دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تحقیق بزرگترین مردهای اقتصادی
مقاله ای مفید و کامل
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:175
چکیده :
بنیانگذار sony
«Akio Morita» در 26 ژانویه سال 1921 در «Nagoya» کشور ژاپن متولد شد. او که در رشته فیزیک تحصیل می کرد، با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت ارتش ژاپن درآمد و در ناوگان دریایی ارتش به کار مشغول شد.
در هفتم ماه مه سال 1946 «Marito» به همراه یکی از همرزمانش در جنگ با نام «Masaru Ibuka» یک شرکت تعمیر رادیوهای دست دوم تحت عنوان «Tokyo Tsushin kogyo» بنا کردند. در آن زمان «Morita» 25 سال و «Ibuka» 38 سال داشت و هر دو با سرمایه اولیه 190 هزار ین ژاپن شرکت را با 20 کارمند اداره می کردند.
در سال 1949 شرکت اولین نوارهای مغناطیسی خود را روانه بازار کرد و در سال 1950 توانست اولین ضبط صوت های ژاپنی را تولید نماید. در سال 1957 نیز اولین رادیوهای جیبی توسط این کمپانی تولید و به بازار عرضه گردید. یکسال بعد زمانی که شرکت کوچک سابق حال به یک کمپانی نسبتا صاحب نام تبدیل شد، تصمیم به تغییر عنوان آن به «Sony» گرفته شد . در سال 1960 کمپانی Sony اولین تلویزیون های ترانزیستوری را ابداع نمود و بعد به طور گسترده روانه بازار نمود. در سال 1965 نیز اولین دوربین فیلمبرداری خانگی توسط این کمپانی ساخته و به بازار عرضه شد. پس از آن محصولات مهم Sony عبارت بودند از «Walkman» تلویزیون های «Trinitron» مایکرو دیسکت های کامپیوتر و سرانجام از «Sony Playstation» که هر یک شهرت فراوانی را به سوی این امپراطوری عظیم روانه ساخت. با گسترده تر شدن فعالیت کمپانی در عرصه الکترونیک و افزایش حجم تقاضا از سراسر دنیا شعبات متعددی در سراسر این کره خاکی بنا شد. در کشور آمریکا این شعبه در سال 1970 کار خود را با ریاست شخص «Morita» آغاز نمود و اینگونه شد که «Sony» به عنوان اولین شرکت ژاپنی در بورس نیویورک حضور یافت. دو سال بعد یعنی در سال 1972 مجددا Sony اولین کمپانی بود که یک کارخانه آمریکایی دایر می کرد.
البته روند کاری «Morita» و قلمرو تحت فرمانش همیشه با خط سیر صعودی همراه نبوده است. شکست Sony در رقابت با کمپانی Matsushita در عرضه و تولید نوارهای VHS و همچنین خرید ناموفق 4/3 میلیارد دلاری این شرکت که قصد داشت با در اختیار گرفتن کمپانی فیلم سازی «Columbia Pictures» حضور قطعی در هالیوود داشته باشد، از جمله روزگار تخلی به شمار می روند
که در دوره ای مشکلات عدیده ای برای پادشاهی Sony پدید آورده بودند. اما به هر حال sonyهمواره حرف اول را در بازار الکترونیک می زده و می زند.
در رابطه زندگی شخصی «Morita» نکات جالبی وجودارد . او در مدت زندگانی اش دوستان پرنفوذ بسیاری در سراسر دنیا علاوه بر کشور ژاپن داشت که نخست وزیر پیشین ژاپن و همچنین «Kissinger» رئیس جمهور دهه های سابق ایالات متحده از جمله این افراد به شمار می روند.
در اواخر دهه 1990 ثروت او که بیش از 3/1 میلیارد دلار تخمین زده می شد سبب گشت تا مجله اقتصادی «Forbes» نام «Morita» را در لیست ثروتمندترین های دنیا قرار دهد. همچنین او تنها غیر آمریکایی بود که مجله «Time» به عنوان بزرگترین و موفق ترین مدیران و بازرگانان در لیست خود جای داد. او همچنین به سبب سیاست های اقتصادی و مهارت های مدیریتی که از خود به نمایش گذارد، از سوی مجامع علمی مختلف ژاپن ، انگلستان و ایالات متحده نشان یادبود و لیاقت دریافت کرد.
دیگر اینکه به سبب مشغله فراوان کاری در دوران جوانی «Morita» پس از سن 50 سالگی تازه به یادگیری ورزش های اسکی، تنیس و همچنین غواصی روی آورد که این امر در نوع خود بی نظیر است. اشتغال یکباره او به این ورزش ها موجب گردید تا در سال 1993 هنگامی که مشغول بازی تنیس بود، دچار حمله قلبی شود و مابقی عمر را بر روی صندلی چرخ دار سپری نماید. یکسال بعد یعنی در سال 1994 از سمت خود در کمپانیSony استعفا داد و «Norio Ohga» را جانشین خود ساخت.
سرانجام « Akio Morita» در سوم اکتبر 1999 در سن 78 سالگی بر اثر بیماری ذات الریه جان سپرد و تمامی اموال و دارایی خود را برای همسر و دو پسر و تنها دخترش به ارث گذاشت.
هم اکنون امپراطوری عظیم Sony با فروش سالانه بیش از 33 میلیارد دلار، در جایگاه قدرتمندترین بازار صوتی تصویری قرار دارد.
Barry Diller
نابغه رسانهها
با بیش از 40 سال سابقه کاری، «Barry Diller» از معدود مدیرانی است که در عرصه تلویزیون به سراغ هر شبکهای رفته، با ابتکار عمل خود توانسته میزان شهرت و محبوبیت آن را به طور شگفتآوری افزونی بخشد. اگرچه هیچیک از شبکههای تلویزیونی را به طور طولانی در اختیار نداشته است اما همان زمان اندک کافی بوده تا نبوغ او خودش را آشکار نماید و به بالاترین حد کارآیی رسد. حضور او در کمپانیهای بزرگ رسانهای چون ABC، «Paramount» و « Twenieth Century Fox» خود دلالت بر این دارد که میتوان نقش مهمی را در تولید فیلمها و برنامههای دیدنی دنیا به او بخشید.
«Barry Diller» در دوم فوریه سال 1942 در سانفرانسیسکو دیده به جهان گشود. اولین گامهای نردبان ترقیاش را زمانی برداشت که در شرکت «William Morris Agency » در بخش رسیدگی به نامههای رسیده فعالیت میکرد. پس از آن در سال 1966 به شبکه «ABC» پیوست و در بخش برنامهسازی مشغول به کار شد. تقریباً همان جا بود که مدیران ارشد کمپانی پی به نبوغ ذاتی او بردند و تصمیم به ارتقای سطح شغلی او گرفتند و از این رو در سال 1969 به عنوان معاونت شبکه در امر توسعه فیلمها و برنامههای شبکه به کار گرفته شد. به ابتکار او بود که شبکه «ABC» از پاییز 1969 برنامه «فیلم هفته» را به نمایش گذارد و همین امر سبب شهرت بیش از پیش این شبکه گردید.
در طرحی دیگر «Diller» به جای تمامی فیلمهای بیمحتوای از پیش ضبط شده تلویزیونی، دستور تهیه فیلمهای آموزنده و یا گاهاً هشداردهنده در مورد جوانان و معضلات اجتماعی را در این شبکه صادر کرد که این اقدام نیز کمک بزرگی برای اعتبار این کمپانی محسوب میشد.
در سال 1974 پس از درخشش فراوان او در «ABC»، از «Diller» برای اداره کمپانی رسانهای «Paramount Pictures» دعوت شد و او نیز اجابت کرد. به جرأت میتوان گفت که پربینندهترین فیلمهای ساخته شده توسط این کمپانی در طول یک دهه فعالیت «Diller» به عنوان مدیر آن صورت گرفته است. در سال 1984 «Diller» بر اثر اختلافی که با کمپانی ما در این شرکت پیدا کرده بود، استعفا داد.
با بیرون آمدن از «Paramount»، «Diller» حتی برای چند ماه هم بیکار نماند. بلافاصله در همان سال پس از خریداری کمپانی «Twentieth Century Fox» توسط «Rupert Murdoch»، «Diller» توسط این کمپانی در سمت مدیر شبکه به خدمت گرفته شد. شبکه تازه تاسیس «Fox» که با برنامههای متنوع خود بینندگان بسیاری را به سوی خود جذب کرده بود، خود را در محاصره سه رقیب قدرتمند «CBS»، «ABC» و «NBC» مشاهده میکرد. اما این بار نیز مدیریت «Diller» توانست حلقه محاصره را شکسته و نجات «Fox» را سبب گردد؛ او با تهیه برنامههای مستند ارزان قیمت اما پربیننده که بیشتر به مسایل اجتماعی و خصوصاً جوانان توجه داشتند، توانست گام بزرگی جهت پیشرفت شبکه «Fox» بردارد.
«Diller» که هرگز توان ماندن در یک محیط ثابت برای مدت طولانی را نداشت، این بار نیز خلاف تصور همگان اقدام به ترک «Fox» نمود و پس از آن شبکه «QVC» را خریداری کرد. این شبکه که بیشتر به ارایه خدمات و فروش کالا از طریق تلویزیون میپرداخت، با رهبری «Diller» تغییر شگرفی در خود پدید آورد. در همین راستا در سال 1995 او شبکه «IAC» را نیز از آن خود کرد و در آن نه تنها به فروش کالاها مشغول شد بلکه اقدام به ارایه خدمات گوناگون از قبیل ارز و هتل، بلیط و... نیز نمود و به همین ترتیب با گسترش دامنه فعالیتش در زمینه فروش کالا و ارایه خدمات وارد اینترنت شد و فعالیت خود را بیش از پیش وسعت بخشید. با آغاز فعالیت اینترنتی، «Diller» پس از مدت بسیار کوتاهی خود را در جایگاه رهبری ارایه خدمات مسافرتی برای مسافران از طریق اینترنت قرار داد و شهرت خود را در این عرصه نیز افزایش داد. در کنار این فعالیت او از ماه مه 2002 تا مارس 2003 مدیریت «Vivendi Universal Entertainment» را نیز برعهده داشت و کمافیسابق پس از مدت کوتاهی استعفا داد.
این روزها نیز «Diller» مدیریت شبکههای اینترنتی «Expedia»، «Hotels.com» و همچنین کمپانی «کوکاکولا» به همراه کمپانی «Washington Post» را برعهده دارد.
علاوه بر اینها او از اعضای هیأتمدیره «موزه رادیو و تلویزیون»، «کتابخانه عمومی نیویورک»، «Conservation International» و نیز «B/WNET» میباشد.
او همچنین در حال حاضر عضویت در انجمن مدیران دانشکده سینما و تلویزیون دانشگاه «Southern California»، هیأت امنای دانشگاه نیویورک و نیز مدیریت هیأتمدیره دانشکده پزشکی دانشگاه «UCLA» را نیز دارا میباشد.
Carlos Ghosn
مدیر کمپانی نیسان ژاپن و رنوی فرانسه
«carlos Ghosn» از جمله معدود مغزهای متفکری است که با قدرت اندیشه بالای خود توانسته در یک زمان هدایت دو کمپانی بزرگ را برعهده گیرد و در هر دو به عنوان یک پدیده باور نکردنی ظاهر شود. مدیریت کمپانی «Nissan Motor» ژاپن، «Renault S.A» فرانسه و همچنین عضویت در هیات مدیره امپراطوری «Sony» و شرکت «Alcoa»، تمامی اینها شرایطی است که برای هر فرد ممکن است با تمام توان و تجربه و دانشی که داشته باشد محال وباور نکردنی باشد. نکته جالب اینجاست که«Ghosn» علاوه بر اینها در کشور ژاپن به عنوان یک فرد موثر و دست اندر کار حرفه ای در لوازم خانگی نیز شهرت دارد!
«carlos Ghosn» نمونه کامل مدیری است که با آشنایی کامل از فرهنگ های مختلف، بازارهای چند ملیتی را شناسایی کرده و با استفاده از خردو دانش بالای خود نبض هر یک از این بازارها را در اختیار خود گرفته است. مدیری که خود متولد آمریکای جنوبی است، کار رسمی خود را در اروپا آغاز کرده و اوج شهرتش را در آسیا تجربه نموده و حال هر هفته بین سه قاره آسیا، اروپا و آمریکا در حال سفر است تا مبادا از تجربیات دیگران عقب بماند.
دادن جانی دوباره به کمپانی تقریبا ور شکسته «نیسان» که حال به عنوان کمپانی شماره دو خودرو سازی ژاپن مجددا به عرصه رقابت بازگشته است، سبب شد تا نام «Ghosn» به عنوان یک اسطوره در اذهان مردم ژاپن باقی بماند. هنگامی که او در سال 1999 سکان هدایت این کمپانی را در دست گرفت، به همه هواداران این شرکت قول داد که در عرض دو سال مجددا آن را به روزهای پرشکوه اولیه اش بازگرداند و اگر موفق به انجام دادن این کار نگردد، بلافاصله پس از این مدت از سمت خود استعفا خواهد کرد و همگان دیدند که بعد از مدت دو سال نه تنها نیازی به استعفای او نبود بلکه برای موفقیت او جشن های بزرگی برپا گردید.
اینکه ملیت او واقعا کجایی است مساله ای نیست که به راحتی بتوان به آن پرداخت «carlos Ghosn» در نهم مارس 1954 در برزیل متولد شد.پدر و مادرش اصلیتی لبنانی داشتند و او نیز با شناسنامه فرانسوی(!) در بیروت بزرگ شد. در سال 1974 از دانشگاه پلی تکنیک پاریس فارغ التحصیل شد و در سال 1978 از یکی دیگر از دانشگاه های این شهر مدرک مهندسی گرفت و بلافاصله در یک کمپانی فرانسوی ساخت لاستیک با نام «Michelin» مشغول به کار شد و در سال 1981 به سمت مدیریت یکی از شعبه های شرکت در پاریس در آمد.
هوش سرشار او در کار عبور از پله های ترقی را بسیار آسان گردانیده بود. به سبب توانایی ها و نظریات فوق العاده اش به سرعت مورد توجه مدیران «Michelin» قرار گرفت و در فاصله سالهای 1984 و 1985 به عنوان مسئول بخش تحقیق و توسعه کمپانی به خدمت گرفته شد. پس از آن در سال 1986 به عنوان مسئول هماهنگی شعبات کمپانی در آمریکای جنوبی به زادگاهش بازگشت و در برزیل مشغول به کارشد. برای مدت چهار سال در آنجا ماند وبازار «Michelin» را در آمریکای جنوبی قوت بخشید و بر همین اساس مدیران شرکت تصمیم گرفتند تا در اختیار گرفتن بازار آمریکای شمالی «Ghosn» را به آنجا بفرستند. دیگر برای آنها نام«Ghosn» همانند نام سردار لشکری می آمد که او را به هر ماموریتی می فرستادند، از پیروزی و کشور گشایی او مطمئن بودند. هر زمان خطری برای بازار یک منطقه احساس می شد، فورا «Ghosn» در جلسات مطرح می گردید و بلافاصله از توان او برای رهایی استفاده می کردند. اینگونه بود که در سال 1990 ، «carlos Ghosn» به عنوان مسئول نمایندگی های کمپانی «Michelin» وارد آمریکای شمالی شد و فعالیت خود را آغاز نمود. ورود او به این منطقه به منزله نوسازی ساختار تمامی شعبات حاضر در آنجا بود. با یک خانه تکانی گسترده در اوایل دهه 1990 چنان قدرتی به حضور کمپانی در منطقه بخشید که مدیران آن تصمیم به خرید کمپانی لاستیک سازی «Uniroyal Goodrich» گرفتند و از این وضعیت به مراتب خرسند به نظر می رسیدند.
با پیچیدن آوازه شهرت و توانایی مهندس «Ghosn» در سراسر جهان و میان کمپانی های بزرگ و صنعتی هر یک در تلاش برای بکارگیری او برآمدند و پیشنهاداتی را مطرح می نمودند. از میان تمامی تقاضاها از شرکت های دور و نزدیک، «Ghosn» به پیشنهاد کمپانی رنوی فرانسه را پذیرفت و در اکتبر سال 96 با این کمپانی وارد قرار داد شد. در دسامبر آن سال«Ghosn» با سمت مدیریت این کمپانی در «Mercosur» مشغول به کارشد. در این سمت او مسئولیت بخش های مهندسی، توسعه، ساخت، تحقیقات پیشرفته، عملیات قدرت و همچنین خرید محصولات در این منطقه رابر عهده داشت.
با ورود او به بازار خودرو کم کم استعدادهای ویژه او در این صنعت نمایان گشت، سیاست های اقتصادی او چنان مورد رضایت مدیران کمپانی در آمده بود که از او در جلسات مختلف به عنوان یک سیاستمدار حرفه ای نام می بردند، در مدت زمان اندکی با کاهش هزینه های اضافی و همچنین تعطیل کردن تعدادی از شعبات کم سوده این شرکت در مکانهای مختلف، سبب کسب سود ده فراوان برای کمپانی گردید و از آن پس او را «le Cost Killer»- قیمت شکن- می نامیدند.
دراواخر دهه 1990 کمپانی نیسان ژاپن به پایان عمر خودش نزدیک شده بود. سهامداران این شرکت اقدام به فروش سهام خود کرده بودند و هر یک قصد فرار از این وضعیت بحرانی و خطرناک را داشتند. در همین زمان شرکت «رنو» با خرید 37 درصد از سهام این کمپانی به نجات آن برخاسته بود. در مارس 1999 کمپانی فرانسوی «رنو» رسما این میزان سهام را خریداری کرد و اعلام کرد که قصد دارد جلوی ورشکستگی کامل نیسان را بگیرد. مدیران این کمپانی بسیار آسوده و با زبانی بسیار ساده سخن از رهایی نیسان از خطر سقوط می دادند و با اعتماد به نفسی بالا اعلام می کردند که کمپانی آنها توان انجام این عملیات نجات را دارد. البته آنها حق داشتند، چرا که از نیروی متخصصی بهره می جستند که همواره در لحظات بحرانی، نجات بخش خواهدبود و در کارنامه خود پیروزی ارزنده ای را ثبت نموده است.
در ژوئن سال 1999 «carlos Ghosn» برای نوسازی و نجات نیسان به ژاپن فرستاده شد. پس از یکسال تحقیق و بررسی در ژاپن، در ژوئن 2000 او رسما مدیریت کمپانی را بر عهده گرفت و متعهد شد که در عرض دو سال مجددا نیسان را به همان توانمندی باز خواهد گرداند. برای بسیاری این صحبت تنها یک بلوف و یا یک شعار تلقی می شد اما آنان که «Ghons» را می شناختند به خوبی به تحقق این مساله واقف بودند.
مشابه عملکردش در «رنو » این بار نیز او اقدام به حذف هزینه های اضافی نمود، تعطیلی بسیاری از شعبات راکد، کاهش بسیاری از هزینه های داخلی و خرج و مخارج رسمی کمپانی، او را قادر ساخت تا با مدیریت جدی و توانمند خود، در آغاز هزاره سوم روزنه امید را نمایان سازد. در عرض مدت زمان کوتاهی «Ghons» به مشهورترین چهره در ژاپن تبدیل شد، آنها که سن و سال بیشتری داشتند او را با افسانه های کهن ژاپنی مقایسه می کردند و توانایی او را خارج از توانایی انسان معمولی می دانستند، در اکتبر سال 2001 او اقدام به چاپ کتاب زندگی نامه اش نمود و در اولین ماه فروشش توانست 150 هزار نسخه از آن را به فروش رساند که به فروش ترین کتاب آسیا شهرت یافت.
در سال 2002 ، «Ghons» به عنوان معاون کمپانی بزرگ «رنو- نیسان» و همچنین عضو هیات مدیره «رنو» نیز درآمد و سرانجام اینکه در آوریل امسال (2005 ) او به سمت مدیر کمپانی «رنو» منصوب شد. بر اساس نظر سنجی های انجام شده در جراید تخصصی اتومبیل در سراسر دنیا،«carlos Ghosn» به عنوان با نفوذترین فرد در صنعت خودروی دنیا در سال 2005 شناخته شده است.
Charles Wang - مدیر کمپانی «Comput«charles wang» مدیری موفق و میلیاردری بزرگ است که علیرغم عدم برخورداری از بسیاری خصوصیات و ویژگیهای انسان های مبتکر و نابغه ، توانست با شناخت و بکارگیری نیروهای درونیاش به جایگاه فعلیاش دست یابد. در حال حاضر او مدیریت شرکتی را بر عهده دارد که خودش بنیانگذار آن بوده و توانسته است در اثر مدیریت عالی خود و بکارگیری روشهای بکرو بینظیر آن را به سومین غول دنیای نرم افزارهای کامپیوتری تبدیل نماید.
«charles wang» در 19 آگوست سال 1944 در "شانگهای " چین دیده به جهان گشود. پدرش قاضی عالیرتبه کشور چین بود که پس از به قدرت رسیدن حزب کمونیست در این کشور تصمیم به انتقال محل سکونت خانواده به شهر نیویورک ایالات متحده گرفت. با مهاجرت به آمریکا دیگر دوران زندگی آرام و مرفه برای خانوداه «Wang» به سر آمد. بارها و بارها آنها مورد هتاکی و بیحرمتی نژاد پرستان آمریکایی قرار گرفتند اما دیگر چارهای جز ماندن و تحمل کردن برای آنها باقی نمانده بود. حتی به دلیل این برخوردها آنها مجبور شدند تا چندین بار محل مسکونی خود را از محلی به محل دیگر تغییر دهند اما به هر منطقهای که میرفتند نمیتوانستند اثری از آرامش روزهای گذشته در سرزمین مادری خود بیابند.
«Charles» نیز همانند دیگر اعضای خانواده از این وضعیت رضایت نداشت. او از همان ابتدای ورودش به مدرسه با همه چیز مشکل داشت. روش تدریس معلمان مدرسه از اساسی ترین مشکلات او به شمار میرفت. به عقیده او معلمان تنها به تدریس فرمولهای بی خاصیت دروس مختلف مشغول بودند. هرگز به دانش آموزان روشهای درست فکر کردن را آموزش نمیدادند. از همین رو نسبت به درس و مدرسه بیتفاوت بود و همیشه در تمامی درسها چه در دوران ابتدایی و چه در دوران دبیرستان پائین ترین نمرات کلاس را دریافت میکرد.
به هر ترتیبی که بود دوران مدرسه را به پایان برد و برای تحصیل در رشته ریاضی وارد دانشگاه «Queen » شد. در سال 1966 مدرک لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد و به دنبال شغلی مناسب افتاد. یکی از مهمترین و شاخصترین ویژگیهای «Charles» که از دوران کودکی تا به امروز همراه او بوده است و او به بهترین نحو ممکن از آن یاری جسته است، توانایی او در برقراری ارتباط اجتماعی قوی با دیگران میباشد. روابط عمومی بسیار خوب او که حتی امروز آن را علت اصلی موفقیتهایش میشناسد سبب گشت تا در دانشگاه کلمبیا به عنوان برنامه نویس مشغول به کار شود. اینکه چطور جوانی که در تمام عمرش با کامپیوتر سر و کاری نداشته است چگونه می تواند به عنوان برنامه نویس کامپیوتر دانشگاه کلمبیا استخدام شود خود سوالی است که تنها جواب آن داروی قوی برقراری ارتباط مناسب با دیگران میباشد.
با شروع کار و آشنایی با اصول اولیه آن دریافت که نوعی علاقه فطری و درونی به این وسیله و نحوه کار آن دارد. از همین رو با جدیت فراوان به کار با آن جهت آموختن تمامی نکات ریز و درشت مشغول شد.
در مدت چهار سالگی که در این دانشگاه مشغول به کار بود به خوبی با نرم افزارهای کامپیوتری آشنایی پیدا کرد و پس از آن تصمیم گرفت نحوه تجارت با این نرم افزارها را نیز بیاموزد. از این رو به عنوان مسئول فروش نرم افزار در یکی از بخشهای کمپانی «Standard Data Corp» مشغول به فعالیت شد. با کسب تجربه در مورد نحوه کار نرم افزارها و همچنین چگونگی خرید و فروش آنها «Charles» در سال 1976 تصمیم به بنای یک شرکت نرم افزاری گرفت و نام آن را «Computer Associates» نهاد.
هنگامی که «Wang» شرکت کوچک «CA» را راه اندازی نمود هرگز تصور نمیکرد که فروشی معادل فروش امروزهاش یعنی بیش از 25 میلیارد دلار در انتظارش باشد. او که با جدیت فراوان کار را آغاز نموده بود توانست با مدیریت فوق العادهاش«CA» را به سومین کمپانی بزرگ نرم افزاری در دنیا پس از «Microsoft » و «Oracle» تبدیل سازد.
جدیت او در کار به حدی است که تا به امروز با گذشت بیش از 60 سال از زندگیاش هیچ کس جرات نکرده او را «chuck» و یا «Charlie» بنامد و این در حالی است که معمولا کسانی که نام «charles» را در شناسنامه خود دارند توسط اطرافیان با این دو نام غیر رسمیتر خطاب میگردند.
از دیگر ویژگیهای او میتوان به تعصب بیش از حد او در رابطه با بکارگیری اصول قدیمی اقتصاد به جای اصول نوین اشاره کرد. او عقیده دارد با بکارگیری اصول قدیمی، دیگر رقبای بزرگ که از اصول جدید تبعیت میکنند نمیتوانند شدت وحدت کار را تخمین زنند و یا ضربههای مهلک اقتصادی وارد نمایند.
اما مهمترین معیار او در بکارگیری افراد و استخدام کار مندان، داشتن روابط اجتماعی قوی میباشد. گفته میشود که حساسیت او نسبت به این امر به قدری بالا است که حتی کارمندان خود را از استفاده از e-mail های اینترنتی برای برقراری روابط با دیگران منع کرده است چرا که به عقیده او این فن آوری سود بخش در حال حاضر به نادرستی مورد استفاده قرار میگیرد و مانعی بزرگ برای رویارویی مستقیم افراد با یکدیگر محسوب میگردد.
مطلب آخر اینکه این میلیاردر چینی علیرغم سال ها دوری از وطن و زندگی در غرب ، همچنان وابستگی خود را به شرق حفظ نموده است و در حد توان برای پیشرفت این قسمت از کره خاکی تلاش مینماید. از جمله اقدامات او در این زمینه میتوان به کمکهای فراوان او به انجمن آمریکاییهای آسیایی و یا هدایای مالی او به دانشگاه نیویورک جهت احداث بخش فرهنگی آسیایی در این
Donald Trump
سلطان آسمانخراشها
«Donald Trump» سرمایهدار آمریکایی است که عمده شهرتش به خاطر ساخت آسمانخراشهای غولپیکر در «Manhattan» و دیگر نقاط ایالات متحده میباشد که تقریباً روی تمامی آنها نام خود «Donald Trump» را نهاده است.
او که چهارمین فرزند از پنج فرزند خانواده بود در 14 ژوئن سال 1946 در نیویورک به دنیا آمد. پدرش «Fred Trump» یک بنگاه معاملات ملکی داشت که اخیراً پس از چند معامله کلان در نقاط مختلف نیویورک ثروت قابل توجهی به دست آورده بود.
در سال 1968 هنگامی که «Donald» مدرک لیسانس خود را در رشته اقتصاد کسب کرد، به نزد پدرش رفت و در حرفه او که حالا از یک بنگاه ساده به یک کمپانی بزرگ مسکن و املاک تبدیل شده بود، مشغول به کار گشت.
خودش در یکی از کتابهایش با عنوان «هنر معامله» میگوید: «پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان قصد داشتم که به آکادمی فیلم بروم و در یکی از رشتههای فیلمسازی مشغول به تحصیل شوم اما اندکی بعد دریافتم که اقتصاد و تجارت در خون من است و هیچ چیز نمیتواند جای آن را در ذهن من بگیرد... لذا وارد دانشکده اقتصاد «Pennsylvania» شدم و با اتمام دوره فوراً به خانه برگشتم تا در کنار پدر تمامی آموختههایم را بکار گیرم.»
توانایی او در کار بینظیر بود. به عقیده پدرش او به هر چیزی دست میزد، طلا میشد. در هر معاملهای سود کلانی کسب میکرد و به سرعت توانست نام و ثروت کلانی در نیویورک بدست آورد. در دهه 1980 یک کمپانی عظیم معاملات ملکی، چند کازینو و چند باشگاه ورزشی از جمله داراییهای این جوان آیندهدار محسوب میشد. همهچیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه ناگهان در سال 1990 در یک رکود اقتصادی شدید دریافت که توانایی بازپرداخت وامهایش را ندارد. او که تا پیش از این به طرق مختلف وامهای کلانی از بانکها دریافت کرده بود حال با شرایط موجود توان بازپرداخت آنها را نداشت. بانکها و سهام دارانشان میلیونها دلار از دست داده و همگی در تکاپو برای جلوگیری از ادامه این ضررها افتاده بودند. اما در این میان «Trump» با دیگران تفاوت داشت. او که تا مرز ورشکستگی پیش رفته بود، با سیاستهای خاص خودش توانست مبلغ 900 میلیون از بدهی 5/3 میلیارد دلاری خود را پرداخت نماید.
و...
NikoFile