سلطان سلیم و قیام برادران
سلیم که با کمک مؤثر ینی چریان به سلطنت رسیده بود، هنگام جلوس به تخت پادشاهی به هر یک از آنان انعام داد و پسرش سلیمان را حاکم استانبول کرد. سلیم که در سنگدلی و بیرحمی کمهمتا و از خونریزان بنام تاریخ است از همان آغاز پادشاهی به کشتار شاهزادگان مبادرت ورزید. او نخست دستور داد 5 نفر از برادرزادههای خود، پسران شهنشاه، عالمشاه و محمود را در بورسا خفه کنند. هنگامی که مأموران بچههای برادرانش را خفه میکردند او از اتاق مجاور کشته شدن برادرزادههای خود را تماشا میکرد و صدای استغاثه محمد را که 7 سال داشت میشنید.
سلیم نگران برادرش شاهزاده احمد بود. احمد که با شاه اسماعیل رابطه نزدیک داشت پس از تاجگذاری سلیم به ملاطیه نزدیک ایران رفت تا ارتباط او با شاه اسماعیل آسانتر انجام گیرد. هنگامی که احمد در ملاطیه بود والی آن ناحیه در نامه خود به مصطفی پاشا وزیر اعظم نوشت که احمد «مرتبا با شاه اسماعیل در تماس است و چنانچه ]بین دو برادر[ آشتی صورت نگیرد به شاه اسماعیل پناهنده خواهد شد.»
سلیم برای از میان برداشتن شاهزاده احمد به نیرنگ متوسل شد. او نخست مصطفی پاشا وزیر اعظم را که طرفدار احمد بود کشت و سپس از طرف برخی از بزرگان دربار عثمانی نامه جعلی به احمد نوشت. او در آن نامه جعلی از قول آن بزرگان به احمد اطمینان داد آنان در کنار او با سلیم خواهند جنگید. احمد فریب نامه را خورد و با نیروهای خود از آماسیه به سوی قونیه و سپس بورسا حرکت کرد. سلیم نیروی بزرگی برای سرکوبی او اعزام داشت و خود نیز از بورسا به سوی او شتافت. احمد در جنگ با سلیم ابتدا پیروز گردید ولی سپس شکست یافت. او دستگیر شد و به دستور سلیم در شوال 918 هـ. (دسامبر 1512 م) خفه گردید. شاهزاده مراد پسر احمد به شاه اسماعیل و شاهزاده قاسم فرزند دیگرش به سلطان مصر پناه بردند.
سلیم قورقود را نیز که پس از مدتی متواری بودن در غاری پنهان گردیده بود به دست آورد و هنگامی که او را به بورسا میآوردند به دستور سلیم در 5 محرم 919 هـ. (13 مارس 1513 م.) خفه کردند.
انگیزههای جنگ چالدران
سلطان سلیم پادشاهی مغرور و جاه طلب بود. او رویه مسالمتآمیز پدر را در تحمل دشمنان تأیید نمیکرد. او مانند نیای خود سلطان محمد فاتح جنگ طلب و متعصب مذهبی بود و میخواست با برپا کردن جنگها، حدود متصرفات عثمانی را گسترش بیشتری دهد و پرچم اسلام رادر نقاط دوردست به اهتزار درآورد.
تا زمان سلطان سلیم، پادشاهان عثمانی توجه اسای خود را مصروف توسعه متصرفات خود در کشورهای اروپایی و جنگ با پادشاهان مسیحی آن قاره میکردند و با همسایگان شرقی خود کمتر رو به رو میشدند. تنها سلطان محمد فاتح ضمن داشتن توجه به غرب، پس از تصرف کنستانتینوپل پایتخت امپراتوری بیزانس- استانبول فعلی که عربان آن را قسطنطنیه نامیدند- به شرق روی آورد و ترابوزان و قرامان را تصرف کرد و با حسن بیک آق قویونلو (اوزون حسن به جنگ پرداخت. سلطان سلیم از همان آغاز پادشاهی به جهاتی که در زیر توضیح داده میشود تصمیم گرفت به شرق مسلمان روی آورد و اروپای مسیحی را به حال خود بگذارد.
1- سلطان سلیم مانند اکثر پادشاهان عثمانی سنی متعصب بود. تندرویهای مذهبی شاه اسماعیل، کشتار سنیان، لعن مقدسان مذهبی آنان، خراب کردن آرامگاه ابوحنیفه خشم او را برانگیخته و در او احساس کینه توزانه برای انتقامجویی از شاه اسماعیل به وجود آورده بود.
ارسال پوست پر از کاه شده سر شیبک خان سنی برای سلطان سنی عثمانی، ضربه سنگینی به رابطههای دو کشور ایران و عثمانی وارد کرد. شاه اسماعیل با ارسال پوست سر شیبک خان، سلطان عثمانی را تحقیر کرد و تلویحا او را به مبارزه طلبید. بدیهی است این اقدام، دربار عثمانی، به ویژه عالمان مذهب سنی را که در بزرگان کشوری و لشکری نفوذ داشتند برآشفته میکرد و مخالفان سیاست صلح دوستی با یزید را تحریک مینمود که به دو فرزندش سلیم که مغرور و جنگطلب بود و هیچ تحقیری را تحمل نمیکرد گرد آیند و پدر را ناگزیر به کنارهگیری کنند. در صفحههای گذشته از قول نویسنده عالم آرای صفوی گفته شد که سلطان بایزید به تحریک فرزندش سلیم، ایلچی شاه اسماعیل که پوست سر شیبک خان را آورده بود به قتل رساند.
2- شاه اسماعیل مانند نیاکان خود پیوسته کسانی را به نام خلیفه به اناتولی اعزام میداشت تا در تبلیغ طریقت صفوی و افزایش تعداد مریدان خاندان صفوی و کوچاندن آنان به ایران فعالیت کنند. آنان با توجه به سیاست مدارای سلطان بایزید دوم و با کوششهای خود موفق شدند گروههای زیادی از ترکان عثمانی را مرید و هواخواه شاه اسماعیل کنند و بدین ترتیب، بر میزان نفوذ و دخالت شاه اسماعیل در امور داخلی عثمانی بیفزایند. مریدان شاه اسماعیل در عثمانی گاهی اوقات به منظور طرفداری از شاه اسماعیل شورش میکردند و مانند شورش شاهقلی بابا مردم بسیاری را میکشتند؛ شهرها و روستاهای عثمانی را غارت میکردند؛ با نیروهای سلطان به جنگ میپرداختند و فرماندهان آنها را میکشتند.
