در این فایل 12 جلسه از درسگفتارهای سید جواد طباطبایی در 182 صفحه و به صورت PDF در اختیار مخاطبان قرار داده شده است.
درسگفتارهای سید جواد طباطبایی- اندیشه سیاسی کارل مارکس
در این فایل 12 جلسه از درسگفتارهای سید جواد طباطبایی در 182 صفحه و به صورت PDF در اختیار مخاطبان قرار داده شده است.
فرمت فایل: ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
حجم فایل: (در قسمت پایین صفحه درج شده )
تعداد صفحات فایل: 45
کد محصول : 0921
قسمتی از محتوای متن
ف) مارکس (Karol Marx)
محیطی که کارول مارکس در آن می زیست دارای دو خصیصه متضاد بود یکی اینکه جامعه انسانی از نظر مادی سیر نزولی را می پیمود و دیگر آنکه از تظر سیاسی سیر صعودی داشت به نظر مارکس هر قدر ماشینیسم توسعه یابد نسبت به سرمایه تغییر اهمیت بیشتری پیدا می کند و در نتیجه اضافه شدن ارزش هر یک از عملیات تولیدی کاهش پیدا می کند ولی کارفرما برا جبران این کاهش تلاش می کند تولید خود را برای جبران کسری (اضافه ارزش) افزایش دهد تا سود خود را در سطح سابق حفظ نماید لذا ثبات دستمزها منجر به استثمار کار توسط سرمایه می شود رونق فوق منجر به اعتصاب کارگران و در نهایت اضمحلال نظام سرمایه داری شده و به عقیده مارکس سیر تاریخی سرمایه داری به سوسیالیسم و سپس کمونیسم منتهی می شود. مارکس به این اعتقاد مه توزیع ثروت در جامعه بر اساس موقعیت اولیه ارفادذ (ارث، ملک و سرمایه) صورت می پذیرد و نه بر اساس کار آنها راه حل توزیع مناسب ثروت را در اختیار قرار گرفتن تمامی ثروت ملی و سلب اختیار از بخش خصوصی می دانست تا دولت بر اسسا ارزش کار هر فرد درآمد مناسب را در اختیار او قرار دهد.
در نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی پذیرفته شده، لذا مالکیت خصوصی از بین می رود و توزیع درآمد بر مبنای کار صورت می گیرد و استثمار کار، دیگر مفهومی ندارد. مارکس می گوید بعد از آنکه در نظام اقتصادی سوسیالیسم شرایط فرا رسیدن کمونیسم فراهم گردید بشر به نظام های اقتصادی کمونیسم نزدیک خواهد شد. در چنین جامعه ای فقط طبقه کارگر فعالیت می کند لذا امکام ایجاد تضاد طبقاتی وجود ندارد. در جامعه کمونیسم همچنین نمادهای دیگر سرمایه ای همچون پول و مالیات از بین رفته و اصل «از هر کس به اندازه استعدادش و به هر کس مطابق کار» که شعار سوسیالیسم است به اصل «هرکس به اندازه نیازش» تبدیل می شود.
ق) کینز (John Maynard Jeyns)
از نیمه دوم قرن نوزدهم تا زمان ظهور مکتب اقتصادی کینز در 1930، توجه اساسی به تخصیص کارآمد منابع موجود، بوده و از نقطه نظر کلاسیکها، کارائی در اقتصاد وقتی بدست می آید که پرداخت به هر عامل تولید برابربا ارزش تولید نهائی خالص اجتماعی آن عامل صورت گیرد. بطوریکه طبق قانون سی، انحرافات از تعادل اشتغال کامل موقتی بوده و با انعطاف پذیری کامل قیمتها، دستمزد بهره بطور خودکار تعدیل می گردد. پس از رکود دهه 1930 تئوری اقتصادی که مسیر تازه ای بخود گرفت و اعتقاد به نیروی خودکار و دست نامرئی که اشتغال کامل منابع را تعیین می نمود شدیداً دچار تردید شد و نظریه کلاسیک مربوط به نقصان تقاضای کل که قبلاً توسط مالتوس دلر دلا در ذیل مطرح شده بود مجدداً احیا شد و مفاهمیم آن در موقعیت تعادل اشتغال ناقص مورد توجه قرار گرفت. دراین میان کینز اولین کسی بود که در کتاب تئوری عمومی، خود به این رابطه میالن پس انداز و سرمایه گذاری و لزوم توجه به آنها در تقاضای کل اشاره نمود. یکی از پایه های اصل تئوری جدید را «میل به مصرف» تشکیل می داد که بر اساس آن خصیصه روانی مصرف کننده اینست که با افزایش درآمد مصرفش هم بالا می رود ولی این افزایش به یک نسبت نیست و بنابراین، این مسئله شکافی را بوجود می آورد که اگر هدف اشتغال کامل باشد می بایست با سرمایه گذاری پر شود. فرضیه کینز انگیزه مطالعات تحقیقی در مورد توزیع مقداری (فردی) درآمد را در میان محققان اقتصادی بوجود آورد چرا که برای تشکیل تابع مصرف معنی دار، داشتن سطح درآمد گروههای درآمدی (صرفنظر از اینکه این درآمد از چه عواملی بدست آمده است) و تقسیم آن میان مصرف و پس انداز ضروری بود. بنابراین در دیگاه جدی بر خلاف دیدگاه کلاسیک دیگر درآمد حاصل از عوامل سه گانه تولید به تنهایی مطرح نبوده و دیگر گروههای درآمدی بالاتر را تنها دارندگان دارائی تشکیل نمی دادند، بلکه با این دیدگاه گروهی از دستمزبگیران نیز در شرایط جاری در سطوح درآمدی بالا قرار می گیرند و گروهی از افراد نیز که از بهره مالکانه و یا سود سهام امرار معاش می کنند 0افراد مسن و …) در سطوح درآمدی پائین قرار خواهد گرفت.
کینز معتقد بود با اتخاذ روش مالی موثر می تواند در نحوة تنظیم درآمدهای فردی اثر گذارده و میل به مصرف جامعه را بیشتر می کندذ و حجم و میزان هزینه کل را به سمت و جهتی که مصالح و اوضاع و احوال اقصادی و اشتغال کامل اقتضاء می کند سوق می دهند. او با رد دست نامرئی آدام اسمیت سیستم بازار را در سازماندهی اقتصاد ناتوان شمرده و فقر را ناشی از نابرابری فرایند رشد در نظام سرمایه داری اعلام می کند. به نظر کینز تنزل مزد، دردی را دوا نمی کند و به جای آنکه چاره کارها اشتغال باشد وضع بیکاری را وخیم تر می کند و قدرت کارگران را بیشتر تنزل می دهد و به این ترتیب بکاری کارگران دائمی مانده و به کردار و رفتار کارگران بستگی ندارد و با کنترل مزد کارگران، اصلاح نخواهد شد.
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.
« پشتیبانی مرجع فایل »
همچنان شما میتوانید قبل از خرید، با پشتیبانی فروشگاه در ارتباط باشید، یا فایل مورد نظرخود را با تخفیف اخذ نمایید.
ایمیل : Marjafile.ir@gmail.com
پشتیبانی فروشگاه : پشتیبانی مرجع فایل دات آی آر
پشتیبانی تلگرام و خرید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 17
کارل هاینریش مارکس
کارل هاینریش مارکس (به آلمانی: Karl Heinrich Marx) (زاده ۵ مه ۱۸۱۸ در تریر، پروس - درگذشته ۱۴ مارس ۱۸۸۳ در لندن، انگلستان) متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعهشناس، تاریخدان، اقتصاددان آلمانی و از تاثیرگذارترین اندیشمندان تمام اعصار است.[۱][۲][۳] او به همراه فردریش انگلس، مانیفست کمونیست[۴] (۱۸۴۸) که مشهورترین رساله تاریخ جنبش سوسیالیستی میباشد را منتشر کرد. مارکس همچنین مولف «سرمایه» مهمترین کتاب این جنبش است. این آثار به همراه سایر تالیفات او و انگلس، بنیان و جوهره اصلی تفکر مارکسیسم را تشکیل میدهد.[۱] «تاریخ همهٔ جوامع تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.» از جمله مشهورترین جملات مارکس درباره تاریخ است که در خط اول مانیفست کمونیست خلاصه شدهاست.
زندگی و تاثیرات
کارل مارکس فرزند سوم هاینریش مارکس لوی (Marx Levi)، یک وکیل دادگستری یهودی بود که از خانواده خاخامهای معروف شهر محسوب میشد. هاینریش "مارکس لوی" بخاطر محدودیت هایی که دولت پروس برای حقوق دانان یهودی قائل شده بود و بخاطر اینکه بتواند شغل خودرا در دادگستری حفظ کند به شاخه پروتستان مسیحیت گروید و از آن پس خودرا هاینریش مارکس نامید. در سال 1824 فرزندان وی نیز به مسیحیت گرویدند.
کارل مارکس در شهر تریر دوره دبیرستان را به پایان رساند و در دانشگاه شهر بن به تحصیل رشته حقوق پرداخت. یک سال بعد به برلین عزیمت کرد و در دانشگاه آن شهر در رشتههای فلسفه و تاریخ به تحصیل ادامه داد. مارکس در سال ۱۸۴۱ با ارائه تز دکترای خود دربارهٔ "اختلاف فلسفهٔ طبیعت دموکریتوسی و اپیکوری" تحصیلات دانشگاهی خود را از راه مکاتبه ای در دانشگاه ینا به پایان رساند. او به امید آنکه بتواند در دانشگاه بن تدریس کند به آن شهر رفت ولی دولت پروس مانع اشتغال وی بعنوان استاد دانشگاه شد. مارکس در این زمان به روزنامه نوبنیاد لیبرالهای جبهه اوپوزیسیون شهر کلن پیوست و به عنوان عضو ارشد کادر تحریریه روزنامه مشغول به کار شد. در این دوره مارکس یک هگلی بود و در برلین به حلقه هگلیهای چپ (شامل برونو باوئر و دیگران) تعلق داشت. در طول همین سالها لودویگ فویرباخ نقد خود را از مذهب آغاز نموده و به تبیین دیدگاه ماتریالیستی خود پرداخت. ماتریالیسم فویرباخ در سال ۱۸۴۱ در کتاب جوهر مسیحیت به اوج خود رسید. دیدگاههای فویرباخ، به خصوص مفهوم بیگانگی مذهبی او، تاثیر زیادی بر سیر تحول اندیشه مارکس گذاشت. این تاثیرات را میتوان به وضوح در کتاب «دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴» و به صورت پختهتری در کتاب سرمایه مشاهده کرد.
مارکس مبارزه عملی سیاسی و فلسفی را به همراه دوست نزدیکش، فردریک انگلس، آغاز کرد و با او بود که یک سال پیش از انقلابات ۱۸۴۸ «بیانیه کمونیست» را به رشته تحریر در آورد. مارکس در این سالها با محیط دانشگاهی و ایده آلیسم آلمانی و هگلیهای جوان قطع رابطه کرد و به مسائل جنبش کارگری اروپا پرداخت و از ابتدا در انجمن بینالملل اول که در ۱۸۶۴ تأسیس شد ، نقش بازی کرد و نهایتا دبیر این انجمن شد. او اولین جلد کتاب مشهورش، سرمایه، را در ۱۸۶۷ منتشر کرد. این کتاب حاوی نظریات او در نقد اقتصاد سیاسی است.
او بیش از ۳۰ سال آخر عمر را در لندن و در تبعید گذراند و همانجا درگذشت. عقاید وی که در زمان خودش نیز طرفدار بسیاری یافتند، پس از مرگ توسط افراد بیشتری تبلیغ میشدند. با پیروزی و قدرت گیری بلشویکها در روسیه در ۱۹۱۷ طرفداران کمونیسم و مارکسیسم در همه جای دنیا رشد کردند و چند سال پس از جنگ جهانی دوم، یک سوم مردم دنیا حکومتهای مارکسیست داشتند. رابطه این «مارکسیست»های متعدد با اندیشه مارکس مورد اختلاف نظر است. خود مارکس یک بار در مورد دیدگاههای حزبی سوسیال دموکراتیک در فرانسه که خود را مارکسیست میدانست، گفت: «خوبست حداقل میدانم که من مارکسیست نیستم!»
احزاب و افراد و آکادمیسینهای بسیاری خود را مارکسیست و یا کمونیست میدانند.
در یک نظر خواهی از شنوندگان «رادیو ۴» (ایستگاه رادیویی متعلق به رادیوی بی بی سی انگلستان در سال ۲۰۰۵)، کارل مارکس به عنوان بزرگترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد. پیشتر در آغاز هزاره جدید کاری مشابه توسط وبگاه انگلیسی زبان بی بی سی انجام گرفته بود که ۲ میلیون نفر از مردم کشورهای گوناگون از سرتاسر جهان در این نظرخواهی شرکت کرده و از میان اندیشمندان هزاره، کارل مارکس مقام نخست را یافت و آلبرت انیشتین و آیزاک نیوتون با فاصلهای بسیار از او به عنوان نفر دوم و سوم انتخاب شدند.[۵][۶][۷][۸][۹]
کتابهای ترجمه شده به فارسی
کتابهای نوشته/ترجمه شده به فارسی دربارهٔ مارکس
ذهن و آگاهی از دید مارکس: ابعاد انسان دو بعد زیستی و روانی دارد . برای او بعد جسمانی و مادی انسان مهم است و آگاهی مهم نیست، زیرا تابع بعد مادی انسان است. آگاهی انسان ها نیست که هستی آنها را تعیین می کند، بلکه برعکس هستی اجتماعی آنان تعیین کننده آگاهی است.
هگل تاریخ بشر را بر حسب تحول ایده ها تفسیر کرده بود ولی از نظر مارکس تمام زندگی اجتماعی، اساسا عملی است.
تفاوت بین مارکس جوان و سالخورده: جابجایی از توجه وی به انسانهای واقعی که در فعلیت های واقعی و مناسبات با یکدیگر درگیرند، به سوی توجه بعدی وی به ساختار اقتصادی سرمایه داری، که انسانها و جامعه ها از رهگذر فرآیندهایی که برآنها هیچ کنترلی نداشته به جلو می راند.
فرق انسان با حیوان: ما صرفا خود را با محیط تطبیق نمی دهیم، بلکه آنرا دگرگون می سازیم. لذا خود را هم تغییر می دهیم تا با ان هماهنگ گردیم. (یعنی برای کسب مهارتهای جدید، به لحاظ روانی تغییر می کنید )
او می گوید انسان از طریق کار خود از حیوانات متمایز می سازد.از نظر او کار باعث خلاقیت فرد و در شکل غلط باعث از خود بیگانگی می شود.
تقسیم کار:مارکس تقسیم کار را مانند دورکیم نمی بیند . او می گوید بعد از تقسیم کار یک گروه دارای ابزار تولید و گروهی فاقد آن هستند. یعنی گروهی خادم و گروهی مخدوم است. او درون تقسیم کار تقابل و تضاد می بیند.
مارکس از کمون اولیه نام می برد . زمانی که همه انسانها برابر بوده اند و نابرابری و تقسیم کار نبود. اما از بعد از کمون اولیه یعنی زمانی که خانواده پدید می آید، اولین تقسیم کار شکل می گیرد.
تقسیم کار طبقه حاکم و طبقه محکوم را شکل می دهد و این در کل تاریخ بوده است .
بعد از اینکه تقسیم کار شکل بگیرد و شیوه تولیدی ایجاد شود، جامعه ساختار می یابد.
شکل مراحل عبور انسان از جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی را نشان می دهد.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه15
فهرست مطالب
عنوان
- ناسیونالیسم و بورژوازی
-ناسیونالیسم و پرولتاریا
-ناسیونالیسم و انقلاب پرولتاریایی
-تشابهات و تفاوتهای ناسیونالیسم و مارکسیسم
مقدمه:
کارل مارکس فیلسوف سوسیالیست آلمانی در سال 1818 متولد شد او صاحب آراء و افکار تازه در اقتصاد، سیاست و اجتماع بود و یکی از موجدین مکتب سوسیالیست افراطی به شمار می آید. کتاب مشهور سرمایه CAPITAL خلاصه ایست از آراء و عقاید مارکس. وی به دستیاری انگلس نخستین مانیفست کمونیسم را تدوین کرد و خود موسس اولین کنگره بین المللی کمونیسم گردید. فلسفه او که به مارکسیسم مشهور است بر اساس ماتریالیسم استوار گردیده و کلیة تحولات اقتصادی و حتی تاریخی را معلول عوامل مادی می داند و با تمرکز سرمایه در دست عده ای معدود مخالف و رژیم سرمایه داری را محکوم به زوال و راه تأمین یک سیستم عادلانه را در استقرار رژیم تعاون در اقتصاد و بالابردن ارزش کار و جانشین ساختن کار به جای سرمایه می داند کارل مارکس در سال 1883 درگذشت.
-ناسیونالیسم و بورژوازی:
مارکس کتاب مانیفست کمونیست، تاریخ جامعة بشری را بر اساس مبارزه طبقاتی توصیف می کند، آزاده و برده نجیب زاده و طبقه عوام، لرد و رعیت، ارباب و صنعتگر و کارگر و در یک کلمه مستکبر و مستضعف همیشه رویاروی هم قرار داشتند. مبارزه مستکبر و مستضعف یا به بازسازی انقلابی جامعه منتهی می گردد یا به انهدام مشترک طبقات متنازع جامعة معاصر به دو طبقه تقسیم می گردد
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:28
کارل مارکس
در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سدهی نوزدهم میافکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفهی روشنگری اروپا و اندیشهی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایدههای رادیکال ـ دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هستهی دیالکتیکی فلسفهی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایدهآلیسم آن پرداخت.
در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» میفهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالودههای فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن میپردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود دربارهی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا" جهان را گوناگون تفسیر کردهاند، اما موضوع بر سر تغییر آن است».
به این ترتیب، مارکس تدریجا" از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعهشناسی رویآورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشهی سوسیالیستهایی چون «سنسیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزههای خود دربارهی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید.