فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد ماهیت مرگ

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد ماهیت مرگ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد ماهیت مرگ


تحقیق در مورد ماهیت مرگ

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه35

 

فهرست مطالب

 

دنیا مدرسۀ انسان .

اهمیت یاد اموات

ماهیت مرگ

قرآن کریم تعبیرخاصی دربارۀماهیت مرگ دارد .قرآن در این موردکلمۀ((تَوَفَی))رابه کار برده و مرگ را ترقی خوانده است .

توفی و استیفا هر دو از یک ما ده اند (وفاء) هر گا ه کسی چیزی را به کمال وتما م وبدون کم و کسر دریافت کند وبه اصطلاح آنرا استیفا نماید درزبان عربی کلمۀ توفی رابه کار می برند ،مثل ((تَوَفــّیتُ الما لِ)) یعنی تما م مال رابدون کم و کسر دریافت کردم در24 آیه از آیات قرآن کریم این تعبیردرمورد مرگ آمده است.از همۀ آنهاچنین استنباط می شود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است. یعنی انسان در حین مرگ به تمام شخصیت و واقعیتش درتحویل ما به الهی، قرار می گیرد و آنا ن انسان رادریافت می کننداز این تعبیر قرآن مطا لب زیر استنباط میشود.

الف-مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست انتقال از عالمی به عالم دیگر واز نشئه ای به نشئه ای دیگر است به گونه ای دیگر ادامه می یابد .

ب-آنچه شخصیت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد ماهیت مرگ

دانلودمقاله مرگ تا رستاخیز

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله مرگ تا رستاخیز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقدمه :
جهانى که به وسیله حواس آن را درک مى‏کنیم، دنیایى آمیخته با حرکت و تحول است. سکون و رکودى در هیچ یک از پدیده‏ها نیست و اصولاً عالَمِ طبیعت مجموعه‏اى از تحولات و تحرکات است. مطابق قانونِ اصل بقا وعدم انعدام موجودات پس از وجود، مظاهر طبیعت پیوسته و بى‏وقفه به جنبش و تکاپو ادامه مى‏دهند. ثبات و سکونى در گوشه و زوایاى صحنه وسیع جهان به چشم نمى‏خورد. هر کجا بنگرى، حرکت و جوشش است. اصولاً نهاد جهان ناآرام و متحرک و پویاست؛ تا آن جا که تمام دانشمندان الهى و مادى معتقدند حرکت دنیاى طبیعت، حرکتى کلى و همگانى است و قانون تحول بر تمام ذرات و کلیات و مواد این عالم حکومت دارد. حرکات هماهنگ و تعالى بخش است، نه ارتجاعى و منحط.
هماهنگى و همراهى در کل جهان و اجزاى آن، حقیقتى را براى ما روشن مى‏سازد که این تحول فراگیر و جهان شمول بدون مقصد و هدف کلى نخواهد بود و فقط مقاصد جزئى و مادى ندارد. اصولاً این نوع حرکت‏ها در صورتى مفهوم درست و توجیه معقول پیدا مى‏کند که جهت و هدفى مناسب با گستردگى و عظمت آن موجود باشد؛ به ویژه که قلمرو این تحرکات فقط منطقه «صورت» و «عوارض» ماده نیست، بلکه در ذات و جوهر موجودات نیز جارى است، زیرا به قول ملاصدرا جهان در عمق ذات و جوهر وجودیش به سوى مبدأ کمال در شتاب است. این سیر و حرکت است که موجودیت جهان را با تمام تکثرات و تنوعاتش تشکیل داده است.
به سخن دیگر: جهان بدان‏گونه ایجاد شده است که روبه تعالى باشد و این هدف از حوزه زمان و مکان بیرون نیست. این تحولات و سیر و حرکت‏ها از سنخ حرکت‏هاى ظاهرى - که از شهرى به نقطه دیگرى است - نمى‏باشد، بلکه از مقوله «شدن» و صیرورت است؛ مانند جوان شدن کودک و پیرى میانسال و تبدل صورت‏هاى نوعى. به دیگر سخن، از نوع گذر از مرحله قوه و استعداد به حوزه فعلیت است. هر موجودى استعداد تحول به مرتبه بالاتر را دارد. در این موارد مبدأ و مقصد، حرکت و محرک، وحدت پیدا مى‏کند، زیرا متحرک با افاضه حرکت، حرکت را از خودش آغاز مى‏کند و در خویشتن خویش به سیر ادامه مى‏دهد و به خود باز مى‏گردد، که بى‏گمان «خودنهایى» مرتبه بالاترى از «خود ابتدایى» است. یک دانشمند پس از تخصص در رشته‏هاى علمى، همان کودک بى‏سواد سابق است، ولى در این مرحله، برتر از مرحله کودکى است. مجموعه جهان نیز در حرکت دائمى و منظم خود همچون کودکى به سوى بلوغ پیش مى‏رود.
هر موجودى در گستره جهانْ مطابق توانایى‏هاى وجودى خاص خویش در مسیر معیّنى به همراه کاروان هستى در تکاپوست. نتیجه نهایى هر حرکتى در پایان آن نمایان مى‏گردد. از جانب دیگر از تمام حرکت‏ها با توجه به ویژگى‏هاى متفاوت و مراتب متنوع و کیفیت متحرک‏ها نمى‏شود نتیجه واحدى انتظار داشت؛ فى‏المثل یک هسته بادام - که داراى قابلیت خاص وجودى و توان مخصوص و مسیر مشخصى است - در طى حرکتى که انجام مى‏دهد، در مقطعى به صورت درخت معیّنى درمى‏آید. برعکس هسته زردآلو با توان خاص وجودى که دارد، به درخت دیگرى مبدل مى‏شود. از هسته خرما جز به وجود آمدن نخل نمى‏شود انتظارى داشت. پس براى هر حرکتى نتیجه متفاوتى وجود دارد. بنابراین در سیر کاروان هستى به سوى مقصد و معاد، هر موجودى یک نوع معاد دارد و شکل خاصى از آن را در منتهى‏الیه حرکت باید توقع داشته باشیم. حتى اگر دو موجود از یک نوع - مثل انسان - در دو جهت مختلف به سیر و تکاپو بپردازند، بدون تردید در سیر نهایى به نتایج متفاوت و گاه متضادى مى‏رسند؛ زیرا هر کدام حامل استعداد مخصوص و خصوصیات وجود محدودى هستند و با تفاوت راه‏هاى انتخابى، نتیجه مناسب با وضع خود را احراز مى‏کنند.
امکان ندارد دو نوع حرکت از دو موجود با توان و شایستگى متفاوت و مسیرهاى مختلف به نتیجه واحدى منتهى شود، بلکه گندم از گندم مى‏روید و جو از جو. در مسیر نهایى تکامل و رسیدن به مبدأ کمال نیز موجودات به نتایج متفاوتى دست پیدا مى‏کنند.
حرکت و متحرک‏ها را پایانى است و هر کدام از موجودات آغاز و انجامى دارند. هر آفریده و آفرینش نیز در طى حرکت به پایان مى‏رسند و توان وجودى خود را از دست داده، سپس اعاده و تجدید مى‏گردند. به عبارت دیگر: هر موجودى که در حد وجودى خود از لوازم حیات مانند شعور و علم و قدرت برخوردار است، در منتهاى سیر خود، همه شایستگى‏هاى وجودى را از دست داده و به مرگ مى‏انجامد و پس از آن مجدداً برگشت داده مى‏شود. پس هر موجودى را مرگى و پس از مرگْ تولد تازه‏اى است. هیچ موجودى در انتهاى حرکت در کام نیستى فرو نمى‏رود و از محدوده هستى حذف نمى‏شود؛ زیرا موجود پس از این‏که لباس هستى را پوشید، دیگر معدوم نمى‏شود، تا اعاده آن محال باشد، بلکه نحوه خاص وجودى خود را از دست مى‏دهد و با یک جهش وجود تازه‏اى پیدا مى‏کند.
هر مرتبه‏اى از مراتب هستى در ظرف وجودى خود کمالاتى را بالفعل داراست و در عین حال کمالات برتر و بیش‏ترى را فاقد است. به عبارت روشن‏تر: تمام موجودات به تناسب توان و نحوه وجودى که دارند، در حد خود از مراتب حیات و علم و شعور و قدرت و کمالات دیگر بهره‏مندند، لیکن طالب کمالات بیش‏تر و درجات زیادترى هستند؛ زیرا علم و حیات و شعور موجودات در حد وجودى آنهاست. آنان مى‏کوشند به درجات بالاتر صعود کنند. خلاقیت و ابتکار برخى از پرندگان و جانوران از شگفت‏ترین کارهاى آنهاست که علوم شمه‏اى از آن را کشف کرده و از شعور مرموز آنها پرده برداشته است.
هر موجودى از داشتن کمال در ابتهاج و التذاذ است و در حفظ آن کوشاست و نسبت به کمالاتى که ندارد، بى‏قرار و مشتاق است. موجودات به حسب ظرفیت وجودى، از آن چه دارند، خوشنودند و از آن چه ندارند، متنفر و فرارى‏اند. به همین جهت طالب و عاشق مراتب بالاتر و کمالات وجودى والاترند. مى‏روند تا محدودیت وجودى را کنار زده و دایره وجودى خویش را وسعت دهند. اقتضاى این عشق و شور در این است که هیچ موجودى به مراتبى خاص بسنده نکند؛ زیرا در هر مرتبه‏اى پاى عدم‏ها و فقدان‏ها و نداشتن‏ها و نبودها به میان کشیده مى‏شود. موجودات مى‏روند تا به وجود و کمال و جمال و قدرت‏مطلق برسند. کمال مطلقى که از هرگونه نقص و کمبود منزه است. إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ بدین مفهوم است. بنابراین مجموعه کاروان هستى به سوى مبدأ و معاد حرکت مى‏کند و هر موجودى مرگ و حیات و حشر و قیامتى دارد. حشر انسان‏ها به خاطر این‏که حامل استعدادهاى بیش‏ترند و از مراتب والاى وجودى مانند عقل و اراده و اختیار و آزادى برخوردارند و از انواع جبرهاى طبیعى و غریزى و ژنیتیکى و جبر محیط و تاریخ آزادند و از فیض هدایت تکوینى و تشریعى بهره کافى دارند، با سایر موجودات فرق خواهد داشت.
با ظهور رستاخیز کبرى، تحولى بنیادى و انقلابى فراگیر در تمام پدیده‏ها پدیدار مى‏گردد، تا جایى که نظامى برتر و آفرینش تازه و متکامل‏ترى تحقق پیدا مى‏کند. قیامت منحصر به انسان نیست، بلکه یک دگرگونى مطلق و همه جانبه در تمام نظامات جهان است. علوم مادى نیز از ایجاد چنین تحولى در آینده سخن گفته است.
به هر روى کمالات نسبى سرانجام به کمال مطلق باید برسند. تمام پدیده‏ها مولود قدرت مطلق و عقل خلاق خداى عالَم است. باشد که به سرچشمه اصلى یعنى کمال مطلق باز گردند. انسان هم جزئى از کل است که مطابق توان وجودى خویش به انتهاى خط مى‏رسد و مطابق اعمال و کردار خویش کیفر و پاداش مى‏بیند (وإِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْاُمُورُ.
بخش اول: جهان پس از مرگ
حوادث شب اول قبر
بازپرسى همگانى نیست
حیات قبر
حیات قبر یعنى چه؟
نقدى بر این برداشت
پاسخ فلسفى حیات قبر
حکمت تلقین مرده
بیدارى و آرامش روان
نقش اجتماعى مراسم تلقین
حوادث شب اول قبر

