فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله الشبهی نیشابوری

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله الشبهی نیشابوری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 


ابوبکر محمد بن جعفر الشبهی، یکی از عرفای بزرگ و نام آور قرن چهارم، زمان نوح بن منصور سامانی بود که در مقامات عرفان به پایگاه مهمی نایل آمد. او را از جوانمردان مشایخ نوشته اند، با ابوعثمان حیری نسبت دارد و در سال 360 در نیشابور فوت کرده است.
درباره او گفته اند: جوان مردی نیکوخلق و گشاده روست نسبت به مردمان، در بخشیدن و دادن هرقدر که او را میسر است انجام می دهد. از گفته های اوست:
بده تا بگیری. نگه مدار تا نرود. میازار تا به آزار نیفتی.
یکی او را گفت یا شیخ خواهم که آنچه دارم بذل درویشان کنم و به گوشه ای به عبادت نشینم تا از رنج دنیا آسوده گردم.
شیخ گفت: هرگز چنین مکن که عبادت ان است که تحصیل روزی کنی و رنج کشی. اگر قسمی از آن را انفاق کنی ثواب آن بیشتر باشد تا گوشه نشینی و به ظاهر عبادت کنی، خوی اهل عبادت را با مراوده با خلایق به هم جمع باید نمود. والله اعلم به بواطن امور که این واقعیتی است در اسلام که لارهبانیت فی الاسلام. این عارف که عده ای از طرق او به حق پیوستند در نیشابور به جوار حق شتافت.
(نامه دانشوران ناصری ـ ج 7 ص 259)
ابوالعباس باوَردی
از عرفای قرن چهارم هجری و مورد قبول اهل حال بود. باوَرد از اقمار ابیورد بوده. اما ابوالعباس نشو و نمایش در نیشابور بوده و در این شهر به ارشاد خلایق می پرداخت. مصاحبت شبلی و شیخ ابوبکر طمستانی را دریافته است از کلمات اوست:
در پی روزی چنان رو که خلق را از تو بخشی در دل پدید نیاید که با رنجیدن خلق آن روزی در دل تو سم قاتل خواهد بود. از او پرسیدند که عیش دنیا که را میسر است. گفت: آن کس را که قناعت ملکه باشد و ذلت طمع بر خود نپسندد. ناگفته مبارکه طمستانی اهل طمستان فارس بود که مدتی در نیشابور مجلس درس و بحث داشت و در سال 340 در نیشابور مدفون شد که برای هر دو از پیشگاه ذات احدیت طلب مغفرت می کنم.
(مشاهیر به نقل از نفحات الانس جامی ـ و نامه دانشوران ناصری ج 5)
ابوالوفاء بوزجانی (احتمالاً بوژانی)
ابوالوفا محمد بن یحیی بن اسماعیل بوزجانی که از بزرگترین مفاخر علمی ایران و از بزرگترین ریاضی دانان و منجمان اسلامی است. در روز چهارشنبه اول ماه رمضان سال 328 هـ . ق (10 ژوئن 940 م) در بوزجان متولد گردید و عمویش ابوعمر و مغازلی و دائی اش ابوعبدالله محمد غنبسه استاد علم هندسه و عدد او بودند.
کلیه مورخین محل زندگی عمو و دایی و محل تحصیل ابوالوفاء را نیشابور نوشته اند که در 20 سالگی به بغداد هم مهاجرت کرده است. بوزجانی از مشهورترین منجمان و مهندسین عصر خود بوده است. ابن ندیم شرح حال وی را آورده است. ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان او را از مشاهیر هندسه ذکر کرده و نوشته است که او در این علم استخراجات غریبه ای داشته. ابوالوفاء با ابوریحان بیرونی معاصر بوده و ابوالوفاء کثیرالتألیف و مترجم چیره ای نیز بوده است.
دانشمندان اروپائی تحقیقات زیادی درباره ابوالوفاء بوزجانی و آثار او انجام داده اند. دزدان علم در اروپا همچون تیکوبراهه محاسبات ابوالوفاء را که در ششصد سال قبل از وی بوده به نام خود ثبت نموده است. از آثار ابوالوفاء باید از این کتابها یاد کرد:
1ـ المنازل فی الحساب 2ـ تفسیر کتاب دیوفنطس در جبر
3ـ تفسیر کتاب ابرخس در جبر 4ـ مجسطی
(مشاهیر نیشابور ـ ص 396)
ابن منصور صرام نیشابوری
ابن منصور صرام، از علمای بزرگ نیشابور و از مفسران شیعه امامیه در قرن چهارم هجری است و در // و الالقاب آمده است که وی صاحب تفسیری بر قرآن مجید است به نام تفسیر ابن منصور صرام.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 458)
ثعالبی ، ابومنصور
ابومنصور عمیدالملک بن محمد بن اسماعیل فراء نیشابوری متولد 350 هجری قمری در نیشابور.
ثعالبی از ادبا و نویسندگان و ائمه لغت و از بزرگان ایران در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هـ . ق است. تألیفات زیادی به زبانهای فارسی و عربی دارد. وی در هر دو شیوة نثر مصنوع و مرسل، استاد بود. ثعالبی خیاط بود و از پوست روباه هم استفاده می کرد بدین جهت به ثعالبی مشهور گشت و میری در حیوه الحیوان می نویسد: ابن منصور عبدالملک ثعالبی نیشابوری علامه و ادیبی به نام بود و او را پیشوای مؤلفان و امام مصنفان نام برده اند و یتیمه الدهر از بهترین آثار اوست از آن جهت یتیمه الدهر گویند که سرایندگان آنها مردند و خود آنها بوسیله شعرشان باقی ماندند.
ثعالبی کتاب تتمه الیتیمه را در ایام سلطنت مسعود غزنوی (427 تا 429) نوشت که در حقیقت ادامه کتاب یتیمه است. کتاب لطایف المعارف او توسط دو تن از نویسندگان مصری (ابراهیم اَبیاری ، حسن کامل صِرفی) با تحقیقات سودمند تصحیح و چاپ شده است و این کتاب توسط آستان قدس رضوی به وسیله دکتر علی اکبر شهابی خراسانی ترجمه و منتشر شده است. در این کتاب نام 86 کتاب وی که این محققین هفت کتاب بر آن افزوده اند آورده شده است که احتمال دارد بعضی از این کتابها دارای چند اسم بوده است.
در 73 سال عمر 93 کتاب یعنی بیشتر از سالهای عمرش به نامش آمده است. در کتاب لطائف المعارف آمده است که:
1ـ نخستین کسی که بالای مجلس را ویژه مهمان کرد که بود؟ و مهمان یعنی چه؟ پاسخ: بهرام گور (مه یعنی بزرگ، مان یعنی خانه ام، پس مهمان یعنی بزرگ خانه ام.)
2ـ نخستین ظلمی که در امت محمد (ص) پیدا شد چه بود؟ پاسخ: در زمان عثمان که مأموران جلو او راه افتادند و گفتند: دور شوید از سر راه.
3ـ نخستین کسی که در اسلام با درهم غش دار سکة زد که بود؟ پاسخ: عبیدالله بن زیاد هنگام فرار از بصره.
4ـ خیط باطل (نخ بیهوده) لقب که بود؟ پاسخ: لقب مروان بن حَکَم که مردم این لقب را بخاطر قد دراز و باریک به او داده بودند.
5ـ کدام پیغمبر، پسر پیغمبر پسر پیغمبر پسر پیغمبر بود؟ پاسخ: یوسف ین یعقوب بن اسحق بن ابراهیم بود.
6ـ شریفترین مردان از نظر نسب و شریفترین زن از این نظر که بود؟ پاسخ: حسن و حسین (ع) و زهرا (س)
7ـ این شخص کیست؟ علی بن عبد مناف بن شیبه عمرو بن مغیره بن زیده. پاسخ: علی (ع) چون نام پدرش عبد مناف، عبدالمطلب نامش شیبه و هاشم نامش عمرو و عبدمناف نامش مغیره و قصی نامش زید بود.
8ـ چهار برادر که فاصلة هر کدام ده سال بود؟ طالب، جعفر، عقیل و علی (ع)
9ـ دوشنبه در زندگی رسول خدا چه نقشی داشت؟ پاسخ: تولد، بعثت، هجرت و رحلت روسل خدا روز دوشنبه بود….
همانطور که گفته شد کتب زیادی را تألیف نموده که به چند تای آن اشاره می کنیم:
1ـ فقه اللغه و سرالعربیه درباره تفاوت میان کلمات، در 30 باب تألیف شده که هر کدام فصولی دارد.
2ـ بحرالبلاغه و سرالبلاغه فی طریق الکتابه الاشخاص المختلفه و المعانی المتقاربه.
3ـ التمثیل و المحاضره که امثال قرآنی و حدیث نبوی و اقوال صحابه و تابعین و اعلام بزرگان در آن است.
4ـ ثمارالقلوب فی المضاف المنسوب: دارای 61 باب.
5ـ بردالاکباد فی الاعداد
6ـ شمس الادب فی استعمال العرب
7ـ الاعجاز و الایجاز: در 10 باب مبتنی بر آیات قرآنی و گفتار بلیغ و بلغا و حکم و امثال می باشد.
8ـ غُرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (شاهنامه ثعالبی)
9ـ یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر = آثار درگذشتگان
10ـ لطایف المعارف که شرح آن گذشت و مقداری از مطالب آن ذکر شد.
11ـ احاسن المحاسن 12ـ خاص الخاص 13ـ المنتحل
14ـ مکارم الاخلاق 15ـ الکنایه و التعریض
برای تحقیق بیشتر در باره ثعالبی به روضات الجنان آیه الله خوانساری ج 1 ـ ص 76 و تاریخ ابن خلکان و تتمه الیتیمه (عباس اقبال آشتیانی) و در قلمرو بلاغت دکتر محمد علوی مقدم و لطائف المعارف تألیف ثعالبی به تصمیم دکتر علی اکبر شهابی خراسانی استاد دانشگاه تهران چاپ آستان قدس 1368 و کشف الظنون والکنی و الالقاب حاج شیخ عباس قمی و مشاهیرین نیشابور فریدون گرایلی مراجعه نمائید.
عبدالملک واعظ
ابوسعید معروف به واعظ از علمای نیشابور و اسم او را ابن محمد ابراهیم نیشابوری آورده اند و نام کتابش شرف المصطفی در هشت جزء است و به سال 406 هـ . ق در نیشابور درگذشت.
(دانشوران ناصری ـ ج 7)
حجامی نیشابوری
ابوالحسن محمد بن محمد بن یعقوب نیشابوری معروف به الحجاص نویسنده کتاب العلل الشیوخ و الابواب است که در سال 381 هـ . ق وفات یافت.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 411)
امام محمد بن اسحاق القاضی ابواحمد الحافظ معروف به حافظ نیشابوری
آثار مکتوب زیادی از وی نام بر ده اند. از قبیل: الاسامی و الکنی و کتاب العلل و المخرج بر کتاب مزنی و تصیفی بر کتاب مسلم البخاری و کتاب عیسی ترمزی وی در سال 285 در نیشابور متولد شد. بعد از 93 سال زندگی به سال 378 هـ . ق در همین شهر وفات یافت.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 412)
خارزنجی (احمد بن محمد بن البثتی الخارزنجی)
خارزنج روستایی بوده بین نیشابور و کاشمر امروز که باید در حدود کوه سرخ (ریزش) باشد. این مرد بزرگ به نام احمد بن محمد بن البشتی الخارزنجی در عصر خود امام اهل ادب خراسان بود وی را در زمرة ائمه لغت می شناسند و در بغداد از او تجلیل زیاد بعمل آمده است و کتاب معروف او به نام تکمله برهانی در نزد خواص مشهور و دلیل کافی بر تقدم فضل اوست.
به هر حال نام خارزنجی در نزد اهل لغت کاملاً شناخته شده می باشد و در سال 348 هـ . ق فوت کرده است.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 426)
خرجوشی
عبدالملک بن ابی عثمان محمد بن ابراهیم خرجوشی مکنی به ابوسعد از مردم نیشابور بود که امامی فاضل و زاهد بود و به مصالح مردم قیام می کرد و می کوشید به آنها نفعی رسد.
در نیشابور از ابوعلی سلمی و جماعت کثیری حدیث شنید. وی برای دیدار شیوخ به عراق و حجاز و مصر رفت و از خود تصانیف زیادی به جای گذاشت. سمعانی می نویسد بر من معلوم نشد که کوچة خرگوشی از وی نام گرفته یا برعکس. بسیاری از بزرگان متفق القول هستند که در میان جمع علما در دین دارای و زهد و تواضع و بزرگواری نظر وی دیده نشده است. در نیشابور مدارس و بیمارستانهائی ساخت و در قطحی سال 401 کمکهای زیادی به مردم نیشابور کرد. او بین سالهای 404 و 407 در نیشابور فوت کرد و در خانقاهی در همان کوچه دفن شد.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 428)
احمد بن حسین بن احمد نیشابوری جد ابوالفتوح رازی
از علمای بزرگ نیشابور بود که جهت سکونت به ری رفت و کتاب الامالی و عیون الاحادیث و روضه و سنن از آثار اوست.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 437)
ابوبکر زاهد نیشابوری
دانشمندی نیک سیرت، پارسا و اهل عبادت و سفرهای بسیار کرده و خدمت چونان ابراهیم بن ابی طالب کرده و در هرات از حسین بن ادریس انصاری حدیث آموخته و در سال 342 در نیشابور فوت نموده است. دانشمندی نیک سیرت، پارسا و خداشناس که بیشتر به فکر محرومیت و مستضعفین بود.
طاهر بن محمد
طاهر بن محمد بن احمد بن یوسف الشحامی، فقیه و صاحب کتابی به فارسی درباره شرایع و احکام بوده است. متولد 399 و متوفی 479 که خواجه نظام الملک طوسی در محضر درسش حضور به همی می رسانیده است.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 466)
ابوسهل صعلوکی
در اصل مولدش اصفهان بود که در نیشابور سکونت گزید و فقیهی متکلم و ادیب و کاتب بود. چون در سال 337 هـ . ق از مرگ ابوالطیب عم خود در نیشابور مطلع شد. پنهانی از اصفهان به نیشابور مهاجرت کرد و سه روز تمام در این عزا نشست. بزرگان شهر از جمله ابوبکر اسحق و رؤسا و قضات و مفتیان از دو فرقة به تسلیت وی آمدند، چون سه روز عزا تمام شد مجلسی منعقد کردند و بزرگان از وی خواستند که در همین شهر سکونت گزیند که وی قبول کرد و در نیشابور محضر تدریس داشت.
صاحب بن عباد می گفت: مانند صعلوکی کسی را ندیدم، زندگی این پدر و پسر به طور عجیبی با هم عجین شده تاریخ وفات او را بین 369 تا 404 نوشته اند. قبر ابوالطیب صعلوکی بنا به نوشته (تعلیقات الحاکم استاد شفیعی کدکنی) در مقبرة باغک پیوسته به محلة فُز است که از کهنترین محلات نیشابور می باشد که عبدالله عامر هنگام فتح این شهر در آن جا سکونت گزید و مسجدی ساخت.
(مشاهیر نیشابور ـ ص 576) (ابن خلکان و کامل ابن ایثر مراجعه شود.)
برای تحقیق بیشتر به مشاهیر نیشابور در آثار عطار پایان کتاب مراجعه شود. ابوطیب بن ابی سهل صعلوکی از دانشمندان، علما و بزرگانی بود که در قرن چهارم و پنجم هجری قمری در نیشابور زندگی می کرد که ریاست دنیائی و دینی را با هم جمع کرده بود و لقب شمس الاسلام داشت.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 59   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله الشبهی نیشابوری

دانلودمقاله ویکتور هوگو

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله ویکتور هوگو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

هوگو، ویکتور ماری Hugo, Victor-Marie شاعر، رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس فرانسوی (1802-1885) ویکتور هوگو در شهر بزانسون Besancon از پدری جمهوریخواه و مادری طرفدار سرسخت سلطنت زاده شد و بعدها از سوء تفاهمات و اختلاف پدر و مادر رنج بسیار برد، کودکی وجوانی را با برادران خود نزد مادر و در خانه‌ای در پاریس گذراند که خاطرات باغچه بزرگش که هنوز حالت طبیعی و وحشی را حفظ کرده بود، در اشعار مشهورش دیده می‌شود. در 1811 مادر با سه پسرش به مادرید سفر کرد تا از شوهر که به مقام ژنرالی ارتش امپراتوری ارتقا یافته بود، دیدن کند.

 

 

 



آنان تا 1813 در اسپانیا ماندند و در این سفر ذوق و قریحه ویکتور درباره رنگهای محلی و نقشهای اسپانیایی و خصوصیتهای این سرزمین بیدار گشت، اما ادراک او از عالم طبیعت که در تخیلاتش جای مهمی اشغال کرده بود، در پاریس رشد کرد و استعدادش بسیار زود در این شهر ظاهر گشت. در 1816 و در چهارده سالگی در یادداشتش نوشته است: «می‌خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ.» هوگو پس از آن با عشق شدید و اسلوب معین به نویسندگی، شاعری، رمان‌نویسی و نقد هنری پرداخت. وی که از قریحه شاعری برخوردار بود، به این نکته پی برد که شعر حرفه‌ای است که باید ابتدا فنون آن را فراگرفت. پس در عین جوانی، با تمرینهای مداوم به آموختن علم عروض و فن معانی و بیان روی آورد. در هفده سالگی با برادرانش مجله کنسرواتور لیترر Conservateur litteraire را تأسیس کرد که تا ماه مارس 1821 دوام یافت.
در این مجله مقاله‌های فراوان انتقادی با قضاوتی ساده و قابل توجه و سبکی متین انتشار داد و اولین شکل رمان خود را که در 1818 به نام "بوگ ژارگال" Bug-Jargal نوشته بود، در آن منتشر کرد، داستانی از انقلاب سیاهان که وی را از نظر ادبی نویسنده‌ای پیشرفته معرفی می‌کرد. این رمان به صورت کامل شده در 1826 انتشار یافت. هوگو در 1820 به سبب سرودن "اود درباره مرگ دوک دوبری" Ode sur la mort du duc du Berry از طرف لویی هیجدهم، شاه فرانسه، عطیه‌ای دریافت کرد. در 1821 مادر را از دست داد و پدرش کمی بعد ازدواج کرد. سال 1822 آغاز حقیقی زندگی خانوادگی و زندگی ادبی هوگو است. در هشتم ژوئن و در بیست سالگی اولین دیوان را به نام "اودها و اشعار گوناگون" Odes et Poesies diverses انتشار داد که موفقیت بسیار به دست آورد و در اکتبر همان سال با دوست دوره کودکی، "آدل فوشه" Adele Foucher که به سبب تهیدستی نویسنده و اختلاف خانوادگی، مدتها خواستگاریش بلاجواب مانده بود، ازدواج کرد.
پس از آن رمان "آن دیسلند" Hand’ Islande را در 1823 منتشر کرد که از نظر قالب و مبنا بیش از آثار گذشته‌اش جنبه رمانتیک داشت. در 1824 "اودهای جدید" Nouvelles Odes انتشار یافت و چهارمین چاپ از اشعار او در سالهای 1825-1828 در سه جلد به عمل آمد که سومین جلد به نام "اودها و بالادها" Odes et Ballades شامل اشعار جدید و متنوع بود. این دیوانها هوگو را در نظر نسل جدید ادبی استاد انکارناپذیر سبک تازه شعر معرفی کرد. در دیباچه‌ای که هوگو به چاپهای متوالی اودها می‌نوشت و در آن جنبه زیبایی‌شناسی را به صورتی گسترده مورد تفسیر قرار می‌داد، از تحولی در هنر شاعری و نویسندگی خبر می‌داد. نمایشنامه "کرامول" Cromwell (1827) با دیباچه مهمی منتشر شد. دیباچه، خود اعلامیه‌ای بود درباره نهضت رمانتیسم که هوگو در آن تراژدی کلاسیک را به علت محدودیت فکر و بیان مورد انتقاد قرار داده و مرامنامه رمانتیسم را به وسیله آن عرضه کرده بود.

