مدیریت بر مبنای هدف تیمی
15 صفحه در قالب word
چکیده:
مدیریت بر مبنای هدف، یک نظام مدیریتی فراگیر است که کوششهای کلیدی مدیران را به شیوهای منطقی یکپارچه میکند و به گونهای آگاهانه برای دستیابی اثربخش و کارآمد به هدفهای فردی و سازمانی جهتگیری شده است. برای بررسی و تبیین مفهوم مدیریت بر مبنای هدف، شناخت گروه و تیم های کاری از ضروریات است. بررسی گروه های کاری در سازمان به دلایل گوناگون حائز اهمیت است. امروزه گروه های کاری یکی از اجزای مهم و سازمان ها بوده و رفتار افراد در گروه های کاری متفاوت از مجموعه کاری است که هر یک از اعضاء به تنهایی انجام می دهند. در واقع رفتار اشخاص هم بر گروه ها اثر می گذارد و هم از گروه تأثیر می پذیرد. از سوی دیگر، یکی از موارد حساس و پراهمیت که مدیران در آن نقش کلیدی دارند، ارائه کار تیمی توسط نیروهای تحت مدیریت ایشان است. علت استفاده از تیم های کاری، دستیابی به اهداف سازمانی با اثر بخشی و بازده بالاتر و کاهش مکاتبات سازمانی بوده و به عنوان ابزاری جهت غلبه بر ضعف های سازمان دهی رسمی می باشد؛ با توجه به این که موفقیت یا شکست یک تیم به عوامل متعددی وابسته است، شناخت این عوامل و نحوه تنظیم آن ها اهمیت فوق العاد های در تحقق اهداف سازمان ها دارد. در این مقاله ضمن اشاره به مفهوم مدیریت بر مبنای هدف، تیم های کاری و انواع آن، عملکرد تیم های کاری و عوامل مؤثر بر آن با استفاده از روش کتابخانه ای با استفاده از منابع مناسب مورد بررسی قرار می گیرد. آن چه در این نوشتار مورد تأکید قرار می گیرد این است که در سطح سازمان وجود تیم های کاری موجب افزایش عملکرد و بهبود فعالیت متقابل اعضاء، افزایش نوآوری، خلاقیت و انعطاف پذیری شده که این عوامل با توجه به محیط پیچیده می تواند منجر به اثربخشی سازمانی شود.
کلیدواژه: هدف، مدیریت برمبنای هدف، تیم، تیم خودگردان، گروه.
مقدمه
هر سازمانی برای نیل به هدفی خاص به وجود می آید. در تعریف سازمان گفته اند که مجموعه ای متشکل از برنامه ها و منابع و راهبرد ها برای دستیابی به هدفی خاص تشکیل شده است و بدین ترتیب متوجه می شویم که بدون موجود بودن هدفی خاص اساساً سازمانی ایجاد نخواهد شد. در سازمان های امروزی نیز که سیستم ها و ابزار تا حدودی جانشین انسان شده اند هنوز هم موجودی به نام انسان حتی در نقش راهبری و کلان باز هم نقشی کلیدی در فعالیت سازمان دارد و مسائل گوناگون جانبی که بر عملکرد او اثر می گذارند، حائز اهمیت است. یک کارمند زمانی که احساس کند که در محیطی پر تنش و برای آرمان ها و اهدافی فعالیت می کند که اساساً هیچ اعتقادی به آن ها ندارد به طور مطمئن از تمام قابلیت خود به دلیل نداشتن انگیزه کافی استفاده نخواهد کرد. از سوی دیگر قابلیت خلاقیت و نوآوری به عنوان دو عنصر اساسی در موفقیت سازمان های امروزین نیز در چنین فردی کاهش خواهد یافت و حتی کارایی عادی شخص نیز کاهش خواهد یافت. بدین ترتیب در چنین موقعیتی اگر سازمان شکست نخورد فقط به حیات ادامه خواهد داد. این وضعیتی است که در بسیاری از سازمان ها به چشم می خورد. سازمان هایی با افرادی که هیچ گونه علاقه باطنی به اهداف آن از خود نشان نمی دهند. در مدیریت بر مبنای هدف مدیران و کارکنان به اتفاق هم هدف گذاری می کنند و با تشریک مساعی، روش های رسیدن به اهداف را تعیین می کنند و به اتفاق هم عملکرد و میزان دستیابی به اهداف را ارزیابی می کنند و به اتفاق هم، انحرافات احتمالی را تعیین می کنند. پس مدیریت بر مبنای هدف نوعی مدیریت مشارکتی است. باید توجه داشت که افزایش آگاهی از اهداف موجب بهبود عملکرد میشود و هر اندازه آگاهی از اهداف بیشتر و قابل درک و ملموس باشد، عملکرد افراد بهتر خواهد شد و مقاومت در برابر تغییرات احتمالی و در راستای اجرای فرایند نیل به هدف، کاهش مییابد. هدف گذاری اولین گام در تصمیم گیری دقیق و حل سیستماتیک مشکل می باشد.
