دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
بحث اول:
توحید یا یکتاپرستی
«توحید» اولین اصل از اصول دین مبین اسلام می باشد . « توحید » یعنی خداوندی را که آفرینندة جهان و نظام شگرف و اعجاب برانگیز آن است، بشناسیم.
به تعبیر دیگر، « توحید » عبارت از آن است که: ما انسانها بدانیم جهان هستی ، پدید آورنده ای دارد. و بی سرپرست و بی برنامه رها نشده است . خالق جهان و هر آنچه در جهان است ، خداوندی می باشد که زمام تمام کارها مانند: آفرینش, رزق، روزی, تدبیر امور جهان , مرگ، زندگی و ... همه و همه در قبضة اختیار و ارادة خلل ناپذیر اوست. اوست که همه چیز را آفریده و دست مهربان و پر مهر خود را به سر تک تک موجودات نهاده است .
اگر خالق مهربانی چون او نمی بود , آیا عشق , محبت, شور و نشاط وجود داشت؟ آیا عروس جادویی دریاها, دلفین های بازی گوش زیبا, پهنة بیکران و نیلگون اقیانوسها, پهن دشتی مملو از ارغوان ها، جنگل ها و مراتع که چادر سبزشان را برگیسوان طبیعت نهاده اند چشمان ما را نوازش می داد؟
آیا می توانستیم در روزی تعطیل، بعد از یک هفته کار و تلاش , کنار جویباری بنشینیم و گوش به ترنم و ترانة دل آرا و روح نواز جویبار بسپاریم و به شقایق ها, این گلهای همیشه غرق در عشق, سلامی بدهیم و حالشان را بپرسیم؟ و... از همه مهمتر, خود تو, عشق تو به همه خوبی ها و ارزش ها, محبت تو به رسول گرامی اسلام و اهل بیت پاک و معصوم او و نیز علاقه تو به پدر و مادر, خانواده و فامیل و ... آیا وجود می داشت؟ می بینی که! همه آنچه که در بالا گفته آمد, در تو و در جهان بیرون از تو, وجود دارد. اینها را چه کسی آفریده است؟ آیا کسی جز خداوند، همة خوبی ها, محبت ها, عشق ها و ... را آفریده است؟
چه زیبا سروده است سعدی, آنجا که می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بحث دوم:
ادلة اثبات حق تعالی
امروزه در شبه قارة هند , گروهی از انسانها را می بینی که در مقابل ماری زهرآگین سر به سجده نهاده اند و به پرستش و عبادت او مشغول هستند. در شرق دور , چشم بادمی ها را مشاهده می کنی که پرستش « بودا» یا « سیدارتا» را شیوة عبادت خود قرار داده اند. و گروهی دیگر در آمریکا ـ که صدایش گوش زمین و زمان را کر نموده است ـ را می بینیم که در مکانی معین جمع شده اند و به تصور خودشان، شیطان را خدای خود قرار داده و به عبادت او دل خوش کرده اند و ... از این گونه موارد، آنقدر نمونه و مثال وجود دارد که برای تحقیق در آن عمر یک انسان کافی نیست. هر یک از این انسانها خود را بر حق و دیگران را باطل می دانند. اما به راستی، آیا خدای بزرگ، مهربان و عزیز که منزه از هر کاستی و ناتوانی است, همین خداهایی است که اینان خود را در آستانه اش به سجده می اندازند؟ آن خدایی که بشر در تنهایی اش و آنگاه که با خودِخود و فارق از هر قید و مشغله ای, می شناسد و با او مناجات، گفتگو، راز و نیاز می کند، آیا همین خدایان است؟ مفهومی که عموم مردم از خدای متعال دارند و هنگام شنیدن واژة خدا در ذهن خود تصور می کنند , عبارت از: موجودی می باشد که جهان هستی را آفریده است. خدایی که بشر را از کتم عدم به وجود آورده و امر روزی او را به عهده دارد. اما آیا مثالهایی که در مقدمه بحث ذکر شد، می تواند مصداقی برای این تعریف از واژة خدا باشد؟ با اندک تأملی، روشن می گردد که اینها ـ مار, شیطان , ستاره , خورشید و ... نمی توانند آفرینندة بشر باشند.
پس آفرینندة بشر کیست؟ و چه ویژگیهایی دارد؟
پاسخ به این پرسش ها، ما را وارد میدان « ادلًّة اثبات وجود خدای سبحان» می کند که باید در محوطة مبارک آن، آهسته گام برداریم و حق را آن گونه که سزاوار اوست، بشناسیم .
« الّلهْمُ عُرِّفْنی نَفْسُکُ »
******
بحث سوم:
راههای خداشناسی
به طور کلّی راههای سیر و حرکت برای شناخت خدا سه قسم است :
1ـ راه دل یا فطرت
2ـ راه حس یا علم
3ـ راه عقل و استدلال
شناخت خدا به وسیلة « فطرت» همان چیزی است که دانشمندان اسلام از آن به عنوان « برهان فطرت», در کتابهای خود یاد می کنند. این برهان اولین و شایع ترین برهانی است که وجود خدای مهربان را به ما معرفی می نماید. به محض اینکه هر انسانی به خودش توجه نماید که دارای حیات و زندگی است, خدای خود را نیز در دل و وجدان خود احساس می کند که معبودی پاک و منزّه او را آفریده است. آنگاه که انسان خود را در برابر مشکلات سخت، ناتوان دید و احساس ناامیدی کرد, به طور ناخداگاه، دست نیاز به سوی قدرت بی پایانی در جهان، دراز می کند که هیچگونه ناتوانی و ضعف در او نباشد. اینجاست که او را برآورندة امیدهایش می یابد. به او عشق می ورزد و به عنوان تنها تکیه گاه خویش، در آستانة او سر بر سجده می نهد. این احساس، همان است که از آن به « خداخواهی فطری» تعبیر می کنند. این نوع خداشناسی در « فطرت» همة انسان ها , بدون استثنا وجود دارد. بلکه در تمام مخلوقات که:
«دل هر ذره که بشکافی, آفتابیش در میان بینی».
ولی انسانها به مرور زمان، هم خود را و هم خدای خود را فراموش می کنند. و چون دریچة قلب و دل خود را بستند, تاریکی و ظلمت با تمام لشکریانش، کشور وجود آنها را به تسخیر خود در می آورد. به طوری که به هر سوی که می نگرند، جز تاریکی نمی بینند. مگر اینکه دریچه ای در قلب خویش بگشایند و نور حق را با تمام وجود پذیرا باشند.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
*******
غیر من در پس این پرده سخن سازی هست
راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
تو مپندار که این قصّه به خود می گویم
گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست
بحث چهارم:
برهان نظم
آیا هیچ فکر کرده ایم, چشمان ما چه کارکردهایی دارد ؟ تک تک اعضای آن، به طور جداگانه و تمام آنها با هم، به عنوان مجموعه ای واحد، چه هدف دقیق و منظمی را دنبال می کنند ؟ به همین ترتیب , سایر دستگاههای بدن، مانند دستگاه اعصاب, گوارش, تنفس, گردش و تصفیة خون و... هرکدام با برنامه ای خاص، مشغول به کارند. تا نانی به کف آوریم و به غفلت نخوریم . بدن انسان, یک نمونة بسیار کوچک از نظم حاکم بر طبیعت است. همة اجزای طبیعت، چه انفرادی و چه اجتماعی و گروهی, از کهکشانهای فوق تصور گرفته تا سیاه چالهای فضایی، از کره زمین تا دیگر منظومه ها و از موجودات تک سلولی الی والهای عظیم الجثة دریایی , همه و همه در پی برنامه ای منظم در حال سیر و حرکت هستند. این « نظم» دقیق و محیرالعقولی که بر تمام جهان هستی حاکم است , نمی تواند تصادفی و اتفّاقی باشد. از تخم لاک پشت، طاووس زیبا زاده نمی شود. و از شکوفه های زیبا و دل انگیز درختان , حیوانات درنده متولّد نخواهد شد. این « نظم» دقیق و شگفت آور، ما را به این تنیجه می رساند که: سازنده ای حکیم و توانا تمام این پدیده ها را هدفدار و با « نظم» آفریده است. و امکان ندارد این « نظم» هدفمند، به صورت تصادفی و اتفّاقی به وجود آمده باشد.
به قول سعدی:
آفرینش , همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند , نقش بود بر دیوار
بحث پنجم:
برهان هدایت و تدبیر
خرچنگ ها, با اینکه ظاهری ناخوشایند دارند, اما نوعی از آفریده های عجیب و شگفت آوری هستند که وجودشان بر « هدایت» گری و « تدبیر» آفرینندة آنان دلالت دارد. می گویند: « هر گاه دو پنجه یا عضوی از آنها بریده شود, سلولهای مربوطه، فقدان آن عضو را خبر می دهند و در صدد جبران آن برمی آیند. به محض اینکه عمل تجدید, خاتمه یافت سلولهای مولّد از کار می افتند» .
دربارة مارماهیها نیز نکات جالبی گفته شده است. از جمله، این مطلب مهم است که: « این حیوانات، همین که به مرحلة رشد رسیدند، در هر رودخانه، برکه و در هر گوشة عالم که باشند، به طرف نقطه ای در جنوب جزایر برمودا حرکت می کنند. در آنجا در اعماق ژرف اقیانوس تخم می گذارند و در همان جا می میرند. آن عده از مارماهی ها که از اروپا می آیند, هزاران مایل مساحت را در دریا می پیمایند، تا به این نقطه می رسند. بچه های مارماهی که هنگام تولّد از هیچ کجای عالم خبری ندارند و فقط خود را در محیط بی پایانی از آب دیده اند, شروع می کنند به مراجعت به موطن خویش. پس از عبور از دریاها و غلبه بر طوفانهای بی پایان و امواج و جزر و مدها, دوباره به همان رودخانه یا برکه ای که والدین آنها از آنجا آمده اند, برمی گردند. به طوری که همة نهرها و دریاچه های جهان، همیشه پر از مارماهی است. این مارماهی های جوان پس از آنکه با زحمات و مشقّات فراوان, خود را به مواطن اصلی رساندند در آنجا نشو و نما می کنند و چون به سن ّ رشد رسیدند، بر طبق همان قوانین مرموز و لاینحل، به نزدیکی جزایر برمودا برمی گردند. و این حرکت دُوًری را از سر می گیرند». این حس جهت یابی و بازگشت به مواطن اصلی، از کجا سرچشمه گرفته است؟! وقتی به این پدیده ها می اندیشیم، علاوه بر نظم و تناسب موجود در آن, می فهمیم که این عالم زیر نظر چشمان تیزبین و هوشیار اندیشمندی توانا و دانا در گردش است. به طوری که هر موجودی را با
« هدایت» تکوینی و غریزی به سوی وظایفش سوق می دهد.
همه اینها، از جمله آثار و علائمی است که در خلقت موجودات مشاهده می شود. و دلیل بر دخالت نوعی قصد، عمد و « تدبیر» است. هر موجودی، علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی, از یک نیروی موثّر و مرموز برخوردار است، که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می شناسد و آن « وجود هدایتگر»، مدبری دانا و توانا است که دست پرمهر و محبت خود را بر سر موجودات نهاده و آنها را « هدایت» می کند.
بحث ششم:
برهان معلولیت
« معلولیت» دارای نشانه های خاصی است که اگر این نشانه ها را در عالم موجودات یافتیم, دلیل بر این خواهد بود که این عالم، معلول علتی است. و کسی آن را آفریده است. آن نشانه ها به شرح زیر می باشد:
1ـ تغییر:
موجودی که از حالتی به حالت دیگر « تغییر» پیدا کند, حتماً معلول است و نیاز به علّت دارد. زیرا « تغییر», همان فقدان و کمبود است. از طرفی، روشن است که موجود دارای فقدان و کمبود، نمی تواند فقدان و ضعف خویش را برطرف سازد. بلکه محتاج علّتی است تا او را از قوه، به فعلیت برساند. و فقدان، کمبود و نقص او را برطرف سازد.
2ـ حدوث :
« حدوث» یعنی مسبوقیت وجود، به عدم. به بیانی دیگر: موجود، یک زمانی نبود و بعد، به وجود آمد. مثل طفلی که نبود و بعد، از پدر و مادری متولّد شد. موجود حادث، نیز معلول و محتاج به علتی می باشد تا او را از عدم به وجود آورد. بنابراین « حدوث» نیز, یکی از نشانه های « معلولیت» است.
3ـ وابستگی به غیر:
وقتی به جهان می نگریم، متوجه می شویم که موجودات به یکدیگر « وابسته» و محتاج هستند. هر موجودی که به نحوی به موجودات دیگر و یا به موجود دیگری نیازمند باشد, معلول است و نیاز به علتی دارد. تا احتیاج و « وابستگی» او را برطرف نماید. آن علت، نباید « وابسته» به غیر باشد. زیرا اگر آن هم محتاج به علت باشد, هم خلاف فرض لازم می آید و هم موجب « تسلسل» در علتها خواهد شد. که هر دو، از دیدگاه عقل، باطل است. پس آن علّت, بی نیاز از هر « وابستگی» و نیاز به غیر خواهد بود.
بحث هفتم:
وجود پیامبران در طول تاریخ دلیل بر وجود خدای متعال
هیچ آدم عاقلی پیدا نمی شود که تاریخ را انکار کرده و بگوید: « تاریخ مملو از دروغهای بزرگ و کوچک است». امروزه بر بسیاری از انسان ها, روشن است که شخصی به نام « موسی» علیه السلام, در تاریخی معین، وجود داشته و با فردی به نام « فرعون», درگیر شده است. گروهی از انسان ها را که به « بنی اسرائیل» معروف بوده اند, از چنگال « فرعون» مصر رهانیده است. این را نیز اکثر مردمان امروزی، قبول دارند که در حدود دو هزار سال قبل, حضرت « عیسی مسیح» از دختری پاک و باکره، به فرمان خداوندی توانا, به دنیا آمد و بعد از مدتی به دست یهودیان به صلیب کشیده شد.
و روشن تر و درخشان تر از همه, «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلّم است که در سال عام الفیل متولد شد. چهل سال بعد، به پیامبری مبعوث گردید. کتابی به نام « قرآن» آورد و رحمتی شد برای عالمیان و ... اینها همه, پیامبرانی بودند که از سوی خدای بزرگ، برای بشر برنامة زندگی آورده اند. همة پیامبران از اول تاریخ تا آخرین پیامبر که « محمد رسول الله » صلی الله علیه و آله و سلّم می باشد, دارای پیامی واحد بوده اند. که عبارت از:« توحید» و یکتاپرستی, « نبوت» و ایمان به پیامبران و پیام آنها و آماده بودن برای روز بازپسین یا « معاد» است. این « پیام واحد» که از صدر تاریخ تا امروز و تا ابد نیز ادامه دارد، دلیل بر « پیام دهنده ای» است که، بی نیاز از هر چیز و هر کس می باشد. او 124 هزار پیامبر، برای رساندن پیغام خود به انسانها، مبعوث کرده است که همة آنها حرف واحدی را برای بشر داشته اند. حال اگر خدایی و پیام دهنده ای نباشد, لازم می آید که این کسانی که در تاریخ به نام « پیامبر» شناخته شده اند, دروغ باشد. اگر این فرضیه که « وجود پیامبران دروغ است», درست باشد, لازم می آید که تاریخ از اول تا امروز و تا هر زمانی که بشر روی این کره خاکی وجود دارد, نیز دروغ باشد. درصورتی انسانهای عاقل به دروغ بودن تاریخ، حتی ذره ای اعتقاد ندارند. پس، هم تاریخ درست است و هم پیامبرانی که تاریخ از آنها خبر داده است, درست و هم پیام آنها صحیح می باشد. و چون « پیام»، بدون « پیام دهنده», فرضیه ای نامعقول است، لذا باید پیغام دهنده ای وجود داشته باشد. این پیغام دهنده، جز خدای بزرگ، کس دیگری نمی تواند باشد. زیرا اوست که بشر را آفریده و می داند که به چه چیزی نیاز دارد. تا آن را به وسیلة پیامبرانش به او برساند.
بحث هشتم:
مراتب توحید
« توحید» دارای مراتب و درجاتی است که به شرح زیر می باشد:
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 16 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید