فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله زن در نگرش اسلام

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله زن در نگرش اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

سالگرد ولادت بانوی جهان، دختر بزرگوار رسول خدا را که بر حق در جمهوری اسلامی ایران روز زن اعلام شده به روز زن، اگر قرار است به معنای الهام به زن و الگودادن به او باشد، یقیناً هیچ روزی مناسب تر از این روز وجود نداشت و ندارد.
آن کسانی که هم که امروز به گمان ما، که قطعاً هم همین جور است با غلط مطرح کردن مسئله زن در دنیا، جنس زن را مورد اهانت قرار داده، یکی از پیچیده ترین مشکلات دنیا را بوجود آورده اند به نام دفاع از زنان شروع کردند. باید بطور روشن، تکلیف این مسئله وتفاوتی که بین نظر اسلام با آنچه که امروز در دنیا و در فرهنگهای جهانی رایج است مشخص شود.
همچنان که در جامعه خودمان، آن را مشاهده میکنیم، امروز چه تعداد از زنان برجسته بعنوان فاضل، تحصیل کرده، عالم و هوشمند و ...... در جامعه ما از نظر اسلام را به روشنی و بوضوح فهمیده اند. و به آن، از صمیم قلب معتقد هستند. و آن را برای زن، یک افتخار می داند. بایستی، همانطور که فرض شد برای دنیا مسئله روشن بشود و جا بیفتد. البته مسئله، بسیار مسئلة پیچیده ای است علت هم این است که در طول تاریخ، مگر در برخی موارد استثنایی که حالا استثنایش را شاید اشاره کردم، حرکت غالب این بوده که از دو ناحیه بزنان ظلم شده است: یکی از ناحیه قدرتمندی مردهاست، چون مردها از لحاظ ترکیب جسمی، در ادوار مختلف تاریخ، در جوامع مختلف، در شهرهای مختلف با سواد و بیسواد، از طبقات بالا و پائین، قوی تر از زنها بوده اند. و زنان، غالباً مورد ظلم و زورگویی و تعدی مردان قرار گرفته اند. حالا آن استثنائاتی که عرض کردم: مثلاً بعضی از این استثناها، مال آن جوامعی است که در آن جوامع، حاکمیت جامعه با زنان بزرگ بود.
در جوامع بدوی که چیز قابل ذکری نیست،یکی هم در مورد برخی از زنهای استثنایی است که به یک قدرت و حکومتی رسیده اند به نظر بعضی از جوامع و بعضی از خانواده ها ، بعضی از خانمها، یک امتیازی پیدا می کردند که نمی شد به آنها زور گفت. این موارد استثنایی است. غالبا ً اینجور بوده که مردها به زنها ظلم کنند. شرقی و غربی هم ندارد، در غرب نیز در همه ادوار بود. تنها شاید در این دوره های اخیر بعد از این سروصداهائی که در زمینه حقوق و مسائل زن در اروپا پیدا شده، به زنان حقوقی داده شد. و حقوق و مالکیت زنان، به رسمیت شناخته شد.
شاید بتوان گفت اروپا تا قرن 20،متأسفانه دچار این کج فهمی در باب زنها بود که حتی حق مالکیت را، زن در بسیاری از جوامع غربی نداشت، تا اوایل قرن بیستم و تا قبل از این دهه های اخیر، باید گفت در غرب هم، همین جور بوده است. در اروپایی که این همه طبل حمایت از زنان و دفاع از حقوق زنان را زده و میز ند، چقدر زنهائی که در خانه ها از دست شوهرهایشان، کتک می خوردند. چقدر زنهائی که کارهای سنگین خانواده، بر دوش آنها بود. در شهرهای بزرگ در کشور های معروف دنیا، چقدر خانمهائی که در اموال خودشان که به ارث در اختیار آنها قرار گرفته بود، حق تصرف کردن نداشتند، چقدر زنهائی که سالیان متمادی در خانه به میل شوهر یا پدر یا برادربزرگ، زندانی می شدند، و حق هیچگونه رفت و آمد و فعالیتی نداشتند. و از این قبیل ظلمهایی که به زن بعنوان موجود ضعیف تر از سوی مردان بعنوان موجود قویتر شد، کم نیست. در جامعه خودمان و جوامع اسلامی هم، وضع همینطور بود. غیر از آن دوره صدر اسلام که آن، بحث دیگری است. قبل از اسلام هم، همینطور بود. چقدر دخترانی که زنده بگور می شدند. و زنهایی که زنده زنده کشته یا سوزانده می شدند. زنهایی که چون شوهرشان مرده بود، طبق عادت و سنتشان با شوهرشان، در قبر گذاشته می شدند. و از این طریق، ظلمهایی که در طول تاریخ به زن شده است بعنوان یک عضو ضعیفتر در خانواده بشری، الان هم هست. الان هم اگر در جوامع غربی، حالا بر اثر برخی از قوانین و ادعاهای فراوانی که کردند، یک قدری کمتر است؛ ولی بازهم هست. همین حالات در اروپا، زنهائیکه بوسیله شوهرشان، ظلم می شدند. ستم می شوند و کتک می خورند و اهانت می شوند، کم نیستند. اینگونه ستمها نسبت به زن در اروپا، کمیاب و استثنایی نیست. فقط به صرف اینکه آقا، هدایش کلفت و بازویش قوی است، میتواند، زور بگوید. مثل درندگانی که با هم در یک محدوده ای زندگی می کنند، و یکی که قوی تر است و گردن کلفتتر است، با اتکای همین قوت و قدرت به دیگری زورگویی می کند، الان هم وجود دارد. یعنی: از همان وقتی که ما تاریخ را می شناسیم، چنین چیزی وجود داشته و یکنوع زورگویی به زنها شده است.
نه از طرف مردها ، ونه از طرف زنها. نه همه مردها، خواستند که این کار را بکنند. و این ظلم را مرتکب بشوند. و نه همه زنها، مورد این ظلم قرار گرفته اند. لیکن بطورکلی جنس زن، مورد چنین ستمی از سوی جنس مرد قرار گرفته است. مردان زیادی در تاریخف به زن نگاه کردند، فقط بعنوان وسیله ای برای تلذذ و استمتاع غریزی! و چون زور داشتند، قدرت داشتند و یا سیاست داشتند و بلد بودند، تا آنجائیکه تیغشان بریده در این وادی پیش رفتند. اغلب اشراف و قدرتمندان تاریخ، از این قبیل اند. شما در تاریخ، کجا را پیدا می کنید آن زورمندان، آن قدرتمندان، آن طبقه حاکمه و اشرافی را که غرق در فساد جنسی، نباشند. خوب این فساد جنسی، چطوری تأمین می شد؟ بوسیله یک عده زن. این زنان کجا بودند، خوب مختلف اند. به هر حال این بود که یک عده برای شهوترانی، برای استمتاع، برای اینکه یک لذتی ببرند، بدون ملاحظه هیچ تقید اخلاقی و فکری و عقلی، هرجا توانستند و هر جا میلشان کشیده، پیش رفتند. و زن را وسیله استمتاع خودشان قرار دادند.
این یک چیزی است که در تاریخ، شناخته شده است. حالا، آدمهایی که زورشان بیشتر بود به نوع وسیعتر و متقدرانه ای این کار را انجام داده اند. کسانیکه زورشان کمتر بوده، افراد معمولی جامعه و مردهای متوسط جامعه، آن هم این کار را کردند. و آنها هم از زن بهره برداری کردند. از زنهایی که هیچگونه رابطه و پیوندی به صورت حقوقی- قانونی، با آنها نداشتند. منتهی، در سطوح پائین تر و در حد هرزگی که در جوامع ، وجود داشته که در همه جوامع باز آنرا سراغ داریم. و می خوانیم و می شناسیم. در هر جامعه ای، یک عده افرادی که از جنس زن، به صورت انسانهایی که مورد استفاده نامشروع مردانی قرار گرفته اند، وجود دارد. این هم یک ظلم بزرگی است. این ظلم، به مرد نشده است. چنین اهانتی، به جنس مرد روا نداشته اند. و این، جزو اهانتهای تاریخی است که به زن کرده اند. هرچه در گذشت زمان اگر فرض کنیم، آن ظلم نوع اول گفته شده باشد که گفته نشد، این ظلم نوع دوم نه فقط گفته نشد، بلکه بیشتر هم شده. امروز متأسفانه، علیرغم همه آنچه که درباره فارغ از حقوق زن گفته می شود، ما می بینیم که این ظلم در دنیا نیست به زن، روز به روز بیشتر می شود. درست است که آزادی زن که در اروپا مطرح شد و شعار داده شد و حرفش زده شد و قوانینی برای آن وضع شد، انگیزه ها و جنبه های اقتصادی هم داشت. و برای این بود که بتوانند، اینها را در کارخانجات وارد کنند. و از توقع کم اینها نسبت به حقوق، استفاده کنند، اما بدون شک، آنچه که بعنوان آزادی زن مطرح می شود، ریشه های شهوانی و اخلاقی داشته است و آن چیزهایی که به ظلم نوع دوم برمی گردد و وجود دارد، زن را آزاد می کنند و آزاد می گذارند تا بیشتر خودنمایی کند تا بیشتر صحنه را برای بهره برداری نامشروع مرد، آماده کند. این چه آزادی است؟! به زن، میدان میدهند نه برای اینکه استعدادهای نهفته بشر را که او را به کمال می رساند، آشکار کند. این، برایشان مطرح نیست. یا در درجه دوم، مطرح است. به صورتی تبعی بلکه به زن میدان میدهند برای اینکه آن جنبه خاص خلقت زنانه که یکی از رازهای مهم طبیعت است، و جاذبه زن برای مرد که به شکل قانونی و در چهارچوب مقررات، باید استفاده شود و اگر نمی بود، بقای نوع بشر امکان نداشت، به شکل غیرقانونی و نامشروع و بطور غلط، مورد بهره برداری مردان قرار بگیرد.

 

 

 

فلسفه و آثار حجاب:
اعتقاد ما این است که افعال تکلیفی بشر از حسن و قبح ذاتی برخوردار است. و عقل می تواند، حسن و قبح آنها را بالبداهه یا به اکتساب شناسائی کند.
حجاب و بیحجابی هم مانند ایر کارهای انسان، دارای حسن و قبح ذاتی است. و به همین جهت حجاب یک ازرش و بی حجابی یک ضد ارزش است. وظیفه است که از ارزشها پاسداری کنیم و ضد ارزشها را از بین ببریم.
قطعاً ارزش ها و محسنت و زیبائیها، برای فرد و خانوادده و جامعه، مفید و ضدارزشها و زشتی ها، هم برای فرد مضر است و هم برای خانواده و جامعه.
این نکته را هم ناگفته نگذاریم که در باره آن دسته از ارزشهایی که برای عقل بدیهی است، مانند حسن عدل و قبح ظلم، دو نظر است:
یکی اینکه اینها از بدیهیات اولیه است. و بنابراین، انسان آنها را همچون عدم جواز اجتماع و ارتفاع نقیضین بالبداهه درک می کند. و نیازی به ملاحظه هیچ امری، جز تصور موضوع و محمول و نسبت ندارد.
دیگری اینکه از فطریات است و علاوه بر امور فوق، نیازمند ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی است.
نکته جالب و مهم این ستکه حتی اگر در قضایای مزبور، بی نیاز از ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی باشیم، هیچ اشکالی ندارد که آنها را مدنظر قرار دهیم و نتایج گرانبهائی به دست آوریم. زیرا عدم نیاز به ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی، دلیل این نیست که مصلحت یا مفسده ای وجود ندارد.

 

حجاب و مسئولیت های اجتماعی:
هر فردی در برابر جامعه خود مسئول است. این مسئولیت عام است یعنی هم شامل زنها می شود و هم شامل مردها.
پاره ای از مسئولیت های زنان، به حجاب آنها بستگی دارد. زن اگر حجاب داشته باشد، بار اینگونه مسئولیت ها را بر دوش می گیرد. و شخصیت و عظمتش، بالا می رود. اما اگر جامعه مقدس حجاب را از تن بدرد، از عهده انجام اینگونه مسئولیتها، برنمی آید. و به همه مسئولیتهای مادری و همسریش نیز لطمه وارد می شود.

 

این مطلب توضیح بیشتری نیاز دارد:
زن ناگزیر است که یکی از دو شکل زندگی را برای خود انتخاب کند: اول اینکه از قبول هرگونه مسئولیتی در جامعه، خودداری کند.در این صورت می تواند در کنج خانه بنشیند و حجاب را هم نپذیرد.
در صورت اولی نتیجه عاطل و بیکارماندن نیمی از پیکر اجتماع است. بدون تردید آئین مقدس اسلام، پذیرای چنین امری نیست.
در صورت دوم اشکال این است که کیفیت خدمات اجتماعی او، پائین می آید و چه بسا بجای اینکه خدمتی انجام دهد، طعمه گرگان شهوت و آزمندان هوس میگردد.
بنابراین، یا این است که بازده خدمتی زنان بی حجاب، در پست ها و مسئولیت ها در حد قابل توجهی تنزل می کند.
تحصیل علم از مسئولیت های هر انسانی است. جامعه به دانش و تخصص افراد، نیاز دارد. علومی هست که حتماً زنان باید فرا گیرند. علم جراحی و زایمان زنان، برای زنها زیبنده تر است تا مردها. بطورکلی، طبیب زن و معلم زن و سخنران زن، برای بیماران زن و مدارس دخترانه و مجالس و محافل زنان کاملاً لازم است. امروزه، در تمام دنیا پرستاری بیماران، برعهده زنان است و قدر مسلم این است که پرستاری زنان بیمار را نمی شود برعهده مردان پرستار گذاشت.
در سایر فعالیت ها نیز مطلب غیر از این نیست. زن اگر بخواهد در حین انجام مسئولیتهای اجتماعی بصورت نیم عریان، ظاهر شود، باید بداند که هم خود را و هم خدمت خود را فدا کرده است.
اگر قدری مفهوم حجاب را توسعه دهیم، متوجه می شویم که اقتضای محجبه بودن زنان این است که به هیچوجه عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه نشود. و همچنین به هیچوجه مردها عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس دخترانه نشوند. بلکه باید کار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه به مردها و در مدارس دخترانه به زنها سپرده شود.
اما زنانی که در مدارس دخترانه تدریس می کنند، باید بدانند که همانجا هم این خطر وجود دارد که بازده خدمتی آنها کاهش بیابد و احیاناً نوجوانانی، گرفتاریهایی پیدا کنند. چنانکه نگارنده به پاره ای از موارد آن، برخورد کرده است.
آیا برای جلوگیری از چنین پدیده هایی، چاره ای جز این هست که ملعمان زن حتی در کلاسهای درس همانگونه باشند ه در کوچه و خیابان و معابر هستند! و آیا همانگونه که حرکات و چهره و رفتار آنها درمعابر عمومی ، نباید موجب تحریک افراد شود راهی جز این هست که در کلاس درس نیز حرکات و چهره و رفتارشان، محرک نباشد؟
قرآن مجید از تبرج زنان، نهی کرده است. تبرج به معنای خودنمایی و جلوه گری و عشوه گری و طنازی است. این کارها، هم در حضور زنان، ناپسند است، وهم در حضور مردان. محیط خدمت، محیط عشوه گری و طنز و جلوه گری و خودنمایی و افسونگری نیست. در کلاس درس، مدرس و مربی بود. باید به قدری محتاط بود که چشم شیطاان زده ای سوء استفاده نکند ولو از جنس موافق باشد.
به قول معروف: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. حرکات و کلمات شهوت انگیز فقط و فقط برای زن و شوهر جایز است. آنهم در محیط خلوت خودشان. اما برای دیگران در هیچ حالت ومرحله ای روا نیست.
شرق و غرب، شهوت و کار و خدمت را با هم مخلوط کرده اند.در نتیجه، هم به زندگی خانوادگی لطمه زده اند و هم به محیط کار و خدمت.
اطفاء شهوت در چارچوب زنان و زندگی خانوادگی زن و شوهر مجاز است و مختص به همان. و کار و خدمت، مخصوص محیط اجتماع است و در خور آن. حال اگر اصفاء شهوت از محیط خلوت خانوادگی به اماکن دیگر، سرایت کند و با کار و خدمت ،درهم آمیزد، اولین چوب آن را خانواده می خورد و تزلزل و از هم پاشیدگی خانواده ها، غیر قابل اجتناب خواهد بود و دومین چوب آن را جامعه می خورد که مسئولیت های مربوط به او بطور صحیح و دقیق به اجراء در نمی آید.
هم کار، قداست دارد و هم خانواده، برنامه ریزیها در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، باید بگونه ای باشد که نه به محیط کار، لطمه ای وارد شود، و نه به محیط خانواده.
مسئولیت های زن و مرد یکی در بعد خانوادگی است و دیگری در بعد اجتماعی. بی حجابی، هم به مسئولیت های خانوادگی زن و مرد، لطمه می زند و هم به مسئولیت های اجتماعی آنها.
زنی که بدون حجاب در محیط کار و در میدان مسئولیتهای اجتماعی، ظاهر میشود، هم مسئولیت خانوادگیش متزلزل می شود و هم، مسئولیت اجتماعیش. بعلاوه مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی فرد را هم متزلزل می کند.
برداشتن حجاب، تمتع جنسی زن و مرد را از چارچوب زناشویی شرعی و قانونی، بیرون می آورد و میحط کار و معاشرت را آلوده و فاسد می سازد. و در نتیجه، استحکام خانواده به سستی و تزلزل می گراید و به دنبال آن، تربیت کودکان، آسیب می بیند.
هر چه پیوند خانوادگی محکمتر باشد، جامعه سالمتر و کودکان شاداب تر و تعلیم و تربیت، پربارتر است. و هرچه پیوند خانوادگی سست تر باشد، جامعه بیمارتر و کودکان افسرده تر و پژمرده تر و تعلیم و تربیت کم بارتر، بلکه بی بارتر است.
بی حجابی و بی بندوباری، دو مقوله جدا از هم است. اگر زن بی حجاب باشد، لزوماً بی بندوبار نیست. چنانکه اگر زن بی بندوبار باشد، حتماً لازم نیست که بی حجاب هم باشد.
البته این مطلب تا حدودی مورد قبول است. اما سخن ما این استکه بی حجابی، مقدمه بی بندوباری است. و خود، زمینه ساز تمتعات شهوانی در غیر چارچوب ازدواج است.
بنابراینف باید آنرا از سرچشمه بست. برای اینکه عفاف خانواده ها و جامعه جریحه دار نشود، چاره ای نیست که از ارزش والای حجاب، پاسداری شود. و برای اینکه زن در بعد خدماتی، حد اعلای توفقی را بدست آورد و محیط مقدس خدماتیش به هرزگی های شهوانی آلوده نشود، باید حجاب را حفظ کرد.
ملاحظه می کنید که نظر ما، درست برخلاف نظریه شرق و غیر است. آنها، متأسفانه عفاف را یا به کلی زیر پا گذاشته اند یا فقط در این حد که زن با مردی رابطه نامشروع نداشته باشد، پذیرفته اند. ولی ما، عفاف را با الهام از وحی الهی، تا آنجا توسعه می دهیم که هم شامل خودداری از آمیزش های نامشروع می شود و هم نظربازی و هرگونه تلذذ نامشروعی را دربرمی گیرد.
دیگر اینکه آنها، حجاب را مانع کار و خدمت و برخورداری زن از حقوق اجتماعی و انجام مسئولیت ها، می دانند. و ما آنرا شرط موفقیت وی در این امور تلقی می کنیم.
ما میگوئیم: وقتی کار و شهوت بهم درآمیخت، هم بازده کار کم می شود و احیاناً به صفر می رسد. و هم ثبات و اطمینان و اعتماد، از محیط خانواده، رخت برمی بندد. و این نه یک ضرر بلکه دو ضرر بزرگ است.
البته این را هم باید یگوئیم که: آنها در فروشگاهها وسینماها و تأترها و پلاژها و رستورانها و بارها، زنها را وسیله جلب مشتری قرار میدهند. و به وسیله آنها، پول بیشتری به جیب می زنند. که اینهم نفعی برای خود زن و جامعه ندارد بلکه وسیله ای برای پرشدن جیب عده ای سوداگر می شود. و آنکه ضرر می کند، اول خود زن است و بعد جامعه.
درست است که زن از این راه، حقوق بخورونمیری بدست می آورد، اما روح و جسم خود را می آزارد. و اعصاب خود را نا متعادل می سازد. و به وظیفه همسری ومادری خود لطمه بزرگی می زند. و بالاخره گوهر عفافش نیزآلوده می شود و ارزش بسیار والایی را فدای ارزش بسیار ناچیزی می کند.
اما جامعه هم از این راه لطمه می خورد. زیرا حرکتی که جامعه دراین جهت، می کند انگیزه جنسی و شهوانی دارد. و نه انگیزه عقلی و فکری.
اگر خرید می کند و پول میدهد بخاطر نیازهای عاقلانه اش نیست اگر فیلمی را تماشا میکند، یا نمایشی را می بیند و یا هر عنوان دیگر، اتلاق وقت میکند، بخاطر انگیزه های شهوانی و جنسی است، آیا بشری که حتی در اطفاء شهوت خود، باید تابع معیارهای عقلی و اخلاقی و دینی باشد، سزاوار است که در همه یا اکثر کارهای خود از انگیزه شهوانی خود پیروی نماید؟!
بالاخره در زندگی، یا عقل باید حاکم باشد یا شهوت، مصلحت انسان در حاکمیت عقل و سقوط و بدبختی انسان، در حاکمیت شهوت است.
ما می گوئیم: برای اینکه عقل حاکم باشد، باید محیط کار را از محیط شهوت جدا کرد. باید چشم ها، دلها، پاک بمانند. و کشش جنسی فقط و فقط باید در میان زن و شوهر باشد.
آنها حاکمیت عقل را سست کرده، به حاکمیت شهوت، روی آورده اند. و به همین جهت، بر پیکر روح و جسم لطیف زن، لطمه های بزرگی زده اند.
چنین وضعی، قابل دوام نیست. مصلحین دلسوز، باید با این وضع مبارزه کنند. مسلمانان جهان برای بلندکردن پرچم اصلاح بر همگان اولویت دارند. و به همین جهت، باید بپا خیزند و به حاکمیت شهوت که آرام آرام، خودشان را هم به زیر سیطره خوددرآورده خاتمه ببخشند.
امروز، مسلماننان به پا خاسته را متهم به بنیادگرائی می کنند. و قطعاً در نظر آنها، یکی از مصادیق بارز بنیادگرائی، همین گرایش این گروه از مسلمانان واقعی، به حجاب است.
شگفتا که چگونه از راه بازی با الفاظ، واقعیت ها را مسخ می کنند. وذهن های سلیم را از فهم حقایق، منحرف می سازند!
سعدی میگوید:
حقیقت، سرایی است آراسته
هوی وهوس، گر برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد،
نبیند نظر، گرچه بیناست مرد؟!
اینها با جوسازی و تبلیغات پوچ، جلو چشم های بینا، گردوخاک هوی و هوس برمی افشانند تا آنها را از تماشای حقیقت، بازدارند. .
اینها، حق دارند با اینگونه تبلیغات پوچ، افراد ساده دل را اغفال و اغواء کنند. زیرا قرنهاست که کوشیدهاند مسلمانان را از عقاید و تعلیمات و اخلاق بنیادین اسلام که مطابقت با سرشت و فطرت انسان دارد، دور کنند. و استقلال آنها را از آنها بگیرند. و سرمایه های آنها را به تاراج بزنند. و حال که می بینند دوباره مسلمانان به اسلام روی آورده اند، به آنها می گویند: بنیادگرا شده اید!
این بنیادگرایی، و تعبیر دیگری از ارتجاع است که شاه معدوم، علم می کرد. بازگشت به حقیقت بنیادین اسلام و زندگی برمبنای آن، عیب نیست بلکه حسن است. و یک حرکت انقلابی و یک پویندگی خداپسندانه است. چیز ارزانی هم نیست. بلکه به گرانی خون صدها و هزارها شهید و مجروح و مفقود است.
بعضی از مردم بقول معروف، دهن بین هستند. یعنی نگاه می کنند ببینند، مردم درباره آنها چه میگویند و چگونه قضاوت می کنند؟
البته انسان، نباید اینگونه باشد، در روایات هم داریم که اگر در دست تو گردو باشد و همه مردم بگویند: در است، باور مکن و اگر در دست تو در باشد و همه مردم بگویند: گردو است، قبول نکن.
اینقدر به زنهای با حجاب و با عفافّ مارک امل بودن و محرومیت از تمدن، زده اند که آنهایی که دهن بین بوده اند برای پاک کردن این مارک موهوم، حجاب رااز خود دور کرده اند. و این قدر زنهای بی حجابی را که با عناوین و القاب پوچ و توخالی از قبیل متجدد و خوش تیپ و اجتماعی ستوده اند که آنها واقعاً باورشان آمده که چیزی شده و از انسان کامل هم کاملتر گشته اند!
در قرآن کریم، عفاف یا در مقوله اقتصادی به کار رفته است، یا در مقوله جنسی، در اینجا، سخن ما در مقوله عفاف اقتصادی که به معنی خودداری از آلودگی های مالی باشد، نیست بلکه بحث ما در مورد عفاف جنسی است.
عفاف جنسی، یکی از ارزشهای بنیادین اسلام است. مسلمان و متدین واقعی کسی است که از حیث عفاف جنسی، کم و کسری نداشته باشد.
در سور نور یکجا به آنهایی که توانائی ازدواج ندارند می فرماید:
« ولیستعفف الذین لابجدون نکاحاً حتی یغنیهم الله من فضله»
( سوره نور، 33)
آنهایی که دسترسی به زناشویی ندارند، باید عفاف ورزند تا خداوند، آنها را از فضل خود بی نیاز گرداند.
در مورد زنان پیر که کسی به آنها رغبت ندارد،می فرماید:
« والقواعد من النساء الاتی لایرجون نکاحاً فلیس غلیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستعففن خیر لهن.»
( نور،- 60)
زنان پیر و بازنشسته ای که امید ازدواج ندارند گناهی بر آنها نیست که بدون خودنمایی و آرایشگری، حجاب خود را فرو نهند. و اگر عفاف بورزند برای آنها بهتر است.
در هر دو آیة سوره نور، عفاف جنسی موردنظر است. منتهی در آیه اخیر، دقیقاً معلوم است که بی حجابی، مخالف عفاف و حجاب، عفاف تلقی شده است.
از این آیه استفاده می شودکه: عفاف فقط به خودداری از آمیزشهای نامشروع نیست. بلکه پوشش تن و خود را در معرض دید دیگران قرار ندادن، نیز عفاف است. حتی در مورد پیرزنهای که هیچگونه جاذبه ای در تن آنها نیست.
حجاب زن، به نص قرآن کریم عفاف اوست. و عفاف او خدمتی است به سلامت اخلاق جامعه.
درست است که هر کسی وظیفه دارد چشم خود را از نامحرمان فرو پوشد. اما هر کسی وظیفه ای دارد که جسم خود را به گونه ای شهوت انگیز در معرض دید دیگران قرار ندهد.
از جسم و ظواهر جسمانی، نباید بعنوان کالایی شهوت انگیز، استفاده کرد. و چشم های هرزه را به آن متوجه ساخت.
بدن، ابزار روح است. و روح نفخه ای الهی است. و نباید این ابزار مقدس، بازیچه هوسها و شهوات و هرزگی های این و آن شود.
شهوت انسان هم، هدف و غایتی معین دارد و اگر این مسئله نبود که باید بدون بشر در روی زمین حفظ شود، هیچ لزومی نداشت که خدا او را اینگونه خلق کند.
در مجموع، تمام قوی و ابزارهای وجودی انسان، اعم از بدن و روح و عقل و شهوت و احساس و وهم و خیال، همه و همه در خدمت تکامل و تعالی انسان هستند. و مبادا که در خدمت تزلزل و انحطاط او قرار گیرند.
فساد اخلاقی، انحطاط است و یکی از شعب آن، سقوط در دره شهوات و کامجویی های ناروا و آزاد و بی بندوباری است.
زن با پوشش شرعی خود، خانواده را استوار و پای برجا می سازد. و بیهوده، افراد را تحریک نمی کند. و هوسها را بر نمی انگیزد. و مردها را به مفسده نمی کشاند. و جوانان به بی بندوباری، سوق نمی دهد. و کودکان را از مهر و محبت خالص والدین، محروم نمی سازد. و بازار فساد وا فسار گسیختیگی را گرمی و رونق نمی بخشد.
زن با پذیرش حجاب اسلامی، بزرگترین و ارزنده ترین خدمات را به خانواده ها و جوانها و بالاخره جامعه می کند. زیرا اخلاق و پاکی و فضیلت را رونق می بخشد.
زنانیکه جسم خود را پربها تر از آن می دانند که اجازه دهند، هر چشمی از آن تمتع گیرد. هر هوسی بدان گرایش یابد، بر مسند والای فضیلت نشسته اند.
کار اینگونه زنان پیامبر گونه است. زیرا بعثت پیامبران، بمنظور تکمیل و تتمیم اخلاق است. و اینها در خدمت اخلاق و پشتوانه قوی مکتب انبیایند.
اینگونه زنان، شاگرد مکتب خدیجه و فاطمه و زینب و از تبار نسیبه ها و اسماء بنت عمیس ها و فضه هایند.
اسلام از زن بی حجاب و بدحجاب، بیزار و متنفر است. زیرا اینهایند که با متزلزل کردن اخلاق و فضیلت، اسلام را در بین مردم، ضعیف و لگدمال می کنند.
زنان با حجاب، خدمتگزار واقعی دین و اخلاق و زنان بی حجاب و بدحجاب، عامل براندازی و بنیان کنی دین و اخلاقند.

 

حجاب و شخصیت زن:
سخن، از شخصیت است. شخصیت، مجموعه افکار و عواطف و عادات و اخلاقیات یک انسان است. و خلاصه هر چه به یک شخص مربوط می شود و نه بیرون از وجود اوست، شخصیت اوست. و بدین ترتیب، هر کسی برای خود شخصیتی دارد، خواه نیک باشد، خواه بد. خواه اهل فضیلت باشد. و خواه گرفتار رذیلت.
شخصیت یک انسان منحط و فاقد کمال، شخصیتی ناقص و معیوب و مذموم است. و شخصیت یک انسان شایسته و متکامل، شخصیتی کامل و مطلوب و ممدو ح است.
حال، گفتگو در این است که آیا شخصیت کامل و مطلوب و ممدوح، از آن زنها و مردهایی است که از حجاب گریزانند. و به بیحجابی و بدحجابی روی آورده اند؟ یا به عکس، از آن آنهایی است که به ححاب گراییده اند.
کمال زن، در جلوه گری و خودنمایی و طنازی در انظار عمومی است، یا در پوشش و عفاف؟
کدامیک، شخصیت زن را اعتلا می بخشد، و کدامیک، شخصیت او را تنزل می دهد؟
اگر زن حجاب نداشته باشد، هر گونه توجهی که به او بشود، جنبه شهوترانی دارد. و در نتیجه ارزشهای واقعی او هم فراموش می گردد. و به همین جهت، تا جاذبه ای ظاهری دارد، مورد توجه است. و همینکه این جاذبه ظاهری از بین رفت، احساس غربت و پریشانی می کند. چندسال پیش در یکی از مجلات، نامه ای خواندم از زنی تحصیل کرده، که نوشته بود به هر کجا رفتم که شغلی پیدا کنم قبل از اینکه به دانش و تخصصم توجه کنند، به ظواهر اندامم! توجه می کردند. بی حجابی، ارزشهای واقعی شخصیت یک زن را می پوشاند. و نمی گذارد که همانگونه که هست، مطرح شود. و به همین دلیل، آنهایی که ظواهری جذاب تر داشته باشند، جلو می افتند. و بیخود و بیجهت، ترقی می کنند. و بازار ارزشهای واقعی را سرد و بی رونق می سازند.
درست نیست که استعدادها و ارزشهای واقعی زنان، تحت الشعاع ظواهر جسمانی قرار گیرد. و ظواهر جسمانی، ملاک و معیار ارزش و شخصیت آنها گردد.
چنین چیزی، به ضرر خود آنهاست. خودشان از پیشرفت و ترقی و تکامل، باز می مانند. و اسیر چشمان هرزه و هوس های حیوانی، می شوند.
ظلم بزرگی که دنیای امروز بر زنان روا داشته، همین است که به جای توجه به ارزشهای واقعی، توجه به ظواهر جسمی او کرده و از این رهگذر او را مورد استفاده های ناروا قرار داده است.
زن در سینما و کاباره و بار و رستوران و قمارخانه و سایر امکان فساد، ابزاری شده که با استفاده از جاذبه های ظاهری و جسمانیش، مشتریانی بیشتر جلب کند، و پول بیشتری به جیب سوداگران فساد و هرزگی، سرازیر نمایید.

 

حجاب و آزادی زن:
زنان با حجاب در فعالیت ها و رفت و آمدهای خود، آزادند. زیرا مردان بولهوس، اطمینان دارند که اینها، طعمه و ملعبه نمی شوند. و بنابراین، کمتر مزاحمتی برای آنها ایجاد می کنند.
اما زنان بی حجاب، آزادی کمتری دارند. زیرا در معرض دید هستند و چشمهای هرزه را به سوی خود می کشانند. و هوس ها را تحریک می کنند. و در نتیجه، مورد طمع گرگان شهوت می شوند.
زن با حجاب، مظهر عفاف شناخته شده و لذا در خانه و خارج از خانه، مزاحمی ندارد. و آزادانه دنبال کارها و مسئولیت های خویش است. اما زن بی حجاب، یا بطورکلی فاقد عفاف شناخته شده، یا در همان حد که رفت و آمدها و اندامش،تحریک کننده است. و بنابراین، مزاحم دارد. و به همین دلیل در کارها و فعالیت هایش، آزادی چندانی ندارد.
بنابراین بی حجابی، و بدحجابی، برای زنها ایجاد مزاحمت می کند و آنها را از اینکه بتوانند آزادانه به تلاش ها و فعالیت های صحیح اجتماعی و عبادی و خانوادگی بپردازند. اما وقتی که اهل حجاب باشند. و پوشش خود را به خود بپیچیند. و بدحجابی نکنند، در موقعیتی قرار می گیرند که مزاحمتی برای آنها، نیست. و در کارهای خود آزادند.
بسیاری تصور می کنند که در جهان کنونی، پدیده بی حجابی، در میادین فعالیتهای اجتماعی زن، به دنبال پیشرفت و رشد و تمدن نوین، بوجود آمده است. ولی، این نظر ساده لوحانه و سطحی، با یک بررسی ولو اجمالی، بطلانش کاملاً به چشم می خورد، و قابل لمس است. من، در این مقدمه، بدون اینکه فرصتها را از دست بدهم، با اختصار، زمینه ها و عللی را که منجر به پدیده بی حجابی، در دنیای متمدن کنونی شده است، مورد بررسی قرار می دهم.
1- اولین زمینه و عامل، برای پدیده بی حجابی، در میادین فعالیتهای اجتماعی زن در دنیای کنونی، برداشت و تفسیر غلطی است که از آزادی، بعمل آمده است. دنیا، براساس یک تفسیر غلط، زن را به بی حجابی، کشاند. و پدیده بی حجابی را به زن، تحمیل کرد. آزادی که در میان جوامع متمدن رواج پیدا کرد، براساس این تفسیر غلط بود که انسان، تنها در بعدحیوانی و زندگی مادی، خلاصه می شود. و باید انسان از همه تمایلاتش، بهره بگیرد. و در کلیه میادینی که برای تمایلات او، باز شده، حداکثر استفاده را بنماید. بازگذاشتن تمایلات و استمتاع از همه این تمایلات، مفهوم غلطی بود که بعنوان آزادی، رواج پیدا کرد.
تفسیر غلط از آزادی، موجب آن شد که روابط فیمابین مرد و زن به نحو بی سابقه و نامحدودی، باز گذاشته شود. و برای اینکه آزادی به این مفهوم غلط، قابل عمل باشد، پدیده بی حجابی، به زن تحمیل شد و در حقیقت براساس این تفسیر غلط، بجای اینکه این تفسیر حتی غلط آزادی زن در همان محدودة تمایلات آزادی اعطا کند، به مرد آزادی کامل، داد و زن را در خدمت آزادی مرد، گرفت. بعبارت دیگر، مرد برای اینکه به آزادی هرچه بیشتر، برسد. و در قلمرو تمایلاتش، هیچ مانع و رداعی وجود نداشته باشد، پدیده بی حجابی را به زن تحمیل کرد. تا به سلب شخصیت زن را به قیمت از دست رفتن ارزشهای انسانی او، زن بعنوان یک وسیله آزادی، در اختیار مرد قرار بگیرد.
2- دیگر از علل و عواملی که زمینه پدیده بیحجابی را در دنیای غرب بوجود آورد، بازتاب تحقیر زن و محرومیت مضاعف زن، در جوامع غربی بوده است. جای تعجب ندارد اگر بشنویم که حتی اندیشمندان و فلاسفه غرب، تا چندی پیش، بر تحقیر زن اصرار می ورزیدند. این تحقیر زن در طول تاریخ! و این پائین کشیدن مقام و منزلت زن و محرومیت فراگیر زن در دنیای غرب، بازتاب تندی داشت که پدیده بی حجابی، یکی از بازتابهای این حالت است.
شوپن هاور، فیلسوف معروف آلمانی- معذرت می خواهم نقل قول می کنم- می گوید: زن حیوانی است با موهائی بلند و عقلی کوتاه! نیچه، فیلسوف بازهم آلمانی می گوید: زن، فقط آرامی بخشنده مرد و لذت دهنده یک جنگجوست! بالزاک، متفکر و نویسنده معروف فرانسوی می گوید: یگانه رسالت و یگانه افتخار زن، آن است که می تواند دل مردی را به تپش درآورد! از این مقوله، فراوان است. نمونه ای هم، از تکفر مارکسیستها، نقل کنیم: ما نیفست حزب کمونیست، صریحاً می گوید: زناشویی بورژوازی درواقع همان اشتراک زنان محسوب می شود. حداقل ایرادی که ممکن است در این زمینه، به کمونیستها وارد شود، این است که کمونیستها، می خواهند اشتراک ریاکارانه و منافقانه و پنهانی زنان را رسمی و آشکار کنند. من، مطلب را خیلی صریح و بی پرده می گویم. مطلب کاملاً روشن است. این تفکر اندیشمندان و فلاسفه و متفکرین غرب، در زمینه زن است که کاملاً تحقیرآمیز است. شما، سخنانی که در اسلام در مورد شخصیت زن آمده است، با این سخنان که چندی قبل از عصر ما، گفته شده است مقایسه کنید می بینید که بسیار تحقیرآمیز است. این تحقیر تاریخی زن، در گذشته با محرومیت مضاعف زن در دنیای غرب توأم شده و پدیده بی حجابی را بعنوان یک بازتاب و بعنوان یک عکس العمل به دنیا داشته است این دروغ بزرگ قرن است که کسی بگوید: بیحجابی، پدیده پیشرفت بشر یا پدیده تمدن است.
عراق، بدلیل از دست دادن نیروهای فعال مرد، براساس سیاست غلط و سیاست تجاوزکارانه حزب بعث غفلتی کافر عراق، خواه ناخواه زنان بدون آنکه آمادگی داشته باشند، بدون آنکه تخصص کاری داشته باشند، بدون آنکه حتی در زمینه های فرهنگی آنها کار شده باشد، از عمق دهلیزخانه، بیرون کشیده شدند به میادین کار، این زن یکباره وقتی مسئولیتهایی که فراخور استعدادهایش نیست، به دوش او گذاشته بشود. مسائلی را که بوجود خواهد آورد. این مسائل، هم اکنون آثار فساد، خودش را نشان داده و در آینده بصورت وحشتناکی در کشوری چون عراق، بعنوان یکی از میراث های شوم حزب بعثی عفلقی، برای آینده عراق، باقی خواهد ماند.
و این، یکی از عوامل زمینه ساز پدیده بی حجابی است، که نقش بسیار مؤثری است و عامل و زمینه ساز عمده ای در زمینه پدیده بی حجابی در دنیای غرب است، این است که نقش تاریخی زن در کلیه حرکت ها و تحولات و تغییرات اساسی اجتماعی، انکارناپذیر بوده است. هر کسی، تحلیل گرانه، تاریخ گذشته و تحولات بزرگ و تغییرات بزرگ تاریخی را مطالعه کند، می بیند که نقش زن، قابل انکار نیست. در هیچکدام از حوادث بزرگ تاریخ، صحنه ها، بی زن نبوده است. زن، یکی از بزرگترین عوامل تاریخ ساز بشمار می رود، یکی از بزرگترین عواملی است که موجب آن شده است که حرکت های بزرگ، احیاناً آغاز یا به نتیجه مثبتی برسد. با توجه به این اصل تاریخی که غیرقابل انکار است، دنیای متمدن غرب- یا صحیح تر- دنیای سوء استفاده چی و منفعت طلب غرب،به گمان اینکه به هر نحو، باید نقش را زن، ایفا بکند. ولو به صورت تصنعی. در تمامی زمینه ها که حتی زمینه هایی است که ربطی به زن نداشته است، پای زن را به میان کشیده است. کشاندن پای زن، به میادینی که متناسب با شخصیت او نیست، باعث آن شده است که مرد، برای اینکه در تغییراتش موفق بشود، و برای اینکه در تحولات ایده آل خودش، موفق باشد، از وجود زن در آن تحولات استفاده کرده است. بعنوان پرانتز کوچک( شما می بینید در فیلمهای غربی، هیچوقت نمی شود، هیچ صحنه ای بی زن باشد!) ولو بی مناسبت هم باشد، حتماً باید پای زن را در یکی از این صحنه ها، به میان بکشند، این بازتاب غلط نقش تاریخی زن است. زن، نقش تاریخی اش قابل انکار نیست. در تمامی تغییرات بزرگ و تحولات اساسی، نقش داشته است. اما بجا و بموقع وقتی به این عنوان، پای زن به همه میادین کشانده می شود. پدیده بیحجابی در غرب پا می گیرد. و رشد پیدا می کند. چون اگر بناست زن در همه صحنه ها وجود داشته باشد، ححاب مانع بزرگ است.
این تنها اسلام نیست که نظم عادلانه را و قانون را برای بشر، ضروری می شمارد. دنیای متمدن و پیشرفته هم، بالاخره به این نتیجه رسیده است که آن حال و هواها و هوسها در زمینه آزادی به آن معنا، زمانش سپری شده است. امروز روزگار نظم و روزگار دقت است. هرچند نظم و دقت، دست و پاگیری و محدودیت می آورد.
آزادی را نمی توان بصورت ارضاء تمایلات تعبیر نمود. همه تمایلات انسان، اساسی و ضروری نیستند. تمایلات اساسی نیز در حد اعتدال، قابل ارضاء هستند. ارضاء تمایلات نه موجب سعادت فرد است. و نه خوشبختی انسان را در حیات جمعی تأمین می کند. علاوه بر غیر انسانی بودن بعضی از تمایلات، سازگاری تمایلات فردی نیز، مانع ارضاء آنهاست. و فرد را دچار تضاد، می سازد. تمایلات افراد در زندگی جمعی، بیشتر افراد را با تضاد، مواجه می کند. افراد، در زندگی جمعی باید با هم بسر برند. زندگی جمعی با ارضاء تمایلات فردی، همیشه سازگار نیست. ناسازگاری تمایلات غیراساسی، روشن است. آنکه می خواهد برای تأمین سود شخصی، مرکز فساد اساسی، روشن است. آنکه می خواهد، برای تأمین سود شخصی، مرکز فساد تأسیس نماید، نمی تواند با دیگران زندگی کند.
تلاش انسان در طول زمان، برای از میان بردن دیکتاتورها و حکام مستبد یا نظامهای دیکتاتوری است. چون دیکتاتور ها، یا نظام های دیکتاتوری، مانع تحقق آزادی واقعی انسانها هستند. اکنون به تعریف دیگری از آزادی می رسیم: آزادی را بعضی، بعنوان رفع مانع یا نبود مانع، تعبیر کرده اند. این تعبیر، جنبة سلبی آزادی را بیان می کند. اما جنبه ایجابی آن را روشن نمی سازد، آیا رفع مانع سقوط دیکتاتور یا از میان رفتن نظام دیکتاتوری – همان تحقق آزادی – است؟ یا آنچه آزادی را محقق می سازد، همان جنبه ایجابی آن است؟ بعضی از فیلسوفان اجتماعی، آزادی را عبارت از پیروی از عقل می دانند یکی از فیلسوفان اجتماعی می گوید: تنها آزادی، آزادی عقل است. و آنکه خود از تسلیم تمایلات و هوی و هوسها می سازد، خود را بصورت برده درآورده است. به نظر این فیلسوف، تسلیم تمایلات شدن، خطرناکتر از تسلیم دیکتاتور شدن است.
در قرآن مجید، باین آیه برمی خوریم:« اقرأبت من اتخذ الهه هواه»؟ حضرت صادق(ع) می فرماید:« الهوای عدو العقل». در جنبه ایجابی نیز، پیروی از عقل بصورت های گوناگون در متون اسلامی آمده است.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: « صدیق کل أمره عقله» دوست واقعی هر کس، عقل اوست. حضرت علی(ع) می فرماید:« إن اعنی الغنی العقل» بالاترین بی نیازی، برخورداری از عقل است. در جمله زیر نقش عقل در زندگی انسان، روشن شده است. حضرت علی علیه السلام می فرماید:« لا یستعان علی الدهر إلا ب العقل» بر روزگار و مشکلات زندگی، نمی توان فائق آمد مگر به کمک عقل.
پس آزادی، به معنای حاکمیت عقل بنحو روشن، در متون اسلامی ذکر شده است.
تعریف آزادی باین صورت تعبیر مناسبی است. پیروی از عقل بسیاری از مشکلات و اختلافات را از میان می برد.
در اسلام، تقوا یک فضیلت جامعی است که ایمان و عقل را در هم آمیخته و فرد را برای اطاعت از اوامر الهی که پسندیده ترین اوامر است و خودداری از منهیات، الهی که زشت ترین و ناپسندیده ترین امور است، آماده می سازد. با توجه به وجهه عقلانی احکام اسلامی و اینکه احکام براساس مصالح و مفاسد واقعی یا نفس الامری، وضع می شود.
آزادی واقعی که در خور شأن انسان است و او را به فضائل اساسی، آراسته می سازد و از رذائل منزه می کند، همان رعایت تقوای دینی است.
چه آزادی را صرفاً به معنای پیروی از عقل بدانیم، و چه آن را در رابطه با تقواء مورد توجه قرار دهیم. در هر دو صورت حجاب نه تنها آزادی زن را محدود نمی سازد، بلکه برای زن، شرایطی را فراهم می کند که مورد تأئید عقل و با تقوا سازگارتر است.
زن، نه برای خودنمایی آفریده شده است. و نه، کالای بازرگانی است. اینکه در جوامع غربی زنان را در میهمانیها و مجامع عمومی برای نشان دادن زیبائیهای آنها و برای التذاد مردان، شرکت می دهند، نه تنها شخصیت زن را بی ارزش جلوه می دهند، بلکه آزادی واقعی را نیز از او سلب می نمایند. آزادی زن، در پرورش قدرت فکری و عقلانی او، در بالا بردن سطح معلومات او، درا جرای وظائف تربیتی او و در مشارکت منطقی او در حل و فصل امور اجتماعی، تحقق پذیر است. حجاب اسلامی که اساس آن بر حفظ حرمت زنان، پرورش مسئله تقوا در ایشان و کمک به زنان در حفظ فضائل اخلاقی و پرهیز از رذائل است، نه تنها آزادی زنان را محدود نمی سازد، بلکه شرکت مؤثر و معقول آنها را در تمام فعالیت های علمی، تربیتی و اجتماعی تسهیل می کند.

 

عامل اول عامل درونی
اصولاً زن و مرد، همانگونه که سید قطب در کتاب« شبهات حول الاسلام» آورده: وقتی، به سن رشد رسیدند از درون هر کدام اینها، صدای طلب جنس مخالف، بلند است. و بدنبال این صدا، هر کدام حرکت می کنند. اول همانگونه که استاد شهید، مرحوم مطهری رضوان الله علیه در کتابشان، تحلیل فرموده اند، زن در این راه، صیاد و مرد در این راه، صید است. روحیه زن، این است که خود را عرضه کند. و نشان دهد. و جلوه کند. و تجمل و آرایش داشته باشد.
گاهی، هواها و شورها و تجمل خواهی ها و صیادی ها، غلبه می کنند بر عقل، در آن حال، خودنمای را می طلبد. و خود مطرح کردن، پیش می آید. آنگاه که عقل غلبه می کند همین آرمان و هدف را عاقلانه از آن بهره برداری می کند. واز حجاب و تستر و خود حفظ کردن بهره می گیرد.
یک شیوه، شیوه نادرست است. و آن، بی حجابی است و یک شیوه، شیوه تعقل و آگاهی و متانت و عفت است و آن در حال حجاب بودن و رخ نشان ندادن و دیگران را به دنبال خود، عاقلانه خواندن است. و این عامل، عامل درونی است. و همه زنها، دارای این روحیه هستند. اگر تعلیم، تربیت، دین، ایمان و باور حمایت نکند و هدایت نکند برای زنان، آن پیش می آید که در دنیای غرب پیش آمده است.

 

عامل دوم
برای بدحجابی و بی حجابی تعلیم و تربیت ناصحیح و نادرست است. یعنی اینگونه که الان در ترکیه، در مصر، در کشورهای غربی، کشورهای غرب زده، شرقی، زنان که از تعلیم و تربیت صحیح اسلامی بهره مند نیستند، بدحجابی و بی حجابی را بد نمی دانند.
آنگونه که در نظام منحوس پهلوی، جامعه ما داشت پیش می رفت، اغلب خانواده ها، بویژه خانواده های مرفه و تحصیل کرده و با سواد، بدحجابی و بی حجابی را بد نمی دانستند. و حرام هم، نمی دانستند. و نویسندگانی، که نمی خواهم، اسم ببرم در نوشته های خودشان حتی استدلال برای بی حجابی می کردند. و جامعه ما، آگاهی نداشت. و نمی دانست. و الان، دنیای ما حتی دنیای اسلام ما، نوعاً از مفسده بی حجابی و حتی از وجوب حجاب، ناآگاه هستند. و خیال می کنند، دل باید پاک باشد. کما اینکه در زمان طاغوت، می گفتند: ایمان داشتن به این نیست که روسری، بر سر زن باشد. یا یک چادر! دل، باید پاک باشد. و آدمی، باید معتقد باشد. و به دستورات خدا، باور داشته باشد. می خواهند بیحجاب باشد، میخواهد باحجاب باشد.
طبعاً در جامعه ای که زنان، بویژه همسران مسئولان و سردمداران، بیحجاب باشند، این شیوه درجامعه، اثر می گذارد. و مردم بر این باور می شوند که بی حجابی، مانعی ندارد. از این رو، بر مسئولین جمهوری اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد، صدا و سیما، نویسندگان و محققان، لازم است اولاً مسئله وجوب شرعی حجاب را به زنان مسلمان تفهیم کنند، و ثانیاً، فلسفه آن را.

 

عامل سوم
مسئله غرب زدگی، در دنیای امروز ما است. دشمنان اسلام، به خصوص استکبار جهانی، آن چنان به کشورهای اسلامی و جهان سوم باورانده اند که همه کارهای غربی ها، مثل پیوند قلب و کلیه و جراحی قلب و مبارزه با فلان مرض کشنده است. و حال اینکه خرابی های غرب، بیش از آن است که انسان، بتواند در این فرصت کوتاه، بیان کند. و خود غرب، گرفتار مشکلات اخلاقی و اجتماعی عظیمی است که دارد آن را از درون می پوساند. اما کسانی که دست از دور، بر آتش دارند، خود را حقیر می پندارند. اعتماد به نفس شان را از دست داده اند. در برابر ترقیات مادی غرب، احساس حقارت می کنند، خیال می کنند باید همه کارهایشان، مثل آنها باشد. و لذا راه رفتن، لباس پوشیدن، آرایش کردن، و امثال اینگونه کارها را از آنها تقلید می کنند. از این هم بگذریم، مسئله استعمار غرب است. الان فهمیده اگر در جامعه ای، اسلام حاکم باشد،مغزهای زنان و مردان مسلمان به انوار الهی روشن باشد، مردها، الگویی چون علی(ع) و حسین(ع) داشته باشند. زنها، الگویی چون خدیجه و فاطمه و زینب(س)، انقلاب اسلامی بوجود می آید. و بساط غرب و شرق را جمع می کند. و لذا تلاش می کنند، زنان و مردان را از رهگذر فساد و فحشاء و آلودگی اخلاقی و بی حجابی و بدحجابی، سرگرم کنند و به عواملشان، دستور می دهند تا نگذارند، زنان با حجاب و با روسری به دانشگاه راه پیدا کنند. در ترکیه، اعتصابی که چندی قبل کرده بودند، همه شما می دانید. من هر وقت جریان ترکیه را به یاد می آورم، خیلی متأسف می شوم. پانصدسال ترکیه، مرکز جهان اسلام بود. و آثار خدمات ترکها را ما الان، از لحاظ معماری و غیره، در مدینه و سوریه و مکه و غیره می بینیم. و از لحاظ گسترش اسلام در دنیا، ما آگاهی زیاد داریم که اینها، به کجا رسیده بودند. و دنیا از اینها، وحشت داشت. ولی ببین

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زن در نگرش اسلام

تحقیق بررسی تطبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر

اختصاصی از فی موو تحقیق بررسی تطبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق بررسی تطبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر


تحقیق بررسی تطبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:25

فهرست و توضیحات:

چکیده
مقدمه

طبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر

توجه به اندیشه ها، فعالیتها و نگرش دو جریان اسلامی فدائیان اسلام و اخوان المسلمین نشان‌دهنده این نکته اساسی است که رهبران این دو جریان به درستی مشکله اصلی جوامع خویش به طور خاص و سراسر جهان اسلام به طور عام را عقب ماندگی فرهنگی- علمی از یک سو و استعمار خارجی از سوی دیگر تشخیص داده و عامل اصلی تشدید این وضعیت را نیز حکومت عناصر خود باخته و دست نشانده می دانستند.

 

مقدمه:

جمعیت فداییان اسلام با رویکرد مبارزه فرهنگی با عناصر و جریانات ضد شیعه پا به عرصه نهاد و در ادامه به دلیل ضرورتهای زمانی کفه اقدامات سیاسی آنها سنگین تر شد که همین امر موجب بروز تحولاتی ژرف در مقطع 1328 تا 1334 گردید. در آن شرایط فدائیان اسلام تنها جریانی بود که برای اسلامی شدن ایران برنامه و استراتژی داشت که این مساله در کتاب برنامه ی فدائیان اسلام نوشته ی سید مجتبی نواب صفوی مشهود است. فدائیان با تاثیر بر فضای سیاسی جامعه شرایط را برای ورود نیروهای ملی گرا به مجلس، ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری مصدق فراهم آوردند. آنها علاوه بر مسایل داخلی، در مسایل سیاست خارجی نیز صاحب ایده بوده و آرمانشان وحدت جهان اسلام و قطع دست ابر قدرتهای غرب و شرق از آن بود. فدائیان بدلیل در گیری در مبارزات سیاسی و مسلحانه علیرغم پایه ریزی یک جریان فکری ناب، نتوانستند آن گونه که باید و شاید به لحاظ تئوریک مبانی ایدئولوژیک خود را به صورت مکتوب تبیین نمایند. اما بهرحال این جریان بعنوان جریانی شاخص بر تارک مبارزات مردم ایران می درخشد.

جنبش اخوان المسلمین مصر نیز با هدف ایجاد وضعیتی میانه و معتدل، در شرایط ظهور و گسترش اندیشه های ناسیونالیستی، سوسیالیستی و غیر دینی در جامعه ی مصر سعی داشت بر اساس رهیافتی عمل گرایانه آموزه های فکری و دینی خود را به اجرا بگذارد که در این راه از حمایت توده ای فراگیر نیز برخوردار بود. آرمان دوگانه ی آنها از یک سو در تحقق حاکمیت اسلامی در داخل مصر و از سوی دیگر در یگانگی جهان عرب زیر پرچم اسلام معنا پیدا می کرد. این جنبش اگر چه در ابتدا تحت تاثیر بزرگانی چون سید جمال، محمد عبده و تا حدودی رشیدرضا ظهوریافت و با نوعی اندیشه ی اصلاحی سلفی یا بازگشت به خویشتن خود را تئوریزه نمود اما در ادامه بخصوص تحت تاثیر افکار سید قطب به عنوان جریانی رادیکال شناخته شد.

بنابراین بدلیل احساس نوعی سنخیت شکلی و محتوایی میان این دو جریان، بر آن شدم تا با یک بررسی تطبیقی نقاط اشتراک و افتراق این دو جریان را باز شناسی نموده و آنها را بعنوان شاخص اندیشه های اسلامی عمل گرا قیاس نمایم. لذا در این مقاله ابتدا تاریخچه ای کوتاه از شکل گیری این دو جریان ذکر نموده، سپس با بیان اهم آرا ، اندیشه ها و فعالیتهای آنان به بررسی آنها خواهم پرداخت.

در تورق تاریخ همواره به مردان و زنانی بر می خوریم که در مقاطع گوناگون و به حکم وظیفه، هر آنچه را در چنته داشته اند برای پاسداری از اسلام ناب محمدی(ص) و خط سرخ تشیع به میدان کارزار آورده و ارواح طیبه ی خویش را در این راه به پرواز در آورده اند. خفقان و تاریکی دوران پهلوی نیز پس زمینه ای چنان سیاه و تاریک پدید آورده که نورانیت و درخشندگی امثال فدائیان تلالوئی افزون یافته است. همانانی که غیرت و مردانگی را با شهادت معنا کردندتا ما امروز از پس همه ی آن فراز و فرودها طعم شیرین حکومت اسلامی را با امید ظهور صاحبش مزمزه کنیم.

 

شکل گیری فدائیان اسلام

رضا شاه پهلوی با توجه به برنامه ی از پیش تعیین شده ی انگلیسیها عملا از 1300 و رسما از 1304 هجری شمسی قدرت در ایران بدست گرفت و با انجام فعالیتهای دیکته شده از سوی آنها شرایطی را بوجود آورد که طی آن هویت و فرهنگ ایرانی- اسلامی در منجلابی از خودباختگی، وابستگی و عقب ماندگی فکری- فرهنگی گرفتار آمد. او که با سفر به ترکیه و آشنایی با آتاتورک، بدلیل کوته بینی و حماقتش، توسعه و ترقی جامعه را در گرفتن روح دین از آن یافته بود با تشویق و برنامه ریزی انگلیسیها، سیاستهایی را عملی کرد که نتایج بسیار ناگواری را پدید آورد. سیاست اسلام زدایی، تلاش برای اسطوره سازی ایران پیش از اسلام، انتساب عقب ماندگیها به اسلام و ... همگی زمینه را برای ظهور نویسندگانی لامذهب و به اصطلاح ناسیونالیست فراهم نمود تا آنها با بهره گیری از این شرایط، علیه مبانی اسلام وبخصوص تشیع قلم فرسایی کنند و خوراک فکری نسل جدید در حال رشد را با ماهیتی ضد دینی و سکولار فراهم آورند. نویسندگانی چون احمد کسروی که با ترویج عقاید موهومی تحت عنوان مذهب پاکدینی، با الفاظی موهن، مقدسات و شعائر شیعی و اسلامی را به تمسخر گرفته بود و از هیچ تلاشی در این راه روی گردان نبود، یا شریعت سنگلجی معروف به مصلح کبیر که با دو کتاب "اسلام و رجعت" و "کلید مفاهیم قرآن" مبانی اعتقادی شیعه را مورد تاخت وتاز خود قرار داده و با بدعتها و تفاسیر به رای خویش، اراجیفی را به آن نسبت داده بود و یا علی اکبر حکمی زاده که در کتاب "اسرار هزار ساله" به ارزشهای شیعی و روحانیت حمله نمود، تنها نمونه ای اندک از خیل فعالان در این عرصه بوده اند.

این وقایع که نطفه اش در زمان رضا شاه بسته و در دوران سیاه تر پهلوی دوم بر آن تاکید شد، اقشار متدین و مذهبی را به شدت نگران کرده و به فکر چاره انداخت. شکل گیری انجمن هایی چون انجمن مبارزه با بی دینی به رهبری حاج مهدی سراج انصاری نمونه ای از این دست فعالیتهاست. در این شرایط بود که روزی سید مجتبی نواب صفوی در یکی از حجرات مدرسه ی آخوند خراسانی در نجف کتاب "شیعه گری" کسروی را می بیند و به قول سید محمد واحدی آتش به قلبش می زند. از همان لحظه او عزم خود را جزم کرده و با مقدار کمی کمک مالی از سوی بزرگانی چون سید اسدالله مدنی و آیت الله خوئی راهی ایران می شود. نواب از همان بدو ورود به ایران، فعالیت خود را علیه کسروی شروع می کند و با ورود به تهران به سخنرانی و روشنگری می پردازد. وی حتی چندین جلسه به دفتر کسروی درروزنامه ی پرچم رفت و با او به محاجه پرداخت که البته اثری نداشت. نواب صفوی با حضور در جمعیت مبارزه با بی دینی، کار تشکیلاتی را نیز تجربه کرد اما شور و انگیزه ی بی نهایتش تشکیلاتی فراتر از آنرا می طلبید. علاوه بر او تعداد دیگری از جوانان مومن و پرنشاط تشکلهای مذهبی نیز به همین نتیجه رسیده و ضرورت یک تشکیلات ایدئولوژیک، قاطع و از جان گذشته را حس کرده بودند و لذا در اوایل اسفند ماه سال 1324 شمسی طی اطلاعیه ای موجودیت فدائیان اسلام را اعلام نمودند. این اطلاعیه که با عنوان "دین و انتقام" آمده بود، به خوبی نشان می داد که علیرغم رویکرد اولیه ی مبارزه ی فرهنگی، نواب صفوی در ادامه به این نتیجه رسیده که مبارزه ی فرهنگی صرف قطعا پاسخگو نبوده و ورود به عرصه ی سیاسی و مبارزه ی مسلحانه امری ضروری است.

بهرحال با این رویکرد ، فدائیان شکل گرفت و در اولین گام مهم،کسروی در دادگاه صوری رژیم، توسط برادران امامی وتعدادی دیگر از اعضای فدائیان ترور شد. پس از این جریان بود که محبوبیت، قدرت و نفوذ کلام فدائیان به شدت بین مردم افزایش یافت و در سراسر کشور به جذب نیروهای مومن و پرشور انجامید. از دیگر عوامل موفقیت فدائیان در افزودن قدرت خویش می توان به پیوستن سید عبدالحسین واحدی به این جمعیت اشاره کرد. وی که در صورت و سیرت شباهت فراوانی به نواب صفوی داشت و در خانواده ای اهل علم متولد شده بود از نجف به قم آمد و پذیرفت که تشکیلات را در قم راه اندازی نماید. او در مدت کوتاهی شور و هیجان وصف ناپذیری در حوزه علمیه قم بپا نمود و چون صاعقه ای در ظلمت، نور و فریاد می آفرید. به همراه وی برادرش سید محمد واحدی نیز با قلم شیوا و بیان سحرانگیزش در این امر حضور داشت و تا پای شهادت فعالیت نمود.

 

شکل گیری اخوان المسلمین مصر

کشور مصر در نیمه دوم قرن 19 میلادی بدلیل نفوذ انگلیسیها و تسلط خاندان غیر بومی محمد علی، شرایطی بس ناگوار را تجربه می کرد. در این شرایط دو جریان عمده، به فضای موجود واکنش نشان دادند:

الف) ناسیونالیسم عربی با قیام افرادی چون اعرابی پاشا، مصطفی کمال، محمد فریده و سعد زغلول علیه بریتانیا.

ب) جنبش رفورم سلفی زیر نظر محمد عبده که سعی داشت با رویکردی اصلاح طلبانه، فضا را به سمت معیارهای اسلامی تغییر دهد. این دو جریان اما بدلایل گوناگون در رسیدن به اهدافشان نا موفق بودند. در این شرایط و با توجه به مقتضیات سیاسی- اجتماعی مصر در اولین سالهای پس از جنگ جهانی اول که می توان از آن جمله به رواج بدبینی میان روشنفکران و گسترش علمانیت (سکولاریسم) پس از پیروزی آتاتورک و نیز بر انگیخته شدن احساسات سیاسی مصریان در پی انقلاب 1919 بر ضد انگلیس و آرزوی اصلاح داخلی اشاره کرد، تاسیس اخوان مسلمین نمایانگر تلاقی جریانهای نیرومند اجتماعی و شخصیت فرهیخته حسن البنا بود که در شرایط بحران اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک پدید آمد. بهر شکل جنبش اخوان المسلمین مصر در سال 1928 میلادی در اسماعیلیه (اسکندریه) مصر تاسیس شد و از همان ابتدا با تاکید بر مبارزه با استعمار فرهنگی و سیاسی وارد عرصه شد.

شخصیت ویژه حسن البنا به عنوان مرشد العالم اخوان المسلمین از یک سو بر ایجاد تحول در اعتقادات اسلامی مسلمانان و بالاخص مصریان از حالتی ایستا و بی تحرک به سمت پویایی و حاکمیت تعالیم شریعت بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر واز سوی دیگر بر یگانگی مسلمانان در برابر استعمارگران غرب تاکید داشت.

وی که متولد 1906 روستای محمودیه در دلتای رود نیل بود تحت تاثیر ریشه های فکری– مذهبی پدرش که از طلاب و پیروان بنیادگرای مذهب حنبلی بود با اصول اسلامی سنتی تربیت شد ودر محیطی کاملا اسلامی رشد یافت .1 او پس از تحصیلات مقدماتی به قاهره آمد و ضمن آموزش آموزگاری و تعلیمات مذهبی در دارالعلوم قاهره، برای اولین بار مستقیما با مشکلات زندگی مردم در شهرهای بزرگ در کنار زندگی مرفه نیروهای انگلیسی و فرانسوی مواجه شد. پس از چنین مشاهداتی وی به عضویت سازمانهای گوناگون مذهبی در آمد با همگامی دیگران در انجمن های اسلامی فعالیت های ضد انگلیسی خود را آغاز نمود. حسن البنا در خاطراتش در مورد چگونگی آغاز رسمی فعالیت های اخوان المسلمین می گوید: در مارس 1928 پنج تن از برادرانی که در درسها و کنفرانسهای من شرکت داشتند، یعنی احمد المصری، فواد ابراهیم، عبد الرحمان حب الله، اسماعیل عزو و ذکی المغربی به منزل من آمده و گفتند ما دیگر از این زندگی مذلت بار به تنگ آمده ایم، در این دیار مسلمانان هیچ عزتی ندارند و جایگاه آنان از خدمتکاران وبیگانگان نیز پائین تر است. ما حاضریم با نثار خون،ایمان و تقوای خویش در راه خدا، با تو همگام شویم. من نیز بسیار متاثر شده و به آنها لبیک گفتم و در همان جا سوگند خوردیم تا جان در بدن داریم در راه اسلام فعالیت و مبارزه کنیم. من نیز در ادامه گفتم ما برادرانی هستیم در خدمت اسلام یعنی "اخوان المسلمین" که شعارمان این است: "الله، هدف ما؛ رسول الله، رهبر ما؛ قرآن، برنامه ما؛ جهاد وتلاش، کار ما و شهادت، آرزوی ماست".

حرکت بناء در آن فضا مورد قبول قشر مردمی قرارگرفت و موجب مشارکت وسیع و حماسی مردم شد.از مهمترین عوامل انتشار سریع حرکت اخوان و عمق نفوذ آنان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) زندگی سراسر فلاکت و سرشار از خفقان سیاسی- اجتماعی اعراب و مسلمانان مصر که از سوی استعمار اروپایی بر آنان تحمیل می شد موجب شده بود تا بسیاری از آزادگان وطن پرست ضرورت مقابله با استعمار- بخصوص انگلیس که پس از جنگ جهانی اول با حمله به مصر به آن حکومت می کرد– را احساس کنند. گرایش این نیروهای وطنی به شعارهای اسلامی سبب همراهی تعداد زیادی از شیوخ الازهر با آنان و در نتیجه نزدیکی به حرکت اخوان شد.

2) در کش و قوس اختلافات مذهبی به دلیل گرایشهای صوفیانه و افراطی از یکسو و اختلافات گروهی و حزبی میان احزاب مصری از سوی دیگر، اخوان المسلمسن با حرکت به سوی مردم و انتخاب مسیری متعادل در زمینه های مذهبی، توجه عموم را به خود جلب کرد.

3) گسترش فعالیت های فکری موسسات مسیحی برای ترویج تفکر و زندگی غربی از یک سو و دعوت به تفکر الحادی و جدایی دین از سیاست از سوی دیگر موجبات ایجاد یک خلاء بزرگ فکری را در اکثریت فضای عربی فراهم آورده بود. باتوجه به همین فضا رویکرد اخوان در بازگشت به گذشته و اسلام ناب توانست این خلاء را بر طرف سازد.

4) فساد سیاسی طبقه حاکم و رویکرد غیر مردمی غیر اسلامی آن.

در کنار این موارد اما بروز دو اتفاق مهم در دهه ی دوم قرن بیستم، تاثیر زیادی به تشکیل و نحوه ی حرکت اخوان گذاشت، اول، جریان دعوت به مسیحیت توسط میسیونرهای مذهبی تابع استعمار انگلیسی بود و دوم، قضیه ی شکل نظام حکومتی در اسلام که با توجه به فضای منحط دستگاه حاکمه در مصر و بلکه سراسر جهان اسلام از سوی علمای دین و سیاست مطرح شده و اعلام خطری بود برای مسلمانان که اسلام در حال نابودی است.

در این شرایط حسن البناء نظر واضحی را اعلام کرد و. آن این بود که دعوت و یاری تنها باید برای خدا باشد نه برای خلیفه یا سلطان و لذا حاکم هر چقدر که درجه علمی یا قدرت بالایی داشته باشد مهم نیست و نباید از او اطاعت کرد الا به اینکه تنها برای خدا و در راه خدا باشد. 2 نکته جالب توجه در این رویکرد اخوان این است که اخوان المسلمین بر اصلاح قاعده مردم و حکومت حاکم بر آنان به طور همزمان اعتقاد داشت ولذا تلاش گسترده آنان در داخل مصر از طرفی متوجه پالایش مسلمانان از بدعتها، گمراهیها و خرافات و هدایت آنان به سمت بنیان های اصیل اسلامی و از سوی دیگر متوجه پالایش حکومت از شکل و محتوای غربی و غیر اسلامی و هدایت به سوی حکومت ناب اسلامی بود.

 

اهداف و برنامه های فدائیان

جمعیت فدائیان اسلام به عنوان یکی از معدود جریاناتی که در زمان خویش با نگاهی حداکثری به دین، معتقد به دخالت اسلام در تمام شئون فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه بود سعی کرد اندیشه ها و آرا خویش را بر این مبنا تئوریزه کرده و فعالیتهای خویش را بر آن استوار سازد. کتاب "راهنمای حقایق" چکیده ای از نظرات و اعتقادات فدائیان اسلام و اهداف و آرمانهای آنهاست که به قلم سید مجتبی نواب صفوی در سال 1339 به رشته تحریر در آمده است. مطالب این کتاب نشانگر آن است که فدائیان نسبت به همه ی امور کشور حساس و علاقمند بوده و از بخش های فرهنگی و علمی جامعه نیز دوری نمی کرده اند لذا نمی توان این جریان را صرفا سیاسی و یا شبه نظامی تعبیر نمود. این کتاب که بدلیل مشکلات مالی پش از مدتی با کمک بازاریان فرهنگی با تاخیری چند ماهه در 23/20/1329 با تیراژ 1000 نسخه در تهران به چاپ رسید، در دو بخش جداگانه سازماندهی و تالیف شده است. بخش اول کتاب تحت عنوان "ریشه های مفاسد خانمان سوز ایران و جهان"که در چهار بند مجزا به طرح آنچه علت فساد و ریشه گمراهی بشر و به طور مشخص جامعه ایران است پرداخته و بخش دوم با عنوان "طریق اصلاح عموم طبقات و دستور العمل برای شئون حکومت و جامعه"که در آن به ارائه راهکارهای اصلاحی پرداخته است.

نکته قابل توجه همانگونه که ذکر شد نگاه حداکثری فدائیان و شخص نواب صفوی به اسلام است.

به گونه ای که اصلاح کشور را در گرو اصلاح هم زمان و همه جانبه فرد، اجتماع و حکومت می داند و بر آن است که اسلام به عنوان یک دین کامل برای ساحت های مختلف زندگی بشری برنامه دارد. با توجه به همین مسئله است که نواب صفوی غایت و هدف نهایی از خلقت بشر یعنی سعادت دنیوی و اخروی را در یک کلام یعنی مقابله با نفسانیات می داند و لذا اگر چه از سویی ریشه همه معضلات فردی و اجتماعی را هوی و هوس نفس معرفی می کند از سوی دیگر اما جامعه و حکومت را موظف و ملزم به ایجاد فضا و شرایط لازم برای اوج گرفتن معنوی انسان عنوان می نماید. بر این مبنا وی سه مرحله را جهت مقابله با نفس مطرح کرده است:

الف) ایمان به حقایق اسلام و باور کردن درستی و نجات بخشی آن.

ب) تربیت فرد و جامعه بر اساس دستورها و تعالیم اسلامی.

ج) عمل به دستور ها و احکام اجرایی اسلام در گام آخر 3 که در این سه مرحله هر سه رکن فرد، جامعه و حکومت نقش اساسی و در خور توجه دارند.

بر خلاف نظر برخی در آن دوران که به حکم اضطرار و شرایط زمانه حکومت مشروطه را پذیرفته بودند. فدائیان از همان ابتدا بر آن بودند که برای اصلاح جامعه، باید حکومت اسلامی برقرار گرد تا ماشین حرکت جامعه به سوی صلاح و سعادت لنگ نزند. نواب صفوی پایه ایدئولوژیک حکومت را توحید و مبنای حرکت را قوانین الهی می دانست و معتقد بود حق و عدالت بعنوان پایه های اخلاقی سیاست باید در ساختار حکومت نهادینه گردند. فلذا بر ضرورت ایجاد حکومت اسلامی در ایران تاکید داشت و می گفت: "ایران مملکت رسمی اسلامی و سرزمین پیروان آل محمد (ص) است و بایستی قوانین مقدس اسلام طبق قوانین مذهب جعفری(ع) مو به مو عملی گردد و از تمام منکرات و مفاسد و منهیات شرع مقدس جلوگیری شود و نیز مطابق قانون مقدس اسلام و اصول قانون اساسی به حساب قانونگذاران بی حیا و جنایت پیشه رسیدگی شود و نمایندگان مجلس شورا باید بفهمند که مجلس، مجلس شورای ملی اسلامی است وتنها حق دارند طبق قانون مقدس اسلام در راه عظمت ملت مسلمان ایران شور نمایند و راههای مشروعی برای ارتقا ملت مسلمان ایران همفکری نمایند." 4 بر این اساس می توان 4 اصل مد نظر فدائیان در مورد حکومت اسلامی را اینگونه استخراج نمود:

1) ضرورت رواج و ترویج اسلام در ایران.

2) ضرورت ابتنای فرهنگ و اقتصاد بر موازین و قوانین اسلامی.

3) ضرورت اجرا و تحقق سیاست اسلامی.

4) ضرورت ایجاد حکومت و نظام اسلامی و ضرورت مبارزه برای رسیدن به آن .5

توجه به این اصول، دغدغه اساسی فدائیان را نشان می دهد، دغدغه ای که عمق بینش و آینده نگری نواب و دوستانش را روشن می سازد. فدائیان اما در مورد شکل حکومت معتقد بود که اسلام شکل خاصی را پیشنهاد نداده و لذا آنها حکومت انتخابی اسلامی را پیشنهاد کرده و نقش مردم را در ساختار حکومت نقشی بارز و اساسی می دانستند. در واقع آنچه نواب صفوی در راهنمای حقایق به عنوان شکل حکومت اسلامی عنوان کرد، با اختلافاتی جزئی همان مدلی بود که بعدها حضرت امام خمینی (ره) از آن به عنوان جمهوری اسلامی یاد نمود و آنرا پایه گذاری کرد. در باب وظایف حکومت اما نواب بر آن بود که دولت اسلامی در دو حوزه کلان داخلی و خارجی اموری را به عهده دارد که باید آنها را به بهترین شکل انجام دهد.

وظایف داخلی دولت:

1) تامین اجتماعی که مسائلی چون رفاه اجتماعی، بهزیستی، بهداشت و درمان و موضوع اشتغال را در بر می گیرد.

2) اجرای احکام اسلام و قانون مجازات اسلامی که با هدف اجرای عدالت و امنیت صورت می پذیرد.

3) ترویج فرهنگ عمیق اسلامی میان مردم با هدف بازسازی و حفظ هویت ایرانی- اسلامی و جلوگیری از بروز بحران هایی چون دوگانگی یا خلا فرهنگی و هویتی با توجه به نفوذ روز افزون فرهنگ بیگانه .

وظایف خارجی دولت:

1) مسئولیت اسلامی به این معنا که دولت اسلامی باید در قبال دیگر مسلمانان جهان احساس مسئولیت داشته و در حد توان آنها را یاری رساند.

2) اتحاد ملل اسلامی به این معنا که سیاست های دولت اسلامی باید در جهت اتحاد و یگانگی امت اسلام در سراسر جهان باشد و الگوی تشکیل امت واحده اسلامی را سرلوحه خویش قرار دهد.

3) استعمار ستیزی که با هدف قطع دست بیگانگان از سرنوشت ملت انجام می پذیرد.

نواب صفوی پس از بیان کلیت وظایف، به طور جزئی نیز دستگاه های مختلف را نام برده و وظایف آنها را شرح داده که البته توضیح آنها از حوصله این مقاله خارج است. لکن علیرغم برخی نقاط ضعف و نواقص نشان دهنده فهم صحیح و عمیق وی از اسلام و نیازهای جامعه می باشد.

 

اهداف و برنامه های اخوان المسلمین

جنبش اخوان المسلمین به طور کلی معتقد بود که اسلام در برگیرنده همه مومنان از هر نژاد وقوم و ملت است و تنها معیار ارزش و برتری تقواست. بنابراین اسلام با قومیت مخالف لکن با وطنیه موافق و بلکه آنرا از قواعد جهاد اسلامی می داند.

اخوان المسلمین اگر چه از ابتدای تاسیس تاکنون فراز و فرودهای بسیاری در نوع نگاه ونحوه فعالیت خویش داشته لکن اهداف، آرمانها و اندیشه های بزرگان و رهبران فکری این جنبش، یعنی حسن البناء و سید قطب بسیار جای تامل دارد چه بدلیل عمق نگاه و وسعت نظر از یک سو و آینده نگری آنان از سوی دیگر، تاثیرات شگرف و سرنوشت سازی را در داخل مصر و چه در دیگر جنبش های اسلامی منطقه گذاشته است. حسن بن احمد بن عبد الرحمن البناء عالم فاضل فرهیخته ای که به همراه تنی چند از یارانش سنگ بنای اخوان را گذاشت با رویکرد مبارزه فکری- فرهنگی در کنار مبارزه سیاسی وارد عرصه شد.او که در مدرسه حنبلی درس خوانده بود و به تئوری بازگشت اعتقاد داشت آرمانی دوگانه را دنبال می کرد. او از یک سو در پی تحقق حاکمیت کامل اسلام در داخل مصر و از سوی دیگر در پی یگانگی دنیای عرب بر پایه اصول اسلام بود. در واقع او همچون اسلاف خویش سید جمال الدین اسدآبادی و رشید رضا آرمان امت واحده را در ذهن می پروراند.

در پی این هدف جمعیت اخوان 3 اصل را در سیاست خارجی مد نظر داشتند:

1) مراقبت بر اجرای معاهده انگلیس و مصر.

2) آزادی فلسطین.

3) آزادسازی تمام ممالک مسلمان نشین.

بر این اساس آنها برخورد عرب با غرب را نه ستیزه ای تصادفی بلکه نتیجه اجتناب ناپذیر برخورد اسلام ومسیحیت می شمردند و هجوم استعمار غرب را شکل تازه ای از جنگ های صلیبی می دیدند و لذا نخستین شرط پیروزی مسلمانان در پیکار با غرب را طرد فرهنگ غربی می دانستند.

سید قطب دیگر رهبر فکری اخوان که پس از ترور حسن البناء در سال 49 عملا رهبری این جنبش را بعهده گرفت با تلقی یک ایدئولوژی کامل و حداکثری از اسلام سعی می کرد با توجه به شرایط زمانه برای هر نیازی در جامعه پاسخی اسلامی پیدا کند. سید قطب بیش از هر چیز به کادرسازی برای تربیت نسل نوظهور اعتقاد داشت و لذا سعی کرد با تمام امکانات خویش خوراک معنوی و فرهنگی نسل جوان را آماده سازد. او کتابهای بسیاری در حوزه های مختلف از جمله قرآنی، اسلام شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و اجتماع و حکومت اسلامی دیوان اشعار، نقد ادبی، داستانی و ... به زیور طبع، آراست تا بلکه بحران خلاء خوراک فکری جامعه خویش را بر طرف سازد. او با افکارش اخوان را به جنبشی تبدیل کرد که فرد را نه فقط در عقیده بلکه در عمل نیز پیاده کرد. گیرایی آراء و اندیشه های او در سراسر جهان تاثیر گذار بود و حتی بسیاری از انقلابیون ایران نیز تحت تاثیر آن قرار گرفته بودند. وی اصول مدنظرش در پی ریزی اخوان المسلمین را اینگونه بر می شمرد:

1) پی ریزی جامعه اسلامی.

2) رهایی سراسر جهان اسلام از استعمار

3) حکومت اسلامی مدنظر اخوان، آن نیست که قشر خاصی مانند شیوخ الازهر متصدی آن باشند، حکومت اسلامی حکومتی است که احکام اسلام در آن اجرا شود.

4) اعتقاد به عدم مشروعیت حکومت مصر.

5) خواستار تحدید مالکیت ارضی، تحدید کیفیت رابطه مالک و مستاجر و هوادار اجرای سیستم مزرعه که ضامن عدالت اجتماعی اسلامی است.

6) شفافیت وضع درآمد ها و حذف تبعیضات.

7) تشکیل اتحادیه های کشاورزی و کارگری.

8) ترقی سطح اخلاق افراد.

9) ایجاد جبهه سوم در مقابل شرق و غرب.

10) سخن در باب صلح و جنگ که در آن جهاد دفاعی واجب است 6

با توجه به این اصول بود که اخوان بعنوان یک تشکل توده ای فراگیر بدنبال تحقق آرمانهایش بود.

اخوان المسلمین معتقد بودند فقر فکری- فرهنگی و سیاستگذاری در داخل و تهاجم فرهنگ، ابزار و روح سرمایه داری از خارج، سبب بروز عقب ماندگی در مصر و کل جهان اسلام شده است و ضمنا همبستگی اجتماعی، اعتماد به نفس و عزت مسلمانان را خدشه دار نموده است.

با توجه به آن چه از آراء و نظریات سیاسی اخوان المسلمین ذکر شد، می توان اصول عمده نظریات سیاسی آنها را در موارد زیر احصاء نمود:

1) تجدید حماسه اسلامی در بازسازی و احیای افکار مسلمانان و مبارزه مسلحانه با استعمار و عاملان آنها در تمام بلاد اسلامی.

2) پیکار علمی و اصولی با غرب گرایی و مظاهر تمدن اروپایی.

3) مبارزه با ملی گرایی، چرا که آن را عامل تفرقه می دانستند.

4) همکاری روحانیت و سیاست در اسلام.

5) ترویج اصل اجتهاد.

6) توجه به خلافت (هر که لایق باشد).

7) تلازم اقتصاد و سیاست.- فلذا آنها اقدام به تاسیس بانکها، شرکت ها و کارخانه هایی کردند تا به خودکفایی اقتصادی برسند.

8) اصلاح اخلاقی و تهذیب و احیای اصول اخلاقی مسلمانان.

9) بهبود وضع اقتصادی و تربیتی.

10) توجه به کشاورزی، ایجاد تعاونی ها، ورزش، توسعه مدارس و پرورش بانوان.

 

نتیجه گیری

توجه به آن چه در رابطه با آراء، اندیشه ها، فعالیتها و نگرش دو جریان اسلامی فدائیان اسلام و اخوان المسلمین در دو کشور ایران و مصر بیان شد، نشان دهنده این نکته اساسی است که رهبران این دو جریان بدرستی مشکله اصلی جوامع خویش به طور خاص و سراسر جهان اسلام به طور عام را عقب ماندگی فرهنگی- علمی از یک سو و استعمار خارجی از سوی دیگر تشخیص داده و عامل اصلی تشدید این وضعیت را نیز حکومت عناصر خود باخته و دست نشانده می دانستند. بر این اساس توجه به این نکته مدنظر آنان بوده که آن شرایط رقت بار برخلاف زعم بسیاری نه نتیجه اسلامی بودن، که دقیقا نتیجه دوری از تعالیم ناب و رهایی بخش اسلام اصیل بوده است. لذا مشاهده می کنیم که شعار اساسی آنها بازگشت به اسلام ناب بوده است.در این راستا توجه به زیر بناهای علمی- فرهنگی- آموزشی نیز موید همین مطلب است، چنانچه فعالیتهای علمی- آموزشی اخوان در راستای فرهنگ سازی و تربیت نسلی آگاه و تحصیل کرده بخصوص در دوران حیات بنا و سید قطب قابل توجه است.

روحیه ی استعمار ستیزی و توجه به آرمانهای بلند جهان اسلام مانند مبارزه با صهیونیسم و آزادی قدس شریف، از دیگر نقاط مشترک هر دو جریان است که با نگرشی آرمانگرایانه اتحاد جهان اسلام و رهائی مسلمین از چنگال دشمنان خدا را تداعی می کند. نزدیکی هر چه بیشتر آنان در این موضوع را می توان با حضور شهید نواب صفوی در همایش "جمعیت انقاذ فلسطین " و "مکتب الاسراء المعراج" نشان داد که طی آن جمعیت اخوان با استقبال از پیشنهاد نواب صفوی برای تشکیل یک سازمان انقلابی- اسلامی- بین المللی برای نجات فلسطین بر این مساله تاکید می کنند.

مبارزه ی سیاسی و مسلحانه علیه حکام جور نیز نزد هر دو گروه به روشنی هویداست به گونه ای که با هجمه ای سنگین علیه حکومتهایشان عملا با آنها مبارزه می کردند. این مساله بخصوص در راستای ظلم ستیزی، گسترش عدالت و تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی قبل توجه خواهد بود .

در پایان باید توجه داشت که در ایران اگر چه جمعیت فدائیان اسلام به ظاهر از هم گسیخت و اعضاء آن به شهادت رسیدند لکن خط سرخی که آنان پایه گذاری کردند در بهمن 57 به ثمر نشست و به تشکیل حکومت اسلامی منجر شد اما در اخوان المسلمین در مصر علیرغم پشتوانه ی عظیم فکری- عقیدتی که به مدد کسانی چون حسن البنا و سید قطب از آن بهره مند بودند، نتوانستند به آرمانهای خویش آنگونه که باید دست یافته و حتی بعدها در دوران زمامداری سادات و مبارک عملا در نظام سیاسی حاکم هضم شده و با رویکردی محافظه کارانه از آرمانهای خویش به نوعی عدول نموده و به بازیهای سیاسی سرگرم شدند.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق بررسی تطبیقی آراء، اندیشه‌ها و فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام و جنبش اخوان المسلمین مصر

دانلود مقاله پیامبر اسلام

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله پیامبر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
مقدمه:
نهضت آسمانی پیامبران که برای نجات انسان ها از چنگال اوهام و خرافات و زورگویی زورمندان پی ریزی می گردد، بسان موج دریاست که در آغاز پیدایش، بصورت دایره کوچکی پدید می آید، که هر چه از مرکز دایره دورتر شود شعاع آن وسیعتر و گسترده و قدرتش شدیدتر می گردد.
انقلاب معنوی و تحول دینی که در سرزمین مکه، بوسیله پیامبر بزرگ اسلام پی ریزی گردید، روز نخست محیط غار حرا و خانه خدیجه (س) و کلبه های شهر مکه را روشن نمود و مرور زمان موجب گسترش آن شد و در اندک زمانی شرق و غرب جهان را فراگرفت و ندای توحید در پهنه بسیار وسیعی از جهان، از کشور فرانسه تا دیوار چین طنین انداز گردید.
به نظر می رسد پیامبر (ص) در مدت 23 سال، از طرق مختلفی برای هدایت حرکت کرده باشد اما در یک تقسیم بندی کلی نسبت به طبقات مختلف مردم با توجه به ظرفیت هر گروهی، می توان سه شیوه را از حرکت های پیامبر (ص) استنباط نمود.
1 حرکت فکر و تبلیغی ؛ که بصورت بیان آیات و با کمک از مضامین استدلالی انجام می داد.
2 مدارا کردن ؛ عده ای در جامعه هستند که به سبب تربیت های خاصی که اکثراً در زمینه های دنیا پرستانه یافته اند باید با آنها معامله دوستانه شود، وجودشان در جامعه مضر به حال دیگران نبوده و بسا به جهت دارا بودن ویژگی های خاص بتوان در پیشبرد جامعه از آنها بهره گرفت و اسلام با توجه به اینکه امید دارد در نهایت مسیر آنها را در جهت هدایت تغییر دهد، این اجازه را به خود نمی دهد که با آنها همان رفتار را بکند که با افراد یاغی و مفسد می کند.
3 گروهی که هیچ امیدی نسبت به هدایت آنها وجود ندارد و بعنوان عامل مخرب و مضر به حال اسلام و مسلمین هستند، با آنها باید از طریق فشار و کارزار وارد عمل شد و قرآن چه زیبا بر این نکته اشاره می فرماید:
« وَلو عُلم الله فیهم خیراً لا سمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون.»
اگر خداوند در آنها نیکی (قابلیت) سراغ داشت به آنان می شنواند و اگر به آنها بشنواند، پشت کرده و اعراض می کنند.
پیامبر در مورد مشرکین که مانع عمده در سر راه رشد او بودند، با حرکت های فکری خود ابتدا سراغ آنها رفته و اگر آنها تحمل و ظرفیت پذیرش را نداشتند، با رفتن به مکه و فتح آن و ایجاد زمینه اسلامی و مسلط شدن بر آنها سعی می کند با از بین بردن عناصر مفسد، کسانی را که زیر سلطه آنها و با تحمیقات آنها را انحراف گزیده بودند را نجات دهد.
ضرورت حرکت های جهادی؛
رسالتی که انبیاء الهی بر دوش دارند رها کردن انسان از زنجیرهای ستم و ظلم ظالمین و مستکبرین است. حرکت آزادی بخشی که برای انسان زمینه پذیرش هدایت آماده ساخته، محیط فکری او را از عناصر مفسد پاک می کند.
از آیاتی در قرآن که وعده پیروزی را به مومنین داده و در آنها ضمانت پیروزی حق بر باطل و وراثت زمین برای بندگان صالح ذکر شده، می توان چنین استفاده کرد که چیزی که هدف و غایت نهایی عالم دنیاست نابودی ظلم و استکبار است و این با جهاد و جنگ علیه آنها امکان پذیر می باشد، آن چیزی که اقتضای فطرت انسانی است حاکمیت حق و نابودی باطل است.
سنت خداوند نیز ا این قرار است تا جوامعی که دچار فساد و تباهی و روابط ظالمانه حاکمیت مطلق بر امور فردی و جمعی مردم شه از بین برود، این نابودی گاه با مداخله بوسیله امور طبیعی انجام می شود، کما اینکه در مورد اقوامی چنین شد و بسا نیز باید به دست مومنین این کار عملی شود.
جهاد یا دفاع (در حرکت های رسول الله):
اگر جهاد ابتدایی را همان دفاع از آزادی واقعی انسان ها که حق فطری و طبیعی آنهاست بدانیم، این جهاد به معنای دفاع است. در این صورت کلمه دفاع هم شامل جنگ و جهاد با دشمنی است که به کشور اسلامی هجوم آورد و هم شامل دفاع در مقابل کسانی که محیط ترس و وحشت برای مسلمین فراهم و یا هر ضدیت دیگر با نظام اسلامی کرده اند و یا اینکه با ایجاد محیط فاسد درون انسان ها را آلوده کرده و آنها را از فطرتشان دور کرده اند.
این وظیفه مسلمین است تا با جنگ علیه مستکبرین، محیط را برای بندگان صالح خداوند فراهم آورند. در مورد حرکت های پیامبر تقریباً هر دو مفهوم جهاد (ابتدائی) و دفاع، سازگار است. جهاد از آنرو که پیامبر تصمیم گرفته اسلام را در میان توده های مردم منتشر کرده، در این راه طبیعی است که ضرباتی به اجتماع مشرکین وارد خواهد شد و در نتیجه آنها به مقابله بر می خیزند و مسلمین دفاع می کنند در اینجا حرکت اصلی از پیامبر (ص) است. حرکتی آزادیبخش که در راه رهایی انسانها از بند زور زورمندان آغاز گشته است. چیزی که حیاتی نو به جامعه می بخشد.
در واقعه بدر آشکار بود که مشرکین در مقابل پیامبر (ص) ولو در مدینه آرام نمی نشستند و از طرف دیگر قبل از آن مسلمین مورد ظلم قرار گرفته بودند، لذا به امر رسول الله (ص) ضربات خود را شروع کردند و این خود یک حرکت «دفاعی و انتقامی» بود.
حادثه احد با هجوم مشرکین مدینه آغاز شد که مسلمین به دفاع برخاستند. انگیزه مشرکین انتقام از مسلمین به سبب واقعه بدر بود. حادثه احزاب از ناحیه مشرکین آغاز شد، حادثه ای که مرزی در دوران تاریخ مدینه شد. قبل از آن پیامبر (ص) دفاع می کرد و بعد از آن چیزی شبیه هجوم، در واقعه «حدیبیه» پیامبر به عنوان قدرت مسلط نه برای جنگ که برای زیارت خانه خدا آمده و به صلح کشید. حادثه فتح مکه به سبب پیمان شکنی قریش و عدم رعایت آنان در مقابل تعهداتشان در حدیبیه از ناحیه پیامبر آغاز شد. سایر حرکت ها در پی یا بعد از شروع، علیه آن مشرکین توطئه چین وارد جنگ می شد، همچون وقایع؛ بنی النظیر ، بنی قریظه ، حنین ، تبوک و …
در هر صورت این حرکت ها در عین آنکه آغاز گر عملی اکثر آنها مشرکین هستند، سبب اصلی شان حرکت فکری و تبلیغی پیامبر (ص) است، حرکتی که آنها را وا می دارد قبل از شکست واقعی فکری و عملی، علیه پیامبر وارد جنگ بشوند. پیامبر اکرم 27 غزوه و 70 سریه داشتند. «سریه» جنگ هایی است که پیامبر در آن خود حضور نداشتند.

غزوات پیامبر اسلام (ص)
جنگ بدر: (غزوه)
جنگ بدر اولین درگیری مسلمین با مشرکین بود که در عین حال مهمترین جنگ اسلام از جهات مختلف می باشد. در سال دوم هجرت پس از آنکه پیامبر (ص) تا آن هنگام چند مرتبه گروههایی را برای حمله به کاروان قریش فرستاده بود ولی درگیری صورت نگرفته بود، خود با بیش از 300 نفر از اصحاب خود به سوی کاروانی از قریش که از شام عازم مکه بود و باید از نقطه ای که نزدیک مدینه بود عبور می کرد حرکت کردند.
حمله به کاروان دو جهت داشت؛‌ یکی از آنکه ضربه ای به مشرکین تلقی شده و پیامبر با ضربه قریش به تمام کسانی که از ترس قریش ایمان نمی آوردند روحیه تغییر عقیده می داد و دیگر اینکه قریش در مکه اموال مهاجرین را غصب کرده بودند و از اینطرف مهاجرین سربار انصار بودند، آنها می بایست با حمله به کاروان، در حقیقت اموال مهاجرین را پس می گرفتند در این میان تعداد مسلمین نزدیک به دو هزار نفر رسیده بود و اینک می توانستند تا رو در روی مشرکین بایستند لذا اجازه جنگ به آنها داده شد.
ابوسفیان رئیس کاروان که از حمله مسلمین به کاروان خبر داشت با فرستادن افرادی متوجه حرکت مسلمین شده و علاوه بر تغییر مسیر خود به مشرکین نیز پیغام داد تا برای نجات کاروان اقدام کنند. ابوجهل و سایر مشرکین نیز با تعدادی نزدیک به هزار نفر عازم نقطه ای شدند که احتمال ملاقات پیامبر (ص) با مشرکین بود آن نقطه در نزدیک چاه های بدر واقع شده بود، نتیجه امر این شد که مسلمین عوض حمله به کاروان می بایست با سپاه مشرکین روبرو شوند و چون خود را برای جنگ با سپاه مشرکین آماده نکرده بودند و شاید نسبت به جنگ بسیاری نظر خوش نداشتند، قرآن نیز اشاره به کراهت گروهی نسبت به این مسئله دارد.
انصار نیز قبل از آن در پیمان عقبه، قول دفاع به پیامبر داده بودند نه جهاد از اینرو پیامبر از آنها خواست تا نظرات خود را اعلام کنند. در این میان جمعی از مهاجرین اعلام حمایت کردند ولی پیامبر (ص) از انصار خواست تا نظراتشان را بگویند. آنها نیز حمایت خود را اعلام داشتند. شب هنگام آنها به درگاه خداوند استغاثه کردند خداوند در این باره فرمود:
«فاستجاب لکم انی ممدکم بالف من الملائکه مردفین» سوره انفال آیه 9
خداوند دعای شما را با فرستادن هزار ملک اجابت نمود.
پس از آنکه همه خوابیدند پیامبر (ص) تا صبحگاهان به راز و نیاز و عبادت مشغول بوده است. خداوند از آرامشی سخن می گوید که آنشب تمام مسلمین را فرا گرفته بود.
مسلمین برای آوردن آب به نزدیک چاه های بدر رسیدند ولی در آنجا دو نفر از مشرکین را دیده و نزد پیامبر (ص) آوردند و پس از تحقیقات روشن شد که تعداد مشرکین قریب هزار نفر بودند و در این شب گویا چاه های آب در معرض تهدید دشمن بوده است که به رحمت خداوند با بارش باران مسلمین یاری شدند. روز بعد 17 ماه مبارک رمضان نبرد آغاز شد، به علت فاصله دو سپاه کثرت دشمنان قابل رؤیت نبود.
«ولو ارایکهم کثیراً لفسلتم»
اگر تعداد آنها را زیاد نشان می دادیم شما سست می شدید.
ضمن درگیری نیز مسلمین را در نظر مشرکین کوچک جلوه داد تا خود را سست بگیرند در این میان علی (ع) و حمزه بیش از همه از خود شجاعت نشان دادند در حالی که پیامبر خود نیز در صحنه حضور داشتند. علی (ع) می فرماید نزدیک ترین افراد به دشمن بوده است.
بزودی مشرکین شکست خوردند در حالی که 70 کشته و 70 اسیر به جای گذاشته بودند، فرار نمودند. در میان کشته شدگان ابوجهل، اُمیته بن خلف و چند تن دیگر از سران شرک دیده می شدند. نیمی از کسانی که در این نبرد به هلاکت رسیدند، بدست علی (ع) بوده است و هنگامی که زید بن حارث خبر پیروزی مسلمین را به مدینه آورد برای مردم قابل باور نبود تا اینکه خبر ثابت گردید و پیامبر به مسلمین اجازه داد تا اسرای خود را یا کشته و یا با گرفتن فدیه آنها را رها کنند. آنها نیز راه دوم را برگزیده و بعضی از اسرا نیز با پذیرفتن شرط تعلیم چند کودک مسلمان آزاد شدند.
نتایج جنگ بدر:
1 پیروزی سیاسی اسلام در پیروزی قریش به عنوان نیرومند ترین قبائل،
2 بدست آوردن غنائمی از مشرکین فراری باضافه گرفتن فدیه (چهار هزار درهم برای هر اسیر)
3 افزایش روحیه نظامی مسلمین و اعتماد و اطمینان به یاری خداوند که پیروزی معنوی والایی بود.
4 ریختن ترس کسانی که تا آن روز قدرت اسلام را اندک می دانستند و از نزدیک شدن به آن هراسان بودند.
5 کشته شدن سران قریش (تنها ابوسفیان ماند که خود جنگ احد و احزاب را بپا کرد)
جنگ احد (غزوه)
این جنگ در سال سوم هجرت اتفاق افتاد مشرکین با تعداد سه هزار نفر برای انتقام از حادثه بدر راهی مدینه شدند، این تعداد همه از قریش نبودند بسیاری از آنها قبائل هم پیمان قریش و نیز کسانی بودند که در اطراف مکه سکونت داشتند وبنام احابیش نامیده می شدند. همچنین تعدادی از زنان را نیز به میدان جنگ آورده بودند تا محرک مردان در جنگ باشند با رسیدن به کوه احد در نزدیکی مدینه، پیامبر از حمله آنان آگاهی یافته و مردم را برای کارزار آماده نمود.
جوانان مسلمان و انقلابی از پیامبر خواستند تا در خارج از مدینه با دشمن روبرو شوند پیامبر نیز پذیرفت و سپاه اسلام که نزدیک هزار نفر بودند راهی منطقه شدند اما در نیمه راه 300 نفر همراه عبداله ابن ابی سلول بازگشتند ولی پیامبر بدون اعتنا به حرکت خود ادامه داد.
در این درگیری که مسلمین در دامنه کوه احد بودند و مشرکین روبروی آنها در دشت بودند پیامبر (ص) در شکافی در کوه که در پشت سر آنها قرار داشت تعدادی را بعنوان محافظ قرار داده و بر آنها امر کرد تا محل خود را ترک نکنند. درگیری آغاز شد و مشرکین شکست خورده و نزدیک به متلاشی شدن بودند. خالدبن ولید با تعداد 200 نفر آماده در کمین پیامبر و یارانش بود خالی شدن شکاف از محافظان پیامبر (ص) که با دیدن پیروزی برای جمع کردن غنائم به پائین رفته بودند زمینه را برای دشمن فراهم نمود.
خالد کوه را دور زد و از پشت به مسلمین حمله برد. مسلمین وحشت زده از برابر نیزه ها و شمشیر های دشمن فرار کردند و تنها چند نفر از انصار و یک نفر از مهاجرین کنار پیامبر ماندند و بعد از درخواست پیامبر تنی چند اضافه شدند، از جمله کسانی که با نهایت شجاعت از پیامبر (ص) دفاع کرد امیر المؤمنین (ع) بود. او بیشترین تلاش را در دفاع از جان پیامبر (ص) قرار داده بود و بشدت از او دفاع می کرد، پیامبر (ص) پس از اتمام جنگ ضمن قدردانی از جنگ نیکوی او از زحمات ابودجانه، سهل بن خفیف و ام عامر نیز یاد نمود.
گاهی برخی از بانوان تجربه دیده برای کمک به جنگاوران اسلام همراه آنان از مدینه بیرون می آمدند و با سیراب کردن تشنگان و شستن لباس های سربازان و پانسمان کردن زخم مجروحان به پیروزی مسلمین کمک می کردند.
ام عامر که نام وی نسیبه است نیز برای رسانیدن آب به سربازان اسلام در احد شرکت کرده بود و زمانی که ورق پیروزی مسلمانان برگشت و جان پیامبر (ص) در معرض خطر قرار گرفت مشک آب را به زمین گذاشته و با شمشیری که بدست آورده بود سعی می کرد از حملات دشمن به پیامبر (ص) بکاهد. در این میان زخمی بر شانه او وارد شد که پیامبر (ص) یکی از پسران او را برای بستن زخم مادر فرا خواندند و از یکی از کسانی که فرار می کرد خواستند که سپر خود را به زمین بیندازد تا نسیبه از آن استفاده کند و پیامبر (ص) شخصی را که به پسر او زخم وارد آورده بود به او نشان داد و او با شمشیر او را نقش بر زمین نمود.
پیامبر فرمودند قصاص فرزند خود را گرفتی. در این نبرد بیش از 70 نفر از مسلمین شهید شدند و جنگ با خالی شدن میدان از دو سپاه پایان یافته و این در حالی بود که پیامبر مجروح گشته بود. علت عمده فرار مسلمین در این جنگ خبری بود که یکی از مشرکین دائر بر کشتن پیامبر با صدای بلند فریاد کشید. قرآن در آیاتی چند از سوره آل عمران به این ماجرا به شکل مختصری اشاره می کند و با ذکر شکست مسلمین و دادن کشته های زیاد می فرماید:
ان یمسسکم قرح فقد مس القوم فرح مثله (سوره آل عمران آیه 14)
اگر بر شما آسیبی رسیده به دشمنان نیز به همان شکل آسیب رسیده است.
علت دیگری که زمینه شکست را برای مسلمین فراهم کرده زمینه گمراهی در درون برخی از آنها بود زمینه ای که شیطان با بهره گیری از آن، آنها را گمراه کرد. قرآن می فرماید:
ان الذین تولو امنکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا ولقد عفا لله عنهم (آل عمران آیه 155)
کسانی که در روز احد پشت به جنگ شما کردند آنها را بجهت بعضی از کردارهایشان به گمراهی کشاند.
دنیا پرستی گروهی که مأمور حفاظت شکاف کوه بودند و برای جمع غنیمت آمده بودند باعث شد که حرکت احد نه تنها به موفقیت نرسد بلکه موجبات ضربه خوردن مسلمین را نیز فراهم کند اگرچه در این جریان مشرکین موفق به از بین بردن اسلام نشدند.
نتایج جنگ احد:
شناخته شدن چهره های منافق در جامعه چهره هایی که به ظاهر در لباس مسلمین هستند اما در زمان خطر با دلایل واهی خود را به عقب می کشند، کشف این واقعیت که مسلمین دشمنانی این چنین در بطن جامعه خود دارند از مزایای این جنگ به حساب می آید.
جنگ خندق یا احزاب (غزوه)
غزوه خندق در سال پنجم اتفاق افتاد رسول گرامی (ص) در سال چهارم هجرت یهودیان بنی نصیر را به علت پیمان شکنی آنان از مدینه اخراج کرد و قسمتی از اموالشان را ضبط نمود. بنی نصیر ناچار شدند به سوی خیبر کوچ کنند و در آنجا سکنی گزینند و یا به سمت شام روند همین عمل سبب شد که سران بنی نصیر دست به توطئه زده و آهنگ مکه کنند و قریش را به نبرد با پیامبر تشویق کنند نیروهای عرب مشرک و یهود در این نبرد به ضد اسلام بسیج شدند و با تشکیل اتحادیه نظامی نیرومندی قریب یک ماه مدینه را محاصره کردند چون در این غزوه اجزاب و دسته های مختلف شرکت کرده و مسلمانان بنا بر پیشنهاد سلمان فارسی برای مقابله با دشمن اطراف مدینه را به صورت خندق در آورده بودند این غزوه را جنگ احزاب و گاهی غزوه خندق می نامند.
آتش افروزان این جنگ نقشه دقیقی برای بر اندازی اساس اسلام کشیدند و مسلمانان را با دسته های گوناگونی روبرو ساختند که در طول تاریخ عرب بی سابقه بود و در همین زمان بود که سران یهود در پاسخ افراد قریش که آیا دین محمد بر حق است که بر اساس یکتاپرستی است یا آیین ما؟ با کمال بی شرمی گفتند آیین بت پرستی بهتر از آیین محمد است.
شما در آیین خود استوار باشید و کوچکترین تمایلی به آیین او پیدا نکنید و با این گفتار لکه ننگینی را بر دامن خود نشانده و چهره تاریخ یهود را که سیاه بود سیاهتر کردند و با این اعمال و گفتار حدود ده هزار عرب را برای جنگ با مسلمین گرد آوردند ولی با شجاعت حضرت علی (ع) در مبارزه و قتل عمر و همچنین نقشه ماهرانه جاسوسی نعیم بن مسعود و همچنین گفتگوهای نمایندگان پیامبر (ص) با سران قبایل عطفان و فزاره هر چند به تصویب نهائی رسیدند و آخرین و مهمترین عامل که در حقیقت می توان آن را مدد غیبی نامید و آن مدد غیبی این بود که ناگهان هوا طوفانی شد و سردی هوا شدت یافت انقلاب هوا طوری بود که خیمه ها از روی زمین کنده می شد و دیگهای غذا از روی آتش پرت می نمود، چراغها را خاموش نموده و آتش های افروخته را در وسط بیابان پخش می کرد دشمن به ناچار آنجا را ترک گفته و کسی از آنها در آنجا باقی نماند.
غزوه بنی قینقاع
یک ماه بعد از جنگ بدر زنی از مسلمانان برای خرید رفته بود در حالی که نشسته و مشغول دیدن و یا خریدن جنس بود عده ای از یهودیان بنی قینقاع پایین پیراهن او را به بالای آن سنجاق کردند و هنگامی که زن از جای خود بلند شد وضعیت زننده ای رخ داد پس از آن مسلمانی به یکی از یهودیان حمله کرده و او را کشت و آنها نیز مسلمان را کشتند.
پیامبر (ص) به نزد یهودیان آمده و چنانچه در قرآن سوره آل عمران آیه 1 دلالت دارد، با ذکر ماجرای بدر و پیروزی اسلام، آنان را از سرانجام عهد شکنی ترساند اما آنان اظهار داشتند که از این تهدید ها وحشتی ندارند و سخن از کثرت اموال و اولاد (نیروی اقتصادی و انسانی) خود سر دادند. اصرار آنها بر قوت و قدرت خود نشان داد که امکان خیانت و نقض عهد از ناحیه آنها وجود دارد طبیعی بود که خیانت ناگهانی آنها با آن قدرتی که داشتند که قوت آنها بیش از سایر قبایل یهود بوده است ممکن بود به زیان بزرگی برای اسلام تمام شود و این خطر وجود داشت که بدون آنکه مسلمین متوجه شوند، شبانه آنها را از بین ببرند، لذا ترس از خیانت آنها موجب گردید تا مسلمین وحشت کرده و آنها را از این منطقه اخراج کنند. پیامبر با سپاهی به سوی آنها روانه شد و و پس از پانزده روز محاصره آنها خود تسلیم شده و منطقه را به سوی شام ترک کردند.
غزوه بنی نظیر
ماجرای بنی نظیر دومین برخورد مسلمانان با یهودیان بود که بعد از احد صورت گرفت آنها پیامبر را برای امری به قلعه خود دعوت کردند و تصمیم به ترور پیامبر گرفتند. پیامبر(ص) بوسیله پیک الهی از این ماجرا آگاه شد و با برگشتن به مدینه، مسلمین را آماده هجوم به بنی نظیر کرد.
تصور مسلمین آن بوده که گمان نمی کرده اند بتوانند آنها را اخراج کنند کما اینکه خود یهود نیز گمان نمی کرده که می تواند از خود دفاع کند، اما خداوند با ایجاد وحشت در آنها، آنها را سست کرده و آنها تسلیم گردیدند. قبل از حمله پیامبر دستور دادند که نخلستانهای آنها را از بین ببرند و طبیعی بود که چنین حرکتی برای آن بود که آنها را وادار به تسلیم کنند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  39  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله پیامبر اسلام

تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام


تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:10

 

 

 

 

 

 

تاریخ ایران پیش از اسلام

 مهاجرت آریائیان به ایران

ایلامیان

مادها

هخامنشیان

سلوکیان

اشکانیان

 

                    به نام خدا

تاریخ ایران پیش از اسلام

 اگر بخواهیم تاریخ ایران پیش از اسلام را بررسی ‌‌کنیم باید از مردمانی که در دوران نوسنگی در فلات ایران زندگی می‌‌کردند نام ببریم. پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدن‌های متفاوت در ایران می‌زیستند که آثار زیادی از آنها در نقاط مختلف فلات ایران مانند تمدن جیرفت (در کرمانِ کنونی) و شهر سوخته در سیستان، و تمدن ساکنان تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو و ماننا (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند و تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز) بجای مانده است. اما تمدن این اقوام کم کم با ورود آریائیان، در فرهنگ و تمدن آنها حل شد.

برای بررسی تاریخ ایران پیش از اسلام باید از دیگر تمدنهای باستانی آسیای غربی نیز نام ببریم. شناخت اوضاع و رابطه این مناطق ایران در رابطه با تمدن‌های دیگر نظیر سومر - اکد، کلده - بابل - آشور، و غیره نیز مهم است.

ایلامیان

 

ایلامیان یا عیلامی‌ها اقوامی بودند که از هزاره سوم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

آثار کشف ‌شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.

 مهاجرت آریائیان به ایران

آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کا‌سی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

تحقیق در مورد پیغمبر اسلام

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد پیغمبر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیغمبر اسلام


تحقیق در مورد پیغمبر اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:14

 

 

 

 

 

پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس‏ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است.بعثت پیغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت . پیشتر گفتیم که پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیک وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى‏داشت ، ولى مامور نبود که آن را به آگاهى خلق هم برساند.

میان مردم قریش و ساکنان مکه رم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا درنقطه خلوتى مى‏گذرانیدند.درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه‏گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.

نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبر اکرم بود که چون ماه رمضان فرا مى‏رسید، به پاى کوه حراء مى‏رفت، و مستمندان را که از آنجا مى‏گذشتند، یا به آنجا مى‏رفتند، طعام مى‏کرد.

به طورى که تواریخ اسلام گواهى مى‏دهد،پیغمبر نیرپیش از بعثت‏به عادت مردان قریش، بارها این رسم رامعمول مى‏داشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى‏گرفت، و به نقطه خلوتى مى‏رفت، و به تفکر و تامل مى‏پرداخت.

پیغمبر حتى در زمانى که کودک خردسالى بود، و در قبیله بنیاسد تحت مراقبت دایه خود «حلیمه‏» قرار داشت نیز باز بازى کردن با بچه‏ها دورى مى‏گزید و به کوه حراء مى‏آمد و به فکر فرو مى‏رفت. بنابراین انس وى به «کوه حراء» بى‏سابقه نبود.

در مدتى که بعدها در «حراء» به سر مى‏برد،غذایش نان «کعک‏» و زیتون بود، وچون به اتمام مى‏رسید، به خانه بازمى‏گشت، تجدید قوت مى‏کرد. گاهى هم همسرش خدیجه باریش غذا مى‏فرستاد. غذائى که در آن زمان‏ها مصرف مى‏شد، مختصرو ساده بود.

پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مى‏برد، و چون روز آخر باز مى‏گشت، نخست‏خانه خدا را هفت دور طواف مى‏کرد، سپس به خانه مى‏رفت.

کوه حراء امروز در حجازبه مناسبت این که محل بعثت پیغمبر بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مى‏شود. حراء در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریبا درآخر شهر در کنارجاده به خوبى دیده مى‏شود. کوه‏هاى حومه مکه اغلب بهم پیوسته است و از سمت‏شمال تا حدود بندر «جده‏» واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.

این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات‏» و سرزمین «منا» وشهر «طائف‏» و از سوى دیگر به طرف «مدینه‏» کشیده شده است، با دره‏هاى و بیابان‏هاى خشک و سوزان و آفتاب طاقت‏فرساى خود شاید بهترین نقطه‏اى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى‏برد.

کوه حراء بلندترین کوه‏هاى اطراف مکه است، و جدا از کوه‏هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمائى مى‏کند. هرچه بیننده به آن نزدیک‏تر مى‏شود، مهابت و جلوه کوه بیشتر مى‏گردد. از ان بلندى د زمان خود پیغمبر قسمتى از خانه‏هاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز درپشت‏بام‏ها و از توى اطاق‏هاى بعضى از طبقات ساختمان‏هاى مکه به خوبى پیدا است.

«غار حراء» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، تخته سنگى عضیم به روى دو صخره بزرگ‏ترى غلت‏خورده و بدین گونه تشکیل غار حراء داده است. دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدیر است که انسان مى‏تواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیغمبر اسلام