علل و روند تحولات برنامه ریزی شهری
برنامه ریزی شهری، به مفهوم امروزی خود در اوایل قرن بیستم در اروپا و آمریکا بنیاد گذاشته شد، ولی از آن زمان تاکنون تغییرات وسیع و عمیقی را به خود دیده است. برنامه ریزی شهری، با توجه به ماهیت شهری بودن تمدن معاصر، همواره تحت تأثیر عوامل سیاسی، اجماعتی و فکری بود و از این رو بررسی نظریه ها و روش های مربوط به آن، جدا از این زمینه ها، به درستی قابل شناخت و تبیین نیست. به طور کلی عوامل مؤثر در نحوه عمل و تحول برنامه ریزی شهری را در طول قرن بیستم به سه گروه به شرح زیر تقسیم بندی کرد:
الف- عوامل سیاسی – اقتصادی
- جنگ های جهانی و افزایش نقش مداخله دولت در اداره جامعه
- شکل گیری نظام دو قطبی در جهان و تقویت تمرکز گرایی
- فروپاشی شوروی و کاهش برنامه ریزی متمرکز
- پیدایش لیبرالیسم اقتصاد بازار
- گسترش دموکراسی و مفهوم جامعه مدنی
ب- جریان های فکری و فلسفی
- خودگرایی تحلیلی و نقد اثبات گرایی عملی
- پدیدارشناسی و نقد شناخت عملی
- نظریه عمومی سیستم ها و گسترش کل نگری
- نظریه های اجتماعی توسعه (کیفیت زندگی)
- جنبش محیط زیست و توسعه پایدار
- جنبش پسامدرنیسم و نفی اقتدارگرایی
پ- نظریه ها و تجارب برنامه ریزی شهری
- تبدیل برنامه ریزی شهری به روندهای قانونی و رسمی در اوایل قرن بیستم
- استفاده از انواع نظریه های علوم مختلف در برنامه ریزی شهری
- تأیید نظریه های سیاسی در برنامه ریزی شهری
- گسترش نقش مدیریت برنامه ریزی شهری
در واقع دو گروه اول و دوم، از جمله عوامل بیرونی محسوب می شوند که بر روند توسعه شهرنشینی و نحوه ساماندهی آن تأثیرگذار بود و گروه سوم در ردیف عوامل درونی قرار دارند، که به طور مستقیم در تحول و تعامل برنامه ریزی شهری دخالت داشته اند.
می توان گفت سراسر قرن 20 عرصه آزمون و خطای برنامه ریزی شهری بود، اما نکته بسیار مهم و درس آموز این است که میان دو نیمه اول و دوم قرن بیستم، تفاوت های اساسی در عرصه برنامه ریزی شهری مشاهده می شود. در نیمه اول قرن بیستم، اساس برنامه ریزی عمومی و برنامه ریزی شهری بر اولویت نقش دولت، برنامه ریزی متمرکز، تأکید بر مسائل اقتصادی و کالبدی استوار بود، و روش های اصلی آن از خردگرایی و علوم طبیعی و کاربردی بهره می گرفت.
تحقیق مدیریت و برنامه ریزی جامع شهری 35 ص - ورد