فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رمان غرور و تعصب

اختصاصی از فی موو رمان غرور و تعصب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

رمان غرور و تعصب


رمان غرور و تعصب

  |  عنوان کتاب: غرور و تعصب

  |  نویسنده: جین آستین

  |  ترجمه: رضا رضایی

  |  دسته بندی: رمان (برگردان فارسی)

  |  تعداد صفحات کتاب: 445

  |  نشر: نی

 

درباره کتاب:

غرور و تعصب ( به انگلیسی: Pride and Prejudice )، نام رمان بسیار مشهوری از نویسنده انگلیسی، جین آستن است. این کتاب، دومین داستان جین آستن است. او این رمان را در سال ۱۷۹۶، در حالی که تنها ۲۱ سال داشت، نوشت، اما چاپ آن تا سال ۱۸۱۳ به طول کشید. اکثر منتقدین غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن می‌دانند و خود او آن را «بچه دل بند خود» می‌نامد. با این حال، این کتاب، که ابتدا با نام «تأثرات اولیه» نوشته شده بود، تا مدت‌ها توسط ناشرها رد می‌شد. این اثر حدود سال ۱۸۱۲ بازنویسی شد و در سال ۱۸۱۳ با نام غرور و تعصب به چاپ رسید.

 

خلاصه داستان:

آقا و خانم بِنِت (Bennet) پنج دختر داشتند. جِین و الیزابت بزرگ‌تر از سه خواهر دیگر بودند و زیباتر و سنگین‌تر. چندی بود که در همسایگی‌شان در باغی به نام «نِدِرفیلد» مردی سرشناس و ثروتمند به اسم «چارلز بینگلی» زندگی می‌کرد که بسیار بامحبت و خوش‌چهره بود. خانم بِنِت می‌کوشید تا هرطور شده مرد جوان را برای ازدواج به یکی از دخترانش مایل کند. در یک مهمانی که بینگلی ترتیب داده‌بود، خانواده بِنِت نیز حضور داشتند. آقای دارسی، دوستِ شوهرِ خواهر چارلز هم در آن جشن بود. او سر و وضعی آراسته و پرغرور داشت. آن شب، جین با چارلز بینگلی آشنا شد. دوشیزه بینگلی هم دوست داشت دارسی به او توجه کند که چنین نشد.

پس از آن مراسم، همه از خودبزرگ‌بینی و بدخلقی دارسی صحبت می‌کردند؛ ولی الیزابت حسی درونی نسبت به او داشت. از سوی دیگر کشیش «کالینز»، برادرزاده آقای بنت و وارث خانواده آن‌ها، قصد داشت تا با یکی از دخترعموهایش ازدواج کند. وی نخست جین را برگزید، ولی وقتی فهمید جین با بینگلی می‌خواهد نامزد کند به فکر الیزابت افتاد. خانم بنت هم با این پیوند موافق بود؛ چون در این صورت ارث خانوادگی آن‌ها به غریبه‌ها نمی‌رسید. با این حال الیزابت درخواست کالینز را رد کرد و تهدیدهای مادرش را نیز نادیده گرفت. در همین روزها با آقای «ویکهام» آشنا شد. ویکهام خود را برادرخوانده دارسی معرفی کرد و از دارسی به بدی یاد نمود. الیزابت با شنیدن این حرف‌ها عمیقاً به فکر فرورفت. آیا دارسی همسر خوبی برای او بود؟ آیا او را خوش‌بخت می‌کرد؟ الیزابت کوشید تا بیشتر از دارسی بداند و اخلاق و رفتار او را زیرنظر بگیرد تا او را بهتر بشناسد.

پس از چندی، خانواده آقای بینگلی به خانه دارسی در لندن رفت. این سفر را خواهر بینگلی طراحی کرده‌بود. او عاشق دارسی بود و با این حیله زنانه می‌خواست بین برادرش و جین فاصله بیندازد تا چارلز به خواهر دارسی علاقه‌مند شود تا بدین‌گونه دارسی را ازآنِ خود کند.

جین و الیزابت از این موضوع خبر یافتند. الیزابت در ذهنش دارسی را نیز بی‌تقصیر نمی‌دانست. کشیش کالینز وقتی دید که دخترعمویش الیزابت هم برای ازدواج با او بی‌میل است متوجه دوست الیزابت، شارلوت شد و سرانجام با او عروسی کرد.

زمانی گذشت. از بینگلی و دارسی خبری نشد. جین با دایی و زن‌دایی‌اش به «هانسفورد» رفت تا شاید روحیه ازدست‌رفته‌اش را بازیابد. پس از هفته‌ای الیزابت هم نزد وی رفت. در آنجا با دارسی دیدار کرد. دارسی به او اظهار عشق و علاقه کرد؛ ولی الیزابت با ردّ درخواست وی، از ستم‌های او به ویکهام و جداسازی چارلز از جین سخن راند. دارسی در نامه‌ای به الیزابت نوشت: «خانم محترم! ویکهام فردی هوس‌باز و دروغگوست. او قصد فریب خواهر کوچکتان را دارد».

چندی نمی‌گذرد که این حقیقت آشکار می‌شود؛ زیرا ویکهام با «لیدیا» (خواهر کوچک الیزابت) به لندن می‌گریزد. دارسی ترتیبی می‌دهد که آنها را بیابند. سپس با پرداخت پول به هر دو، ویکهام را وادار می‌کند تا با لیدیا ازدواج نماید.

چارلز بینگلی نیز در آنجا جین را می‌بیند. خواهرش می‌کوشد تا او را از پیوند با جین منصرف کند؛ ولی بی‌ثمر است. آنها عاشق هم‌اند. دارسی نیز دست از سر الیزابت برنمی‌دارد و بازهم به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. الیزابت این بار می‌پذیرد. از طرف دیگر، الیزابت که می‌داند درمورد دارسی اشتباه کرده، به‌دنبال فرصتی است تا او را ببیند و روزی دارسی به‌طرف محل اقامت آقای بنت می‌آید که الیزابت را می‌بیند و هر دو اقرار می کنند که درباره یکدیگر اشتباه کرده‌اند و پس از آن با همدیگر نامزد می‌شوند و الیزابت از پدرش می‌خواهد موافقت کند و آقای بِنِت هم موافقت می‌کند و با هم نامزد می‌شوند.

 

درباره نویسنده:

جین آستن ( به انگلیسی: Jane Austen ) ، (۱۶دسامبر ۱۷۷۵ - ۱۸ ژوئیه ۱۸۱۷) نویسنده‌ای انگلیسی است که آثارش ادبیات غرب را سخت تحت تأثیر قرار داد. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در گوشه و کنایه‌ها، او را به یکی از مشهورترین رمان‌نویسان عصر خودش تبدیل کرده‌است.

جین آستین در 16 دسامبر 1775 در استیونتن، همپشر، جنوب شرقی انگلستان، به دنیا آمد. او هفتمین فرزند یک کشیش ناحیه بود. در سال 1801 که پدرش بازنشسته شد، خانواده آستین به بث نقل مکان کرد. پدر در سال 805 از دنیا رفت و جین آستین و مادرش چند بار نقل مکان کردند، تا سرانجام در سال ۱۸۰۹ در نزدیکی آلتن در همپشر ماندگار شدند. جین آستین در همین محل ماند و فقط چند بار به لندن سفر کرد. در مه 1817 به سبب بیماری به وینچستر کوچ کرد تا نزدیک پزشکش باشد، و در 8 ژوئیه 1817 همان جا درگذشت. نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد. قبل از انتشار آثارش بارها در آن‌ها دست می‌برد و بازبینی‌شان می‌کرد. چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلد پارک و اِما به ترتیب در سال‌های 1811، 1813، 1814 و 1816، یعنی در زمان حیات جین آستین منتشر شدند. رمان‌های نورثنگر ابی و ترغیب در سال 1818، یعنی بعد از مرگ نویسنده به چاپ رسیدند. دو اثر به نام‌های لیدی سوزان و واتسن‌ها (ناتمام) نیز از کارهای اولیه جین آستین باقی مانده است. او پیش از مرگ مشغول نوشتن رمانی به نام سندیتن بود که قسمت‌های پراکنده آن در دست است. جین آستین در محیطی نسبتاً منزوی زندگی کرد و اوقات خود را بیشتر به نوشتن گذراند. به نظر نقادان، او نبوغی دووجهی داشت: هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاقیات و روحیات آدم‌ها را خوب می‌شناخت. رمان‌های جین آستین از پرخواننده‌ترین آثار در ادبیات جهان‌اند و حدود دویست سال است که نسل‌های پیاپی با کشش و علاقه روزافزون رمان‌های او را می‌خوانند.

 

توضیحات فایل:

شامل دو فایل در فرمت PDF ، فایل اول شامل صفحات اسکن شده کتاب است که هر دو برگ مجاور هم به صورت یک صفحه در این فایل اسکن شده و در نهایت کل کتاب در فرمت یک فایل PDF شامل 222 صفحه با کیفیت مطلوب می‌باشد و فایل زبان اصلی این کتاب شامل 479 صفحه نیز در این مجموعه گنجانده شده است.

______________________________

█ توجه: خواهشمندیم در صورت هرگونه مشکل در روند خرید و دریافت فایل از طریق بخش پشتیبانی در سایت مشکل خود را گزارش دهید.

█ درخواست کتاب: با ارسال عنوان کتاب درخواستی خود به ایمیل NoavaranehLibrary@gmail.com پس از قرار گرفتن در سایت به راحتی اقدام به خرید و دریافت کتاب مورد نظر خود نمایید.


دانلود با لینک مستقیم


رمان غرور و تعصب

دانلود مقاله غرور و خودبینى

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله غرور و خودبینى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   13 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

غرور و خودبینى
اشاره
یکى از رذایل اخلاقى که نه تنها در میان علماى اخلاق معروف و مشهور است در میان توده‏هاى مردم نیز از جمله صفات زشت‏شناخته شده مى‏باشد «غرور» است. این صفت رذیله موجب از خود بیگانگى و جهل نسبت‏به خویشتن و دیگران و فراموش کردن موقعیت فردى و اجتماعى خود و غوطه‏ور شدن در جهل و بى‏خبرى است.
غرور انسان را از خدا دور مى‏کند و به شیطان نزدیک مى‏سازد، واقعیت‏ها را در نظر او دگرگون مى‏کند و همین امر سبب خسارت‏هاى شدید مادى و معنوى مى‏گردد.
افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مى‏شوند.
غرور سرچشمه صفات رذیله دیگرى مانند خودبرتربینى و تکبر و عجب و خودپسندى و ترک تواضع و کینه و حسد نسبت‏به دیگران و تحقیر آنها مى‏شود.
مى‏دانیم یکى از عوامل اصلى رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکى از علل عدم تسلیم بسیارى از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت‏شومى که عبرت براى همگان شد گرفتار گشتند.
«غرور» گاه در یک فرد پیدا مى‏شود و گاه قوم و ملت‏یا نژادى در چنگال این رذیله اخلاقى گرفتار مى‏شوند و بى شک قسم دوم خطرناک‏تر است; زیرا گاه کشور یا دنیایى را به آتش مى‏کشد و نمونه آن جنگ جهانى اول و دوم بود که حد اقل یکى از علل عمده آن غرور و نژادپرستى آلمانى‏ها بود.
با این اشاره، نخست‏به سراغ تفسیر واژه «غرور» در منابع لغت و کتب علماى اخلاق و سپس به سراغ آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها مى‏رویم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پیامدها و راه درمان آن سخن مى‏گوییم.
1- مفهوم غرور
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مى‏رود.
«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» واژه «غرور» (به فتح غین که معنى وصفى دارد) را به معنى هر چیزى که انسان را مى‏فریبد و در غفلت فرومى‏برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مى‏کند.
در «صحاح اللغة‏»«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مى‏سازد و مى‏فریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت - به گفته «طریحى‏» در «مجمع البحرین‏» گفته‏اند: «غرور چیزى است که ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است‏».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم‏» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت‏به سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... مى‏باشد».
در «المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب مى‏شود و تکمیل و تهذیبى است‏براى «احیاء العلوم‏» «غزالى‏» چنین مى‏خوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مى‏دانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است‏». (1)
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» مى‏گویند که انسان را با وسوسه‏هاى خود فریب مى‏دهد و غافل مى‏سازد و در حقیقت‏بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه‏گر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
غرور در قرآن مجید
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگرى گرچه این واژه دیده نمى‏شود ولى مفهوم و محتواى آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:

 

1- ...قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین (سوره‏اعراف،آیه‏12)
2- فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین... قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین (سوره‏هود،آیات‏32و27)
3- قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز (سوره‏هود، آیه‏91)
4- و نادى فرعون فى قومه قال یا قوم الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذى هو مهین و لایکاد یبین (سوره‏زخرف،آیات‏52-51)
5- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما کانوا یفترون (سوره‏آل‏عمران،آیه‏24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین (سوره‏اعراف،آیه‏77)
7- ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلى و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى حتى جاء امر الله و غرکم بالله الغرور (سوره‏حدید،آیه‏14)
8- هم الذین یقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون × یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون (سوره‏منافقون،آیات‏7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن (سوره‏فجر،آیه‏15)
10- ام یقولون نحن جمیع منتصر × سیهزم الجمع و یولون الدبر (سوره‏قمر،آیات‏44و45)
11- وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره‏انعام،آیه‏70)
12- یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سوره‏لقمان،آیه‏33)
ترجمه

 

1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل‏»!

 

2- اشراف کافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بینیم! و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمى‏کنیم و براى شما فضیلتى نسبت‏به خود نمى‏بینیم! بلکه شما را دروغگو تصور مى‏کنیم‏»! گفتند: اى نوح! تو با ما جر و بحث کردى و زیاد هم جر و بحث کرد!(بس است!) اگر راست مى‏گویى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بیاور!

 

3- گفتند: «اى شعیب! بسیارى از آنچه را مى‏گویى ما نمى‏فهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف مى‏یابیم و اگر(به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار مى‏کردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى‏»!

 

4- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمى‏بینید؟! - مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى‏تواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!

 

5- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که مى‏گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزى به ما نمى‏رسد(و کیفر ما به خاطر امتیازى که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغى که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».

 

6- سپس(قوم صالح) «ناقه‏» را پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستى آنچه ما را به آن تهدید مى‏کنى بیاور»!

 

7- آنها(دوزخیان) را صدا مى‏زنند «مگر ما با شما نبودیم؟! مى‏گویند:آرى! ولى شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر(فرمان) خدا فریب داد»!

 

8- آنها(منافقان) کسانى هستند که مى‏گویند: «به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند - آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون مى‏کنند! در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمى‏دانند!

 

9- اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مى‏کند و نعمت مى‏بخشد(مغرور مى‏شود) و مى‏گوید: «پروردگارم مرا گرامى داشته است‏»!

 

10- یا مى‏گویند: «ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروزیم‏»؟! - (ولى بدانند) به زودى جمعشان شکست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند.

 

11- کسانى را که آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!

 

12- اى مردم!... به یقین وعده الهى حق است، پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!

 

تفسیر و جمع‏بندى
نخستین جرقه‏هاى غرور همان طورى که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامى که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنى هنگامى که به تو فرمان دادم‏»، (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک...) (2)

 

«شیطان(با لحنى غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏اى او را از گل‏»، (قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین) (3)

 

آرى حجاب غرور و خودبینى چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست‏ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و براى همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین مى‏توان گفت: همان گونه که پیشواى مستکبران جهان ابلیس است پیشواى مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنى «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!

 

ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست‏برترى خاک را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.

 

در آیه بعد به داستان نوح یعنى نخستین پیامبر اولوا العزم مى‏رسیم که به خوبى نشان مى‏دهد یکى از عوامل مهم سرپیچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانه‏اش همان صفت رذیله «غرور» بود، مى‏فرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بینیم و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند جز گروهى فرومایه و اراذلى ساده لوح نمى‏یابیم! و فضیلتى براى شما نسبت‏به خود مشاهده نمى‏کنیم بلکه شما را جمعى دروغگو گمان مى‏کنیم‏»، (فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین) (4)

 

و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر مى‏کنند با صراحت مى‏گویند:

 

«اى نوح! با ما جر و بحث کردى و زیاد سخن گفتى(بس است!) اگر راست مى‏گویى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بیاور»! (قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) (5)

 

معمولا انسانها از ضررهاى احتمالى به حکم عقل پرهیز دارند، ولى این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح مى‏دیدند و احتمال مجازات الهى بسیار قوى بود، نه تنها اعتنایى نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهى مى‏کردند!

 

آرى همان غرورى که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است‏سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.

 

در سومین آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینى شدند و سرنوشتى همانند آنها پیدا کردند، مى‏فرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیارى را از آنچه مى‏گویى ما اصلا نمى‏فهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف مى‏بینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت مى‏کردیم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى‏»! (قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز) (6)

 

آنها در واقع در برابر دلایل منطقى و سخنان سنجیده و معجزات الهى حضرت شعیب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمى‏داد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانى در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزى جز پیکرهاى نیم سوخته آنها باقى نماند!

 

در چهارمین آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگرى از این صفت رذیله نیز دیده مى‏شود و نشان مى‏دهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایى به دلایل روشن موسى نکرد بلکه با سخنانى کودکانه سرپیچى خود را توجیه نمود، مى‏فرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمى‏بینید - من از این مردى که از خانواده حقیرى است و هرگز نمى‏تواند فصیح صحبت کند برترم‏»! (و نادى فرعون فى قومه قال یا قوم الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذى هو مهین و لایکاد یبین) (7)

 

سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسل جست که اگر موسى راست مى‏گوید چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!

 

افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنایى و غرورشان اهمیتى به چگونگى سخنان خود نمى‏دادند و بسیار دیده شده که حرفهاى ابلهانه‏اى مى‏زنند که حتى نزدیکانشان در دل به آنها مى‏خندیدند و به یقین چنین حالتى سد راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیات زندگى است.

 

جالب اینکه موسى(ع) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به کودکى بود اما هنگامى که به نبوت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقق پوشید ولى فرعون بى اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره مى‏کند و لکنت زبانش را یادآور مى‏شود.

 

در پنجمین آیه اشاره‏اى به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفکر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد، مى‏فرماید: «این(اعراض و روى گردانى آنها از آیات الهى) به خاطر آن است که مى‏گفتند: «جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى‏رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برترى هستیم!) این افترا و دروغى که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما کانوا یفترون) (8)

 

تاریخ بنى اسرائیل نشان مى‏دهد که از گناهکارترین و سرکش‏ترین اقوام بوده‏اند و یکى از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.

 

متاسفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهیونیست‏ها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه‏اى مى‏شوند که چهره تاریخشان را سیاه‏تر از سابق مى‏کند.

 

آنها همه چیز را براى خودشان مى‏خواهند و براى دیگران حقى قائل نیستند خود را قوم برتر مى‏شمرند و دیگران را با دیده حقارت مى‏نگرند.

 

ششمین آیه ناظر به قوم «صالح‏» است که آنها نیز چنان مست‏باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضاى مجازات الهى کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود مى‏دیدند، مى‏فرماید: «آنها ناقه را(همان شترى که به اعجاز الهى از کوه بیرون آمده بود) پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را که ما را به آن تهدید مى‏کنى بیاور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین) (9)

 

قرآن به دنبال آن مى‏گوید: «زمین لرزه وحشتناکى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانه‏هاشان باقى ماند!(و این است‏سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!

 

در هفتمین آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکى به سر مى‏برند در حالى که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان مى‏گذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا مى‏زنند که مگر ما با شما نبودیم؟ مى‏گویند: آرى! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور فریب واداشت‏»! (ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلى و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى حتى جاء امر الله و غرکم بالله الغرور) (10)

 

سپس در آیه بعد از آن با صراحت‏به آنها گفته مى‏شود که «امروز هیچ راه فرارى ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است‏».

 

در اینجا به خوبى مى‏بینیم که یکى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.

 

همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنى فریب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فریب مى‏دهد و مغرور مى‏شود و گاه شیطان و یا انسانهاى شیطان صفت را.

 

در هشتمین آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت مى‏دادند و آنها را تحقیر مى‏کردند، مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که مى‏گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏دانند»! (هم الذین یقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون) (11)

 

سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مى‏گویند: «اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند»، (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون) (12)

 

اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمى‏کشیدند و به آنها با دیده حقارت نمى‏نگریستند و در وادى خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمى‏شدند.

 

در نهمین آیه سخن از طبیعت انسان - یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهاى تربیت نایافته و کم ظرفیت است - که به هنگام نعمت و قدرت مغرور مى‏شوند و سرکش، مى‏فرماید: «اما انسان هنگامى که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام مى‏کند و نعمت مى‏بخشد(مغرور مى‏شود و) مى‏گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است‏»! (فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن) (13)

 

اگر این سخن از سر شکرگزارى و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان مى‏شد، ولى همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان مى‏دهد این سخن از روى غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده‏اى بر آن مترتب نمى‏شود بلکه سرچشمه سرکشى و طغیان مى‏گردد.

 

در دهمین آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکه است، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند ما جماعتى متحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزى با ماست)»، (ام یقولون نحن جمیع منتصر) (14)

 

خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار مى‏دهد که: «به زودى جمعشان شکست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند»! (سیهزم الجمع و یولون الدبر) (15)

 

در تمام این موارد به خوبى مى‏بینیم که غرور و خودبینى عامل مهم گناه و شکست و بدبختى است و قرآن مجید در یک پیشگویى اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامى این گروه مغرور مى‏دهد، شکستى که به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.

 

در یازدهمین آیه سخن از مشرکانى است که دین و آیین حق را به بازى گرفته‏اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، مى‏فرماید: «کسانى را که آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن‏»، (وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا...) (16)

 

این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیاى مادى چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریه و استهزاء در برابر حق کارى ندارند و این معنى از عمق فاجعه‏اى که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مى‏دهد.

 

تعبیر به «دینهم‏» اشاره به فطرى بودن دین الهى است که در سرشت همه انسانها حتى مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانى است که حتى آیین بت‏پرستى خودشان را به بازى و مسخره مى‏گرفتند و به خاطر غرور حتى به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.

 

در دوازدهمین آیه به همه انسانها هشدار مى‏دهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر مى‏دارد، مى‏فرماید: «اى مردم! ... وعده الهى حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور) (17)

 

جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: زرق و برق دنیا» و «شیطان‏» و این تعبیر نشان مى‏دهد که گاه انسان بى آنکه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور مى‏شود و براى خود مقام و شخصیتى مى‏پندارد، در برابر حق سرکشى مى‏کند و در دام شیطان گرفتار مى‏شود. درست است که دنیاى پر زرق و برق یکى از دامهاى شیطان است ولى گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان مى‏گردد و انسان با آن دلخوش مى‏شود.

 

نتیجه نهایى
از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیت‏به دست مى‏آید که مساله غرور و نخوت ازآن‏روزى‏که‏آدم‏پابه‏این‏کره‏خاکى‏نهاد،درتمام‏دورانهاى تاریخ و عصر انبیاى پیشین تا امروز، یکى از سرچشمه‏هاى اصلى و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان مى‏دهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختى گروه عظیمى از انسانها و جوامع بشرى مى‏شود و اگر هیچ دلیلى بر زشتى این رذیله اخلاقى جز همین آیات نباشد کافى است.

 

نکوهش غرور در روایات اسلامى
مذمت از این خوى زشت در احادیث اسلامى نیز بازتاب گسترده‏اى دارد:

 

1- در حدیثى از امام امیرمؤمنان(ع) مى‏خوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى‏تر است‏». (18)

 

2- در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم: «جماع الشر فى الاغرار بالمهل و الاتکال على العمل; کانون بدى‏ها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال(ناچیز) است‏». (19)

 

انسان عمل خیر ناچیزى انجام مى‏دهد و به وسیله آن خود را اهل نجات مى‏داند و آزادى بى قید و شرطى براى خود قائل است‏یا اینکه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش مى‏شود.

 

3- در حدیث دیگرى از آن حضرت مى‏بینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، مى‏فرماید: «لایلقى العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمى‏شود». (20)

 

4- در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم که غرور، انسان را در انبوهى از خیالات گرفتار مى‏سازد و اسباب نجات را از او قطع مى‏کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; کسى که سراب‏ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع مى‏شود»! (21)

 

5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیباى دیگرى در باره گروهى از منحرفان مى‏فرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که بدبختى و هلاکت‏بود درو کردند»! (22)

 

6- در سخن دیگرى آن حضرت غرور و خودبینى را یکى از موانع پندپذیرى انسان مى‏شمرد، مى‏فرماید: «بینکم و بین الموعظة حجاب من العزة; در میان شما و موعظه حجابى از غرور است‏»! (23)

 

7- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنى دیگرى آمده است: «طوبى لمن لم تقتله قاتلات الغرور; خوشا به حال کسى که عوامل کشنده غرور او را از پاى در نیاورد». (24)

 

آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکى از روایاتى است که در باره خطرات غرور و خودبینى سخن مى‏گوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش براى پى بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافى است.

 

2- اسباب غرور
بعضى از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند غرور از صفات زشتى است که هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.

 

اسباب غرور و خودبینى بسیار زیاد است و مغروران گروه‏هاى مختلفى هستند:

 

مغروران به علم و دانش و آنها کسانى هستند که وقتى به مقامى از علم مى‏رسند غرور و خودبینى بر آنها عارض مى‏شود، جز افکار خویشتن را نمى‏بینند و براى افکار دیگران ارزشى قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهى مى‏پندارند و قطعا اهل نجات! اگر کسى کمترین انتقادى از آنها کند ناراحت مى‏شوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!

 

گاه مى‏شود که افراد کم ظرفیت‏با فراگرفتن علم ناچیزى و خواندن کتاب و یا کتابهایى بر مرکب غرور سوار مى‏شوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر مى‏دانند چرا که تنها صرف میر میر را خوانده‏اند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط مى‏کند و هم از جهت ارزش اجتماعى!

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله    13صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله غرور و خودبینى