
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه46
مقدمه
به نام خداوند ماه و فلک به نام خداوند عشق و شَرب
می خواستم مقدمه ای هم خون داستانم بنویسم، ولی در کنج افکارم این حقیقت برایم آشکار شد که عشق مقدمه ندارد. و در نهایت، عشق بی مقدمه یعنی خدا...
داستان کوتاهی که هم اکنون در دست شما ومقابل دیدگان شماست، پس از گذشت ماه های متوالی سختی و مشقت، به لطف و عنایت خداوند منان به این مرحله رسیده است.
خداوند مهربانی که مرا یاری کرد تا داستانی برگرفته از ذهن خود و آنچه در حقیقت این جامعه جاری است، سرچشمه گرفته بنویسم. داستانی که شاید به قلم من، آنچنانکه باید، درخور و شایسته نباشد ولی این حقیقتی است که نمی توان کذب آن را ثابت کرد؛ چه بسا جوانان و خانواده های بسیاری در پیرامون ما زندگی می کنند که وقتی عاشق می شوند، خدا را فراموش می کنند و زندگیشان متلاشی وبه انتقام و کینه جویی منجر می شود، حتی گاهی عواقب پس تر از این را نیز دارد…
دیگه هوا کمکم داشت سرد میشد. برگ درختها زرد شده بود و پاییز همراه خزان آرام آرام در حرکت بود. نمیدانم این پاییزچه فرقی با دیگر فصلها داشت که اینقدر مجذوب کننده و متین است، مخصوصاً زمانی که پا بر روی برگهای خشکیده ی کنار جاده میگذارم .
صدای خشخش برگها آرامش عجیبی را به من میداد، و من را غرق در رویاها
تحقیق در مورد ضجه