مشخصات این فایل
عنوان:راه شناختن رابطه علیت و مشخصات علت و معلول
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 30
این مقاله درمورد راه شناختن رابطه علیت و مشخصات علت و معلول می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله راه شناختن رابطه علیت و مشخصات علت و معلول می خوانید :
احکام علت و معلول
نکاتی پیرامون علت و معلول محال بودن دور محال بودن تسلسل
نکاتی پیرامون علت و معلول
تصور صحیح معنای علت و معلول کافی است که دریابیم هیچ موجودی نمیتواند علت وجود خودش باشد زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد .
ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی بر میخوریم که ممکن است چنین توهمی را بوجود بیاورد که موجودی میتواند علت برای وجود خودش باشد مثلا در مورد خدای متعال گفته میشود وجود واجب الوجود مقتضای ذات او است و حتی در باره تعبیر واجب الوجود بالذات که در برابر واجب الوجود بالغیر بکار میرود ممکن است توهم شود که همانگونه که در واجب الوجود بالغیر غیر علت است و واجب الوجود بالذات هم ذات علت است و باء سببیه دلالت بر این علیت دارد .
حقیقت این است که اینگونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست بلکه منظور نفی هر گونه معلولیت از آن مقام متعالی است .
برای تقریب به ذهن مثالی از گفتگوهای متعارف میآوریم اگر از کسی بپرسند فلان کار را به اذن چه کسی انجام دادی و او بگوید به اذن خودم انجام دادم در اینجا منظور این نیست که او به خودش اذن داده است بلکه منظور این است که نیازی به اذن کسی نداشته است تعبیر بالذات یا مقتضای ذات هم در واقع بیان کننده نفی علیت غیر است نه اثبات کننده علیت برای ذات .
مورد دیگری که خاستگاه چنین توهمی است این است که فلاسفه ماده و صورت را علت جسم مرکب دانستهاند در صورتی که میان آنها تعدد و تغایری وجود ندارد یعنی جسم چیزی جز مجموع آنها نیست و لازمهاش وحدت علت و معلول است .
این شبهه در کتب فلسفی مطرح گردیده و به این صورت پاسخ داده شده که آنچه متصف به علیت میشود خود ماده و صورت است و آنچه متصف به معلولیت میشود مجموع آنها بشرط اجتماع و داشتن هیئت ترکیبی استیعنی اگر ماده و صورت را با صرفنظر از مجتمع بودن و مرکب بودن در نظر بگیریم هر یک از آنها را علت برای کل میشماریم و هرگاه آنها را بشرط اجتماع و ترکیب و بصورت یک کل در نظر بگیریم آن را معلول اجزایش مینامیم زیرا وجود کل متوقف بر وجود اجزایش میباشد .
ولی بازگشت این پاسخ به این است که مغایرت علت و معلول تابع نظر و اعتبار ما خواهد بود در صورتی که رابطه علیتیک امر واقعی و نفس الامری و مستقل از اعتبار میباشد هر چند به معنای دیگری در مقام مفاهیم ماهوی اعتباری نامیده میشود .
حقیقت این است که اطلاق علت بر ماده و صورت و اطلاق معلول بر مجموع آنها خالی از مسامحه نیست چنانکه قبلا نیز اشاره شد و اگر جسمی را که مستعد پذیرش صورت جدیدی است علت مادی برای موجود بعدی بنامیم از این نظر که زمینه پیدایش آن را فراهم میکند موجهتر است .
نکته دیگر آنکه با توجه به اصالت وجود و اینکه رابطه علیت در حقیقت میان دو وجود برقرار است روشن میشود که نمیتوان ماهیت چیزی را علت وجود آن دانست زیرا ماهیت بخودی خود واقعیتی ندارد تا علت برای چیزی واقع شود و همچنین نمیتوان ماهیتی را علت برای ماهیت دیگری بحساب آورد .
در اینجا ممکن است گفته شود که فلاسفه علت را به دو قسم تقسیم کردهاند علت ماهیت و علت وجود و برای قسم اول به علیتخط و سطح برای ماهیت مثلث و علیت ماده و صورت برای ماهیت جسم مثال زدهاند چنانکه برای قسم دوم علیت وجود آتش را برای وجود حرارت ذکر کردهاند پس معلوم میشود که بنظر ایشان در میان ماهیات هم نوعی رابطه علیت وجود دارد .
ولی این سخنان را باید از باب توسعه در اصطلاح تلقی کرد یعنی همانگونه که در وجود خارجی و عالم عینی رابطه علیت میان موجودات برقرار است و وجود خارجی معلول متوقف بر وجود خارجی علت میباشد نظیر این رابطه را در عالم ذهن هم میتوان تصور کرد و آن در جایی است که تصور یک ماهیت متوقف بر تصور معانی دیگری باشد چنانکه تصور معنای مثلث متوقف بر تصور معنای خط و سطح است ولی لازمه این توسعه در اصطلاح آن نیست که احکام علت و معلول حقیقی و عینی هم برای آنها ثابت باشد .
نظیر این توسعه را در مورد معقولات ثانیه فلسفی نیز میتوان یافت چنانکه امکان را علت احتیاج به علت دانستهاند در صورتی که نه امکان و نه احتیاج هیچکدام از امور عینی نیستند و رابطه علیتحقیقی و تاثیر و تاثر خارجی در میان آنها معنی ندارد تا یکی را علت و دیگری را معلول بشماریم در اینجا هم منظور این است که عقل با توجه به امکان ماهیت است که پی به نیاز آن به علت میبرد نه اینکه امکان که به عدم ضرورت وجود و عدم تفسیر میشود واقعیتی داشته باشد و از آن چیز دیگری بنام احتیاج به علت بوجود بیاید .
حاصل آنکه مبحثی که بعنوان علت و معلول و بنام یکی از اصیلترین مباحث فلسفی مطرح میشود و در خلال آن احکام خاصی برای علت و معلول بیان میگردد مخصوص به علت و معلول خارجی و رابطه حقیقی میان آنها است و اگر در موارد دیگری تعبیر علیت بکار میرود همراه با نوعی مسامحه و یا از باب توسعه در اصطلاح است
محال بودن دور
یکی از مطالبی که پیرامون رابطه علت و معلول مطرح میشود این است که هر موجودی از آن جهت که علت و مؤثر در پیدایش موجود دیگری است ممکن نیست در همان جهت معلول و محتاج به آن باشد و به دیگر سخن هیچ علتی معلول معلول خودش و از نظر دیگر علت برای علتخودش نخواهد بود و بعبارت سوم محال استیک موجود نسبت به دیگری هم علت باشد و هم معلول و این همان قضیه محال بودن علتهای دوری است که میتوان آن را از بدیهیات و دستکم از قضایای قریب به بداهت بشمار آورد و اگر موضوع و محمول آن درست تصور شود جای شکی در باره آن نخواهد ماند زیرا لازمه علیت بینیازی و لازمه معلولیت نیازمندی است و جمع بین نیازمندی و بینیازی در یک جهت تناقض است .
ولی ممکن است در این زمینه مانند بسیاری از قضایای بدیهی شبهههایی پیش بیاید که ناشی از عدم دقت در معنای موضوع و محمول قضیه باشد مثلا ممکن است کسی چنین توهم کند که اگر انسانی غذای خودش را تنها از راه کشاورزی بدست بیاورد به طوری که اگر محصول کشاورزی خودش نباشد از گرسنگی بمیرد در این صورت محصول مزبور از یک سوی معلول کشاورز و از سوی دیگر علت برای او خواهد بود پس کشاورز مفروض علت علتخودش و نیز معلول معلول خودش میباشد .
ولی صرفنظر از اینکه کشاورز علتحقیقی برای پیدایش محصول نیست و تنها علت اعدادی آن بشمار میرود محصول مزبور علت وجود کشاورز نیست بلکه از اموری است که دوام حیات وی توقف بر آن دارد و به دیگر سخن وجود کشاورز در زمان کاشت و برداشت علت است و معلول نیست و در زمان بعد معلول است و علت نیست و همچنین محصول مزبور در زمان پیدایشش معلول است و علت نیست و در زمانی که خوراک کشاورز قرار میگیرد علت است و معلول نیست پس علیت و معلولیت هر کدام از یک جهت نخواهد بود .
تنها چیزی که در اینگونه موارد میتوان گفت این است که موجودی در یک زمان علت اعدادی برای چیزی باشد که در آینده به آن نیاز دارد و منظور از دور محال چنین رابطهای نیست بلکه منظور این است که یک موجود از همان جهتی که علت و مؤثر در پیدایش چیز دیگری است محال است در همان جهت علیت و تاثیرش معلول و محتاج به آن باشد و بعبارت دیگر چیزی را به معلول بدهد که برای داشتن همان چیز محتاج به معلول باشد و میبایست از آن دریافت کند .
شبهه دیگر این است که ما میبینیم حرارت موجب پدید آمدن آتش میشود در صورتی که آتش نیز علتحرارت است پس حرارت علت علتخودش میباشد .
جواب این شبهه نیز روشن است زیرا حرارتی که علت پیدایش آتش میشود غیر از حرارتی است که در اثر آتش بوجود میآید و این دو حرارت هر چند وحدت بالنوع دارند ولی از نظر وجود خارجی دارای کثرت میباشند و منظور از وحدتی که در عنوان این قاعده آمده است وحدت شخصی است نه وحدت مفهومی و در حقیقت این شبهه از خلط بین وحدت مفهوم با وحدت مصداق یا از خلط بین دو معنای وحدت نشات گرفته است .
شبهات بیمایه دیگری نیز در سخنان بعضی از ماتریالیسستها و مارکسیستها مطرح شده که دقت در مفهوم قاعده و توجه به پاسخهایی که از دو شبهه مذکور داده شد ما را از ذکر و رد آنها بینیاز میکند
محال بودن تسلسل
معنای لغوی تسلسل این است که اموری به دنبال هم زنجیروار واقع شوند خواه حلقههای این زنجیر متناهی باشند یا نامتناهی و خواه میان آنها رابطه علیتی باشد یا نباشد ولی معنای اصطلاحی آن مخصوص اموری است که از یک طرف یا از هر دو طرف نامتناهی باشند و فلاسفه تسلسلی را محال میدانند که دارای دو شرط اساسی باشد یکی آنکه بین حلقات سلسله ترتیب حقیقی وجود داشته باشد و هر کدام واقعا بر دیگری مترتب باشد نه به حسب قرارداد و اعتبار و دیگر آنکه همه حلقات در یک زمان موجود باشند نه اینکه یکی از بین برود و دیگری بدنبال آن بوجود بیاید و از این روی حوادث غیر متناهی در طول زمان را ذاتا محال نمیدانند .
در عین حال مفهوم تسلسل در عرف فلسفه هم اختصاصی به علل ندارد و بسیاری از دلایلی که بر محال بودن آن اقامه کردهاند شامل تسلسل در اموری هم که رابطه علیت با یکدیگر ندارند میشود مانند برهانهای مسامته و تطبیق و سلمی که در کتب مفصل فلسفی ذکر گردیده و در آنها از مقدمات ریاضی استفاده شده هر چند مناقشاتی نیز پیرامون آنها انجام گرفته است .
ولی بعضی از براهین مخصوص سلسله علتها است مانند برهانی که فارابی اقامه کرده و به برهان اسد اخصر معروف شده است و تقریر آن این است اگر سلسلهای از موجودات را فرض کنیم که هر یک از حلقات آن وابسته و متوقف بر دیگری باشد به گونهای که تا حلقه قبلی موجود نشود حلقه وابسته به آن هم تحقق پذیر نباشد لازمهاش این است که کل این سلسله وابسته به موجود دیگری باشد زیرا فرض این است که تمام حلقات آن دارای این ویژگی میباشد و ناچار باید موجودی را در راس این سلسله فرض کرد که خودش وابسته به چیز دیگری نباشد و تا آن موجود تحقق نداشته باشد حلقات سلسله بترتیب وجود نخواهند یافت پس چنین سلسلهای نمیتواند از جهت آغاز نامتناهی باشد و بعبارت دیگر تسلسل در علل محال است .
نظیر آن برهانی است که بر اساس اصولی که صدرالمتالهین در حکمت متعالیه اثبات فرموده برای محال بودن تسلسل در علل هستیبخش اقامه میشود و تقریر آن این است بنا بر اصالت وجود و ربطی بودن وجود معلول نسبت به علت هستیبخش هر معلولی نسبت به علت ایجاد کنندهاش عین ربط و وابستگی است و هیچگونه استقلالی از خودش ندارد و اگر علت مفروض نسبت به علت بالاتری معلول باشد همین حال را نسبت به آن خواهد داشت پس اگر سلسلهای از علل و معلولات را فرض کنیم که هر یک از علتها معلول علت دیگری باشد سلسلهای از تعلقات و وابستگیها خواهند بود و بدیهی است که وجود وابسته بدون وجود مستقلی که طرف وابستگی آن باشد تحقق نخواهد یافت پس ناچار باید ورای این سلسله ربطها و تعلقات وجود مستقلی باشد که همگی آنها در پرتو آن تحقق یابند بنا بر این نمیتوان این سلسله را بیآغاز و بدون مستقل مطلق دانست .
تفاوت این دو برهان در این است که برهان اول در مطلق علتهای حقیقی جاری است علتهایی که لزوما باید همراه معلول موجود باشند ولی برهان دوم مخصوص علتهای هستیبخش است و در علل تامه هم نیز جاری میشود از آن نظر که مشتمل بر علتهای هستیبخش هستند
...
بخشی از فهرست مطالب مقاله راه شناختن رابطه علیت و مشخصات علت و معلول
حقیقت رابطه علیت
راه شناختن رابطه علیت
مشخصات علت و معلول
خلاصه
وابستگی معلول به علت
تلازم علت و معلول
تقارن علت و معلول
بقاء معلول هم نیازمند به علت است
احکام علت و معلول
نکاتی پیرامون علت و معلول
محال بودن دور
محال بودن تسلسل
دانلود تحقیق راه شناختن رابطه علیت و مشخصات علت و معلول