فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران


تحقیق در مورد روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه11

 

روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران برخلاف تمامى کشورهاى دنیا به گونه اى خاص تنظیم شده است. هر چند که به ظاهر به صورت تفکیک نسبى قوا تلقى مى شود، لیکن این روابط از ویژگى هاى خاصى برخوردار است که به خوبى آن را از سایر رژیم ها متمایز مى سازد.(4)

مفهوم تفکیک قوا در مقابل «وحدت قوا»(5) به کار مى رود. این تفکیک موجب پدیدارى سازمان هاى حاکم عدیده تخصصى مى گردد که هر کدام به انجام وظیفه خاص خود مشغول اند و هیچ یک از قوا حق انجام وظیفه قواى دیگر را ندارد. سنخیت قواى حاکم، هم چنین اقتضا مى کند که هر یک از قوا، بدون برترى و دخالت یکى در قلمرو اختیارات دیگرى، کار خود را انجام دهد و هیچ یک از قوا حق سؤال، استیضاح، عزل و انحلال یکدیگر را نداشته باشد. این چنین استقلالى را اصطلاحاً «تفکیک مطلق قوا»(6) مى گویند.

نظریه تفکیک مطلق قوا، در جریان تحولات تاریخى دست خوش تغییراتى شده است که دیگر نمى توان استقلال در مفهوم آن را چندان مشاهده کرد. خطر بالقوه و بالفعلى که از ناحیه قوه مجریه و زمام دارى آن ناشى مى شود، هم قواى دیگر را تحت الشعاع «ریاست گرایى»(7) اجرایى قرار مى دهد و هم این که آزادى و امنیت فردى را تهدید مى کند.(8) دلیل این مطلب این است که در اکثر کشورهاى دنیا در بحث ارتباط متقابل قوا، قوه مجریه مشمول بیش ترین نظارت ها از سوى دو قوه دیگر قرار مى گیرد.

قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، در تدوین قواى سه گانه، علاوه بر ضرورت همکارى قوا، براى تأمین اهداف کلى نظام از اندیشه مذکور به دور نبوده و مراتبى از ارتباط متقابل، توأم بانظارت و مسئولیت بین قواى حاکم را پیش بینى کرده است. در اصل 57 قانون اساسى ضمن برشمرن قواى سه گانه، مقرر مى دارد که این قوا مستقل از یکدیگرند. آن گاه در اصل 58 و 59 اِعمال قوه مقننه را منحصر به مصوبات مجلس شوراى اسلامى و در مسائل مهم از طریق همه پرسى و مراجعه مستقیم به آراى عمومى بیان داشته است. هم چنین در اصل 60 قانون اساسى، اِعمال قوه مجریه به استثناى برخى از آن که مستقیماً به عهده رهبرى قرار دارد، صرفاً از طریق رئیس جمهور و وزرا اجرا مى شود و در نهایت این که اِعمال قوه قضاییه (اصل 61) را نیز فقط به عهده دادگاه هاى دادگسترى قرار داده که باید براساس موازین اسلامى تشکیل و به حل و فصل دعاوى و ... بپردازد، اما نویسندگان قانون اساسى در سال 1358 در همان اصل 57 قانون اساسى، ضمن بیان استقلال قوا آورده بودند که : «... روابط بین قواى سه گانه توسط رئیس جمهور برقرار مى گردد.» و نیزدر اصل 113 قانون اساسى آمده بوده: «... مسئولیت اجراى قانون اساسى و تنظیم روابط قواى سه گانه و ریاست قوه مجریه جز در امورى که برعهده رهبرى است، به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

دانلود تحقیق کامل درمورد ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران

اختصاصی از فی موو دانلود تحقیق کامل درمورد ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران


دانلود تحقیق کامل درمورد ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 41
بخشی از توضیحات:

ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران

سخنرانى در مسجد الجواد

این مقاله مجموعه چند سخنرانى استاد شهید در مسجدالجواد است که در فروردین ماه پنجاه و هشت ایراد گردید و ازجمله آخرین کنفرانسهاى عمومى آن مرحوم به حساب مى‏آید. از آنجا که پاره‏اى از نکات طرح شده در این مجموعه گفتار،باآنچه که ایشان در مسجد فرشته بیان کرده‏اند،مشترک بوده است،لذا مواردى را که در سخنرانیهاى مسجد فرشته ذکر گردیده ‏بصورت پاورقى به این مقاله اضافه کرده ‏ایم.

بسم الله الرحمن الرحیم

در آغاز سخن به مضمون یک آیه از آیات کریمه قرآن اشاره‏میکنم که در حکم دیباچه این بحث‏خواهد بود.خداوند رحمان‏در سوره مبارکه مائده میفرماید:

الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون... (1)

آیه خطاب به مسلمانان میفرماید:اکنون دیگر کافران ازدین شما نا امید شده‏اند.آنها ناامیدند از اینکه بتوانند با دین شمامبارزه کنند.دشمنان شما شکست قطعى خورده‏اند و دیگر از ناحیه آنها خطرى شما را تهدید نمیکند.اما امروز که روز پیروزى است‏باید از چیز دیگرى ترس داشته باشید و آن ترس از منست.

مفسرین در تفسیر این آیه گفته‏اند منظور این است که ازاین پس خطر از درون شما را تهدید میکند نه از بیرون.یعنى که‏خطر بکلى رفع نشده بلکه تنها خطر دشمن خارجى از میان رفته‏است.

«از خدا ترسیدن‏»که در آیه آمده است‏بمعناى ترس ازقانون خداست،ترس از آنکه خداوند،نه با فضلش،بلکه با عدلش‏با ما رفتار کند.در دعاى ماثور از امام على(ع)میخوانیم:یا من‏لا یخاف الا عدله...اى کسیکه ترس از او ترس از عدالت اوست. در یک نظام عادلانه که در آن حقیقتا هیچ ظلم و اجحافى نسبت‏به‏هیچکس صورت نمیگیرد،انسان تنها از اجراى عدالت است که‏میترسد.ترس او از این خواهد بود که مبادا خطائى مرتکب شودکه مستحق مجازات گردد. اینست که میگویند ترس از خدا درنهایت امر بر میگردد به ترس از خود،یعنى به ترس از تخلفات وجرائم خود.

آنجا که میفرماید اى مسلمانان،در آستانه پیروزى و شکست‏خصم،دیگر از دشمن بیرونى نترسید،بلکه از دشمن درون ترس‏داشته باشید،به یک معنا با آن حدیث معروف که پیغمبر اکرم‏خطاب به جنگاورانى که از غزوه‏اى برمیگشتند بیان فرمود،ارتباطپیدا میکند.پیغمبر در آنجا فرموده بود:شما از جهاد کوچکترباز گشتید اما جهاد بزرگتر هنوز باقى است (2) .

مولوى میگوید:

اى شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمى زان بتر در اندرون

آیه‏اى که برایتان تلاوت کردم همراه آیه یازده از سوره رعد ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم... (3) اساس و بنیان‏مناسبى را تشکیل میدهند براى تحلیل تاریخ اسلام.

بررسى تاریخ اسلام نشان میدهد که بعد از وفات پیغمبرمسیر انقلاب اسلامى که آن حضرت ایجاد کرده بود عوض شد.دراثر رخنه افراد فرصت طلب و رخنه دشمنانى که تا دیروز با اسلام‏میجنگیدند،اما بعدها با تغییر شکل و قیافه خود را در صفوف‏مسلمانان داخل کرده بودند،مسیر این انقلاب و شکل و محتواى‏آن تا حدود زیادى عوض گردید،بدین ترتیب که از اواخر قرن اول‏هجرى،تلاشهائى آغاز شد تا از این انقلاب ماهیت اسلامى یک‏انقلاب ماهیتا قومى و عربى تعبیر بشود.وارثان میراث پیامبر به‏عوض این که اعتقاد داشته باشند که این اسلام و ارزشهاى اسلامى‏بود که پیروز گردید و بعوض آنکه به حفظ و تداوم دستاوردهاى‏انقلاب اسلامى با همان معیارها و با همان اصول اعتقاد داشته‏باشند،اعتقاد پیدا کردند به اینکه انقلاب ماهیتى قومى و عربى‏داشته و این ملت عرب بوده است که با ملل غیر عرب جنگیده وآنها را شکست داده است.بدیهى است که همین امر براى ایجادشکاف در درون جامعه اسلامى کافى بود.

در برابر این جریان گروهى به حق ادعا کردند که آنچه شمابعنوان اسلام مطرح میکنید اسلام واقعى نیست،زیرا در اسلام‏حقیقى،مسائل قومى و نژادى محلى از اعراب ندارد.از سوى دیگرگروهى نیز این مسئله را مطرح کردند که حالا که پاى قومیت در میان است چرا قوم عرب؟چرا ما نباید سرورى و آقائى داشته باشیم؟ به این ترتیب نطفه جنگهاى قومى و نژادى و یا به اصطلاح امروزناسیونالیستى و راسیستى در میان امت مسلمان بسته شد.

تاریخ دو سه قرن اولیه اسلام،مالامال از جدالها و نزاعهابین نژادهاى عرب،ایرانى،ترک،اقوام ما وراء النهر و...است. در ابتدا،در دوره بنى امیه،نژاد عرب روى کار آمد.بنى عباس که‏به خلافت رسیدند،با آنکه عرب بودند اما چون با بنى امیه ضدیت‏داشتند،ایرانیها را تقویت کردند و زبان و خط فارسى را رواج‏دادند.بعدها متوکل عباسى،هم بدلیل آنکه پیوندى با نژادترک پیدا کرده بودند (4) و هم از آن جهت که میخواست‏خودش‏را از شر ایرانیها خلاص کند ترکها را بر امور مسلط کرد،و اعراب‏و ایرانیها را زیر دست قوم ترک قرار داد.

امروز نیز ما درست در وضعى قرار داریم نظیر اوضاع ایام آخرعمر پیامبر،یعنى وقتى که آیه الیوم یئس الذین...نازل شد.پیام‏قرآن به ما نیز این است که حالا که بر دشمن بیرونى پیروز شده‏ایدو نیروهاى او را متلاشى کرده‏اید،دیگر از او ترسى نداشته باشید،بلکه اکنون باید از خود ترس داشته باشید،از منحرف شدن نهضت‏و انقلاب است که باید ترس داشته باشید.اگر ما با واقع بینى و دقت‏کامل با مسائل فعلى انقلاب مواجه نشویم و در آن تعصبات وخودخواهى‏ها را دخالت دهیم،شکست انقلابمان بر اساس قاعده‏«و اخشون‏»و براساس قاعده‏«ان الله لا یغیر...»حتمى الوقوع خواهد بود،درست‏به همانگونه که نهضت صدر اسلام نیز بر همین اساس‏با شکست روبرو شد.

اصلى که در بسیارى از موارد صدق میکند این است که نگه‏داشتن یک موهبت از بدست آوردنش اگر نگوئیم مشکلتر،مطمئناآسانتر نیست.قدما میگفتند جهان گیرى از جهاندارى ساده‏تر است. و ما باید بگوئیم انقلاب ایجاد کردن از انقلاب نگاهداشتن سهلتراست.در همین انقلاب خودمان بوضوح میبینیم که از وقتى که به‏اصطلاح شرایط سازندگى پیش آمده،آن نشاط و قوت و قدرتى را که‏انقلاب در حال کوبیدن دشمن بیرونى داشت،تا حدود زیادى ازدست داده و یک نوع تشتت و تفرقه در آن پیدا شده است.البته‏این تفرقه یک امر غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینى نبود،از قبل‏حدس زده میشد که با رفتن شاه آن وحدت و یک پارچگى که درمیان مردم بود تضعیف شود.

از اینجا معلوم میشود که بررسى ماهیت این انقلاب بعنوان‏یک پدیده اجتماعى ضرورت اساسى دارد.ما میباید انقلاب خودمان‏را بشناسیم و همه جنبه‏هایش را به بهترین نحو تحلیل کنیم.تنهابا این شناختن و تحلیل کردن است که امکان تداوم بخشیدن به‏انقلاب و امکان حفظ و نگهدارى آنرا پیدا خواهیم کرد.

لازم است ابتدا یک بحث کلى درباره انقلابها مطرح کنیم‏و بعد از آن،انقلاب ایران را بطور اخص مورد بررسى قرار دهیم‏در اولین قدم باید ببینیم انقلاب یعنى چه؟انقلاب عبارتست ازطغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین،علیه نظم حاکم‏موجود براى ایجاد نظمى مطلوب.به بیان دیگر انقلاب از مقوله‏عصیان و طغیان است علیه وضع حاکم،بمنظور استقرار وضعى دیگر (5) باین ترتیب معلوم میشود که ریشه هر انقلاب دو چیز است، یکى‏نارضائى و خشم از وضع موجود،و دیگر آرمان یک وضع مطلوب، شناختن یک انقلاب یعنى شناخت عوامل نارضائى و شناخت آرمان‏مردم.

در مورد انقلابها بطور کلى دو نظریه وجود دارد،یک نظریه‏این است که اصلا همه انقلابهاى اجتماعى عالم،اگر چه در ظاهرممکنست‏شکلهاى مختلف و متفاوتى داشته باشد،روح و ماهیتشان‏یکى است.پیروان این نظریه میگویند تمام انقلابها در دنیا،چه‏انقلاب صدر اسلام چه انقلاب کبیر فرانسه،جه انقلاب اکتبر و یاانقلاب فرهنگى چین و...با اینکه شکلهایشان فرق میکند در واقع‏یک نوع انقلاب بیشتر نیستند.در ظاهر به نظر میرسد که یک‏انقلاب مثلا علمى است و دیگرى سیاسى است،یکى دیگر انقلاب‏مذهبى و قس علیهذا،با این حال روح و ماهیت همه اینها یک‏چیز بیشتر نیست،روح و ماهیت تمام انقلابها اقتصادى و مادى‏است.

انقلابها از این جهت درست‏شبیه یک بیمارى است که درموارد مختلف آثار و علائم متفاوت و مختلفى نشان میدهد،امایک طبیب و پزشک میفهمد که همه این علائم مختلف و متفاوت و همه این نشانه‏ها و آثار که بظاهر مختلفند یک ریشه بیشترندارند.این آقایان میگویند در همه انقلابها،در واقع نارضائیها درنهایت امر بیک نارضائى برمیگردند خشم‏ها نیز همگى بیک خشم،و آرمانها نیز همگى بیک آرمان منتهى میشوند.تمام انقلاب‏هاى‏دنیا در واقع انقلاب‏هاى محرومان است علیه برخوردارها.ریشه‏همه انقلابها در آخر بمحرومیت‏برمیگردد. (6)

در زمان ما این مسئله-تکیه بر روى منشا طبقاتى انقلاب‏ها-رواج بسیار پیدا کرده و حتى کسانى هم که از مفاهیم اسلامى‏سخن میگویند و دم از فرهنگ اسلامى میزنند،خیلى زیاد روى‏مسئله مستضعفین،استضعافگرى و استضعاف شدگى تکیه میکنند. بطورى که این افراط بنوعى تحریف و انحراف کشیده شده است.

پیروان نظریه دوم میگویند،بخلاف آنچه معتقدان نظر اول‏ادعا میکنند،همه انقلاب‏ها ریشه مادى صرف ندارد.البته ممکن‏است ریشه پاره‏اى از انقلابها دو قطبى شدن جامعه از نظر اقتصادى‏و مادى باشد،و یک شاهد مثال در اینمورد تعبیر حضرت امیر(ع) است در خطبه‏اى که بمناسبت آغاز خلافت ایراد فرمود. (7) .

امام علیه السلام در این خطبه از کظه ظالم-سیرى و اشباع‏ظالم-و سغب مظلوم-گرسنه ماندن مظلوم-نام میبرد.یعنى‏دو قطبى شدن جامعه و تقسیم آن بمعدودى افراد سیر و کثیرى‏افراد گرسنه.سیرى که از شدت پرخورى ثقل کرده و باصطلاح تخمه(سوء هاضمه)پیدا میکند و گرسنه‏اى که از شدت محرومیت‏شکمش‏به پشتش مى‏چسبد.

بر طبق نظر دوم درباره انقلاب‏ها،تقسیم جامعه از نظراجتماعى و اقتصادى به دو قطب محروم و مرفه شرط ضرورى پیدایش‏انقلاب نیست.بسا ممکن است انقلابى خصلت انسانى محض‏داشته باشد.طغیان به جهت گرسنگى،اختصاص بانسان ندارد. حیوان هم اگر خیلى گرسنه بماند بسا هست که علیه انسان یا حیوانهاى‏دیگر و یا حتى علیه صاحبش طغیان میکند.حال آنکه در بسیارى‏موارد انقلابها صرفا خصلت انسانى داشته‏اند.انقلاب هنگامى‏مى‏تواند انسانى باشد که ماهیتى آزادیخواهانه و ماهیتى‏سیاسى داشته باشد نه ماهیتى اقتصادى.چون این امکان هست درجامعه‏اى شکم‏ها را سیر بکنند و گرسنگى‏ها را تا حدى و یا بطور کلى‏از بین ببرند،ولى بمردم حق آزادى ندهند،حق دخالت در سرنوشت‏خود و حق اظهار نظر و اظهار عقیده را از آنها سلب بکنند.مى‏دانیم‏که هیچ کدام از این مسائل به عوامل اقتصادى مربوط نیستند. در چنین جامعه‏اى،مردم براى کسب این حقوق از دست رفته‏قیام میکنند و انقلاب براه میاندازند و به این ترتیب انقلابى نه‏با ماهیت اقتصادى بلکه با ماهیتى دمکراتیک و لیبرالى بوجودمیآورند.

علاوه بر دو نوع ماهیتى که ذکر کردیم،انقلاب میتواندماهیتى اعتقادى و ایدئولوژیک داشته باشد.بدین معنى که مردمى‏که به یک مکتب ایمان و اعتقاد دارند و به ارزشهاى معنوى آن‏مکتب،شدیدا وابسته هستند،وقتیکه مکتب خود را در معرض آسیب میبینند و وقتى آنرا آماج حمله‏هاى بنیان برافکن میبینند،خشمگین و ناراضى از آسیبهائى که بر پیکر مکتب وارد شده و درآرمان برقرارى مکتب بطور کامل و بى نقص،دست‏به قیام میزنند. انقلاب این مردم ربطى به سیر یا گرسنه بودن شکمشان و یا ارتباطى‏با داشتن یا نداشتن آزادى سیاسى ندارد،چرا که ممکن است اینان‏هم شکمشان سیر باشد و هم آزادى سیاسى داشته باشند اما از آنجاکه مکتبى را که در آرزو و آرمان آن هستند،استقرار نیافته میبینند،برمیخیزند و قیام میکنند.

اگر بخواهیم عوامل ایجاد انقلاب را دسته بندى کنیم،باین‏نتیجه میرسیم که عامل ایجاد قیام‏ها یا از نوع عامل اقتصادى ومادى است،یعنى قطبى شدن جامعه و تقسیم آن به دو قطب مرفه‏و محروم،و برخوردار و بى‏نصیب است که سبب قیام میگردد.

طبعا آرمان چنین قیامى هم رسیدن بجامعه ایست که در آن‏از این شکافهاى طبقاتى اثرى نباشد،یعنى رسیدن بجامعه‏اى بى‏طبقه.و یا عامل آن،وجود خصلت‏هاى آزادیخواهانه در بشر است. یکى از ارزشهاى والاى انسانى همین خصوصیت آزادیخواهى اوست‏یعنى براى یک انسان،آزاد بودن و آقا بالا سر نداشتن از هر اندازه‏ارزش مادى ارجمندتر است (8) .

در نامه دانشوران نوشته‏اند،بو على سینا در وقتیکه شغل‏وزارت همدان را داشت (9) روزى با دبدبه و کبکبه وزارت از راهى میگذشت اتفاقا دید کناسى در کنار دیوارى مشغول خالى کردن‏چاه است.کناس ضمن کار این شعر را با خود زمزمه میکرد:

گرامى داشتم اى نفس از آنت که آسان بگذرد بر دل جهانت

بوعلى از دیدن وضع کناس و شعرى که میخواند بخنده افتادبا خود فکر کرد این بابا با این شغل پستى که براى خودش‏انتخاب کرده،تازه هنوز سر نفس خود منت میگذارد که من تو رامحترم شمردم.دستور داد کناس را بحضورش بیاورند.بعد رو به اوکرد و گفت،انصاف اینست که هیچ کس در دنیا به اندازه تونفس خودش را گرامى نداشته است.کناس نگاهى بدبدبه و کبکبه‏بوعلى کرد،فهمید که او وزیر است،جواب داد،شغل من با همه‏پستى که دارد بمراتب شریفتر از شغل تو است تو ناچارى هر روز که‏پیش پادشاه میروى تا بحد رکوع در جلوى او خم شوى،حال آن‏که من آزادم و نیاز به بندگى کسى ندارم،نوشته‏اند بوعلى باشرمسارى از کناس جدا شد و رفت.

آنچه که کناس بر زبان آورد،حکایت از واقعیتى میکند که‏در فطرت هر انسانى قرار دارد.این فطرت آزادگى انسان است که‏کناسى را،به خم شدن در برابر یک جبار،یک پادشاه،و یا یک‏انسان مثل خود ترجیح میدهد،و لو هر قدر هم که انجام چنین‏کارى مزایاى مادى بدنبال داشته باشد.در نقطه مقابل انسان ازاین جهت،حیوان قرار دارد که این مسئله برایش مطرح نیست،حیوان تنها میخواهد شکمش سیر باشد و دیگر هیچ،حال آنکه‏یک انسان آزادگى را به هر چیز دیگر ترجیح میدهد.

باین ترتیب بسیار طبیعى است که عامل حرکت ملتى،عامل‏سیاسى باشد نه عامل اقتصادى، و مادى.انقلاب فرانسه بعنوان‏مثال،از این قبیل انقلابهاست،بعد از آنکه فیلسوفان و حکمائى‏نظیر روسو آنهمه تبلیغ درباره آزادى و آزادى خواهى و حیثیت‏انسانى و حریت و ارزشهاى آن کردند،زمینه قیام را آماده ساختند ومردم که بیدار شده بودند،براى کسب آزادى انقلاب کردند.

عامل سوم ایجاد انقلابها،عامل آرمان خواهى و عقیده طلبى‏است،انقلابهاى اصطلاحا ایدئولوژیک.اینگونه انقلابها جنگ‏عقایدند نه جنگ اقتصادى در مظهر عقاید.جنگهاى مذهبى نمونه‏خوبى از نبردهائى است که بر سر عقیده و آرمان بر پا میگردد.قرآن‏نیز بر این نکته تکیه میکند،در آیه سیزدهم سوره آل عمران نکته‏ظریفى مندرج است.آیه مربوط بجنگ مسلمانان با کفار در غزوه‏بدر است.آنجا که آیه از مؤمنان نام میبرد،جنگ آنان را جنگ‏ایدئولوژیک و جنک عقیده مینامد.حال آنکه از جنگ کافران بجنگ‏عقیده تعبیر نمیکند.آیه میفرماید:

قد کان لکم آیة فى فئتین التقتا فئة تقاتل فى سبیل الله و اخرى کافرة (10)

در برخوردى که میان دو گروه روى داد،عبرت و نشانه‏اى‏براى شما وجود دارد،یک گروه از اینان در راه خدا یعنى براى‏ایمان و عقیده‏شان میجنگیدند،و اما آن گروه دیگر کافر بودند. آیه‏نمیگوید که گروه دوم نیز در راه عقیده نبرد میکردند،زیرا جنگ آنهاواقعا ماهیت ایمانى نداشت،حمایت امثال ابو سفیان از بتها،بدلیل‏اعتقاد به بتها نبود چرا که ابو سفیان میدانست اگر نظم تازه‏اى‏مستقر شود،از قدرت و شوکت او چیزى باقى نمیماند،او در واقع‏از منافع خودش دفاع میکرد نه از اعتقاداتش.

اکنون نهضت ما با این پرسش روبروست که،اساسا انقلاب‏ایران چه ماهیتى دارد؟آیا ماهیت طبقاتى دارد؟آیا ماهیت‏لیبرالیستى دارد؟آیا ماهیت ایدئولوژیکى و اعتقادى و اسلامى‏دارد؟ آنهائى که معتقدند تمام انقلابها ماهیت مادى و طبقاتى‏دارد،میگویند واقعیت این است که انقلاب ایران قیام محرومین‏علیه مرفه‏ها بوده است.یعنى در ایران دو طبقه در مقابل یکدیگرایستاده‏اند،طبقه اغنیا و طبقه فقرا و این انقلاب اگر میخواهد ادامه‏پیدا کند میباید همین مسیر را بپیماید.آن عده‏اى هم که خود رامسلمان میدانند اما شبیه ایندسته مى‏اندیشند،سعى مى‏کنند به‏قضیه رنگ اسلامى بزنند.اینها مى‏گویند بحکم آیه و نرید ان نمن‏على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن‏لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون... (11) اسلام هم تاریخ را بر اساس دو قطبى شدن جامعه‏ها و جنگ‏استضعاف‏گر و استضعاف شده و پیروزى استضعاف شده بر استضعاف‏گرتفسیر میکند.این انقلاب هم یک نمونه از آنها است.

اما در قرآن نکته ظریفى وجود دارد که این آقایان از آن‏غافل شده‏اند و آن نکته این است: اسلام جهت گیرى نهضتهاى‏الهى را بسوى مستضعفین میداند اما خاستگاه هر نهضت و هرانقلاب را صرفا مستضعفین نمى‏داند.یعنى بر خلاف مکتب مادى که میگوید اصلا نهضت فقط و فقط بدوش محرومان است و به‏سود آنها است علیه طبقات مرفه،اسلام نهضت پیامبران را به سودمحرومان میداند اما آنرا منحصرا بدوش محرومان نمیداند.عدم‏درک این تفاوت میان جهت‏گیرى و میان خاستگاه انقلاب،منشابسیارى از اشتباهات شده است.

آنهائى که عامل مادى را در انقلاب دخیل و مؤثر میدانندانقلابها را بالذات اجتماعى مى‏دانند. یعنى میگویند انقلاب ریشه‏اى در ساختمان انسانها ندارد،بلکه ریشه‏اى در تغییرات اجتماعى‏دارد.حال آن که اسلام بعکس بر روى فطرت انسان‏ها و انسانیت‏آنها تکیه مى‏کند. بهمین جهت است که اسلام مخاطب خود رامنحصرا محرومان قرار نمیدهد مخاطب اسلام همه گروهها و طبقات‏اجتماعى هستند،حتى همان طبقات مرفه و استضعاف‏گر نیز طرف‏خطاب هستند.زیرا از نظر جهان‏بینى اسلامى در درون هر استضعاف‏گرى،در درون هر فرعونى از فرعون‏ها،یک انسان در غل و زنجیرقرار دارد.در منطق اسلام فرعون فقط بنى‏اسرائیل را به زنجیرنکشیده بلکه یک انسان را در درون خودش نیز به زنجیر کشیده‏است، انسانى که داراى فطرت الهى است و ارزشهاى الهى رادرک مى‏کند،اما در زندان این فرعون بیرونى است.و لهذامى‏بینیم که پیامبران در آغاز دعوتشان و در شروع مبارزه علیه‏طاغوت‏ها، ابتدا سراغ آن انسان بزنجیر کشیده شده در درون‏فرعونها میروند،با این نیت که آن انسان را علیه فرعون حاکم‏برانگیزانند تا باین طریق بتوانند از درون انقلاب ایجاد کنند.البته‏موفقیت در اینجا بآن نسبت که فردى انسان درونیش در زنجیرنباشد،نیست.قرآن در خصوص اینگونه انقلاب‏هاى درونى‏مى‏فرماید:

و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه...(28-مؤمن)

مى‏فرماید انسانى از همان ملاء فرعون،از همانها که ازنظر امکانات زندگى در رفاه کامل بسر میبرند و از نظر این که درطبقه استثمارگر و در طبقه استضعاف‏گر هستند با حاکم و با فرعون‏همکار و همدست و هم اندیشه‏اند،در میان چنین افرادى،مردى‏پیدا میشود که، بموسى ایمان میآورد و بحمایت از او برمیخیزد.

زن فرعون نیز از آن نمونه افرادى است که در طبقه حاکم‏قرار دارند اما با شنیدن سخن حق وجدانشان بیدار میشود و به‏نداى حق لبیک میگویند.زن فرعون با قبول دعوت موسى علیه‏فرعون قیام میکند،او در ابتدا غل و زنجیر را از پاى آن انسانى که‏در درونش بزنجیر کشیده شده پاره کرد و بعد از آزاد کردن خودانسانیش علیه فرعون که هم شوهرش بود و هم سمبل نظام جورو ظلم،طغیان کرد.

این قیام،قیام فردى از گروه قبطیان بسود سبطیان بودسبطیها انسانهائى هستند که از ناحیه انسانهاى دیگر-قبطیهابزنجیر کشیده شده‏اند،اما خودشان انسان درون خود را بزنجیرنکشیده و یا آن که کمتر اسیر کرده‏اند.قهرا دعوت موسى در میان‏ایشان-سبطیها-که در واقع محرومان جامعه بحساب میآمدند،داوطلب بیشترى داشت،درست همانطور که دعوت پیامبر اسلام‏بیشتر از طرف محرومان پذیرفته شد و از طبقات مرفه گروه کمترى بآن‏لبیک گفتند.در زمان ما نیز استقبال محرومین از انقلاب اسلامى‏بیشتر بود زیرا این انقلاب بسود مستضعفین و در جهت‏خیرمستضعفین یعنى در جهت عدالت است و قهرا چون در جهت استقرارعدالت است لازم است نعمت‏هائى که در دست عده‏اى احتکار شده‏از آنها گرفته شود و در اختیار آنها که محرومند قرار بگیرد.طبیعى است که براى آنکس که باید حقش را بگیرد،قضیه هم فال است‏و هم تماشا.یعنى هم پاسخ‏گر بفطرتش است و هم چیزى نصیبش‏شده است.ولى آن کس که باید نعمتها را پس بدهد،البته‏بفطرتش پاسخ میگوید ولى باید پا روى مطامعش بگذارد.ازاینجهت‏براى این فرد پذیرفتن نظم تازه بسیار مشکل است و درست‏بهمین دلیل،میزان موفقیت در میان این طبقه کم است.

