بحث و تحقیق را در روان شناسی می توان هم به صورت تحلیلی انجام داد، هم به صورت تألیفی یا ترکیبی. بحث تحلیلی که در روان شناسی عمومی و تجربی معمول است به این صورت است که حالات و فعالیت های گوناگون روانی را به اعتبارهایی دسته دسته کرده و آن ها را زیر عناوینی چون احساسات، تذکارات، تصورات، تصدیقات ذهنی تمایلات و انگیزه ها، عواطف و هیجانات، افعال ارادی وجزآن .... درآورده و هر دسته را جداگانه مورد بررسی و تحقیق قرار دهند و قوانین کلی آن را معلوم دارند.
شک نیست که این تحلیل عملی است انتزاعی، زیرا هیچ حالت یا فعالیت روانی وجود ندارند که با حالات و فعالیت های روانی دیگر آمیختگی یا بستگی نداشته باشد ومستقلاً تجلی نماید، و هیچ فرد آدمی نیست که منحصراً احساس باشد، یا تصور باشد یا عاطفه یا تمایل ... باشد، بلکه این ها همه را با هم است، یعنی وجود او معجونی است ساخته شده از همه این حالات و استعدادها و صفات وخصال مختلف بدنی و روانی که با یکدیگر آمیختگی پیدا کرده ، در یکدیگر فرورفته و از کثرت بوحدت تبدیل گردیده هیأت یا شخص واحدی را بوجود آورده اند .
بحث ترکیبی در روان شناسی عبارت خواهد بود از بررسی وتحقیق درباره کل این وجود، وجودی که ما ازآن به لفظ شخص یا شخصیت تعبیر می کنیم – و همچنین از اختلافاتی که افراد آدمی یا گروه هایی ازآنان از این حیث با یکدیگر دارند. بدین جهت این بحث را دربرابرروان شناسی عمومی، شخصیت شناسی یا روان شناسی شخصیت می نامیم.
بحث تحلیلی و بحث ترکیبی هردو در روان شناسی لازم و مفید هستند. بحث تحلیلی در واقع با توجه به قاعده دومی که دکارت در روش تحقیق متذکر گردیده است صورت می گیرد ومطالعه و تحقیق را تسهیل می کند و قواعد و اصول کلی بدست می دهد . بحث ترکیبی معلوم می دارد که ارتباط و بستگی آن حالات و فعالیت روانی با یکدیگر چیست و آن ها چگونه شخصیت هارا تشکیل می دهند و این شخصیت ها یا «تیپ » های شخصیت چه اختلاف هایی با هم دارند. باری در بحث تحلیلی «آدمی» منظور و موضوع است و در بحث ترکیبی افراد آدمیان. از این رو می توان گفت که نسبت روان شناسی عمومی به شخصیت شناسی مانند نسبت فیزیولوژی عمومی است به جانور شناسی.
در فیزیولوژی عمومی اعمال حیاتی حیوان زنده هرکدام جداگانه به طور کلی مورد مطالعه و بررسی است قطع نظر از خصوصیتی که در انواع مختلف حیوانات ممکن است داشته باشند؛ در صورتی که جانورشناسی موضوعش انواع حیوانات و چگونگی جریان اعمال حیاتی درهریک از آن انواع است: فیزیولوژی، تنفس، جریان خون، گوارش .... را به طور کلی در موجود زنده مورد تحقیق قرار می دهد و کار ندارد به این که این اعمال حیاتی در هر یک از انواع حیوانات بچه کیفیتی جریان دارند و چگونه برروی هم افرادی بوجود می آورند که نوعاً متفاوتند. در صورتی که درجانورشناسی اسب وسگ و مرغ ومارو ماهی .... وچگونگی جریان آن اعمال درهریک از این انواع جانوران موضوع بحث است.
پیدا است که اطلاع ما از فعالیت های روانی آدمی و بدست آوردن قوانین آن ها که موضوع روان شناسی عمومی هستند برای شناخت افراد آدمی یا گروه های مختلف آنان یعنی برای شخصیت شناسی کمکی شایان بلکه مقدمه ای ضروری خواهد بود .
مبانی اختلاف شخصیت ها
بنا بر آنچه گذشت همه آدمیان از حیث داشتن شخصیت– به معنی وسیعی که در روان شناسی باین کلمه داده شده است – با یکدیگر همانندند، یعنی هر کسی شخصیتی دارد. ولی این شخصیت یا خویشتن در همه یکسان نیست، بلکه در هر کس بصورتی خاص درمی آید و او را از دیگران ممتاز می سازد. اختلافاتی که افراد آدمی با یکدیگر دارند بحدی است که نمی توان از میان آنان حتی دو فرد یافت که از هرحیث مثل و مانند هم باشند. این اختلافات که مبنای اختلاف شخصیت ها هستند ، هم بدنی هستند وهم روانی.
1- اختلافات بدنی - «تأثیر وراثت و محیط » خواهیم دید نیمی از کروموزم های پدر و نیم از آن مادر که نطفه را تشکیل می دهد از روی قاعده و ترتیب معین بمیان نمی آیند، یعنی هر دفعه معلوم نیست کدام کروموزمها از سلول جنیس پدر و کدام کرومومخا از سلول جنسی مادر در تشکیل نطفه شرکت دارند . ازینرو ترکیبات مختلفی که کروموزمها حاصی می کنند بقدری زیاد است که می توان گفت یک ترکیب معین کروموزمها و ژن ها دوبار تکرار نخواهد شد ، یعنی دو فرد کاملا همانند تقریباً هیچگاه بوجود نخواهند آمد، مگر بطور استثناء و این استثناء بقدری نادر است که می توان آنرا نادیه گرفت. ا ختلاف بدنی آدمیان از رنگ پوست بدن وبلندی و کوتاهی قامت و چگونگی قیافه است تا ساختمان اعضای درونی بدن، مانند قلب و ششها و جهاز گوارش و سایر امعاء و احشاء ومغز وغده های بسته و جز آن؛ و همچنین است اختلاف آنها از حیث چگونگی عمل این اعضاء و آنچه به لفظ متابولیسم یا سوز وس از تعبیر می وشد که در همه یکسان جریان ندارد. چنانکه مثلاً دستگاه گوارش در یکی قوی است دردیگری ضعیف است، جذب غذا و از آن خود ساختن آن در یکی نیروی نسبتاً کمی لازم دارد و در دیگری نیروی بیشتری می خواهد. همچنین است واکنشهای عصبی و دوری و نزدیکی آستانه تحریک پذیری که در همه یکسان نیست . باری هم ساختمان اعضاء درونی بدن و هم عملی که انجام یم دهند در هر فردی صورتی مخصوص دارد. پایه اصلی این اختلافها و بسیاری دیگر ارث کروموزمی است که هر کس از والدین واجداد خود بدست آورده است بشرحی که در فصل وراثت و محیط خوا هد آمد.
2- اختلافات روانی – آدمیان از حیث جنبه روانی، یعنی استعدادهای ذاتی و چگونگی احساسات و افکار و عواطف .... نیز باهم فرق دارند. برای روشن شدن این اختلاف بی فایده نخواهد بود این فعالیتهای روانی را به اجمال از نظر بگذرانیم .
الف- می دانیم که نخستین وسیله ارتباط ما با عالم خارج حواس ظاهر ما است. و نیز می دانیم که توانائی یا برد این حواس در همه افراد یکسان نیست وادراکات حسی که بر پایه مشهودات حسی قرار دارند در همه بیک درجه از صراحت و دقت نیستند و بهرحال با اختلاف زمینه ذهنی و عاطفی افراد مختلف خواهند بود .
ب- آنچه بذهن سپرده شده و بعد بیاد می آید بصراحت وقت ادراک نخستین نیست ، بلکه اثری است از گذشته که ما آنرا مقدمه قرار می دهیم و هر دفعه از نو می سازیم و این نوسازی، باز بدلیل اختلاف زمینه ذهنی وعاطفی افراد نمی تواند در همه یکسان صورت گیرد . گذشته از این هر یک از مراحل فراگیری مطلب و نگاهداری و یادآوری و بازشناسی و جای دادن آن درگذشته از حیث مدت ودقت در اشخاص متفاوت است.
از حیث نوع حافظه هم، حافظه بصری، سمعی،حرکتی ... افراد با هم فرق دارند. این اختلافها و اختلافهای دیگر نمی تواند در رفتار بی اثر باشد.
ج- تخیل ( چه حضوری، که ادراکات گذشته را در ذهن مجسم می کند، چه اختراعی، که از مدرکات محفوظ در ذهن عناصری را انتزاع کرده مجموعه ای نوینی می سازد که با آن صورت یا هیئت در خارج وجود ندارند ) نیز استعدادی است که در همه بیک درجه از شدت وبیک صورت نیست، و وضع و رفتار آدمیان از این کیفیت نیز متأثر خوا هد بود.
د- آدمی می تواند به تجرید و تعمیم بپردازد و مفاهیم مجگرد و کلی دریابد و قادر است با ینکه مسائل تازه را بیرار تحارب گذشته و معلومات قبلی و بواسطه تصدیق ذهنی و استدلال عقلی حل کند واین کیفیت نمودار هوش و خرد و مهمترین امتیاز او از سایر حیوانات است. این هوش استعدادی است که در همه افراد بیک اندازه بودیعت نهاده نشده است، بلکه درجایت دارد، از هوش سرشار نوابع تا هوش اندک کوته خردان. گذشته از این، جریان افکار در همه مردمان بیک نحو نیست.
توالی آنها در مردم بدوی یا عامی بیشتر بر مبنای تداعی آزاد است ، یعنی آنچه که در ذهن با هم مجاورت یا مشابهت داشته اند ، چه معقول و مستدل ، چه نامعقول و خرافی ، خود بخود و ماشین وار یکدیگر را دنبال می کنند و بیاد می آیند و چه بسا اعتقاد به موهومات و خرافات را نتیجه می دهند . در صورتی که در مردم دانشمند تداعی غالباً مفید است ، یعنی توالی افکار ومعانی بیشتر برپایه عقل و منطق استوار است . البته در هر دو صورت ، نوع زمینه انفعالی هم درچگونگی تداعی تأثیر فراوان دارد . باری بر کسی پوشیده نیست که کردار و رفتار آدمی تا چه حد زیاد ترجمانچکونگی جریان افکار او هستند .
نکته دیگر ی که درباره هوش قابل توجه است این است که در اعمال ناشی از هوش سه جنبه می توان تشخیص داد : جنبه ادراک ، جنبه ابداع و جنبه انتقاد. پاره ای اشخاص مطلب را به آسانی درک می کنند ولی قوه ابداع و ابتکارشان ضعیف است ، پاره ای دیگر تخیل بسیار قوی دارند و نظریه های بدیع می آورند ولی جنبه انتقادی شان ضعیف است . جمعی هم هستند که به سهولت متوجه نقص امور می شوند و نقاط ضعف نظریه ها را در می یابند ولی خود از آوردن فکر نو و ابتکار عجز دارند . افرادی که هر سه جنبه در آنها قوی ومتعادل باشد در زمره نوادر و نوابغ محسوب می شوند .
بنا بر آنچه گذشت، کردار و رفتار آدمیان نمی تواند با درجه و نوع هوششان متناسب نباشد .
تا اینجا اختلاف آدمیان را از حیث جنبه ادراکی معلوم داشتیم ، اینک باید بدان که آنها از جهت جنبه انفعالی و عاطفی نیز باهم فرق فراوان دارند . این جنبه بر پایه تمایلات یا نیازهای اصلی و غریزی مانند احتیاج به هوا ، به غذا ، به رفع تشنگی ، بخواب و استراحت ، به ارضاء تمایل جنسی ... – قرار دارد . روی این پایه اصلی تمایلات بسیار دیگری – چون عزت نفس ، محبت خانوادگی ، نوعدوستی ، کنجکاوی و عشق بدرک حقایق ، عاطفه اخلاقی ، زیبائی دوستی وحس دینی ... – که اکثراً وجوه به گرائیده همان انگیزه های اصلی هستند بوجود می آیند . و بر این جمله ، در طول زندگی ، تمایلات و عادات دیگری اضافه می گردند ، مانند علاقه به بازیهای گوناگون و به پاره ای تشریفات ، به جمع آوری اشیاء عتیق ، به استعمال دود ، بصرف مشروبات الکلی و بسیاری دیگر ، باضافه تمایلات و آرزوها ، و خوا هشهای سر کوفته و واپس زده که ذخیره ناخودآگاهند.
این تمایلات یا انگیزه ها تأثیرشان در رفتار آدمی حتی بیش از عوامل ادراکی است که به آنها اشاره کرده ایم .
گذشته از این، احساسات انفعالی و عواطفی که بالضروره ناشی از این تمایلات هستند، مانند مهر، کین، غم، شادی، رغبت؛ لذت، امید؛ یأس، ترس، خشم، نگرانی ، شگفتی .... ، بنوبه خود انگیزه واقع می شوند و در رفتار تأثیر بسزا دارند . باری چنانکه می دانیم آدمیان از حیث تمایلات ، آرزوها و عادات و انفعالت و عواطف چه خود آگاه و چه ناخود آگاه ، بخصوص از جهت درجه شدت و ضعف آنها با یکدیگر اختلاف فراوان دارند و این اختلاف بوجهی بارز در شخصیت و رفتار آنان منعکس و نمایان است
اینک که تأثیر عوامل گوناگون بدنی و روانی را در شخصیت بیان کردیم یا بعبارت دیگر انگیزه های گوناگون رفتار آدمیان را معلوم داشتیم ، لازم است بتأکید فراوان خاطر نشان سازیم که این عوامل هیچکدام منفرداً در کار نیستند، بلکه با یکدیگر همکاری دارند. چنانکه مثلاً دیدن ( احساس ) اعلانی
شامل 30 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود تحقیق روانشناسی رشد شخصیت