اولین حادثه‏اى که بعد از مرگ انجام مى‏گیرد، سؤال و فشار قبرى است که واقع مى‏گردد. قضیه سؤال و فشار قبر از دیر زمان مورد بحث و گفتگوى متکلمان و دانشمندان اسلامى قرار گرفته، و از قدیم در زبان و سخن مسلمان‏ها و پیروان مذاهب، شهرت پیدا کرده است. وقتى انسان مى‏میرد و روحش از کالبد خارج مى‏شود، در شب اول قبر، مورد سؤال و بازپرسى مرزبانان الهى (نکیر و منکر) قرار مى‏گیرد. اگر مرده منکر خدا و یا جنایتکار باشد، آن‏چنان در فشار قبر خواهد بود که مغزش متلاشى و استخوان‏هایش مى‏شکند! و اگر انسان مؤمن و نیکوکارى باشد، در بهترین وضعیت روحى واقع شده و از عذاب قبر در امان خواهد بود.
متأسفانه برخى از متکلمان به همین شهرت اکتفا کرده و زحمت تحقیق را به خود نداده‏اند و بر اثر ظاهربینى گمان کرده‏اند مقصود از قبر، همین گودى تنگ و تاریک گورستان است! آن جا که جسم بى‏جان آدمى را دفن مى‏کنند! که در بعضى روایات از آن به «لَحَد»تعبیر شده است. این برداشت از سوى منکران و برخى از روشنفکران مسلمان مورد انتقاد قرار گرفته است. آنها مى‏گویند: اگر کسى در دریا غرق و طعمه ماهیان شود و یا بدنش آتش گرفته و خاکسترش بر باد رود، دیگر قبرى نخواهد داشت، تا مورد سؤال و فشار واقع گردد؛ مضافاً بر این‏که بدن بى‏روح، چگونه مورد پرسش و عذاب قرار مى‏گیرد؟! در حالى که احساس و حیاتى ندارد، تا صداها را بشنود و فشار قبر را حس کند!
طرفداران نظریه فوق که در برابر این‏گونه اشکالات، در بن‏بست قرار مى‏گیرند، جواب داده‏اند: ذرات اصلى بدن انسان، از شکم ماهى و اعماق دریا، در گوشه‏اى از زمین گرد آمده و شب اول قبر آنان، در آن مکان تشکیل مى‏گردد. آنها براى این‏که عذاب و سؤال قبر معقول باشد، مى‏گویند: روح انسان در شب اول قبر به بدن یا باقى مانده آن، بر مى‏گردد و سپس تا قیامت بدن را ترک مى‏کند!
آنها چون حقیقت قبر را نشناخته‏اند، افسانه بافته و چون حقیقت را ندیده‏اند ره‏افسانه زده‏اند! ولى واقعیت بالاتر از این‏گونه تصورات عامیانه است. در این میان ماتریالیست‏هاى فرصت طلب و روشنفکران علم زده، این برداشت غلط را دستاویزى یافتند، تا بر مذهب بتازند و یک اشکال از آن بسازند و بگویند: عده‏اى در شب اول مرگ یک انسان، رفتند و ضبط صوتى در قبرش گذاشتند و آرد نخود در دهان مرده ریختند، تا حقیقت را کشف کنند؛ آنها پس از دو شب رفتند و قبرش را شکافتند، ولى اثرى از سؤال و جواب نیافتند، و این آزمایش ثابت کرد سؤال «نکیر و منکر» بى‏اساس است، و با فرا رسیدن مرگ، حیات انسان خاتمه پیدا مى‏کند!
اینان گمان کرده‏اند مقصود از قبر همین حفره وحشتناک یک متر در دو متر است! در حالى که از اخبار ائمه معصوم(ع) استفاده مى‏شود قبر سرآغاز حیات برزخى انسان است و پرسش مرزبانان مستقیماً از روح، در قالب جسم مثالى انجام مى‏شود، نه در کالبد مادى! علامه بزرگوار مجلسى و فیض کاشانى حوادث قبر را - از روایات - بدین‏گونه برداشت کرده‏اند: منظور از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مراد، جایگاه روح انسان در عالم برزخ است؛ زیرا روح، پس از دفن بدن و از شب اول قبر زندگى برزخى را شروع مى‏کند، و برزخ هر انسانى از کنار قبرش ظاهر مى‏گردد. از سوى دیگر تفهیم آغاز حیات برزخى براى زندگان، در صورتى معنا پیدا مى‏کند که کلمه قبر به میان آید، تا محسوس و ملموس گردد؛ از این‏رو واژه قبر به کار رفته است. به همین دلیل علامه مجلسى در بحار الانوار حوادث قبر را از حالات انسان در برزخ به شمار آورده است.
بازپرسى همگانى نیست

نکته دیگر این است که سؤال و عذاب قبر همگانى نیست و مخصوص دو گروه سرشناس است، که در روایات به صفت «مَحْضُ الایمانِ» و «مَحْضُ الْکُفْر» توصیف شده‏اند طبق احادیث مزبور، افرادى که نمونه ایمان و کفرند، مورد سؤال و عذاب واقع مى‏شوند. به گفته فیض کاشانى ایمان محض، باورى است که از انگیزه‏هاى شرک پاک باشد. بدون تردید چنین انسانى در راه گسترش و تبلیغ رسالت‏هاى مکتبى از هیچ‏گونه تلاشى دریغ نداشته و تا پیاده کردن آرمان‏هاى آسمانى، از جهاد و کوشش دست بر نخواهد داشت. کافر محض، در راه بسط هدف‏هاى کفر جهانى و ریشه‏کن ساختن مبادى ایمان، شب و روز به تلاش مذبوحانه دست مى‏زند! این دو گروه پس از بازپرسى، سرنوشت نهایى به آنان ابلاغ مى‏شود؛ اگر مؤمن خالص باشند، به نعمت ابدى نویدشان مى‏دهند و به طور موقت، از لذت‏هاى روحى و برزخى نیز برخوردار مى‏شوند، و اگر کافر محض باشند، به عذاب‏هاى ابدى مژده‏اش داده و تا روز قیامت، در بدترین وضع روحى و گاه عذاب‏هاى جسمى واقع مى‏گردند. بنابراین سؤال و فشار قبر مربوط به جسم مادى نیست، بلکه به روح در قالب جسم مثالى ارتباط دارد؛ زیرا کالبد مادى انسان، پس از قطع رابطه با روح، نه احساسى دارد و نه حیاتى، تا بتواند عذاب و نعمت را درک کند. با این تحلیل، اشکالات گذشته بر طرف مى‏گردد؛ زیرا وقتى روح در قالب برزخى و مثالى، مورد سؤال و عذاب قرار گیرد، ضرورتى ندارد از راه اعضا و جوارح سؤال یا عذاب شود. روح ما در عالم رؤیا تلاش مى‏کند، حرف مى‏زند، فریاد مى‏کشد، مى‏ترسد، فرارمى‏کند، گریه مى‏کند و مى‏خندد، بدون این‏که دست و پا و اعضا و جوارح ما فعالیت کنند؛ مضافاً بر این‏که در قبر فقط از سردمداران کفر و ایمان، بازپرسى مى‏شود. باید دید در قبر کدام یک از این دو دسته ضبط صوت گذاشته‏اند؟! هرگز! چنین عملى انجام نشده، و اگر کسى چنین آزمایشى انجام دهد، احمقانه خواهد بود! زیرا مقصود از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مقصود از آن، جایگاه روح - پس از جدایى از بدن - در عالم برزخ است. آیا اشخاصى که در دریا غرق شده و طعمه ماهیان واقع مى‏شوند و یا به وسیله بمب آتشزا خاکستر مى‏گردند، شب اول قبر ندارند؟! بى‏شک شب اول قبر دارند. ولى باید توجه داشت روح انسان سالیان متمادى با این بدن زندگى کرده و سخت به آن انس دارد و مشکل به نظر مى‏رسد، یکباره رهایش سازد - البته در صورتى که بدنى داشته باشد - از این‏رو در اولین لحظات جدایى، در اطراف قبر حضور دارد و حوادثى را که براى بدن پیش مى‏آید، دنبال مى‏کند. اگر تلقین میت مستحب است و یا بدن مرده را سه بار در مسیر قبر روى زمین مى‏گذارند و دیرتر از کنار قبر او بر مى‏گردند، براى این است که روح از بهت و حیرت نجات پیدا کند و از غربت و وحشت آن کاسته شود.
حیات قبر

یکى از مباحث جنجالى مسأله حیات قبر است؛ آیا پس از مرگ انسان و دفن بدن، روح مردگان پیش از قیامت به کالبد بر مى‏گردد؟ به عبارت دیگر براى سؤال و جواب آیا کالبد انسان‏ها در شب اول قبر زنده مى‏شود، و پس از خاتمه پرسش، دوباره بدن را ترک مى‏گوید؟! محدثان و متکلمان در این باره اختلاف دارند، و علت اختلاف به تلقى آنها از مفهوم قبر بستگى دارد.براى حل این مشکل، چند حدیث در این‏جا مى‏آوریم و آن گاه به بررسى و نقد آرا مى‏پردازیم:
1. عَنِ الصّادِقِ(ع): وَلکِنّى وَاللّهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِى الْبَرْزَخ، قیل وَ مَا البَرزَخُ؟ فَقالَ: اَلقَبْرُ مُنْذُحینَ مَوتِهِ اِلى‏ یَوْمِ القِیمِةِ
امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند! از برزخ شما شیعیان هراسانم! پرسیدند: برزخ چیست؟ فرمود: قبر، از لحظه مرگ تا فرا رسیدن قیامت برزخ است.
حیات قبر تا ظهور قیامت امتداد مى‏یابد، در حالى که جسم مى‏سوزد و یا مى‏پوسد و قبر ظاهریش هزاران بار زیر و رو مى‏شود. مقصود از قبر جایگاه روح در عالم برزخ است، چون همه عالم برزخ که جولانگاه یک روح نیست، بلکه هر روحى پایگاه و جایگاه محدود و مناسب اعمال خویش را دارد، که نامش قبر است.
2. قولُهُ «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَقالَ الصّادِقُ(ع): اَلبَرزَخُ القَبْرُ وَ هُوَ الثَّوابُ وَالعِقابُ بَیْنَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ
در این حدیث قبر در مقابل آخرت قرار گرفته است و مژده و نعمت، براى مقربان درگاه‏الهى در قبر مى‏باشد و بهشت برین در آخرت اعطا مى‏گردد. پیداست مقصود از قبر، عالم برزخ است، نه این حفره تنگ و تاریک گورستان. مانند این حدیث در امالى صدوق نیزهست.
حیات قبر یعنى چه؟

برخى از محدثان عالى مقام که رنج مطالعه و زحمت تحقیق را درباره معاد به خود هموار نساخته‏اند، کلمه قبر را به همین حفره خاکى تفسیر کرده‏اند! ولى دیده‏اند وقتى آدمى مى‏میرد، جسمش به جماد بى‏جان مبدل شده و سؤال و عذاب نیز از جماد، معقول و مقبول نیست. چگونه بدن بى‏روح انسان مى‏تواند مورد خطاب و عتاب فرشتگان واقع گردد؟! پس باید گفت روح در قبر به کالبد مرده برگشته و پس از گفتگو با مرزبانان برزخ، دوباره از بدن خارج مى‏شود!
ولى این مسأله نه ضرورت دارد و نه، از وحى به ما رسیده است. مضافاً بر این‏که اگر کالبد طعمه حریق گشته و به صورت خاکستر درآید و به دست امواج خروشان دریا و تندبادها سپرده شود، روانش به کدام بدن بر مى‏گردد؟! و آیا بافقدان بدن، سؤال و عذابى هست؟! پس بهتر است که مسلمانان مانند برخى از بودایى‏ها وصیت کنند که جسمشان را بسوزانند تا از حوادث شب اول قبر نجات یابند! عجیب‏تر آن است که گروهى از متکلمان براى اثبات این نظریه از قرآن دلیل آورده‏اند. ما آیه مطرح شده را آورده و مورد بررسى قرار مى‏دهیم؛
رَبَّنا اَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَاَحیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ
پروردگارا! دوبار ما را میرانیدى و دوبار زنده کردى؛ پس به گناهمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى رهایى (از دوزخ) هست؟
این گروه از متکلمان مى‏گویند: مرگِ نخستین، همان مرگ طبیعى است؛ ولى مرگ دوم، پس از حیات قبر صورت مى‏گیرد. روح براى سؤال و جواب بار دیگر در قبر به کالبد برمى‏گردد و پس از بازپرسى دوباره بیرون مى‏رود! و دیگر تا قیامت به بدن مادى بر نمى‏گردد؛ و آیه در مقام بیان زنده شدن مردگان در قیامت نمى‏باشد.
نقدى بر این برداشت

برداشت فوق صحیح نیست، زیرا به قرینه آیات پیشین و پسین، این آیه در صدد بازگو کردن سخنان آن دسته از کافران و منکرانى است که در آخرت در آستانه عذاب واقع شده و به عجز و لابه مى‏پردازند. به موجب آیات پیشین به آنان گفته مى‏شود: آیا دشمنى با خدا خطرناک‏تر از عداوتى که با خود داشتید، نمى‏باشد؟! مخالفت با دعوت پیامبران و راه عناد و کفر را در پیش گرفتن، در واقع با سرنوشت و سعادت خویش مبارزه کردن است! اکنون که در مرگ و حیات مکرر و فهمیدن واقعیت معاد، بدبینى و تردید آنها برطرف گردیده، با التماس و پوزش مى‏گویند:
بار الها! دوبار ما را میراندى و زنده کردى؛ اینک به گناهانمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى نجات از عذاب وجود دارد؟!
آنها گمان دارند اعتراف به گناه در روز قیامت مى‏تواند نجاتبخش باشد، و نخوت و لجاجتى را که در دنیا نسبت به خدا و روز جزا داشتند، جبران کند، غافل از این‏که ندامت در قیامت ثمرى ندارد! هر ملحدى پس از دوبار مردن و زنده شدن، شک و الحادش برطرف خواهد شد و زمینه‏اى براى انکار و لجاجتش باقى نخواهد ماند. در آن روز هیچ عذرى پذیرفته نیست و اشک و آه ثمرى ندارد! بدون شک مرگ اول، همان موت معمولى است، که پس از تولد صورت مى‏گیرد و انسان را به عالم برزخ منتقل مى‏سازد. مرگ دوم پس از استقرار در وضعیت برزخى تحقق پیدا مى‏کند. به دنبال هر یک از این دو، حیاتى است که مى‏تواند براى منکران زندگى بازپسین روشن کننده باشد؛ یکى حیات برزخى است و دیگرى زنده شدن در قیامت و بازگشت روح به قالب جسمانى؛ که پس از آن مرگ و حیاتى وجود ندارد؛ بنابراین، موت و حیاتى که شک و تردید را برطرف مى‏سازد و ایمان و یقین مى‏آفریند؛ زندگى برزخى و حیات اخروى است، نه حیات طبیعى دنیوى و موت پیش از ولادت. اصولاً همه عنادها، انکارها و ستیزها با مسائل مبدأ و معاد، در زندگى دنیوى است. مضافاً بر این‏که «اَماتَهُ» با «موت» در زبان عربى از نظر مفهوم باهم متفاوت است. «اماته» در مواردى به‏کار برده مى‏شود که پیش از مرگ، حیاتى در کار باشد، که با زوال و فناى آن، «اماته» محقق شود، ولى «موت» به موجود زنده‏اى که پیش از ولادت به صورت جماد بى‏جان بوده، نیز گفته مى‏شود. قرآن درباره انسان‏ها مى‏گوید: «وَ کُنتُمْ اَمْواتاً فَاَحیاکُمْ شما انسان‏ها پیش‏ازپیدایش مرده بودید، ما شما را زنده ساختیم.» آن گاه مى‏فرماید: «ثُمَّ یُمیتُکم؛ سپس‏شما را مى‏میراند.» که «اماته» پس از «احیا» به کار برده شده است. ناگفته پیداست اگر زندگى برزخى نباشد، «اماته» دوم مفهوم درستى ندارد. این تفسیر منطقى و طبیعى آیه مورد بحث است. اگر احتمالات دیگر پیش کشیده شود، تفسیرهاى گوناگون و متضادى قابل طرح است و با وجود احتمالات مختلف تفسیرى که مانند آنها باشد، نمى‏تواند ادعاى مورد نظر را ثابت کند
گاه طرفداران حیات قبر - به مفهوم عامیانه، نه عالمانه - در چگونگى آن اختلاف دارند؛ آیا حیاتى که در قبر وجود دارد، ازگونه زندگى مادى است، یا از سنخ زندگى برزخى؟ و یا یک حیات بسیار ناقص است، که نه از جنس زندگى دنیوى و نه از نوع حیات برزخى است، و یک احساس ضعیف و خیالى است؛ زیرا بعضى از متکلمان معتقدند: روح پس از جدایى از جسم، قوه خیال را - که کارش ساختن و حفظ صورت‏هاى حسى است - به همراه خود مى‏برد؛ و به همین دلیل است که مى‏تواند صورت خیالى و حسى کالبد خویش را، در قالب جسم مثالى ترسیم کرده و به مدد نیروى تخیل، شکل مادى خود را مشاهده کند و بدنش را در حال جان کندن و دفن و کفن و حتى در زیر خاک ببیند، و از عفونت و دگرگونى‏هاى رقت‏بارى که بر آن مى‏گذرد، اطلاع پیدا کند و رنج ببرد.
از سوى دیگر آیه «لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ اِلّا الْمَوتَةَ الاُولى مرگ نخستین را - که در دنیا چشیده‏اند - فقط قابل لمس و چشیدن مى‏داند و صراحتاً حیات و موت را در قبر نفى مى‏کند. گذشته از این از آیاتى که در صدد بیان تعداد مرگ و حیاتند، به خوبى روشن مى‏شود حیات و مرگى در این قبر ظاهرى وجود ندارد.
کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّهِ وکُنتُمْ اَمواتاً فَاَحیاکُم ثُمّ یُمیتُکُم ثُمّ یُحییکُمْ ثُمّ اِلَیْهِ تُرجَعونَ؛
چگونه به خدا کفر مى‏ورزید، در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید، و او زنده‏تان کرد، سپس شما را مى‏میراند؛ و بعد از آن زنده مى‏کند، و عاقبت بازگشت همه شما به‏سوى اوست.
از ترتیب و بیان این‏گونه آیات به خوبى مشهود است حیات دوباره، پس از مرگ و عالم برزخ فقط در قیامت تحقق پیدا مى‏کند و به همین دلایل محدث کبیر علامه مجلسى در ذیل آیه «رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ...» پس از بیان آراى گوناگون در مورد حیات قبر، سرانجام مى‏نویسد:
بنابراین باید گفت: «حیات قبر» یک زندگى ناقص و برزخى است که از علایم حیات، جز احساس لذت و رنج چیز دیگرى ندارد، تا آن جا که بعضى از گروه‏هاى اسلامى درباره بازگشت روح به کالبد در قبر، نظرى نداده و سکوت کرده‏اند و به حیات قبر به عنوان یک عقیده مذهبى توجه نکرده‏اند؛ علامه در شرح مقاصد مى‏گوید: اهل حق در این مسأله که خداوند متعال در قبر، یک نوع حیات به میت باز مى‏گرداند - به مقدارى که لذت و رنج را دریابد - اتفاق نظر دارند، ولى در این‏که روح به کالبد مرده در قبر برگردد، سکوت کرده‏اند
از بیان این محدّث عالى مقام چنین بر مى‏آید که حیات قبر جز یک نوع احساس درد و رنج، چیز دیگرى نیست، و آن هم در برزخ صورت مى‏گیرد؛ و بازگشت مجدد روح به کالبد در قبر، نه مقبول است و نه معقول. فقدان دلیل عقلى و نقلى باعث سکوت علماى اسلام شده است، و از ترس عوام، صراحتاً آن را نفى و ردّ نکرده‏اند و تعبیراتى که به عنوان سؤال و عذاب‏قبر در روایات آمده، مربوط به وضعیت برزخى انسان است، چون ارواح علاقه شدیدى به کالبد مادى خود دارند، و فوراً بدن را ترک نمى‏کنند، تا به زندگى برزخى توجه کنند. ازطرفى، زندگى برزخى هر انسان به مفهوم واقعى پس از دفن بدن آغاز مى‏شود؛ و بالأخره باید گفت: براى تجسم و تفهیم این حقیقت، کلمه قبر ضرورت پیدا کرده است، در حالى که با قطع ارتباط روح از بدن، حیات برزخى شروع مى‏شود؛ خواه بدن دفن شده باشد، یا قبرى براى کالبد نباشد. به فرض این‏که بدن مرده خاکستر شده و برباد رود، باز هم شب اول قبر دارد.
پاسخ فلسفى حیات قبر

یکى از فقها و فیلسوفان فقید که مدعى بود شش ماه درباره حیات قبر به مطالعه و بررسى پرداخته است، سرانجام معماى تجدید حیات بدن در قبر را، این‏گونه حل و فصل کرد: وقتى انسان مى‏میرد و روح از بدن مفارقت مى‏کند، سه چیز را به همراه خود مى‏برد: قوه عاقله، نیروى خیال و عمل؛ ائمه اطهار(ع) در هنگام تقیه به‏گونه رمزى فرموده‏اند: روح تا نصف بدن و یا تا سرزانو، در قبر بر مى‏گردد؛ مقصود این است که در شب اول قبر ارتباط ضعیفى میان روح و بدن برقرار مى‏گردد. روح انسان که همراه با قوه خیال است، گمان مى‏کند در قبر در کنار بدن مادى خوابیده است، و وقتى روان با قدرت تخیل، خود را به بدن نزدیک مى‏کند، حیات ضعیفى در کالبد مادى تولید شده و حرکت و جنبشى نامحسوس در آن ایجاد مى‏شود؛ در این هنگام «بشیر و نذیر» براى مؤمنان و «نکیر و منکر» براى ستمگران و کفار، حاضر مى‏شوند.
این دو فرشته - که تجسم عقل نظرى و عملى انسان هستند به او مژده رحمت یانوید عذاب ابدى را مى‏دهند، ولى باید دانست آدمى از راه دهان و زبان با فرشتگان صحبت نمى‏کند، تا بتوان صداى آنها را شنید و یا ضبط کرد، زیرا در واقع سه نوع نطق و بیان داریم؛ یک نوع نطق و بیان صامت و بى‏صدا، که موجودات بدون صدا با انسان حرف مى‏زنند و پیام‏مى‏رسانند؛ مثلاً جهان خلقت، به زبان علم و فلسفه مى‏گوید: من آفریننداى عاقل و توانا دارم؛ یا هر معلولى با زبان بى‏زبانى از وجود علت خود سخن‏مى‏گوید، و یا کاخ‏هاى ویران شده پادشاهان، اهرام مصر، زاغه‏نشینان، ساکنان گورستان‏ها، همه پیام دارند و با بشریت گفتار بسیار و مبادلات بى‏شمارى انجام‏مى‏دهند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   52 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مرگ تا رستاخیز

دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید

اختصاصی از فی موو دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید


دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید

دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید از جورج گاموف  ترجمه احمد آرام 

در این مجموعه ضمن کاوش در جهان هستی و اسرار فضا، خوانندگان نوجوان با شگفتی‌های فضا و گستره علم نجوم آشنا می‌شوند. عکس‌های حیرت‌آور فضا که به وسیله تلسکوپ‌های فضایی گرفته شده، آزمایش‌های ساده برای مشاهده اجرام آسمانی، دیاگرام‌ هایی که به فهم مطالب کمک می‌کند و داشتن نمایه و واژه‌نامه از ویژگی‌های بارز کتاب به شمار می‌رود. به زعم نگارنده، خورشید یکی از اجرام آسمانی شناخته ‌شده است که به زمین گرما و روشنایی می‌بخشد و بدون آن حیات بر روی کره زمین امکان‌پذیر نخواهد بود، اما در آینده عمر خورشید مانند بقیه ستارگان، به پایان خواهد رسید. زمین و خورشید، خورشیدگرفتگی، مرگ خورشید، نقشه سطح کره ماه، و جدول زمانی گرفت‌ها از جمله مطالب این جلد است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود کتاب پیدایش و مرگ خورشید

دانلود مقاله مقایسه‌ی خواب و مرگ از نظر قرآن کریم

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله مقایسه‌ی خواب و مرگ از نظر قرآن کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

چکیده :
در این تحقیق به بررسی خواب و مرگ و مقایسه‌ی آن دو پرداخته شده است.
خواب : حالتی است که در اثر از کار افتادن موقتی بعضی از مراکز عصبی و دفاعی در بدن پدید می‌آید و در این هنگام تنها یک قسمت از مراکز دفاعی از فعالیت باز می‌ماند و بقیه‌ی قسمت‌های دفاعی و سایر دستگاه‌های بدن به کار مشغولند ولی حواس پنجگانه از کار می‌افتد و تنها قوه‌ای که در هنگام خواب از کار نمی‌افتد قوه‌ی تخیل است.
مرگ : خواب شدید و بزرگ در هر دو مرحله‌ی روح و نفس است که انسان از نشئه‌ای به نشئه‌ی دیگر انتقال می‌یابد با این تفاوت که در حین خواب انسان غالباً توجه ندارد و هنگامی که بیدار می‌شود نمی‌داند که حقیقتاً از سفری بازگشته است برخلاف حالت مرگ .
مقایسه‌ی خواب و مرگ : درخواب قبض روح به صورت کامل انجام نمی‌گیرد ولی در مرگ قبض روح کامل صورت می‌گیرد و تعلق روح نسبت به بدن بطور کامل از بین می‌رود.
هدف از انجام این تحقیق : 1- ایجاد تحول در دیدگاه انسان نسبت به زندگی در این جهان و جهان آخرت
و بی ارزش دانستن جهان فانی صورت پذیرفته است.
روش تحقیق به صورت کتابخانه‌ای انجام شده است.
با توجه به بررسی‌هایی که در این زمینه به عمل آمده از دیدگاه علمای اسلام و همچنین بررسی آیاتی که در این زمینه‌ها (خواب و مرگش) آمده است و نظریات دانشمندان می‌توان این نتیجه را گرفت که انسان با تمام تلاشهایی که نموده است باز هم نتوانسته به اسرار پیچیده‌ی این دو آیت خداوندی دست پیدا کند ولی با این وجود می‌توان این نتیجه را گرفت که خواب و مرگ هر دو از جنس واحدی است که در خواب قبض روح کامل صورت نمی‌گیرد ولی در حالت مرگ قبض روح کامل صورت می‌گیرد و در هنگام خواب کسانی که اجلشان نرسیده باشد خداوند آنها را قبض روح نمی‌کند تا زمانی که مدت مقرر آنها فرا رسد و این تحقیق و بررسی در این مورد باعث می‌شود به انسان این دانش را بدهد که همیشه جاودان نخواهد ماند و جاودانه‌ی مطلق خداست و اینکه انسان غافل باید از این دو آیتی که خداوند برای او آفریده است استفاده کند و در راه باطل گام ننهد و بداند که زندگی دنیوی فانی است. و باید برای رضای خداوند قادر همیشه تلاش نماید و برای جامعه فردی مفید واقع گردد.

 


فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول : طرح تحقیق
مقدمه 8
بیان مسئله 8
ضرورت تحقیق 9
اهداف تحقیق 9
تعاریف واژه‌ها 10
فصل دوم : گستره‌ی نظری و پیشینه پژوهش
خواب چیست 14
مکانیسم خواب از نظر فروید 14
نظریات برخی روانشناسان درباره‌ی خواب و رؤیا 15
رؤیا و انواع آن 15
رؤیاهای ذکر شده در قرآن 18
خواب و رؤیا از منظر آیات قرآن 19
وجه تمایز خواب و بیداری 20
خوابهای الهام دهنده 22
خواب از دیدگاه دین اسلام 22
جدایی روح از بدن در هنگام خواب 23
تفاوت نفس از نظر قرآن و فلاسفه 24
تفاوت خواب و مرگ 24
وجوه اشتراک و اختلاف خواب و مرگ در قرآن 26
ماهیت مرگ در نگرش قرآنی 31
واکنش انسان‌ها در برابر مرگ 33
مرگ از دیدگاه اولیای خدا 35
ارتباط خواب با نفس، روح و مرگ 39
پیشینه‌ی عملی تحقیق در ایران 40
فصل سوم : روش اجرای تحقیق
ابزار تحقیق 43
روش جمع آوری داده‌ها 43
نوع تحقیق 43
فصل چهارم : تجزیه و تحلیل اطلاعات
معانی موت و اجل در قرآن مجید 45
آیات در رابطه بالفظ توفی 45
آیاتی که در زمینه خواب آمده است 46
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری 48
پیشنهادها 48
فهرست منابع و مآخذ 49

 

 

 

فصل اول
طرح تحقیق

(1-1) مقدمه :
به نام او که هستی و کائنات را آفرید. به نام او که با نشانه‌هایی انسانهای غافل را از خواب غفلت بیدار می‌دارد. خواب و مرگ آیت خداوندی است که همواره مورد توجه دانشمندان و بشر بوده است. وقتی به حدیثی که در این رابطه آمده است می‌نگریم «الناس ینام و اذا ماتوا انتبهوا (رسول) مردم در خوابند وقتی می‌میرند از خواب بیدار می‌شوند، نشان می‌دهد که انسانها در غفلت بسر می‌برند. مانند زمانی که مرگ یکی از عزیزان اتفاق می‌افتد ذره‌ای به خود می‌اندیشند ولی مدتی بعد به دنبال سرگرمیهای زندگی می‌روند و دوباره غرق در لذتهای دنیوی می‌شوند و خود را در دنیا جاودانه احساس می‌کنند. پس باید با غفلت مبارزه کرد تا دچار پشیمانی نشد.
(1-2) بیان مسئله :
خواب چیست؟ حالتی است که دراثر ازکار افتادن موقتی بعضی از مراکز عصبی و دفاعی در بدن پدید می‌آید و در این هنگام تنها یک قسمت از مراکز دفاعی از فعالیت باز می‌ماند و بقیه قسمتهای دفاعی و سایر دستگاه‌های بدن به کار مشغولند ولی حواس پنجگانه از کار می‌افتد و تنها قوه‌ای که درهنگام خواب از کار نمی‌افتد قوه‌ی تخیل است.
مرگ : خواب شدید و بزرگ، در هر دو مرحله روح و نفس که انسان از نشئه‌ای به نشئه‌ی دیگر انتقال می‌یابد با این تفاوت که در حین خواب انسان غالباً توجه ندارد و هنگامی که بیدار می‌شود نمی‌داند که حقیقتاً از سفری بازگشته است. بر خلاف حالت مرگ .
(1-3) مقایسه خواب و مرگ :
درخواب قبض روح به صورت کامل انجام نمی‌گیرد ولی در مرگ قبض روح کامل صورت می‌گیرد و تعلق روح نسبت به بدن بطور کامل از بین می‌رود.
ضرورت تحقیق:
آشنایی با مفهوم واقعی خواب و مرگ و ایجاد تحول در دیدگاه انسان نسبت به زندگی در این جهان و جهان آخرت و بی ارزش داشتن جهان فانی و اینکه انسان جاودان نیست پس باید در زندگی برای رضای خداوند قادر تلاش نماید و برای جامعه فردی مفید واقع گردد.
(1-4) اهداف تحقیق :
1- ایجاد تحول در دیدگاه انسان نسبت به زندگی در این جهان و جهان آخرت 2- بی ارزش دانستن جهان فانی
در این پژوهش محقق به دنبال آن است تا برای سوالات زیر پاسخ‌های مناسبی پیدا نماید.
1- ماهیت خواب چیست؟
2- مکانیسم خواب از نظر فروید چیست؟
3- نظریات برخی روانشناسان در مورد خواب رؤیا چیست؟
4- رؤیا چیست و انواع رؤیا کدام است؟
5- رؤیاهای ذکر شده در قرآن کدام است؟
6- خواب و رویا از منظر آیات قرآن چیست؟
7- وجه تمایز خواب و بیداری چیست؟
8- خواب‌های الهام دهنده چیست؟
9- خواب از دیدگاه دین اسلام چیست؟
10- چگونه هنگام خواب روح از بدن جدا می‌شود؟
11- تفاوت نفس از نظر قرآن و فلاسفه چیست؟
12- تفاوت خواب و مرگ چیست؟
13- وجوه اشتراک و اختلاف خواب و مرگ از نظر قرآن چیست؟
14- ماهیت مرگ در نگرش قرآنی چیست؟
15- واکنش انسانها در برابر مرگ چیست؟
16- مرگ از دیدگاه اولیای خدا چیست؟
17- ارتباط خواب با نفس و روح و مرگ چیست؟
(1-5) تعاریف واژه‌ها :
معنای لغوی خواب و مرگ :
خواب : حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید می‌آید و معانی مختلفی دارد: 1- یقظه 2- نوم 3- غفلت 4- پرز جامه 5- غفلت و مغافل که به منزله‌ی خواب است 6- گروه خفتگان
مرگ : فنا و نیستی، فوت. توفی : فلانی مرد، فلانی در گذشت
معنای اصطلاحی : نوم کلمه‌ای است عربی و در فارسی به معنای خواب می‌باشد و در اصطلاح «خواب» آن حالتی است که قسمتی از حواس انسان به واسطه عوامل طبیعی خاصی به هنگام آن رکود پیدا می‌کند. (شریعتمداری، 74، ص 54)
«لا تأخذه سنه و لا نوم» (بقره 225) منام نیز به معنی خواب است. «من آیاته منامکم باللیل و النهار» (روم 23) از جمله آیات خدا خواب شما در شب و روز است. «و هو الذی جعل لکم اللیل لباساً و النوم سباتاً» (فرقان 47)
زندگی امروز بشر، بدون خواب و تجدید قوا غیر ممکن است و خواب در موجودات زنده از قبیل انسان، حیوان، حشرات و نباتات عمومیت دارد. بیشتر گلها و برگها در روز روشن مقابل آفتاب بسته می‌شوند و صبح شکفته می‌شوند یعنی آنها پس از خواب و تجدید قوا زندگی را از سر گرفته‌اند. (قرشی، 86، صص 132 و 133) توفی از باب تفعل به معنی اخذ به طور کامل و تمام است «التوفی اخذ الشئ و علی ایتام» توفی و استیفاء هر دو به یک معنی‌اند. از اینجاست که به مرگ وفات گفته شده که انسان از طرف خدا بکلی اخذ شده و از بین می‌رود. (بندر ریگی، سال 60، ص 87)
«فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفهن الموت» (نساء 15) آنها را در خانه‌ها نگاه دارید تا مرگ آنها را بگیرد.
«و هو الذی یتوفا کم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار» (انعام 60) در این آیه خوابیدن به توفی اطلاق شده است زیرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته می‌شود و فهم و ادراک او مانند یک مرده از بین می‌رود یعنی خدا همان است که در شب می‌میراند و در خواب می‌برد و روز آنچه کرده‌اید می‌داند. (طیبیان، 63، ص 94)

 

 

 

فصل دوم
گستره ی نظری و پیشینه‌ی نظری تحقیق

(2-1) خواب چیست ؟
خواب یکی از لوازم معمولی زندگی است و حالتی است که در اثر از کار افتادن موقتی بعضی از مراکز عصبی و دفاعی در انسان پدید می‌آید و در موقع خواب حواس پنجگانه انسان از کار می‌افتد ولی سایر قسمت‌های بدن با صمیمیت و هماهنگی عجیبی همچنان به کار خود ادامه می‌دهند و خوابهایی که انسان می‌بیند با فعالیتهای سایر قسمتهای مغز و بدن بی ارتباط نیست.
خواب در تجدید نشاط سلول‌ها و تغییر قسمت‌های فرسوده‌ی بدن، پر کردن جای قوای از دست رفته و آماده کردن بدن برای فعالیت‌های جدید حیاتی را موجب می‌شود حتی دستگاه‌های شبانه روزی بدن که کار دائمی دارند هنگام خواب کمی استراحت می‌کنند زیرا کار و حرکت آنها بطور محسوسی سبکتر می‌شود و لذا خواب صحیح و بموقع را رمز سلامت و طول عمر می‌شمارند. (مکارم شیرازی، 81، ص 87)
(2-2) مکانیسم خواب از نظر فروید :
رؤیا نیز مانند خیالبافی وسیله‌ای برای نجات از کشاکش درونی است با این تفاوت که خیالبافی در بیداری و رؤیا در خواب صورت می‌گیرد. در حالت خواب همه‌ی اعضای ما برای رفع خستگی و تجدید نیرو از فعالیت خود می‌کاهد و رؤیا مانند بازیگری ماهر با صحنه آرایی و بازیهای متنوع امیال سرکش را از آشوب باز می‌دارد پس می‌توان گفت: که رویا حافظ خواب است نه مانع آن (معنوی و فدایی، 67 صص 19 و 20)
(2-3) نظریات برخی روانشناسان درباره خواب و رویا :
پروفسور یا برز روانشناس انگلیسی می‌گوید: ما باید خواب را همچون مرحله‌ی مخصوص از شخصیت خود به شمار ‌آوریم که با مرحله‌ی بیداری هم آهنگ بوده و برای خود استعدادهای مخصوص دارد. خواب از نظر زیست شناسی، رهایی یک غریزه آن هم غریزه‌ای است که ما برای آن نمی‌خوابیم که مسموم هستیم بلکه بدان جهت می‌خوابیم که مسموم نگردیم.
هانری برکسون می‌گوید: رؤیا حیات نفسانی است که کمتر تمرکز دارد. آن را می‌توانیم یک گفتگوی من بیدار و من خواب بپنداریم. زندگانی در حال بیداری یک زندگانی کار است حتی مواقعی که کاری برای انجام دادن نداریم. (علیخواه، 72، صص 68-69)
(2-4) رؤیا و انواع آن :
رویا در اصطلاح روانشناسی خواب، تجربة تصاویر، صداها، افکار، عواطف و احساساتی است که در عالم واقع وجود ندارد. رویا در حالت خواب با حرکات سریع جسم پدید می‌آید.
رویاها یک محتوای ظاهری دارند که از رویدادهای روز قبل یا زندگی شخصی مایه می‌گیرد و خود معنی و مفهوم مهمی را دربرندارد. هر رویا یک محتوای نهفته نیز دارد که با وادار کردن شخص به تداعی آزاد رویا، درباره محتوای ظاهری به دست می‌آید.
فرآیندهای متعددی که در رویا اتفاق می‌افتد در مجموع پرداخت رویا نام دارند. فرآیند تراکم حالتی است که در آن، قسمت‌هایی از بدن و شخصیت افراد مختلف در یک شخص ادغام شده و وارد رویا می‌شوند. جابه‌جایی رویا فرآیند دیگری است که در آن اتفاقات با یکدیگر جایگزین می شوند. در رؤیا یا افکار در قالب تصاویر و نمادها و به طور زنده ظاهر می شوند. زیگموند فروید بیش از دویست نماد خواب را که از نظر او در تمام عالم معنای یکسان دارند معرفی کرد. در هنگام بیدار شدن ممکن است رؤیاها یادآری شوند و یا دوباره دست کاری شوند که به آن پرداخت ثانوی رؤیا گفته می شود. برای تحلیل رؤیاها باید رؤیاها را پس از بیدار شدن ثبت کرد تا مورد پرداخت ثانوی یا فراموشی قرار نگیرند. (www.fa.wikipedia.org)
انواع رؤیا :
رؤیای صادق : در اینگونه رؤیاها مستقیماً یا پس از تأویل و با استفاده از رموز می‌توان، مطلبی را کشف نمود. در روایات این رویاها به عنوان نتیجه‌ی ملاقات روح با ملائک معرفی شده‌اند. درروایتی پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «رؤیایی را که انسان با حالت طهارت، در خواب می‌بیند رؤیای صادقه و در غیر این صورت رؤیای غیر صادقه می‌باشد» (www.tasnim.ir)
رؤیای کاذب : به این گونه رؤیاها که به خاطر پرخوری، پرخوابی و بیماری می‌باشند نام اضغاث و احلام داده شده و نیز به همه‌ی رویاهای مبهم و مهمل و آنچه خالی از پیام و محتوای روشن باشد، اطلاق می‌شود. (رضوان طالب، 79، صص 66 و 67)
در بین صاحب نظران، برخی مطلقاً به رویا به چشم حقارت و پوچی می‌نگرند و برخی، رویایی را حاوی پیام می‌دانند که از تحولات روانی، جسمی و خارجی گزارشاتی ارائه کند. اما دین مبین اسلام، راه اعتدال را پیش گرفته و بر اساس جهان بینی الهی و شناخت صحیح و همه جانبه از جهان و انسان، دسته‌ای از رویاها را دارای حجیت و اعتبار و دسته‌ای دیگر را کاذب و فاقد ارزش و اعتبار می‌داند.
امام صادق (ع) خطاب به یکی ازشاگردانش در این باره می‌فرماید: ای مفضل! در ارتباط با رؤیاها فکر کن و ببین خداوند متعال چه تدبیر زیبایی را در مورد آنها اعمال نموده است و چگونه رؤیاهای صادق و کاذب را با هم درآمیخته است. زیرا اگر همه‌ی رویاها صادق بود، همه‌ی مردم پیامبر بودند و اگر همه کاذب بود نفعی در آن نبود و یک امر اضافی و بی معنی به حساب می‌آمد، اما برخی از آنها صادق هستند تا مردم به آن منتفع گردند و از هدایت‌ها و هشدارهای آن بهره مند شوند و در بسیاری از موارد کاذب هستند تا مردم به آن زیاد اعتماد نکنند. (منتظری، 83، صص 126 و 127)