از اینجا هوگو پیشرو مکتب رمانتیسم معرفی شد. در این سالها فرزندانش به دنیا آمدند و پدرش درگذشت. هوگو با دیوان "شرقیات" Orientales (1829) به سبب استادی و روشنی غیرقابل قیاس، ذوق و شیفتگی به شرق را در معاصران پدید آورد و در دیباچه آن به تخیل محض در شعر حق برتری داد و اعلام کرد که او خود خواسته است اثری با جنبه هنری محض خلق کند. قدرت توصیف مناظر خیال‌انگیز، روشنی رنگهای محلی، خاصه مهارت در علم بدیع به اشعار ادراکی متفاوت با گذشته داده و بر اثر الهام گرفتن از روشنی و درخشندگی شرق رنگ تازه یافته بود. با همت هوگو، "لامارتین" و "وینیی" موفقیت رمانتیسم در قلمرو شعر غنایی، تثبیت گشت، اما هنوز سنت کلاسیک در قلمرو تئاتر خدشه‌ناپذیر به نظر می‌آمد. رمان "آخرین روز یک محکوم" Dernier Jour d’un Condamne در همین سال که اعلامیه‌ای انسانی بود درباره حذف شکنجه اعدام، بر افتخارهای هوگو افزود. از آن پس خانه شاعر در کوچه نوتردام دشان Notre-Dame-des-Champs مرکز تجمع دوستداران ادب شد و مکتب رمانتیسم در آن ظهور کرد.
در قلمرو تئاتر، هوگو هنوز به شهرتی دست نیافته بود. نمایشنامه کرامول هنوز برای بازی مناسب نبود و در 1829 نمایش "ماریون دلورم" Marion Delorme از طرف اداره سانسور قدغن شد. در فوریه 1830 "ارنانی" Hernani در کمدی فرانسز Comedie-Francaise با اقبال عمومی بر صحنه آمد و افتخار هوگو مسلم و پیروزی رمانتیک بر کلاسیک قطعی شد. در همین سال دختر هوگو آدل Adele به دنیا آمد. سالهای 1830 تا 1843 دوران پرثمر قریحه و ذوق هوگو در همه نوع اثر ادبی به شمار می‌آید. در قلمرو رمان‌نویسی، اولین رمان بزرگ او "نوتردام دو پاری" یا "گوژپشت نتردام" Notre-Dame de Paris در 1831 عرضه گشت، رمانی که رستاخیز درخشان قرون وسطا و در عین حال داستان غم‌انگیز سرنوشت بشر بود. در قلمرو شعر چهار دیوان به این ترتیب انتشار داد: "برگهای پاییز" Les Feuilles d’Automne (1831)، "سرودهای سپیده دم" Les Chants du Crepuscule (1835)، "نداهای درونی" Les Voix interieures (1837) و "پرتوها و سایه‌ها" Les Rayons et les Ombres (1840). هوگو در این دیوانها از احساسهای درونی، تفکرات وهیجانهای شخصی و اندیشه‌هایش درباره تأثیر شاعر و سرنوشت بشر، تجسم و توصیف طبیعتی که خود تماشاگر آن بوده و عشق "ژولیت دروئه" Juliette Drouet که با وجود کار شدید و مداوم ادبی و سیاسی تا دم مرگ ادامه داشته و مانند آن سخن گفته است و بیان کلاسیک را با تخیلات رمانتیسم پیوند کرده که گاه با فصاحت فراوان نمودار شده و گاه با سادگی کامل.



در قلمرو تئاتر هوگو با نمایشنامه منظوم "شاه تفریح می‌کند" Le Roi s’ amuse (1832)، در پی اقبال عامه مردم بود و سه نمایشنامه منثور منتشر کرد از این قرار: "کوکرس بورژیا" Lucrece Borgia (1833)، "ماری تودور" Marie Tudor (1833)، "آنژلو، ستمگر پادوا" Angelo, tyran de Padoue (1835) و پس از آن نمایشنامه منظوم "روی بلاس" Ruy Blas (1838) که در درجه‌ای عالیتر قرار داشت و به موقعیت سیاسی و اخلاقی هوگو بستگی می‌یافت و کینه او را به "سنت بوو" Sainte Beuve، منتقد نامدار که از لحاظ سیاسی و خانوادگی رقیب او به شمار می‌آمد، آشکار کرد، زیرا در این سالها مادام هوگو معشوقه سنت بوو شده بود! روی بلاس و ارنانی هردو از شاهکارهای نمایشی هوگو به شمار آمد. پس از سه بار شکست، هوگو در 1841 به عضویت آکادمی فرانسه درآمد و پس از رمان آخرین روز یک محکوم (1832) به فکر رمان تازه‌ای افتاد درباره زندگی تیره‌بختان که در آن بی‌عدالتی و قساوت قانون را درباره مقصران و داوری به سود پول و سرمایه‌داری را عرضه کند. در 1834 مدارک لازم را در این‌باره فراهم آورد، اما انقلاب او را از نوشتن باز داشت و اتمام کتاب که نام "بینوایان" گرفت به تعویق افتاد. این دوره پرثمر و طولانی در آثار هوگو که وی را به درجه اول در شهرت و افتخار رساند، به شکستی ادبی و بدبختیی خانوادگی منجر شد. نمایشنامه حماسی و تاریخی "بورگراوها" Les Burgraves که در مارس 1843 در تئاتر فرانسه برصحنه آمد با شکست روبرو شد، در نتیجه هوگو شوق خود را از دست داد، دنباله تئاتر را رها کرد و با ژولیت دروئه به نواحی پیرنه سفر کرد.
در بازگشت خبر مرگ دخترش لئوپولدین Leopoldine را در روزنامه خواند که در رودخانه غرق شده است. هوگو برای سرگرمی و گریز از این مصیبت به فعالیت سیاسی پرداخت و عضویت شورای عالی شهر پاریس را پذیرفت و ده سال کار ادبی را کنار گذارد. در چهارم ژوئن 1848 به نمایندگی شهر پاریس در مجلس شورا انتخاب شد. در این هنگام روزنامه اونمان Evenement را تأسیس، که در آن از نامزدی لوئی ناپلئون بناپارت Louis Napoleon Bonaparte، برادرزاده ناپلئون بزرگ برای ریاست جمهوری حمایت می‌کرد، به گمان آنکه این شخص با اقتدار و نامی که از حیثیت فراوان برخوردار بود، بتواند بر هرج و مرج غلبه کند و سرنوشت ملت را به راه درست و مستدل بکشاند؛ اما به زودی دریافت که جاه‌طلبی و پول‌پرستی و طرز تفکر ارتجاعی لوئی ناپلئون برخلاف پیش‌بینیهای او بوده است. پس به گروه مخالف پیوست و در هفدهم ژوئیه 1851 نطق شدیداللحنی برضد طرحهای مستبدانه او ایراد و با کودتای او مخالفت کرد و هنگامی که نقشه‌اش با شکست روبرو شد، به بلژیک گریخت. ناپلئون سوم نیز فرمان اخراج او را صادر کرد. دوره تبعید هوگو از دسامبر 1851 تا سپتامبر 1870 به طول انجامید.

بیست سال تبعید موجب شد که هوگو مانند دوره جوانی به کار شدید پردازد و پربارترین دوران کار و عالی‌ترین سالهای بروز نبوغ خود را طی کند. او خود می‌نویسد: «تبعید من سودمند بود و از این جهت از سرنوشت سپاسگزارم.» هوگو در سراسر روز در آرامش کار می‌کرد و از نظر سیاسی جمهوریخواه پرشوری گشت، چنانکه در 1859 فرمان عفو ناپلئون سوم را رد کرد و بدین طریق از حیثیت و آبروی جهانی برخوردار شد. این دوره اوج افتخار هوگو از نظر زندگی و آثار به شمار می‌آید. در 1852 کینه‌اش را نسبت به اقدامهای ناپلئون در کتاب "ناپلئون کوچک" Napoleon-Le-Petit ابراز کرد که نوشته‌ای هجوآمیز بود. پس از آن انتشار دیوان هجوآمیز "کیفرها" Les Chatiments در 1853 موجب ایجاد مبارزه‌ای بر ضد غصب سلطنت گشت.
این دیوان به سبب طنز شدید و القای روح والای انسانیت و تنوع موضوع و سبک بر همه آثار هجوآمیز سیاسی که در فرانسه منتشر شده، برتری یافت. در 1854 هوگو شعر "پایان کار شیطان" La Fin de Satan را انتشار داد و پس از نشر اشعار فراوانی که در دیوانهای متعدد فراهم آمد، به شعر غنایی و فلسفی روی آورد. دیوان "تأملات" Contemplations شامل اشعاری بود که در پاریس و بروکسل به سال 1859 سروده شد و از نظر مردم شاهکار شعر غنایی به شمار آمد. هوگو در منظومه "خدا" Dieu و پایان کار شیطان این اندیشه را عرضه کرده بود که سرانجام آزادی شر پایان می‌پذیرد. در این زمان ناشر هوگو را به اتمام کار رمان عظیم "بینوایان" Les Miserables برانگیخت و او پس از صرف وقت بسیار سرانجام رمانی را که سالها پیش نوشتنش را آغاز کرده بود، به پایان رساند. همچنین منظومه‌ای داستانی را آغاز کرد که از حماسه‌های کوچک ساخته شده و با عنوان "افسانه قرون" La Legende des Siecles در 1859 منتشر شد.

 

 

 

 

 



این حماسه به سبب ادراک دقیق هوگو از امور عینی، قدرت افسانه‌سرایی و مهارت در نقل، سادگی بینش و استادی در سبک و زبان، پیروزی درخشانی کسب کرد و شاهکار هوگو به شمار آمد. در این حماسه مبارزه نیکی وبدی، مبارزه بشر با خدا، مبارزه روح و ماده دیده می‌شود. هوگو در 1894 مقاله "ویلیام شکسپیر" William Shakespeare را انتشار داد و در 1865 "ترانه‌های کوچه‌ها و جنگلها" Les Chansons des Rues et des Bois را. در این دیوان زندگی خانوادگی شاعر به صورتی بسیار پرجاذبه نمودار می‌شود و هنر با همه سادگی و لطف در اشعار آن ستایش برمی‌انگیزد. در 1866 رمان "کارگردان دریا" Les Travailleurs de la Mer و در 1869" مردی که می‌خندد" L’ Homme qui rit منتشر گشت. در 1868 همسر هوگو در بروکسل درگذشت. هوگو در پنج سپتامبر 1870 به پاریس بازگشت و به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شد، اما استعفای خود را تقدیم داشت و بعدها در 1876 به سمت سناتوری پاریس برگزیده شد و هنگامی که از حکومت جدید نیز سرخوردگی یافت، به خانه خود در تبعیدگاه سابقش بازگشت. یک سال آنجا ماند، در سیاست کمتر دخالت کرد و وقت خود را بیشتر به نوشتن گذراند و آثاری را که در دوره تبعید ناتمام گذارده بود، به پایان رساند.
آثار این دوره عبارت است از "سال وحشت‌زا" L’Annee Terrible (1872)، "نود و سه" Ouatre-Vingt-Treize (1874)، آخرین سلسله از افسانه قرون (1877-1883)، "هنر پدربزرگ بودن "L’Art d’etre grand-pere (1877)، شامل اشعاری که از وجود دو نواده‌اش ژورژ و ژان الهام گرفته است که در آخرین سالهای زندگی موجب تسکین خاطر شاعر در برابر مصیبت از دست دادن فرزندانش بوده‌اند، "داستان یک جنایت" Histoire d’un crime (1878)، ادعانامه‌ای بر ضد ناپلئون سوم، "ادیان و دین" Religions et Religion (1880)، "الاغ" L’Ane (1880) و مانند آن. در منظومه ادیان و دین هوگو خداپرستی عرفانی را که در بشر وجود دارد، در برابر تعبیر و تفسیرهای خاصی که تمدنهای گوناگون از دین به عمل می‌آورد، قرار داده و در منظومه الاغ با حدت و حرارت فراوان از روشهای مختلف فلسفی انتقاد کرده است. در 1881 "چهار نفخه روح" Les Quarre Vents de l’Esprit منتشر شد. دیوان مهمی شامل چهار کتاب، از این قرار: "هجایی" Satirique، "نمایشی" Dramatique، "غنایی" Lyrique، "حماسی" Epique. از هوگو پس از مرگ نسخه‌های خطی بیشمار باقی ماند که به تدریج انتشار یافت. مانند: "تئاتر در آزادی" Theatre en liberte، "سالهای شوم" Les Annees Funestes و مانند آن.
ویکتور هوگو محبوبترین نویسندگان زمان خود به شمار می‌آمد. این محبوبیت تا حدی به سبب تبعید وی که رنگی افسانه‌ای به خود گرفته بود و به سبب وضع سیاسی او به هنگام جمهوری سوم بود که او را مظهر حکومت تازه معرفی می‌کرد، همچنین به سبب حساسیت و ادراک او در برابر احساسهای بشری که بیشتر با محرومیتها و ناکامیهای بشر ارتباط می‌یافت و به سبب فصاحت بیان که در عین حال از سادگی برخوردار بود و به سبب نبوغ پرثمر و تنوع استعداد. در اشعار خود همه موضوعها را به کار گرفته و از همه لحنها وهمه صورتها استفاده کرده است، از حماسی تا هجو، از مرثیه تا غزل. در آثار هوگو تضاد شب و روز، تضاد روشنی و تاریکی، تضاد نیکی و بدی، تضاد وجدان و بی‌وجدانی پیوسته به چشم می‌خورد. در نظر هوگو مسأله بزرگ مسأله وجود بدی است که در چشم وی به صورت بی‌عدالتیهای اجتماعی ظاهر می‌شود. به عقیده او تنها چاره چه در تاریخ، چه در زندگی فردی ریشه‌کن کردن بدی است و تبدیل اهریمن به یزدان. زندگی ویکتورهوگو به رغم ماتمها و بدبختی‌های خانوادگی و به رغم تبعیدها زندگی موفقی بود، برخوردار از سرنوشتی استثنائی، با مفاخر فوق‌العاده. هوگو مظهر درخشان ملت جمهوریخواه بود. خطابه‌هایش در موارد مختلف انعکاس وسیعی به همراه داشت و هرروز بر افتخار او افزوده می‌گشت. پاریس سالروز هشتاد سالگی او را به طور رسمی جشن گرفت. هوگو در بیست و دوم ماه مه 1885 درگذشت و دولت، اول ژوئن را عزای ملی اعلام کرد. تابوتش در زیر طاق نصرت پاریس برای ادای احترام ملت گذارده شد و پس‌از آن در "پانتئون" Pantheon، مقبره بزرگان به خاک سپرده شد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   26 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ویکتور هوگو

دانلودمقاله ارسطو

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
وی از شکسته‌نویسان است. به خط وی قطعه‌ای است به قلم کتابت خفی ‌خوش که چنین رقم دارد: "...ارسطو در طهران تحریر کرد در حالت افسردگی و دلتنگی در منزل...نور چشم مکرم میرزا علی اکبر در قورخانهٔ مبارکه محض یادگاری قلمی شد ، الراجی ارسطو ، ۱۳۱۳".
ارسطو و طرح
طرح از نظر ارسطو آینده ای از روح و احساس است که بر کالبد آثار ادبی دمیده می شود.
ارسطو معتقد است در نمایشنامه ها تعدد شخصیت های مختلف نمی تواند در روند شکل گیری و حرکت بخشی اثر تاثیر بگذارد. از نظر او می توان حتی با یک یا دو شخصیت نمایشنامه ای را به صحنه برد لیکن خلق حوادث متنوع و بی شمار لازم و غیرقابل اجتناب است. به عبارت ساده تر ارسطو برحضور عنصر حادثه در داستان و نمایشنامه ها بیشتر از حضور و نقش شخصیت ها معتقد است. البته او تراژدی را به جای آن که یکی از شاخه های نمایشنامه در نظر بگیرد، یکی از انواع و قالب های ادبی می دانست. به همین دلیل صحنه های نمایشنامه ها را جزیی از اجرای نمایشنامه به حساب می آورد:
«یک تراژدی بدون تماشاچی و هنرپیشه هم می تواند تاثیر برانگیز باشد.»
معمولاً در یک نمایشنامه جنبه های مختلفی چون کنش و گفت وگو وجود دارد که تنها برای اجرا شدن به روی صحنه مناسب است و ارزش آن تنها بر روی صحنه مشخص می شود.
ارسطو به ماهیت نمایشنامه بیش از روش ارایه و القای آن، به تماشاچیان اهمیت می داد. برای او مهم ترین مساله در نمایش شرح حوادث با توجه به رابطه علی و توالی زمانی است. به همین دلیل از نظر ارسطو طرح نمایشنامه نباید کوتاه و خلاصه باشد. او می گفت که یک نمایشنامه باید به تفصیل ارایه شود و اگر کوچکترین تغییری در طرح آن داده شود دیگر اثر قابل قبولی نخوهد بود. پس طبق نظریه ارسطو طرح نمایشنامه های شکسپیر که غالباً از داستان ها و افسانه های کهن ایتالیایی اقتباس شده بود فاقد ارزش هستند؛ چرا که شکسپیر طرح اولیه آثار خود را از آن ها اقتباس کرده بود و در طرح آن ها دست برده بود؛ هرچند که طرح اقتباس شده با اصل آن شباهت های زیادی دارد، اما نمایشنامه هایی که شکسپیر خالق آن است از لحاظ تکنیکی و ادبی از ارزش والایی برخوردار هستند. طبق نظریه ارسطو نمی توان شکسپیر را یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان جهان محسوب کرد، به همین ترتیب طرح نمایشنامه های «سوفوکلس» نیز طبق نظریه ارسطو قابل قبول نیستند، چون او نیز بنای آثار خود را اساطیر یونان و روم قرار داده است.
طرح در نمایشنامه همچون دانه های زنجیری است که حوادث را به هم متصل می سازد و آن ها را به سوی پایان نمایشنامه هدایت می کند. در این حالت خاص طرح روح تراژدی است آن چنان که روح یک رمان است. در حالی که در رمان های امروزی بیشتر برای عنصر شخصیت و ذهنیت او ارزش قایل هستند. نویسندگان معاصر می خواهند بیشتر ذهنیت شخصیت های خود را درشت نمایی کنند؛ البته آن ها به خود شخصیت ها علاقه مند نیستند، بلکه شخصیت های داستانی را به خاطر روح و روانشان و مشخص کردن گوشه های مبهم و تاریک ذهن بشر دوست دارند. آن ها می خواهند حتی تجربیات خاص خود را از طریق ذهن شخصیت ها مطرح سازند. به همین دلیل در بسیاری از داستان های جدید، نویسنده تمایل به تک گویی پیدا می کند. چنین مساله ای در قرن نوزدهم نیز یک بار به وجود آمد. در قرن ۱۹ در اروپا نمایشنامه نویسان غیرمتحرک، شخصیت های نمایش را به تک گویی واداشتند. آشکار است که بین رمان های جدید و نمایشنامه های قدیم تناوب چشمگیری وجود دارد. به همین دلیل نظرات ارسطو را به طور کامل نمی توان به تمامی قالب های ادبی تعمیم داد. به طور مثال رمان «اِما» نوشته جین آستین شباهتی با تراژدی سوفوکلس ندارد. شکسپیر در نمایشنامه هاملت کلیه مفاهیم اخلاقی و مسایل مختلف را از طریق حادثه و کنش های داستانی نشان داده است. در صورتی که در رمان های جدید چون «اولیس» نوشته جیمزجویس فردیت و ذهنیت شخصیت ها مطرح است. ارسطو عناصر اصلی نمایشنامه را به ترتیب اهمیت این گونه ارایه داده است. او ابتدا طرح را مهم ترین عنصر قلمداد کرده است بعد از آن شخصیت از نظر ارسطو دارای اهمیت است و پس از آن تفکر و ایده موجود در نمایشنامه. در مرحله آخر ارسطو به نثر و شیوه نگارش اثر توجه دارد او تنها بر این چند عنصر اشاره کرد و از نحوه شکل گیری و ارتباط منطقی بین آن ها سخنی نگفته است. در حقیقت ارسطو طرح را تعریف کرده است ولی از جنبه تخصصی اجزای آن را مورد بررسی قرار نداده است. ارسطو می گوید تراژدی تقلید از یک حادثه ناگوار است. او تراژدی را به سه بخش عمده شروع وسط و پایان تقسیم کرده است. از نظر او شروع، یک نمایشنامه تراژدی بخشی است که وجودش لازم به وجود بخش دیگری نیست. ارسطو شروع یک نمایشنامه را متکی بر خود می داند و می گوید شروع داستان هیچ ارتباطی با دیگر بخش های داستان ندارد.
بخش وسط حتماً باید بعد از بخش اول بیاید و تکمیل کننده آن باشد.
بخش پایان در حقیقت نتیجه گیری و پایان نمایشنامه است. طبق گفته او یک طرح منسجم نباید در هر لحظه و هر مکانی شروع شود و به پایان رسد، بلکه باید طبق قانون از پیش تعیین شده باشد. اندازه یک اثر باید مشخص باشد و تا آن جایی داستان پیش رود که در حافظه بماند. البته ارسطو درباره طولانی بودن نمایشنامه بر این اصل نیز معتقد بود که شخصیت اصلی باید از موقعیت خوب به بد و یا برعکس برسد و تا زمانی که تغییری بزرگ در زندگی اش رخ نداده نمایشنامه نباید به پایان رسد.

ارسطو در ایران
حکایت ترجمه فارسی آثار ارسطو با ترجمه رساله «درباره نفس» او توسط افضل الدین کاشانی (بابا افضل)، در قرن هفتم هجری آغاز می شود. افضل الدین کاشانی تلخیصی از یکی از شروحی که بر ترجمه عربی اسحق بن حنین از این رساله نوشته شده بود را به فارسی نقل کرده است. البته این ترجمه همیشه با اصل کلام ارسطو مطابق نیست و قطعاتی از شرح را نیز دربرمی گیرد. افضل الدین کاشانی همچنین رساله دیگری منسوب به ارسطو را با عنوان «کتاب التفاحه» یا «تفاحیه» از منابع عربی به فارسی برگردانده است. قدما بر این باور بودند که این رساله حاصل بحث و گفت وگوهایی است که ارسطو در آخرین لحظات عمر خود، در بستر بیماری با شاگردانش انجام داده است. این رساله در قرون وسطای میلادی با عنوان «سیب نامه» شهرت داشته است، اما امروزه آن را منحول (مجعول) می دانند. هر دو رساله در مجموعه مصنفات بابا افضل کاشانی، به تصحیح آقایان مجتبی مینوی و یحیی مهدوی در سال ۱۳۳۷ به طبع رسیده است. اما ترجمه صحیح و امروزین درباره نفس در سال ۱۳۴۹ به قلم علیمراد داوودی منتشر شده است.
اما سرآغاز ترجمه های امروزین آثار ارسطو، ترجمه کتاب «سیاست» او توسط حمید عنایت در سال ۱۳۳۷ بود. در همان ایام، «فن شعر» (بوطیقا)، با سه ترجمه مختلف از آقایان سهیل افنان (محقق و اسلام شناس ترکیه ای تبار)، فتح الله مجتبایی و عبدالحسین زرین کوب انتشار یافت. در سال ۱۳۴۳ نیز «اصول حکومت آتن» را محمدابراهیم باستانی پاریزی ترجمه کرد. «اخلاق نیکوماخوسی» مهمترین اثر اخلاقی ارسطو، به طور کامل در سال ۱۳۵۶ توسط ابوالقاسم پورحسینی ترجمه شد. اما بخش هایی از این کتاب نیز حدود یک دهه پیشتر، در سه اثر مستقل، توسط صلاح الدین سلجوقی (چاپ کابل) و ع. احمدی در کتاب «فلسفه اجتماعی» و هوشنگ آذری ترجمه شده بودند که بعضاً از ترجمه پورحسینی دقیق تر هم بودند. «فیزیک» (سماع طبیعی) ارسطو با عنوان «طبیعیات» در سال ۱۳۶۳ ترجمه شد.
«متافیزیک» (مابعدالطبیعه) نیز در سال ۱۳۶۶ با ترجمه شرف الدین خراسانی از روی متن یونانی انتشار یافت. محمدحسن لطفی این سه اثر سترگ پیش گفته ارسطو (اخلاق نیکوماخوسی، فیزیک و متافیزیک) را یک بار دیگر در سال ۱۳۷۸ به فارسی برگرداند. گفتنی است مقاله نخست متافیزیک را نیز محمد مشکوه در سال ۱۳۴۶ از ترجمه عربی اسحق بن حنین و تفسیر یحیی بن عدی و ابن رشد ترجمه کرده بود. «فن خطابه» (ریطوریقا) در سال ۱۳۷۱ توسط پرخیده ملکی (امیری) و «فن جدل» (طوبیقا) توسط همو و مهدی تدین در سال ۱۳۷۹ ترجمه شد. اما متن کامل منطقیات ارسطو، «اُرگانون»، پس از آنکه نزدیک به هزار سال همواره محور بحث و درس منطقی در این سرزمین بود، عاقبت در سال ۱۳۷۸ توسط میرشمس الدین ادیب سلطانی به فارسی برگردانده شد. در سال ۱۳۸۳ نیز بخش نخست ارگانون، یعنی کتاب «مقولات» (قاطیغوریاس)، به همراه کتاب «ایساغوجی» نوشته فرفوریوس (نوافلاطونی قرن سوم میلادی) توسط محمد خوانساری ترجمه ای دیگر یافت. در آخر نیز باید به ترجمه های اسماعیل سعادت از دو کتاب «در کون و فساد» و «در آسمان» ارسطو اشاره کرد که به ترتیب در سال های ۱۳۷۷ و ۱۳۷۹ انتشار یافتند.
اخلاق در نظر ارسطو
ارسطو در مباحث اخلاق، مهمترین اصلی را که دنبال می کند، مفهوم خیر یا فضیلت است.
او عقیده دارد همه کارهایی که انسان انجام می دهد، برای سود و خیری است که آن را مطلوب می شمارد. هر کسی به چیزی میل دارد؛ اما اگر درست توجه شود، می بینیم هیچ موضودی به غایت و خیر اصلی خود نمی رسد، مگر اینکه همواره وظیفه ای را که برای آن به وجود آمده است، به بهترین نحو اجرا کند.
مثلا شمشیر خوب، شمشیری است که وظیفه خاص شمشیر، یعنی تیز بودن و بریدن را به خوبی انجام دهد و انجام این وظیفه برای شمشیر، فضیلت است.
انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. وظیفه خاص انسان که مختص به اوست، همان خصلتی است که او را از سایر آفریده ها متمایز می سازد و آن اندیشیدن و تفکر است .
بنابراین فضیلت اخلاقی انسان، یعنی سپردن زندگانی اش به دست خرد و اندیشه و انجام فعالیتهایش به بهترین وجه تحت رهبری عقل.
بر همین اساس، اخلاق نیز عبارت از این خواهد بود که:
بدانیم برای اینکه فعالیتهای انسان با موافقت عقل انجام گیرد، انسان چگونه باید عمل کند. یعنی چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبت به چه کسی و برای چه چیزی عمل نماید.
ارسطو برای اخلاقی عمل کردن انسان، راهی اساسی پیشنهاد می کند:
انسان در هر امری، حد وسط میان دو طرف افراط و تفریط را مراعات نماید و به این ترتیب فضیلت اخلاقی عبارت از همین مراعات و انجام عمل معتدلانه خواهد بود.
افراط و تفریط در هر موضوعی خلاف عقل بوده و رذیلت شمرده می شود.
عمده مباحث اخلاق ارسطو به بیان فضایل مختلف و افراط و تفریط در هر یک از آن ها اختصاص داده شده است.به عنوان نمونه، سخاوت فضیلتی است که میان دو رذیلت بخل و اسراف قرارداد .
او در دیگر مباحثش، فضایل را بر می شمارد و بین فضائل عقلی با فضایل نفسانی فرق می گذارد. وی مباحث زیادی درباره دوستی و نیز انواع لذت ها دارد که در کتاب اخلاق نیکوماخوس او بیان گردیده است.
او لذایذ را دارای درجات مختلف می داند و بالاترین لذت انسانی را فکر می داند؛ زیرا مخصوص انسان است. کمال انسان، اندیشیدن است که و تفکر، کاری است که خدا انجام می دهد. انسان با تفکر به خداوند که فکر مطلق است تشبه می جوید.
متافیزیک از دید ارسطو
ارسطو شاگرد افلاطون در کتاب خود " متافیزیک " به بررسی هستی همانطور که هست پرداخته است. او در این کتاب از افلاطون انتقاد کرده که وی نه به مفهوم هستی پرداخته و نه به علت هستی. ارسطو در این کتاب، طبیعت را هر آن چه اصل حرکت و سکونش را داراست می داند.
بررسی ثبات و نهایت از دیگر موضوعات مطرح شده در این کتاب است. ارسطو به این اشاره می کند که اندیشمندان Eleate هستی را نفی می کردند، هراکلیت دیگر فیلسوف یونانی حرکت را در نظر گرفته بود و افلاطون ثبات در ایده را مطرح کرده بود. ارسطو انتقاد می کند که افلاطون حرکت را به عنوان علت تغییر در هستی قبول نداشت و از نظر ارسطو،‌ ثبات در دیدگاه پارمنیدس یک پرسپکتیو شوم برای فیزیک است.

ارسطو ۴ علت برای هستی قائل بود:
ماده:* حرکت:* ایده یا فرم:* علت چرایی:
●ماده:
ماده، که به سوبسترا تعبیر می شود (هراکلیت، آتش را منبع هستی می دانست چرا که در اجسام نفوذ می کند و عمق آنها را نشان می دهد اما آناکسیمن، باد و تالس، آب را علت هستی و نخستین ماده پدید آورنده هستی می دانستند) و نیز به گونه ذهنی قابل تعبیر است ( افلاطون آن را به ۳ نوع هستی: ایده ها، کپی آنها و ماده تقسیم کرده بود).
●حرکت:
حرکت، ارسطو حرکت را دومین علت هستی می دانست.
●ایده یا فرم:
ایده یا فرم، ارسطو ایده یا فرم را سومین علت هستی می دانست.
●علت چرایی:
علت چرایی که همان هدف از وجود هر شیئ و پدیده است. به عنوان مثال،‌ وجود برگها در درختان به دلیل محافظت از میوه هاست. این دورنمایی یا teleologism در دیدگاه آناکساگور (دیگر فیلسوف یونانی که هوش و فکر را علت هستی می دانست) و افلاطون نیز دیده می شود.
ارسطو متافیزیک را به عنوان دانش بررسی هستی برای بشر ممکن می دانست. او هر دانشی را در حوزه مربوط به ویژگیهای خودش مطرح کرد که بررسی گونه ها،‌ ویژگیها و تقسیم بندی ها را در بر می گیرد ولی هستی این طور نیست وگرنه ویژگیهایی ییدا می کرد که او را از گونه های دیگر جدا می کرد درحالی که هستی همه چیز را در بر می گیرد. ارسطو ۳ نوع دانش قائل بود: فیزیک، ‌ریاضی و تئولوژی یا دانش اولیه. او فیزیک را به اجسام متحرک و جدا نشدنی از ماده نسبت می داد. ریاضی را به هستی غیر متحرک و جدانشدنی از ماده یعنی غیر مستقل از ماده مربوط می کرد و دانش اولیه را مختص هستی غیر متحرک و جدا شده از ماده می دانست. از نظر او، اگر هستی فقط در اجسام متحرک بود، دانش اولیه به فیزیک مربوط می شد اما چون هستی فقط در اجسام متحرک نیست پس دانش اولیه به فیزیک مربوط نمی شود بلکه جوهر یا ذات هستی و ویژگیهای مربوط به آن را در بر می گیرد. او دانش اولیه را جهانی و کلی می دانست.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   32 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ارسطو

دانلودمقاله انواع ادبی چیست؟

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله انواع ادبی چیست؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
انواع ادبی، در ردیف نظامهایی از قبیل سبک شناسی و نقد ادبی، یکی از اقسام جدید علوم ادبی و یا به قول فرنگی ها یکی از شعبه ها و مباحث نظریه ادبیات Theory of literature است. موضوع اصلی آن طبقه بندی کردن آثار ادبی از نظر ماده و صورت در گروه های محدود و مشخص است.
اگر بخواهیم به ادبیات هم از دیدگاه عملی نگاه کنیم، باید بتوانیم آثار ادبی را طبقه بندی کنیم و انواع مشابه آثار ادبی را در طبقات مخصوصی قرار دهیم . زیرا مهمترین مختصه علم این است که می تواند طبقه بندی کند. این مهم در ادبیات به وسیله انواع ادبی صورت می گیرد.اما در انواع ادبی هدف اصلی طبقه بندی کردن بر حسب ساختمان آثار ادبی و مختصات درونی و ساختاری آنهاست. باید خاصه های مشترک دسته یی از آثار ادبی را استخراج کرد و وجوه تفارق را با دسته های دیگر نشان داد، و این هدفی دشوار و دیریاب است از این رو ناچار، گاهی به طبقه بندی کردن بر حسب صورت (مثلا تعداد ادبیات و وضع قافیه) بسنده می شود.
در ادبیات غرب از تلفیق تراژدی ـ کمدی Tragicomedy به وجود آمده است که ارسطو در کتاب فن شعر از آن سخن نگفته بود؛ و یا در ادبیات ما مولانا از تلفیق غزل و مثنوی، قالب غزل ـ مثنوی را بر ساخته است که بدیع نویسان سنتی از آن سخن نگفته اند و یا سعدی در قالب حماسی قصیده، به ادب تعلیمی (پند و اندرز) پرداخته است و از این رو در مختصات قصیده تغییراتی وارد کرده است.
شاهنامه از آن جا که به طرح داستان های اساطیری و ملی قوم ایرانی پرداخته است، جنبه حماسی دارد و حماسه، شعر بلند روایی است. فردوسی برای طرح مطالبی مفصل ـ حدود شصت هزار بیت ـ ناچار بوده است قالب مثنوی را برگزیند. هم چنین در سده های نخستین ادب فارسی که تفوق با آثار حماسی بود قالب قصیده رواج داشت و بعدها به عللی که مشروحا در مباحث تاریخ ادبیات و سبک شناسی مذکور است، ادب غنایی که در غزل متجلی می شود جای حماسه و قصیده را گرفت.
تینیاف Tynyanov یکی از فرمالیست های روسی می گوید :
«مساله تاریخ ادبیات و بحث تحول ادبیات، همان بحث جانشینی فرم های ادبی است.»
سلسله مراتب نوع یا نظام نوعی gener – system در دوره های سبکی ما کم و بیش چنین است :
سبک خراسانی : قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، ترکیب و ترجیع بند، غزل
سبک عراقی : غزل، مثنوی، رباعی، قصیده، قطعه، ترکیب و ترجیع بند
سبک هندی : غزل، مثنوی، قصیده، قطعه
به نظر ما بهتر است بگوییم انواع، گاهی در دورانی مورد بی توجهی و غفلت قرار می گیرند، اما ممکن است در ادوار بعد دوباره تجدید حیات کنند، مثلا غزل بعد از رواج شعر نو مورد بی توجهی قرار گرفت؛ اما امروزه دوباره مرسوم شده است. چنانکه غزل امروزی تحت تاثیر شعر نو، تحول و تکاملی یافته است.
دیگر از مباحث انواع ادبی، بحث پیدایش انواع است که در آن از پیدایش و حتی تاریخچه انواع ادبی سخن می رود. برخی از اشعار نو مثلا «پریا»ی احمد شاملو بر مبنای ترانه های عامیانه ساخته شده است و یا جمال زاده و صادق هدایت در نگارش برخی از داستان های خود، از مایه های ساختاری داستان های عامیانه‌وفولکلوریک‌استفاده کرده اند.
می توان آثار و انواع ادبی قدیم را به شکل و صورت آثار و انواع جدید ادبی در آورد. استفاده از عناصر کهن هنری، در موسیقی و تئاتر هم مرسوم است.
آیا همه انواع ادبی در نزد همه اقوام وجود داشته است؟ مسلما خیر، چنان که نوع ادبی داستان کوتاه در ایران، بر اثر تقلید از نمونه های غربی، بعد از مشروطیت به وجود آمده است و قالب رباعی در ادبیات قدیم عربی وجود نداشته است. این بحث ممکن است به این جا منجر شود که اقوام مختلف کدام یک از انواع را از یکدیگر تقلید کرده اند؛ چنان که یک نظریه در باب پیدایش رباعی این است که از شعر اقوام ترک و چینی تقلید شده است.
به خوبی مشهود است که این در ادب، تا کنون از دیدگاه انواع ادبی مورد مطالعه جدی قرار نگرفته است، مثلاً با توجه به این که اکثر اشعار دیوان کبیر مولانا در قالب غزل است، چنین به نظر می رسد که دیوان مزبور از نوع ادب غنایی باشد؛ اما دقت بیشتر، ما را به برخی از مختصات حماسی در غزلیات آن راهنمایی می کند، چنانکه باید برای آنها به نوع مختلط غنایی ـ حماسی قایل شد. حضور عناصر حماسی در متون عرفانی گاهی به حدی زیاد است که به ناچار باید به نوعی حماسه که آن را می توان حماسه عرفانی نامید قایل شد.
یک اثر حماسی ممکن است تمام مختصات حماسه را نداشته باشد یا چیزهایی بر سری داشته باشد.
مشکل دیگر این است که کار انواع ادبی، طبقه بندی آثار صرفا ادبی است؛ اما در مطالعات ادبی گاهی با آثار مهمی سرو کار داریم که از دیدگاه ماده ادبیات کاملا جزو ادبیات محسوب نمی شوند؛ اما از نظر ماده جزو تاریخ محسوب می شوند. و به همین ترتیب آثار متعددی را می توان نام برد که بیشتر، از جنبه های فلسفی یا عرفانی مورد توجه اند تا از نظر ادبی، و باید مسامحه آن ها را در نوع ادب تعلیمی قرار داد. آثاری از قبیل مثنوی معنوی یا سیر العباد الی المعاد که به اصطلاح جزو شعر علمی هستند و تفکر خاصی را آموزش می دهند. در ادبیات قرون وسطایی هر ملتی دیده می شود که برخی از فرمهای ادبی در خدمت موضوعات غیر ادبی اند.
آثاری که جزو فرعی یک طبقه بندی کلی هستند مثلا نوول نامه یی یا نوول تاریخی زیر مجموعه نوع نوول محسوب می شوند.
گاهی خاصه های اصیل یک نوع در اثری بیشتر و قوی تر و در اثر دیگر کمتر و کم رنگ تر است. هر اثر حماسی تحقق بالفعلی از تفکر و زبان حماسی است، اما تفکر و زبان حماسی، یک امکان بالقوه است.
از این رو باید گفت که هر اثر حماسی نسبت به خود حماسه نسبت خصوص و عموم دارد. بدین ترتیب هر نوع ادبی، مجموعه نامحدودی از آثار ادبی است. پس در حقیقت نمی توان گفت که فلان اثر حماسه است، بلکه باید گفت از آثار حماسی است، یا عضو و شاخه یی از حماسه است.
ممکن است اثری امروزه زنده باشد، اما نوع آن رایج نباشد؛ مثلا کلیله و دمنه امروزه تا حدی خوانده می شود اما نوع فابل مرسوم نیست، یا گلستان هنوز خوانده می شود حال آنکه شیوه ادبی آنکه یکی از فروع مقامه نویسی و نثر موزون است رایج نیست.
یکی از مسایل غامض ادبی، بیان تشابهات و فروق مفهوم سبک و نوع است.
اهمیت کدام نوع ادبی بیشتر است؟ ارسطو تراژدی را از حماسه برتر می دانست، و افلاطون حماسه را بر تراژدی ترجیح می داد. در دوره رنسانس حماسه را عالی ترین نوع از انواع ادبی می دانستند و امروزه نوع رمان را بر همه انواع ترجیح می نهند. در مبحث انواع ادبی واضح است که برخی از انواع مانند حماسه و غنا و تراژدی و کمدی از انواع دیگر گسترده تر و مهم تر هستند و بسیاری از انواع فرعی را می توانند شامل شوند.
انوری قصیده پرداز قرن ششم یک جا مسائل روانی و یک جا مسائل اجتماعی را در پدید آمدن انواع شعر خود موثر دانسته است :
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
فکرتی تیز و ذکائی رام و طبعی بی خلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح
وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
در حماسه ممکن است به کنش های تراژیک هم برسیم، اما اصل بر دلاوری ها و سلحشوری ها و ایجاد افتخار و دادن امید به یک قوم و ملت است.
سابقه انواع ادبی
سابقه انواع ادبی مثل غالب علوم ادبی به آثار ارسطوی یونانی و هوراس Horace رومی می رسد. در فن شعر آنان، حماسه و تراژدی دو نوع عمده اند، هر چند ارسطو از ادب غنایی Lyric بحث نمی کند، ولی به طور کلی می تو ان گفت انواع عمده ادبی در نزد قدمای غرب عبارت بود از :‌
1ـ نوع حماسی 2ـ نوع غنایی 3ـ نوع نمایشی که خود دو گونه است :
الف) سوگنامه یا تراژدی ب) شادی نامه یا کمدی
در دوران معاصر، انواع جدیدی به انواع ادبی سابق افزوده شد، داستان بلند، داستان کوتاه، بیوگرافی، مقاله نویسی و از این قبیل. علاوه بر این، هر نوع ادبی Genre، اجناسی Species هم دارد که بعضا در قدیم محلوظ نظر نبوده اند، چنان که انواع و اقسام تراژدی یا حماسه یا غزل داریم که برخی در قدیم شناخته شده نبوده است. به هر حال نوع ادبی می تواند فروعی داشته باشد، چنان که مثلا شهر آشوب از فروع هجو است.
نظریات مختلف درباره طبقه بندی کردن انواع ادبی
شاید غیر علمی ترین طبقه بندی کردن، طبقه بندی آثار ادبی به نظم و نثر باشد، زیرا در آن به خاصه های ماهوی ادبیات توجه نمی شود. آن گاه نظم را به شعبی و نثر را نیز به شعبی تقسیم کرده اند و غالبا به مشخصات ظاهری توجه داشته اند. از طرف دیگر این تقسیم بندی بسیار قدیمی است و در نزد همه اقوام معمول است و به هر حال در ادبیات هر قومی از لحاظ صورت بین نظم و نثر تفاوت است.
در باب این که نقد ادبی را می توان یک نوع ادبی دانست یا خیر، بهتر است به این مساله توجه داشته باشیم که درمباحث ادبی، ما با دو مفهوم علوم ادبی. مقصود از آثار ادبی، نوشته هایی است که اصاله و بالذات ادبی هستند، مثل رمان و شعر و در آنها جنبه خلاقیت مطرح است. مقصود از علوم ادبی آثاری است که درباره ادبیات نوشته می شوند، علوم ادبی نظامهایی هستند که ادبیات را بررسی می کنند مثل نقد ادبی، تاریخ ادبیات، انواع ادبی و غیره.
جالبترین و جدیدترین کوشش در تئوری انواع ادبی مباحث نورتروپ فرای ادیب معروف کانادایی(1990 ـ 1912) در کتاب تشریح نقد ادبی است او به چهار نوع عمده ادبی معتقد است : نمایشی، پهلوانی، هجایی و غنایی؛ اما مساله این است که هر کدام از این انواع را به یکی از فصول سال و اوقات شبانه روز که بیانگر دوره یی از تاریخ زندگی بشر است مربوط می کند؛ بهار و سحر با تولد و طفولیت و تابستان و ظهر با شباب و خزان و غروب با پیری و مرگ و زمستان و شب با فنا و زوال متناظرند.
نقد نوعی یا نقد بر مبنای انواع ادبی
در نقد نوعی آثار هنری را بر مبنای قالب یا سبک یا موضوع تقسیم می کنند، مثلا در سینما می گویند : فیلم جنایی، فیلم تاریخی، فیلم وسترن ... نقد نوعی در ادبیات بدین معنی است که در مطالعه اثر توجه داشته باشیم که نوع ادبی آن اثر کدام است و در این نوع، بر حسب سنت چه قراردادهایی باید ملحوظ شود.
نقد نوعی سابقه یی کهن دارد و در حقیقت یک طریقه سنتی در برخورد با آثار ادبی است منشا آن به فن شعر ارسطو می رسد.
روش تکامل به دلایلی مشابه با آن در سلسله مراتب موجودات، مهره داران را برتر از نرم تنان می دانند، موجب تهیه سلسله مراتبی در انواع می شود.
تمییز انواع ادبی
کوتاه سخن آن که اولا همیشه نمی توان نوع ادبی یک اثر را با دقت و صراحت مشخص کرد و ثانیا کمتر اتفاق می افتد که بتوان اثری را با ذکر نوع آن چنان که باید و شاید معرفی کرد. هنوز تقسیم بندی های ما و مصطلحات انواع ادبی، جامع و مانع نیستند.
گلستان سعدی از نظر صورت تلفیقی از مقامه و مناجات مسجع خواج عبدالله است و نه این است و نه آن. و از نظر معنی، ادبیات تعلیمی است که در آن حکایت پردازی هم شده است.
نوع، سبک، ساخت، شکل
نظریه انواع خیلی بحث برانگیز و تبیین مشابهات و فرق های نوع با مفاهیم دیگر نزدیک به آن باریک و دشوار است، چنان که بسیار اتفاق می افتد که مفهوم نوع با سبک و ساخت و شکل در هم می آمیزد.
به نظر می رسد که نوع بیشتر ناظر و متکی به معنی و سبک بیشتر ناظر و متکی به صورت باشد. کلیله و دمنه به لحاظ نوع، ادب تعلیمی تمثیلی است اما به لحاظ سبک نثر فنی تمثیلی است.
انواع ادبی در ایران
تقسیم بندی غریبان که مبتنی بر آرای ارسطو (وهوراس) در کتاب فن شعر است، بیشتر جنبه معنایی دارد و از این رو جهانی است. اما تقسیم بندی ما در ایران بیشتر صوری بوده است و مثلا شعر را با توجه به تعداد ادبیات و وضع قافیه ها و به اصطلاح رنه ولک از روی شکل بیرونی به غزل، قصیده و قطعه و رباعی تقسیم کرده ایم. نقص این طبقه بندی این است که شعر را به لحاظ معنی بررسی نمی کند. مثلا در قالب غزل، هم غنا می بینیم و هم عرفان و هم سیاست و هم وصف.
در شرح این ده شیوه نوشته اند که مقصود «نسیب و تشبیب، مفاخره، حماسه، مدح، رثا، هجا، اعتذار، شکوی، وصف، حکمت و اخلاق است.»
در قابوسنامه می خوانیم : «آن سخن که گویی اندر نوع نخستین عنصرالمعالی یعنی مدح و غزل (تغزل، شعر غنایی) و هجا از بقیه مهمتر بوده است.
این انواع را می توان به نحو زیر به صورت مرتب تر و علمی تر بیان کرد :
1ـ غنایی مقصود از نسیب و تشبیب (و غزل) همان تغزل است که جنبه غنایی دارد.
2ـ حماسی، مفاخره و مدح ماهیت حماسی دارند.
3ـ هجایی، طنز در این قسمت قرار می گیرد.
4ـ روایی، وصف از فروع آن است.
5ـ تعلیمی، حکمت و اخلاق (زهد) جنبه تعلیمی دارند.
اما نثر، در کتب ما از نثر مرسل (ساده) و مسجع (موزون) و فنی و مصنوع ( که یک نوع آن ترسل است) سخن رفته است و این تقسیمات هم بیشتر صبغه سبک شناسانه دارد.
در کتب قدیم هیچ گاه مستقلا به بحث در انواع ادبی نپرداختند و این وضع تا دوران ما هم چنان ادامه داشته است.
انواع حماسه
حماسه ها را به اعتبارهای مختلف از قبیل قدمت و موضوع تقسیم کرده اند :
تقسیم بر حسب قدمت
1ـ حماسه های سنتی که به آنها حماسه های ابتدایی یا نخستینه و حماسه های شفاهی نیز گویند.
مثل ایلیاد، اودیسه، مهابهاراتا، رامایانا، ایاتکار زریران، شاهنامه فردوسی، گرشاسپ نامه اسدی، بهمن نامه، برزونامه.
حماسه های سنتی را اصیل ترین انواع حماسه دانسته اند.
2ـ حماسه های ثانوی یا حماسه های ادبی که به صورت استادانه یی، بر مبنای حماسه های ادبی که به صورت استادانه یی، بر مبنای حماسه های قدیمی ساخته شده اند.
مثل اِنه ئید ویرژیل که بر مبنای ایلیاد و اودیسه ساخته شده اند و بهشت گمشده میلتون که حماسه یی مسیحی است.
3ـ حماسه های متاخر یا سومین که از روی حماسه های ثانوی، در ادوار متاخر ساخته شده است. مثل رستم و سهرابی که ماتیو آرنولد شاعر انگلیسی، بر مبنای رستم و سهراب شاهنامه ساخته است.
تقسیم بر حسب موضوع
1ـ حماسه اساطیری که قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. مثل حماسه سومری گیل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسی ( تا داستان فریدون). قسمت هایی از ایلیاد و اودیسه، قسمت هایی از تورات، رامایانا و مهابهاراتا را هم می توان جزو حماسه های اساطیری دانست.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 49   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله انواع ادبی چیست؟

دانلودمقاله مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
نام پدر: خواجه میراحمد
محل تولد: ایران - اصفهان - کاشان
شهرت علمی و فرهنگی: شاعر
ملقب به شمس‌الشعراء. اصل وی از نراق بود. محتشم در بیتی از دیوان خود به نام و سیادت خویش اشاره کرده است. بازرگان‌زاده‌ای بود که در جوانی کسب پدر را که بزازی بود دنبال کرد ، سپس از آن شغل کناره گرفت و به شاعری پرداخت. وی نزد مولانا صدقی استرآبادی فن شعر را آموخت و با شاعرانی چون: حیرتی تونی ، محشی بافقی ، حالی گیلانی ، ضمیری اصفهانی و دیگران رابطه دوستانه داشت و با آنان مشاعره و مکاتبه می‌کرد و با استفاده از مهارت در شاعری خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و زندگی مرفهی را ترتیب داد. محتشم در اصل ، قصیده‌سرائی مداح بود و شاه‌طهماسب و شاهزادگان صفوی و شاهان و امرای هند مانند اکبرشاه و عبدالرحیم‌خان ، خان‌خانان را می‌ستود ، ولی عمدهٔ‌شهرت او در ساختن اشعار مذهبی بوده ، به‌ویژه در رثای ائمهٔاطهار (ع) بوده است. وی در شعر و نثر پیرو استادان پیشین خصوصاً شاعران سدهٔ هشتم بوده است و قصیده‌های خود را بیشتر در جواب استادان گذشته سروده است. محتشم در سرودن ماده ، تاریخ ، معما ، مرثیه ، و منقبت شهرت داشته است. شاعرانی چون میرتقی‌الدین محمد حسینی کاشانی ، صاحب تذکرهٔ "خلاصهٔ الاشعار" ، مظفرالدین حسرتی ، نوعی خبوشانی و ظهوری ترشیزی از جمله شاگردان وی بودند. محتشم در کاشان از دنیا رفت و مقبره‌اش در همان‌جا است. به آوردهٔ "ریحانهٔ الادب" و "مؤلفین کتب چاپی" ، در "تذکرهٔ ناظم تبریزی" سال وفات محتشم ۱۰۰۰ق ذکر شده است. از آثارش: "کلیات محتشم" شامل هفت دیوان: "صبائیه" ، شبابیه" ، "شیبیه" ، "جلالیه" ، "نقل عشاق" ، "ضروریات" و "معمیات" که توسط میرتقی الدین کاشی تنظیم شده است؛ منظومهٔ "دوازده بند" در مرثیهٔ امام حسین (ع) که علامه بحرالعلوم آن را به نظم در آورده است؛ "جامع‌الطائف" که دیوان قصاید اوست.
محتشم کاشانی
کمال‌الدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی چامه سرای ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دوران‌زندگی‌ خود را در این‌ شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال 996هجری درگذشت و محل‌ دفن‌ او بعد ها مورداحترام‌ مردم‌ قرار گرفت‌.نام پدرش خواجه میراحمد بود.کمال‌ الدین‌ در نوجوانی‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ دینی‌ و ادبی‌معمول‌ زمان‌ خود پرداخت‌ و اشعار شعرای‌ قدیمی‌ ایران‌ را به‌ دقت‌ مورد بررسی‌ قرارداد. چامه های او درباره رنج و درد امامان شیعه است و بیشتر جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت.
زندگینامه محتشم کاشانی
کمال‌ الدین‌ علی‌ معروف‌ به‌ محتشم‌ کاشانی‌ از شعرای‌ معروف‌ ایران‌ در عصر شاه‌طهماسب صفوی‌ است‌. وی‌ در اوایل‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌ در کاشان‌ به‌ دنیا آمد و بیشتر دوران‌زندگی‌ خود را در این‌ شهر گذراند. کمال‌ الدین‌ در نوجوانی‌ به‌ مطالعه‌ علوم‌ دینی‌ و ادبی‌معمول‌ زمان‌ خود پرداخت‌ و اشعار شعرای‌ قدیمی‌ ایران‌ را به‌ دقت‌ مورد بررسی‌ قرارداد. وی‌ در جوانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ راه‌ یافت‌ و به‌ مناسبت‌ قصیده‌ و غزلهای‌ زیبایش‌ مورد لطف‌ شاه‌ قرار گرفت‌; محتشم‌ پس‌ از مدتی‌ در زمره‌ شعرای‌ معروف‌ عصرخود جای‌ گرفت‌ ولی‌ نظر به‌ معتقدات‌ دینی‌ خود و احساسات‌ شیعی‌ دربار شاهان‌ صفوی‌ که‌ در صدد تقویت‌ این‌ مذهب‌ (در مقابل‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌) بودند به‌ سرایش‌ اشعارمذهبی‌ و مصائب‌ اهل‌ بیت‌ (ع‌) که‌ در نوع‌ خود تازه‌ و بی‌ بدیل‌ بود پرداخت‌. محتشم‌ پس‌ از چندی‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شعرای‌ ایران‌ در سبک‌ اشعار مذهبی‌ و مصائب‌ ائمه‌ اطهارشیعه‌ بدل‌ گشت‌ و اشعارش‌ در سرتاسر ایران‌ معروفیت‌ خاصی‌ یافت‌، بطوری‌ که‌ می‌ توان‌ وی‌ را معروف‌ترین‌ شاعر مرثیه‌ گوی‌ ایران‌ دانست‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار سبک‌ جدیدی‌ درسرودن‌ اشعار مذهبی‌ به‌ وجود آورد. اولین‌ اشعار مذهبی‌ محتشم‌ در سوگ‌ غم‌ مرگ‌ برادرش‌ بود که‌ ابیات‌ زیبائی‌ در غم‌ هجر او سرود و پس‌ از آن‌ به‌ سرایش‌ مرثیه‌هایی‌ در واقعه‌ جانسوز کربلا، عاشورای‌ حسینی‌ و مصیبت‌ نامه‌ های‌ مختلف‌ پرداخت‌. محتشم‌ کاشانی‌ در سال‌ 996 ه.ق‌ در کاشان‌ درگذشت‌ و محل‌ دفن‌ او بعد ها مورداحترام‌ مردم‌ قرار گرفت‌. مجموعه‌ آثار این‌ شاعر بزرگ‌ پس‌ از مرگ‌ او توسط یکی‌ ازشاگردانش‌ در شش‌ کتاب‌ جمع‌ شد که‌ مشتمل‌ بر غزلیات‌ ،قصاید، قطعات‌، رباعیات‌،مثنویات‌ و ترکیب‌ بندهای‌ محتشم‌ می‌باشد. بسیاری‌ از مرثیه‌ های‌ محتشم‌ کاشانی‌ امروزه‌ در مراسم‌ سوگواری‌ روزهای‌ دهه‌ محرم‌ و تاسوعا و عاشورا در شهرها و روستاهای‌ ایران‌ قرائت‌ می‌ شود و عزاداران‌ همگام‌ با این‌ اشعار به‌ عزاداری‌ و سوگواری‌ می‌ پردازند. * باز این‌ چه‌ شورش‌ است‌ که‌ در خلق‌ عالمست‌/ باز این‌ چه‌ نوحه‌ و چه‌ عزاو چه‌ ماتمست‌ // باز این‌ چه‌ رستخیز عظیم‌ است‌ کز زمین‌ / بی‌ نفخ‌ صور خاسته‌ تا عرش‌ اعظمست‌ // این‌ صبح‌ تیره‌ باز دمید از کجا کزو / کارجهان‌ و خلق‌ جهان‌ جمله‌ درهم‌ است‌؟ // گویا طلوع‌ می‌ کند از مغرب‌ آفتاب‌ / کاشوب‌ در تمامی‌ ذرات‌ عالم‌ است‌ // کز خوانمش‌ قیامت‌ دنیا بعید نیست‌ / این‌ رستخیز عام‌ که‌ نامش‌ محرمست‌// دربارگاه‌ قدس‌ که‌ جای‌ ملال‌ نیست‌ / سرهای‌ قدسیان‌ همه‌ بر زانوی‌ غمست‌ // جن‌ و ملک‌ بر آدمیان‌ نوحه‌ می‌کنند / گویا عزای‌ اشرف‌ اولاد آدمست‌ // خورشید آسمان‌ و زمین‌ نورمشرقین‌ / پرورده‌ کنار رسول‌ خدا حسین‌ //
نام آورترین شاعر مدیحه‌سرا
در میان شاعران شیعه و مدیحه سرای خاندان امامان شیعه، محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار می‌رود.
بی‌شک محرم با نام محتشم کاشانی در هم آمیخته است، کتیبه‌های منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، حال و هوای تکیه‌ها و حسینیه‌ها را عاشورایی می‌کند.
مطلع " باز این چه شورش است ..." که از محتشم کاشانی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد.
شاعران بسیاری پس از محتشم تا کنون از ترکیب بند یادشده در شعرها و نوحه هایشان سود برده اند.
او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی ( ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند " تقی‌الدین محمد حسینی" صاحب " خلاصه‌الشعار"، " صرفی ساوجی"، " وحشتی جوشقانی" و " حسرتی کاشانی" را پرورش داد.
وی با سرودن دوازده بند در مرثیه کشتگان کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت " باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟" آغاز می‌شود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.
وی‌ در جوانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ راه‌ یافت‌ و به‌ مناسبت‌ قصیده‌ و غزلهای‌ زیبایش‌ مورد لطف‌ شاه‌ قرار گرفت‌; محتشم‌ پس‌ از مدتی‌ در زمره‌ شعرای‌ معروف‌ عصرخود جای‌ گرفت‌ ولی‌ نظر به‌ معتقدات‌ دینی‌ خود و احساسات‌ شیعی‌ دربار شاهان‌ صفوی‌ که‌ در صدد تقویت‌ این‌ مذهب‌ (در مقابل‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌) بودند به‌ سرایش‌ اشعارمذهبی‌ و مصائب‌ اهل‌ بیت‌ که‌ در نوع‌ خود تازه‌ و بی‌ بدیل‌ بود پرداخت‌. محتشم‌ پس‌ از چندی‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شعرای‌ ایران‌ در سبک‌ اشعار مذهبی‌ و مصائب‌ ائمه‌ اطهارشیعه‌ بدل‌ گشت‌ و اشعارش‌ در سرتاسر ایران‌ معروفیت‌ خاصی‌ یافت‌، بطوری‌ که‌ می‌ توان‌ وی‌ را معروف‌ترین‌ شاعر مرثیه‌ گوی‌ ایران‌ دانست‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار سبک‌ جدیدی‌ درسرودن‌ اشعار مذهبی‌ به‌ وجود آورد. اولین‌ اشعار مذهبی‌ محتشم‌ در سوگ‌ غم‌ مرگ‌ برادرش‌ بود که‌ ابیات‌ زیبائی‌ در غم‌ هجر او سرود و پس‌ از آن‌ به‌ سرایش‌ مرثیه‌هایی‌ در واقعه‌ جانسوز کربلا، عاشورای‌ حسینی‌ و مصیبت‌ نامه‌ های‌ مختلف‌ پرداخت‌.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی