فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد پیامبر در قرآن

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد پیامبر در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر در قرآن


تحقیق در مورد پیامبر در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:58

2) سازماندهى

) مدیریت نیروى انسانى

 

موقعیت مسلمانان

 

فرصت داشته‏اند.

 

وضعیت عمومى مدینه و روحیه مسلمین

 

) برنامه ریزى و تعیین استراتژى

 

توجه است.

 

اهمیت و عظمت این تصمیم

 

2) سازماندهى

 

3) مدیریت نیروى انسانى

 

اقدامات انگیزشى پیامبر(ص)

مدیریت در بحران (تحلیلى از جنگ خندق)

دکتر علیمحمد ولوى *

پژوهشى موردى در مدیریت پیامبر اکرم(ص) در غزوه احزاب

زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نکاتى است که اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسیارى از خط مشى‏ها و سیاست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سیاسى، دفاعى و... شناسایى خواهد شد. بررسى دقیق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى این بزرگان، مخصوصا با شیوه‏هاى جدید و بابهره‏گیرى از آخرین دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.

یکى از حساس‏ترین و سرنوشت‏سازترین حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، این غزوه را بیشتر از آن جهت‏با اهمیت مى‏دانند که آخرین صحنه تهاجم دشمن به نیروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمین بود. اما آن‏چه کمتر در منابع تاریخى مورد توجه قرار گرفته، مدیریت این حادثه سرنوشت‏ساز و مهم است.

مدیریت پیامبر اکرم(ص) در جریان این غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر کوشش شده‏است، در حد امکان یکى از اقدامات مدیریتى پیامبراکرم(ص) در جریان یکى از تدابیر آن حضرت یعنى «حفرخندق‏» مورد بحث و بررسى قرار گیرد. البته مقاله حاضر به مدیریتى که رسول الله(ص) در جریان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلکه موضوع اداره و بهره‏گیرى کامل از این اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گیرد.

طرح مسئله

مسلمین پس از اطلاع از آغاز تهاجم قریش، حداکثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبت‏به انجام هرگونه اقدام تدافعى تصمیم‏گیرى کنند.

تصمیم پیامبر(ص) به حفر خندق یکى از بهترین نمونه‏هاى تصمیم‏گیرى شجاعانه است. خندقى به طول حداقل پنج کیلومتر با عرض تقریبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سه‏متر، مستلزم حجم عظیمى از خاکبردارى است، در حالى که تمام نیرویى که در اختیار پیامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمى‏رسید. حال این سؤال مطرح است که چه مدیریتى اعمال شد که توانست‏با وجود همه محدودیت‏ها این اقدام کم نظیر را انجام دهد و به نتیجه مطلوب برساند؟

تصویر اجمالى حادثه

غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى (1) و در ناحیه شمال و غرب مدینة النبى واقع شد. قرآن مجید در چهار سوره و در قریب 22 آیه به مسائل مختلف این جنگ اشاره کرده‏است. (2)

سپاه مشرکین از سه لشکر به ترتیب زیر تشکیل شده‏بود:

1- لشکر قریش و هم‏پیمانانش به رهبرى ابوسفیان بن حرب، که فرماندهانى چون خالدبن‏ولید، عکرمة بن ابوجهل، عمروعاص، صفوان‏بن امیه و عمروبن عبدود در آن شرکت داشتند. مجموعه نیروهاى تحت فرماندهى ابوسفیان - با احتساب بنى‏سلیم - 4700 نفر بودند که بیش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند. (3) این نیروها پس از نزدیک شدن به مدینه در محلى موسوم به «رومة‏» مستقر شدند.

2- لشکر غطفان و هم‏پیمانان آن‏ها از قبایل نجد، به فرماندهى «عیینة بن حصن فزارى‏» و مسعود بن رخیله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، که در نزدیکى «احد» اردو زدند و تعداد 300 اسب همراه این لشکر بود. (4)

3- بنى اسد به فرماندهى طلیحه‏بن خویلد اسدى، هم‏چنین یهودیان بنى‏نضیر که قریش را همراهى مى‏کردند و نقش آن‏ها بیشتر تقویت فکرى و روحى این حرکت نظامى بود. یهودیان بنى‏قریظه هم با شکستن پیمان، متحد احزاب محسوب مى‏شدند. اکثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفته‏اند. (5) اما این عدد به نظر اندکى اغراق‏آمیز مى‏رسد. احتمالا مجموع سپاه قریش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبوده‏است.

امتیاز عمده سپاه احزاب که تا آن زمان در منطقه حجاز کم نظیر بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود که برترى کامل آنان بر نیروهاى اسلام را تضمین مى‏کرد. به احتمال قریب به یقین، نگرانى عمده مسلمین از همین بخش سپاه احزاب بوده است. طبعا اولین اقدام مؤثر سپاه اسلام هم باید به نحوى طراحى مى‏شد که بتواند سواره نظام دشمن را زمین گیر و بى‏اثر کند.

موقعیت مسلمانان

بنا به روایت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جریان غزوه خندق 3000 نفر بوده‏است. (6) به نظر مى‏رسد که این قول اندکى خوش‏بینانه و همراه با اغراق باشد. احتمالا این رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و هم‏چنین همراهى کراهت‏آمیز برخى از منافقین است. لازم به ذکر است که تعداد اسب‏هاى مسلمین در غزوه خندق سى و چند اسب بوده‏است. (7)

بنا به گفته واقدى چهار روز پس از حرکت قریش از مکه، سواران خزاعه خبر حرکت احزاب را به پیامبراکرم(ص) رساندند. (8) فاصله میان مکه و مدینه براى سپاهى که با ساز و برگ جنگى حرکت مى‏کرد، ده تا دوازده روز راه بوده‏است. بنابراین پیامبر اکرم(ص) و مسلمین تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبیر و تصمیمى فرصت داشته‏اند.

وضعیت عمومى مدینه و روحیه مسلمین

در هر اقدام اجتماعى، سیاسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، باید به دو رکن دیگر توجه شود:

1- وضعیت و شرایط عمومى جامعه: شرایط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و کانون‏هاى مختلف اجتماعى متناسب با شرایط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعیین کننده‏اى دارد. گسستگى یا همبستگى اجتماعى، که در جامعه آن روز مدینه به کیفیت تعامل قدرت‏هاى قبیله‏اى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل مؤثر در همبستگى یا گسستگى نیروهاى درونى شهر به حساب مى‏آمد. تدابیرى که از قبل اندیشیده شده بود، شرایط مطلوب این همبستگى را فراهم کرده‏بود. انعقاد پیمان‏نامه عمومى مدینه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ایجاد انسجام در فعالیت‏هاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود که پیامبراکرم(ص) جهت تحقق شرایط وحدت اجتماعى اندیشیده‏بودند.

2- وضعیت نیروى انسانى: نیروى انسانى رکن اصلى در هر اقدام مدیریتى است. عواملى چون کمیت و آمار نیروهاى در اختیار، شرایط روحى نیروها، ارتباط درونى نیروها، نحوه و چگونگى تنظیم رابطه مدیران ستادى و نیروهاى در صف، عواملى هستند که مى‏توانند در زمینه‏سازى موفقیت‏یا عدم موفقیت‏یک اقدام اجتماعى یا نظامى تاثیر گذار باشد. در صورت تحقق شرایط مطلوب نسبت‏به دو عامل فوق، نفش رهبرى و مدیریت‏به عنوان عامل هماهنگى و بهره‏بردارى از شرایط اجتماعى مناسب و نیروى انسانى آماده، موضوعیت‏خواهدیافت.

پس از انتشار خبر حرکت احزاب در مدینه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گردید. بهترین تصویر از شرایط عمومى مدینه، و دسته‏بندى گروه‏هاى حاضر در شهر را قرآن مجید طى 17 آیه در سوره احزاب ارائه کرده‏است. دراین آیات با دقت‏شگفت‏انگیز و روانکاوانه‏اى از روحیات و مواضع گروه‏هاى مختلف، در جریان غزوه احزاب، پرده برداشته است. از نظر قرآن این گروه‏ها به سه دسته کلى تقسیم مى‏شوند:

الف - مؤمنین: مطابق آیات قرآن، کسانى که در این گروه جاى مى‏گیرند بسیار معدودند. اینان یاران خالص و فداکار پیامبر اکرم(ص) بوده‏اند که در هر شرایطى هیچ‏گونه تردیدى در اعتمادشان به خدا و رسول ایجاد نمى‏شد. این آیه از سوره‏احزاب در حق این گروه نازل شده‏است:

و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما; (9)

و چون مؤمنان دسته‏هاى دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است که خدا و فرستاده‏اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‏اش راست گفتند»، و جز بر ایمان و فرمانبردارى آنان نیفزود.

ب - منافقین: کسانى‏که با اجبار و اکراه اسلام را پذیرفته بودند و در دل کینه رسول خدا(ص) را مى‏پروراندند، در موقعیت‏هاى مناسب از ضربه زدن و خدمت‏به دشمنان اسلام دریغ نمى‏کردند. قرآن مجید این گروه را معرفى و باطن آنان را آشکار کرده‏است:

و اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا...; (10)

و هنگامى که منافقان و کسانى که در دل‏هایشان بیمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند». × و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید».

ج - معوقین و مرددین: اینان مسلمانانى بودند که به خاطر ضعف شخصیت‏یا ضعف ایمان، معمولا در شرایط حساس و در جریان حوادث، گرفتار تردید و ترس مى‏شدند و علاوه بر آن، این روحیه را به دیگران هم منتقل مى‏کردند.

قرآن کریم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبیا به این گروه اجتماعى اشاره کرده، و حتى گاهى در کنار منافقین و تحت عنوان «الذین فی قلوبهم مرض‏» از آن‏ها یاد کرده‏است. در سوره احزاب هم خداوند ویژگى‏هاى روانى و شخصیتى این گروه را آشکار کرده‏است:

قد یعلم الله المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هلم الینا و لا تاتون الباس الا قلیلا; (11)

خداوند کارشکنان [و مانع شوندگان] شما و آن کسانى را که به برادرانشان مى‏گفتند: «نزد ما بیایید» و جز اندکى روى به جنگ نمى‏آورند [خوب] مى‏شناسد.

معمولا این گروه در سختى و شرایط بحرانى، با منافقین احساس همراهى و همگامى بیشتر مى‏کنند. گاهى با عذر و بهانه‏هاى به ظاهر موجه، موضع ماموریت و مسئولیت‏خود را ترک کرده و چون باطنا منافق نیستند، یا به جهت آینده‏نگرى و توجیه خود و دیگران، سعى مى‏کنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند. قرآن مجید این حالات و روحیات را افشا مى‏فرماید:

... و یستاذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عورة وما هى بعورة ان یریدون الا فرارا; (12)

و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏خواستند و مى‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است‏» و[لى خانه‏هایشان] بى‏حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏خواستند.

این گروه همواره در معرض بازگشت‏به کفر قرار دارند، زیرا قدرت براى آنان اصالت دارد. به همین دلیل بسیار غیر قابل اعتمادند:

و لو دخلت علیهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة لاتوها و ماتلبثوا بها الا یسیرا; (13)

و اگر از اطراف [مدینه] مورد هجوم واقع مى‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‏خواندند، قطعا آن را مى‏پذیرفتند و جز اندکى در این [کار] درنگ نمى‏کردند.

در عین حال این گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبکارند. به تعبیر قرآن، هرچند در شرایط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرایط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبکار مى‏شوند:

اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذى یغشى علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة على الخیر...; (14)

بر شما بخیلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مى‏بینى که مانند کسى که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را با زبان‏هایى تند نیش مى‏زنند; بر مال حریصند.

در مجموع مى‏توان گفت که با توجه به شرایطى که اشاره شد و نیز وضعیت کمى و کیفى نیروهاى اسلام، رهبرى پیامبر اکرم(ص) در جنگ احزاب یکى از دشوارترین مدیریت‏ها در شرایط نامناسب بوده‏است.

جهت‏شناسایى روش مدیریت پیامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامه‏ریزى، تعیین استراتژى، سازماندهى، مدیریت نیروى انسانى، کسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و کنترل، در مدیریت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گیرد.

1) برنامه ریزى و تعیین استراتژى

با بررسى جزئیات غزوه خندق به راحتى مى‏توان به این واقعیت رسید که پس از وصول خبر حرکت احزاب، پیامبراکرم(ص) سیاستى دفاعى را اتخاذ کردند. جهت تحقق این هدف، بهترین تدبیر ماندن در شهر و بهره بردارى از کلیه امکانات و توانایى‏هاى درون شهرى بود. ماندن در شهر مى‏توانست‏سپاه اسلام را به لحاظ پشتیبانى و تدارکات در یک جنگ دفاعى طولانى یارى دهد. با توجه به برترى کمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بیش از 600 اسب که به آن‏ها تحرک فوق‏العادة‏اى مى‏بخشید، مهم‏ترین اقدام، جلوگیرى از تهاجم اولیه دشمن و بى‏اثر کردن نقش سواره نظام بود.

موفقیت‏سپاهى چون سپاه احزاب، به تهاجم اولیه بستگى داشت. بنابراین، جلوگیرى از کسب موفقیت در تهاجم اولیه سپاه مشرکین مى‏توانست‏یکى از اهداف اولیه پیامبر اکرم(ص) باشد.

پیامبر اکرم(ص) ضمن اتخاذ سیاست تدافعى، به حفر خندق فرمان دادند که مى‏توانست هدف یادشده را تامین کند. از آن‏جا که همه تصمیمات را در نهایت پیامبراکرم(ص) مى‏گرفتند، سرعت عمل آن حضرت در پذیرش و پیاده کردن این پیشنهاد قابل توجه است.

اهمیت و عظمت این تصمیم

از مجموع اطلاعاتى که مورخان به دست مى‏دهند، چنین برمى‏آید که خندق داراى ابعاد زیر بوده‏است:

طول آن حداقل پنج و حداکثر شش کیلومتر بوده‏است. خندق در شمال شرق مدینه از ناحیه برج‏هاى شیخان شروع شده و تا غرب مدینه یعنى تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا به طرف جنوب تا محلى که اکنون مسجد فتح قرار دارد، کشیده مى‏شده‏است (15) و از این نقطه هم تا مصلى امتداد داشته است.

هر چند مسیر دقیق خندق مشخص نیست و این احتمال وجود دارد که در مسیر، وجود موانع طبیعى و مصنوعى مى‏توانست مسلمین را از حفر خندق بى‏نیاز کند، اما در مجموع با توجه به فاصله مناطق یادشده و هم‏چنین با توجه به تقسیم کارى که انجام گرفت، مسلما طول خندق از پنج‏کیلومتر کمتر نبوده‏است.

اگر قول مشهور مورخان را که مى‏گویند تعداد حفر کنندگان خندق 3000 نفر بوده‏است‏بپذیریم - چون هر ده نفر مامور حفر چهل ذراع(بیست متر) از خندق بوده‏اند - بنابراین، طول خندق باید در حدود شش کیلومتر برآورد شود.

مورخین مسیر خندق را چنین تشریح کرده‏اند: مبدا آن راتج و قلعه شیخان بود، و از آن‏جا تا تپه ذباب در شمال مدینه کشیده‏شده و سپس به طرف غرب تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا تا محلى که هم‏اکنون مسجد فتح قرار دارد کشیده مى‏شده‏است. در مغرب هم جهت احتیاط، به رغم وجود موانع طبیعى، چون نخلستان‏ها و حرات، خندق تا مصلى امتداد پیدا کرده‏است.

عرض و عمق خندق نباید کمتر از ده متر باشد، چرا که به هر حال باید طورى طراحى مى‏شد که یک چابک سوار با اسب نتواند از آن عبور کند. اما در مورد عمق خندق، همین قدر که پیاده‏نظام دشمن نتواند از یک طرف وارد، و از طرف دیگر خندق خارج شود، مى‏توانست پاسخ‏گوى هدف پیامبر اکرم(ص) باشد. بنابراین احتمالا عمق خندق در حدود سه یا چهار متر بوده‏است. دکتر آیتى معتقد است که طول خندق 5/5 کیلومتر، عرض آن ده متر و عمق آن پنج متر بوده‏است. (16)

با توجه به فاصله میان مکه و مدینه (ده تا دوازده روز راه) و تصریح مورخان به این‏که سواران خزاعه پس از حرکت قریش به سرعت و ظرف مدت چهار روز خود را به پیامبر اکرم(ص) رسانیده و موضوع را اطلاع داده‏اند، مسلما مدت حفر خندق از ده روز کمتر بوده‏است.

2) سازماندهى

پس از تعیین مسیر خندق که توسط شخص پیامبر(ص)، به همراه گروهى از مشاوران ایشان، افرادى چون سلمان فارسى، سعد معاذ و سعدبن عباده انجام شد، نخستین اقدام رسول‏خدا(ص) ایجاد سازمان لازم براى نیل به هدف نزدیک یعنى حفر خندق بود. این کار به سرعت اما با دقت و ظرافت تمام انجام گرفت. کل نیروهاى موجود، مجموعا نزدیک به سیصد گروه عمل کننده، تحت مدیریت‏یکى از بزرگان اصحاب (مهاجر و انصار) هماهنگ شدند. ارتباط پیامبر اکرم(ص) با همه مسلمین از طریق سرپرستان انجام مى‏شد. هر چند ارتباط آن حضرت با همه مسلمین ارتباطى صمیمى و مستقیم بود اما در امور محوله، فقط سرپرستان با رسول خدا ارتباط و تماس داشته‏اند. این نکته تلویحا از اشارات منابع تاریخى بر مى‏آید. چنان‏که در ماجراى مواجه شدن گروه سلمان فارسى با سنگ سختى، افراد گروه از سلمان مى‏خواهند موضوع را به اطلاع پیامبراکرم(ص) برساند. (17)

3) مدیریت نیروى انسانى

چنان‏که از نقشه برمى‏آید پیامبر اکرم (ص) جهت ایجاد انگیزه و تشدید فعالیت مسلمین قسمتى از ماموریت‏حفر خندق را به مهاجرین و بخش بزرگ‏ترى از آن را به انصار سپردند. براى آن‏که میان انصار هم نوعى رقابت‏به‏وجود آید آنان را به سه گروه تقسیم کردند. این تقسیم بندى برمبناى نزدیکى قومى و قبیله‏اى انجام شد، زیرا هر تقسیم بندى دیگرى ممکن بود با توجه به اختلافات فکرى، فرهنگى و قومى مسلمین که بسیارى از آن‏ها تازه به اسلام گرویده بودند، سرمنشا بروز مشکلات و مسائلى باشد. بروز اختلاف بر سر سلمان که نه از انصار بود و نه وابسته به مهاجرین، نمونه خوبى براى اثبات این مدعا است. (18)

پیامبر اکرم(ص) آگاهانه، از رقابت میان قبایل جهت تسریع کار استفاده کردند. این تدبیر تا حد گروه‏هاى عمل کننده هم ادامه یافت. رسول‏الله(ص) با اعمال تقسیم کارى حساب شده میان افراد، هر چهل ذراع از مسیر خط کشى شده را به ده نفر محول کردند. بدین ترتیب نه فقط قبایل و طوایف با هم رقابت مى‏کردند، بلکه در درون هر گروه میان افراد آن گروه هم رقابت ایجاد مى‏شد. ضمن این‏که حوزه کار هر گروه کاملا مشخص بود و تداخلى در مسئولیت‏ها هم پیش نمى‏آمد.

اقدامات انگیزشى پیامبر(ص)

یکى از تدابیر پیامبراکرم(ص) جهت پیشبرد هر چه سریع‏تر حفر خندق، توجه دادن مسلمین به اصول اعتقادى و مخصوصا آخرت بود. با تعلیم این اصل سازنده که زندگى حقیقى حیات اخروى است و زندگى دنیوى گذرا و بى‏اعتبار است، شور و نشاط کار در مسلمین زیادتر مى‏شد. نکته در خور توجه این‏که به خاطر محدودیت زمانى و ضرورت تاثیر فورى سخن، رسول‏خدا(ص) از زبان شعر که مؤثرترین زبان آن روز بود، استفاده مى‏کردند.

به عنوان نمونه ابن سعد در «طبقات‏» مى‏گوید پیامبراکرم(ص) در جریان حفر خندق این بیت را تکرار مى‏کردند:

اللهم ان الخیر الآخره

فاغفر للانصار و المهاجره (19)

و یا به قولى:

لاعیش الا عیش الاخره

فاغفر للانصار و المهاجره

و یا:

اللهم لو لا انت ما اهتدینا

و لاتصدقنا و لاصلینا (20)

براى آن‏که مسلمین هدف اصلى را گم نکنند و بدانند که زحماتشان در چه جهت و براى چیست، با این روش بر اصول تاکید مى‏کردند. شاید از همین نکته بتوان به این نتیجه رسید که در هر اقدام مدیریتى لازم است مدیر دائما رهروان خود را با هدف یا اهداف آشنا و آنان را توجیه نماید. پیامبراکرم(ص) از بهترین روش ممکن جهت انجام این مهم استفاده کرده‏اند; از روش آموزش غیر مستقیم و با بهره‏گیرى از زبان شعر که تاثیرى فورى و ماندگار داشت.

جهت تقویت روحیه مسلمین و فعال‏تر کردن آنان، موارد زیر از شیوه مدیریت پیامبر(ص) قابل استنباط است:

الف - مشارکت مستقیم و جدى و همه جانبه شخص رسول الله(ص) در کار حفر خندق، به‏طورى‏که به گفته بسیارى از مورخان، نیروهاى عادى مجاز بودند شب‏ها محل کارشان را ترک کنند اما پیامبراکرم(ص) به اتفاق گروهى از اصحاب مؤمن و مخلص در کنار خندق مى‏ماندند. (21) نکته قابل توجه این‏که، این مشارکت‏به رهبرى و هدایت مسلمین محدود نبود، بلکه آن حضرت خود خاک حمل مى‏کردند و هر جا مسلمین در حفر خندق گرفتار مشکل مى‏شدند از آن جناب استمداد مى‏کردند.

ب - حضور شاد و با نشاط پیامبر اکرم(ص) این روحیه را به نیروها هم منتقل مى‏کرد. روحیه با نشاط پیامبر چنان بر اصحاب تاثیر گذاشته بود که آنان حتى بیش از مواقع عادى با یکدیگر شوخى و مزاح مى‏کردند. پیامبر اکرم(ص) هم تا آن‏جا که این شوخى‏ها برخوردى با ارزش‏هاى الهى و اسلامى و شخصیت افراد و اداره امور نداشت، آن را منع نمى‏کردند. (22)

ج - خواندن سرودهاى دسته جمعى یکى دیگر از اقداماتى بود که ضمن جلوگیرى از پرداختن مسلمین به بحث‏هاى تضعیف کننده روحیات و ایجاد کننده اضطراب عمومى، موجب شادى و نشاط و تقویت روحیه مسلمانان مى‏شد. تمامى این سرودها داراى بار ارزشى و تاثیرات تربیتى بسیار خوبى بود. (23)

یکى از سرودهایى که مسلمین مى‏خواندند، به مرد نیکوکارى مربوط مى‏شد به نام جعیل که به گفته واقدى، زشت روى و مبتلا به بیمارى پوستى بود اما در جریان حفر خندق همکارى مى‏کرد. پیامبر اکرم(ص) نام او را از جعیل به عمرو تغییر دادند و به همین مناسبت مسلمین این بیت را سروده و دسته جمعى تکرار مى‏کردند:

سماه من بعد جعیل عمرا

و کان للباس یوما ظهرا

گفته‏اند پیامبر اکرم(ص) هم با تکرار آخرین کلمات هر مصرع با آنان همراهى مى‏کرد. (24)

د - یکى دیگر از تدابیر پیامبر اکرم(ص) در مدیریت نیروى انسانى، استفاده مؤثر از همه نیروهاى درگیر در حفر خندق بود، به‏طورى‏که از سست ایمانان و حتى منافقین هم در حد مطلوب بهره‏بردارى و استفاده مى‏شد. برخلاف روش‏هاى تنبیهى و انضباطى موجود در جوامع مختلف، مخصوصا در شرایط جنگى، در جریان غزوه احزاب، توبیخ و تنبیه مستقیم افراد خاطى و قاصر در انجام وظیفه توسط پیامبر دیده نشده‏است. پیامبر اکرم(ص) نظامى را طراحى کرده بودند که در آن فرد خاطى خود به‏خود سرشکسته و شرمسار مى‏شد. به نقل واقدى در جریان حفر خفدق اگر از کسى سستى مى‏دیدند به او مى‏خندیدند. (25)

چنین بود که افراد سست ایمان و منافق هم از ترس ریشخند دیگران، ناگزیر از کارکردن بودند. البته چنان‏که قرآن به صراحت فرموده‏است، این گروه‏ها به بهانه‏هاى مختلف از زیر کار شانه خالى مى‏کردند. (26) اما این شیوه عمل پیامبراکرم(ص) و مؤمنان باعث‏شده بود که آنان گستاخ نشوند، ضمنا براى آنان حقى در همراهى با مؤمنان ایجاد نشده و در حد امکان از توانایى‏هاى آن‏ها هم بهره‏بردارى مى‏شد.

4) ارتباطات

ارتباط پیامبر اکرم(ص) در جریان غزوه خندق با نیروهاى اسلام، مستقیم و بى‏واسطه‏بود. کسانى‏که مسئولیت‏خبررسانى و ابلاغ فرامین رسول خدا(ص) را به واحدهاى مختلف و گزارش مسائل و مشکلات واحدها را به آن حضرت عهده‏دار بودند، به‏طور مستقیم با آن حضرت دیدار مى‏کردند. مسلمین قریب به 35 اسب در اختیار داشتند که در جریان حفر خندق و نیز پس از آن در جریان محافظت از خندق جهت هماهنگى وایجاد ارتباط و خبر رسانى سریع، استفاده مى‏شد. پس از حفر خندق، مسلمین براى خندق درهایى قرار دادند (احتمالا هشت در)، هر یک از این درها نگهبانانى داشت و زبیر بن عوام به عنوان فرمانده کل، بر آنان نظارت مى‏کرد. (27) ارتباط میان این دروازه‏ها که در نقاط حساس و استراتژیک خندق تعبیه شده‏بود توسط عبادبن‏بشر، سرپرست نگهبانان چادر فرماندهى که پیامبراکرم(ص) در آن مستقر بودند، با سرعت تمام و با استفاده از اسب انجام مى‏شد.

هم‏چنین پس از اتمام کار حفر خندق و استقرار نیروها در دو طرف آن، پیامبر اکرم(ص) کلمات یا عباراتى را تعیین فرموده بودند که هم به منزله اسم رمز تلقى مى‏شد و واسطه شناسایى بود و هم جهت‏خبررسانى سریع مورد استفاده قرار مى‏گرفت. هم‏چنین شعارهاى ویژه‏اى جهت‏برقرارى ارتباط مسلمین با یکدیگر و با چادر فرماندهى که در دامنه کوه سلع مستقر بود، از سوى حضرت تعیین شده بود. به مجرد برخورد با موقعیت ویژه، افرادى که مستقیما با آن موقعیت رویاروى مى‏شدند، موظف بودند شعار خاصى - مثلا الله اکبر - را تکرار و دیگر نیروها را از موقعیت‏خود آگاه سازند. از طریق همین شبکه ارتباط سریع، مسلمین چند بار از رخنه و نفوذ نیروهاى دشمن آگاه شده، به موقع آن را دفع کردند. (28)

نکته در خور توجه این که، همه این اسامى رمز و واژگان ارتباطى بار ارزشى داشت. گاهى هم از شعاردادن دسته‏جمعى براى تدارک جنگ روانى علیه دشمن استفاده مى‏شد.

5) نظارت و کنترل

چنان‏که قبلا هم اشاره شد، نظارت پیامبر اکرم(ص) بر عملکرد افراد در جریان حفر خندق نظارتى غیر مستقیم بود. طراحى نظام تقسیم کار دقیق و رقابت ایجاد شده میان گروه‏هاى عمل کننده، موجب ایجاد نظام نظارت و کنترل همگانى و عمومى شده‏بود، به گونه‏اى که مى‏توان گفت همه افراد خندق برکار یکدیگر نظارت و کنترل داشتند. در عین حال نوعى حضور و غیاب غیر مستقیم هم نسبت‏به شاغلین در حفر خندق اعمال مى‏شد، بدین ترتیب که هر کس ناگزیر از ترک موضع ماموریت‏بود از شخص رسول اکرم(ص) اجازه مى‏گرفت و این به عنوان یک روحیه عمومى که جنبه ارزشى هم داشت، در آمده‏بود. چنان‏که قرآن مجید هم در سوره احزاب اشاره فرموده‏است، یکى از ملاک‏ها و مشخصه‏هاى تعیین اعتقاد و ایمان افرا، اجازه گرفتن از پیامبر اکرم(ص) جهت غیبت موقت‏بود.

بنابراین، وجه بارز نظام نظارتى پیامبر اکرم(ص) طراحى نظامى بود که براساس آن نوعى نظارت همگانى و خودجوش در میان نیروهاى اسلامى ایجاد شده بود. این نظام نظارتى که بر مبناى اعتماد کامل میان رهبر و رهروان طراحى شده‏بود مى‏توانست موجب تقویت اعتماد به نفس و بارورى شخصیت افراد شود.

با توجه به مجموعه عوامل فوق بود که پیامبر اکرم(ص) موفق شدند کار عظیم و شگفت‏انگیز حفر خندق را در مدت کوتاه (کمتر از ده روز) به انجام رسانند. سرانجام، در این غزوه قدرت رهبرى و مدیریت رسول‏الله(ص) توانست احزاب را شکست دهد و آخرین تهاجم سپاه متحد شرک و کفر را ناکام کند.

 

پى‏نوشت‏ها:

( * ) عضو هیئت علمى گروه تاریخ - دانشگاه الزهراء (س).

( 1 ) ابن هشام، السیرة النبویه (مصر، 1355ق) ج 3، ص 224; هم‏چنین محمدبن جریر طبرى، محمدبن عمر واقدى و ابن‏سعد، شروع این غزوه را در ذیقعده سال پنجم دانسته‏اند.

( 2 ) بقره(2) آیه 214; آل عمران(3) آیات 26-27; نور(24) آیات 62-64 و احزاب (33) آیات 9-25.

( 3 ) محمد بن‏عمر واقد (معروف به واقدى)، مغازى، تحقیق الدکتور مارسدن جونس (بیروت، بى‏نا، 1409) ج‏2، ص 331.

( 4 ) همان، ص 332.

( 5 ) واقدى، همان، ج 2، ص 335; ابن هشام، همان، ج 3، ص 230 و محمد بن‏جریرطبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 1073.

  1. ابن‏هشام، همان، ص 231.
  2. محمدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 343.
  3. همان، ج 2، ص 333.
  4. احزاب (33) آیه 22.
  5. همان، آیات 12-13.
  6. همان، آیه 18.
  7. همان، آیه 13.
  8. همان، آیه 14.
  9. همان، آیه 19.
  10. محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 338; محمدبن جریرطبرى، همان، ص 1069 و محمدابراهیم آیتى، تاریخ پیامبر اسلام (تهران، دانشگاه تهران، 1362) ص 381.
  11. محمد ابراهیم آیتى، همان، ص 382.
  12. محمدبن جریرطبرى، همان، ج 2، ص 1070.
  13. در جریان حفر خندق هر یک از مهاجر و انصار سعى مى‏کردند سلمان را که براى اولین بار دراقدامات جمعى مسلمین شرکت مى‏کرد، به خود نسبت دهند.
  14. ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 51.
  15. محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 336 و ابن سعد، همان.
  16. محمدبن عمر واقدى، همان.
  17. ر.ک: همان و ابن سعد، همان.
  18. ر.ک: محمدبن عمر واقدى، همان، ص 334 و ابن سعد، همان، ص 52.
  19. ابن هشام، همان، ص 227 و محمدبن عمر واقدى، همان، ص 335.
  20. محمدبن عمر واقدى، همان، ص 332.
  21. «و یستاذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عورة وما هى بعورة ان یریدون الا فرارا» (احزاب(33) آیه 13).
  22. یعقوبى، تاریخ، ج 1، ص 409.
  23. ر.ک: محمدبن عمر واقدى، همان، ص 346-353

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (ص)

از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانه‏اى که قرآن از آنها یاد مى‏کند، اشاره مى‏نمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .

1- اطاعت از پیامبر (ص)

پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏کند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى‏فرماید:
«ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مى‏سازید و یا پنهان مى‏دارید، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏شود و مى‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفته‏هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه‏اى به او نیز نسبت داده مى‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى‏کند:
«انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».
در قلمرو اطاعت: در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مى‏گردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مى‏شود.
در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.
رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مى‏گردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مى‏گردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مى‏گردد.
قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مى‏کند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.
الف: گروهى که بر اطاعت رسول فرمان مى‏دهند و قرائن گواهى مى‏دهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مى‏کند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.
ب: گروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مى‏کند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مى‏دهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مى‏کند و داراى احکام و خصائص مى‏گردد.
آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مى‏شویم:
1- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».
شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مى‏باشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شده‏اند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.
2- «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».
در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مى‏گردد.
3- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مى‏ورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامنگیر آنان گردد».
جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .
مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرائط پیامبر، مبلغ احکام نیست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که باید دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد.
4- «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع على امر جامعه لم یذهبوا حتى یستا ذنوه ان الذّین یستا ذنوک اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور /62).
«مؤمنان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسول ایمان دارند واگر در امر مهمى با او باشند بدون اذن او به جایى نمى‏روند. آنان که از تو اذن مى‏گیرند آنها کسانى هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده‏اند در این صورت هرگاه برخى ازآنان براى کارهاى خود اجازه بگیرند، به آن کس که بخواهى اذن بده و براى آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاینده و رحیم است».
الزام به استجازه به هنگام ترک میدان نبرد و یا به هنگام ترک مجلس که براى مشورت درباره امر مهمى برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطیر رسول گرامى است که حرکات و سکنات افراد باید زیر نظر او صورت پذیرد.
5- «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (احزاب /6): پیامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است» این نوع اولویت که در هیچ تشریعى در جهان نظیر آن دیده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پیامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگیرد، و افراد به فرمانهاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد این آیه در همین سوره به صورت روشن نیز وارد شده چنانکه مى‏فرماید:
6- «و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضى الله و رسوله امر ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» (احزاب /36).
«بر هیچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پیامبر او در موردى فرمان دادند هیچ نوع اختیارى درکارشان نیست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».
دادن چنین قدرت و موقعیتى بر پیامبر نشانه دعوت به حکومت فردى و استبدادى شخص نیست زیرا اگر پیامبر خدا یک فرد عادى بود، طبعاً دادن چنین قدرتى به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چیز دیگرى نبود، در حالى که او چنین نیست او یک فرد وارسته از هر نوع خودخواهى است که جز رضاى خدا خواهان چیزى نیست، او در رفتار و گفتار خود، به وسیله «روح القدس» تأیید شده و از هر لغزشى مصون مى‏باشد در این صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ مى‏گردد.
به خاطر چنین عصمت و مصونیتى است که خدا در دو آیه زیر، هر نوع پیشدستى را بر او تحریم مى‏کند و مى‏فرماید:
7-«یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدى الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سمیع علیم (حجرات /1) اى افراد با ایمان بر خدا و رسول او پیشى نگیرید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید خدا شنوا و دانا است».
8- «و اعلموا ان فیکم رسول الله لویطیعکم فى کثیر من الامر لعنِتّم (حجرات /7): بدانید در میان شما است پیامبر خدا اگر در بسیارى از امور از شما پیروى کند شماها به زحمت مى‏افتید».
دلائل اطاعت پ

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر در قرآن

تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن


تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:30

فهرست مطالب

 

عنوان :

جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم

 

 

منبع :

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

 

 

 

 

 

 

از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوی پیامبر(ص)، قرآن بود.» شخصیت جامع و چند بعدی پیامبر اسلام و کمال و عظمت معرفتی، اخلاقی و وجودی آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است که به عنوان نماد مطلق و تام «انسان کامل» در میان آدمیان، حجت و الگویی ماندگار می باشد.

اگر قرآن کریم، کلام تشریعی حضرت حق است، پیامبر اکرم (ص) کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است. اگر قرآن کتابی است با حقایق جاودانه و همیشگی، پیامبر اکرم (ص) نیز حقیقتی عینی و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لایه های معنایی و مصداقی عمیق و گسترده ای دارد که تلاش برای کشف آن حقایق باید استمرار داشته باشد، پیامبر اکرم (ص) نیز ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت ایشان و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. اگر نیاز بشریت به قرآن هرگز پایان نمی یابد و تکامل علمی و اجتماعی انسان، نیاز او را به حقایق قرآن کریم نه تنها کاهش نمی دهد که روزافزون می سازد، نیاز انسان امروز و فردا به پیامبر اکرم(ص) و درس ها و آموزه های ایشان پایان ناپذیر است و اگر اسلام خاتم ادیان و قرآن خاتم کتب آسمانی است، پیامبر اکرم (ص) خاتم النبیاء و قله رفیع کمال انسانی است. او خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است که: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین». قرآن کریم نسخه مکتوب حقیقت نور محمدی (ص) است و پیامبر اکرم (ص) آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.

پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلایی که برای غیرخدا میسر است، جز برای کسانی که در کانون نور محمد (ص) و علی (ع) قرار دارند، امکان پذیر نیست، چرا که این معرفت و شناخت معرفتی است شهودی و نه ذهنی، معرفتی است متناسب با اوج کمال و تعالی شناسنده، نه مدرسه ای و استدلالی. از آن سو نیز معرفت تام نبی (ص) و وحی (ع) جز برای حضرت حق، برای کسی حاصل نمی شود، چرا که دیگران همه فروتر از این دو وجود مقدس- که نور واحدی از منشأ واحدند- می باشند و دستیابی به معرفت تام آنان برایشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن کریم فراوان درباره پیامبر اکرم (ص) و معرفی ایشان سخن گفته است که برای آشنایی با جایگاه عظیم نبی اکرم (ص) به این آیات باید مراجعه کرد: در قرآن کریم اطاعت خدا و پیامبر (ص) در کنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ایذاء پیامبر اکرم (ص) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (ص) گردیده است. خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «وانک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده، تعبیری که تنها درباره پیامبر به کار رفته است. پیامبر اکرم (ص) عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرفی شده است.

بندهایی که از سویی خرافات و عادات زشت و از سوی دیگر ستمگران و سلطه جویان بر فکر و اندیشه و رفتار و حرکت تعالی جویانه انسان ها ایجاد کرده اند. او «عبدخدا» معرفی شده است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی ترین درجه عبودیت دست یافته و از همه تعلقات و وابستگی ها رها شده است. گستره فیض و لطف نبی اکرم نه تنها همه مردمان و آدمیان که عالمیان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.... این توصیف ها گوشه ای از معرفی پیامبر (ص) در قرآن است که مروری همراه با تأمل و درنگ در این آیات و دیگر آیات، می تواند آفاق و ابعاد شخصیت الهی نبی اکرم (ص) را برای ما روشن سازد.

علاوه بر این، برخی سوره های قرآن کریم اساساً در شأن پیامبر اکرم (ص) است و این غیر از سوره هایی است که به وجود مبارک آن حضرت تأویل شده است. «یس» که قلب قرآن کریم است و سرچشمه هایی از معرفت و حکمت از آن جاری است، به پیامبر اکرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کریم به نام نامی آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براین سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحریم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحی، سوره شرح (انشراح)، سوره تین، سوره علق، سوره قدر، سوره کوثر برخی از سوره هایی است که ناظر به شأن و جایگاه عظیم و مرتبه رفیع آن حضرت در پیشگاه خداوند متعال است. هر کدام از این سوره ها و آیات نورانی آن، مالامال از حرمت و لطفی است که خالق متعال برای این برترین بنده مقرب خود قائل است.

پیامبر اکرم(ص) نه تنها مبلغ دین الهی و معلم آیات حکمت، که مربی و اسوه انسان ها است: «لقدکان لکم فی رسول الله اسوه حسنه». بنابر این پیوند پیروان آن حضرت با این وجود مقدس، هنگامی معنی دار و مؤثر است که آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پیشوای حقیقی بشناسند و در مسلک و سلوک، از ایشان پیروی کنند. آیاتی فراوان از قرآن کریم احکام و دستوراتی را خطاب به پیامبر اکرم (ص) بیان می کند که خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسیم و سرمشق هایی را که پیروان آن بزرگوار باید برای خود «اصل» قرار دهند مشخص می نماید. نگاهی گذرا به این سرمشق ها، جامعیت دین و عرصه های گوناگونی را که باید یک مسلمان واقعی بدان توجه داشته باشد. تبیین می نماید. این دستورات و احکام صریح و گویا برای هرکسی بدون نیاز به چیز دیگری جز فهم عبارات قرآن کریم، روشن می کند که همه عرصه های عبادی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی، اخلاقی و... در قلمرو الگوبرداری و پیروی از پیامبر اکرم (ص) قرار می گیرد و هیچ زمینه ای از زمینه های اساسی و پایه ای زندگی نهان را نمی یابیم که سرمشق ها و خطوط اصلی آن برای پیروان پیامبر تعیین نشده باشد. اگر قرآن کریم مخاطبان خود را به تأسی و الگوگیری از پیامبر اکرم (ص) فرا می خواند، خود نیز خطوط روشن آن را ترسیم کرده است. عبادت و شب زنده داری، جهاد و مبارزه با کفار و منافقان، رشد دانش و معرفت و آگاهی، مهربانی و تواضع با مؤمنان و هم کیشان، انفاق و کمک به مستمندان و دستگیری از افتادگان، مهربانی با یتیمان و بی سرپرست ها، کسب قدرت همه جانبه برای حفظ استقلال و آسیب ناپذیری جامعه اسلامی، نیکی و خدمت به همگان و صدها دستور و توصیه قرآن کریم به پیامبر اکرم (ص)، نشان می دهد که پیروان آن حضرت چه خطوط کلی را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود باید سرمشق خویش قرار دهند تا بتوانند با مسیر کمال و رشد حقیقی- که آن حضرت در قله آن قرار دارد- هماهنگ شوند و به آنچه او نائل شده بود، نزدیک گردند.

اکنون می توان به درنگ و تأملی عمیق در این آیات صریح الهی، به ریشه اصلی گمراهی و حیرت و تباهی که امت اسلام بدان دچار آمده است، پی برد. اگر فاصله امت با پیامبرش این چنین ژرف و عمیق نبود، هرگز امت پیامبر به چنین روزگاری گرفتار نمی آمد. تفرقه و اختلاف به جای وحدت و اتفاق، جهل و نگرانی به جای علم و آگاهی، ظلم و بی انصافی به جای عدل و داد، رفاه زدگی و اسراف به جای دستگیری و انفاق، دشمنی و خصومت به جای مهربانی و گذشت، انفعال و تسلیم در برابر بیگانگان به جای مقاومت و جهاد و بالاخره پذیرفتن ولایت و حاکمیت کافران به جای ولایت و حاکمیت رسول خدا (ص) و جانشینان او... حقایق تلخی است که امروز در جهان اسلام شاهد آن هستیم و نشان می دهد فاصله ای ژرف بین امت و پیامبر وجود دارد که جز با بازگشت به قرآن و خطوط روشن آن- که در گرو پیروی و تأسی به تجسم عینی و انسانی آن است- این فاصله ژرف پیموده نخواهد شد.

باشد که به مدد جلوه ای از فیض «رحمه للعالمین» امت او از غفلت و جهالت رهایی یابند. ان شاءالله.

عنوان :

پیامبر اکرم (ص) از نگاه امام صادق علیه السلام

 

 

منبع :

سایت تبیان

 

 

 

 

 

   

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: وقتی می خواهی عیوب دیگران را یاد کنی ، عیوب خویش را به یاد آور . (کنز العمال ، ج 3 ، ص 586)

در طول تاریخ ادیان ، کمتر پیامبری وجود دارد که مانند پیامبر اسلام (ص) تمام خصوصیات و جوانب زندگى ایشان به طور واضح و روشن ، بیان و ثبت ‏شده ‏باشد.

خداوند متعال در قرآن ‏با زیباترین عبارات و کامل ترین ‏بیانات ، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى ‏ترین صفات ستوده است و مى ‏فرماید: « و اِنّک لَعلی خُلق عَظیم‏» ؛ ( قلم/4) " ای پیامبر! تو بر اخلاقى عظیم استوار هستى. "

نیز مى ‏فرماید: « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.» (فتح/29) محمد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.

محققان ، تاریخ نویسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت‏ محمد (ص) سخن گفته ‏اند.

اما ائمه علیهم السلام با نگاهى ژرف و دقیق ، سیماى آن شخصیت ‏بى‏نظیر و دُرّ یکتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته و به معرفى زندگى، مبارزات و آموزه‏هاى آن حضرت پرداختند.

در این نوشتار برآنیم تا گوشه هایى از زندگى و شخصیت ‏پیامبر اکرم (ص) را از نگاه امام صادق علیه السلام بررسی کنیم .

تولد نور

امام صادق (ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خویش آفرید. (1) همچنین امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم (ص) فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمان‏ها ، زمین ، عرش و دریا را خلق کنم، نور تو و على را آفریدم... .»(2)

ثقة ‏الاسلام کلینى (ره) مى‏نویسد: امام صادق (ع) فرمود: « هنگام ولادت ‏حضرت رسول اکرم (ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر) بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مى‏بینى آنچه را من‏ مى‏بینم؟ دیگرى گفت: چه مى‏بینى؟ او گفت: این نور ساطع که مشرق و مغرب را فرا گرفته است! در همین حال ، ابوطالب (ع) وارد شد و به ‏آن‏ها گفت: چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را گفت. ابوطالب به او گفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابوطالب گفت: از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد خواهد بود (3)

نام هاى پیامبر

کلبى ، از نسب شناسان بزرگ عرب مى‏گوید: امام صادق (ع) از من ‏پرسید: در قرآن چند نام از نام‏هاى پیامبر خاتم (ص) ذکر شده است؟

گفتم: دو یا سه نام.

امام صادق (ع) فرمود: ده نام از نام‏هاى پیامبر اکرم در قرآن‏ آمده است: "محمد ، احمد ، عبدالله، طه، یس ، نون ، مزمل ، مدثر ، رسول‏ و ذکر."

سپس آن حضرت براى هر اسمى آیه‏اى تلاوت فرمود و فرمودند:

«ذکر» یکى از نام‏هاى محمد (ص) است و ما (اهل ‏بیت) «اهل ذکر» هستیم. کلبى! هر چه مى‏خواهى از ما سؤال کن.

کلبى مى‏گوید: به خدا سوگند! از ابهت صادق آل محمد (ع‏) تمام‏ قرآن را فراموش کردم و یک حرف به یادم نیامد تا سؤال کنم. (4)

عظمت نام محمد صلی الله علیه و آله

جلوه نام محمد (ص) براى امام صادق (ع) به گونه ‏اى بود که هر گاه ‏نام مبارک حضرت محمد (ص) به میان مى‏آمد ، عظمت و کمال رسول ‏خدا (ص) چنان در وى تاثیر مى‏گذاشت ، که رنگ چهره ‏اش دگرگون مى‏شد ، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیز ناآشنا مى‏نمود. (5)

امام صادق (ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏ به فدایش. اباهارون مى‏گوید: روزى به حضور امام صادق (ع) شرفیاب ‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیده ‏ام. عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند. چه نامى براى او انتخاب‏ کرده‏ اى؟ گفتم: او را محمد نامیده ‏ام. امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید ( به احترام آن حضرت) صورت ‏مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه‏ هاى مبارکش به‏ زمین بخورد.

آن حضرت زیرلب گفت: محمد ، محمد ، محمد. سپس فرمود: جان خودم ، فرزندانم ، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا (ص) باد! او را دشنام مده! کتک نزن ، بدى به او نرسان ، بدان! در روى زمین‏ خانه اى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد ، مگر این که آن ‏خانه در تمام ایام مبارک خواهد بود. (6)

سیماى پیامبر اکرم (ص)

امام جعفر صادق (ع) فرمود: امام حسن (ع) از دایى‏اش ، «هند بن ابى‏هاله‏» (7) که در توصیف چهره پیامبر (ص) مهارت داشت ، درخواست‏ نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران (ص) را براى وى توصیف ‏نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: « رسول خدا (ص) در دیده ‏ها با عظمت مى‏نمود و در سینه ‏ها محبتش وجود داشت . قامتش رسا ، مویش ‏نه پیچیده و نه افتاده ، رنگش سفید و روشن ، پیشانیش گشاده ، ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده ، در وسط بینى برآمدگى ‏داشت ، ریشش انبوه ، سیاهى چشمش شدید ، گونه هایش نرم و کم ‏گوشت ، دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه‏ رفتن با وقار حرکت مى‏کرد. وقتى به چیزى توجه مى‏کرد ، به طور عمیق‏ به آن مى‏نگریست.

به مردم خیره نمى‏شد ، به هر کس مى‏رسید سلام ‏مى‏کرد؛ همواره هادى و راهنماى مردم بود. براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى‏شد. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود ، برترین مردم نزد وى کسى بود که ، بیشتر مواسات و احسان و یارى ‏مردم نماید... » (8)

اوصاف پیامبر در تورات و انجیل

خداوند متعال در وصف پیامبر(ص) فرمود:« الذین ءاتینهم الکتب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون.‏» (14) ؛ کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادیم ، او را همچون فرزندان خود مى‏شناسند ؛ (ولى) جمعى از آنان ، حق را آگاهانه کتمان مى‏کنند.

امام صادق (ع) فرمود:« یعرفونه کما یعرفون ابناءهم.»

زیرا خداوند متعال در تورات و انجیل و زبور، حضرت محمد (ص) ، بعثت ، مهاجرت ، و اصحابش را چنین توصیف نمود:« محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...»( فتح/29) ؛ محمد(ص) فرستاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال ‏رکوع و سجود مى‏بینى ، در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را طلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این ، توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است... .

امام صادق (ع) فرمود: این ، صفت رسول خدا (ص) و اصحابش در تورات و انجیل است. زمانى که خداوند پیامبر خاتم (ص) را به رسالت مبعوث ‏نمود ، اهل کتاب (یهود و نصارى) او را شناختند ؛ اما نسبت ‏به او کفر ورزیدند ، همان گونه که خداوند متعال فرمود: « فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به...» ؛ ( بقره /89) هنگامى که این پیامبر نزد آنها آمد که (از قبل) او را شناخته بودند ، به او کافر شدند. (9)

خداوند متعال در قرآن کریم ، در وصف پیامبر (ص) مى ‏فرماید: « و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»؛ ( انبیاء/107) ما تو را جز براى رحمت جهانیان ‏نفرستادیم. قرآن نیز مى ‏فرماید: « " اشداء علی الکفار رحماء بینهم» ؛ در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. این دو چگونه با هم جمع مى‏شوند؟

برترین مخلوق

حسین بن عبدالله مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسول‏ خدا (ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا ، او سرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر از محمد (ص) نیافرید. (10)

امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: چون رسول خدا (ص) را به ‏معراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعد او را همراهى نمى‏کرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل ، در چنین حالى ‏مرا تنها مى‏گذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو. سوگند به خدا، در جایى ‏قدم گذاشته‏اى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و پیش از تو بشرى به آن ‏جا راه نیافته است (11)

معمر بن راشد مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: یک نفر یهودى خدمت رسول خدا (ص) رسید و به دقت او را نگریست.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران ؛ آن پیامبرى که خدا با او تکلم ‏کرد و تورات را بر او نازل نمود و به وسیله عصایش ‏دریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟

پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند، ولکن (در جوابت) مى‏گویم که حضرت آدم (ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه ‏کند، گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا عفو نمایى.

خداوند نیز توبه ‏اش را پذیرفت. حضرت نوح (ع) وقتى از غرق شدن در دریا ترسید گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق» ؛ ‏خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏ مى‏کنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد.

حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:« اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها »؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.

حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترس ‏نمود گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى ‏نمایم که مرا ایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:« قلنا لا تخف انک انت الاعلی ‏» ( طه /68) نترس. مسلماً تو برترى.

اى یهودى ، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مى‏کرد و به ‏من و نبوت من ایمان نمى‏آورد ، ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت.

اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى (ع) که در ‏زمان خروجش ، عیسى بن مریم براى یارى او فرود مى‏آید و پشت‏ سر او نماز مى‏خواند. (12)

سیاستمدارى پیامبر(ص)

در عرف جهانى امروز« سیاست ‏» را به معناى نیرنگ و دروغ براى ‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف مى ‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت ، به معناى « اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن» است . خداوند متعال پیامبر خاتم (ص) و جانشینان بر حق ایشان ، ائمه معصومین را از بهترین سیاستمداران شمرده است . در« زیارت جامعه»، در وصف ائمه ‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده است: « وساسه العباد».

فضیل بن یسار مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که به بعضى از اصحاب خویش فرمود: خداوند عز و جلّ پیغمبرش را تربیت ‏کرد و نیکو تربیت فرمود. چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:

« انک لعلی خلق عظیم ‏» ، تو بر اخلاق عظیمى استوارى. سپس امر دین ‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به ‏عهده بگیرد، سپس فرمود: « ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا » (حشر/7)، آنچه را رسول خدا براى شما آورد ، بگیرید ، ( و اجرا کنید) و از آنچه نهى کرد ، خود دارى نمایید. رسول‏ خدا (ص) استوار ، موفق و مؤید به روح القدس بود و نسبت‏ به سیاست ‏و تدبیر خلق ، هیچ گونه لغزش و خطایى نداشت و به آداب خدا تربیت‏ شده بود... . (13)

زهد و وارستگى

حضرت محمد (ص) هرگز نسبت‏ به دنیا و لذایذ زودگذر آن میلى نشان ‏نداد ، به آن توجهى نکرد. امام صادق (ع) مى‏فرماید: روزى رسول خدا (ص) در حالى که محزون‏ بود از منزل خارج شد فرشته ‏اى بر او نازل شد ، در حالى که کلید گنج‏هاى زمین را به همراه داشت. فرشته گفت: اى محمد (ص)، این‏ کلیدهاى گنج‏هاى زمین است. پروردگارت مى‏فرماید: این کلیدها را بگیر و در گنج‏هاى زمین را باز کن و آنچه مى‏خواهى از آن استفاده‏ نما. بدون این که نزد من ذره‏اى از آنها کم شود.

پیامبر(ص) فرمود:« دنیا خانه کسى است که خانه (واقعى) ندارد. کسانى دور آن جمع مى‏شوند که عقل ندارند.» (14)

ابن سنان مى‏گوید: امام صادق(ع) فرمود: مردى نزد پیامبر(ص) آمد ، در حالى که آن حضرت روى حصیرى نشسته بود که زبرى آن بر بدن آن ‏حضرت اثر گذاشته بود ، و بر بالشى از لیف خرما تکیه نموده بود ، که بر گونه‏ هاى گلگونه‏ اش نفوذ کرده بود. آن مرد در حالى که ‏جاهاى اثر کرده را مسح مى‏نمود ، گفت: کسرى و قیصر (پادشاهان‏ ایران و روم) هرگز چنین راضى نمى‏شوند و بر حریر و دیبا مى‏خوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایى) بر این حصیر!

پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آنها برتر و گرامى ‏تر هستم. من‏ کجا و دنیا کجا! مثال زودگذر بودن دنیا ، مثال شخصى است که بر درختى سایه دار عبور مى‏کند، لحظه هایى از سایه درخت استفاده‏ مى‏کند و وقتى سایه تمام شد ، از آن جا کوچ مى‏کند و درخت را رها مى‏کند. (15)

به عنوان حسن ختام ، به ذکر خطبه‏ اى از آن حضرت در توصیف ‏پیامبر(ص) اکتفا مى‏کنیم.

خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص)

« بردبارى ، وقار و مهربانى خدا سبب شد تا گناهان بزرگ و کارهاى‏ زشت مردم، مانع نشود که دوست‏ ترین و شریف‏ ترین پیغمبرانش ، یعنى ‏محمد بن عبدالله(ص) را براى مردم برگزیند.

محمد بن عبدالله(ص) در حریم عزت تولد یافت: در خاندان شرافت ‏اقامت گزید، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بیان ‏کردند و حکیمان در وصفش اندیشه نمودند. او پاکدامنى بى نظیر، هاشمى نسبى بى مانند ، و بى مانندى از اهل مکه بود.

«حیا» صفت او بود و «سخاوت» طبیعتش ، به متانت‏ها و اخلاق نبوت سرشته‏ شده بود. اوصاف خویشتن دارى‏هاى رسالت‏ بر او مهر شده بود تا آن ‏گاه که مقدرات و قضا و قدر الهى عمر او را به پایان رسانید و حکم حتمى پروردگار او را به سرانجامش منتهى ساخت. هر امتى ، امت‏ پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تا پدر بزرگوارش ، عبدالله ، پدرى او را به پدر دیگر تحویل داد. ولادتش در بهترین طایفه ، گرامى‏ترین نواده (بنى‏هاشم) ، شریف‏ ترین قبیله (فاطمه مخزومیه) و محفوظ ترین شکم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترین دامن بود.

خدا او را برگزید ، پسندید و انتخاب کرد ، سپس کلیدهاى دانش و سرچشمه ‏هاى حکمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت ‏بر بندگان و بهار جهانیان باشد.

خداوند کتابى را بر او نازل کرد ، که بیان و توضیح هر چیزى در آن است و آن را به لغت عربى ، بدون هیچ انحرافى قرار داد ، به ‏امید این که مردم پرهیزکار شوند. آن را براى مردم بیان کرد و معارف آن را روشن ساخت و با آن ، دینش را آشکار ساخت . واجباتى ‏را لازم شمرد ، حدودى را براى مردم وضع نمود و بیان کرد و مردم را آگاه ساخت. آن حضرت در آن‏ امور، راهنمایى به سوى نجات و نشانه‏ هاى هدایت ‏به سوى خدا است.

رسول خدا (ص) رسالتش را تبلیغ کرد ، ماموریتش را آشکار ساخت ، بارهاى سنگین نبوت را که به عهده گرفته بود ، به منزل رسانید و به خاطر پرورگارش صبر کرد و در راهش جهاد نمود.

با برنامه‏ ها و انگیزه‏هایى که براى مردم پى ریزى نمود و مناره‏هایى که نشانه‏ هاى آن را برافراشت ، براى امتش خیر خواهى کرد و آنها را به سوى نجات و رستگارى فرا خواند و به یاد خدا تشویق و به راه هدایت دلالت کرد ، تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرت ‏نسبت ‏به مردم دلسوز و مهربان بود.»(16)

پى نوشت‏ها:

- مصباح الشریعه، ترجمه زین العابدین کاظمى، ص‏126.«خلقتنی الله من صفوه نوره...»

- جلاء العیون. ص 11.

- همان، ص‏36.

- بحار الانوار، ج‏16، ص‏101.

- سفینه البحار، ج 1، ص‏433.

- بحار الانوار، ج‏17، ص 30.

7- هند بن ابى هاله، فرزند حضرت خدیجه(س) از شوهر قبلى اش بود که در خانه پیامبر اسلام رشد و نمو نمود.

- بحارالانوار، ج‏16، صص 147، 148.      

- تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 138 و ج 5، ص‏77.

0- اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 2، ص 325.

1- همان، ص 321.

2- بحار الانوار، ج‏16، ص‏366، به نقل از جامع الاخبار، ص 98.

3- اصول کافى،ج 2 صص 5 و 6.

4- بحارالانوار،ج 16 ص 266.

5- بحارالانوار،ج 16 صص 282 و 283.

6- اصول کافى ج2 ، صص332 و 333

عنوان :

خاطرات امام على علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله

 

 

منبع :

مجله مبلغان شماره 53

 

 

 

 

 

   

 

شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انکارناپذیر است; زیرا براى فهمیدن معارف اسلام و پیروى از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلى الله علیه و آله معرفت‏شایسته مقام و منزلت آن حضرت مى‏تواند تاثیرى به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زوایاى شخصیت‏بیکران آن فرستاده الهى و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفق‏تر و علاقه‏مندتر خواهیم شد . براى شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزدیک‏ترین یار و آگاه‏ترین شاگرد و همراهش، حضرت على علیه السلام، مطمئن‏ترین وسیله مى‏باشد; چرا که على علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلى الله علیه و آله بود . مولاى متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والاى خود در نزد پیامبر علیه السلام مى‏گوید: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏دانید که چگونه نزدیک‏ترین خویشاوندى و خصوصى‏ترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود مى‏افزاید:

«پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران کودکى‏ام، مرا در اتاق خصوصى خود مى‏نشاند و در آغوش خود مى‏گرفت و ... گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایى مشاهده نکرد ... من همواره به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم، همانند فرزندى که پیوسته در کنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکویش را برایم آشکار مى‏کرد و به من فرمان مى‏داد که به او اقتداء کنم . پیامبر صلى الله علیه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء مى‏رفت و به غیر از من هیچ کس او را نمى‏دید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و خدیجه و من محدود مى‏شد . من نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را استشمام مى‏کردم . هنگامى که بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وحى نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال صلى الله علیه و آله: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لست‏بنبى ولکنک لوزیر وانک لعلى خیر; (2) یا رسول الله! این ناله کیست؟ فرمود: صداى ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: على جان!] تو آنچه من مى‏شنوم، مى‏شنوى و آنچه را که من مى‏بینم، تو نیز مى‏بینى; جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر و جانشین هستى و در راه نیک گام برمى‏دارى .»

حال، با توجه به جایگاه والاى امیرمؤمنان، على علیه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏پردازیم .

زهد و ساده زیستى پیامبر صلى الله علیه و آله

زهد و ساده زیستى از کردارهاى ستوده‏اى است که موجب بسیارى از کمالات روحى در وجود انسان مى‏باشد . از بارزترین صفات رسولان الهى که آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستى‏شان بوده است . رسولان الهى بر این باور بودند که «ان الله عزوجل فرض على ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره; (3) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغیان و سرکشى وادار نکند .»

امیرمؤمنان على علیه السلام در تشریح سیره نبوى صلى الله علیه و آله به این ویژگى آن حضرت مى‏پردازد و توضیح مى‏دهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست . دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر و شکمش از همه خالى‏تر بود . دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس مى‏کرد خدا دشمن مى‏دارد، آن را دشمن مى‏دانست .» (4)

امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستى و بى‏تکلف بودن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرداخته، مى‏فرماید: «ولقد کان صلى الله علیه و آله یاکل على الارض ویجلس جلسة العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العارى ویردف خلفه ویکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة لاحدى ازواجه غیبیه عنى فانى اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها; (5) [رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره بر روى زمین غذا مى‏خورد و همانند بندگان مى‏نشست و با دست‏خود کفشش را وصله مى‏زد و لباس خود را مى‏دوخت و بر الاغ برهنه و بى‏تجهیزات سوار مى‏شد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مى‏کرد . [روزى متوجه شد که] پرده‏اى بر در خانه‏اش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکى از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن مى‏افتد، به یاد دنیا و زینتهاى آن مى‏افتم .»

«فما اعظم منة الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها; (6) چقدر بزرگ است منتى که خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى که باید پشت‏سر او حرکت کنیم و راهش را ادامه دهیم . به خدا سوگند! من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زده‏ام که از پینه کننده آن شرمسار شده‏ام .»

شهریار تبریزى این سخن مولا را چه زیبا به تصویر کشیده است:

در جهانى همه شور و همه شر

ها على بشر کیف بشر

کفن از گریه غسال خجل

پیرهن از رخ وصال خجل

شیعیان مست ولاى تو على

جان عالم به فداى تو على

آن حضرت در سخن دیگرى، زندگى زاهدانه و بى‏تجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را چنین بیان مى‏کند: «قد حقر الدنیا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختیارا وبسطها لغیره احتقارا، فاعرض عن الدنیا بقلبه وامات ذکرها عن نفسه; (7) [پیامبر صلى الله علیه و آله] دنیا را کوچک شمرد و به دیگران نیز کوچک جلوه داد و آن را بى‏ارزش محسوب کرد و به دیگران نیز خوار و بى‏مقدار بودن آن را فهمانید . مى‏دانست که خداوند براى [تعظیم و قدرشناسى از شخصیت] و برگزیدن او دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز و بى‏ارزش بودنش به دیگران بخشید . به همین جهت، از دل و جان از دنیا گرایى اعراض کرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاک نمود .»

مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشریفات دنیوى تشریح کرده، گفتارش را چنین ادامه مى‏دهد: «خرج من الدنیا خمیصا وورد الآخرة سلیما لم یضع حجرا على حجر حتى مضى لسبیله; (8) پیامبر صلى الله علیه و آله با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت گردید . او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اینکه از دنیا رحلت کرد .»

در اینجا نقل روایتى در مورد زندگى زاهدانه پیامبر صلى الله علیه و آله مناسب مى‏نماید:

زید بن حارث روایت کرده است که در یکى از روزها رسول خدا صلى الله علیه و آله روى حصیرى خوابیده بود و نشانه‏هاى زبرى حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود . عایشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: یا رسول الله! «کسرى‏» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهاى پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوى برخور دارند، ولى شما که رسول خدا و پیامبر الهى هستید از همه چیز تهى دست مى‏باشید تا آنجا که روى حصیر استراحت مى‏کنید و لباس ارزان قیمت مى‏پوشید! حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «عایشه! چه خیال مى‏کنى! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا مى‏شوند و با من به حرکت در مى‏آیند . روزى جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینه‏هاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم .»

سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى اینکه این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عایشه! حصیر را بلند کن!» او نیز دستور حضرت را اجرا کرد و در هر گوشه آن مقدار زیادى طلا را مشاهده کرد که یک مرد به تنهایى توان حمل آن را نداشت . سپس به عایشه فرمود: «نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده کن، اما بدان که دنیا و تمام زیباییهاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشه‏اى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعه‏هاى طلا از نظرها پوشیده شد . (9)

البته بدیهى است که بهره گرفتن از دنیا براى آخرت امرى مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .

استقامت‏بى‏نظیر

حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذیت دید و مشکلات و سختیها را متحمل شد که هیچ یک از رهبران الهى مثل آن بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند . به همین جهت، همواره مى‏فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; (10) هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»

در برخى آیات قرآن به مشکلات و گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره شده است . در سوره حجر مى‏فرماید: «وقالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون‏» ; (11) «و مخالفین آن حضرت گفتند: اى کسى که آیات خدا به او نازل مى‏شود، همانا تو دیوانه هستى!»

اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشکلات و گرفتاریها، مثل کوهى استوار ایستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزید و لحظه‏اى خم به ابرو نیاورد . به همین جهت، امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه استقامت‏بى‏نظیر حضرتش را با عباراتى زیبا، مى‏ستاید و مى‏فرماید:

«دعا الى طاعته وقاهر اعدائه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه والتماس لاطفاء نوره; (12) [انسانها را] به اطاعت الهى دعوت کرد و با دشمنان خدا در راه دین او جهاد نمود و بر همه‏شان غالب گردید . همبستگى دشمنان که او را به دروغگویى متهم مى‏کردند، وى را از انجام وظائف الهى‏اش باز نداشت و تلاش مخالفین براى خاموش کردن نور رسالت‏به نتیجه‏اى نرسید .»

در مقابل دشمنان لجوج

على علیه السلام در فرازى از گفتار خویش به لجاجت دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره مى‏کند و گوشه‏اى از گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و استقامت و مقابله آن حضرت را با دشمنان خیره سر و بى‏منطق اسلام که خود شخصا شاهد آن بوده است، چنین گزارش مى‏کند:

«روزى در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بودم که سران قریش نزد او آمدند و گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى کرده‏اى که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند . ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهیم; اگر از عهده‏اش برآیى، معلوم مى‏شود که تو حقیقتا فرستاده خدایى، و اگر نتوانى، خواهیم فهمید که تو ساحر و دروغگویى! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما چه مى‏خواهید؟ گفتند: این درخت را بگو تا از ریشه کنده شده و در پیش تو بایستد! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ««ان الله على کل شى‏ء قدیر» (13) فان فعل الله لکم ذلک اتؤمنون وتشهدون بالحق; خداوند بر همه چیز قادر است; حال اگر خداوند متعال این کار را براى شما انجام دهد، آیا ایمان خواهید آورد و به حق شهادت مى‏دهید؟» گفتند: آرى . آنگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به درخت اشاره کرد و فرمود: «یا ایتها الشجرة ان کنت تؤمنین بالله والیوم الآخر وتعلمین انى رسول الله، فانقلعى بعروقک حتى تقفى بین یدى باذن الله; اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى و مى‏دانى من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه‏هایت کنده شو و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر!» قسم به خدایى که آن حضرت را به پیامبرى مبعوث کرد! درخت‏با ریشه هایش از زمین کنده شد، و با صدایى بلند، همانند صداى به هم خوردن بالهاى پرندگان یا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان جلو آمده، در مقابل پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد; طورى که برخى از شاخه‏هاى بلندش روى دوش پیامبر صلى الله علیه و آله و برخى نیز بر شانه من قرار گرفت که در طرف راست پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاده بودم . هنگامى که مشرکان این اعجاز آسمانى را با شگفتى تمام مشاهده کردند با کفر و عناد و لجاجت‏خاصى گفتند: به درخت دستور بده نصفش جلو بیاید و نصف دیگرش در جاى خود باقى بماند! به دستور پیامبر صلى الله علیه و آله، نیمى از درخت‏با وضعى شگفت آور از نصفه دیگرش جدا شد و با صداى اعجاب‏انگیز به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک شد; گویا اینکه مى‏خواست‏به دور حضرت رسول صلى الله علیه و آله بگردد . اما دشمنان مشرک و مغرور پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: بگو درخت‏به حال اولش برگردد! پیامبر صلى الله علیه و آله با کرامت آسمانى خویش درخت را به حال اولش باز گرداند . در این لحظه من گفتم: «لا اله الا الله، انى اول مؤمن بک یا رسول الله واول من اقر بان الشجرة فعلت ما فعلت‏بامر الله تعالى تصدیقا بنبوتک واجلالا لکلمتک; خدایى جز خداى یگانه نیست . اى رسول خدا! من نخستین کسى هستم که به تو ایمان آوردم و اولین فردى هستم که اقرار مى‏کنم: درخت‏با اذن خدا براى اثبات نبوت تو و نشان دادن عظمت‏شخصیت تو در پیشگاه حضرت حق، آنچه را که خواستى برایت انجام داد .» اما باز هم سران معاند کفار گفتند: او ساحرى دروغگو است که سحرى تعجب‏انگیز دارد و خیلى در کارش ماهر است . و خطاب به رسول الله گفتند: آیا نبوت تو را جز امثال على علیه السلام، کس دیگرى نیز باور مى‏کند!» (14)

دعوت خویشاوندان

امیرمؤمنان على علیه السلام خاطرات خود را از دوران اولیه اسلام در فرصتهاى مناسبى بیان نموده است . یکى از مهم‏ترین خاطرات آن حضرت روزى است که رسول گرامى اسلام از سوى خداوند متعال مامور شد که خویشاوندان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند . امیرمؤمنان ماجراى آن روز را این گونه شرح مى‏دهد:

«چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین‏» (15) بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، مرا خواستند و فرمودند: خدا به من امر کرده ست‏خویشان و نزدیکان خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم . من خود را با تکلیفى سخت روبه‏رو دیدم و دانستم که اگر آنان را به اسلام بخوانم، پاسخ مثبت نخواهم شنید . از این رو، خاموش ماندم و این راز را در دل نگه داشتم تا اینکه جبرئیل آمد و گفت: «یا محمد! انک ان لم تفعل ما امرت به عذبک ربک; اى محمد! اگر آنچه را که به آن امر شده‏اى به جا نیاورى تو را عذاب خواهد کرد .» اکنون تو اى على! با پیمانه‏اى گندم و یک ران گوسفند غذایى آماده کن و در ظرفى مقدارى شیر نیز فراهم کن! سپس همه فرزندان عبدالمطلب را بخوان تا پیش من آیند و با آنان سخن گویم و پیام الهى را به آنان برسانم .

من آنچه را که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان داده بود، به انجام رساندم

اشتراک بگذارید:

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن

پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه

اختصاصی از فی موو پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه


پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه

متن کامل (همراه با تمام ضمائم) : پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه با فرمت ورد

تحقیق پایانی سطح دو (کارشناسی )

 

 

مدرسه علمیه الزهرا (س)

شهرستان بجنورد

 

تاریخ زندگی

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم )

قبل و بعد از بعثت

 

استاد راهنما

سرکار خانم زهرا مرادی

 

استاد داور

جناب آقای سید مرتضی موسوی جاجرمی

متن کامل را می توانید دانلود کنید چون فقط تکه هایی از متن این پایان نامه در این صفحه درج شده است(به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه همراه با تمام ضمائم – با فرمت ورد که ویرایش و کپی کردن می باشند- موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه

پایان نامه اهداف بعثت پیامبران و پیامبر اکرم-- 100 ص

اختصاصی از فی موو پایان نامه اهداف بعثت پیامبران و پیامبر اکرم-- 100 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه اهداف بعثت پیامبران و پیامبر اکرم-- 100 ص


پایان نامه اهداف بعثت پیامبران و پیامبر اکرم-- 100 ص

علت ختم نبوت

با نگاهی به تاریخ پیامبران (علیه السلام) و بهره گیری از آیات و روایات نبوت را به دو نحو می یابیم: نبوت تبلیغی و نبوت تشریعی. شما را اندکی از پیامبران علیه السلام که از آنان به پیامبران اولوالعزم یاد می شود حائض نبوت تشریعی بوده و شریعت و قانون ویژه ای برای انسانها به ارمغان آورده اند، اما وظیفه بیشتر پیامبران (علیه السلام) تبلیغ و ترویج و اجرای تعالیم پیامبر صاحب شریعت بوده است. اسلام با اعلام ختم نبوت هم به نبوت تشریعی و هم به نبوت تبلیغی پایان داد و پس از ظهور اسلام کسی از جانب خداوند عزوجل شریعت دیگری نخواهد آورد نیازی به پیامبر دیگری جهت تبلیغ دین اسلام نمی باشد. بشر تا هنگامی به وحی تبلیغی نیازمند بوده که خود توانایی دعوت و تبلیغ و تعلیم دین الهی را نداشته است. ظهور علم و عقل و به عبارت دیگر رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود، به وحی تبلیغی پایان داده است.[1] در این دوران، امامان معصوم (علیه السلام) و عالمان دین همان وظایف پیامبران (علیه السلام) تبلیغی را انجام می دهند و در مقابل بدعت ها و انحرافات می ایستند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان وظیفه عالمان دینی می فرماید:«هرگاه بدعت ها نمایان شود، وظیفه عالمان دین است که علم خود را آشکار کنند و با بدعت به مبارزه برخیزند»[2]

و از اصلی ختم نبوت تشریعی، در محتوای این دین الهی نهفته است. و رکن اصلی خاتمیت اسلام، قرآن کریم است که همچون کتاب تکوینی خداوند (طبیعت) استعدادی پایان ناپذیر برای تحقیق و کشف و استنباط دارد.

[1] – مرتضی، مطهری، ختم نبوت، زمستان 1374، موسسه چاپ فجر، انتشارات صدرا، ص 36.

[2] – ابن جَعْفَر مُحَمَّدبن یَعْقُوب بن اسحاق الکینی رازی، اصول کافی ج1، حاج سیدجواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 54.

فهرست مطالب

عنوانصفحهمقدمه1فصل اول : هدف آفرینشهدف از آفرینش جهان و انساننگاه قرآن و رویات به آفرینش انسان 34فصل دوم : انبیاء و رسولانفلسفه وجودی پیامبرانخصوصیات پیامبرانامتیازات پیامبراننبوت و رسالت و طبقات آنهابررسی مسئله وحیمعجزه ؛ گواهی پیامبری 81014182227فصل سوم : اهداف بعثت پیامبران(علیهم السلام)فلسفه بعثت انبیاءعلت بعثت پیامبران و معجزات ایشانلزوم بعثت پیامبراناهداف بعثت از منظر قرآنفلسفه نهایی بعثت 3139445154  عنوانصفحهفصل چهارم : هدف از بعثت پیامبراعظم (صلی الله علیه و آله وسلم )امتیازات خاص پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم )برتری رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم )آئین پیامبر پیش از بعثتاوضاع جهان قبل از بعثتبعثت پیامبر اسلاماهداف بعثت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم )آثار بعثتعلت ختم نبوت 5865697174778996

 

 

متن کامل را می توانید دانلود کنید چون فقط تکه هایی از متن این پایان نامه در این صفحه درج شده است(به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم با فرمت ورد که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه اهداف بعثت پیامبران و پیامبر اکرم-- 100 ص