 

(2-5) رؤیاهای ذکر شده در قرآن
قرآن در سوره‌های مختلفی از رؤیاهایی نام برده که حقیقت آنها به وقوع پیوسته است. از جمله: رؤیای پیامبر اکرم (ص)، که تعبیر به فتح مکه شد. (فتح 26)
رؤیای پیامبر اکرم (ص)، درباره‌ی بنی امیه و آینده حکومت اسلامی (اسراء 60)
رؤیای پیامبر اکرم (ص) درباره ی عدد اندک مشرکان در جنگ بدر که تعبیر به شکست مشرکان شد. (انفال 43)
رؤیای حضرت ابراهیم (ع)، در مورد ذبح فرزندش اسماعیل (صافات 102 و 103)
رؤیای حضرت یوسف (ع) درباره‌ی سجده یازده ستاره و ماه و خورشید، که تعبیر به قدرت رسیدن او و تواضع پدر و برادران و مادر به او گردید. (یوسف 4)
رؤیای پادشاه مصر درباره‌ی خوردن گاو لاغر، گاو چاق را، که تعبیر به قحطی شد (یوسف 43 و 49)
رؤیای دو یار زندانی حضرت یوسف (ع)، که بعداً یکی از آنها آزاد و ساقی پادشاه و دیگری به دار آویخته شد. (یوسف 36 و 41)
رویای مادر حضرت موسی (ع) که نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب انداخت.
از مجموع آیات به خوبی استفاده می‌شود که بعضی از رویاها ممکن است منبعی برای درک بعضی از حقایق و پرده برداری از بعضی حوادث گردد.
(2-6 ) خواب و رؤیا از منظر آیات قرآن :
خواب قبل از اینکه یک پدیده جسمانی باشد، یک پدیده روحانی است. قرآن خواب را یک نوع «قبض روح» و جدایی روح از جسم می‌داند، اما نه جدایی کامل و خداوند این مطلب را در سوره‌ی مبارکه‌ی زمر بیان فرموده است.
«الله یتوفی الا نفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (زمر 42)
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند و ارواحی را که نمرده‌اند، نیز به هنگام خواب می‌گیرد. سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگر را باز می‌گرداند تا سرآمد معینی»
بنابراین آیه، خواب برادر مرگ است و شکل ضعیفی از آن، چرا که رابطه روح با جسم به هنگام خواب به حداقل می‌رسد و بسیاری از پیوندهای این دو قطع می‌شود.
امام باقر (ع) در این رابطه می‌فرماید : «هر کس می‌خوابد، نفس او به آسمان صعود می‌کند و روح در بدنش می‌ماند. هر گاه خداوند فرمان قبض روح آدمی را صادر کند، «روح» دعوت نفس را اجابت می کند و به سوی او پرواز می‌نماید تا هنگامی که خداوند اجازه بازگشت روح را بدهد. «نفس» (به معنی روح انسانی) دعوت «روح» را اجابت می‌کند و به تن باز می‌گردد و این است معنی سخن خداوند سبحان که می‌فرماید: «الله یتوفی الانفس» «و من آیاته منامکم باللیل و النهار» (روم 23) «و از نشانه‌های خداوند، خواب شما در شب و روز است.» (www.tasnim.ir)
2-7 وجه تمایز خواب و بیداری :
«الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمی» خداوند نفس‌ها را به هنگام مرگ آنها و نیز آن را که نمرده است در خوابش، می‌گیرد، سپس آن را که مرگش رارقم زده است، نگاه می‌دارد و دیگری را تا زمانی معین گسیل می‌دارد (زمر 42) در این آیه مردن و خوابیدن توفی و قبض نفس تلقی شده است. آیه سه حالت برای آدمی در نظر گرفته است: الف – حالت بیداری: انسان دارای نفس است. ب – حالت خواب : انسان فاقد نفس است. ج – حالت مرگ : انسان فاقد نفس است. به نظرفلاسفه انسان در حالت خواب و بیداری دارای نفس (روح) است و فقط در حالت مرگ، روح از بدن جدا می‌شود. اگر نفس قرآن با نفس فلاسفه یکی بود، آدمی در حالت خواب هم باید دارای نفس باشد پس نفس قرآن با نفس فلاسفه متفاوت است. معنای آیه در گرو پاسخ به این پرسش است: چه چیزی در حالت بیداری وجود دارد، اما در حالت خواب و مرگ، جسم فاقد آن است؟ در حالت بیداری آدمی خود آگاهی و دگر آگاهی دارد، یعنی از وجود غیر، آگاه است. اما در حالت خواب فاقد آگاهی است. برخی بر این باورند که آدمی در حالت خواب حتی فاقد خود آگاهی است. به طور مسلم وجه تمایز خواب از بیداری این است که آدمی در حالت خواب از وجود غیر از خودش خبر ندارد. ولی در حالت بیداری امکان ندارد که از وجود غیر مطلع نباشد. دیگر آگاهی فقط در حالت بیداری وجود دارد، به محض اینکه فرد به خواب می‌رود، دیگر آگاهی از بین می‌رود. در حالت مرگ هم دیگر آگاهی از بین می‌رود. بنابراین نفس درآیه یاد شده به معنای دیگر آگاهی است. تمام صوری که آدمی در حالت خواب می‌بیند، از آن خود شخص است. تخیلات حالت بیداری هم، به خود شخص تعلق دارد. در حالت بیداری وقتی در تخیل به پارک یا کنار دریا می‌روید، این تخیلات از آن شماست. این دیگر آگاهی نیست. دیگر آگاهی یعنی وجود مستقل از شما. نفس فلاسفه، موجود مجردی است که کارکردهای بسیاری (ادراک کلیات، تدبیر بدن، اراده، حس و حرکت، علم و ...) دارد. دیگر آگاهی یکی از انواع علم است. از نظر فلاسفه انسان در حالت خواب فاقد دیگر آگاهی می‌شود، نه فاقد «نفس» . از این رو وقتی قرآن می‌گوید در حالت خواب نفس را از او می‌گیریم، منظور روح نمی‌باشد، بلکه منظور دیگر آگاهی است. (علامه طباطبایی، 63، ص 90)
(2-8) خوابهای الهام دهنده :
می‌گویند گوته فیلسوف و شاعر معروف، مسائل عدیده علمی را به هنگام رؤیا حل می‌کرد و اشعار زیبایی می سروده است. بزرگترین نویسندگان و ریاضی دانان، موسیقی دانان و دانشمندان مختلف نیز اغلب اعتراف داشته و دارند که آثار و شاهکارهایشان را به دنبال الهام رؤیا بوجود آورده‌اند و رؤیا نقش بزرگی در ظهور نبوغ دارد و مرهون ضمیر ناخودآگاه است.
(2-9) خواب از دیدگاه دین اسلام :
راغب اصفهانی در کتاب مفردات می‌گوید: خواب و نوم سست شدن اعصاب دماغ است آنهم بوسیله‌ی رطوبات بخاری که به سوی او صفت عمر می‌شود و نیز می‌گوید نوم و خواب عبارت از میرانیدن خداوند است نفس را، آنهم بدون مرگ و نیز گوید نوم مرگی است خفیف و موت و مرگ خوابی است بسیار ثقیل و سنگین و به هر حال هر دو یعنی خواب و مرگ نعمتی است که یکی از آن دو، نعمت دنیایی و دیگری نعمت عقبایی است. همانطور که در قرآن آمده است: «هو الذی جعل لکم اللیل لباساً و النوم سباتاً و جعل النهار نشورا» (فرقان 47) یعنی اوست خدایی که تاریکی و ظلمت شب را برای شما لباس و پوششی گردانید تا سر در سیاهی جامه‌ی شب به استراحت بپردازید و خواب را مایه‌ی آرامش و ثبات شما قرار داد و روز را برای جنبش و کار مقرر داشت.
(2-10) جدایی روح از بدن در هنگام خواب :
از دیدگاه قرآن حقیقت انسان به روح اوست. اگر روح نباشد، انسان به جسم بی حرکت و مرده تبدیل می‌شود، همان گونه که هنگام مرگ روح از بدن جدا می‌شود، در موقع خواب هم روح از بدن جدا می‌شود، با این تفاوت که در موقع مرگ ارتباطش به طور کامل قطع می‌شود و به بدن برنمی‌گردد، اما در موقع خواب ارتباطش کاملاً قطع نشده بلکه کم می‌شود و دستگاه درک و شعور از کار می‌افتد و چون ارتباطش به طور کامل قطع نشده به همین خاطر قسمتی از فعالیت‌هایی که برای ادامه حیات بدن ضرورت دارد، مانند: ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و ... ادامه می‌یابد و چون روح انسان در هنگام خواب از بدن جدا می‌شود (شبیه حالت مرگ) و با حواس ظاهری ارتباط ندارد، حقایق بیشتری را درباره آینده و یا امور پنهانی درک می‌کند و این امر، اساس رویاهای صادقه را تشکیل می‌دهد. اما چگونگی جدا شدن روح از بدن هنگام خواب برای ما قابل درک نیست.

 

 

 

(2-11) تفاوت نفس از نظر قرآن و فلاسفه :
«کل نفس ذائقه الموت» همه نفوس مردنی هستند (انبیاء 35) از نظر فلاسفه، مرگ، مرگ جسم است، نه مرگ نفس (روح) بنابراین نفسی که می‌میرد (نفس قرآنی) نفس فلاسفه نیست. بنابراین، قلب و نفس قرآنی را نفس (روح) فلاسفه تلقی کردن، بلادلیل است. (بهشتی، 79، ص 198)
(2-12) تفاوت خواب و مرگ
الف) مردن مثل خواب است.
ب) همان طور که انسان در خواب متوجه چیزهایى است، در مرگ و پس از مرگ نیز متوجه چیزهاى بیشترى مى شود.
در مورد قسمت اول، این توضیح لازم است که مرگ و خواب، شباهت بسیارى به هم دارند، ولى یک تفاوت عمده و اساسى میانشان هست که آنها را از هم متمایز مى سازد و آن این که خداوند هم در مرگ و هم در خواب روح انسان را قبض مى کند، امّا در مرگ دیگر روح به بدن باز نمى گردد و دستگاه مغز آدمى تعطیل مى شود، ولى در خواب، فقط بخشى از دستگاه مغز تعطیل مى شود و روح دوباره به بدن باز گردانده مى شود: ) اللَّهُ یَتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِى قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى (خداوند ارواح را به هنگام مرگ به تمامى باز مى ستاند و ارواحى را که نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد; سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده، نگه مى دارد و ارواح دیگرى را ]که باید زنده بمانند [تا سرآمد ]وقت [معیّنى باز مى گرداند. (زمر 42)
به این ترتیب، روشن مى شود که خواب برادر مرگ و شکل ضعیفى از آن است. از امام جواد(علیه السلام) سؤال شد مرگ چیست؟ فرمود: مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى آید، جز این که مدّتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى شود تا روز قیامت.
در مورد قسمت دوم سؤال، باید چنین توضیح داد: چنان که انسان در خواب چیزهایى را متوجه مى شود، پس از مرگ نیز در مقیاس وسیع تر مسائل رامى فهمد. وقتى انسان مى میرد، پرده از مقابل چشمان او کنار مى رود و عالمی فراتر از عالم دنیا را مشاهده مى کند. در آن عالَم، محدودیت هاى این عالم وجود ندارد و زمان و مکان در آن جا مطرح نیست. زندگى آخرتى در مقایسه بازندگى دنیایى، بسیار عمیق تر و پر دامنه تر است; قرآن کریم در این موردمى فرماید:)وجاءَت سَکرَهُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِکَ ما کُنتَ مِنهُ تَحید * ونُفِخَ فِى الصّورِذلِکَ یَومُ الوَعید * وجاءَت کُلُّ نَفس مَعَها سائِقٌ وشَهید * لَقَد کُنتَ فى غَفلَه مِن هـذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطَـاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید) و سرانجام سکرات ]و بى خودى درآستانه [مرگ، حقیقت را ]پیش چشم او [مى آورد ]و به انسان گفته مى شود [این همان چیزىاست که تو از آن مى گریختى و در صور دمیده مى شود; آن روز، روز تحقق وعده وحشتناک است. هر انسانى وارد محشر مى گردد در حالى که همراه او حرکت دهنده و گواهى است. ]به او خطاب مى شود[ تو از این صحنه ]و دادگاه بزرگ [غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملا تیزبین است.

 


