عکس 360 درجه ای شهر مقدس مدینه
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 26
زندگی پیامبر در مدینه
پیامبر اکرم (ص) بعد از سپری کردن اتفاقات مختلف در بین راه ، در روز دوازدهم ربیع الاول به یثرب رسید . بعد از ورود پیامبر به یثرب این شهر به مدینة النبی مشهور شد . بسیاری از بزرگان شهر در محله ای به نام قبا که خارج از مدینه بود به پیشواز رفته بودند و استقبال گرمی از پیامبر (ص) کردند. پیامبر(ص) سه روز در قبا اقامت کرد. در آنجا مسجدی را بنا کرد که به مسجد قبا معروف است ( برخی بر این عقیده اند که آیه معروف « لا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (توبه ١٠٨)» در مورد همین مسجد نازل شده). و منتظر ماند تا علی (ع) از مکه به ایشان برسد. علی (ع) بعد از اینکه امانت های پیامبر را به صاحبانش بازگرداند،به همراه خانواده پیامبر سه روز پس از پیامبر(ص) از مکه حرکت کرد و در قبا به پیامبر رسید .
پیامبر در روز جمعه به سمت مدینه حرکت کرد در بین راه در میان قبیله بنی سالم بن عوف اولین نماز جمعه را به جا آورد . تمام بزرگان شهر و روسای قبایل می خواستند که پیامبر افتخار میزبانی خودش را به آنها بدهد ، پیامبر با تدبیری مناسب و برای اینکه تبعیض قائل نشود فرمود : هر کجا که شترم بنشیند همانجا اتراق می کنم . شتر در محله بنی النجار (که با پیامبر (ص) از طرف مادر خویشاوند بودند) و بر در خانۀ ابوایّوب انصاری فرود آمد . ابو ایوب با خوشحالی وسایل پیامبر را به خانه خودش برد. در مقابل خانه قطعه زمین بایری بود که به دو برادر یتیم و خردسال تعلق داشت .پیامبر آن زمین را از ولیّ آنها خریداری کرد و در آنجا مسجد بنا کرد و هم اکنون نیز بنای مسجدالنّبی در همان منطقه است . پیامبر به همراه اصحاب و یاران در آن زمین شروع به ساختن مسجد کردند.مسجد سقف نداشت اما گوشه ای از مسجد را سرپوشیده ساختند تا یاران و اصحاب فقیر و مستمند در آن زندگی کنند. یاران و اصحابی که در این مکان زندگی می کردند به «اصحاب صُفّه» مشهور شدند. پس از پایان کار مسجد دو خانه برای سوده و عایشه (همسران پیامبر) ساختند .
مدتی پس از ساخت مسجد اذان مقرر شد و بلال موذن مخصوص پیامبر و مسجد شد.
اولین عهدنامۀ مسلمین
زمانی که پیامبر وارد مدینه شد . معادلات قدرت در مدینه شکل تازه ای به خود گرفت اکثریت مردم مسلمان شده بودند و مهاجرین و انصار در کنار یکدیگر با مسالمت و دوستی زندگی می کردند. از سوی دیگر افرادی بودندکه با ورود پیامبر از قدرت آنها کاسته شد بنابراین میانۀ خوبی با پیامبر نداشتند بعضی از این افراد از مدینه رفتند مثل ابوعامر معروف به عامر و گروهی دیگر در مدینه ماندند و وجههای منافق گونه به خود گرفتند. مهمترین این افراد عبدالله بن اُبَیّ بود همانطور که گفتیم قرار بود عبدالله بن ابیّ ریاست مدینه را برعهده بگیرد که با ظهور اسلام در مدینه بساط او برچیده شد . عبدالله بن ابی به ظاهر اسلام آورد اما در خفا با یهودیان برای براندازی دین جدید لحظه شماری میکرد قرآن کریم در آیات بسیاری پرده از نیات و اعمال سوء منافقین برداشته و در آیهای میفرماید : إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ
هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند. «ما شهادت میدهیم ، که یقینا تو رسول خدایی! و خدا می داند که تو فرستادۀ اویی و خدا گواهی می دهدکه منافقان دروغ می گویند(منافقون 1)
گروه دیگر در مدینه یهودیان مدینه بودند که سابقه دیرینه در این شهر داشتند . یهودیان اهل کتاب بودند و قبلا گفتیم که آنها منتظر ظهور پیامبری در آخرالزّّّّمان بودهاند. با اینکه دو تن از علمای و احبار یهود به نامهای خُوَیریق و عبدالله بن سَلام اسلام آوردند و در تمام مجادلات بر علیه یهود و به نفع پیامبر نظر می دادند اما اکثریت یهودیان به خاطر از دست ندادن منافع خود پیامبر را انکار کردند و چنانکه خواهیم خواند سعی در براندازی اسلام و حکومت تازه تاسیس مسلمین داشته اند.
پیامبر با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و سیاسی مدینه اولین کاری که کرد همان پیمان اخوت میان مهاجرین و انصار بود و به این ترتیب بذر اتحاد و انسجام را در حکومت نوپای اسلامی پخش کرد. دومین حرکت مدبرانۀ پیامبر (ص) نوشتن عهد نامه با یهود بود تا وظایف و حقوق هر گروه را مشخص کند.
اما متن عهدنامه :
«این نوشته ای است از محمد پیغمبر بین مومنان و مسلمانان از قریش و یثرب و هرکه پیرو آنان باشد و بدان ها بپیوندد و با ایشان جهاد کند. اینان یک امتند جدا از دیگر مردم. مهاجران از قریش به رسمی که داشتند خون بها را میان خود قسمت می کنند.وفدیۀ اسیران خویش را به عدالت و رسمی که میان مومنان است می پردازند. بنی عَوف به رسمی که داشتند خون بها را میان خود قسمت می کنند .و هر طایفه ای فدیۀ اسیران خویش را بر طبق عدالت و معروف بین مومنان می پردازد. بنی ساعده ، بنی حَرث ، بنی جُشم، بنی النجار ، بنی عمرو بن عوف ، بنی نبیت ، بنی اوس ، هر طایفه ای دین های پیشین و فدیۀ اسیران را به عرف و عدالت بین مومنان تقسیم می کنند. مومنان ، عیالوار گران وام را بی آن که خون بها یا فدیۀ او را بپردازند وانمی گذارند.
هیچ مومنی با مولای مومنی پیمان نمی بندد مگر با رخصت او . مومنان پرهیزگار علیه کسی از آنان که ستم کند یا خواهان ستم یا گناه یا فسادی بین مسلمانان باشد،همدست خواهند بود، هرچند که این ستمکار یا متجاوز فرزند یکی از ایشان باشد. هیچ مومنی مومن دیگر را به خون کافری نباید بکشد، و کافری را علیه مومنی نباید یاری کند. عهدی که برای خدا بسته می شود یکی است و پست ترین مسلمانان اگر کسی را در پناه خود آورد همه آن را می پذیرند . مومنان جدا از دیگر مردم ولیّ یکدیگرند . هر که از یهودیان پیرو ما باشد بی آن که بدو ستمی رود یا کسی علیه او یاری شود از مواسات و یاری ما برخوردار خواهد بود . آشتی مومنان یکی است (یکی که آشتی کرد همه آن را می پذیرند) و هنگام جنگ در راه خدا نمی شود با یکی از مومنین آشتی کرد و بادیگری نه ، بلکه باید آشتی بر اساس عدالت بین همه رعایت شود. جنگجویانی که همراه ما جنگ کنند هر دسته از آنان جانشین دستۀ دیگر خواهد شد. مومنان در خونهایی که از آنان در راه خدا ریخته می شود بعضی دیگری را بازمی دارد(یکی جای دیگری را می گیرد). مومنان پرهیزگار بر راست ترین و استوارترین راه قرار خواهندداشت. هیچ مشرکی مالی یا انسانی ازآنِ قریش را در پناه خود نخواهد گرفت ومیان او ومومنی حائل نخواهد شد . هر که مومنی را بدون گناهی بکشد و این قتل ثابت گردد باید در مقابل کشتن او قصاص شود، مگر این که اولیای مقتول رضایت دهند . مومنان همه بر ضد این قاتل خواهند بود و جز قیام علیه بر آنان روا نیست. هرمومنی که بدین پیمان نامه گردن نهد و به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشدنباید کسی را که بدعتی پدید آورده (مرتکب کاری زشت شده ) یاری کند، یا او را پناه دهد. کسی که چنین کسی را یاریکند یا اورا پناه دهد لعنت خدا و غضب او تا روز قیامت بر وی باد!از چنین کسی در مقابل کردار زشتی که مرتکب شده مالی و یا معادلی گرفته نخواهد شد (بلکه باید کیفری را که مستحق آن است بیند). شما مسلمانان هرگاه در چیزی اختلاف پیدا کردید بازگشت آن به خدا و داوری محمد است . به یهودیان که با مسلمانان در کارزار شرکت کنند انفاق خواهد شد . یهودیان بنی عوف امتی هستند متحد با مومنان، یهود پیرو دین خود و مسلمانان پیرو دین خود خواهند بود. خود می دانند و بندگانشان ، مگر کسی که ستم کند یا مرتکب گناهی شود که در این صورت ، خود و کسان خود را هلاک کرده است . یهود بنی النجار (در حقوق اجتماعی ) مانند یهود بنی عوف خواهند بود. یهودیان بنی حرث و بنی ساعده و یهودیان بنی جُشَم و یهودیان بنی اوس و یهودیان بنی ثَعلَبَه مانندیهودیان بنی عوفند مگر کسی که ستم کند و مرتکب گناهی شود که در این صورت جزوخود اهل خود را هلاک نکرده است ....جَفنَه تیره ای است از بنی ثَعلَبه و در حقوق مانند آن هاست . بنی شُطَیبَه در حقوق اجتماعی مانند یهودیان بنی عوفند و وفای به عهد مانع از پیمان شکنی خواهد بود. موالی ثعلبه مانند خود آنان هستند . کسان یهود نیز مانندآنان هستند(از حقوق این پیمان بهره مند خواهند بود) و جز با اجازت محمد(ص) کسی از آنان را نباید از این پیمان بیرون کرد. هیچ کس را به کیفر جراحت وارد کردن نباید بازداشت کرد. کسی که بناگاه دیگری را بکشد خود و کسان خود را به کشتن داده است ، مگر آنکه ستمدیده ای باشد . خدا با کسی است که وفای به عهد کند. نفقۀ یهودیان بر یهودیان ونفقۀ مسلمانان بر مسلمانان است . آنان باید با کسی که با امضا کنندگان این پیمان می جنگد بجنگند و به آنان که بدان گردن نهاده اند خیرخواه و یاور باشند . وفای به عهد مانع پیمان کشنی است . کسی که جانب هم سوگند را رعایت نکند گناهی نکرده مگر آن که آن هم سوگند مظلوم باشد. به یهودیان مدام که همراه مسلمانان بادشمن بجنگند انفاق خواهد شد. درون یثرب برای امضا کنندگان این پیمان حرم شمرده می شود (کسی نمی تواند در آن جا به کسی آسیب برساند). حق همسایه ای که زیانی نرساند یا گناهی نداشته باشد مانن خود انسان است .
به پردگی (حرم) کسی پناه داده نمی شود مگر با اجازۀ آن کس. هر گونه خلاف که بین حاضران در این پیمان باشد و بیم آن برود که به فسادی گراید داوری آن به خدا و پیغمبر واگذار می شود خدا با آنچه در این پیمان نامه به پرهیز گاری و تقوی نزدیکتر است خواهد بود . به قریش و کسانیکه قریش را یاری کنند پناه داده نخواهد شد. با کسانی که ناگهان به یثرب بتازند باید بجنگند و اگر آشتی خواهند با آنان آشتی خواهد شد. اگر چنین کاری کردند پذیرفتن آشتی بر ذمۀ مومنان است ، مگر با کسی که با دین به پیکار برخیزد . هر کس از حاضران در یان پیمان نامه از جانب قوم خود نیز نسبت به پیمان تعهد دارد. یهودیان اوس و موالی آنان از حقوقی که در این پیمان است برخوردار خواهند بود. با کسی که بدین پیمان وفادار باشد به نیکویی رفتار خواهد شد. خدا باکسی است که بدین پیمان نامه وفادار بماند. این پیمان نامه از ستمکار و گناهکار پشتیبانی نمی کند هر کس از یثرب بیرون رود و یا در آن بماند در امان است، مگر آن که ستمکار یا گناهکار باشد. خدا پناه نیکوکار و پرهیزگار است و محمد رسول الله »
مکه ، قبلۀ جدید مسلمین
قبلۀ مسلمانان بیت المقدس بود و به آن سمت نماز می خواندند. یهودیها همین مسئله را دستاویز قرار دادند و بر پیامبر خرده میگرفتند و می گفتند محمد تا کنون قبله نداشت و ما قبله را به او نشان دادیم . این امر خاطر پیامبر را مکدر کرده بود و در دل دوست داشت که کعبه قبله مسلمین باشد. در یک از ماه شعبان در سال دوم هجری (هفده ماه پس از هجرت) ، پیامبر در مسجد بنی سَلمَه مشغول نماز ظهر بود که در وسط نماز دستور تغییر قبله به سمت کعبه نازل شد:« قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ » (بقره 144)
تغییر قبله برای یهود و منافقین گران تمام شد. و آنها این بار می گفتند که چرا تاکنون به سمت بیت المقدس نماز می خواندید و این آیۀ شریفه نازل شد. سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٤٢)
به زودی بی خردان مردم می گویند چه چیز برگرداند ایشان را از قبله شان که بر آن بودند. بگو شرق و غرب از آنِ خداست ، هر که را می خواهد به راه راست هدایت می کند(بقره 142)
مدتی پس از تغییر قبله روزۀ ماه رمضان واجب شد و پیامبر در آخر رمضان زکوة عید فطر را معین کرد و در اولین روز شوال اولین عید فطر مسلمین را به نماز عید ایستاد.
جنگ با کفارقریش
در سال دوم هجرت جنگ های مسلمانان با مشرکان قریش آغاز شد . مسلمین با حمله به کاروانهای تجاری قریش سعی در ناامن کردن تجارت و راه بازرگانی قریش آنها می کردند. جنگ هایی که پیامبر در آن حضور پیدا می کرد «غزوه» نام داشت و به جنگ هایی که پیامبر در آنها حضور نداشت «سریه» می گفتند. هرگاه پیامبر برای جنگ از مدینه خارج می شد یکی از اصحاب خود را جانشین خود در مدینه می کرد.
اولین غزوه ،غزوۀ ابواء بود که به آن غزوۀ دوّان هم می گویند .و بعد از آن غزوۀ بواط بود که در هر دو غزوه سپاه اسلام به دنبال کاروان قریش رفتند اما بدون درگیری بازگشتند. در این گیر و دار شخصی به نام عامربن کُرَیز به اطراف مدینه حمله کرد و گله های مردم را غارت کرد. پیامبر او را تا سرزمین بدر دنبال کرد و او را نیافت . به همین مناسبت به این غزوه ، غزوۀ بدر اولی می گویند. در ماه جمادی الاول سال دوم هجرت ، خبر دادند که کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان از مکه به شام می رود. پیامبر با دویست نفر و سی شتر به دنبال کاروان تا ذات العَشیرة رفت اما کاروان از آن محل گذشته بود. پیامبر در آنجا با دوقبیلۀ بنی مُدلِج و بنی ضَمره پیمان یاری بست . و این اولین پیمان مسلمین در خارج از مدینه بود. در اواخر ماه جمادی الثانی همان سال پیامبر عبدالله بن جَحش اسدی را با هشت یا دوازده نفر از مهاجرین به نَخله در نزدیکی مکه فرستاد تا درباره قریش اطلاعات کسب کند . گروه مسلمین در نخله کمین کردند و با کاروانی از قریش روبرو شدند که به سمت مکه می رفت عبدالله بن جحش بر سر کاروان تاختند و رئیس کاروان را به نام عمرو بن الحَضرَمی کشتند و با اموال تجاری و دو اسیر به مدینه بازگشتند. این حمله در ماه رجب انجام گرفت و رجب یکی از ماههای حرام بود . قریش و یهود این کار مسلمین را نکوهش می کردند و حتی مسلمین نیز با این کار عبدالله بن جحش و یارانش مخالفت کردند و او را سرزنش کردند. تا اینکه آیه نازل شد و بر درست بودن عبدالله بن جحش و یارانش صحّه گذاشت : « یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢١٧)از تو، در باره جنگ کردن در ماه حرامها، سؤالکنندگان میکنند... بگو: «جنگ در آنان)، (گناهی) بزرگ است؟!» ولی جلوگیری از راه خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام» و اخراج آنان)، نزد خداوند مهمتر از آن است؟!» و ایجاد فتنهای (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان بازمیدارد) حتی از قتل بالاتر است اینها پیوسته با شما پیکار می کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند... (بقره 217)
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
در قرن ها و دوران های پیشین تعدادی از جهانگردان اروپایی توانستند به داخل شهر مدینه منوره راه یافته و به دیدار آن نایل گردند. برخی از اینان مسلمانان واقعی و حقیقی بودند و تعدادی دیگر غیر مسلمان بوده ولی با تظاهر به اسلام راه خود را به سوی مدینه می گشودند. در میان این جهانگردان، نویسندگان و پژوهشگرانی برجسته یافت می شود که به تاریخ مدینه پرداخته و مشاهدات خود را از این شهر در کتاب ها و نوشته های خود، ثبت کرده اند که این تحقیقات برای آگاهی از وضعیت شهر مدینه و ساکنان آن، در دوران ها گذشته از ارزش والایی برخوردار است. غالب این جهانگردان، افزون بر مدینه، از مکه نیز دیدار داشته و در مراسم حج شرکت جسته اند و درباره وضعیت مکه و مناسک حج نیز نوشته ها و خاطراتی از خود بر جای نهاده اند که پیشتر بدان اشاره نمودیم.
1 ـ لودویکو فارتیما LudvicuoVartouamus
نخستین جهانگردی که در قرن های اخیر، به زیارت و دیدار از مدینه دست یافته، جهانگرد ایتالیایی گمنامی است به نام لودویکو فارتیما وی از اهالی شهر بولونی ایتالیا بود که در سال 1503 میلادی از شهر ونیز با کشتی عازم اسکندریه شد و سپس خود را به شام و شهر دمشق رسانید و در آنجا پس از برقراری دوستی با یکی از افسران ممالیک عزم سفر به سرزمین های مقدس در مکه و مدینه را نمود و آنگاه در حالی که لباس سربازان ممالیک را بر تن داشت، در روز هشتم فوریه به همراه دوست خود با کاروان حجاجِ شام، رهسپار شد.
بررسی سفرنامه فارتیما نشان می دهد که او مردی کینه توز و دشمن اسلام و مسلمانان بوده و در نوشته خود، علاوه بر بی ادبی به پیامبر و مسلمانان، مطالبی برخلاف واقعیت، که نشانگر بی فرهنگی و انحطاط اخلاقی اوست، آورده. او در سفرنامه خود ادعا می کند که در این سفر، با بسیاری از زنان مسلمان روابط نامشروع داشته است. و می گوید در این سفر کاروان آنان به کوهی در نزدیکی مدینه رسید که در اطراف آن قومی از یهود که تعداد آنها پنج هزار نفر بود، سکونت داشتند. آنان دارای پوستی سبزه متمایل به سیاهی و قدی کوتاه که از 5 یا 6 وجب تجاوز نمی کرد و صدایی نازک و زیر همچون صدای زنان بودند، این طایفه از گوشت بز زندگی خود را می گذراندند و هرگاه به مسلمانی دست می یافتند، او را زنده پوست کنده و می خوردند!
او هنگامی که به شهر مدینه، که آن را «مدینة النّبی» می نامد، رسید سه روز در آن اقامت نمود و ادعا می کند که در این مدت توانست به داخل حرم، که آن را «معبد» می نامد، وارد شود و در توصیف کوتاهی که از «مسجد» آورده، می گوید: سقفش گنبدی شکل است که از دو دروازه بزرگ وارد آن می شوند. سقف مسجد را حدود 400 ستون از آجر سفید! برپا نموده و حدود سه هزار آویز! روشنایی آن را تأمین می کند. در گوشه ای از مسجد، مقداری کتاب دینی، که در آنها احکام اسلام و زندگانی پیامبر و صحابه نوشته شده، قرار دارد.
او درباره مدفن مقدس پیامبر ـ ص ـ می گوید: در نزدیکی قبر پیامبر قبرهای ابوبکر و عثمان(!) و فاطمه قرار دارد، و در توصیف اینان می گوید: امام علی داماد و شوهر دختر پیامبر است، اما ابوبکر و عمر دو تن از فرماندهان ارتش اویند!
شامل 28 صفحه فایل word قابل ویرایش
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه188
فهرست مطالب
بیعت مردان
عمامه سحاب
ظهور جبرئیل در غدیر
مردم مدینه ورسول اکرم(ص)
مردم مدینه دو قبیله بودند به نام اوس و خزرج که همیشه با هم جنگ داشتند . یک نفر از آنها به نام اسعد بن زراره مىآید به مکه براى اینکه از قریش استمداد کند . وارد مى شود بر یکى از مردم قریش .
کعبه از قدیم معبد بود گو اینکه در آن زمان بتخانه بود و رسم طواف که از زمان حضرت ابراهیم معمول بود هنوز ادامه داشت. هرکس که مىآمد , یک طوافى هم دور کعبه مى کرد . این شخص وقتى خواست برود به زیارت کعبه و طواف بکند , میزبانش به او گفت : ( مواظب باش ! مردى در میان ما پیدا شده , ساحر و جادوگرى که گاهى در مسجد الحرام پیدا مى شود و سخنان دلرباى عجیبى دارد . یک وقت سخنان او به گوش تو نرسد که تو را بى اختیار مى کند . سحرى در سخنان او هست. اتفاقا او موقعى مى رود براى طواف که رسول اکرم در کنار کعبه در حجر اسماعیل نشسته بودند و با خودشان قرآن مى خواندند . در گوش این شخص پنبه کرده بودند که یکوقت چیزى نشنود . مشغول طواف کردن بود که قیافه شخصى خیلى او را جذب کرد . ( رسول اکرم سیماى عجیبى داشتند ). گفت نکند این همان آدمى باشد که اینها مى گویند ؟ یک وقت با خودش فکر کرد که عجب دیوانگى است که من گوشهایم را پنبه کرده ام . من آدمم , حرفهاى او را مى شنوم , پنبه را از گوشش انداخت بیرون .
آیات قرآن را شنید . تمایل پیدا کرد . این امر منشأ آشنایى مردم مدینه با رسول اکرم ( ص ) شد . بعد آمد صحبتهایى کرد و بعدها ملاقاتهاى محرمانه اى با حضرت رسول کردند تا اینکه عده اى از اینها به مکه آمدند و قرار شد در موسم حج در یکى از شبهاى تشریق یعنى شب دوازدهم وقتى که همه