلمی که به امامت شده گفتیم و از شهادت امام در عاشورا ...
به راستی ، ریشة عقب ماندگی مسلمین در علم و معنویت و ریشة ظلمی که امروزه نه تنها به مسلمین بلکه به نسل آدمی می شود و خلاصة کلام ریشة غربت نسل آدمی در جهان امروز، همان ظلمی است که به مقام امامت شد . آنجا که امیرالمؤمنین - عَلَیْه السَّلام- را به عنوان امام نپذیرفتند و غدیر را از مسیر اصلی خود ، منحرف کردند. اما در ادامه عواملی به عقب ماندگی و انحطاط مسلمین ، سرعت بخشید و از این انحراف و از این آب گل آلود استفاده نمود ، که در ادامه به ذکر آنها می پردازیم.
آنچه کارشناسان به عنوان علل عقب ماندگی مسلمین ، ذکر نموده اند ، عبارت است از:
1) فقر اقتصادی ، 2) بی سوادی ، 3) جنگ جهانی اول و دوم ، 4) اختلاف و انحراف مذهبی در درون مسلمین توسط خود مسلمین ، 5) اختلاف و انحراف مسلمین توسط استعمار ، 6) آموزه های انحرافی و ساختگی از دین بین مسلمین مثل : مذمت دنیا به عنوان مذمت دنیاپرستی و عدم تفکیک بین استفادة بهینه از دنیا و بین مفهوم دنیاپرستی ، 7) انحراف در معنا و منظور الفاظی مثل زهد ، تقدیر و سرنوشت ، توکل و ... ، 8) تفکر سکولاری و جدایی بین دین و سیاست تا آنجا که حتی بعضی این تئوری را مطرح نمودند که علی - عَلَیْه السَّلام- رهبریت دینی و ابوبکر رهبریت سیاسی مسلمین را بر عهده داشت. ، 9) این تفکر که صحابة پیامبر و یا بزرگان امّت اسلامی اگر هم خطائی کرده اند ، بر آنها نباید خرده گرفت بلکه کوشش خود را کرده اند، اما خطائی هم شده است که این خطا بر حقانیت آنها ضربه ای وارد نمی کند و هیچ کدام از صحابة پیامبر از این قانون مستثنی نیستند حتی معاویه و لذا تقدّس آنها محفوظ است و احترام آنها لازم و لذا در مورد اصحاب پیغمبر گفتند که : « اِجْتَهَدَ وَ اَخْطَأَ » ، فلان صحابی کوشش کرده و اجتهاد داشته است هر چند به خطا رفته باشد. ، 10) و بالاخره اخلاق خود مسلمین که همّت و خلاّقیت را در پیشبرد زندگی فردی و اجتماعی آنچنان که باید به کار نبستند 1 و مواردی دیگر.
اما مهم ترین علت در میان عوامل ، دلبستگی مسلمین به دنیا و بیزاری از مرگ است . که رسول خدا - صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- فرمودند:
« دیری نخواهد پایید که اقوام غیر مسلمان به سویتان یورش خواهند برد، همچون یورش گرسنگان به سفرة غذا .

 

1) جلد کتاب در فرهنگ آرماگدون نوشته اند ( سخنرانی استاد افقهی ، جلسات صهیونیسم شناسی ، تاریخ 14/ 5/ 84 )

 

سؤال شد که : یا رسول الله ، آیا ما در آن هنگام جمعیت کمی خواهیم بود ، فرمودند:
بلکه تعدادتان زیاد است اما ضعیف و ناتوان ، و خداوند ترس از شما را ، از دلهای دشمنانتان خارج خواهد نمود و در دل ها وهن خواهد دمید ، سؤال شد : وهن چیست؟ فرمودند: دلبستگی به دنیا و بیزاری از مرگ .»
به راستی آنجا که حق امیرالمؤمنین و به عبارتی روشن تر ، حقّ تمام امّت و تمام جهان را غصب نمودند دلیلی غیر از دلبستگی به دنیا داشته است ؟!!!
در این میان و در ایجاد عوامل عقب ماندگی مسلمین ، دست استعمار برای کم رنگ کردن فرهنگ اسلام ناب و شیعة اَثنا عشری ایرانی یعنی شیعه ای که در مقابل استعمار نه سکوت بلکه قیام می کند ، بسیار آلوده است و همین قیام علت دشمنی استعمار با شیعة اَثنا عشری ایرانیست. در کتاب شیعیان عرب ، مسلمانان فراموش شده می خوانیم که « شیعیان عرب ، با شیعیان ایران همسویی نداشته و با آمریکا دشمنی ندارند » و یا در مقالة پروفسور برنارد لوئین آمده که :
« سنّی گری عبارت است از همراهی با وضع موجود و نظام حاکم و شیعه گری عبارت است از: مخالفت با وضع موجود و نظام حاکم و نیز شیعیان اعتقاد دارند که تمامی دولت های اسلامی از زمان قتل علی بن ابی طالب تا به امروز ، نا مشروع و یا در امیدوار کننده ترین صورت آن ، موقّت بوده اند و تاریخ ، مسیر اشتباه در پیش گرفته است . »
بعضی از جامعه شناسان غربی روی کار آمدن دولت های غیر دینی را تنها راهکار عقب ماندگی مسلمانان می دانند.
به راستی که شیعیان مجاهد با مرکزیت ایران مهم ترین دشمن استعمار و یهود صهیونیسم و مسیحیت صهیونیسم هستند و چرا چنین نباشد در حالی که یهود فقط خود را خلیفة زمین می داند و می خواهد با زمینه سازی جنگ نهایی یعنی جنگ آرماگدون بر جهان مسلط شود و در این راه از برنامه ریزیهای کلان مالی ، فرهنگی 1 و نظامی دریغ نمی کند و تنها دشمن خود را ، کسانی می داند که با توجه به فرهنگ شیعی ناب و فرهنگ اسلامی ناب ، در مقابل استعمارگری های آنان قیام می کنند ؟!!

 

 

 


2) جلد کتاب در فرهنگ آرماگدون نوشته اند ( سخنرانی استاد افقهی ، جلسات صهیونیسم شناسی ، تاریخ 14/ 5/ 84 )
خلاصه ای از فعالیت های استعمار که اکثر آنها در رابطه با شیعة اَثنا عشری ایرانی است:
1) تشکیل مؤسسات و دانشگاه ها که موارد زیر به عنوان نمونه مطرح می شود:
دانشگاه های مختص به شیعه شناسی در اسرائیل به نام های : حیفا ، بارایلان ، دانشگاه عبری اورشلیم و تل آویو که موضوع کار این دانشگاه ها ، تشیّع و شیعیان ایران است.
در همایش سابق دانشگاه تل آویواز همة ضد انقلابان ایران دعوت شده بود ، که نتیجة آن چاپ کتابی به نام « تشیّع ، مقاومت ، انقلاب » بود و با دو موضوع ارزیابی وضعیت شیعیان اَثنا عشری در هر منطقه از جهان و بررسی اثرات انقلاب ایران بر آنها ، به تألیف رسید.
3) تألیف کتاب های مختلف به موضوعیت فرهنگ آرماگدون و ... و نیز استفادة جدّی از رسانه ها . 1
4) تألیف دائرة المعارف ها برای شناسایی دقیق کشورهای اسلامی.
5) طراحی های نظامی در راستای ترور نخبگان ، عملیات در حدّ وسیع آن هم برای ، کشتن مسلمانان و...

 

1- ر.ک: به آنچه در پاورقی قبل آمده است .
6) نفوذ در دولت ها ، با حاکمیت اسلامی ، مثل عربستان.
7) نفوذ در دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی.
همانطور که امروزه ملاحظه می شود ، طرح ها و فعالیت های صهیونیسم و استعمار در بخش های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، نظامی و... صورت می گیرد و محدود به یک موضوع نمی باشد.
در پایان یادآور می شویم که استعمار در سیر تاریخی خود ، سه دوره را پیموده است :
دورة اول ؛ استعمار کهن بود که کشورهای مستکبر برای تصرّف در منابع کشورهای دیگر، با حمله های نظامی سعی در رسیدن به مقاصد خود داشتند چنانکه در سال 1500 میلادی ، حملة اسپانیا به ایران به عنوان اولین استعمارگری غرب در ایران ، در تاریخ مطرح شده است.
دورة دوم ؛ استعمارنو بود . خصوصیت این دوره ، حملات فرهنگی به کشورهای دیگر بود، چرا که حمله های نظامی ، هزینه های جانی و مالی فراوان در برداشت. لذا به این فکر افتادند که با پیشرفت تمدن و صنعت در کشورهای خود و ایجاد شبهات و شهوات در کشورهای دیگر ، آنها را به سمت خود بکشانند و از این طریق ، منابع کشورهای ضعیف را با دسیسه های مختلف به غارت ببرند، مثلاً در گذشته با پول ، نفت را از دست مسلمین در می آوردند و حتی با فروش اسلحه و ... ، پول را نیز به خود باز می گرداندندو این معاملة دو به یکی است که با پیشرفت صنعت و فروش ابزار خود ، نسبت به مسلمین انجام می دادند.
اما دورة سوم ؛ استعمار فرانو است که در این دوره با سست کردن پایه های فرهنگی کشورها از یک سو و زمینه سازی برای هجوم نظامی به آنها به بهانة آزادی و امثال آن از سوی دیگر ، بنا دارند تا منابع کشورها و حتی دولتها و ملتها را به سمت اهداف خود جذب کنند و بتوانند صلح جهانی را آنگونه که خود می خواهند و در تعالیم صهیونیستی خود مطرح می کنند ، ایجاد کنند و ما امروز در این دوره به سر می بریم، دوره ای که بوش به عنوان رئیس جمهور آمریکا خود را رهبر آرماگدون – جنگ نهایی برای ظهور منجی ساخته و پرداخته خودشان - می داند و به کشورهای اسلامی به بهانة آزادی و حقوق بشر حمله می کند.
به راستی که در مقابل این فعالیت ها و برنامه ها، ما چه کرده ایم و چه باید بکنیم و روایات ائمه اطهار - عَلَیْهم السَّلام- ما را به چه سمت و سوئی هدایت می کند؟
« آنچه ما برای احیاء دین کرده ایم »
اما در قبال این فعالیت ها و در راستای احیاء فرهنگ اسلام ناب و زمینه سازی ظهور حضرت حجّت - عَلَیْه السَّلام- ما چه کرده ایم؟
تا به امروز فعالیت های خوبی در این زمینه انجام شده است که کاستی ها و کمبود هایی را نیز به همراه داشته و دارد که به عنوان نمونه به فعالیتهای ذیل و کاستی های هر کدام اشاره می کنیم:
1) از فعالیت هایی که در گذشته انجام شده است ، می توان از سفرهای مرحوم سیّد جمال الدین اسد آبادی برای ایجاد اتحاد در دولتهای اسلامی نام برد.
کاستی این نوع حرکت ها ، عدم برنامه ریزی برای ملتها است. چرا که حکومت های اسلامی و ایجاد دولتهای اسلامی متحد ، در بستر جامعة اسلامی و با همراهی افکار ملتها صورت می گیرد و سرعت پیدا می کند .
2) امروزه مراکز علمی و مؤسساتی در داخل کشور مشغول به کارند که بعضی از آنها با قدرت و خلاّقیّت بیشتری به فعالیت های خود در این راستا می پردازند ، به عنوان مثال، کارهای خوبی در حوزه های علمیه به عنوان مرکز علوم اسلامی در حال طراحی و انجام شدن است اما هنوز ضعف هایی در عملکرد حوزه های علمیه دیده می شود ، که علی رغم تمام امتیازها و نقاط قوّت ، از خطر آنها نمی توان چشم پوشی کرد و غافل بود ، لذابرای شناخت این ضعف ها و به امید حلّ سریعتر آنها سخنانی را از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی « رَحْمَةُ الله عَلَیْه » یادآور می شویم.
امام خمینی در برابر بعضی از افکار محدود و انحرافی که حوزه های علمیه را تهدید می کند ، به مناسبت های مختلف مطالبی را ایراد فرموده اند:
1 یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعة بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوی و زهدی که در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبّر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی ، فلسفة عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگیِ بشریّت است ، حکومت نشان دهندة جنبة عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی است.
2 دست های اجانب برای این که مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف کنند ، وسوسه کرده اند که اسلام چیزی ندارد، اسلام پاره ای احکام حیض و نفاس است ، آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند ، حق هم همین است ، آخوندهایی که اصلاً به فکر معرّفی نظریات و نظامات و جهان بینی اسلام نیستند و عمدة دقّت شان را صرف کاری می کنند که آنها می گویند و سایر فصول اسلام را فراموش کرده اند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند ، آنها هم تقصیر دارند.
3 به عقیدة حضرت امام ، اصلاحات در حوزة علمیه باید حول سه محور انجام شود :
الف ) برنامه های درسی و آموزشی.
ب ) شیوه های تبلیغ و ارتقای بهبود سطح کمّی و کیفی ، در داخل و خارج از کشور .
ج ) تغییر در روحیه و بالا بردن انگیزه های روحی و معنوی ِ روحانیت .
4 و بالاخره فعالیت هایی که امروزه در خارج از کشور صورت می گیرد ، نیز با یکدیگر متفاوت می باشد . همانطور که فعالیت های خوبی در حال انجام است اما فعالیت هایی نیز صورت می گیرد که سطحی می باشند و اسلام به طور جامع در آن ها مطرح نیست . به عنوان مثال ، دانشگاه اسلامی آمریکا در شهر شیکاگو - تأسیس سال 1983 میلادی – ، که انتها و خروجی این دانشگاه عبارت است از : دادن مدارک لیسانس در مطالعات کلی اسلامی ، لیسانس در عربی و فوق دیپلم در آموزش و پرورش ابتدائی.
قابل ذکر است براساس تحقیقات علمی ، مدارس اسلامی موجود در اروپا و آمریکا فقط تفاوت اسمی با دیگر مدارس دارند.
«طرح استنباط شده از سخنان معصومین برای احیاء دین و زمینه سازی ظهورحضرت»
از فعالیت های استعمارگران و دشمنان ، و از آنچه ما انجام داده ایم ( که در عین برخورداری از قوّت ها و امتیازات ، کاستی ها و کمبودهایی هم دارد ) ، توضیحاتی را ارائه کردیم ، اما آنچه در روایات مطرح شده چیست؟ با توجه به ضرورت رفع این کاستی ها از یک سو و با توجه به ضرورت فعالیت های سازمانی از سوی دیگر ، باید در راستای زمینه سازی ظهور حضرت حجّت - عَلَیْه السَّلام- مبتنی بر کارسازمانی و ایجاد فضای جمعی و استراتژیک، حرکت نمود تا به آنچه در روایات مربوط به ظهور حضرت ، مطرح شده است ، زودتر نایل شویم و این مهم در صورتی تحقّق پیدا می کند ، که در قالب فعالیت های سازمانی به تربیت افرادی بپردازیم که با سه خصوصیت مربّیِّ معلّمِ مدیر همراه باشند چرا که به شهادت بعضی از روایات مربوط به ظهور ، یاوران و زمینه سازان واقعی ظهور حضرت - عَلَیْه السَّلام- از آن سه خصوصیت برخوردارند و با آن خصوصیت ها ، دیگران را جهت می دهند و سرپرستی و آماده می نمایند و زمینه ساز حکومت عدل جهانی می شوند.
آنها باید مربّی باشند که هم به تربیت و رشد خود بپردازند و هم برای رشد دیگران برنامه ریزی کنند تا نیروهایی در کنار حضرت مهدی - عَلَیْه السَّلام- و در راستای اهداف ایشان ثابت قدم بمانند ...
آنها افرادی هستند که معلّم هستند و احکام دین را و برنامه های دین در تمامی نظامهای دین به دیگران منتقل می کنند تا این سطح که علم را به غرب و شرق عالم انتقال می دهند .
و بالاخره افرادی هستند که توان مدیریت دارند و قادر به جهت دهی جمع ها و تشکّل های کوچک و بزرگ هستند تا این جمع ها به جریان زمینه سازی ظهور حضرت ، سرعت بخشند و در حوزة فکر و عمل به برنامه ریزی و زمینه سازی سریع و کلان برای ظهور حضرت ، بپردازند...
اکنون به ذکر بعضی از روایات مربوط به زمینه سازی ظهور حضرت و خصوصیات زمینه سازان این ظهور می پردازیم :
1) امام صادق - عَلَیْه السَّلام- فرمودند [ به نقل از عفان بصری] : آیا می دانی از چه رو شهر قم را قم نامیده اند؟ عرض کردم ، خدا و رسولش و شما آگاهترید. فرمود: همانا به این نام ، نامگذاری شده زیرا که اهل قم ، اطراف قائم گرد آمده و با وی قیام می نمایند و در کنار او ثابت قدم مانده و او را یاری می کنند. 1
2) از علقمه بن عبد الله روایتی نقل شده است که مضمون آن چنین است : نزد رسول خدا
بودیم که جوانانی از بنی هاشم آمدند و پیغمبر با دیدن آنها ، اشک از چشمانش جاری

 

1- بحارالانوار ، ج 57 ، ص 216 .
گشت و رنگ صورتش تغییر کرد ، از حالت پیغمبر سؤال کردیم ، فرمودند: ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت و دنیا را اختیار کرده است و همانا اهل بیت من بعد از من طرد می شوند و دچار بلا و مصیبت می گردند تا این که گروهی از مشرق می آیند در حالی که پرچم های سیاه به همراه دارند ، خیر را می جویند، اما به آنها داده نمی شود پس جنگ می کنند ، در نتیجه پیروز می شوند و خیر به آنها داده می شود اما قبول نمی کنند و به مقابله برمی خیزند تا اینکه پرچم را به مردی از اهل البیت من می دهند و او زمین را از قسط و عدل پر می کند، پس هر کس از شما آن گروه را درک کرد ، باید که به آن ها ملحق شود.1
3) در روایتی دیگر از امام صادق - عَلَیْه السَّلام- آمده است که : « به زودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد و به گونه ای که مار در جایگاه خود فرو می رود ، علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری به نام قم آشکار می شود و آن سامان، معدن فضل و دانش می گردد ، به نحوی که در زمین کسی در استضعاف فکری نسبت به دین به سر نمی برد حتی نو عروسان در حجله گاه خویش و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد. خداوند سبحان قم

 

1- بحارالانوار ، ج 51 ، ص 87 .

 

 

 

4) و اهلش را برای رساندن پیام اسلام ، قائم مقام حضرت حجّت - عَلَیْه السَّلام- می گرداند ، اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند .
دانش از این شهر به شرق و غرب جهان منتشر می گردد ، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و کسی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد ، آن گاه قائم
ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود ، زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آن که حجّت را انکار کنند. » 1
در این روایت، اهل قم به عنوان قائم مقام حضرت حجّت - عَلَیْه السَّلام- مطرح شده اند ، آنان که علم و دین را به سراسر عالَم منتقل میکنند.
با توجه به روایت کمیل از امیرالمؤمنین در حکمت 147 نهج البلاغه ، جایگاه اهل قم روشن تر می گردد، آنجا که امیرالمؤمنین می فرمایند:
اَللَّهُمَ بَلَی ! لاَتَخْلُوا الاَرْضُ مِن قَائِم للهِ بِحُجَّةٍ ...
آری ! خداوندا ! زمین هیچ گاه از حجّت الهی خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند ، یا آشکارا و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان تا حجّت خدا و

 

1- بحارالانوار ، ج 57 ، ص213 .
نشانه هایش از میان نرود . تعدادشان چقدر و در کجا هستند ؟
به خداوند سوگند که تعدادشان اندک ولی نزد خدا بزرگ مقدارند که خدابه وسیلة آن ها حجّت ها و نشانه های خود را حفظ می کند تا به کسانی که همانندشان هستند، بسپارند و در دل های آنان بکارند. آنان که دانش ، نور حقیقت بینی را بر قلبشان تابیده و روح یقین را دریافته اند و آسان گرفته اند آنچه راکه خوشگذران ها دشوار می شمارند و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشته اند ، انس گرفته اند . در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند ، که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است . آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند . آه ! آه ! چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم .
5) در روایت آمده که رسول خدا فرمود :
یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فیوطئونَ لِلْمَهْدِی یَعْنٍی سُلْطَانُهُ .
مردی از مشرق خروج می کند و برای سلطنت و حکومت مهدی زمینه سازی می کند. 1
با دقت در این روایات مشخص می شود آنان که امام در موردشان می فرماید ، در کنارقائم ثابت قدم می مانند و نیز آنان که علم را در تمام عالَم جریان می دهند و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی - عَلَیْه السَّلام- هستند و پرچم را به
1- بحارالانوار ، ج 57 ، ص213 .
حضرتش می سپارند ، باید به رشد رسیده باشند و مربّی و در ادامه معلّم باشند تا علم دین را در تمام ابعادش به شرق و غرب عالم منتقل کنند و باید که مدیر باشند تا مدیریت و توان این زمینه سازی ها و انتقال های گسترده و پیوسته را داشته باشند ، چنان که باید توان تشکیل گروه های نظامی و برنامه ریزی های نظامی را داشته باشند همان طور که از روایات گذشته به خوبی این مطلب دانسته می شود .
اما آنچه لازم است تذکر داده شود این است که همان طور که می دانید بین سه خصوصیت مربّی معلّم ِ مدیر رابطة طولی برقرار است چرا که در مرحلة اول کسانی می توانند معلّم باشند آن هم در نظام های مختلف دین، که مربّی بوده و بیشتر از زندگی معمولی را بخواهند و فراتر از آن ، به ضرورت دین رسیده باشند، و دیگران را هم به این سطح برسانند تا اولاً در ادامه بتوانند خود علوم دین را آن هم در نظام های مختلف فراگیرند و ثانیاً بتوانند این علوم را به افراد آمادة دیگر تعلیم دهند.
و در مرحلة دوم آن کسانی که با دو بال آزادی ( تربیت ) و آگاهی ( علم ) همراه هستند ، می توانند آموزش های خود را و جهت دهی های خود را با توان و با ظرافت مدیریتی به نتایج بیشتری برسانند .

 


- شناخت سرمایه
1- به رشد رسیدن : *آینده - شناخت هدف
- شناخت مراحل راه
- شناخت موانع راه

 

*حال نیت :
سنت :
اهمیت: 1 جمع
2 بدل
3 صعوبت
4 عدم ظرافت
5 حقوق
6 آسیب و زیان

 

*گذشته : استغفار

 


2- به رشد رساندن: *جذب: ملاکهای جذب 1 همت عالی در تحصیل
2 ارزشمند بودن ارزشها
3 تحلیل قوی از مسائل کلان
کشوری و جهانی
4 دارای ظرفیت و ظرافت بودن

 


راههای جذب 1 روانشناسی چهره و بدن
2 سلام و احوالپرسی
3 چشم
4 صفحات وجه
5 فلتات لسان
*تثبیت: معاشرت با مخاطب
عاطفه و محبت


*سازماندهی ، براساس - علاقه
- نیاز مؤسسه
- اثر بخشی در اجتماع
به رشد رسیدن
آینده
مقدمه:
آدم ها هر کدام تعریفی ازموفقیت دارند و بسته به آن تعریف هر کدام آینده ای را برای خود به تصویر می کشند . مربّی برای به دست آوردن تعریف درستی از موفقیت و برای به تصویر کشیدن آینده ای روشن و متناسب با آن تعریف ، می بایست چهار شناخت را به دیگران انتقال دهد و آن ها به ترتیب اهمیت به شرح زیر می باشد :
الف) شناخت سرمایه ، ب) شناخت هدف ، ج) شناخت مراحل راه ، د) شناخت موانع راه.

 

 شناخت سرمایه:
یک معمار و یا یک مهندس به اندازة سرمایه و پولی که در دست دارد ، به همان مقدار اهدافش را ارتقا می دهد کسی که یک میلیارد دلار سرمایه دارد به هیچ وجه به فکر راه انداختن یک مغازة کوچک سبزی فروشی نخواهد افتاد . انسان ها نیز به مقداری که در خود سرمایه بیابند به همان مقدار نیز تعریفشان از موفقیت تغییر خواهد کرد ، آخر کسی که استعدادهای خود را در حدّ یک حیوان نمی داند ، موفقیت را به بیشتر از شکم و شهوترانی تعریف نخواهد کرد .
- راه شناخت سرمایه :
همانطور که یک اتاق را از نوع کاری که در آن اتاق انجام می شود و یا از وسائلی که داخل آن است می شناسند ، انسان نیز از امکانات و استعدادهای درونیش شناخته می شود و هدفش از زندگی نیز متناسب با همین استعدادها نمایان خواهد شد. انسان با حیوان در غرایز مشترک است و وجه تمایزش در روح و عقل و فکر به علاوة وجدان و ... می باشد.
نتیجه : حال نتیجه ای که از استعدادهای انسان می خواهیم بگیریم را با یک مثال بیان می کنیم:
کودک، در رحم مادر احتیاج به دست و پا ندارد. وجود دست و پا دلیل بر محدودیت رحِم و نیز دلیل وجود رحِمی بزرگتر می باشد که این استعداد و سرمایه های زیادی ( دست و پا ) در آنجا استفاده خواهد شد ، حال با توجه به این نکته ، اگر کودک در آن رحِم کوچک بماند ، به مرگ کودک و مادر منتهی خواهد شد . چرا که این استعداد و سرمایة اضافی در صورتیکه فاسد شود، رحم را نیز به فساد خواهد کشانید.
دنیا رحمِ دیگری است برای انسان که گنجایش و ظرفیت او را در حدّ جسم و نیازهای غریزی دارا است . ولی روح انسان از این دنیا فراتر است و همین است که انسان برای رسیدن به دنیا ، احتیاجی به امکانات اضافی ندارد ، این استعداد و سرمایه های اضافی نه تنها او را به نیازهای غریزی نمی رساند که به شدّت مزاحم اوست . کجاست انسانی که به راحتی شهوترانی کند و یا انسان بکُشد و یا به سرقت روی آورد و... بدون آنکه اندک زجر و اضطرابی را در دل پرورانده باشد ، اما این حیوان است که راحت است و بدون هیچ اضطرابی تا هنگامی که توان داشته باشد و غریزه او بخواهد به کار خود ادامه می دهد.
نتیجه : استعداد اضافی انسان حکایت از آن دارد که وجود انسان فراتر و بزرگتر از رحم 70 و یا 80 سالة دنیاست یعنی رحم و جایگاه ما بی نهایت است و ما فرزند بی نهایتیم.
پس طبق این مقدمات ، ما باید:
1 جهت همه افعال و اعمال و آمال ما بی نهایت ( خدا ) باشد، او که حدّی ندارد.
2 می بایست همتی را شروع کنیم بدون بازنشستگی زیرا کسی که ایمان به عظمت انسان دارد ، تا لحظه مرگ مشغول است و فعالیت می کند.
3 می بایست اعمال و احوال و آمال ما غیر از جهت الهی از محور دیگری یعنی سنت و اهمیت برخوردار باشد تا به صراط راه یابیم ، که صراط، راه میان بر است.
4 می بایست روز به روز و لحظه به لحظه وجود ما در حال رشد باشد که در غیر این صورت گرفتار هزار ناراحتی روحی ، افسردگی و ... می شویم . آن لحظه ای که از رشد باز می ایستیم وجود بی نهایت خود را در ظرف دنیا محدود کرده ایم و این مساوی با انفجار و از دست رفتن ، همانند انفجار دهها کیلو اورانیم هسته ای در ظرف کوچک باک ماشین و یا ریختن دریا در یک استکان است.
 شناخت هدف
با توجه به تعریفی که از انسان و سرمایه های عظیم او شد ، هدف انسان نیز باید بی نهایت باشد یعنی هدف باید رضای الهی باشد که در جهت غیر او خرج شدن ضرر و زیان است که بالاتر خُسر می باشد. و خسر تمام سرمایه را خرج کردن و هیچ سودی بدست نیاوردن است . حال سؤال این است که رضای او را چگونه می توان بدست آورد؟
پاسخ این سؤال به شرح ذیل است:
رضایت خدا در رضایت خلق اوست. خداوند بی نیاز ، و خلق او نیازمند است. آخر آن کس که عاشق خدا شد، نمی تواند عاشق خلق او نباشد که عشق به خدا در عشق به مردم گره خورده است که : « الخَلقُ عَیَال الله » ، چرا که زیر بنای عشق و محبت نامحدود ، بی نهایت بودن است و قساوت و بی رحمی ، در دلِ محدود جا دارد . حال باید دید با توجه به نیازهای متعدد خلق، و فرصت محدود ما مهم ترین نیاز کدام است چرا که بالاترین خدمت و بیشترین رضایت را کسی کسب می کند که مهم ترین نیاز را برآورده نماید . مهم ترین نیاز را از طریق سه مقدمه زیر می توان تشخیص داد.
/1 جامعه ای که در آن امنیت و آرامش کامل باشد جامعه ای است صالح و مصلح و نه سالم . که جامعة صالح، سلامت را نیز به دنبال خواهد داشت و نه بالعکس .
/2 مهم ترین نیاز را در منظر خالق هستی از هدفی که برای خلقت هستی در نظر گرفته است می توان تشخیص داد که در قرآن فرموده :
« مَا خَلَقْتُ الْجِن وَ الاِنْس اِلاَّ لِیَعْبُدُونَ ».1
/3 مهم ترین کار را خدای پاک و منزه از هر عیب به مهم ترین آدم ها می دهد . زیرا سپردن کار سطحی به آدمهای مهم ، جفای به آن آدمهاست و نیز سپردن کار مهم به آدمهای سطحی ، جفای به آن کار است . و چه کسی است که نداند مهم ترینِ کارها هدایت بشر است و مهم ترین آدمها برای عهده داری این مسئولیت انبیاء و اولیای او هستند.
 شناخت مراحل راه:
مراحل ، پله هایی هستند که به طور طبیعی تا رسیدن به هر هدفی موجود می باشند . کسی که شناخت به مراحل رسیدن تا هدف را ندارد رفته رفته با بروز مشکلات ، تخفیف در اهداف خواهد داد و رفته رفته از آن هدف دست کشیده و حتی پشت به آن می کند. و همچنین مشخص کردن مراحل راه تا رسیدن به قلّه آن هم به صورت جزئی از ارکان موفقیت برای رسیدن به رشد برای یک مربّی است.
 شناخت موانع راه:
بُن بست ها و طوفانهایی هستند که ممکن است برای رسیدن به قلّه ها بوجود آیند. مربّی باید خود را برای برخورد با آنها آماده باشد و با احتمال ، برای آنها برنامه ریزی نماید و یا لااقل سعة صدرِ رویارویی با آن را در خود بوجود آورده باشد.
حال
پس از عبور آینده اکنون به مرحلة « حال » می رسیم که شخص مربّی برای الآن و زمان حالش چه طور باید حرکت کند و با چه ملاکهایی باید خود را به رشد برساند . و اینک درصد آن هستیم تا آن ملاکها را مورد بررسی قرار دهیم.
 نیت :
نیت، شناخت محرکهاست که در حالات و حرکات مربّی تأثیر گذار است یعنی مربّی وقتی با فقیر یا غنی ، بی سواد ، با سواد ، ... برخورد می کند چه حالتی به او دست می دهد که این حالت نمایانگر نیت و محرکات اوست .

 

 سنت :
سنت یعنی هماهنگی اعمال ما با مجموعه سنن و آدابی که از فعل ، سکوت و کلام معصوم به دست آمده است.
 اهمیت :
اهمیت یعنی کاری که مربّی انجام می دهد در این زمان ، مهم ترین کار برای اوست و این اهمیت را با چند ملاک می توان تشخیص داد.
1 جمع : یعنی در تعارض کار مهم با کار مهم دیگر می توان هر دو را جمع کرد . که اگر چنین شد ، مربّی هر دو کار را انجام می دهد. و اگر نشد باید به ملاکهای دیگر توجه کند.
2 بدل : که همان جانشینی را گویند.
3 صعوبت : کاری که مخالفت بیشتری با نفس دارد.
4 میزان ظرفیت
5 حقوق : بر اساس خدمت هدایتی و مادّی که به انسان کرده است.
6 آسیب و زیان : باید مربّی بسنجد کدام کار را انجام دهد که آسیب و زیان کمتری داشته باشد. مثلاً شخصی را از لحاظ اقتصادی باید دستگیری کند که نیازمند کمک مربّی است و از سویی دیگر نماز نمی خواند و روزه هم نمی گیرد ولی استعداد فوق العاده ای برای نفوذ در دیگران دارد ، حال اگر مربّی در تعارض بین این شخص و شخص محتاجی که نماز و روزه اش را می خواند کدام یک را باید ترجیح دهد؟
در اینجا ملاک آسیب و زیان ، به مربّی می فهماند که شخصِ با نماز ، نمازش را می خواند و به کسی ضرری نمی رساند. ولی شخصی که بی نماز است و هیچ نشانه ای از صالح و مصلح بودن هم در او نیست در فشار اقتصادی به دیگران بسیار صدمه و ضرر وارد خواهد کرد پس می بایست به او کمک برساند . البته با یقین به این مطلب که آن وجه در راه حرام استفاده نشود.
همچنین اگر دو نفر از دوستان که یکی صالح و مصلح است و دیگری صالح ، و هر دو در حال غرق شدن در دریا هستند و مربّی فرصت و امکان نجات یک نفر را دارد،در اینجا ملاک، نجات دادن فرد صالح و مصلح است ( به خلاف قبلی ) هر چند که شخص از مربّی دورتر باشد.
گذشته
 استغفار :
استغفار یعنی طلب بخشش از خدا ، و این طلب درجه علیین است ، آنها که نگاه به دور دست ها دارند و بیشتر از رفاه ، امنیت و آزادی را می خواهند و خواستار عبودیت هستند و می خواهند در جهت او حرکت کنند و با کمک گرفتن از سه ملاکِ نیت ، سنت و اهمیت بر سرعت خود بیافزایند. و این سرعت در صورتی امکان پذیر می باشد که مربّی پاهای خود را که به معاصی گذشته زنجیر شده آزاد کند ، که آزاد کردن آنها با بازگشت و استغفار مربّی ممکن خواهد شد. حال چگونه و با چه کیفیتی استغفار کند .

 


- پشیمانی بر گذشته
- تصمیم بر ترک
- اداء حق الله
استغفار از 6 مرحله برخوردار است: - اداء حق الناس
- ذوب شدن گوشتهایی که از راه حرام روئیده است.
- چشیدن درد طاعت همانطور که لذت گناه را چشیده است.

 

 

 


جذب
 ملاکهای جذب:
جذب افراد باید بر اساس ملاک های زیر انجام شود:
1 همت عالی در تحصیل :
کسانیکه دارای همت عالی نمی باشند آن هم در تحصیل چگونه می توانند با اهداف عالیه مؤسسه همراه و همگام شوند.
2 ارزشمند بودن ارزشها :
افرادی که در قلب خود گرایش به ارزش ها را دارا باشند و دغدغة وجودیشان خدمت به انقلاب و اسلام و رهبری و ... است این ها سزاوار جذب شدن در سیستمی هستند که بتواند زمینه ساز ظهور باشد.
3 تحلیل قوی مسائل کلان کشوری و جهانی:
می بایست دارای تحلیل قوی و دقیقی از مسائل کلان کشوری باشند که در غیر این صورت طرح استراتژیک مؤسسه را یا امری ناشدنی دانسته و یا طراحان را متهم به جنون و... می کنند.
4 دارای ظرفیت و ظرافت باشد.
ظرفیت در حفظ اسرار مؤسسه و ظرافت در انتقال آن معارف ، به افراد آماده.

 

 راه های جذب:
* جذب کردن افراد به مقدار تخصص مربّی برمی گردد که بتواند از راهکارهایی که در دین به ودیعه نهاده شده است به احسن وجه استفاده نماید .که مهم ترین آنها را بیان می کنیم.
1 روانشناسی چهره و بدن
2 روانشناسی سلام و احوالپرسی:
مربّی با توجه به خصوصیات سلام و احوال پرسی فرد می تواند حالات او را بررسی کند و با نوع احوال پرسی خود می تواند واکنش فرد را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
3 طرح سؤالات هدایت شده :
این طرح سؤالات در قرآن مطرح شده که اگر مربّی بتواند طرح سؤال را در جایگاه خود مطرح کند بهترین و بیشترین تأثیر را در مخاطب خود خواهد گذاشت .
4 مربّی می تواند به گونه ای عمل کند که تمام اعمال و احوال او برای مخاطب رشد و ارشاد را به همراه داشته باشد . از نوع غذا خوردن و رفت و آمد و... تا ... و باز می تواند به همین ترتیب در همة اعمال و احوال مخاطب تفکر کند و به ارزیابی درست برسد.
5 از سه عامل مهم که در قرآن و روایات آمده در صورتیکه مربّی متخصص باشد می تواند استفاده کند.
1) چشم : از نور و ظلمتی که در چشم می باشد و از نسبت بین چشم و صورت .
2) صفحات وجه: از رنگ به رنگ شدن صورت در برخوردهای مختلف که مربّی باید از آن به ضمیر پنهان مخاطب برسد.
3) از فلتات لسان : از مجموعه گفتارهای عادی او و از متلکها و تکّه کلام ها و شوخیها و ... که بکار می برد.
این سه خصوصیت را مربّی نیز می تواند در انتقال دقت نماید.
تثبیت
بعد جذب عمومی ، تثبیت افراد مطرح می شود و این تثبیت جز با معاشرت 1 ، عاطفه و محبت به وی ، آن هم در سر سفره ها ، و همچنین با سلامتی در معاشرتها و ... حاصل نمی شود و این ها همه زمینه را برای مرحلة بعد فراهم می کند . البته قابل ذکر است که تا افراد در جمع تثبیت نشوند نمی توان با آنها از

 


1- « تزاوروا اوتلاقو و تذاکروا.»
اهداف عالیه مؤسسه بصورت تخصصی گفتگو کرد و طرح استراتژیک مؤسسه را به او سپرد.
سازماندهی
به مجموعة انسانی گفته می شود که دارای اهداف معینی هستند و همة اعضا براساس وظایف تعیین شده برای رسیدن به آن هدف تلاش می کنند.
در این قسمت و مربّی براساس، 1- استعداد و قابلیت های افراد . 2- علاقه . 3- نیاز مؤسسه به آن تخصص. 4- اثر بخشی آن تخصص در اجتماع افراد را جهت دهی و راهنمایی می کند و به صورت تخصصی طرح استراتژیک مؤسسه را به او منتقل می نماید.
2- عن ابی عبدالله قال: تزاوروا فأن زیارتکم احیاءً .
ب: خصوصیت تعلیم و نقش معلّم
گذشت که یکی از خصوصیات یاران حضرت و زمینه سازان ظهور، معلّم بودن آنها، آن هم در تمامی حوزه های دین است. مکتبی که بنا است معلّم انسان بی نهایت باشد، باید خود نیز از آموزه های بی نهایت برخوردار باشد و انسان را نه در فردیت بلکه در اجتماع خویش- آن هم در جامعه عدل جهانی که در انتظارش هستیم- بلکه فراتر، در تمامی راه بی نهایت او ، در نظر گرفته باشد .

 

تقسیم بندی علوم براساس نگرش اسلامی
مقدمه :
در شعری منسوب به حضرت امیرالمؤمنین آمده است که :
وَ تَحْسِبُ اَنَّکَ جِرم صَغِیرَة وَ فیِکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الاَکْبَر:
تصور می کنی که تو همین جرم و جسم کوچکی ، در حالی که در تو بزرگترین عالم ، پیچیده شده است . 1
در تحلیل این کلام می گوییم : بر اساس نگرش اسلام ، هستی برای حرکت آدمی آفریده شده است و این انسان است که در مرکز ثقل هستی قرار دارد و در صورتی که این انسان بالغِ عاقلِ عالم ، در جهتی که هستی خلق شده ، حرکت نکند ، تمام هستی دچار عذاب می شود و این است راز احادیثی مثل این حدیث که مضمون آن چنین است : با گناهان مردم ، باران در آن سال کم می شود و با کمی باران ، موجودات کوچک نیز اذیت می شوند در حالی که خداوند برای این موجودات راهی را قرار داده است که به جایی غیر از محلی که انسانها در آنجا معصیت کرده اند، بروند تا از این اذیت، رهایی پیدا کنند . 2

 

1- دیوان الامام علی - عَلَیْه السَّلام- ، ص 175 .
2- ر.ک: اصول کافی ، ج2 ، ص 272 .
بر اساس جایگاه انسان در هستی ، در نگرش اسلام ، انسان با چهار رابطه همراه است که بر اساس آن چهار رابطه ، علوم تقسیم می شوند.
از این رو در دو سورة فلق و ناس انسان با چهار نوع رابطه مطرح گردیده است و این چهار نوع ارتباط ریشة پیدایش علوم را تشکیل می دهند.

 

تقسیم علوم (1) و (2) :
روان شناسی و علوم تربیتی
/1 رابطه انسان با خود در دو قسمت جسم و روح روان پزشکی
پزشکی و طب اسلامی
هنر
فلسفه
/2 رابطه انسان با خدا کلام
اخلاق

 

 

 

جامعه شناسی
/3 رابطه انسان با مردم روان شناسی اجتماعی
حقوق
مدیریت
علوم سیاسی
اقتصاد

 

1- مطلوب در راستای اهداف مؤسسه ، این است که بتوانیم اولاً توفیق تألیف دائرة المعارفی مشتمل بر آیات و روایات مربوط به علوم مختلف را بیابیم و ثانیاً به انجام پژوهشهای علمی و عملی نسبت به جریان فقه حکومتی اسلام نائل شویم ، با توجه به اینکه در فقه حکومتی اسلام، ترکیبی از علوم مختلفِ جامعه شناسی ، مدیریت ، صنعت و ... باید لحاظ شود و در راستای این ترکیب باید به پژوهش ، طراحی و برنامه ریزی پرداخت.
2- علم ریاضی را مطرح نکردیم چون پایه و بنیاد دیگر علوم است.

 


« قبل از آن که وارد بحث از علوم مختلف شویم لازم است مطرح نماییم که در هر علمی باید در دو بخش با توجه به نگارش اسلام ، کار شود : معرفت شناسی هر علم و مبانی هر یک ، که معرفت شناسی علوم بر مبانی علوم تأثیر گذار است.»
الف) علوم در حوزة رابطه انسان با خود 1
« علم روان شناسی »
علم روان شناسی علمی است که می کوشد به این سؤال که انسان چگونه موجودی است پاسخ دهد و لذا می کوشد تا با آزمایش های تجربی به این خواسته، جامة عمل بپوشاند. بنابراین؛ موضوع این علم مطالعۀ علمیِ رفتار و فرایندهای روانی است.
آنچه امروزه به عنوان مبانی در این علم یاد می شود، عبارت است از :
مفهوم ، موضوع و روشهای تحقیق در این علم : /1 طرح سؤال ، /2 ارائة فرضیه ، /3 جمع آوری اطلاعات ، /4 جمع بندی و نتیجه گیری .
اما روش تحقیق جمع آوری اطلاعات به گونه های ذیل صورت می گیرد:
1- بعضی از علوم در این بخش مطرح نشده و یا بصورت خلاصه بیان گردیده است . مثل : پزشکی و هنر چرا که مطرح کردن تمام علوم و توضیح آنها در این جزوه ضرورتی ندارد.
الف) مشاهدة طبیعی بدون تحریف آن مثل دیدن کودکان در پارک.
ب) آزمایش یعنی کنترل کردن مجموعة عوامل در یک مشاهده .
جـ ) تست یعنی مجموعة سؤالات چهار گزینه ای تنظیم شده بر اساس فرم های روانی مختلف .
د) روش بالینی یعنی بررس

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله غدیر ، انتظار ، عاشورا

تحقیق در مورد حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان


تحقیق در مورد حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه22

 

فهرست مطالب ندارد 

 

حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

شخصیت و عظمت امام حسین(ع) همچون خورشیدی عالم تاب است که همه جا را فرا گرفته و تمامی انسان‌های بیدار در طول تاریخ همواره از صفات والای آن حضرت یاد می‌کنند. هرکس با زبانی از این امام بزرگ و همیشه پیروز تاریخ در هر عصر و زمانی به نیکی یاد می‌کند. قیام امام حسین(ع) منبع الهام بخشی برای به ثمر رساندن حق و عدالت در جهان است. عظمت روح، همت مردانه، نظر بلند، فداکاری بی‌دریغ و جانبازی بزرگ سالار شهیدان را هرگز نمی‌توان بیان کرد و یا به قلم آورد. با آنکه در هر عصر و زمانی باطل پرستان تلاش کردند تا نام حسین (ع) را از سر زبانها بردارند، اما هرگز موفق به انجام این کار نشدند. تاریخ، هرگز حسین(ع) را فراموش نمی‌کند. پیامبر گرامی اسلام در این رابطه می‌فرمایند. حرارت محبت حسین‌(ع) در دل‌های مردان با ایمان آنچنان نفوذ کرده است که هرگز به سردی تبدیل نمی‌شود.

عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند . در اینجا تعدادی اندک از اظهار نظرهای مسلمان و غیر مسلمان در این باره اورده می‌شود :

بیش از دو تن از دانشمندان اهل سنت به سندهای مختلف از جابر بن عبدالله روایت کرده‌اند که از رسول خدا(ص) درباره حسین‌(ع) شنیدیم که می‌فرمود: هرکس دوست دارد به آقای جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین بن علی(ع) نظر افکند .

فاروق احمد خان لغاری(رئیس جمهور اسبق پاکستان):زندگانی مبارک حضرت امام حسین (ع)برای ما راه هدایت است . با پیروی از این راه، ما می‌توانیم توطئه‌های دشمنان را خنثی کنیم .

بی نظیر بوتو(نخست وزیر اسبق پاکستان): مسلمانان فلسطین ، کشمیر و بوسنی باید بر سیره امام حسین (ع) عمل کنند .

چوهدری الطاف حسین (استاندار ایالت پنجاب پاکستان): بهترین راه برگزاری عاشورا این است که ما نقش امام حسین(ع) را بشناسیم و فلسفه شهادت را در پرتو قرآن و سنت ببینیم . ما باید در روز عاشورا پیمان ببندیم که طبق اصول راستی ، عدل ، مساوات ، صبر ، برادری و تمیز حق از باطل ، زندگی خود را اداره کنیم .

مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین‌(ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‌ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‌ام. بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین‌(ع) پیروی کند و راه او را در پیش گیرد .محمدعلی جناح (قائد اعظم پاکستان): هیچ نمونه‌ای از شجاعت را، بهتر از امام حسین‌(ع) به لحاظ فداکاری و تهورش در عالم نمی‌توان یافت. به عقیده من تمام مسلمین باید از این شهید‌ی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، سرمشق بگیرند و از آن پیروی نمایند.
چارلز دیکنز (نویسنده نامدار انگلیس): من نمی‌فهم! اگر منظور امام حسین‌(ع) جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود،‌ چرا خواهران، زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی): مهمترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین (ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود ثابت کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می‌‌شود، اهمیت ندارد و پیروزی حسین‌(ع) با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است ادوارد براون (شرق شناس مشهور انگلیس): آیا قلبی پیدا می‌شود که سخن کربلا را بشنود و آغشته با حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی و صداقت روحی را در این جنگ اسلامی انکار کنند.
فردریک چمس: درس امام حسین‌(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که، در دنیا اصول ابدی عدالت، ترحم و محبت وجود دارد. هرگاه کسی برای این صفات مقاومت کند، آن اصول همیشه در دنیا پایدار خواهد ماند.

ل. م. بوید: من مسرورم پاک نی که این فداکار عظیم (امام حسین‌(ع) ) را از جان و دل ثنا می‌گویند شریک هستم،‌هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.
واشنگتن ایرونیگ (مورخ مشهور آمریکایی): برای امام حسین‌(ع) ممکن بود ،که زندگی خود را با تسلیم شدن به ارادة‌ یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوای انقلابی اسلام اجازه نمی‌داد که او ،‌ یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او خود را برای پذیرش هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت.

توماس ماساریک: گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح، مردم را متأثر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد، گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

موریس دو کبری:‌در مجالس عزاداری گفته می شود که حسین، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبة اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوة او را سرمشق قرار داده، از زیر دستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم.
ماربین آلمانی (خاورشناس): حسین با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خویش، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.

بنت الشاطی: زینب، خواهر حسین بن علی، لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و بر پایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.

لیاقت علی خان (نخست وزیر پاکستان): این روز محرمبرای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگ دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسین‌(ع) در عین حزن، نشانة فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود. زیرا تسلیم کامل به ارادة الهی به شمار می‌رفت. این حادثه به ما می‌آموزد که مشکلات و خطرات هر چه باشد، نبایستی بی‌پروا از راه حق و عدالت منحرف شویم.

جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی): وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی می‌کرد، آنها می‌گفتند: «چه مبلغ می‌دهی؟» اما انصار حسین به او گفتند: ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصری): جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبشهای تاریخی است که تا کنون در زمینه دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پدیدار گشته است. دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نداشت. از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

احمد محمود صبحی: اگر چه حسین بن علی، در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، اما تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین، فریادی شد که آن تخت‌ها و حکومت‌ها را به لرزه در آورد.
آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا می‌خواندیم.

گیبون (مورخ انگلیسی): با آنکه مدتی از واقعة کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، معذالک مشقات و مشکلاتی که حضرت حسین تحمل نموده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را بر می‌انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می‌یابد.

نیکلسون(خاورشناس معروف): بنی امیه، سرکش و مستبد بودند. قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضد فرمانروایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراتوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می‌کند که خون حسین به گردن بنی‌امیه است.
سرپرسی سایکس (خاور شناس انگلیسی): حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند، به درجه‌ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هرکسی آن را شنید، بی‌اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این جمع دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند‌ غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.

تا ملاس توندون (هندو، رییس سابق کنگره ملی هندوستان): این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین‌، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطرة آن شایسته است که همیشه باقی بماند و یادآوری شود.

محمد زغلول پاشا: حسین، در این کار، به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می‌دهد و مایة قوت ارادة آنها در راه حق و حقیقت می‌گردد.

عبدالرحمان شرقاوی (نویسنده مصری): حسین برای به دست آوردن فرصت و از سر گرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود،‌ در آتش شوق می‌سوخت. او زبان را دربارة معاویه و عمالش آزاد کرد، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود. اما حسین ، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند.

عبدالمجید جوده السمار (نویسنده مصری): حسین نمی‌توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحه می‌گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می‌کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می‌نمود. امام حسین‌ به این کارها راضی نمی‌شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
علامه طنطاوی (دانشمند و فیلسوف مصری): «داستان حسینی» عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می‌انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می‌آورد،‌چندانکه برای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.

العبیدی (مفتی موصل): فاجعة کربلا در تاریخ بشر نادره‌ای است، همچنان که مسببین آن نیز نادره‌اند حسین بن علی سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیغمبر اکرم وظیفة خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستی خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار، «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ ایام ، «پیشوای اصلاح طلبان» به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.

ابن ابی الحدید (دانشمند مصری): مانند حسین، چه کسی را سراغ دارید که درباره اش گفته اند: روز عاشورا هنگامی که تمام یاران و برادران و فرزندان خود را از دست داده و دشمن از همه سو او را احاطه کرده بود، چون شیر می‌غرید و جنگاوران دلیر را از پای در می‌آورد.
هلال بن نافع (یکی از سپاهیان ابن زیاد): من در نزدیکی حسین ایستاده بودم که او جان می‌داد. سوگند به خدا که من در تمام مدت عمرم هیچ کشته ای را ندیدم که تمام پیکرش بخون خودآلوده باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهر‌ه‌اش نورانی باشد، به خدا سوگند درخشش نور چهرة او مرا از تفکر در کشتن او باز می‌داشت.
شیخ جعفر شوشتری: از عظمت بلکه معجزه قرآن آن است که بر خلاف دیگر کتابها تکرارش ملال آور نیست،‌بلکه لطفش بیشتر می گردد، مصیبت امام حسین‌(ع) هم همینطور است . هر چه خوانده یا شنیده شود باز تازه است. دیگر آنکه نگاه کردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست،‌مرثیه امام حسین‌(ع) هم چنین است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گریاندنش و گریه کردنش نیز عبادتست «من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه» از جمله آنکه قرآن مجید به جمیع شئون معجزه است و
و امام حسین‌(ع) هم به سر بریده‌اش، به اعضایش، به بدنش همه معجزه است.
شهید آیت الله سید محمد حسین بهشتی: دوستان حسین، هواداران حسین،‌ شیفتگان حسین،‌پیروان مکتب توحید و یکتاپرستی باید بدانند، مبارزه در زندگی امری است اجتناب‌ناپذیر، از کسالت و کاهلی و از گوشه‌نشینی بیرون بیایند. بدانند تا بشری در دنیا زندگی می‌کند باید همواره مبارزه داشته باشد،‌ شیرین مبارزات، مبارزه له حق و علیه باطل است، مبارزه برای زنده نگهداشتن فکر حق،‌ مبارزه برای اجرای قانون حق «گفتار عاشورا ، ص 54»شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب: راه حسین، راه دل است. هر چیزی را بهاری است و بهار عزای حسین عشر عاشوراست. اسم حسین و قبر حسین موجب شکستن دل است . راه حسین راه قلب، بلکه راه خداست. اگر کسی با دل متوجه حسین شود مصائب و حالاتش را به خصوص در این ایام متذکر شود، به طور حتم دلش خواهد شکست، قیمتش کم می‌شود، مگر قلب که قیمتش علاوه می‌گردد. «بخشی از کتاب سیدالشهدا»
شهید آیت الله شیخ مرتضی مطهری: حسین فرزند پیغمبر است، او ایمان خود را به تعلیمات پیغمبر نشان می‌دهد. پیغمبر جلوه می‌کند، پیغمبر متجلی می‌شود،‌در وجود حسین دیده می‌شود. چطور روح بشر، این مقدار شکست ناپذیر می‌شود؟

سبحان الله، بشر به کجا می‌رسد، روح بشر چقدر شکست ناپذیر باید باشد، که بدنش قطعه قطعه می‌شود، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می‌شوند، در منتهی درجه تشنه می‌شود، و حتی به آسمان که نگاه می‌کند، به نظرش تیره و تار است، خاندانش اسیر می‌شوند، هر چه دارد از دست داده است، ولی یک چیز برای او باقی مانده و آن روحش است. هرگز روحش شکست نمی‌خورد. شما یک چنین صحنة نمایشی از فضایل انسانیت در غیر حادثه کربلا نشان دهید، تا به جای کربلا از آن حادثه یاد کنیم؟ پس چنین حادثه‌ای را باید زنده نگهداریم، «حماسه حسین،‌ ج 1، ص 169 الی 70»امام خمینی (ره): روز مبارک سوم شعبان المعظم، روز پاسدار است، و روز تحقق پاسداری از اسلام و حقیقت از مکتب الهی، روز تولد بزرگ پاسداری که با خون خود و فرزندان و اصحابش مکتب را زنده کرد، مکتبی که می‌رفت با کج روی‌های تفالی جاهلیت و برنامه‌های حساب شده، احیای ملی گرایی عروبت با شعار «لاخبر جاء و لاحی نزل»‌ محول و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا بکشاند، که ناگهان شخصیت عظیم که از عصاره وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رسل محمد مصطفی(ص) و سید اولیاء علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی‌نظیر و نهضت الهی خود،‌ واقعه بزرگی را به وجود آورد،‌کاخ ستمگران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید، اقتباس از کتاب پیام امام خمینی، مورخ 26/3/59ل . م . بوید : در طی قرون ، افراد بشر همیشه جرات و پردلی و عظمت روح ، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و در همین‌هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود . این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین . من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند شرکت کرده‌ام ، هر چند که 1300 سال از تاریخ ‌آن گذشته است .
طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) : حسین (ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال‌کردن از جایی که پدرش رها کرده بود ، در آتش شوق می‌سوخت . او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد ، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود . اما حسین ، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند .
استاد محمدرضا حکیمی: و عاشورا یک «ایست بزرگ» است، در برابر سیل بنیانکن جاهلیت در عصر تمدن، در برابر این سقوط‌ها و انحطاط‌ها، این الحادها و ضلالتها، این ستم‌ها و بیدادها، در برابر این بشریت فرو رفته در تباهی، و این روزگار سراسر سیاهی ، در برابر پذیرش ذلت و بندگی و وداع با عزت و آزادگی.

هنگامی که می‌نگریم در «خطبه عاشورا» سخن از عدل می‌رود و از اینکه عدالت از میان رفته است.. می‌فهمیم که ما نیز باید با دفاع از «عدالت» فلسفة عاشورا را زنده نگاه بداریم، و با قیام برای عدالت از عاشورا دم بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم. «بخش‌هایی از کتاب قایم جاودانه»‌دکتر شریعتی:حضرت امام حسین علیه السّلام بزرگ ترین شهید دین در تاریخ است.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان