نقد نمایشنامه ای بیدرمان و آتش سوزان اثر ماکس رودلف فریش The Firebugs by Max Frisch
نقد نمایشنامه ای بیدرمان و آتش سوزان اثر ماکس رودلف فریش The Firebugs by Max Frisch
نقد نمایشنامه ای بیدرمان و آتش سوزان اثر ماکس رودلف فریش The Firebugs by Max Frisch
این نمایشنامه که جزو آخرین آثار ویلیام شکسپیر William Shakespeare، محسوب می شود، از هنرمندی تئاتری و توانایی شاعرانه وی برای به نمایش درآوردن داستان ازدواجی که با بی اعتمادی به مخاطره افتاده، بهره می برد.
در بریتانیای باستان در دوران سلطنت شاه سیمبلین Cymbeline، ایموژن Imogen، دختر شاه، عاشق یک جوان اشراف زاده و با استعداد به نام پوستاموس Posthumus، می شود. اما زمانی که شاه پی می برد این دو مخفیانه با یکدیگر ازدواج کرده اند، پوستاموس را تبعید می کند و دو عاشق در می یابند که برای نگهداشتن عشق خود باید علیه قدرت شاه و دیگر اعضای دربار مبارزه کنند.
زبان: انگلیسی
تعداد صفحات: 177
فرمت فایل: PDF
حجم فایل: 220 KB
برای خرید مجموعه آثار کمدی ویلیام شکسپیر با تخفیف ویژه کلیک کنید.
صمیمانه پذیرای انتفادات و پیشنهادات شما هستیم.
Email: kamrani.farzin@gmail.com
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:26
مکان : زیرزمین نمور و نیمه تاریک خانه ای قدیمی با پکلانی آجر فرش در گوشه ای که راه به حیاط می برد و دو پنجره کهنه چوبی بر شانه های دیوارعمق که بر کف حیاط خفته اند . آنچه در این زیرزمین به چشم می آید ، اسباب اثاثیه یک زندگی دانشجویی است مثل میزی چوبی و اطرافش دو صندلی ، تختخواب و کتابخانه ای کوچک و تلفن و ...
زمان : عصر روزی پاییزی و هوا هم ابری . زهره ابری تر از هوا ، پژمرده بر روی میز نشسته است و غمگینانه برای به بچه ای که در رحم دارد درد دل میکند .
زهره … … عشق (با طعنه و تاسف می خندد) اون گاو به همه چی گه زد و رفت ، به من به تو که از خودشی ، بچه شی ، ناراحت نشو ، تو هم اگه جای من بودی ، چارتا که نه چهل تا بد و بیراه دیگه بارش می کردی ، نصف حقش نیست ، بابا که بابا ، خر هم باباست ، سگ هم باباست ، اینها را میگم ، دلم خنک شه ، که بتونم به قول مامانم . آبی به این گُرگُر آتشی که تو جونمه بریزم ( اشک در چشمان زهره حلقه می بندد) آخه تو نمی دونی ، هیشکی نمی دونه ، اون یابوی بی همه کس چه جوری چزاندتم ، منِ خره بگو که هنوز هم چشمم به دره و می گم بر می گرده ، داغم از اینه که بی شرف یه رگ راست تو وجودش نبود. نمی گم من هم بی تقصیرم ، بی تقصیر خداست ، من تقصیرم این بود که … … (دردناک می گرید ) که نشناختمش ، خر بودم اینا رو اگه برات می گم ، نمی گم که زِر زده باشم ، نمی گم که دیوونه بازی هامو توجیه کرده باشم ، می گم که بدونی ، بفهمی توی این دنیای خراب شده چی می گذره ، گفته باشمت ، بیای ، بخوای نخوای می شی من ، زهره که دلم می خواد الان زمین دهن باز کنه مثل تُفی قورتم بده ( تلخ می خندد ) آخه از بابای آدم به آدم نزدیکتر کیه ؟ اگه اون آدم پست نبود ، بی شرف نبود ، این جور جفت مون را توی این گور گرفتار نمی کرد و مثه کفتار راهش را بگیره و بره ، بره ؟ دربره . می شنوی ؟ به گمونم دیگه بشنوی ، قضاوت را بعدش می زارم به عهده خودت ، گفتی تحمل کن تا متولد شم ، باشه می مونم ، تحمل می کنم ، گفتی بکش خودت را راحت کن ، کاری نداره می کشم … ولی به خدا اومدنت ، نه تو نباید بیای ، دنیا را بذار بمونه برا بابات ، سعید . که خود احمقش هم نمی دونه ، یا شام شیره یا چاشت کفتار ، همه چی از روزی شروع شد که تو مثل زالو تو جونم پا گرفتی و خوردو خوراکم شد بعدش خون دل . واسه خاطر اینکه ، بتونم یه جورهایی ، چه میدونم ، تُفت کنم و خلاص شم از شرّت ، بلایی نموند که سر خودم نیارم ،یه بار زاج و زعفرون را قاطی آب نمک به خورد خودم دادم ، یه بار دیگه هم یه مشت خاک زغال را با یک لیوان سرکه و زردچوبه سر کشیدم ، نزدیک بود اون روز جون بسر بشم ، استفراغشون نکرده بودم ( حالت تهوع به زهره دست می دهد ) . من که خودم از این جور کارها خبر نداشتم ، پیش نیومده بود که بلد باشم ، از زیر زبون این و اون کشیدم بیرون ، یه بار شوکت خانم ، نیست زیاد ازش اُرس و پرس می کردم ، شک کرده بود ، پدرم در اومد تا بهش قبولاندم که بابا یه جورایی به درس و مشق مون ربط داره ، روزی صد بار ، شاید هم بیشتر ، خودم را از پله پنجم این زیر زمین با پا پرت می کردم پایین که پُسِت بندازم ، بهت چی بگم ، چار چنگوله مثه کنه من را چسبیده بودی ، یه بار هم از پله ششم پریدم ، خدا رحم کرد پام نشکست ، همه هیچ ، نتیجه این شد که فکر کنم ، حالا زنده یا مرده دوست داری با هم باشیم ، درسته ؟ جواب هم که ندی ، می فهمم چی می گی ، اون الدنگ ، بابات که اولاش همه چی را انکار می کرد ، می گفت خل شدی ، می گفت بری بالا ، بیای پایین می گم نیست ، اصلاً همچین چیزی امکان نداره ، دلم می خواست مثه خیلی از حرفهاش ، این حرفش را باور می کردم ، شاید بتونم برای چند دقیقه هم که شده از فکر نحست که مثه گردباد تو سرم تاب می خورد ، راحت شم نمی تونستم . می گفتم سعید من ، به خدا من حالات خودم را می شناسم ، من اون را نه به اندازة یه نطفه یا حتی یه نوزاد ، اندازة یک کوه تو جونم حسش می کنم ، هیچ ، با پوزخندی میگفت داری به خودت تلقین می کنی زهره ، پس آخه این همه حالت استفراغ و دل پیچه و ترش کردن و هزار کوفت و زهر مار دیگه ، مال چی یه ؟ بد غذایی ، بی غذایی ، خب یه چیزی باید می گفت دیگه ، استفراغام اون روزا جوری بود که تا دم در هم نمی تونستم برم . می گفت چه می دونم مسمومیته شاید ، چاک دهنش را جواب آزمایشی که دادم دوخت . بفرمایید خانم ، مثبته ، شما مادر شدید ، آخ ، چی به سرم اومد اون لحظه ، دوست داشتم بابات پیشم بود اون لحظه خرخره اش را می جویدم ،دنیا دور سرم چرخید ، هی چرخید . چرخید ، گیج شدم ، خواستم بخورم زمین ، نفهمیدم کی ، زیر بغلام را گرفت برد دستشویی اونجا بس که استفراغ …
کوریولانوس یک تراژدی از ویلیام شکسپیر William Shakespeare است که بر پایه زندگی افسانه ای رهبر رومی، کوریولانوس Gaius Martius Coriolanus نوشته شده است. این اثر که شاید کمتر از سایر نمایشنامه های شکسپیر شناخته شده باشد، در سال 1623 به نگارش درآمده است.
زبان: انگلیسی
تعداد صفحات: 197
فرمت فایل: PDF
حجم فایل: 226 KB
برای خرید مجموعه آثار تراژدی ویلیام شکسپیر با تخفیف استثنایی کلیک کنید.
با ما در تماس باشید:
Email: kamrani.farzin@gmail.com
Mobile: 09368098829