سلطان سلیم هنگامی که والی ترابوزان بود فعالیت ترکان شیعه عثمانی را که علویان نامیده میشدند- و امروز نیز به همین نام نامیده میشوند – زیرنظر داشت و از تبلیغهای خلیفههای شاه اسماعیل در میان آنان آگاه بود. در آغاز پادشاهی سلطان سلیم به موجب یکی از سندهای توپقاپی، «زیاده از 10000 تن دور ملحدی به نام صوفی عیسی خلیفه اوغلی گرد آمدهاند... چندین ده را تالان کردهاند؛ بسیاری را بکشتند و اسبها و اموالشان را یغما کردند. در اینجا علف بر زمین نمانده است... بیست هزار صوفی در آماسیه گرد آمدهاند و بسیاری از مسلمانان را کشتند و شاهزاده مراد (پسر شاهزاده احمد پسر بایزید دوم) را با خود به گولدوگون بردند و در آنجا فساد اعظم کردند. اساتید و پادشاها را فراری دادند و خود وارد شهر شدند. نوشیروان قاضی چوروم را کشتند... مردم شهر گریختند، عدهای به کوهها و عدهای به قلعه پناهنده شدند... وضع این دیار دیگر گونه شد و مسلمانان در مخاطره و تهلکه ماندند.
نکته شایان توجه در سند بالا آن است که مقامهای دولتی عثمانی بر پایه موج کینهای که در فضای مذهبی کشور عثمانی برخاسته بود، خلیفههای شاه اسماعیل در ان کشور را «ملحد» میدانستند و روشن است که رفتار مسلمان قرن 10 هجری در برابر کافر چگونه بیرحمانه بوده است.
شاه اسماعیل توسط خلیفهها و مریدانش و با اعتقاد عمیقی که آنان نسبت به او داشتند در امور داخلی کشور عثمانی دخالت میکرد و با اخلال در نظم و امنیت کشور، نگرانی سلطان عثمانی را از تحریکهای خود شدت میبخشید. سلطان سلیم که هیچ گونه دخالتی را در امور کشور خود برنمیتافت برای آنکه به گونه قاطع و دایمی از اعزام خلیفهها و تحریک علویان عثمانی به شورش علیه سلطان جلوگیری کند چاره را در آن دانست که با شاه اسماعیل به نبرد برخیزد و با سرکوبی او از تحریکهایش جلوگیری کند.
3- هنگامی که سلطان سلیم به تخت پادشاهی نشست سفیران کشورهای بیگانه مانند روسیه، و نیز، مجارستان و مصر برای تبریک جلوس همراه با هدیههایی به دربار او آمدند. ولی شاه اسماعیل که با احمد برادر سلیم و مدعی تاج و تخت که رسما نیز به این مقام برگزیده شده رابطههای نزدیک برقرار کرده بود، سفیری به دربار عثمانی اعزام نداشت. این امر به مفهوم آن بود که شاه اسماعیل، سلطان سلیم را پادشاه قانونی آن کشور نمیداند و او را به رسمیت نمیشناسد. بدین ترتیب، شاه اسماعیل از نظر سلطان سلیم، دشمن مذهب او، دشمن کشور او که در آن آشوبها برپا میکرد، و دشمن شخص او تلقی میگردید.
4- سلطان سلیم پس از آنکه با توسل به نیرنگ بر شاهزاده احمد دست یافت و او را کشت با مخالفت مراد فرزند احمد رو به رو گردید. مراد در جنگی که رخ داد چون تاب ایستادگی در برابر نیروهای عموی خود را نداشت و آگاه بود که نورعلی خلیفه سردار قزلباش که شرح آن خواهد آمد در حوالی توقات به سر میبرد با 10000 سپاهی خود به سوی او رفت و پس از همراهی با سردار قزلباش در آتش زدن شهر توقات رهسپار ایران گردید. شاه اسماعیل از مراد به گرمی استقبال کرد و دورمیش خان شاملو سردار برجسته قزلباش و خواهرزاده خود را مهماندار او کرد و کلیه نیازمندیهای او و همراهانش را از خیمه و خرگاه و اسب و شتر و لباسهای فاخر و ظرفهای طلا و نقره تأمین کرد و در اختیار او گذاشت. شاه به خاطر او مهمانیها برپا کرد و او را در شکارها شرکت داد و سپس او را به حکومت بخشی از ولایت فارس گماشت.
شاه اسماعیل با پذیرایی محبتآمیز از مراد و با واگذار کردن حکومت بخشی از ولایت فارس به او، میزان علاقه و اعتماد خود را به او آشکار داشت و نشان داد که مصمم است او را در پناه خود از هر گونه گزندی محفوظ نگه دارد. گر چه مراد هنگام عزیمت به محل حکمرانی در کاشان بیمار گردید و در اصفهان درگذشت ولی پناهندگی دادن به او که بر ضد سلطان سلیم به نبرد برخاسته بود، اقدامی خصمانه علیه سلطان سلیم که پافشاری در کشتن کلیه برادرزادگان خود داشت تلقی میگردید و سلطان عثمانی از این جهت نیز، شاه اسماعیل را دشمن شخص خود گمان میکرد.
5- شاه اسماعیل با توجه به آشفتگیهای عثمانی در آغاز پادشاهی سلطان سلیم و گرفتاریهای او در دفع برادرانش، چون «خبر انقلاب در ولایت روم» را شنید به نورعلی خلیفه روملو حاکم ارزنجان دستور داد به داخل خاک عثمانی تجاوز کند و مریدان دودمان صفوی را جمعآوری و به ایران کوچ دهد. او نیز دستور شاه را اجرا کرد و در قره حصار شرقی قریب «سه چهار هزار سوار با خانه کوچ (زنان و فرزندان)» به وی ملحق شدند. فایق بیک حاکم ملاطیه برای بیرون راندن او از خاک عثمانی به مقابله با او شتافت ولی در جنگی که در توقات روی داد شکست یافت و کشته شد. نورعلی خلیفه در شهر تاقوت که متعلق به عثمانی بود خطبه به نام شاه اسماعیل خواند و بدین ترتیب انضمام آن ناحیه را به ایران اعلام داشت. او سپس به سوی ارزنجان حرکت کرد و در محل قازچایری، مراد پسر احمد با 10000 سپاهی خود به او ملحق گردید. سردار قزلباش از او به گرمی استقبال کرد و با او به توقات بازگشت. این بار مردم شهر درهای قلعه را بستند و با او به نبرد پرداختند. نورعلی خلیفه با غلبه بر نگهبانان قطعه آن را گشود و پس از غارت شهر، آن را آتش زد و به ویرانهای بدل ساخت.
در توقات، مراد از نورعلی خلیفه جدا گردید و رهسپار ایران شد و سردار قزلباش عازم محل حکومت خود در ارزنجان گردید. سلطان سلیم سپاهیانی به فرماندهی سنان پاشا برای سرکوبی او فرستاد ولی او در آن جنگ نیز پیروز شد و سنان پاشا و گروه زیادی از پادشاهان عثمانی را کشت و «با اموال بیاندازه و فتوحات تازه» به ارزنجان بازگشت.
نیاز به توضیح ندارد، تجاوز به خاک عثمانی، کوچاندن خودسرانه مردم آن به خاک ایران، تصرف توقات و خطبه به نام شاه اسماعیل در شهر عثمانی خواندن و سپس غارت کردن و آتش زدن آن شهر، با نیروهای عثمانی جنگیدن و فرماندهان و سپاهیان آنها را کشتن چه تأثیری در طبع مغرور و کینهتوز سلطان سلیم به جای گذاشته و تا چه حد او را به جنگ با شاه اسماعیل و انتقامجویی تحریک کرده است. تجاوزهای نورعلی خلیفه آشکار میدارد که شاه اسماعیل در جنگ با عثمانی پیشگام بوده و جنگ چالدران دنباله قهری و اجتنابناپذیری آن بوده است. پرسشی که ذهن را قویا به خود مشغول میدارد طرز عمل شاه اسماعیل است. اگر او مصمم به جنگ با عثمانی و تروجی مذهب شیعه در آن کشور بود. ضمن آنکه فرصت شاهزاده احمد را از دست داد و مراد را نیز به جای آنکه کمک کند و بر ناحیهای از خاک عثمانی مستولی سازد از حدود مرزهای عثمانی نیز دور کرد و به حکومت بخشی از ایالت فارس فرستاد، چرا خود با استفاده از بهم ریختگی اوضاع عثمانی و آگاهی از وجود «انقلاب در ولایت روم» با سپاهیان کافی به اناتولی شرقی حمله نکرد و سلطان مصر را که با او متحد شده بود تشویق به حمله به خاک عثمانی ننمود و اگر تصمیم به جنگ با عثمانی نداشت چرا به عملیات ایذایی پرداخت و سردار خود را مأمور اجرای آن نمود و با این اقدام خود دشمنی و کینه سلطان عثمانی را برانگیخت.
6- در گذشته گفته شد شاه اسماعیل پس از فتح دیار بکر، حکومت آن ولایت را به خان محمد استاجلو سپرد. خان محمد که جنگاوری شجاع بود حملههای مکرر علاءالدوله ذورالقدر را برای تصرف دیاربکر دفع کرد و پسران او را نیز کشت. غرور پیروزیها، خان استاجلو را که جویای نام بلند آواز بود برانگیخت که سلطان سلیم را در آغاز پادشاهی خود به مبارزه فرا خواند. او ابتدا نامهای برای سلطان سلیم فرستاد و «او را تهدید نموده راغب به جنگ گردانید» سپس بار دیگر «مکتوبی تهدیدآمیز با یک قبضه شمشیر و یک دست رخت زنانه مثل معجر و غیره جهت او فرستاد... از این حرکت نالایق قیصر روم برآشفته در باب خصومت و لشکرکشی بیشتر از پیشتر ساعی گشت.
حسن روملو پس از ذکر پیروزیهای درخشان سردار استاجلو در تمام نبردها مینویسد «از واسطه این شجاعت، عجب و غرور و عظمت و جبروت و بادبروت او از حد اعتدال در گذشته به سلطان سلیم مکاتبت پرتهدید و بیم ارسال داشت و او را بر مقاتله و مجادله ترغیب و تحریک میکرد بلکه چیزی چند مثل معجر و غیره که موجب فتنه و فساد بود به وی میفرستاد.
بدون تردید، خان استاجلو با اجازه و موافقت شاه اسماعیل به انجام چنین کاری مبادرت ورزیده بود. زیرا علاوه بر آنکه هیچ یک از سردارانش تا پیش از جنگ چالدران از هیبت خشم شاه اسماعیل جرأت اقدام خودسرانه، آن هم با سلطان عثمانی را نداشت، اصولا همه او را به حد ستایش دوست داشتند و بدون جلب رضای او هیچ اقدامی نمیکردند.
اقدام خان محمد استاجلو، سرداری که در میدانهای جنگ رشادتها ابراز داشت ولی در میدان سیاست، ناآگاه و بیتجربه بود، و صحیحتر، اقدام شاه اسماعیل در موافقت با چنان عملی، همان گونه که مؤلف جهانگشای خاقان گفت «حرکت نالایق» و طبق نظر حسن روملو «موجب فتنه و فساد» بود و سلطان عثمانی را برای ابراز «خصومت و لشکرکشی» به ایران بیش از پیش مصمم ساخت.
7- پیش از پیدایی شاه اسماعیل، دو قدرت بزرگ زمان در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، دولتهای عثمانی و ممالیک مصر بودند. دودمان ایوبیان که بنیانگذار آن صلاحالدین ایوبی از تبار کردان است گروهی از بردگان را وارد سپاهیان خود کرد. این بردگان، دودمان ایوبیان را در 648 هـ. (1250 م) برانداختند و به نام ممالیک بر قلمرو آنان حکومت کردند. ممالیک نیز به دو دودمان، ممالیک بحری و ممالیک برجی تقسیم میگردند. ممالیک برجی از 748 هـ (1347 م) قدرت را به دست گرفتند. آنان چون از جنگجویان چرکس بودند به فرمانروایان چرکسی مصر نیز شناخته شدند. حدود متصرفات ممالیک برجی در اسیا شامل حجاز، یمن، شام، بخشی از دیار بکر و ولایت جزیره و در آفریقا از مصر تا حدود تونس بود.
در 659 هـ. (1163 م)، هنگام فرمانروایی ممالیک بحری و پس از سرنگونی خلافت عباسیان به دست هلاکوخان مغول، یکی از افراد آن خاندان به نام احمد به بیبرس اول (658 تا 676 هـ. – 1260 تا 1277 م.) پناه برد و او که پادشاهی قدرتمند و جاه طلب بود و مغولان را در 658 هـ در عین جالوت شکست داده بود احمد را پناه داد. بیبرس برای آنکه قدرت مذهبی را پشتیبان قدرت سیاسی خود کند سازمان به ظاهر مستقل خلافت دینی را در قاهره تشکیل داد و احمد را با لقب المستنصربالله به نام خلیفه مسلمانان بر مسند آن نشاند، ولی از دخالت او در امور کشور جلوگیری کرد. او امید داشت همانگونه که مسلمانان از خلیفههای عباسی اطاعت میکردند از خلیفه دست نشانده او نیز پیروی کنند و قاهره در امور دینی جانشین بغداد گردد.
بدین ترتیب، ممالیک برجی نه تنها بر قلمرو وسیعی حکومت میکردند بلکه با در دست داشتن مکه و مدینه در حجاز و در اختیار داشتن خلیفه عباسی در قاهره از قدرت مذهبی نیز برخوردار و قدرت نیرومند زمان خود بودند.
در زمان سلطان سلیم، مملوک مصر به قول مورخ ترک، سلطان «قانصوغوری مکنی به ابوالنصر و ملقب به سیفالدین... از دوستداران و متعهدان و میثاقین شاه اسماعیل بود» او در 850 هـ. (1446 م.) به دنیا آمد و در 905 هـ. (1499م.) طبق رسم چرکسان مصری به پادشاهی انتخاب گردید.
قانصوغوری که به درستی دریافته بود شاه اسماعیل جوان و قدرت دوست میتواند نیرویی برای حفظ موازنه قدرت در منطقه و عامل مؤثری در جلوگیری از تمایلات جاهطلبی سلاطین عثمانی باشد، پس از مأیوس شدن از بایزید دوم که شرح آن گذشت، به شاه اسماعیل روی آورد و کوشید با او که دشمن مذهبی او بود بر علیه بایزید دوم که همکیش او بود متحد گردد. قانصوغوری مصلحت قدرت خود را در آن میدانست با یکی از دو قدرت بزرگ زمان خود، عثمانی و یا ایران متحد گردد تا در هنگام لزوم، به کمک آن بتواند قلمرو خود را از هر گونه تجاوزی حفظ کند. وقتی که اتحاد با بایزید دوم عملی نگردید، او سیاست دوستی و متحد شدن با شاه اسماعیل را در پیش گرفت و نشان داد که الزامات حفظ قدرت را بر الزامات مذهب و همکیشی برتری میدهد.
دوستی و اتحاد سلطان مصر با شاه اسماعیل با اعزام سفیران و مبادله نامهها پیریزی گردید. در گذشته دیدیم حاجی رستم بیک کرد در پاسخ نامه بایزید دوم، اعلام داشت که شاه اسماعیل با «چراکسه مصر» متحد شده است. سلطان مصر نیز پس از فتح مرو سفیری با هدیهها به نزد شاه اسماعیل فرستاد و پیروزی او را بر شیبکخان تبریگ گفت.
پس از آنکه سلطان سلیم پدر پیر خود را برکنار کرد و قدرت را به دست گرفت، قانصوغوری به شاه اسماعیل نزدیک شد. یکی از مورخان ترک مینویسد سلطان مصر یکی از ندیمان خود به نام عجمی جناقچی را به نزد شاه اسماعیل فرستاد تا موجب برقراری اتحاد بین دو کشور علیه عثمانی شود. او به شاه اسماعیل پیام داد پس از میان برداشتن سلطان سلیم «ممالک روم از آن تو و مرا با آن کاری نیست.» شاه اسماعیل نیز که با سلطان سلیم روش خصمانه در پیش گرفته بود سفیری با هدیههای گرانبها و یک یوزپلنگ زنده به مصر گسیل داشت و علاقهمندی خود را به اتحاد با سلطان مصر علیه سلطان سلیم ابراز داشت.
سلطان سلیم به جاسوسی و کسب خبر از کشورهای همسایه، به ویژه ایران و مصر اهمیت بسیار میداد. او توسط جاسوسی که به ایران اعزام میداشت از کلیه تصمیمهای دربار صفوی به موقع آگاه میشد. «امرای عثمانی امر تجسس را طوری منظم ساخته بودند که هر روز جاسوس از ایران آمده خبر صحیح میآورد و غالب ]آنان[ جاسوسهای شاه اسماعیل بودند که عثمانیان اینها را به زور زر فریب داده با خودشان مع ساخته بودند... ]عثمانیان[ در عوض اطلاعات صحیح، اخبار کاذب جعل کرده شایع میکردند که جاسوسها همان اخبار را به دربار صفوی ایصال نمایند. گذشته از جاسوسهای عثمانیان، حکمداران شروان، و گیلانات و مازندران و نیز انبوهی از اکابر سنیان ایران که غالب آنها ظاهرا قبول مذهب شیعه نموده بودند به دست آورده اطلاع کامل حاصل میکردند.»
سلطان سلیم با شبکه وسیع جاسوسی که سازمان داده بود و با کمک «انبوهی از اکابر سنیان» ایران که با شاه اسماعیل به خاطر وادار کردن آنان به تغییر مذهب و دشنام دادن به مقدسات مذهبیشان دشمنی میورزیدند از کلیه رابطههای ایران و مصر آگاه میشد. او که پادشاهی باهوش و دوراندیش بود به اهمیت اتحاد دو قدرت بزرگ علیه خود و خطری که قدرت او را تهدید میکرد پی برد و بر آن شد ضمن اعزام سفیر و ارسال نامههای دوستانه و مؤدبانه برای سلطان مصر، از اتحاد او با شاه اسماعیل جلوگیری کند و آن گاه کلیه نیروهای خود را برای از میان برداشتن شاه اسماعیل بسیج نماید. خطر اتحاد سلطان مصر و شاه اسماعیل، از انگیزههای مهمی بود که سلطان سلیم را به جنگ با شاه اسماعیل مصمم ساخت.
8- عامل مؤثری که موجب سیاست خصمانه سلطان سلیم علیه شاه اسماعیل گردید قدرت روزافزون دولت نوبنیاد صفوی بود. شاه اسماعیل در 920 هـ. که جنگ چالدران آغاز گردید بخش بزرگ ماوراءالنهر و افغانستان کنونی، سراسر ایران و عراق امروز و دیاربکر و بخشی از خاک ترکیه امروز تا حدود ارزنجان را در تصرف داشت. مرز قلمرو شاه اسماعیل با عثمانی در آن سال، «در غرب از حوالی «سوشهری» امروزه شروع میشد و تا سواحل دریای سیاه ادامه داشت. ارزروم، ارزنجان و کماخ در داخل مرز ایران» قرار داشت. هر دو قدرت نیرومند با داشتن مذهب جداگانه متخاصم و همچنین تمایلات توسعهطلبی خصم یکدیگر بودند و افزایش قدرت و توسعه قلمرو خود را در گرو ناتوانی و جدا شدن بخشی از خاک دیگری میدانستند. سلطان سلیم مانند نیاکانش خواهان آن بود زیر سرپوش گسترش مذهب اسلام، بخشی از کشورهای اروپایی را به تصرف درآورد. وجود قدرت نیرومند و ستیزهگری چون شاه اسماعیل در شرق عثمانی مانع آن بود که سلطان سلیم بتواند با فراغ خاطر به غرب حمله کند و با زمامداران اروپا به نبرد بپردازد. او مصلحت قدرت خود را در سرکوبی قدرت شاه اسماعیل میدانست و با توجه به انگیزههایی که در بالا شرح داده شد تصمیم گرفت که جنگ با شاه اسماعیل را مقدم بر کلیه لشکرکشیهای خود کند و همة قدرت نظامی خود را برای از میان بردن و یا لااقل ناتوان کردن شاه صفوی به کار برد.
اقدامات سلطان سلیم پیش از جنگ چالدران
1- سلطان سلیم همان گونه که در حمله به کشورهای اروپایی، نگران شرق عثمانی و هجوم شاه اسماعیل بود، در لشکرکشی به ایران نیز از هجوم کشورهای اروپایی به ویژه مجارستان بیمناک بود. او که فرماندهی با تدبیر و دوراندیش بود از جنگ در دو جبهه، آن هم با مسافت دور از یکدیگر، پرهیز میکرد. سلطان سلیم فرستادگان بغدان (ملداوی در شرق رومانی)، افلاق (والاشی که شهر مهم آن بخارست پایتخت رومانی است)، ونیز و مسکو و مجارستان را پذیرفت و با کلیه آنان پیمان صلح منعقد کرد. او بدین ترتیب خاطر خود را از جانب مغرب آسوده ساخت و تمام توجه خود را به تمرکز نیروها برای سرکوبی شاه اسماعیل منعطف نمود.
2- سلطان سلیم در مذهب سنی تعصب داشت و از نفوذ مذهب در میان ترکان عثمانی آگاه بود. او میدانست که اکثریت عظیم ترکان اناتولی شیعه هستند و بسیاری از آنان هواخواه شاه اسماعیل میباشند. سلطان سلیم برای مبارزه با شاه اسماعیل لازم دانست پایگاه عمده قدرت او را در اناتولی ضعیف کند و در فضای مذهبی آن، جوی به وجود آورد که شیعیان نه تنها نتوانند آزادانه به تبلیغ مذهب خود بپردازند بلکه از بیم کشته شدن و آزار دیدن- همان گونه که شاه اسماعیل درباره سنیان ایران کرد- مذهب خود را ترک کنند و یا ناگزیر به تقیه گردند.
سلطان سلیم برای رسیدن به مقصود از عالمان مذهب سنی خواست رسالههایی در باب انحراف مذهب شیعه از دین اسلام و تکفیر شیعیان بنویسند. از جمله کسانی که در این باب رساله نوشت «شمسالدین احمد معروف به ابن کمال یا کمال پاشازاده دانشمند معروف عثمانی است» سلطان سلیم برای آنکه بتواند همان کینهای که شاه اسماعیل در شیعیان ایرانی درباره سنیان به وجود آورد، در سنیان اناتولی درباره شیعیان ایجاد کند و احساسات آنان را علیه شیعیان برانگیزاند عالمان مذهب سنی را فراخواند و در نتیجه بحثهای آنان، مفتی استانبول فتوا داد که قتل هر فرد شیعه ثواب کشتن هفتاد مسیحی (کافر حربی) را دارد. در صفحههای پیش گفته شد که شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل با تشکیل فرقه تندرو حیدریه این عقیده را در میان پیروان خود رواج داد که قتل یک سنی برابر با ثواب کشتن پنج کافر حربی است. و اکنون مفتی استانبول واکنش سختتر نشان داد و پنج نفر را به هفتاد نفر رساند.
عاملی که به تحریک سنیان و صدور فتوای بالا کمک کرد کتابی بود که «شیخ فضل الله نامی از حیدریه در قوزان در میان قبایل یورک... به اسم حیدر ثانی شایع ساخت و نسخهای از آن به توسط مفتشین ... به دست سلطان سلیم ملقب به یاووز رسید» وجود کتاب بالا که در مدح شیخ حیدر و بر ضد مذهب سنی بود، سلطان سلیم را در رسیدن به مقصود، یاری کرد.
3- هر کنشی، واکنشی را به دنبال میآورد. کشتن سنیان مقیم ایران و تحریکهای خلیفههای شاه اسماعیل برای شوراندن شیعیان اناتولی موجب گردید بزرگترین کشتار مذهبی که تا آن زمان در جهان روی داده بود و یکی از بزرگترین قتل عامهای تاریخ بشر انجام گیرد.
سلطان سلیم از هنگام حکومت خود بر ولایت ترابوزان در کنار دریای سیاه که نزدیک مرز ایران بود از قدرت شیعیان در اناتولی و تحریکهای خلیفههای شاه اسماعیل در میان آنان اطلاع داشت. او با به یاد داشتن شورشهای آنان، به ویژه شورش شاهقلی بابا به طرفداری از شاه اسماعیل برای آنکه هنگام لشکرکشی به ایران از پشت جبهه خود آسوده خاطر باشد مرتکب جنایت هولناکی گردید. او مأموران ویژهای انتخاب کرد و به آنان و والیان ولایتها دستور داد درباره تعداد شیعیان طرفدار شاه اسماعیل تحقیق کنند. طبق دستور سلطان سلیم مأموران و والیان، به ویژه والیان اناتولی شرقی، قرامان و تکه که اکثریت عظیم ساکنان آن شیعه بودند موظف گردیدند به گونه پنهانی شیعیان حیدری را که تعصب افراطی ضد سنی داشتند از 7 سالگی تا 70 سالگی شناسایی و نام آنان را در دفتر مخصوص ثبت کنند. آن گاه «بنا به فتوای علما زیاده از 40000 نفس که بر آن عقیده بودند قتل عام کرده زنان و دختران و پسران نابالغ آنها را قسمت بر لشکر نمودند».
سلطان سلیم به ارتکاب این جنایت بزرگ که واکنشی سفاکانه و بیرحمانه در برابر تندرویهای مذهبی شاه اسماعیل و تحریکهای او در میان شیعیان اناتولی بود اکتفا نکرد و برای آنکه کاملا از هر گونه خطری هنگام حمله به ایران در امان باشد دستور داد پیشانی بازماندگان شیعه آن ولایتها را داغ کنند تا از دیگران متمایز شوند. او گروه زیادی از آنان را به ناحیههای غربی آسیای صغیر، به ویژه متصرفات اروپایی عثمانی کوچ داد. سلطان سلیم پس از قتل عام بیش از 40000 نفر و ارتکاب چنین کشتار هولناک از طرف عالمان مذهب سنی لقب «عادل» گرفت. ولی فریدبیک مورخ ترک مینویسد سلطان سلیم با کشتار شیعیان اناتولی «این لکه تاریخی را برای خود به یادگار گذاشت».
4- سلطان سلیم با وجود دقت و مراقبتی که شخصا برای گردآوری سپاه و تجهیزات آن میکرد و میکوشید سپاهیان بیشتری با توپخانه نیرومند به سوی ایران حرکت دهد، و با آنکه میدانست شاه ایران دارای توپ و تفنگ نیست، برای جلوگیری از اقدام احتمالی شاه اسماعیل در گردآوری سپاه کثیر و ناگزیر کردن او به پراکنده نمودن سپاهیانش، به تحریک دشمنان او پرداخت.
کردان در ناحیه کوهستانی غرب ایران موقعیت جغرافیایی حساس داشتند. آنان که اکثر سنی بودند با شاه اسماعیل به سبب خشونتهای مذهبی او در کشتار سنیان دشمنی میورزیدند. بازرگان ناشناخته ونیزی که بیش از هشت سال در ناحیههای بین دمشق، حلب، تبریز و کرانههای دریای خزر به سر برده است در یادداشتهای خود هنگام توقف در بدلیس مینویسد «تمام کردان نسبت به دیگر ایرانیان، مسلمانان کامل عیارترند، زیرا ایرانیان به کیش صفویان گرویدهاند، اما کردها این آیین را نپذیرفتهاند و اگر چه قبای سرخ (منظور کلاه سرخ قزلباش است) میپوشند در دل نفرتی شدید از ایشان دارند» شاه اسماعیل نیز همچنان که پیشتر گفته شد در 912 هـ. با صارم کرد حاکم ولایت مکری به جنگ پرداخت و توفییقی نیافت. در آن جنگ عبدی بیک شاملو و ساروعلی مهردار، دو سردار برجسته قزلباش کشته شدند. شاه اسماعیل برای سرکوبی صارم نیروهایی اعزام داشت ولی هیچ گاه پیروزی به دست نیاورد. صارم به سلطان سلیم روی آورد و اطاعت از او را پذیرفت و سلطان سلیم نیز فرصت را مغتنم شمرد و با حمایت از صارم، او را از تعرض قزلباش مصون داشت.
لشکرکشی به سوی ایران
سلطان سلیم همچنان که پیشتر گفته شد به اعزام جاسوسان و کسب خبر از کشورهای همسایه اهمیت بسیار میداد. او از نیرومندی قدرت دولت صفوی و گسترده بودن دامنه قلمرو آن، از دلاوریهای شخص شاه اسماعیل و شجاعتهای قزلباش در نبرد با مخالفان، از ایمان عمیق آنان نسبت به شاه اسماعیل و شوق جانسپاری در راه او و اینکه شاه صفوی در همة جنگها با سپاهیان کمتر، با حریفان با لشکریان بیشتر به جنگ پرداخته است آگاهیهای لازم داشت. او که سلطانی قدرت دوست و جاه طلب و مشتاق به دست آوردن پیروزیهای بزرگ چون نیای خود سلطان محمد فاتح بود، در اولین جنگ مهم و سرنوشتساز با دشمن زورمند در خارج از کشور عثمانی همه گونه تدبیرهای لازم برای جمعآوری بیشترین تعداد سپاهیان، تأمین آذوقه و تجهیز آنان به توپ و تفنگ را به عمل آورد.
نامه اول سلطان سلیم به شاه اسماعیل
سلطان سلیم پس از 22 روز توقف در استانبول از بغاز بسفر گذشت و داخل منطقه اناتولی گردید. او پس از عبور از اسکوتاری (اسکودار) وارد ازنکمید (ازمید) گردید و در 27 صفر نامهای به فارسی و به انشاء تاجزاده جعفر چلبی قاضی عسکر عثمانی برای شاه اسماعیل فرستاد. او نامه به شاه صفوی را توسط یکی از جاسوسان شاه اسماعیل به نام قلیچ که دستگیر شده بود ارسال داشت. سلطان سلیم به ادبیات فارسی و شاهنامه علاقه داشت. او در آن نامه خود را با شاهان باستان ایران، فریدون، کیخسرو و دارا و شاه اسماعیل را با ضحاک و افراسیاب مقایسه کرد و نوشت.
«... اما بعد این خطاب مستطاب از جناب خلافت مآب ما ه قاتل الکفره و المشرکین... فریدونفر، سکندر در، کیخسرو عدل و داد، دارای عالینژاد سلطان سلیم... به سوی تو که فرمانده عجم... ضحاک روزگار، داراب گیرودار، افراسیاب عهد امیر اسماعیل نام داری سمت صدور یافت.»
او تأکید کرد
«هر که از مطاوعت احکام الهی رخ تابد... بر کافه مسلمین عموما و سلاطین عدل آیین خصوصا واجب است... در دفع مکاید و رفع مفاسدان به حسب الاستطاعه و الامکان بکوشند»
سلطان سلیم پیروزیهای شاه اسماعیل را به علت نفاق شاهزادگان آق قویونلو دانست و نوشت:
«تفرقه جماعت بایندریه به حکم بیت:
چو بیشه تهی گردد از نره شیر شغال اندر آید به بانک دلیر
از طریق تعدی، امارت بلاد شرقی را متصدی گشتی و از کنج مذلت فرمانبری به صفه با حشمت فرمانفرمایی قدم نهادی، ابواب ظلم و بیداد را بر روی مسلمانان باز کرده زندقه و الحاد را با یکدیگر ازدواج و امتزاج دادی و اشاعت فتنه و فساد را شعار و دثار خود ساخته... اباحت فروج محرمه و اراقت دماء مکرمه و تخریب مساجد و منابر و احراق مراقد و مقابر و اهانت علما و سادات و القاء مصاحف کریمه در قاذورات و سب شیخین کریمین رضی الله عنهما همه به حدود تواتر پیوست.»
او ادامه داد:
«ائمه دین و علمای مهتدین... کفرو ارتداد ترا با اتباع و اشیاعت که موجبش قتل است و سبی علی رؤس الاشهاد متفق الکلام و الاقلا با سر هم فتوا دادهاند».
او روشن ساخت که
«در شهر صفر ختم بالخیر و الظفر از دریا عبور فرمودیم بدان نیت که اگر تأیید باری عزوجل یاری کند به سرپنجه قوت کامکاری دست و بازوی ستمکاریت برکنیم... و از آن آتشی که در خانمانها زدهای دود از دودمانت برآریم.»
او در پایان نامه به شاه اسماعیل نوید داد اگر
«در همه حال خدای متعال را حاضر و ناظر دانی، از کارهای بد و کردارهای ناصواب و سیرتهای زشت (اظهار) پشیمانی نمایی... و آن قلاع و بقاع که زمینش در زمان پیشین سم ستور لشکر منصور ما را روی مالیده... از مضافات ممالک عثمانی محسوب داشته بندگان سده عظمت پناه ما را بسپاری سعادت تراست و از نواب کامکاری غیر از نیکویی و دلجویی و عاطفت و خوشخویی دیگر چیزی نبینی...»
نامه دوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل
سلیم نامه دوم را هم به زبان فارسی و با انشاء مولانا مرشد عجم بعد از 15 ربیعالثانی 920 هـ. توسط یکی از جاسوسان شاه اسماعیل که دستگیر شده بود ارسال داشت. سلطان سلیم در آن نامه نیز خود را شخصیت والا معرفی کرد و شاه اسماعیل را تحقیر نمود. او خود را «سلیمان مکان، اسکندرنشان، مظفرفر، فریدون ظفر، قاتل الکفره الفجره» و شاه اسماعیل را «ملک ملک عجم، مالک خطه ظلم و ستم، سرور شرور و سردار اشرار، داراب زمان، ضحاک روزگار، عدیل قابیل، امیر اسماعیل» خواند و مدعی شد که او «ملت حنیفه محمدیه... را تابع رای ضلالت آرای خود ساخته و اساس دین متین را برانداخته، لوای ظلم را به قواعد تعدی برافروخته... شیعه شنیعه خود را به تحلیل فروج محرمه و اباحت دماء محترمه تحریص نموده... به استماع کلمات مزخرفات واکل محرمات نموده، مسجد خراب کرده و بتخانه ساخته... فرقان مبین را ساطیر اولین» خوانده است. او بار دیگر شاه اسماعیل را تهدید کرد «به موجب فتوای عقل و نقل علمای اعلام ملت و اجماع اهل سنت و جماعت» تصمیم گرفته است «خار و خسی که در جویبار شریعت غرا رسته... از بن برآورده در خاک مذلت اندازیم.» سلطان سلیم در پایان نامه مانند نامه اول به تعیین شرایط صلح پرداخت و تأکید کرد «اگر از روی نیاز به قبله اقبال... ما رو آوری... در مذهب و ملت تبعیت سنیه حنیفه محمدیه علیه الصلوه و آله الطاهرین و اصحابه المهتدین رضوان الله علیهم اجمعین... کردی و آن بلاد را با سرها مضافات و متعلقات ممالک محروسه عثمانیه شمرودی هر آینه عنایت پادشاهی و عاطفت شاهنشاهی ما شامل حال تو گردد.»
سلطان سلیم در این نامه نیز نشان داد که به هیچ وجه خواهان صلح و سازش با شاه اسماعیل نیست. او در این نامه نیز شاه اسماعیل را تحقیر و توهین کرد و برای دوری از مبادرت به جنگ پیشنهادهایی کرد که پذیرش هیچ کدام از آنها از طرف شاه اسماعیل مقدور نبود. شاه اسماعیل نه میتوانست از مذهب شیعه روی بگرداند و به مذهب تسنن روی آورد و نه میتوانست نقاطی را که سلطان سلیم مدعی بود به او تسلیم کند. نامه دوم سلطان سلیم نیز نشان داد که او مصصم به جنگ با شاه اسماعیل است و علاقه واقعی او این است که شاه اسماعیل را از تخت شاهی به زیر آورد؛ مذهب شیعه را از ایران براندازد و بخش بزرگی از آن را جزء متصرفات عثمانی کند.
سلطان سلیم به پیشروی خود به سوی ایران ادامه داد. او با انبوه سپاهیان خود در 20 جمادی الاول 920 هـ. (13 ژوئیه 1514م.) از رودخانه چای سویی که مرز ایران و عثمانی بود عبور کرد و وارد خاک ایران شد. از آن زمان، سپاه عثمانی با شهرها و روستاهای ویران شده که هیچ آذوقهای در آن یافت نمیشد روبهرو گردید. طبق نظر مورخان ترک، به دستور شاه اسماعیل، خان محمد استاجلو با کمک حاکمان ولایتها از مرز ایران که ساحل شرقی رود فرات بود تا تبریز تمام شهرها و روستاها را ویران کرده، کلیه کشتزارها و قناتها را از بین برده و پلها را خراب نموده بودند. به علاوه آنان کلیه ساکنان آن ناحیه را به جاهای دورتری کوچانده بودند به گونهای که در مسیر سپاه عثمانی هیچ انسانی و هیچ نشانهای از آبادی وجود نداشت.
روز 28 جمادی الاول 920هـ. ایلچی قانصوغوری به اردوی سلطان سلیم رسید و او که مصلحت را در حفظ رابطههای دوستانه با سلطان مصر و شام میدانست به افتخار ایلچی و همراهان ضیافتی برپا کرد و روز 30 جمادیالاول ایلچی را همراه پاسخ محبتآمیز اجازه بازگشت داد.
سلطان سلیم که در امور لشکرکشی دقیق و دوراندیش بود در مورد تأمین آذوقه سپاهیان پیشبینیهای لازم را بعمل آورده بود. به دستور او، آذوقه سپاه از نقاط شمالی امپراتوری عثمانی با کشتی به ترابوزان حمل میگردید و از آنجا به وسیله 60000 شتر به اردو رسانده میشد. «علاوه بر اینها قاطرخانه و شترخانه سلطانی و قطاهای مخصوص وزرا و امرا و اعیان هم در رکاب بود میتوان گفت قریب 80000 رأس حیوان از برای حمل و نقل در اردو (ی سلطان سلیم) بود» باید توجه داشت تأمین آذوقه سپاه عظیمی که سلطان سلیم از اردنه، شهری در بخش اروپایی و آن سوی بغازبسفر به سوی ایران حرکت داد و قریب 2000 کیلومتر طول آن تا دشت چالدران است از بزرگترین دشواریهای چنان لشکرکشی بود.
سپاهیان عثمانی از نزدیکی کماخ در داخل خاک ایران گذشتند و چون قلعه آن بسیار مستحکم و قزلباشان آماده دفاع بودند، سلطان سلیم از تصرف آن چشم پوشید و پیشروی را ادامه داد. نورعلی خلیفه حاکم ارزنجان به دستور شاه اسماعیل کلیه آن ناحیه را ویران کرد و با نیروی خود به داخل ایران عقب نشست. سپاهیان کثیر سلطان عثمانی هر قدر در ایران جلو میرفتند اثری از آبادی و از قزلباش نمیدیدند. آنان همه جا را ویرانه و سوخته شده مییافتند. کسانی که با جنگ با ایران مخالف بودند از این فرصت استفاده کردند و پیشروی بیشتر در داخل خاک ایران را که اثری از سپاه شاه اسماعیل نیز دیده نمیشد بیهوده دانستند. هنگامی که اردو به نزدیکی ارزنجان رسید برخی از فرماندهان سپاه در صدد برآمدند از سلطان عثمانی تقاضای بازگشت کنند. آنان به همدم پاشا والی قرامان که در مبارزه سلیم با برادرش احمد جانب سلیم را داشت و او را مرتبا در جریان خبرهای دربار عثمانی قرار میداد متوسل شدند. همدم پاشا که مورد علاقه سلطان سلیم بود تقاضای فرماندهان را به آگاهی سلیم رساند ولی او که مصصمم به جنگ با شاه اسماعیل بود بیدرنگ دستور قتل همدم پاشا را صادر کرد و او در اواخر جمادیالاول 920 هـ. کشته شد. سلیم به جای او زینل بیک را به حکمرانی قرامان گماشت و با این واکنش سریع به کلیه سپاهیان نشان داد که تصمیم قاطع به ادامه پیشروی دارد.
سلطان سلیم در یاسی چمن نزدیک ارزنجان 18 روز توقف کرد. در آنجا جاسوسان خبرهای مأیوسکننده آوردند. آنان به اطلاع او رساندند که شاه اسماعیل قصد رویارویی با سپاهیان کثیر عثمانی را ندارد. نقشه او این است که تمام مسیر حرکت سپاهیان عثمانی را ویران کند و آنان را هر چه بیشتر به داخل خاک ایران بکشاند. هنگامی که زمستان فرا رسید و سپاهیان عثمانی دچار سرما و کمبود آذوقه گردیدند آن گاه به آنها شبیخون زند. سلطان عثمانی که به اهمیت خطر انتشار خبر بالا در میان سپاهیان و تضعیف روحیه آنان واقف بود جاسوسان را زندانی کرد. در همان زمان، محمدبیک پسر فرحشادبیک آق قویونلو نیز قاصدی به نام احمدجان به نزد سلطان سلیم فرستاد و او نیز آنچه را جاسوسان گفته بودند تأیید کرد.
نامه سوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل
سلطان سلیم که پس از آن همه کوششها برای بسیج سپاهیان و حرکت دادن آنان با این تدبیر شاه اسماعیل روبهرو شده بود نامهای به زبان ترکی برای او ارسال داشت. در گذشته گفته شد هر گاه سلاطین عثمانی قصد اهانت و تحقیر داشتند نامه را به زبان ترکی مینوشتند. سلطان سلیم که دو نامه تهدیدآمیز قبلی خود را بیاثر دید نامه سوم را در اواخر جمادیالاول 920 هـ. از ارزنجان به ترکی نوشت ولی شعرهای آن به فارسی بود.
سلطان سلیم آن نامه را با «اسماعیل بهادر» آغاز و بار دیگر تکرار کرد، چون شاه اسماعیل برای نابودی شریعت اسلام قیام نموده، طبق فتوای عالمان مذهبی از میان برداشتن او «به کافه مسلمین عموما و به سلاطین اولی الامر و به خواقین ذویالقدر خصوصا از جمله واجبات است.» به همین جهت او برای «احیای دین محمدی... با لشکر بیشمار دشمن شکار» به سوی ایران حرکت کرده اس. «اگر مردی به میدان بیا... چند ماه قبل از این تو نیز (از این لشکرکشی) متنبه شده (تا) در تدارک (سپاه) اقدام نمایی و در آینده بهانه نیاوری و نگویی که غافل بودم و ایام مساعد نشد که تمام اهالی حوزه حکومت خود را جمع نمایم.» او سپس به توهین به شاه اسماعیل و تحقیر او پرداخت و اعلام داشت مدتی است دشتها و کوههای آذربایجان زیر سم اسبان سپاهیان عثمانی قرار دارد ولی از او اثری دیده نشده است و به او گفت «چنان مستورالحالی که وجود و عدمت علیالسو است... بر آنان که سلامت را پردهنشینی اختیار میکنند و از بیم مرگ جرأت شمشیر بستن و بر اسب نشستن ندارند، نام مردی نهادن خطاست» سلطان سلیم ادامه داد اگر او «به این شدت، انزوا در زاویه خمول گزیده و بدین درجه اختفا کرده» بدان سبب است که از کثرت تعداد سپاهیان عثمانی دچار بیم و هراس شده است. برای انکه ترس او را از میان بردارد «40000 لشکر نامدار از اردوی ظفر شعار جدا کرده فرمودیم که فیمابین سیواس و قیصریه در اردوی جداگانه بمانند. اگر در طینت توفی الجمله شمهای از غیرت و حمیت باشد البته به میدان جنگ ما آمده با لشکر من مقابله خواهی کرد.»
سلطان سلیم برای آنکه شاه اسماعیل را بیشتر تحقیر کند همراه نامه بالا «یک رشته تسبیح و یک خرقه و یک کشکول» برای او فرستاد و بدین وسیله به او گوشزد کرد بهتر است شمشیر را که باید در دست جنگاوران و دلیران باشد کنار بگذارد و به جای آن وسیلههای درویشی بالا را به کار برد و مانند نیاکان خود به صوفیگری بپردازد.
نامه شاه اسماعیل به سلطان سلیم
در گذشته گفته شد شاه اسماعیل پس از تصرف مجدد هرات در 919 هـ.، حکومت آن ولایت را به زینل خان شاملو داد و به اصفهان بازگشت. او در زمستان آن سال و نوروز را (24 محرم 920 هـ. 21 مارس 1514 م.) در اصفهان گذراند. در آن شهر خبر هجوم سلطان سلیم به ایران به او رسید. شاه اسماعیل ایلچی سلطان سلیم را به حضور پذیرفت و پاسخ آن را همراه شاه قولی آقای بوی نوکر برای سلطان سلیم ارسال داشت. او نامه را با احساس دوستانه آغاز کرد و نوشت «سلامی که به محبت مشحون و پیامی که به مودت مقرون باشد به حضرت جنت خضرت اسلام پناه... سلطان سلیم شاه ایده الله بالدوله الابدیه...» میرساند او سپس به نامههای سلطان سلیم اشاره کرد و اظهار داشت «مضامین آن (نامهها) چون مشعر بر عداوت و مبنی از جرأت و جلادت بود از آن حظ بسیار نمود. لکن مبدأ و منشأ آن ندانستیم که چیست. در زمان والد جنت مکانش انارالله برهانه که نهضت همایون ما به سبب گستاخی علاءالدوله ذوالقدر به مرز و بوم روم واقع شد از جانبین بجز دوستی و یکجهتی چیزی دیگر نشد و آن حضرت نیز در آن وقت که والی ترابوزان بودند اظهار یکجهتی میکردیم. حالا باعث کدورت معلوم نگشته». شاه اسماعیل که نمیخواست خود را از هجوم سلطان سلیم به ایران نگران و بیمناک نشان دهد درباره علت عدم مقابله با سپاه عثمانی نوشت:
«غرض ما از تغافل آن صوب دو چیز بود: یکی آنکه اکثر سکنه آن دیار مریدان اجداد عالی تبار ماند... دوم آنکه محبت ما به آن خاندان غرا عنوان قدیم است و نمیخواستیم که شورشی چون عهد تیمور به آن سرزمین طاری شود و هنوز نمیخواهیم و به این قدرها نمیرنجیم و چرا برنجیم. خصومت سلاطین رسم قدیم است... اما کلمات نامناسب وجهی ندارد و همانا آن اقوال از افکار الحاد فکار منشیان برشی و محرران تریاکی که از قلت نشئه از سر دماغ خشکی نوشته فرستادند... بنابراین حقه مذهبی مملو از کیفیت خاصه مختوم به مهر همایون مصحوب دارنده... شاه قولی آقای بوی نوکر... ارسال رفت تا اگر لازم باشد به کار داشته»
او در پایان نامه اضافه کرد
«ما در وقت تحریر این نامه به شکار حدود صفاهان بودیم. در حال به تدارک مقابله مشغول گشته از سر دوستی جواب فرستادیم به هر نوع که میخواهند عمل کنند.
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با آل علی هر که در افتاد بر افتاد
... و چون کار به جنگ انجامید تأخیر و تراضی را جایز ندانند. اما از راه عاقبتاندیشی درآیند والسلام.»
با مطالعه نامه بالا، پیش از هر نکتهای، بیرحمی شاه اسماعیل در کشتار هزاران کودک، زن و مرد طبس به یاد میآید. چنانکه دیدیم، سلطان حسین با یقرای تیموری فرمانروای خراسان و ماوراءالنهر در نامه تهنیت خود برای پیروزیهای شاه اسماعیل چون لقبهای مناسب به کا
دانلود مقاله سلطان سلیم اول و جنگ چالدران