لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:28
کارل مارکس
در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سدهی نوزدهم میافکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفهی روشنگری اروپا و اندیشهی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایدههای رادیکال ـ دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هستهی دیالکتیکی فلسفهی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایدهآلیسم آن پرداخت.
در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» میفهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالودههای فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن میپردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود دربارهی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا" جهان را گوناگون تفسیر کردهاند، اما موضوع بر سر تغییر آن است».
به این ترتیب، مارکس تدریجا" از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعهشناسی رویآورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشهی سوسیالیستهایی چون «سنسیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزههای خود دربارهی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید.
مقاله کارل مارکس