مشخصات این فایل
عنوان: مراحل نفس
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 18
این مقاله درمورد مراحل نفس می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله مراحل نفس می خوانید :
عزت نفس در کلام امام صادق و علی علیه السلام:
امام صادق فرمود ( در تحف العقول است ) : « و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک و لا تکنواهنا یحقرک من عرفک » (1)
در معاشرت با مردم میانه رو باش، نه آن جور خشن و تند خو و بد اخلاق و بد برخورد باش که مردم از نزدیک شدن به تو خوششان نیاید، و نه آنقدر واهن (ضعیف) باش که هر کس با تو برخورد می کند تورا تحقیر کند. مومن نباید کاری کند که در نظر دیگران تحقیر شود. و در " وسائل" از علی علیه السلام نقل میکند که فرمود: « لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم»
«در آن واحد در قلب خودت باید دو حس متضاد را داشته باشی، من به مردم محتاجم و من از مردم بی نیازم.»
پرسیدند در چه خود را محتاج فرض کنیم و در چه بی نیاز؟
فرمود: آن وقت که با مردم برخورد میکنی و سخن می گوئی به روی بی اعتنائی نباش، حرفهای تند خشن و گوشه دار و خوار دار و زخم داربه مردم نگو، نگو گور پدر مردم، هر که هر چه می خواهد بگوید، سخنت نرم و ملایم باشد.
• <!-- [if !supportLists]--> <!--[endif]-->آیا انسان دارای دو نفس است ؟
گفتیم که در اسلام از یک طرف توصیه شده به جهاد و مبارزه با نفس ، بلکه به میراندن نفس : « موتوا قبل ان تموتوا » پیش از آنکه بمیرید ، نفس اماره را بمیرانید ، و از طرف دیگر توصیه هایی است سراسر کرامت نفس ، عزت نفس ، نفاست نفس ، حریت نفس و غیره آیا انسان دارای دو نفس یعنی دارای دو خود است ؟ دارای دو خویشتن است ؟ دو خود دارد که یک خود را وظیفه دارد بمیراند و خود دیگر را وظیفه دارد محترم و مکرم بشمارد و عزیز بدارد ؟ اگر اینطور باشد پس باید آنچه را که روانشناسی میگوید [ ( تعدد شخصیت " به معنی واقعی آن بپذیریم ، یعنی قبول کنیم که هر کس در واقع دو " خود " است ، دو " من " است ، دو " شخص " است قطعاً مقصود این نیست در واقع در یک کالبد دومن مجزا وجود ندارد ، دو شخص وجود ندارد .
یک فرض این است که در انسان دو شخص وجود دارد ، دو من وجود دارد ، دو خویشتن در مقابل یکدیگر وجود دارد ، از این دو ، یکی را باید ضعیف کرد و میراند ، دیگری را باید محترم شمرد این جور که نیست فرض دیگر این است که انسان دارای دو " خود " است اما نه به این معنی که دو خود اصیل ، دو " من " در کنار یکدیگرند ، بلکه یک خود واقعی و یک خود پنداری که آن ناخود است ولی انسان ناخود را خود خیال میکند مگر میشود چنین چیزی ؟ میگویند بله میشود آنجا که گفته اند با " خود " باید مبارزه کرد ، آن خود ، خود خیالی و پنداری است ، آن چیزی است که خیال میکنی تو آن هستی ، ولی توانسان دارای دو " خود " است : خود فردی و شخصی و جزئی ، و خود کلی . یعنی مثلا من یک " خود " دارم که به آن " خود " ، این فرد و این شخص هستم ، و شما یک " خود " دارید که به آن " خود " ، آن فرد و آتش خص هستید با آن ابعاد خاص و با آن اضافات خاص که مثلا پدر و مادرتان کیست ، صفات و احوال و اطلاعاتتان چیست ، و یک " خود " دیگر در درون همه انسانها وجود دارد که آن ، خود کلی است نه خود شخصی و فردی ، خود انسانی است یعنی مثلا در من الان دو " خود " وجود دارد یک خود من مثلا الف فرزند ب است ، و خود دیگر ، انسان است که در من وجود دارد شما هم دارای دو خود هستید یک خود ، خود فردی شما است ، یکی هم انسان است که در شما وجود دارد افراد دیگر نیز همین طور این هم یک فرضیه است گفتیم قرآن میگوید با یک خود باید مبارزه کرد و خود دیگر را باید محترم و عزیز و مکرم داشت ، و با مکرم داشتن این خود است که تمام اخلاق مقدسه در انسان زنده میشود و تمام اخلاق رذیله از انسان دور میگردد ، و اگر این خود کرامت پیدا کرد ، شخصیت خودش را باز یافت و در انسان زنده شد ، دیگر به انسان اجازه نمیدهد که راستی را رها کند دنبال دروغ برود ، امانت را رها کند دنبال خیانت برود ، عزت را رها کند دنبال تن به ذلت دادن برود ، عفت کلام را رها کند دنبال غیبت کردن برود ، و امثال اینها حال آیا این خود ، همان خود [ کلی و انسانی ] است یا چیز دیگری است ؟
داستان پیرمرد حریص و هارون الرّشید در آرزوی دراز
گویند روزی هارون الرّشید به خاصّان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مشرّف شده و از آنحضرت حدیثی شنیده است زیارت کنم تا بلاواسطه از آنحضرت آن حدیث را برای من نقل کند. چون خلافت هارون در سنة یکصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با این مدّت طولانی یا کسی از زمان پیغمبر باقی نمانده، یا اگر باقی مانده باشد در نهایت ندرت خواهد شد. ملازمان هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصی بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحّص نمودند، هیچکس را نیافتند بجز پیرمرد عجوزی که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف کانون و بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و جز نفس و یک مشت استخوانی باقی نمانده بود. او را در زنبیلی گذارده و با نهایت درجة مراقبت و احتیاط به دربار هارون وارد کردند و یکسره به نزد او بردند. هارون بسیار مسرور و شاد گشت که به منظور خود رسیده و کسی که رسول خدا را زیارت کرده است و از او سخنی شنیده، دیده است. گفت: ای پیرمرد! خودت پیغمبر اکرم را دیدهای ؟ عرض کرد: بلی. هارون گفت: کی دیدهای ؟ عرض کرد: در سنّ طفولیّت بودم، روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلّی الله علیه وآله و سلّم آورد. و من دیگر خدمت آنحضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود. هارون گفت: بگو ببینم در آنروز از رسول الله سخنی شنیدی یا نه ؟ عرض کرد: بلی، آنروز از رسول خدا این سخن را شنیدم که میفرمود:
یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ
«فرزند آدم پیر میشود و هر چه بسوی پیری میرود به موازات آن، دو صفت در او جوان میگردد: یکی حرص و دیگری آرزویدراز.»
هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا شنیده است؛ دستور داد یک کیسة زر بعنوان عطا و جائزه به پیر عجوز دادند و او را بیرون بردند. همینکه خواستند او را از صحن دربار به بیرون ببرند، پیرمرد نالة ضعیف خود را بلند کرد که مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنی دارم. گفتند: نمیشود. گفت: چارهای نیست، باید سؤالی از هارون بنمایم و سپس خارج شوم! زنبیل حامل پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است ؟ پیرمرد عرض کرد: سؤالی دارم. هارون گفت: بگو. پیرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائید این عطائی که امروز به من عنایت کردید فقط عطای امسال است یا هر ساله عنایت خواهید فرمود؟ هارون الرّشید صدای خندهاش بلند شد و از روی تعجّب گفت:
«صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ!»
راست فرمود رسول خدا که هر چه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی رود دو صفت حرص و آرزوی دراز در او جوان میگردد
این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمیبردم که تا درِ دربار زنده بماند، حال میگوید: آیا این عطا اختصاص به این سال دارد یا هرساله خواهد بود. حرص ازدیاد اموال و آرزوی طویل او را بدین سرحدّ آورده که بازهم برای خود عمری پیشبینی میکند و در صدد اخذ عطای دیگری است. باری، این نتیجة عدم تربیت نفس انسانی به ادب الهی است که حرص و آرزو در وجود او دامنش گسترده میگردد و با طیف وسیعی رو به تزاید میرود که حدّ یَقِف ندارد. امّا کسانی که با ایمان به مبدأ ازلی و ابدی و گرایش به وجود سرمدی حضرت ذوالجلال و الاءکرام رخت خود را در جهان باقی میبرند و دل به کلّیّت و ابدیّت میدهند و طبعاً با عمل صالح رفتار زندگی خود را بر اساس عدل و انصاف مینهند، پاداش آنها نزد خدا بوده و بطور همیشگی و مستمرّ به آنها خواهد رسید؛ إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ پاداشی که حدّ و حساب ندارد و در بهشت جاودان و عالم ابدیّت؛ از بهترین نعمت معنوی و حقیقی متمتّع خواهند بود؛ فَأُولَـ'ئِِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ و روزی آنان ازجانب پروردگارشان هر صبح وشام به آنهاخواهد رسید؛ وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا آری! انسان پس از گذرانیدن دوران صباو ت و بلوغ دوست دارد به خود زینت ببندد. لباس خود را، شغل خود را، زندگی و مکان خود را، و بالاخره تمام متعلّقات خود را بنحوی ترتیب دهد که نقش بقاء و بنحو ابدیّت زیست نمودن، روی حقیقت فناء را بپوشاند و واقع امر در تحت این نقشهای باطله مختفی و منتفی گردد. از این مرحله که بگذریم دوران تفاخر است، میگوید: قدرت من چنین است، مال من چنان است، علم من فلان است؛ حتّی با کمال جرأت به استخوانهای پوسیده و خاکستر شدة آباء و نیاکان خود فخر میکند و رجز میخواند، و بر اشیاء درهم شکسته و نقشههای پوسیده افتخار میکند و آنها را در موزههای مجلّل و با شکوه قرار میدهد و شعرهای حماسی میخواند. و بالاخره در آخر دوران زندگی نیروی وجودی خود را در زیاد کردن مال و فرزند متمرکز میکند. انسان طبعاً هر چه عمرش زیادتر شود،حریصتر میشود؛ در جوانی انفاق در راه خدا میکرد، حالا نمیکند؛ حسّ گذشت و ایثار داشت، حالا ندارد. طبع بشر چنین است که بر هر اساسی تربیت شود نفس او بر همان اساس متحجّر میگردد و احوال گذران او بصورت ملکات ثابته در میآید. البتّه چون خود را بر محور قانون دین و حقّ تربیت ننموده است لذا در آخر عمر نتیجة نفسانی او همان تراکم احوال و تحجّر خاطرات و افکار
....
بخشی از فهرست مطالب مقاله مراحل نفس
• مراحل نفس:
1) نفس اماره:
2) نفس لوّامه:
3: نفس ناطقه یا متفکره:
4: نفس عاقله یا ملهمه:
5: نفس مطمئنه:
6: نفس راضیه:
7: نفس مرضیه:
عزت نفس در کلام امام صادق و علی علیه السلام:
داستان پیرمرد حریص و هارون الرّشید در آرزوی دراز
دانلود تحقیق مراحل نفس