نویسنده: کارلوس فونتس
شاهکارهای ادبی گرچه در جهان کم نیستند،اما خلق اثری چون “آئورا”بدون شک، بینظیر است. “آئورا” داستانی است منسجم، عاری از اضافات و مملو از نانوشتهها. “آئورا ” را میتوان تلفیقی استادانه از شاعرانگی ، سینما و داستان دانست که نه تنها به پشتوانهی طرحی قوی بر پایههای خود ایستاده، بلکه موزون و دراماتیک پیش رفته است. در چیدمان و ساخت دراماتیک هر اثر، علاوه بر عناصر و اجزاء سازنده، آنچه برای یک اثر حیاتی است، موقعیتهایی است که هنرمند (نویسنده) برای پیشبرد داستانش خلق میکند. باید توجه داشت باایجاد و انتخاب اقدام به هر عمل در حیطهی داستان، زنجیره توالی رخدادها تا انتها دگرگون میشود و اینجاست که درایت نویسنده، تا پایانِ راه را باید محک بزند و یک قدم از مخاطبش جلوتر برود. روایت “آئورا” این گونه آغاز میشود: آگهی را در روزنامه میخوانی. می خوانی و باز می خوانی. انتخاب این راوی (تو راوی)بهترین انتخاب برای قصهی سرگشتگی شخصیت داستان است؛ چرا که نویسنده با ترفند چنین روایتگری، جملاتی خاص میسازد و مخاطب را در سرگشتگیهای راوی شریک میکند. راوی در چالشی مابین خودآگاه و ناخودآگاه دست و پا میزند. انتخاب تو راوی، زیرکانه، مخاطبش را در تعلیق دنیای فراواقعی دلپذیر و زجرآوری میبرد و تا انتها رهایش نمیکند. دوگانگی که راوی در آن اتمسفر و عمق تاریکی دست در گریبانش است به قطع با چنین راوی و روایتی داستان را از مرز داستان گذر میدهد و بعد از داستانی برای هر یک از مخاطبانش میسازد. جذابیت دیگر “آئورا” خلق تصاویری سینمایی با ذکر جزییاتی است که مخاطب را غرق در تجربههای راوی میکند .این فضاهای ماندگار و قابل تامل هرچند مضمون و اساس سورئال دارند اما بار سنگین و مضاعفی بر چیستی داستان نمیشوند. فراواقعیتی سوار بر داستان با روایت مناسب توی راوی وجود دارد و مادام رعب و وحشت ،هیجان و انتظار را همراه با لذت کشف تداعی می کند. در ابتدا، بیشترین توصیف از مکان و جزییات آن به خصوص، نمای بیرونی خانه، داستان را از یک فضای رئال متفاوت میکند .تراش سنگها ، قدیسان سنگی از شکل افتاده و پرندگان به گرد شانهشان و….وآدمهایی که خود را از پنجرهها کنار می کشند و…همه ورود به مکانی را خبر میدهند که سفر و کنکاشی درونی برای “مونترو” به همراه دارد. سنگهای سیاه با صورت انسان و حیوان، نماد جنبههای روحانی و حیوانی روان انسانیست که مهیا شده است برای عبور از هراس یقین. حتی درانجیل مسیح هم نماد حیوان برای قدیسان وجود داشته است. طبیعت درونی انسان به گفته “یونگ “در پرتو نور اشکار می گردد و در این داستان همواره بازی تاریکی و نور ادامه دارد. اتاق “مونترو” سقفی شیشهای دارد، در حالی که جاهای دیگر خانه، اتاقها و حتی باغچه، تاریک و گاهی در ظلمات توصیف میشوند. وجود پلهها و دالانهای تاریک و عبور از انها برای رسیدن به زنی در جستجوی جاودانگی به قطع مناسبترین انتخاب میتواند باشد، بخصوص که صداها نشان راه میشوند تا جایی که راوی می گوید:صداهایی که شنیده نمیشوند اما به هر حال واقعیاند و در جایی دیگر : درمییابی که باید او را با گوش دنبال کنی نه با چشم.
رمان زیبای آئورا