
مقاله توزیع جغرافیایی پوشش گیاهی و یادمان های تاریخی جاذب توریسم استان گلستان با فرمت Pdf در 11 صفحه
توزیع جغرافیائی پوشش گیاهی و یادمان های تاریخی جاذب توریسم استان گلستان
مقاله توزیع جغرافیایی پوشش گیاهی و یادمان های تاریخی جاذب توریسم استان گلستان با فرمت Pdf در 11 صفحه
این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 230 صفحه می باشد.
فهرست
فصل اول.. ۱
مقدمه. ۲
بیان مسئله. ۵
بیان هدف.. ۶
طرح تحقیق.. ۶
وضعیت طبیعی گناباد. ۷
گناباد در منابع معتبر تاریخی و وجه تسمیه. ۷
جغرافیای سیاسی گناباد. ۲۴
گناباد در آخرین تقسیمات منطقه ای.. ۲۹
وضعیت آب و هوا ۳۰
موقعیت، وسعت، حدود و فواصل.. ۳۲
پوشش گیاهی.. ۳۴
انواع پوشش گیاهی در گناباد. ۳۶
کوههــا ۳۹
رودهــا ۴۲
راهــها ۴۴
زلـزلـه. ۴۵
فصل دوم. ۴۸
ویژگی های انسانی.. ۴۹
جمعیت و ترکیبات آن.. ۴۹
۱- جمعیِت.. ۴۹
جمعیت و پراکندگی.. ۵۱
۲- قومیت.. ۵۱
۳- ازدواج و تشکیل خانواده. ۵۳
۴- معیشــت.. ۵۴
وضعیت کشاورزی در گناباد. ۶۰
قدمت کشاورزی.. ۶۰
منابع آب در گناباد. ۶۲
الف ـ آبهای سطحی.. ۶۴
ب ـ آبهای زیرزمینی.. ۶۵
ج ـ سدهای خاکی.. ۶۶
د ـ چشمه و چاه. ۶۶
وضعیت طبیعی گناباد. ۶۸
توابع.. ۶۸
الف – کاخک… ۶۹
بیدخت.. ۷۲
بجستان.. ۷۶
بخش ۲ – ترکیب اجتماعی.. ۸۱
طبقات اجتماعی.. ۸۱
۱- کارمندان.. ۸۱
۲- کشاورزان.. ۸۳
۳- کارگران.. ۸۴
۴- دامداران.. ۸۵
۵- صنعتگران.. ۸۷
الف – سرامیک سازی و سفالگری.. ۸۷
ب – قالیبافی.. ۹۲
ج – سایر صنایع دستی.. ۹۳
د – معادن.. ۹۴
معادن در حال استخراج و آماده بهره برداری.. ۹۶
بخش ۳ – تاریخچه قنات.. ۹۸
صفحه ۸۰- قنات قصبه. ۱۰۰
فصل چهارم. ۱۰۶
آثار تاریخی گناباد. ۱۰۷
آثار تاریخی قبل از اسلام. ۱۰۸
۱- قلعه فرود. ۱۰۸
۲- قلعة شاه نشین.. ۱۱۱
۳- قلعة دختر شوراب گناباد. ۱۱۲
۴- قلعة دختر بجستان.. ۱۱۵
۵- مقبره جغتین گیسور() ۱۱۹
۶- خرابه های شهر غور. ۱۲۲
الف – امامزاده ها ۱۲۳
۱- مزار امامزاده سلطان محمد عابد(ع) در کاخک گناباد. ۱۲۳
تاریخچة مقبره. ۱۲۸
۲- مزار امامزاده سلطان احمد جوانمرد. ۱۳۳
۳ – مزار امامزاده ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) یا یحیی بن محمدبن موسی بن جعفر(ع). ۱۳۳
ب – مساجد. ۱۳۴
۱- مسجد جامع گناباد (مسجد جامع قصبه). ۱۳۴
الف – از نظر نقشه و طرح.. ۱۳۵
ب – از نظر فرم (وضعیت ظاهری). ۱۳۵
ج – از نظر تزئینات.. ۱۳۶
سابقة تاریخی مسجد جامع.. ۱۳۹
۲- مسجد جامع کاخک… ۱۴۳
۳- مسجد جامع بجستان.. ۱۴۴
ج – زیارتگاهها ۱۴۶
۱- مقبرة آصف برخیا() ۱۴۶
۲- قدمگاه حضرت علی(ع) دارالشفاء دلویی() ۱۴۹
د – ابنیه و آثار تاریخی.. ۱۵۱
فصل پنجم. ۱۵۶
فرهنگ عامّه در گناباد. ۱۵۷
آداب و رسوم محلّی.. ۱۵۷
الف) ازدواج و عروسی.. ۱۵۷
ب) تولد نوزاد. ۱۵۹
ج) مراسم عزاداری و سوگواری.. ۱۶۱
ج – محّرم در گناباد. ۱۶۲
ه – اعیاد و جشنها ۱۶۵
و- بازیهای محلّی.. ۱۶۷
ز – البسة مردم گناباد در گذشته. ۱۷۰
عقاید و باورهای مردمی.. ۱۷۱
گویش و لهجة مردم گناباد. ۱۷۴
اشعار عامیانه. ۱۸۱
عروسی.. ۱۸۲
به لهجه گنابادی.. ۱۸۲
«شعر از آقای منوچهر نوربخش». ۱۹۱
بی موج باش… ۱۹۱
با لهجة محلی گنابادی.. ۱۹۱
«شعر از آقای اسفندیار فیاضی». ۱۹۴
ضرب المثلها ۱۹۴
لغات و اصطلاحات.. ۱۹۷
نتیجه گیری.. ۲۲۰
منابع.. ۲۲۲
گناباد در منابع معتبر تاریخی و وجه تسمیه
گناباد از جمله شهرهای کهن و بسیار قدیمی ایران است که قدمت آن به چند هزار سال قبل می رسد. با نگرشی به منابع تاریخ و جغرافیای کشورمان درمی یابیم که این شهر طیّ دورانهای تاریخ به نامهای گوناگون نامیده اند که در برخی از آنها خود لفظ نشان دهندۀ معنی می باشد.
در این قسمت به برخی از اسامی گوناگون و تعابیر مختلفی که در جهت تعریف و شناساندن گناباد، در مراجع و فرهنگهای مورد مطالعه وجود دارد اشاره می شود.
در برخی از منابع آمده که : «قهستان(قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه ( مرکز) آن قاین و شهرهای آن ینابذ (گناباد) و طبسین است که …»
همچنین مترجم ذکر می کند:« در شاهنامۀ فردوسی نیز به لفظ کُنابَد (کُنابُد) آمده است آنجا که می گوید:
یکی سوی کوه کنابَد برفت یکی سوی ریبَد خرامید نفت»
البته مؤلف در حاشیه توضیح می دهد که «ظاهراً این محل در شاهنامه همان کوغناباد است و [محلی به غیر از] گناباد می باشد» و در صفحات بعد آمده است که : « بادغیس دارای شهرهای کوه سیم (جبل الفضّه) کوه کوغناباد، بست، … است و همین لغت در نزهةالقلوب به صورت کوه غناباد آمده است.»
نکته قابل ذکر اینکه تطبیق نقاط جغرافیایی مطرح شده در شاهنامه فردوسی (مرتبط با نبردهای حماسی ایران و توران در خراسان بزرگ و مرز توران) با گناباد فعلی واقع در جنوب خراسان، مورد تأیید اکثر محقّقین و مؤلفین می باشد.
البته در این باره برخی از محقّقین اعلام نموده اند که شاید منظور فردوسی از کَلات (محل نبرد فرود با طوس سردار کیخسرو) کلات گناباد نبوده و مثلاً کَلات مشهد یا منطقه ای واقع در ترکمنستان فعلی می باشد. البته به نظر نگارنده شواهد غیرقابل انکار و معتبری وجود دارد که نشان می دهد منظور فرودسی از کُنابَد و اعلام جغرافیایی دیگر چون کَلات، چَرَم و … گناباد واقع در جنوب خراسان فعلی است. در این مورد در بخشهای تاریخ اسطوره ای و آثار تاریخی قبل از اسلام مطالبی بیان خواهد شد.
ازگناباد علاوه بر کنابد به صورت جنابد نیز نام برده شده و در شاهنامه فردوسی چنین آمده است:
چو پیران سپه از کنابد براند بروز اندرون روشنایی نماند
و مؤلفی دیگر نیز به نقل از شاهنامه می نویسد:
«نگفتم مرو بر کَرات چَرَم مزن بر کرات جنابد قدم»
یکی از جغرافی دانان اسلامی می نویسد:« اما قاین وسعت آن را به اندازۀ سرخس و بناهای آن ازگل و دارای قهندز (کهن دژ) است … یُنابُذ(گناباد) شهری است
بزرگتر از خور، بناهایش ازگل و دارای قری و روستاهاست.»
و دانشمند دیگری در حدود نیمۀ دوم قرن چهارم هجری، در ذکر قهستان متذکر می شود که:
«قهستان از جملۀ خراسان است و بر سر حدّ بیابان فارس و کرمان و بدانجا هیچ شهر نیست بدین نام و این، نام ولایت است. شهرهای آن قاین و جُنابُد و تون، خور و خوسف، طبس کریت و طبس مسینان می باشد… و جنابذ بزرگتر از خور است و بنای ایشان از گل و آن را دیه ها و روستاها، آب ایشان از کاریز، و آن را حصار و قهندز خراب است.»
در نوشته ای از حدود قرن چهارم هجری آمده است که :«یُنابذ بزرگتر از خور است و ناحیت و روستا دارد و آب از کاریز بردارند.»
پژوهشگر دیگری ضمن اینکه شهرهای قاین را بیان می کند می نگارد که «قاین: تون، خوسف، خور، کری، طبس، رقه، یناورد (گناباد) سنّاود و طبس پایین را دارد.» و در بخش خراسان قسمت قوهستان می نویسد:« سرزمینی پهناور است که هشتاد فرسنگ سنگین در هشتاد فرسنگ است. ولی بیشتر آن را کوهها و دشتهای خشک و بی درخت فراگرفته قصبۀ آن قاین و شهرهایش تون، جنابد (بُنابد) ، طبس، …[می باشد]، و در پاورقی در توضیح ُِنابِد می نویسد:« یُنابِد = بیاوُد= نُبایُذ = و بیایُد»
مؤلف معجم البلدان در این باره می نویسد: جُنابِذ : بالضم بعد الألف باء موحدۀ مکسوره و ذالمعجَمة : ناحیه ای از نواحی نیشابور است و اکثریت مردم می گویند که آن از نواحی قهستان می باشد و آن ولایتی است که به آن کنابد می گویند و گفته شده که آبادیی است.
همانطور که مشاهده می شود مؤلف چه در این کتاب، چه در کتاب دیگر خود (مراصدالاطلاع) بر نام جنابذ و اینکه این شهر از نظر جغرافیای سیاسی متعقل به نیشابور است،تأکید کرده و متذکر گردیده که اکثریت مردم می گویند از نواحی قهستان می باشد.»
دانشمند مسلمانی چنین می نویسد:« جنابُد: در تلفظ کنابُد گویند. شهری کوچک است بهتر از خور و چند موضع و تواقع دارد او را قلعه ایست که پسر گودرز ساخته و حصار محکم دارد. چنانکه از بالای آن تل ریگ تا غایت دیهها و ولایتها مجموع در نظر باشد امّا هرگز آن ریگ در باغات نمی آید و آبش از کاریز است و چهار فرسنگ درازای کاریز است و…».
در برخی از فرهنگها آمده که «کنُابِد : بضّم کاف و کسر با نام شهریست در خراسان و کوه منسوب بدان شهر را نیز گویند. آن در اصل گَون آباد بکاف فارسی بوده و گَوَن به ترکی به معنی آفتاب است و در قدیم الایام در آن محل فیمابین سپاه ایران و توران رزمی عظیم اتفاق افتاده و جماعتی از دو سوی کشته شدند و بر آن مقرر شد که گودرز و پیران و ده مرد دیگر که کفو باشند با یکدیگر رزم ازمایند تا کار بیکسو شود و باقی سپاه از جنگ آسوده باشند و چنین کردند و همۀ پهلوانان ایران براقران و اکفای خویش غالب و مظفّر شدند و پیران سپهسالار افراسیاب نیز بدست گودرز کشته شد، این رزم را یازده رخ نام است و مقام ایرانیان کوه کنابد و محلّ تورانیان دشت ریبد بود، چنانکه حکیم فردوسی گفته:
دو سالار هر دو زکینه بدرد همــی روی برگاشتنــد از نبرد
یکی سوی کوه کنابد برفت یکی سوی ریبـد خرامید تفـت»
قابل ذکر است که ریبد همان زیبد فعلی است و آبادیی است که مرکز دهستان زیبد می باشد و در ۲۲ کیلومتری جنوب غربی گناباد (جویمند) واقع شده، در لغت نامه دهخدا در این باره چنین آمده است:» ریبد: بنابر روایات داستانی شاهنامه نام کوه یا صحرایی بوده در خراسان که تا گناباد سه فرسنگ فاصله داشته و جنگ دوازده رخ میان مردم ایران و توران بدانجا واقع شده [است].» و مؤلّف فرهنگ مزبور می افزاید که «… کنابد را معرب کرده جنابد گویند و در آن ولایت دو قریه است یکی را ولوئی و دیگری را نموئی گویند و در قریه نموئی نارونی است از غرایب اشجار عالم که هشتاد ذراع طول بالای آن است و صاف و بی اِعوجاج ببالا رفته و زیر و بالای آن در قطر اندک فرقی دارد…
مردم از اطراف، به تماشا و دیدن آن نارون به آن محل می روند.
هرکس که ندیده کشمری سرو گونارون کنابــدی بیـــن
و کنابد قریب ببلاد تون و طبس است و در کاف پارسی نگاشتن اَصح است زیرا که مخفف گوناباد است.» لازم به توضیح است که املای ولوئی و نموئی اشتباه است و در حال حاضر این دو نام، نام دو آبادی مجاور هم است که اوّلی را با دل مهمله «دلوئی» و دومی را با ثای مثلثه یا سین مهمله «ثموئی» تلفظ می کنند.
نارونی که ذکر شد در ثموئی بوده، نه در دلوئی ولی اکنون از بین رفته و محّل آن معین است… سرو کاشمر نیز در زمان خود معروف و از بزرگترین اشجار مشهور بوده که بدستور متوکّل عباسی قطع شده است.
برخی نیز نگاشته اند:« کوناباد را جنابد گویند و کبابِد نیز، امّا قول صحیح آن گیوآباد است. یعنی گیو، آباد کرده است و بعضی جن آباد گفته اند، یعنی جن آباد کرده است.»
همچنین گفته اند:« گنابدک به فتح اوّل و بای ابجد که رابع باشد و ثانی بالف کشیده و سکون آخر که دال بی نقطه باشد نام جایی و مقامی که در انجا کوهی است که گودرز سرلشکر کیخسرو فرود آمده بود و در آنجا بیژن دو سه برادر پیران را به چند مصاف کشت بعد از آن ده پهلوان دیگر از تورانیان به دست ده ایرانی کشته شدند و هم در آن روز گودرز پیران را در بالای کوه بقتل درآورد این جنگ را جنگ دوازده رخ گویند لیکن بیازده رخ شهرت دارد معرب آن جنابد باشد.»
علی اکبر دهخدا ضمن شرح مختصری در مورد تاریخچۀ گناباد می نویسد:« شهر گناباد که نام سابق آن جویمند بوده در ۲۸۶ هزار گزی [حدود ۲۹۷ کیلومتری] مشهد و ۲۱۲ هزار گزی [حدود ۲۲۰ کیلومتری] بیرجند در سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن…»
و در ادامه توضیح می دهد:« دو گناباد دیگر نیز در جغرافیای ایران وجود دارد. گناباد دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ارداک شهرستان مشهد است و دیگری دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد که در ۳۹ هزار گزی [حدوداً ۴۰ کیلومتری] شمال طرقبه واقع است.»
مؤلفّی نیز در کتاب خود که آن را در حدود سال ۱۳۲۰ تألیف کرده گناباد را به لفظ « کن آباد» آورده و «شامل بخشهای کن آباد، بجستان، فردوس، گلشن، کاشمر دانسته است و جمعیّت کن آباد را -/۴۰۰۰۰ نفر ذکر کرده است.»
البته کاربرد برخی از اسامی چون کن آباد بسیار نادر است و وجه تسمیه صحیحی نیز برای آن بیان نگردیده است. همچنین در کتابی آمده است:« گوناباد، نام قصبه ایست در جنوب ایالت خراسان (ایران)» و توضیح می دهد « گونابد مخفف آن است یا همان اصل است و جنابد معرب آن است.»
نوشته اند:« کُنابَد چو سرآمد نام جائیست در خراسان و نزدیک آن کوهیست که جنگ یازده رخ در آن واقع شده است.»
در فرهنگی که به زبان ترکی تألیف گردیده آمده است:« جُنابِد جزئی از خراسان و متعلّق به ولایت نیشابور می باشد و قصبۀ کوچکی است.»
در جای دیگری چنین آمده که:« جنابد رستاقی [آبادیی] است از قهستان در خاک نیشابور، دارالحکومۀ آن قصبه ای است که آن را گونابد می نامند.»
در کتابی نیز نگاشته شده که:« جُنابِد : بضّم اوّل و کسر رابع معرف گوناباد است. آن یکی از نواحی نیشابور یا قهستان و یا نام دیهی از آن ناحیه می باشد.»
نویسنده ای نیز ذکر کرده که:« جُنابَذ: به ضم جیم و کسر بای موحده معرب کنابد و آن شهریست معروف که الحال کوناباد گویند…» و در قسمت کاف تازی مَعَ نون آمده است که « کَنابَد، بالفتح مقامیست که آنجا کوهیست که گودرز رد جنگ دوازده رخ آنجا فرود آمد.»
باز دیگری آن را با لفظ «جَنابَذ» نام می برد. و گفته شده: «گناباد = گوناباد، (کنابد= معرب جنابد= جنابذ) شهرستانی است در خراسان که از باختر با فردوس، از شمال با…» و ادامه می دهد که « این شهرستان از دو بخش جویمند و بجستان و از صد آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود که دارای ۷۰۶۹۴ نفر جمعیت است. مرکز شهرستان گناباد، واقع در ۲۸۶ کیلومتری جنوب خاوری مشهد به طول جغرافیایی ۵۸ درجه و ۴۱ دقیقه و عرض ۳۴ درجه و ۲۱ دقیقه می باشد. جمعیت آن ۱۰۶۱۰ نفر است، نام این شهر در سابق جویمند بوده است.» نکتۀ قابل ذکر این است که آمار جمعیت ذکر شده در بالا مربوط به گذشته است. آمار جدید آن در بخش جمعیّت بیان خواهد شد و طول و عرض جغرافیایی آن نیز در بخش جغرافیای طبیعی بیان می شود.
حافظ خوافی در کتاب خود می نویسد که:« جنابد به خواف نزدیکست و قراء مشهور وی این است قریۀ مفند، قریۀ نوغاب، …» که منظور از مفند همان مَند فعلی می باشد.
ضمن بررسی کلمۀ گناباد در بسیاری از منابع معتبر متوجه این نکته می شویم که لفظ گناباد به صورتهای مختلف و متنوع بیان شده است. مانند کنابسد، جنابُذ، جُنابِذ، ینابد، کنابَذ، کبابَد، جِن آباد، کَن آباد و … که توضیح آنها گذشت. گاهی برای اینکه علت تسمیۀ آن را از نام مشخص نمایند گناباد را به صورتهای خاصی نوشته اند و بعضی از مؤلّفین در توضیح آنها مطالبی را بیان نموده اند که به برخی از آنها اشاره می گردد.
اصولاً در وجه تسمیۀ گناباد، در بین اهل لغت اختلاف است که آیا مفرد است یا مرکب ازکن و آباد در برخی از منابع به نام گیوآباد اشاره شده است. در توضیح انتخاب این نام گفته اند که چون گیوآباد کرده است بدین نام آن را خوانده اند. این وجه تسمیه اشاره به داستان اسطوره ای تاریخ تأسیس شهرستان گناباد دارد که گیو پسر گودرز یا در حین جنگ با سپاهیان افراسیاب یا حتی قبل از آن تاریخ اقدام به ساخت این شهرستان می نماید. شاهنامه در فصل پیام بردن گیو از گودرز بسوی پیران ذکری از گناباد می نماید.
«بیامد چوپیش کنابد رسید بدان دامن کوه لشکر کشید»
برخی از پژوهشگران معتقد هستند اگر ابتدای پیدایش گناباد را توسط گیو بدانیم قدمت آن (حدّاقل) به ۸ قرن قبل از میلاد می رسد.« زیرا کتیبه و آثار باستانی کشف شده تأیید کنندۀ این مطلب است، طبق اشعار فردوسی، گناباد میدان جنگ گیو و گودرز با پیران ویسه و یاران او بوده و به نام جنگ یازده رخ معروف است.»
برخی از مؤلفّین به گناباد «جن آباد [نیز] گفته اند یعنی جن آباد کرده» و در توجیه آن بعضی گفته اند:« چون ساخت قنوات گناباد با چنان عظمتی « از عهده بشر خارج است.» بنابراین انتخاب چنین نامی اشاره به تاریخچۀ اسطوره ای تأسیس قنات گناباد دارد پژوهشگری می نویسد: «استنباط صاحب بحیره با اتکاء به داستانهای اساطیری صحیح نیست، زیرا کلمه جن عربی است و زبان عربی قبل از اسلام در ایران نفوذ نداشته و لغت جن در زبان فارسی نبوده و جنابد معرف گنابد است.»
این نظریه نیز با توجه به اینکه در شاهنامه فردوسی از گناباد با لفظ کنابد سخن به میان آمده است معتبر به نظر نمی رسد. سرجان مِلکم در کتاب خود از گناباد با نام «گناه آباد» سخن به میان می آورد و در توضیح آن آمده است:« این کلمه مناسب است با آنچه بعضی در باب وجه تسمیۀ آن گفته اند که بهمن از سلاطین قدیم ایران در حال مستی دختر خود به نام همای را گرفت و او از پدر حامله شد و چون این امر در دیانت زردشت و [سنّت] قدیم ایران نیز حرام و خلاف محسوب می شد، پس از آنکه به خود آمد و متوجّه خلاف و گناه بزرگ خود شد پشیمان گردید و خود را لایق سلطنت ندید و خواست کناره گیری کند، علماء مذهب و موبدان بعد از مشاورت و تتبعات مذهبی گفتند: برای کفّارۀ آن گناه باید کار نیک مهمّی انجام دهد که خبر آن به عموم برسد و سپس کفارۀ آن را احداث قنوات در محالّ [مکانهای] بی آب برای استفاده عموم یا غرس اشجار… قرار دادند. بهمن هزار قنات در اطراف مملکت احداث کرد، از جمله قنوات مهمّۀ گناباد… که احداث آنها … بغیر کوشش و جدّیت سلاطین خیلی مشکل بنظر می رسد!»
این نظریه نیز تکیۀ آن بر روایات اسطوره ای است. برخی را عقیده بر این است که:« نام این شهر گون آباد بوده (گون گیاه خارداری است که از آن کتیرا می گیرند)» و در فرهنگ انجمن آرای ناصری چنین آمده:« کنابد نام شهریست در خراسان و … آن در اصل گون آباد بکاف فارسی بوده و گون به ترکی به معنی آفتاب است…» و این « تعبیر از آن جهت می باشد که در علم نجوم و هیئت قدیم، ربع مسکون کرۀ ارض را به هفت اقلیم تقسیم کرده اند و هر اقلیمی را منسوب به سیاره ای دانسته اند و اقلیم چهارم که ناحیۀ خراسان باشد به خورشید نسبت داده شده که بدین جهت این معنی به نظر صاحب تاریخ انجمن آرای ناصری رسیده است.»
البته این تعبیر نیز با توجه به عدم سکونت ترک زبانان در این منطقه معقول به نظر نمی رسد. بعضی هم معتقدند که بواسطۀ کانها و معادن فراوانی که در کوههای گناباد موجود بوده و می باشد به آن «کان آباد گفته اند که بر اثر کثرت استعمال تدریجاً گناباد گردیده است.»
همچنین آمده است که این کلمه جمع جنبذه می باشد و جنبذه یک کلمۀ عربی است و « معرب آن که، کلمۀ گنبد می باشد، به همان معنی است و جمع جنبذه، جنابذ می شود.» و جنبد هم ساختمانی تقریباً به شکل نیمکره است که از خشت و آجر و گچ و غیره برفراز عمارتی می سازند.
لذا این نظریه طرفداران فراوانی دارد که نام شهر ابتدا گنبدآباد بوده که بر اثر کثرت تلفّظ به گناباد بدل گردیده است و مؤلّف کتاب حبیب السیر نیز بر این عقیده صحه گذارده که در تاریخ جغرافیای گناباد این مطلب به نقل از او بیان شده است. ظاهراً این وجه تسمیه درست تر به نظر می رسد. زیرا وضعیت معماری گذشته گناباد کاملاً مؤید این نظریه می باشد. تصور اینست که این نظریه بر همه مقدم و معتبرتر باشد زیرا عربها که قهستان را به تصرف درآوردند هر جایی را بر حسب عوارض ظاهرش نامگذاری کردند مثل خود قهستان به اعتبار کوههایش و تون و طبس را به لحاظ هوای تفتیده و گرمش و گناباد را هم بخاطر گنبدهایش نامیده اند.
در حال حاضر نیز، ابنیۀ فراوانی وجود دارد که گنبدهای زیبا بر فرازشان زینت بخش آنها گردیده است.
طول و عرض جغرافیایی
زنوزی می نویسد که:« به جنابذ در تلفّظ، گناباد گویند طولش صح و عرض [آن] لدم و از قصبات قهستان [می باشد]. بیست ده و پنجاه مزرعه دارد و به خواف نزدیک است. شهر کوچکی است که پدر گودرز ساخته…»
البته با توجه به حروف ابجد حروف صح برابر ۹۸ یعنی طول آن ۹۸ درجه و حروف لدم برابر ۴۰/۳۴ یعنی عرض آن حدود ۳۵ درجه و ۴۰ دقیقه است و حال آنکه براساس آخرین محاسبات «طول جغرافیایی شرقی ۵۸ درجه و ۴۱ دقیقه و عرض جغرافیایی آن ۳۴ درجه و ۲۱ دقیقه است» البته این محاسبه مربوط به جویمند (مرکز گناباد) می باشد این اعداد در برخی از منابع کمی با یکدیگر تفاوت دارند. امّا دلیل اینکه مؤلف مزبور در محاسبه خود طول جغرافیایی را ۹۸ درجه اعلام می کند این بوده است که اختلاف ذکر شده بر حسب اختلاف متقدمین و متأخرین در مبدأ آن می باشد. زیرا متقدمین مبدأ طول را بنام جزایر خالدات گرفته اند که می گویند امروز در آب فرورفته و معاصرین مبدأ را گرینویچ می گیرند و اختلاف در ذکر عرض هم خیلی مخترص است.
اعداد اعلام شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور با لغت نامه دهخدا و فرهنگ جغرافیایی ارتش و فرهنگ آبادیهای ایران کاملاً مطابقت می کند و بنابر توضیح ذکر شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور «طول و عرض هر آبادی از نظر موقعیت و اعداد نسبت به شهرستانها باید در بین طول و عرض ها قرار بگیرد. زیرا در غیر این صورت اشتباه شده است که باید تصحیح شود.» سپس می نویسد کهک طول جغرافیایی خاوری ۵۹ درجه و ۰۵ دقیقه و طول جغرافیایی باختری[غربی] ۵۷ درجه و ۴۵ دقیقه و عرض جغرافیایی شمالی ۳۵ درجه و ۰۰ دقیقه و عرض جغرافیایی جنوبی ۳۴ درجه و ۰۳ دقیقه می باشد.» مؤلف به عنوان نمونه به این مورد اشاره می کند با توجه به این توضیح اختلافات جزئی در مورد طول و عرض جغرافیایی، ناشی از عدم رعایت دقیق این دستورالعمل است.
« در گناباد، طویل ترین روزهای سال در حدود ۱۴ ساعت و بیست دقیقه است.» و «گناباد طبق تقسیمات اهل هیئت قدیم از اقلیم چهارم است… ابتدای اقلیم چهارم جایی است که طول ایّام آن چهارده ساعت و ربع ساعت باشد.»
ارتفاع گناباد از سطح دریا ۱۱۰۰ متر می باشد. و در همین مورد در گزارش جهاد سازندگی گناباد آمده است که:« بلندترین ارتفاع در حوالی روستای خانیک به ارتفاع ۲۸۱۳ متر و پست ترین نقطه در اطراف مرندیزِ سردق، به ارتفاع ۸۳۶ متر از سطح دریا می باشد.
جغرافیای سیاسی گناباد
گناباد را برخی، از نواحی نیشابور و اکثر نویسندگان متأخر از نواحی قهستان دانسته اند. قبل از ذکر مواردی از این تقسیم بندی، توضیحات مختصری در مورد قهستان بیان می شود.
«قهستان (معرف کهستان ـ کوهستان) نام قدیمی ولایتی در خراسان جنوبی بین یزد و خراسان که در حقیقت مرکب از واحه های چندی در داخلۀ کویر است و جندق و بیابانک در شمال آن واقع شده…، در قدیم قهستان شامل: قائن، تون، گناباد، طبس و ترشیز بود.» برخی از فرهنگهای دیگر نیز، همین معنی و مفهوم را ارائه داده اند. همان طور که هزار سال پیش فواصل آبادی های قهستان را بیابان توصیف کرده اند. فرهنگ معین نیز آنجا را واحه ها (آبادی میان ریگستان) در داخل کویر معرفی می کند. در این صورت بدون تردید در آن ناحیه و استان کوهی وجود نداشته تا مجموعۀ آن را کوهستان یا کهستان بنامند. در ثانی هرگاه بخواهند کوهستان را معرب نمایند، تحت هیچ قاعده و موازینی به صورت قهستان درنمی آید.
نام ناحیۀ مذکور (بین یزد و خراسان) در تمام منابع نخستین فارسی و عربی به شکل قهستان ثبت شده است. قهستان یک واژه و اصطلاح کاملاً فارسی و ایرانی است و در قدیمی ترین منابع فارسی از قبیل گرشاسب نامه، تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و غیره به صورت قهستان درج شده است و معنی و مفهوم آن چنین است، قه که به رسم الخط قُه، قو، کی، کهن و که هم به کار رفته است، در مناطق خشک و کویری به معنی آبی است که با وسایل مصنوعی از قبیل کندن چاه و ایجاد کاریز بدست می آید و مورد استفاده عمومی قرار می گیرد… و این اصطلاح (قهستان) اختصاص بدین نواحی دارد و آمده است که «… در سراسر قهستان رودخانه نیست و آب آن از قنات و چاه است.»
البته این مسئله قابل ذکر است که اگر به نقشه جنوب خراسان توجه شود برخی از شهرهای جنوب خراسان در میان رشته کوههای سیاه، شتران، مؤمن آباد، کاخک، گناباد و .. واقع شده اند بنابراین وجود کوههای جنوب خراسان را نمی توان نادیده گرفت.
یکی از جغرافیدانان می نویسد:« قهستان (قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه (مرکز) آن قائن و شهرهای آن ینابذ و طبسین که معروف به کری است و خور و طبس که معروف به طبس مسینان است، می باشد.»
دانشمند دیگری در این باره می نویسد که «قهستان… قصبۀ آن قائن و شهرهایش، تون، جنابد، طبس عناب و طبس خرما… است.»
گناباد از شهرهای بسیار قدیمی و باستانی است که در تاریخ قدیم از اقلیم چهارم و جزء شهرهای قهستان محسوب می شد و در جنوب استان خراسان واقع است.
گفته شده:« … سرزمین قهستان به معنی شهرهای کوهستانی است که بر کناره بیابانی بین نیشابور و هرات واقع است و در آن شهرهایی همچون قائن قرار دارد که بزرگترین شهرهای آنجاست و دیگر جنابذ و تون و قوهستان وطبس…»
برخی بر این اعتقادند که گناباد زمانی پایتخت کیانیان بوده است و اعلام می دارند به همین دلیل شهر کاخک در مجاورت گناباد به «کاخ کی» شهرت داشته است. برای تأیید این ادعا مدارک معتبری ارائه نشده است.
همانطور که بیان گردید در این منطقه شهری تحت عنوان قهستان نبوده است.
قبلاً ذکر شده یاقوت حموی گناباد را ناحیه ای از نواحی نیشابور دانسته و می افزاید « که اکثریت مردم زمان مؤلّف، می گویند که از نواحی قهستان و از توابع نیشابور می باشد» و توضیح می دهد منطقه ای است که به آن کنابذ می گویند. یکی دیگر از جغرافیدانان اسلامی ضمن تأکید بر مطلب فوق چنین می گوید:« قوهستان، از کوره های [ولایات] خراسان است و قوهستان، کوره ای است بر کنار بیابان فارس و مشتمل بر چند شهر و از آن جمله است قائن که قصبۀ قوهستان است و روزن وینابذ…» گناباد در حال حاضر از نظر طبیعی از قسمتهای مرکزی خراسان می باشد و از نظر سیاسی غالباً تابع حکومت مرکزی خراسان بوده و گاهی نیز تابع حکومتهای اطراف بوده چنانکه مدتهای مدیدی تابع قهستان بوده است.
حمدالله مستوفی در کتاب خود در باب بلاد قهستان و زاولستان می نویسد:« و آن هفده شهر است و هوای معتدل دارد و حدود آن تا ولایات خراسان و ماوراء و کابل پیوسته است. حقوق دیوانیش داخل مملکت خراسان است و دارالملکش شهر سیستان، و شهر تون و قائن و خوسف و جنابذ از بلاد آن …[می باشد].»
آنچه که از مطالعه کتب تاریخی و کهن نمودار می گردد این نکته است که گناباد در دورانهای تاریخی گذشته اعتبار و اهمیت خاصی داشته و بستر حوادث و رویدادهای تلخ و شیرینی بوده است. اهالی گناباد با ورود تازیان مسلمان به ایران و خراسان بزرگ علاقمندی خود را به اسلام و بعدها مذهب تشیع اثنا عشری نشان دادند و تا به حال بر اعتقاد خویش ایستاده اند. حسن صباح از رهبران فرقه اسماعیلیه در ایران این منطقه (قهستان) را که دارای ویژگیهای خاص دفاعی بوده است به عنوان مرکز مالی و آموزشی خود قرار داد. از حدود ۱۰۵ قلعه که در تصرف این فرقه بود ۷۰ قلعۀ آن در قهستان بوده است برخی از این قلاع در دوران قبل از اسلام احداث و قدمت چندین هزار ساله دارد. گناباد در دورانهای بعد از جمله دوران تیموریان، صفویان و قاجاریه نیز طرف توجه برخی از حکّام وقت بوده است. در بخش تاریخ بعد از اسلام گناباد به این مطلب اشاره خواهد شد.
در اوایل قرن سیزدهم هجری که امرای طبس از ایل شیبانی قیام کرده و با حکومت مرکزی و قاجاریه مخالف بودند، گناباد و ترشیز را هم تصرف کرده… و در سال ۱۳۱۶ خورشیدی گناباد را از نظر آنکه در سر سه راه واقع شده و اهمیت زیادتری پیدا کرده بود، « مرکز فرمانداری [انتخاب نمودند] و شهرستان بزرگی گردید که فردوس و طبس و کاشمر، بخش آن واقع شدند و بخشداران آنها بوسیلۀ فرماندار گناباد تعیین می گردید.»
بعد از شهریور ۱۳۲۰ ابتدا کاشمر و سپس فردوس از گناباد مجزا شدند و طبس هم بعد از مدّتی شهرستان مستقلی گردید.
گناباد در آخرین تقسیمات منطقه ای
گناباد طبق آخرین تقسیم بندی شامل ۲ بخش، بجستان و مرکزی است و تعداد دهستانهای آن براساس مصوبۀ ۱۰/۴/۶۶ هیئت وزیران ۷ دهستان بر طبق جدول ذیل می باشد:
مأخذ آن آرشیو گروه تقسیمات کشوری استانداری خراسان و تصویب نامه شماره ۱۹۲/۹۲۹-۲۸/۱۰/۶۶ هیأت دولت می باشد.
تعداد آبادیهای دارای سکنه شهرستان برحسب بخش به شرح ذیل می باشد:
شهرستان گناباد مجموعاً ۲۱۷ آبادی دارد که از این تعداد، در بجستان ۷۳ آبادی و در بخش مرکزی ۱۴۴ آبادی دارای سکنه می باشند.
طبق جدول منتشره در سال ۶۹ در روزنامۀ رسمی صبح پنجشنبه دهم آبان ۱۳۶۹ گناباد شامل دو بخش بجستان به مرکزیت بجستان و مرکزی به مرکزیت گناباد می باشد که بخش بجستان شامل دهستانهای بجستان، جزین، و یونسی و مرکزی شامل پس کلوت، حومه، زیبد و کاخک است.
موقعیت جغرافیایی :
بندر لافت در شمال غربی جزیره قشم و در پیش آمدگی خشکی های جزیره در طول جغرافیایی 55 درجه و 5 دقیقه شرقی و عرض 26 درجه و54 دقیقه شمالی واقع شده است لافت در شرق جنگل دریایی حرا واقع شده و به لحاظ تقسیمات سیاسی یکی از مراکز جمعیتی دهستان سلخ در شهرستان قشم در استان هرمزگان است.
شرایط اقلیمی :
لافت از لحاظ تقسیمات اقلیمی تابستانی ایران، در منطقه خیلی گرم و مرطوب و از نظر تقسیمات زمستانی، در منطقه گرم ومرطوب قرار گرفته است.هوای پر رطوبت وشرجی جزیره قشم ، ماه های اندکی از سال را برای غیربومی ها تحمل پذیر کرده است. بیشینه دمای مطلق 46 و کمینه آن 0 صفر درجه سانتی گراد. میانگین سالانه درجه حرارت 26 درجه سانتی گراد و میانگین روزانه بیشینه و کمینه به ترتیب 33 و 18 درجه سانتی گراد هستند . مهم ترین هوایی که موجب بارندگی شود جریان هوای مرطوب غرب و شمال است.
پیشینه :
سابقه سکونت در این منطقه به روزگار قبل از اسلام و شاید به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی آن به دوره پادشاهان ماد برسد. به طور کلی قشم و تمدن باستانی آن همواره به اقوام آریایی و حکومت مرکزی ایران وابسته بوده و عضوی از کالبد ایران به شمار می آمد. با پیدایش اسلام ودر همان آغاز استقرار وگسترش حکومت اسلامی، خلیج فارس و جزیره قشم، توسط مسلمانان فتح شد و آمیزه ای از تمدن وفرهنگ اسلامی- آریایی در آن پدید آمد.
خلفای عرب و حاکمان منصوب از جانب آن ها تا چند قرن بر سرزمین ایران و جزیره قشم و خلیج فارس مسلط بودند تا اینکه با تشکیل حکومت آل بویه ، حکمرانان ایرانی دوباره به منطقه مسلط گردیدند. حمله مغولان به ایران و حکومت ایلخانان ، دریاهای جنوبی ایران و خلیج فارس را نیز فرا گرفت و امیران مغول چندی دراین منطقه حکومت کرده اند.
درهمین زمان بود که جزیره قشم در مسیر رفت و آمد از غرب به شرق مورد توجه دریانوردان وبازرگانان اروپایی قرار گرفت.
نخستین اروپایی هایی که جزیره قشم و جزایر اطراف آن را به تصرف در آوردند وبیش از یک قرن بر آن تسلط یافتند ، پرتقالی ها بودند. سپس جای آنها را هلندی ها و سرانجام انگلیسی ها گرفتند.
با تشکیل حکومت مرکزی صفوی در ایران، پرتقالی ها به همت امام قلی خان – سردار بلند آوازه عصر صفوی – از جزیره بیرون رانده شدند و حاکمیت دولت مقتدر مرکزی به منطقه اعمال شد.با سست شدن حکومت صفوی جزایر جنوب ایران بار دیگر در معرض طمع و یورش بیگانگان غربی قرار گرفت، تا اینکه از اواسط حکومت قاجار، حضور انگلیسی ها در خلیج فارس شکلی آشکارا و سلطه آمیزگرفت . با پایان گرفتن حکومت قاجار و آغاز حکومت پهلوی و تشکیل نیروی دریایی جوان ایران، جزیره قشم دوباره به ایران بازگردانده شد.
به هر روی، روستای لافت به دلیل موقعیت استراتژیک آن، در طول تاریخ همواره دارای اهمیت بوده است.
.
نظام استقرار روستاهای جزیره قشم
1- روستاهای جزیره اغلب در یک نظام خطی در جوار دریا و در امتداد ساحل ، شکل گرفته اند . علت این نظام دسترسی مستقیم به دریا و راه های دریایی است . لذا یک حلقه راه ارتباطی همانند کمربندی دور تا دور جزیره را فرا گرفته است .
2- علاوه بر برآن ، در قسمت مرکزی جزیره قشم نیز روستاهای متعددی هست که علت آن به رغم ناهمجواری با دریا ، وجود منابع آب قابل شرب است . جهت تامین دسترسی این چند روستا و نیز دسترسی مرکزی به تمام روستاهای حاشیه جزیره یک راه اصلی در میانه جزیره احداث شده است .
علل پیدایش
دلایل پیدایش و شکل گیری روستاهای لافت به عنوان یک مجتمع زیستی عبارتند از :
- وجود راه دریایی و تسهیل ارتباط دریایی
- وجود جنگل های حرا
- وجود آب شیرین (چاههای تلال – تل + آب – و آب انبار )
- نزدیکی به خشکی ایران
- بادهای موسمی
.
سیر تحول :
از لافت کهنه اطلاع چندانی نداریم . هسته اولیه روستای لافت در قسمت کهن و مرکزی روستای کنونی ، در جوار چاه های آب و آب انبار و در امتداد ساحل شکل گرفته است . با پر شدن حدفاصل کنار دریا و دامنه تپه های کم ارتفاع ، توسعه روستا در جهت شمالی – جنوبی در امتداد ساحل ادامه داشته است
مراکز خدماتی عمومی در ضلع جنوب شرقی و نزدیک چاه های ایجاد شد و همین امر باعث توسعه بافت در ضلع جنوب شرقی شده است . بعدها با تامین آب از شهر قشم ، توسعه روستادر ضلع ورودی ( شمالی ) روستا صورت گرفته است .
.
بافت :
بافت روستا درمراحل مختلف گسرتش یافته است . با توجه به وضع کالبدی روستا ، بافت روستا را می توان به 3 بخش مختلف تقسیم کرد:
الف – بافت قدیمی و اصلی
قسمت قدیمی روستا شامل هسته اولیه در بخش مرکزی ساخت و سازهای فعلی بوده و در حد فاصل دریا و تپه های اطراف چاه های آب شکل گرفته است واین بافت به طول تقریبی یک کیلومتر و عرض متوسط 170 متر در چند راستای اصلی به موازات امتداد ساحل واقع است . مساجد این بافت ( 4 مسجد از 7 مسجد لافت ) در عمل محله هایی را در طول بافت تعریف کرده اند . این محله ها به مراکز مساجد شکل گرفته اند . در عین حال ، بافت قدیمی روستا یکپارچه و پیوسته است .
ب – ساخت سازهای قسمت جنوب شرقی روستا
این ساخت و سازها به صورت پراکنده و با تراکم ساختمانی و جمعیتی اندک , در دامنه تپه ها و زمین های مسطح اطراف , با فاصله از دریا شکل گرفته که موجب جهت دهی توسعه روستا شده و شکل گیری آن به تدریج و به طور پیوسته انجام گرفته است . در داخل تپه مرکزی و حد فاصل این ساخت و سازها و بافت قدیم روستا ، خدمات آموزشی ، بهداشتی ، درمانی و تاسیسات و تجهیزات لافت به وجود آمده است .
پ – ساخت و سازهای بخش شمالی
در سطحی محدودتر و با پراکندگی بیشتر نسبت به ساخت و سازهای جنوب شرقی و در شیب تند تر تپه ماهورها شکل گرفته است با گذشت زمان و توجه به جنبه های اقتصاد آزاد توسعه در جهت شمال و به سوی قشم صورت گرفته ، عواملی مانند طرح جامع و طراحی هایی در این شکل گیری تاثیرات به سزایی دارند .
دسترسی ها :
دسترسی اصلی به روستا از طرف قشم ، از بخش شمالی روستا است . در بافت قدیم روستا مسیرهای اصلی به صورت شمالی – جنوبی شکل گرفته اند . این مسیرها نقاط عطف روستا یعنی مساجد را به هم پیوند می دهند . همچنین یک مسیر ساحلی آسفالته ، دسترسی های سریع و سواره را تامین می کند . در بالاترین لایه بافت جهت هدایت آبهای سطحی به سمت چاه های تلا و آب و انبار ، اغلب کوههای منتهی به خانه های بالایی بافت – واقع در دامنه تپه ها – بن بست هستند . در بخش های جنوب شرقی وشمالی روستا ، معابر تعریف ویژه ای ندارند .فضاهای وسیع لابلای بافت پراکنده ، نقش معابر را دارند .
در حال حاضر راه آسفالت در امتداد ساحل دریا دسترسی اصلی سواره در کل روستا است .
تامین آب
سیستم تامین آب روستای لافت براساس جمع آوری آب های سطحی از تپه های میانی روستا است . آب های سطحی ناشی از باران های ناگهانی و سیل آسایی که گاه بر جزیره می بارد ، در مجراهای طبیعی و مصنوع تپه ها ، جاری می شود و با هدایت از مسیر احداثی کنار بافت بالایی روستا به طرف مجموعه چاه های تلا و آب انبار اصلی ورستا جاری می شوند .
.
شکل گیری بافت در لایه بالایی آن به صورتی است که آب جاری از تپه ها ، وارد بافت نشود . در روزهای بارانی شدید ، در محدوده چاه ها دریاچه ای تشکیل شده و آب انبار اصلی روستا پر از آب می شود . در این ایام این محل به عنوان یک مکان تفریحی در سطح منقطه قشم مورد استفاده قرار می گیرد .سرریز آب چاه ها و آب انبار از محوطه اطراف مسجد جامع به دریا می ریزد.
در حال حاضر با امکان تغییر آب از شهر قشم توسط مخزن های سیار آب ، در حیاط هر واحد مسکونی آب انباری در داخل زمین تعبیه شده است .
بناهای شاخص و عمومی
- شاخص ترین بناهای عمومی در سطح روستا مساجد آن است که در نقاط مختلف روستا کانون های محله ای را ایجاد کرده اند . روستای لافت دارای 7 مسجد به نام های مسجد حضرت رسول (ص) ،(مسجد جامع ) ، مسجد ابوبکر صدیق (ره) ، مسجد عمر ابن الخطاب (ره) ، مسجد عثمان ذی النورین (ره) ، مسجد امیر المومنین علی (ع) ، مسجد حسین (ع) و مسجد امام شافعی (ره) می باشد .
- بناهای آموزشی روستای لافت عبارتند از ، مدرسه ابتدایی ام کلثوم (س) ، مدرسه ابتدایی مدرس ، مدرسه راهنمایی کوثر و دبیرستان راهنمایی علامه طباطبایی که بیشتر در بخش جنوب شرقی در پشت تپه های میانی روستا واقع اند .
- بناهای خدماتی درمانی روستای لافت عبارتند از خانه بهداشت و مرکز بهداشتی – درمانی لافت در بخش جنوب شرقی روستا
- کارگاه های لنج سازی ( در دو نقطه از روستا – شمال غرب و جنوب غرب – در جوار ساحل دریا فعال اند )
- سایر بناهای خدمات عمومی از قبیل بانک ملی – بانک صادرات – مخابرات ( هواسنجی + باران سنجی ) .
- پاسگاه لافت و ساختمان ناحیه مقاومت بلال حبشی و کانون جوانان بسیج .
سیمای کلی
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 18 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه20
فهرست مطالب
پیشگفتار........................................... 2
مقدمه.............................................. 3
محتوای مقصد و منظور فرهنگی انقلاب.................... 5
مشارکت زنان در جهاد................................ 7
سخن آخر............................................ 17
چکیده.............................................. 18
منابع و مآخذ ....................................... 19
پیشگفتار
انقلاب اسلامی ایران، تنها یک جهاد و مبارزه سیاسی برای تغییر یک حکومت یا رژیم طغیانگر و ظالم و مستبد نــبود، بلکه نهضت بیداری یک ملت در برابر صف خودکامگی، استعمار و از خودبیگانگی بود.
حرکت بیداری برای مقابله با استعمار و برکندن مبانی فرهنگی ، اعتقادی و آئینی یک ملت بود. حـماسهای برای احیاء آئـین و فکر و اندیشه دینی، اعتقادی و باورهای دیرین و پا بر جای یک ملت بزرگ بود. یک حماسه عظیم بود که با همــت و غیـرت مردمی بپاخاسته، برای صیانت از ارزش های دین باورانه خود بسیج شدند.
اینچنین حرکتی توانست، با دست آویزی به اصول و آرمانهــا و ارزشهای مکتبی خود، تحـولات بسـیار گســتردهای را در سنگرهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین اقتصادی و منطـقهای مارا در جهان بدنبال داشته است. باید از بهترین تعبیر نهضتهای اسلامی برای این عملکردها و پیامدهای عظیم و امیدبخــش به دنـبال آن از کلمه تجـدید حیات اسـتفاده کنیم و اینچنین در یک نگاه فرهنگی میتوانیم این را "حیات طیبه یک ملت " بخوانیم.
و اگر در بحثها و گفتمان انقلاب یا همین حیات طیبه خوب نگاه افکنیم اینگونه میبینیم که:
* آرمانها و آئین و اصول فرهنگ اسلامی تکیه گاه و سنگر رهایی بخش برای دست یابی به پیروزی ملت و انقلاب بود.
* بهرهبری از فرامین و تعالیم اسلام و ائمه هدی
* ایجاد و املای عدالت اجتماعی به ویژه عزت بخشیدن به قشر عظیم زنان و رد زمینههای تبعیض در قوانین جامعه
* پرهیز از وابستگی و قطع هرگونه ریشههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی
* گزینه خود باوری به آنچه استعداد و توانایی به حساب آید
* سخت کوشی، همبستگی و جهاد برای استقلال برای رسیدن به تکامل
* ضرورت توجه به خطر از خودبیگانگی فرهنگی
* توسعه تعلیم و تربیت عمومی و عالی در همه نقاط کشور و به حداقل رساندن گزینه بیسوادی
و خود این اهداف و وجود سرشار گزینههای بالا باعث شکل و حجم بخشی به هدفهای فرهنگی در این راستا است.
مقدمه
شاید بارزترین حقیقتی که بتوان درباره اندیشه اسلامی معاصر در مسائل زنان گزارش کرد، آن است که این نگرش دگرگون یا بازسازی نمیشود و به صورتی در نمیاید که زنان آن را بپذیرند و با آن هم رای و موافق باشند، مگر اینکه خود بانوان برای دگرگونی و نواندیشی در زمینههای معرفتی و علمی نقش داشته و سهیم باشند.
حال پرسش آن است که ایا بانوان توانستهاند نواندیشی اسلامی در مسائل زنان،نقش داشته باشند؟ اگر به بررسی میزان سهم و نقش فکری و فرهنگ زنان در زمینهها و بسترهای مربوط به آنان بپردازیم، حتماً بدین سؤال میرسیم و باز خواهیم پرسید: ایا این فعالیتها پیشروانه بوده و رنگ و بوی پیشرفت دارد، یا عقبگرد بوده و پسرو شمرده میشود، یا اینکه مردّد است؟!
آنچه در این باره به شکل اساسی بدان میپردازیم، نگرش زنان و ارزیابی آنان از فعالیتهای فرهنگی و فکری در این زمینه است.
البته مقصود از این گفتار و مقاله، منحصر کردن فعالیتهای زناان در قضایا و امور مربوط به خود نیست و نیز مقصود آن نیست که بانوان جز درمسائل متعلق به خویش، آگاهی و تخصص ندارند (این پندار را بانوان نپذیرفته و رد میکنند و درحق خود ناروا میشمرند) بلکه مقصود آن است که زنان، به مسائل خویش آگاهتر و نزدیکترند،
و بیش از همه نسبت بدان قضایا درایت و معرفت دارند، طبق درک و برداشت بانوان، این مسائل گرفتار کژاندیشی و سوء برداشت شده، به گونهای تفسیر و بیان میشود که به دور از عدالت اسلامی است،در نتیجه نیازمند بازنگری و تصحیح میباشد؛ و این وضع نابسامان وقتی پیش میاید که زنان در فعالیت و نظر دادن در مسائل و امور مربوط به خود، کنار نهاده شوند.
در حقیقت وقتی که زنان پیشرفت خود در زمینههای فکری و فرهنگی را اعلام کردند درخواست داشتند وقتی از امور و مسائل خویش سخن میگویند، بدانان گوش دهند. اینان درک کرده و آگاه شده بودند که در ادای نقش فکری و فرهنگی خود در مسائل مربوط به خویش، بسیار عقب ماندهاند، بانوان از این وضع به تنگ آمده، می خواستند خود از خویش سخن بگویند، تا بدین وسیله وجود و حضور خود را ابراز کنند و آنچه را در نبود و غیابشان بدانان تحمیل گشته بود، رد نمایند.
از آن زمان که زنان دیدگاه خود را ابراز داشتند (که بیانگر آگاهیهای نوینی بود که به دست میآورد و نیز مبین بیداری فکری و فرهنگی آنان بود)در افکار و تصورات و دیدگاه هایی که طرح میکردند دقت داشتند، در نتیجه فهمیده میشد بیان آن دیدگاهها مورد نیاز بوده، میباید به آنها اهمیت داده و راه را برای طرحشان
ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه45
فهرست مطالب
سابقه تاریخی مشهد:
نوقان
اردکان
طرقبه
زمان و چگونگی پیدایش شهر مشهد
خراسان قدیم دارای چهار شهر بزرگ و مهم بوده است به نام های : بلخ، مرو، هرات و نیشابور
نیشابور نیز خود دارای توابعی بوده است از جمله توس که نقش بسزایی در شکل گیری مشهد داشته است. شهر توس دارای 4 ناحیه اصلی بوده که عبارتند از :