مبانی نظری
دنیای معاصر دنیای تحولات و تغییرات مداوم و عصر بی ثباتی هاست که بر سازمان ها تاثیر عمیقی دارند. از این رو، ضرورت دارد سازمان برای حفظ حیات خود، با تغییراتی که سازمان را با تهدید مواجه
می کند تطبیق یابد. در بازارهای رقابتی، نیاز به توسعه و بهبود انعطاف پذیری و نیز پاسخ گویی سازمان وجود دارد؛ بسیاری از سازمان ها با رقابت فزاینده پایدار و نامطمئنی مواجه بوده و به واسطه نوآوری های فن آورانه، تغییر محیط های بازار و نیازهای در حال تغییر مشتریان شدت یافته است. این وضعیت بحرانی موجب اصلاحات عمده ای در چشم انداز راهبردی سازمان، اولویت های کسب و کار و بازبینی الگوهای سنتی و حتی الگوهای نسبتاً معاصر شده است. در گذشته سازمان ها راهبرد بازسازی و مهندسی مجدد را در پاسخ به تغییرات محیطی انتخاب می کردند، اما اکنون دیگر رویکردها و راه حل های گذشته قابلیت و توانایی خود را برای مقابله با چالش های سازمانی و محیط بیرونی از دست داده اند و بهتر است با رویکرد و دیدگاه های جدید جایگزین شوند(صادقیان و دیگران،1391،ص104). از مشکلات امروزی نظام مدیریتی سازمان ها در بعد برنامه ریزی، می توان عدم وجود ارتباط ارگانیک و هدفمند بین اهداف استراتژیک و اهداف عملیاتی را مطرح نمود. فقدان این ارتباط سبب گردیده که ارتباطی بین اقداماتی که در سطوح پائین سازمان که در واقع نزدیک به قاعده هرم سازمانی است با اهداف رأس هرم سازمانی وجود نداشته باشد و یا اگر ارتباطی محسوس باشد این ارتباط کمرنگ باشد. با توجه به این موضوع، قطعاً کارشناسان سازمان نیز از نقش خویش در تحقق اهداف سازمانی غافل مانده و جایگاه خود را در دستیابی به اهداف نمی دانند. مضاف بر این موارد عدم معیارهای مشخص و قابل اندازه گیری برای ارزیابی میزان تحقق اهداف سازمانی و پیچیدگی اهداف استراتژیک، معضلات دیگری را برای مدیریت برنامه ها و اهداف کلان ایجاد کرده است. به منظور ارزیابی میزان تحقق اهداف سازمانی و رفع موانع مذکور نیاز به سیستم و یا روشی هست که بتوان اهداف را کمی نمود و در این راستا می توان با بهره گیری از سیستم مدیریت پروژه و مدیریت استراتژیک، مدیریت را کارآمد نمود. تعیین هدف یکی از اساسی ترین مراحل در فرایند مدیریت است .تعیین هدف در مورد
برنامه ریزی پروژه های خاص جلسات، امور تجاری امور شخصی و یا هر برنامه دیگری که تاکید بر روی حصول نتایج باشد، مورد استفاده فراوان دارد. فعالیت هایی که بدون هدف انجام گیرد بی ارزش یا حداقل کم فایده خواهند بود. تجربه نشان داده است در بسیاری از سازمان ها برنامهها در طول سال یک یا دو بار تدوین شده و بین مدیران توزیع می گردد و مدیران پس از مدتی این برنامهها را رها نموده و کار همیشگی خود را دنبال میکنند. چرا که برنامهها به طرح ها، پروژهها و گام های مشخص و عملیاتی تبدیل نشدهاند، در چنین حالتی برنامهریزی هیچ گونه تأثیری نخواهد داشت. از این رو، با برنامهریزی و تعیین گام های عملیاتی در حین اجرا، مجریان موانع اجرائی را در مییابند و با کنترل و بررسی پیشرفت فعالیت ها در رسیدن به هدف، در مواقعی که مشکلی در تحقق برنامه و هدف پیش آید با آگاه نمودن مدیر و مسئول مربوطه، تدابیر و اقدامات اصلاحی به موقع صورت خواهد گرفت. با این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت که مدیریت برمبنای هدف، علاوه بر مشارکت کارکنان در تحقق اهداف و خود ارزیابی توسط خویش، کنترل به منظور حصول اطمینان از نیل به اهداف را میسر میسازد.
هدف سازمان، نوعی وضعیت مطلوب و مورد نظر است که سازمان قصد دستیابی به آنها را دارد. در این زمینه نقش اصلی مدیریت ارشد سازمان، تعیین اهداف عالی و استراتژیهای سازمان و ایجاد شرایط و محیطی مناسب برای اجرای این استراتژیها در جهت رسیدن به اهداف می باشد. از روشهای شناخته شده در تعیین اهداف سازمانی که از دهه 1950 میلادی تاکنون از آن استفاده شده، مدیریت بر مبنای هدف است، که پیتر دراکر آن را طراحی کرده است. این روش مدیریت بر اساس فلسفه مشارکت کارکنان استوار است. مشارکت کارکنان باعث تقویت ارتباط میان مدیران و کارکنان شده و در نتیجه انگیزه شغلی آنان را افزایش خواهد داد. بنابراین، مدیریت بر مبنای هدف، به تشخیص بسیار خوب و روشن و برقراری ارتباط بین مدیران و کارکنان نیاز دارد. روش مدیریت بر مبنای هدف، عملا نیز بر این نکته تاکید دارد که هر قدر سازمانها در رسیدن به اهدافشان نزدیک تر باشند، اثر بخشتر هستند. اگر هدفهای سازمان مشخص نشود، مسیر حرکت سازمان روشن نخواهد شد، و زمانی که مسیر حرکت سازمان و جهت فعالیت های آن مشخص نباشد، ابهام و سر در گمی سازمان فرا گرفته و کارکنان دچار بلاتکلیفی خواهند شد. بی تردید این مساله، کاهش میزان اثر بخشی سازمان را به دنبال دارد. بین هدف گذاری و برنامه ریزی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. هدف گذاری جزء لاینفک برنامه ریزی است و برنامه ریزی فرایندی است که چگونگی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب(هدف) را مشخص می نماید. برنامه ریزی خود هدف نیست بلکه وسیله و ابزاری برای تحق اهداف است. برای موفقیت و بهبود فردی وسازمانی ، هدف گذاری خوب شرط لازم و برنامه ریزی مناسب شرط کافی است .برخی از صاحبنظران نظریه هدف گذاری را از این حیث که فراگرد انگیزش را به صورت ناقص، توصیف می کند و بسیاری از عوامل پویایی مؤثر بر آن را نادیده می گیرد، مورد انتقاد قرار می دهند. پاسخ طرفداران نظریه هدف گذاری آن است که در واقع همه محرک ها و عوامل انگیزشی در ویژگی های شکل دهنده هدف ترکیب می شوند. ولی منتقدان این سئوال را مطرح می کنند که اگر ابتدا همه عوامل انگیزشی بر پذیرش هدف اثر می گذارند، پس در مرحله بعد هدف گذاری چگونه می تواند خود به شناسایی و تحریک عوامل انگیزشی بپردازد و به انگیزش بیشتر منجر شود؟ انتقاد دیگر آن است که در نظریه هدف گذری، تفاوت های فردی نادیده گرفته شده و چنین فرض شده است که اهداف بر همه انسان ها به طور یکسان اثر می گذارند؛ در حالی که چنین فرضی قابل قبول نیست. بعلاوه، در نظریه هدف گذاری، رفتارهای محدودی مد نظر قرار می گیرد؛ در حالی که در برخی از نظریه های انگیزش، مجموعه متنوع و گسترده ای از انتخاب ها و رفتارها بررسی می شوند. مورد دیگر این است که در نظریه هدف گذاری به کمیت عملکرد توجه می شود و کیفیت عملکرد نادیده گرفته می شود. ارزش نظریه هدف گذاری برای مدیران، از آن حیث است که مفاهیم ضمنی این نظریه نسبتاً روشن و واضح هستند و به هر حال، هدف داشتن بهتر از بی هدفی است. البته هدف ها نباید به طور کلی بیان شوند. هدف ها باید مشخص باشند و مورد پذیرش کارکنان قرار گیرند؛ زیرا اگر کارکنان اهداف را بپذیرند، برای تحققشان تلاش خواهند کرد. مدیران نیز باید با استفاده از بازخور و فراهم ساختن محرک های خارجی در جهت تحصیل اهداف بکوشند. نکته آخر این که از مقبولیت نظریه مدیریت بر مبنای هدف نیز می توان استنباط کرد که در واقع هدف گذاری به طور شهودی و فطری برای انسان ها جذاب است(رضائیان،1379).
ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است
متن کامل را می توانید در ادامه دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن برای نمونه در این صفحه درج شده است ولی در فایل دانلودی متن کامل همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند موجود است
مدیریت بر مبنای هدف تیمی