در تفسیر و تحلیل انقلاب ما،گروهى معتقد به تفسیر تک‏عاملى هستند.مى‏گویند تنها یک عامل در ایجاد این انقلاب‏دخیل بوده است.البته در میان این گروه سه نظر مختلف وجود دارد. یک دسته عامل را صرفا مادى و اقتصادى،دسته‏اى دیگر عامل راتنها آزادى خواهى و دسته سوم عامل را فقط اعتقادى و معنوى‏مى‏دانند.در مقابل این گروه،گروه دیگرى قرار دارند که معتقدندانقلاب تک عاملى نبوده بلکه در تکوین و ایجاد این انقلاب هر سه‏عامل بصورت مستقل دخالت داشته‏اند و در آینده،این انقلاب باهمکارى و ائتلاف این سه عامل است که تداوم پیدا مى‏کند وبثمر میرسد.

اما در کنار این نظرات،نظر دیگرى وجود دارد که خود مانیز موافق آن هستیم.در اینجا کوشش مى‏کنیم تا حد امکان نظراخیر را تشریح کنیم.انقلاب ایران به اعتراف بسیارى یک انقلاب‏مخصوص به خود است‏یعنى براى آن نظیرى در دنیا نمیتوان‏پیدا کرد.در مورد یگانه بودن انقلاب گروهى که بوجود سه عامل‏مستقل معتقدند میگویند ما در دنیا هیچ انقلابى نداریم که‏این سه عامل در آن دوش بدوش یکدیگر حرکت کرده باشد. ما نهضت‏هاى سیاسى داریم ولى طبقاتى نبوده‏اند،نهضت‏هاى طبقاتى داریم اما سیاسى نبوده‏اند.و بالاخره اگر هر دو این عامل‏وجود داشته‏اند،از عوامل معنوى و مذهبى خالى بوده‏اند.باین‏ترتیب این گروه نیز نظر ما را در مورد منحصر بفرد بودن این انقلاب‏بنحوى مى‏پذیرند.از نظر ما این انقلاب اسلامى بوده است،امامنظور از اسلامى بودن باید روشن گردد.بعضى‏ها فکر میکنند مقصوداز اسلام تنها همان معنویتى است که در ادیان بطور کلى و از جمله‏در اسلام وجود دارد.گروه دیگر میپندارند اسلامى بودن بمعناى‏رواج مناسک مذهبى و آزاد بودن انجام عبادات و آداب شرعى‏است.اما با وجود این تعبیرات،لا اقل بر ما روشن است که اسلام‏معنویت محض،آن چنان که غربیها درباره مذهب میاندیشند،نیست.این حقیقت نه تنها درباره انقلاب فعلى،بلکه در موردانقلاب صدر اسلام نیز صادق است.

انقلاب صدر اسلام در همان حال که انقلابى مذهبى واسلامى بود،در همان حال انقلابى سیاسى نیز بود،و در همان حال‏که انقلابى معنوى و سیاسى نیز بود،انقلابى اقتصادى و مادى‏نیز بود یعنى حریت،آزادگى،عدالت،نبودن تبعیضهاى اجتماعى‏و شکاف‏هاى طبقاتى در متن تعلیمات اسلامى است.در واقع هیچ‏یک از ابعادى که در بالا بآنها اشاره کردیم،بیرون از اسلام‏نیستند.راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است که نه تنها به‏عامل معنویت تکیه داشته،بلکه آندو عامل دیگر-مادى و سیاسى-را نیز با اسلامى کردن محتواى آنها،در خود قرار داده است. فى المثل،مبارزه براى پر کردن شکافهاى طبقاتى،از تعالیم اساسى‏اسلام محسوب مى‏شود،اما این مبارزه با معنویتى عمیق توام وهمراه است.

از سوى دیگر روح آزادى خواهى و حریت در تمام دستورات اسلامى به چشم میخورد.در تاریخ اسلام با مظاهرى روبرو مى‏شویم‏که گوئى به قرن هفدهم-دوران انقلاب کبیر فرانسه-و یا قرن‏بیستم-دوران مکاتب مختلف آزادیخواهى-متعلق است.

داستانى که جرج جرداق از خلیفه دوم نقل میکند و آن رابا کلام امیر المؤمنین مقایسه میکند در این زمینه نمونه خوبى است. مشهور است در وقتى که عمرو عاص حاکم مصر بود، روزى پسرش‏با فرزند یکى از رعایا دعوایش میشود،در ضمن نزاع پسر عمروعاص سیلى محکمى بگوش بچه رعیت میزند.رعیت و پسرش براى‏شکایت پیش عمرو عاص مى‏روند، رعیت مى‏گوید پسرت به پسر من‏سیلى زده و طبق قوانین اسلامى ما آمده‏ایم تا انتقام بگیریم.عمروعاص اعتنائى به حرف او نمیکند و هر دو را از کاخ بیرون مى‏کند. رعیت غیرتمند و پسرش براى دادخواهى راهى مدینه میشوند ویکسر بنزد خلیفه دوم مى‏روند.در حضور خلیفه رعیت‏شکایت میکندکه این چه عدل اسلامى است که پسر حاکم،پسر مرا سیلى مى‏زندو حق دادخواهى را هم از ما میگیرد.عمر دستور احضار عمرو عاص‏و پسرش را مى‏دهد، بعد از پسر رعیت مى‏خواهد که در حضور اوسیلى پسر عمرو عاص را تلافى کند.آنگاه رو به عمرو عاص مى‏کند ومى‏گوید:

«متى استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احرارا»

از کى تا بحال مردم را برده خودت قرار داده‏اى و حال آنکه‏از مادر آزاد زائیده شده‏اند.

با مقایسه با انقلاب فرانسه،مى‏بینیم که درست همین طرزتفکر روح آن انقلاب را تشکیل میدهد از جمله این اعتقاد که‏«هر کس از مادر آزاد زائیده میشود و بنابر این آزاد است‏»ازاصول اساسى انقلاب فرانسه بشمار میرود.باز در تاریخ اسلام مى‏خوانیم وقتى مجاهدان صدر اسلام در قادسیه با لشکر رستم‏فرخزاد فرمانده سپاه ایران روبرو میشوند رستم در شب اول زهرة‏بن عبد الله سر کرده سپاه اسلام را بنزد خود میطلبد و به او پیشنهادصلح مى‏کند،باین صورت که پولى بگیرند و برگردند سرجاى خود. این داستان را ما در کتاب داستان راستان نقل کرده‏ایم (12) و در اینجاقسمتى از آنرا که به بحث مربوط مى‏شود ذکر مى‏کنیم.

رستم با غرور و بلند پروازى-که مخصوص خود او بودگفت:شما همسایه ما بودید،ما بشما نیکى مى‏کردیم شمااز انعام ما بهره‏مند مى‏شدید و گاهى که خطرى شما راتهدید مى‏کرد ما از شما حمایت و شما را حفظ مى‏کردیم‏تاریخ گواه این مطلب است.سخن رستم که به اینجا رسیدزهره گفت:همه اینها که گفتى صحیح است،اما تو بایداین واقعیت را درک کنى که امروز غیر از دیروز است مادیگر آن مردمى نیستیم که طالب دنیا و مادیات باشیم،مااز هدفهاى دنیائى گذشته‏ایم،هدفهاى آخرتى داریم...

بعد رستم از زهره مى‏خواهد که در اطراف هدفها و دین‏خودشان توضیحاتى باو بدهد و زهره در جواب مى‏گوید:

اساس و پایه و رکن آن(دین)دو چیز است،شهادت به‏یگانگى خدا و شهادت به رسالت محمد و اینکه آنچه اوگفته است از جانب خداست.رستم مى‏گوید اینکه عیب‏ندارد دیگر چه؟دیگر آزاد ساختن بندگان خدا،از بندگى‏انسان‏هائى مانند خود. (13) و دیگر اینکه مردم همه از یک‏پدر و مادر زاده شده‏اند،همه فرزندان آدم و حوا هستند،بنابراین همه برادر و خواهر یک دیگرند... (14)

سپس زهره سایر اهداف را تشریح مى‏کند.غرضم از ذکراین داستان نشان دادن این نکته بود که تعلیمات لیبرالیستى درمتن تعالیم اسلامى وجود دارد (15) .

این گنجینه عظیم از ارزشهاى انسانى که در معارف اسلامى‏نهفته بود،تقریبا از سنه بیست‏به بعد در ایران بوسیله یک عده ازاسلام شناسهاى خوب و واقعى وارد خود آگاهى مردم شد. یعنى‏بمردم گفته شد،اسلام دین عدالت است،اسلام با تبعیضهاى طبقاتى‏مخالف است،اسلام دین حریت و آزادى است.به این ترتیب علاوه بر معنویت،آرمانها و مفاهیم دیگر نظیر برابرى، آزادیخواهى،عدالت و...رنگ اسلامى به خود گرفت و در ذهن مردم جایگزین‏شد.درست‏به دلیل جاى گزینى این مفاهیم در ذهن توده بود که‏نهضت اخیر ما نهضتى شامل و همه‏گیر شد.فکر نمى‏کنم درشامل بودن این نهضت‏بتواند کسى تردید کند.نهضت مشروطه‏یک نهضت‏شهرى بود نه روستائى اما این نهضت هم روستائى بودهم شهرى.شهرى و روستائى، محروم و ثروتمند،کارگر و کشاورز،بازارى و غیر بازارى،روشنفکر و عامى،همه و همه در این نهضت‏شرکت کرده بودند و این بدلیل اسلامى بودن نهضت‏ بود که همه‏گروههاى مختلف در یک مسیر و یک صف قرار گرفتند (16) .

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران

دانلود مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى


دانلود مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى

 

مشخصات این فایل
عنوان: انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 49

این مقاله در مورد انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى می باشد .

 

بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى

چرا اتحاد ملی و انسجام اسلامی
در پیام های نوروزی رهبر معظم انقلاب که از سال 1369 خطاب به مردم و مسوولان کشور ایراد می شود، هر سال با نام وعنوانی مشخص گردیده است. این نامگذاری ها گاه با لحاظ مناسبت خاص آن سال و همچنین درک شرایط کشور همراه بوده که نامگذاری سال 79 به نام رفتار علوی که نخستین روزهای فروردین آن سال مصادف با عید غدیر بود و یا سال امام خمینی( ره( که به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد بنیانگذار انقلاب اسلامی همایشی بین المللی بر پاگردیده بود وهمچنین نامگذاری سال 48 به همبستگی ملی و مشارکت عمومی که در آن انتخابات سرنوشت .....(ادامه دارد)

الزامات و راهکارها
برای جامه عمل پوشانیدن به «اتحاد ملی وانسجام اسلامی» باید به الزاماتی تن داد و راهکارهایی را درمسیر اجرایی شدن قرار داد. این موضوع باید به عنوان یکی از محوری ترین فصل های دکترین امنیت ملی کشور، دردستور کار قوای سه گانه، نهادهای کشور دررسانه های جمعی قرار گیرد. درگام اول، ضرورت اتحاد ملی و انسجام اسلامی باید به گونه ای تبیین وتشریح گردد که خود به خود در زمره مطالبات عمومی در آمده و جامعه آن را پیگیری نماید.
درمرحله بسط و گسترش اتحاد ملی و انسجام اسلامی، باید یارانه های امنیتی را با دست و دلبازی هرچ تمام تر هزینه کرد چرا که هیچ منفعتی، همپای وحدت ملی و انسجام اسلامی نیست.....(ادامه دارد)

رمز استحکام و پایداری وحدت اسلامی
گسست ناپذیری وحدت مسلمین علی‌رغم تلاش‌های مستمر اجانب به دلیل پیوند دلهای پاک و خدایی است:وحدت مسلمانان برخاسته از پیوند دلهای پاک و خدایی آنهاست. لذا این پیوند روحی گسست ناپذیر و محکم است و تا چنین است توطئه‌های غربی‌ها ره به جایی نخواهد برد. در قرون جدید قدرت‌های اروپایی و آمریکایی عامل اساسی این جدایی هستند با همه‌ی اینها هیچ یک از این عاملها نتوانسته است اساس این وحدت را که در روح مردم قرار دارد از بین ببرد. به قول اقبال لاهوری.....(ادامه دارد)

خلاصه و نتیجه
ایجاد اتحاد و اخوت میان ملت‌ها و آحاد مسلمانان در سراسر جهان از اهداف و آرمان‌های اصیل اسلام است که ریشه در قرآن و سنت و آراء اندیشمندان مذاهب اسلامی دارد. جهت عملی شدن این هدف و شکل‌گیری امت واحده اسلامی در راستای اعتلاء و عزت و عظمت و اقتدار جهان اسلام، وحدت بر محور اصول دین و مشترکات اعتقادی و دامن نزدن به مسائل اختلافی در این عرصه از ضروریات است.شهید مطهری در آثار و اقدامات خود همواره بر این اصل تأکید داشته‌اند که نمونه‌هایی در این .....(ادامه دارد)

پیش نیازهای اتحاد ملی و انسجام اسلامی
مقام معظم رهبری سال 86 را بنا به رویه سال های گذشته سال «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» نامگذاری نمودند. از نظر معظم له این رویه یک نوع هدف گذاری است که شناسه راهبردی نظام را در آن سال مشخص می سازد و دستگاه های اجرایی، قانونگذاری و قضایی با تدارک طرح ها، لوایح، آئین نامه ها و مقررات اداری و رسانه های کشور در مسیر نهادینه شدن آن الگوها باید با تبیین و تشریح ضرورت ها و نیازهای استراتژیک کشور، بستر مناسب را جهت تدوین الگویی جامع همراه .....(ادامه دارد)

آزادی - مفهوم سوم در راهبرد انسجام اسلامی و اتحاد ملی
آزادی از اصول پایدار تحقق نظام دموکراسی و همچنین از عناصر تشکیل اتحاد ملی است، آزادی معمولاً در درون دولت های سرزمینی قابل طرح و اجراست و مربوط به حوزه امور خارجی و روابط بین الملل نیست.
نظر به اینکه دولت های اسلامی از جمله پایه های تحقق امت واحد اسلامی هستند باید منبعث از رأی مردم و با مشارکت اراده آنها شکل گیرند تا بتوان با تعمیق و تثبیت ارکان دولت های اسلامی به امت واحد دست یافت، بدین جهت آزادی مفهوم واقعی و محوری .....(ادامه دارد)

بخشی از فهرست مطالب مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى

انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى
تلاش در جهت همگرایى
چرا اتحاد ملی و انسجام اسلامی؟
شناسه راهبردی نظام
چرا اتحاد ملی
چرایی انسجام اسلامی
الزامات و راهکارها
نقش اتحاد و اختلاف در اعتلاء و انحطاط مسلمین/شهید آیت‌ا… مطهری
ریشه‌های تفرق و تشتت امت اسلامی
توطئه‌های دشمنان
عامل حقیقی وحدت پایدار
خیانت عناصر داخلی
دستور مهم اسلام
تمدن عظیم اسلامی، ثمره ترک تعصبات قومی و مذهبی
منشأ تجزیه شدن حکومت اسلامی
جنبه مثبت و منفی ناسیونالیسم
عکس‌العمل منطقی و اسلامی ایرانیان
رمز استحکام و پایداری وحدت اسلامی



دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله انسجام اسلامى و تجلى آن در عرصه سیاست خارجى

دانلود تحقیق ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه

اختصاصی از فی موو دانلود تحقیق ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه


دانلود تحقیق  ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه

 

تعداد صفحات : 17 صفحه     -    

قالب بندی :  word        

 

 

 

ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه

مقایسه پدیده‏هاى مشابه مى‏تواند در شناخت هر چه بیشتر آنها مفید واقع شود در تاریخ‏جهان انقلابهائى رخ داده و ممکن ست‏بین این انقلابها تشابهات فراوانى وجود داشته باشد.بحث مراحل یا روند انقلاب در قرن بیستم و پس از انقلاب روسیه، مطرح شد.در این میان برخى از محققین غربى که پدیده، انقلاب را بررسى مى‏کردند متوجه شدند که بین انقلاب روسیه و انقلابهاى فرانسه، انگلستان، هلند و...شباهتهایى وجود دارد که این موجب پیدایش مکتبى بنام تاریخ طبیعى انقلاب گردید.

نویسندگان این مکتب معتقدند که انقلابهاى گذشته کم و بیش روند مشابهى را طى کرده‏اند و این روند بر آیندى طبیعى و اجتناب ناپذیر است.

از مهمترین نویسندگان این مکتب «کرین برینتون‏» و «ادواردبتى‏» مى‏باشند.اما انقلاب اسلامى خط بطلان بر نظریات این مکتب کشید، اگر چه در بعضى موارد انقلاب اسلامى با دیگر انقلابها وجه تشابه دارد، در عین حال شرایط و اوضاع و احوال سیاسى، اجتماعى آنها تفاوتهاى اساسى را نشان مى‏دهد و از آنجا که کثرت پدیده‏هاى مورد مقایسه کار سنجش و تطبیق را مشکل و پیچیده مى‏سازد ما در این نوشتار انقلاب فرانسه و روسیه را به عنوان دو سمبل از دو نظام غرب و شرق و دو ایده‏ئولوژى متفاوت شناخته شده، براى مقایسه با انقلاب اسلامى که آرمانهاى مذهبى و حاکمیت جهانى اسلام و حاکمیت مستضعفین و مستکبرین را نوید مى‏دهد برگزیده‏ایم.

باید توجه داشت که مقایسه این دو انقلاب با انقلاب اسلامى نیاز به یک تحقیق وسیع و مشروح دارد که در این نوشتار مختصر نمى‏توان به این مهم دست‏یافت.از این رو مى‏خواهیم یک چهار چوب کلى براى مقایسه این سه انقلاب با یکدیگر ارائه دهیم.

1- میزان مشارکت‏سیاسى در انقلاب فرانسه جز جمعیت محدودى از طبقه اشراف و بورژواها با نظام همکارى نکردند و فقط در منطقه جغرافیایى پاریس فعال بودند.در انقلاب روسیه نیز عده محدودى از کارگران کارخانجات و سربازان فعال بودند و گروههاى شرکت کننده همان کارگران و سربازان و حزب بلشویک بود و فقط در منطقه جغرافیایى پطرزبورگ - مسکو فعال بودند، اما انقلاب اسلامى ایران تمام اقشار ملت اعم از کارگران، کارمندان، دانشگاهیان، بازاریان، روحانیون و...در تمام نقاط کشور همزمان ولى بطور عمده در شهرها مشارکت فعال داشتند و بر این اساس مى‏توان گفت: یکى از مشخصه‏هاى انقلاب اسلامى شرکت وسیع مردم در آن مى‏باشد که در مقایسه با دیگر انقلابها بسیار چشمگیرتر و فراگیرتر بوده است.

پروفسور حامد الگار در این زمینه مى‏گوید:

«یکى از ممیزات انقلاب اسلامى ایران شرکت وسیع توده‏هاى مردم بود.در انقلاب‏هاى فرانسه، روسیه و چین انقلاب همیشه با جنگ داخلى همراه بود...»

فرد هالیدى نیز معتقد است که از لحاظ به صحنه کشاندن اقشار وسیع مردم، انقلاب اسلامى عظیم‏ترین انقلاب تاریخ است.

2- رهبرى در انقلاب فرانسه رهبران اصلى انقلاب بطور خلق الساعة در این مقام قرار گرفتند و وابستگى طبقاتى داشتند و در انقلاب روسیه نیز در فوریه 1917 نام هیچ رهبرى به چشم نمى‏خورد و در اکتبر 1917 نام لنین، تروتسکى، استالین، بوخارین و...به چشم مى‏خورد که اینان هم مانند رهبران انقلاب فرانسه پایگاه مردمى چندانى نداشتند و توده‏هاى مردم لنین را نمى‏شناختند. ولى در انقلاب اسلامى ایران رهبر انقلاب از یک پایگاه وسیع و عمیق مذهبى و بلا منازع برخوردار بود.او هم طراح، هم ایدئولوگ و هم معمار، مدیر و مجرى انقلاب بود که در همه مراحل انقلاب چه قبل و چه بعد از پیروزى به این عنوان شناخته شد..ایدئولوژى در انقلاب فرانسه اساس ایدئولوژى، لیبرالیسم بود که هر چند در پیشبرد انقلاب نقشى نداشت ولى در شکل گیرى نظام بعد از انقلاب نقش اساسى داشته است و در واقع شاخه‏اى از اومانیسم و انسان محورى است که آزادى خواهى را تبلیغ مى‏کند.

لیبرالیسم گر چه در پیشبرد ابعاد اقتصادى و سیاسى در ظاهر تا حدودى موفق بوده ولى در ترویج ارزشهاى مثبت اخلاقى و فضائل انسانى با شکست مواجه شده است که همین امر موجب نوعى ایجاد سر در گمى روحى و توسعه بیماریهاى روانى و افزایش روز افزون خودکشى در جوامع پیشرفته صنعتى گردیده است تا آنجا که امروزه این بحران عظیم اجتماعى روانى، ذهن بسیارى از اندیشمندان غربى را به خود مشغول کرده تا به امید رهایى از این بن بست راه حلى ارائه دهند.برخى چون آرنولد توین بى، اریک فروم، پدل فورد، و تا حدودى هربرت مارکوزه، چاره آن را در احیاء عنصر مذهب بر اساس مقتضیات زمان مى‏دانند و برخى دیگر چون ژان پل سارتر معتقدند درمان جدى و اساسى براى این بحران انسان وجود ندارد و تنها راه علاج، دادن فرصتها و امکانات لازم به فرد فرد انسانهاست که طبق مصالح و خواسته‏هاى فردى خود آنچنان که لازم بدانند خود را با شرایط موجود تطبیق دهند.

اساس ایدئولوژى در روسیه مارکسیسم - لنینیسم بود که این ایدئولوژى نیز در انقلاب نقشى نداشت ولى در شکل گیرى نظام بعد از انقلاب و تحولات بعدى نقش اساسى را به عهده داشته است.ولى انقلاب اسلامى ایران همانند انقلاب کبیر فرانسه براى کسب آزادى تنها و یا مثل انقلاب اکتبر روسیه یک انقلاب کارگرى نبود بلکه در انقلاب اسلامى تاکید بر ایدئولوژى اسلام با تکیه بر تعالیم مکتب تشیع بود که در تهییج و تشکل مبارزات مردمى و نهایتا سقوط نظام شاهنشاهى و نیز در شکل گیرى تحولات بعد از انقلاب با تکیه بر اصل ولایت فقیه نقش زیر بنایى داشته است.در انقلاب اسلامى آزادى به آن معنى که در غرب مطرح است وجود ندارد.در اسلام انسان موجودى آزاد است اما نه بمعنى رها و لا قید و بى بند و بار بلکه به معنى مختار و انتخابگر.در این مکتب انسان موجودى است که آزادانه درسرنوشت‏خویش باید تصمیم گیرى نماید.

در جمهورى اسلامى افراد جامعه در محدوده قوانین اسلامى و با توجه به مصالح جامعه هم آزادى مذهبى وجود دارد و هم آزادى سیاسى، هم آزادى بیان و هم آزادى عقیده...در نظام اسلامى اقلیت‏ها و پیروان دیگر مذاهب آزادند به آئین و معتقدات خویش پاى بند باشند و به برنامه و راه و روش خود عمل نمایند.در انقلاب فرانسه رهبران انقلاب گامهایى در جهت جدایى کامل سیاست از دین یعنى سکولاریسم برداشتند و در انقلاب روسیه با عناد و ضدیت‏شدید با دین برخورد کردند و دین را افیون توده‏ها معرفى نمودند، ولى در انقلاب اسلامى ایران بازگشت‏به دین و اسلام روح و اساس انقلاب است و در واقع یکى از شگفت انگیزترین و در عین حال پیچیده‏ترین ویژگیهاى انقلاب اسلامى بعد دینى آن است.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق ویژگیهاى کلى انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى روسیه و فرانسه

تحقیق در مورد ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى


تحقیق در مورد ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:8

 فهرست مطالب

ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى

 

صادق حقیقت

 

مقدمه (چارلز.اى. باترورث)

 

مقاله اول: کندى و آغاز فلسفه

 

سیاسى اسلامى

 

)Charles.E Butterworth)

 

مقاله دوم: استلزامات سیاسى
فلسفه رازى
)Paul E
Walker)

 

مقاله سوم: ابعاد عملى و نظرى
سعادت در رساله هاى سیاسى فارابى
)Miriam Galston)

 

مقاله چهارم: فیلسوف_ نبى در
فلسفه سیاسى ابن سینا
)Jame W Morris
)

 

مقاله پنجم: جایگاه فیلسوف در
شهر از دیدگاه ابن باجه
)Steven Harvey
)

 

مقاله ششم: اندیشه سیاسى ابن طفیل
)Hillel Fradkin
)

 

مقاله هفتم: دامنه و روش هاى خطابى
تلخیص ابن رشد از خطابه ارسطو
)Michael Blaustein)

 

مقاله هشتم: منبع و ماهیت اقتدار:
مطالعه اى درباره نظریه سیاسى و
اشراقى سهروردى
)Hossein Ziai)
مقاله نهم: اندیشه سیاسى قطب الدین شیرازى
)John Walbndge)

کتاب ابعاد سیاسى فلسفه اسلامىThe political Aspects of Islamic philosophy) ) مجموعه مقاله هایى است که به افتخار آقاى محسن مهدى تدوین و گردآورى شده است.
گردآورندهء مقاله ها, چارلز.اى. باترورث مى باشد.
ناشر کتاب مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد, و سال نشر آن 1992 است.
کتاب فوق مجموعا 406 صفحه دارد و از یک مقدمه و نه مقاله تشکیل شده است.
در خاتمه کتاب, مجموعه منشورات محسن مهدى از سال 1957 تا1990 آمده است.

مقدمه (چارلز.اى. باترورث)
در غــرب از زمان توماس آکویناس (قرن سیزدهم) تا اصحاب دائره المعارف (قرن شانزدهم) و بالاخره تا قرون هفدهم تا نوزدهم گرایش هایى به فلسفه اسلامى وجود داشته است. این تمایلات امروزه شکل جهانى به خود گرفته است. متاسفانه به ابعاد سیاسى فلاسفه اسلامى کم تر پرداخته شده است. برخى معتقدند ارزش ها و تفکرات غربى هیچ گونه جایگاهى در کشورهاى اسلامى ندارد. این گونه سوال ها ما را به ریشه هاى تفکر بشر متوجه مى سازد. خداوند جهانیان نمى تواند وحى خود را به زبان و رسوم و سرزمین خاصى محدود سازد. این گونه سوال ها موضوع مقاله هاى کنفرانسى را تشکیل داد که در پاییز سال 1988 برگزار شد.
اندیشه سه دسته فلاسفه اسلامى مورد بحث واقع گشت: دسته اول مربوط به سنت فلسفه اسلامى دوره میانه است و شامل ابویوسف یعقوب کندى, ابوبکر رازى, ابونصر محمد فارابى و ابن سینا مى شود. دسته دوم از ابن سینا متاثرند ولى عمدتا اندیشه اشراقى دارند, همانند شهاب الدین سهروردى, ابویعقوب سجستانى و قطب الدین شیرازى و محى الدین ابن عربى. دسته سوم شامل مرزهاى غربى جهان اسلام همانند ابن باجه, ابن طفیل و ابن رشد مى شود. فارابى کسى بود که براى نخستین بار فلسفه سیاسى را در فرهنگ اسلامى وارد ساخت و متفکرانى همانند ابن سینا, ابن باجه, ابن طفیل و ابن رشد از او متاثر شدند. مریام گالستون در مقاله سوم به خوبى سعادت بشر از دیدگاه فارابى را بااستفاده از کلیه منابع موجود بررسى کرده است. جیمز موریس نیز بدین شیوه افکار ابن سینا را توضیح مى دهد. استفن هاروى در مقاله چهارم سعى مى کند ارتباط زندگى دنیایى ابن باجه و رساله غیردنیایى او (تدبیرالمتوحدین) را تبیین نماید. او با ارجاع تفکرات ابن باجه به فارابى, خواننده را به تعارض فوق راهنمایى مى کند. هیلل فراکین در مقله ششم روش فهم حى بن یقظان ابن طفیل را به عنوان داستانى فلسفى تبیین مى نماید. میشل بلاستین روش خطادى کتاب ابن رشد (نقد خطابه ارسطو) را توضیح مى دهد. اگر تعلیمات صحیحى پشت خطابه وجود نداشته باشد, دروغ جایگزین آن مى شود. وى نشان مى دهد که چگونه ابن رشد در خطابه فراسوى ارسطو رفته است. این کتاب ها تفاسیرى جدید از اندیشه سیاسى فلاسفه اسلامى به دست مى دهد.
چارلز.اى .باترورث و پاول .اى .واکر سعى مى کنند رهیافت سیاسى کندى و رازى را بررسى نمایند و نشان دهند به چه دلایلى آن ها فیلسوف سیاسى نامیده شده اند. کندى علاقه مند به سازوکار تصمیم انسان در مقابل تفکراتaided وunaided مى باشد. و اگر به موضوع پیش گویى در اندیشه رازى علاقه مند است. مباحثات ابوبکر رازى و ابوحاتم رازى مشخص مى کند که چرا ابوبکر رازى یک فیلسوف سیاسى تمام عیار نامیده شده است. در مقاله آخر کتاب به متفکرین شرق مى پردازد. حسین ضیایى بحث خود را بر سهروردى متمرکز مى کند. به اعتقاد او در این بحث ما به هانرى کربن مدیون هستیم. کربن مجموعه آثار سهروردى را تصحیح نموده است. ضیایى علاوه بر آن توانسته است اندیشه سهروردى را استخراج نماید. جان وال بریج کلیه کتاب هاى قطب الدین شیرازى را بررسى کرده, و عکس العمل وى در مقابل سه گرایش فارابى, خواجه نظام الملک و خواجه نصیرطوسى را نشان داده است. پروفسور محسن مهدى, فردى شاخص در فلسفه اسلامى است و در اروپا و خاورمیانه و آمریکا از این جهت معروف مى باشد.
وى رهیافت منظمى در تحقیقات خود دارد. او هم چنین رساله هاى مختلفى را در این موضوع راهنمایى کرده است. او در 21 ژوئن 1926 در کربلاى عراق زاده شد. پس از گذران تحصیلات متوسطه راهى دانشگاه آمریکایى بیروت شد و در آن جا به تحصیل فلسفه پرداخت. سپس براى تحصیل در رشته اقتصاد به دانشگاه شیکاگو رفت و از محضر اساتیدى هم چون نابیا اکبوت و لئواستراوس کسب فیض کرد. وى در سال 1954 تحصیلات دوره دکترا را در دانشگاه شیکاگو به پایان رساند. رساله دکتراى او درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه, ابن خلدون بود. وى سپس به بغداد بازگشت و در عین حال با دانشگاه شیکاگو همکارى نمود. وى در سال 1969 دعوت دانشگاه هاروارد را پذیرفت.



 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد ابعاد سیاسى فلسفه اسلامى