فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره دوران رنسانس

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله کامل درباره دوران رنسانس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره دوران رنسانس


دانلود مقاله کامل درباره دوران رنسانس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 109

 

پیشگفتار

عصر جدید

در آغاز قرن چهاردهم میلادی، عصر میانی یا قرون وسطی که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود، رو به پایان بود و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبش‎های فرهنگی تاریخ، به تدریج جایگزینش می‎شد. رنسانس در سال‎های 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ن درت در دوره‎ای چنین کوتاه ازنظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع می‎پیوندد، حال آن که این قرن‎ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت‎های بزرگ است. جهان امروز ی زاییدة همین فعالیت‎هاست، زیرا رنسانس پایه‎های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن‎های کنونی غرب را بنا نهاد.

ریشه‎های رنسانس

به نظر کسانی که در دوران رنسانس زندگی می‎کردند، عصر آن‎ها با قرون وسطی که به اشتباه دوران بی‎توجهی خوانده می‎شد،‌ارتباطی نداشت، بلکه با دوران یونان و روم باستان مرتبط بود. آن‎ها معتقد بودند که تنها در دنیای باستان چنین موفقیت‎ها و کارهای بزرگی انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگی دوباره یا نوزایی فرهنگ یونان و روم باستان می‎دید. نام رنسانس که در زبان فرانسه به معنی «نوزایی» است از همین جا نشئت می‎گیرد.

اما در واقع، بسیاری از ریشه‎های رنسانس از قرون وسطی منشأ گرفته بود. در قرون وسطی ترجمة عربی آثار کلاسیک در اسپانیا- که در آن زمان تحت سلطه مسلمانان بود‎- دانش‎آموزان و دانشجویان را حتی در شمال اروپا به روم و یونان علاقه‎مند کرد. حتی بسیاری از اختراعات در اصل در قرون وسطی صورت گرفتند. قطب‏نمای مغناطیسی که کاشفان رنسانس را به سوی آسیا و آمریکا هدایت کرد، در قرن دوازدهم اختراع شده بود.

رنسانس پیشین در اواخر سده سیزدهم و اوائل سدة چهاردهم میلادی در ایتالیا، در شهرهای متمولی چون فلورانس سینا، نقاشیهای یادمانی مجدداً احیا شدند. حیوتو که نقاشی فلورانسی بود، در آثار فرسک خود نقوش و پیکره‎هایی را پیش کشید که بار دیگر جلوه‎ای سه بعدی را عرضه می‎کرد که در فضای خاصی حضور داشت و در هر حالتشان حس نمایشی پنهانی را انتقال می‎داد. در سینا نیز دوچیو و شاگرد او سیمون مارتینی سبک خطی گوتیک متخر و مادی‎زدایی پیکره را با کاوش‎های تازه دنیای مادی و محیط انسانی تلفیق کردند. اما به دلیل شیوع طاعون در ایتالیا در میانة‌ سدة چهاردهم، تلاش دوچیو و جیوتو تا سدة پانزدهم امکان اجرا نیافت آن هم عمدتاً در فلورانس زیرا سینا هرگز به طور کامل از طاعون رهایی نیافت. گیبرتی و دوناتلوی پیکرتراش و رونلسکی معمار و نقاش جوان مازاچیو در واقع آغازگر رنسانس در ایتالیا بودند. این هنرمندان در جستجوی یک هنر معقول و انسان‎مدار بودند، که بر فلسفة معاصر اومانیسم متکی بود. آنها با رویکردی دوباره به هنر یونان و روم باستان، که آنها نیز بر انسان تأکید داشت، درصدد بودند تا منابعی برای سبک نوین خود که آگاهانه در پی آن بودند، بیابند. برونلسکی در حدود سال 1420 میلادی با ابداع پرسپکتیو یک نقطه‎ای نظام معقولی برای بازنمایی فضاهای سه بعدی بر روی سطح دو بعدی یافت. پیکرتراشان و نقاشان ایتالیایی به مطالعة آناتومی و نیز تناسبات اندامها که مورد استفادة هنرمندان باستان بود پرداختند. پس از 1450 میلادی، لئون باتیستا آلبرتی در زمینة معماری تلاش داشت تا نه تنها تناسبات و تزئینات بناهای رومی بلکه اصول فضا، حجم و ساختار آن را نیز مجدداً احیا کند.

در زمینة ‌نقاشی نیز در حدود سال 1480، لئوناردو داوینچی تلاش پیشینیانش را به سبکی جمع و  جورتر و پویاتر بدل ساخت. سبکی که وی ملاحظات تازه‎ای به ماهیت نور، یعنی چگونگی تأثیر نور و سایه در شکل‎دهی به فرمهای سه بعدی و نیز به تناسبات و چهره‎شناسی را بدان افزود. لئوناردو به یک اندازه هنرمند و دانشمند بود. در حقیقت در این دوران هنر و علم عملاً با هم متداخل بودند. چرا که هر دو در خدمت تلاش بشر برای کشف و درک  خودش و دنیای طبیعی بودند.

در کشورهای پایین به ویژه فلاندر، پیشرفتی موازی با این حرکت در سدة پانزدهم به وقوع پیوست. نقاشانی همچون استاد فلیمال و برادران هوبرت و یان وان آیک[1] برای اولین بار قابلیتهای نقاشی با رنگ روغن را کشف کردند که به آنها امکان می‎داد تا رنگها، سطوح و بافتهای مواد عالم را به دقت درخشندگی و وفاداری بازسازی کند. گرچه از آثار هوبرت ون‎آیک اطلاعات اندکی در دست است، اما آثار یان‎ون آیک وقت و وسواس  زیادی در بازنمایی جزئیات بصری داشتند. سبک واقع‎گرا و نحوة به کارگیری رنگ در آثار او سنت پایداری را در هنر شمال اروپا پدید آورد. سبک نقاشان فلاندری هنوز به نوعی پیوندهایی با سبک بین‎المللی گوتیک متأخر داشت، اگرچه رنگ در آثار آنها به واقعیت نزدیک‎تر شده و برخی نقاشان همچون ریگور وان در وایدن، تأثیرات حسی جدید و چشمگیری را خلق کرد.

بازرگانان و تجارت

رنسانس عهد شکوفایی تجارت بود و در این دوران اروپا به طور کلی ثروتمند بود. انواع تجارت سبب به جریان افتادن دارایی‎ها می‎شد و ثروت‎هایی از راه خرید و فروش، تولیدات و بانکداری حاصل می‎آمد. بعضی از تجارت‎های دوران رنسانس جنبه بین‎المللی داشتند و درآمد حاصل از آن به اندازه‎ای بود که منجر به تکامل روش‎های مدیریت مالی شد؛ روش‎هایی که هنوز هم از آن‎ها استفاده می‎شود.

جامعه دوران رنسانس

جامعه‎ای که از شکوفایی اقتصادی برخوردار گردیده بود به سه طبقه تقسیم می‎شد. طبقة بالایی یا حاکم، طبقه متوسط یا تجار و طبقه پایینی یا کارگر. اشراف طبقة بالا هنوز هم بیشترین قدرت سیاسی را داشتند و اغلب آن‎ها صاحب املاک وسیعی بودند که قسمت عمده‎ای از م ردم اروپا در آن‎ها کار و زندگی می‎کردند.

کارگران این املاک یا رعایای آزاد بودند یا سرف، یعنی کشاورزانی که به زمینی که در آن کار می‎کردند وابسته بودند. اگرچه در شروع دورة رنسانس در غرب اروپا نظام سرواژ 

نیروهای متحول کننده

اما جامعة قرون وسطی که در سال 1300 در آستانة رنسانس قرار گرفته بود، جامعه‎ای مشکل‎دار بود. چنان که چارلز جی نوئر[2] می‎نویسد:

تمدن قرون وسطایی نقایص اساسی داشت ‎… بحرانی که در قرن چهاردهم پدیدار شد با بحرانی که جامعة روم ‎]باستان‎[ را درهم شکست، مقایسه شده است ‎… ‎]برخلاف روم[، تمدن اروپایی ادامه یافت ‎… زیرا برای پذیرفتن اصلاحات زیربنایی انعطاف به خرج داد.

فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی، دیگر مؤثر نبود. این نظام زمانی به وجود آمد که اهرم‎های اقتصاد اروپا، یعنی کشاورزی و قدرت سیاسی، در دستان اعیان و اشراف منطقه‎ای قرار گرفت. هنگامی که اوضاع اجتماعی در اواخر قرون وسطی پیچیده‎تر شد، فئودالیسم در مواجهه با مطالبات جامعة جدید ناتوان بود. به علاوه، در نظام فئودالی تجارت با شهرها و شهرستان‎هایی که در قرون پایانی دوران وسطی پدید آمده بودند، پیش‎بینی نشده بود. همچنین ساختار سست سیاسی آن نمی‎توانست شیوه‎هایی را برای تشکیل و ادارة کشورهایی که حکومت مرکزی قدرتمند داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکل‎گیری بودند، فراهم بیاورد.

کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعة قرون وسطایی ثبات می‎بخشید، در سال‎های پایانی قرون وسطی گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیتشان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت‎های شخصی کسب می‎کردند. پاپ تحت سلطة پادشاه فرانسه بود و تا ربع پایانی قرن چهاردهم از این نفوذ و سلطه رهایی نیافت. به دلایل فوق و نیز سایر مشکلات، کلیسا به جای آن که نیروی سازندة اجتماعی باشد، به عاملی مخرب تبدیل شد.

البته عوامل دیگری نیز در تغییر روش زندگی قرون وسطایی نقش داشتند. به سبب رونق تجارت که از زمان جنگ‎های صلیبی آغاز شده بود،  اقتصاد در حال تحول بود. سربازانی که از جنگ‎های صلیبی باز می‎گشتند همراه خودشان ادویه، ابریشم و سایر فراورده‎های تجملی را از خاور نزدیک به اروپا آوردند. رشد بازرگانی توجه به سایر قسمت‎های دنیا را برانگیخت و جامعه‎ای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به باز شدن و توسعه نمود.

 پذیرش موقعیت‎ها و تغییرات

جامعة قرون وسطایی دستخوش رنسانس شد، چون مردم اروپا برای انجام بسیاری از کارها روش‎های جدیدی پدید ورده بودند. طی این فرایند نوآوری رنسانس با قدرت شکوفا شد. هنگامی که اروپایی‎ها به اطرافشان نگاه کردند،‌ همه جا را در جنبش یافتند. بازرگانی و صنعت ناگهانی ترقی کرد. کاشفان راه‎های دریایی به آسیای  دور راه یافتند و سرزمین‎های جدیدی را در آمریکا کشف کردند. دانش‎پژوهان کتابخانه‎ها را پایه‎گذاری کردند و آن‎ها ر با دست‎نوشته‎های قدیمی که غبارشان را زدوده بودند و کتاب‎هایی که به تازگی نوشته شده و غالباً حاوی یافته‎های علمی در زمینه‎هایی چون نجوم و کالبدشناسی بود، می‎انباشتند. هنرمندان و پیکرتراشان شاهکارهایی از رنگ و سنگ پدید می‎آوردند.

دوران رنسانس برای اروپاییان عصر جدیدی بود سرشار از کامیابی‎های عظیم بسیاری از افراد با ژان فرنل[3]، پزشک فرانسوی، موافق هستند. او در سال‎های اول سدة 1500 چنین نوشت:

جهان چرخید. یکی از بزرگ‎ترین قاره‎های زمین کشف شد ‎… صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت در روش جنگ انقلابی پدید آ‌ورد. دست‎نوشته‎های باستانی احیا شد ‎… این‎ها همگی گواه پیروزی عصر جدید هستند.

فضایل و کمالات جامعه در علایق و موفقیت‎های مختلف اشخاص خاصی بازتاب می‏‎یافت. برای مثال یک شرح حال‎نویس گمنام ایتالیایی قرن پانزدهم دربارة‌ لئون باتیستا آلبرتی[4] می‎گوید آلبرتی که خود را یک معمار می‎دانست «در عین حال نزد خدش موسیقی می‎اموخت ‎… چندین سال به کار حقوق مدنی اشتغال داشت ‎… در بیست و چهار سالگی به فیزیکی و ریاضیات روی آورد.» کسان دیگری در زمینه‎های مختلف مهارت داشتند از جمله لئوناردو داوینچی که او را «مرد رنسانس» نامیده‎اند.

در دورة‌ رنسانس، خلاقیت در دانش، هنر، حکومت و اقتصاد بارز بود. رابرت ارگانگ[5]، مورخ، می‎نویسد:‌ «دورة رنسانس یکی از خلاق‎ترین دوران‎های تاریخ است ‎… رنسانس به تلاش عقلانی جهت تازه‎ای بخشید ‎… تا آن را به سوی تمدن امروزی هدایت کند.»

رنسانس متعالی

در ایتالیا، لئوناردو داوینچی راه را برای آنچه که رنسانس متعالی شناخته می‎شود و در آثار رافائل تجسم یافت، هموار کرد. سبک اولیه رافائل که بیشتر دلنشین بود به چیزی که بیشتر منظم، یادمانی و واقع‎گرا بود تبدیل شد. در رم، حدود سال 1510 میلادی، رافائل نقاشیهایی با منطق توازن و هارمونی اغراق شده‎ای خلق کرد. وی مشکلاتی بصری را با همان منطقی معاصرینش، فلاسفة نوافلاطونی در مسائل فلسفی و دین‎شناسانه به کار می‎گرفتند،‌ حل می‎کرد. و در زمینة معماری دوناتو برامانتا، در طراحی کلیسای جدید «سنت پیتر» به توازن هماهنگی اجزاء دست یافت که روی هم رفته کاملاً جدید بود. برامانتا نیز تحت تأثیر لئوناردو، مرد جهانی رنسانس قرار گرفت.

میکل آنژ بوناروتی در واکنش به منطق توازن که ابداع رافائل بود، نه تلاشی کرد و نه اصلاً  بدان مایل بود. آثار نقاشی، پیکره‎سازی و معماری میکل‎آنژ، نوعی حس نمایشی شدید داشت، که دلمشغولی آن تلاشی روح برای رهایی بود، و همین حس به پیکره‎های عضلانی او یک قدرت درونی می‎دهد. اثر او که تصویرگر خلقت جهان است، و بین سالهای 1508 تا 1512 میلادی بر سقف نمازخانة سیستین در واتیکان خلق کرد، خلقت انسان را در تصور خدا و به زبان بصری آشکار می‎سازد. آثار میکل آنژ قابل طبقه‎بندی کردن نیست. تقریباً تمامی آثارش قابلیتهای هنر ایتالیایی سدة شانزدهم میلادی را بیان می‎کند. حتی در معماری نیز تأثیر او وسیع بود، مثلاً گنبد سنت پیترو در رم که تقریباً تمامی تجارب در ساخت گنبدها به خدمت گرفته شده است.

در ونیز یک سنت نقای در اواخر سدة پانزدهم و سدة شانزدهم  رشد یافت و نیز شهر بسیار ثروتمندی بود که با دنیای متمول شرق مراودة زیادی داشت. نقاشان ونیزی بازگوکنندة علاقة به رفاهی بودند که شهروندان آن خود را خودبسنده ببینند. مرحلة بزرگ نقاشی ونیزی با کسانی چون جوانی بلینی و ویکتوریو کارپاچیو و در مرحلة بعد با جورجیونه که آثار خود را مستقیماً با رنگ روغن  بر روی قاب کار می‎کرد، تا اینکه نخست طرح را به صورت گچی یا با قلم بر روی تابلو نقش بزند. نقاشان ونیزی، برخلاف نقاشان فلورانسی و رومی عمدتاً با رنگ روغن کار می‎کردند، روشی که از فلاندر وارد شده بود. و به آنها امکان می‎داد تا شکوه زندگی معاصر در آن شهر را به تصویر بکشند. اوج نقاشی ونیزی در آثار تیتیان تبلور یافته است که تابلوهای مجلل او در سالهای آغازین طلایی و در دورة متأخر آن نقره‎ای بود از غنای درونی رنگ و روح گرمی یم‎گیرد. نقاشان پیشروی بخش متأخر سدة شانزدهم در ونیز، پائولو ورونه،که برای خلق صحنه‎های پرتجمل جشن شهرت دارد، و تینتورتو که فضاهای مورب و جلوه‎های نوری آزاد و آثار او جنبشهای سدة هفدهم میلادی را تحت شعاع خود قرار داد.

هنرمندان و آثارشان

در ادامه برخی از هنرمندان برجستة دورة رنسانس و آثار معروف آنها را معرفی می‎کنیم.

فیلیپو برونلسکی که یکی از معماران برجستة رنسانس متقدم است در آغاز کار خود را با پیکرتراشی آغاز کرد اما به تدریج به سمت معماری تمایل یافت. آشنایی وی با اصول ساختمان‎سازی رومی موجب شد تا با ابتکار هوش و درایت خود به چال با مسائل غامض مهندسی ساختمان بپردازد و در نهایت نبوغ خود را در ساخت گنبد عظیم کلیسای فلورانس به کار بندد. با اینحال این گنبد علی‎رغم دستاوردهای چشمگیری در ساخت و طراحی آن حاصل شد. و یکی از برجسته‎ترین آثار برونلسکی محسوب می‎شود. با اتکا به اصول مهندسی معماری گوتیک امکان ظهور یافت. علاوه بر این، دو کلیسای باسیلیکای «سان لورنتو» و «سانتو اسپیریتو» (با نقشة چلیپایی) گویای نبوغ این معمار برجستة رنسانسی هستند. نمازخانة «پاتسی» شاید اولین اثر معماری مستقل دورة رنسانس است. این بنا یک ساختمان «نقشه مرکزی» است که  تأکید بر فضای مرکزی و گنبددار آن متمرکز شده است. همین روش را بعدها  در نقشه کلیسای «سانتاماریا دلیی آنجلس»[6] به کار بست. این نقشه متشکل از یک بنای هشت ضلعی متراکم در مرکز است که جرزهای آن برای قرار گرفتن گنبد در نظر گرفته شده است. پیرامون این هستة مرکزی، هشت نمازخانة همشکل وجود دارد.

مازاتچو. قبلاً اشاره شد که فلورانس موطن جیوتو، زادگاه هنر گوتیک بود. اما با ظهور نقاش نابغه و جوانی به نام «مازاتچو» آثار نو و تازه‎ای خلق شد. از آثار او اگرچه تعداد اندکی باقی مانده، اما آنقدر هست که بتوان نبوغ و جسارت وی را در نقاشی تشخیص داد. نقاشی فرسک « تثلیث مقدس» گواه جدایی او از سبک متأخر گوتیک بود. این اثر که به سال 1427 تعلق دارد، حضرت یوحنا و حضرت مریم را نشان می‎دهد. مشاهدة پیکره‎های عظیم و وسعت طرح مشخص می‎سازد که وی به سبک جیوتو بازگشت است. با اینحال تفاوت فاحشی بین آثار آنها وجود دارد. پیکره‎های آثار جیوتو خشک و رسمی هستند درحالی که پیکره‎های آثار مازاچیو آنقدر طبیعی و زنده هستند که گویی پوست و گوشت دارند. تفاوت آثار این دو نقاش به روشنی گویای تفاوت دیدگاه‎های هنرمند به انسان است. در آثار مربوط به سده‎های میانة جیوتو، هنرمند اصولاً قصد نداشت تا شکل‎ها را طوری خلق کند که طبیعی و واقعی به نظر برسد، بلکه قصد او بیان روایی یک مطلب بود، در حالی که مازاتچو مایل به این کار بود. او از جیوتو تقلید کرد اما جلوه‎ای واقع‎گرا نی به اثر خود داد. در مجموع می‎توان گفت پیکره‎های مربوط به نقاشی دورة گوتیک متأخر به گونه‎ای به نظر می‎رسند که گویی هیچ‎گاه به خودی خود قادر به انجام کاری نیستند در حالی که پیکره‎های نقاشی دورة‌اول رنسانس، حتی در صورتی که ساکت ایستاده و یا حتی برصلیب کشیده شده بودند، باز زنده و پویا به نظر می‎رسند. علاوه بر ای تابلوی تثلیث مازاتچو یک ویژگی مهم دیگر نقاشی رنسانس را به نمایش می‎گذارد. و آن به کارگیری قواعد و اصول پرسپکتیو علمی» است که در آن شکلهایی که در عمق تصویر وجود دارند کوچک نمایی می‎شوند. نقاشان پیش از مازاتچو نیز فن کوچک‎نمایی را به کار می‎بردند اما این کار را بدون پیروی از اصول و قواعد کار انجام می‎دادند. فقط «پرسپکتیو علمی» بود که خلق تصاویر محکم و با ثبات را با استفاده از اصول ریاضی و اندازه‎گیری دقیق زوایا و فاصله‎ها امکان‎پذیر می‎ساخت.

فرانچسکا. از بین پیروان مازاتچو،‌نقاش برجسته فلورانسی «پیرو دلا فرانچسکا» بود که به نسل دوم نقاشان رنسانس اولیه تعلق داشت. هنر فرانچسکا محصول ذهنی آشنا با ریاضیات و معتقد به این اصل بود که برترین درجة زیبایی را باید در شکلهایی جستجو کرد که دارای وضوح و خلوص شکلهای هندسی‎اند. او کتابی در زمینة اصول پرسپکتیو برای نقاشان را تألیف کرد. ترکیب‎بندی‎های آثار فرانچسکا تماماً تحت تأثیر توجه وی به ساختمانهای دقیق و روشنی آفریده شده‎اند که ریاضیات بر آنها حاکم است. برجسته‎ترین آثار نقاشی فرانچسکا، مجموعة‌ نقاشی‎های دیواری در کلیسای سان‎فرانچسکا در شهر آرتسو است که ده صحنه از داستان «صلیب راستین» در آنها وصف شده است. همچنین مجموعة‌ نقاشی دیواری «بشارت میلاد مسیح» از جمله آثار برجستة وی است. در آثار فرانچسکا گرایش و علاقة تزلزل‎ناپذیری  به خواص نور و رنگ دیده می‎شود. وی آنها را واسطة‌ به هم و یکی را تابع دیگری می‎پنداشت.  یکی از ابداعات فرانچسکا در زمینة‌ ترکیب‎بندی، خلق ترکیب‎بندی «مثلث پیکره» بود که در آن پیکره‎های مرکزی تابلو به گونه‎ای چیده و آرایش می‎شدند که در درون یک مثلث جا می‎گرفتند. این نوع ترکیب‎بندی تأثیر زیادی در آثار دیگر نقاشان رنسانس پس از وی نهاد. در مجموع آثار فرانچسکا را عصارة بسیاری از دستاوردهای علمی و سبکهای هنری نقاشی در نیمة نخست سدة پانزدهم دانست. دستاوردهایی چون گرایش واقع‎گرایانه، منظره‎پردازی توصیفی، ترکیب‎بندیهای عظیم، سه بعد نمایی و رعایت تناسب نور و رنگ.

از جمله نقاشان برجستة این دوران می‎توان به آندرئا دل‎کاستانیو. دومینیکو ونتسیانو، فرا آنجلیکو، و فرا فیلیپولیپی اشاره کرد.

دوناتلو. در زمینة پیکرتراشی دورة رنسانس  متقدم، واقع‎گرایی نوین مبتنی بر مطالعة انسان و طبیعت و همچنین آرمان‎گرایی برجستة این دوران  یافت. دوناتلو در نخستین سالهای سدة پانزدهم، جستجوی خود را برای یافتن شکلهای جدید و مناسب بیان اندیشه‎های انسان‎گرایانة رنسانس آغاز کرد و عظمت وی در تنوع و ژرفای خارق‎العادة مهارتی است که او را از میان طیف بزرگی از موضوعا بنیادین و ضرور برای تجربة آدمی و سبکهای گوناگون که موضوعات مزبور را با ژرفا و نیرویی بی‎سابقه بیان می‎کنند، هدایت می‎کرد. ویژگی اصلی آثار اولیة دوناتلو، تجسم حرکت در پیکرة آدمی‎- یعنی تایید اصل «انتقال وزن» یا «ایستایی متعادل» ‎- است شاید بتوان گفت که پیکرة «قدیس مرقس» نخستین تلاش برای جدایی از سنت یک هزار سالة پیکرتراشی بود. و به نوعی بازگشتی بود به اصل «انتقال وزن» در جهان کلاسیک   باستان که پیکرتراشان یونانی به کرات در آثاری چون «جوان کریتیوس» به کار بستند. از همین رو پیکرة قدیس مرقس، به دلیل حرکت و پویایی پیکره، مقاومت آشکاری  با پیکره‎های سده‎های  میانه دارد. همین حرکت و پویایی پیکره را می‎توان در آثار دیگری همچون «قدیس گئورگیوس»، و پیکرة‌ سوار بر اسب (گاتاملاتا) مشاهده  کرد. فعالیت و آثار دوناتلو تأثیر ژرفی بر دیگر پیکرتراشان و هنرمندان دورة‌رنسانس نهاد. پیکرة مفرغی داود (متعلق به حدود 1430 میلادی) نخستین پیکرة آزاد ایستاده و برهنه بود که از روزگار باستان به بعد ساخته می‎شد. زیرا ساخت چنین پیکره‎ای د ر سالهای سدة میانه مسیحیت، عملی زشت و بت‎پرستانه به شمار می‎رفت. و به ندرت آن هم در نسخ مقدس و اخلاقی مانند داستان آدم و حوایا توصیف وضع گناهکاران در جهنم مورد استفاده قرار می‎گرفت. این پیکرة برهنه واجد همان تناسبات پیکره‎های برهنة روزگار باستان است و نقطة تعادل محورهای متضاد، تنش و آرامش پیکره یادآور نمونه‎های تقلیدی رومی پیکره‎های هلنی است.

از دیگر پیکرتراش برجستة این دوران می‎توان برناردو روسلینو، داستینایو، آندرئا و روکیو و آنتونیو پولایوئولو را نام برد.

آلبرتی. یکی از نظریه‎پردازان برجستة دورة رنسانس لئونه باتیستا آلبرتی بود که به همراه فرانچسکا و برونلسکی تأثیری ژرف در شکل‎گیری هنر رنسانس نهاد. اما علاوه بر فعالیتهای وی در زمینة مسائل نظری، به فعالیت معماری نیز روی آورد و به یکی  از پیشروان معماری رنسانس بدل شد. ویژگی آثار معماری وی، توجه به کارگیر شیوه‎های تناسبات آرمانی نقشة‌ متراکم در مرکز به عنوان کلیسای آرمانی  مسیحیان، و کثرت ترکیب ستون و قوس بود. طراحی نمای کلیسای   «سانتا ماریانوولا» بعدها به الگویی برای معماران پس از وی بدل می‎شود. ارتفاع کلیسا با پهنای آن برابر است و می‎توان کل آن را در یک مربع جای داد. و بنای فوقانی به اندازة یک چهارم کل بنا است. در مجموع کلیة ‌اجزاء این نما با نسبتهای سادة 1:1، 1:2 و 1:3 و ‎… طراحی و ساخته شده‎اند. کاربرد تناسبات  ریاضی و توجه دقیق به روابط ریاضی بین اجزاء – که در آثار برونلسکی هم مشهود است- وجه تمایز این آثار با آثار پیشین محسوب می‎شود. نمای کلیسای «سان آندرئا» متعلق به حدود 1470، و تزئینات  داخل آن همگی گواه انطباق شیوه‎های کلاسیک توسط آلبرتی است.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره دوران رنسانس