با توجّه به این که روحِ انسان در زمان و مکان محصور نیست و مى تواند به آینده برود، آیا روح انسانى که در خواب است مى تواند به روز قیامت برود؟
روح انسان مى تواند در خواب اخبار قیامت و آینده دور را به دست آورد و ازآن جا خبر بگیرد. از برخى آیات قرآن استفاده مى شود که پاره اى از خوابها انعکاسى از آینده دور یا نزدیک است. آیات 36 تا 43 سوره یوسف، رؤیاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که در سوره فتح آیه 27 آمده و خواب حضرت ابراهیم(علیه السلام) که در سوره صافات آیه 102 آمده، از جمله این آیات است. از این آیه ها استفاده مى شود که دستگاه گیرنده حساس روح آدمى، از طریق ارتباط مرموزى، مى تواند از حوادث آینده خبر آورد. خواب در اسلام حرکت روح به سوى عالم ارواح شمرده شده است.روح انسان در عالم خواب، قالب مثالى (برزخى) به خود مى گیرد و به پروازدر مى آید و عوالمى را سیر مى کند که در بیدارى میسر نیست; این آگاهی بستگى به تکامل روحى افراد دارد، لذا تنها بعضى از ارواح به آنها آگاه مى شوند. همان گونه که براى برخى از اولیاى خداوند متعال در بیدارى نیز چنین چیزىممکن مى باشد.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)بنابر آن چه در روایت معراجیه آمده است، در عالم بیدارى و از نزدیک، بهشت و جهنم را مشاهده فرمودند. (http://www.forum.choogh.com)
(2-13) وجوه اشتراک و اختلاف خواب و مرگ در قرآن:
خدای متعال درباره شباهت و تفاوت مرگ و خواب می فرماید:
اللَهُ یَتَوَفی‌ الاْنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ التِی‌ لَمْ تَمُتْ فِی‌ مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ التِی‌ قَضَی‌' عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاْخْرَی‌'´ إِلَی‌'´أَجَلٍ مسَمی‌ إِن فِی‌ ذَ'لِکَ لاَ یَـ'تٍ لقَوْمٍ یَتَفَکرُونَ.
این‌ آیة‌ کریمه‌، چهل‌ و دومین‌ آیه‌ از سورة‌ زمر که‌ سی‌ و نهمین‌ سوره‌ از سوره‌های‌ قرآن‌ مجید است‌ می‌باشد. می فرماید: «خداست‌ که‌ جانها را می‌گیرد در وقت‌ مرگ‌ آنها، و نیز آن‌ جانهائی‌ را که‌ در خواب‌ رفته‌ و مرگ‌ آنها نرسیده‌ است‌.
پس‌ آن‌ جانهائی‌ را که‌ حکم‌ مرگ‌ را بر آنها جاری‌ کرده‌ در نزد خود نگاه‌ میدارد و دیگر به‌ بدن‌ باز نمی‌گرداند، ولیکن‌ آن‌ جانهائی‌ که‌ در خواب‌ رفته‌ و هنوز مرگشان‌ نرسیده‌ است‌ آنها را رها نموده‌ تا هنگام‌ بیدار شدن‌ به‌ بدن‌ برگردند و تا أجل‌ مسمی‌ و زمان‌ معین‌ در بدن‌ باقی‌ باشند؛ و در این‌ امر نشانه‌هائی‌ از قدرت‌ و توحید اوست‌ برای‌ مردمانی‌ که‌ در آیات‌ سبحانیة‌ او تفکر بنمایند.»
این‌ آیة‌ مبارکه‌ صراحت‌ دارد بر آنکه‌ مرگ‌ و خواب‌ از جنس‌ واحدند، و یک‌ حکم‌ را دارند. در حال‌ مرگ‌ و در حال‌ خواب‌ در هردو حال‌ خداوند جان‌ را می‌گیرد، لیکن‌ آن‌ کسیکه‌ اجلش‌ رسیده‌ است‌، آن‌ جان‌ را نگاه داشته‌، و آنکه‌ اجلش‌ نرسیده‌ است‌، جان‌ را در موقع‌ بیداری‌ به‌ او بر میگرداند.
و این‌ مسأله‌ بسیار شایان‌ دقت‌ است‌.
اولاً: گرفتن‌ جان‌ را که‌ مشترک‌ بین‌ خواب‌ و مرگ‌ است‌ به‌ لفظ‌ «توفی‌» بیان‌ کرده‌ است‌ نه‌ به‌ لفظ‌ «قبض‌». چون‌ معنای‌ توفی‌، به‌ معنی‌تمام‌ گرفتن‌ و اخذ نمودن‌ است‌ ولیکن‌ معنای‌ قبض‌، گرفتن‌ و ربودن‌ است‌. در حال‌ مرگ‌ و خواب‌ خداوند جان‌ را می‌گیرد به‌ واقعیت‌ و حقیقت‌ گرفتن‌؛ ولی‌ در حال‌ مرگ‌ علاوه‌بر این‌ قبض‌ می‌کند یعنی‌ می‌رباید که‌ دیگر حاضر به‌ بازگشت‌ نیست‌، و در حال‌ خواب‌ به‌ همان‌ توفی‌ اکتفا نموده‌ و سپس‌ جان‌ را رها می‌کند.
و نیز در آیة‌ دیگر که‌ در خصوص‌ خواب‌ وارد شده‌ است‌ به‌ لفظ‌ توفی‌ تعبیر شده‌ است‌:
وَ هُوَ الذِی‌ یَتَوَفیـ'کُم‌ بِاللیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم‌ بِالنهَارِ ثُم یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَی‌'´ أَجَلٌ مسَمی‌ ثُم إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُم یُنَبئُکُم‌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ. (انعام/60)
«و اوست‌ آن‌ خدائی‌ که‌ شما را در شب‌ توفی‌ می‌کند و بسوی‌ خود میبرد، و از همة‌ کردار و افعال‌ شما در روز مطلع‌ است‌. و بعد از توفی‌ در خواب‌، شما را در روز بر می‌انگیزد تا هنگامیکه‌ آن‌ وقت‌ اجل‌ مسمی‌ سرآید. سپس‌ به‌ سوی‌ اوست‌ بازگشت‌ شما و سپس‌ آگاه‌ می‌سازد شما را به‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌اید.»
و ثانیاً: آنچه‌ را که‌ خداوند توفی‌ می‌کند جانهای‌ آدمی‌ است‌: یَتَوَفی‌ الاْنفُسَ، و جان‌ و نفس‌ همان‌ روح‌ است‌.
بنابراین‌ در حال‌ مرگ‌ و خواب‌ روح‌ انسان‌ از این‌ عالم‌ به‌ عالم‌ دیگر میرود نه‌ بدن‌ انسان‌.
در حال‌ خواب‌ بدن‌ انسان‌ روی‌ زمین‌ است‌ و روح‌ انسان‌ سیر در عوالم‌ دیگر می‌کند و سپس‌ بر میگردد، و در حال‌ مردن‌ بدن‌ روی‌ زمین‌ یا زیر زمین‌ است‌ و روح‌ به‌ عوالم‌ دیگر میرود و بر نمی‌گردد.
و شاهد بر این‌ معنی‌ آنکه‌ در این‌ آیه‌ آمده‌ است‌ یَتَوَفــکُم «خداوند شما را میگیرد و توفی‌ می‌کند.» و نفس‌ انسان‌ حقیقت‌ انسان‌ است‌ که‌ در محاورات‌ و گفتگوها به‌ من‌ و تو و او و ما و شما و آنها تعبیر می‌شود. و اگر کسی‌ گفت‌: من‌ چنین‌ کردم‌ و چنان‌ گفتم‌، مراد از لفظ‌ من‌ روح‌ و جان‌ اوست‌ نه‌ بدن‌ او. و حقیقت‌ أنَا و أنتَ و هُوَ و کُمْ و غیر آنها از ضمائر عربی‌ روح‌ است‌ که‌ خداوند آنرا در حال‌ مردن‌ اخذ میکند.
و شاهد دیگر آنکه‌ در سورة‌ انشقاق‌ می‌فرماید:
یَـا أَیـهَا الاْءنسَـان ُ إِنکَ کَادِحٌ إِلَی‌' رَبکَ کَدْحًا فَمُلَـقِیهِ. (مؤمنون/114-112)
«ای‌ انسان‌! حقاً که‌ تو با سعی‌ و کوشش‌ و تعب‌ راه‌ پر رنجی‌ را بسوی‌ پروردگارت‌ درمی‌نوردی‌ و بالاخره‌ به‌ شرف‌ ملاقات‌ او خواهی‌ رسید.»
این‌ خطاب‌، خطاب‌ به‌ حقیقت‌ انسان‌ است‌ که‌ روح‌ است‌ نه‌ بدن‌ او. روح‌ را خداوند از عوالم‌ تجرد آفریده‌ و بدن‌ را برای‌ استکمال‌ قوا به‌ او عنایت‌ فرموده‌ تا از این‌ عالم‌ حرکت‌ کند و پس‌ از طی عوالم‌ دیگر دائماً بسوی‌ خدا رفته‌ و به‌ مقام‌ لقاء حضرتش‌ نائل‌ آید.
و شاهد دیگر آنکه‌ در سوره‌ مؤمنون‌ خداوند جهنمی‌ها را مورد خطاب‌ قرار داده‌ است‌ که‌:
قَـ'لَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی‌ الاْرْضِ عَدَدَ سِنِینَ * قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئـَلِ الْعَآدینَ * قَـ'لَ إِن‌ لبِثْتُمْ إِلا قَلِیلاً لوْ أَنکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُـونَ. (مؤمنون/112تا114)
«شما چقدر در روی‌ زمین‌ درنگ‌ کردید؟ آنها در پاسخ‌ میگویند: ما یک‌ روز یا مقداری‌ از یک‌ روز را توقف‌ کردیم‌. خداوند میفرماید: اگر شما اهل‌ علم‌ و بینش‌ بودید میدانستید که‌ درنگ‌ نکردید مگر زمان‌ اندکی‌ را.»
در این‌ آیات‌ به‌ حیات‌ و زندگی‌ روی‌ زمین‌ به‌ لفظ‌ «لَبث‌» که‌ همان‌ معنی‌ توقف‌ و درنگ‌ را دارد تعبیر نموده‌ است‌. و درنگ‌ کردن‌ دربارة‌ کسی‌ صادق‌ است‌ که‌ راهی‌ را طی می‌کند و آن‌ راه‌ طولانی‌ بوده‌ و در بین‌ راه‌ توقفی‌ دارد، مثل‌ آنکه‌ انسان‌ قبل‌ از این‌ عالم‌ مراحلی‌ را طی کند تا بدین‌ عالم‌ بیاید و مدتی‌ درنگ‌ کند و سپس‌ از این‌ عالم‌ کوچ‌ نموده‌ و ارتحال‌ کند.
و این‌ راجع‌ به‌ روح‌ و جان‌ آدمی‌ است‌ که‌ در عوالم‌ ذَر بوده‌ و سپس‌ به‌ عالم‌ ماده‌ آمده‌ و در روی‌ زمین‌ لباس‌ ماده‌ را پوشیده‌ و سپس‌ این‌ لباس‌ را کنده‌ و رها نموده‌ و به‌ عالم‌ برزخ‌ و قیامت‌ رهسپار شده‌ است‌؛ روح‌، لباس‌ کهنة‌ بدن‌ را خلع‌ می‌کند و یا به‌ خلعت‌ الهیه‌ مخلع‌ میگردد و یا به‌ عقوبت‌ و واکنش‌ أعمال‌ خود مبتلا می‌شود. بنابراین‌ صحیح‌ است‌ که‌ توقف‌ او را در دنیا به‌ لفظ‌ «لبث‌» در این‌ گفت‌ و شنودها تعبیر نمود؛ و اگر خطاب‌ با انسانی‌ بود که‌ قوامش‌ به‌ بدن‌ بوده‌ و با خراب‌ بدن‌ فانی‌ و نابود می‌شد، نباید به‌ لفظ‌ درنگ‌ و توقف‌ تعبیر نمود بلکه‌ باید بلفظ‌ سکونت‌ یا اقامت‌ و أمثال‌ اینها بازگو کرد.

(2-14) ماهیت مرگ در نگرش قرآنی
مرگ در منطق قرآنی به معنای فنا و نابودی نیست بلکه دریچه ای به سوی جهان جاودانگی و بقاست. حقیقت مرگ چون حقیقت حیات و زندگی از اسرار هستی است به گونه ای که حقیقت آن تاکنون بر کسی روشن نشده است. بلکه آن چه ما از حقیقت آن می شناسیم تنها آثار آن است.
آن چه از قرآن بر می آید آن است که مرگ یک امر عدمی و به معنای فنا و نیستی نیست بلکه یک امر وجودی است. یک انتقال و عبور از این جهان به جهان دیگر است، از این رو بسیاری از آیات قرآن از مرگ به توفی تعبیر کرده اند که به معنای بازگرفتن و دریافت روح از تن است.
خداوند در بیان این امر وجودی می فرماید: الذی خلق الموت و الحیوه خداوندی که مرگ و زندگی را آفرید. در این جا خداوند، مرگ را همانند زندگی یک آفریده از آفریده های خویش بیان می دارد. چون اگر مرگ امری عدمی بود مخلوق و آفریده به شمار نمی آمد از مخلوقات هیچ گاه جز به «امور وجودی» تعلق نمی گیرد.(علامه حلی، - ص 296)
به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودی و دریچه ای است به سوی زندگی دیگر، در سطحی بسیار وسیع تر و آمیخته با ابدیت؛ خداوند می فرماید: ولئن متم او قتلتم لالی الله تحشرون اگر بمیرید و یا کشته (شهید) شوید به سوی خدا باز می گردید. (علامه حلی، - ،ص 296)
در حقیقت مرگ پایان راه نیست بلکه آغاز راهی است که بدان به جهان های دیگر منتقل می شوید؛ و این جهان با همه عظمتش تنها مقدمه ای برای جهان های گسترده تر و فراخ تر، جاودانی و ابدی است. و به سخنی دیگر مرگ نه تنها موجب نمی شود تا زندگی، پوچ و بیهوده جلوه کند بلکه به زندگی این جهانی معنا و مفهوم می بخشد و از کارکردهای مرگ می توان معنا بخشی به زندگی دنیایی دانست؛ چون مرگ است که آفرینش هستی را از بیهودگی خارج می سازد و بدان جهت، معنا و مفهوم می بخشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله    48صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه‌ی خواب و مرگ از نظر قرآن کریم

تحقیق در مورد مرگ تا رستاخیز

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد مرگ تا رستاخیز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد مرگ تا رستاخیز


تحقیق در مورد مرگ تا رستاخیز

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه56

 

فهرست مطالب

 

 

مقدمه                                     1

 

بخش اول: جهان پس از مرگ                    2

 

بخش دوم: عالم برزخ                         9

 

بخش سوم :قیامت از دیدگاهی گسترده           18

 

بخش چهارم : رابطه رستاخیز و انسان         24

 

منابع و مآخذ                             37 

 

 

 

مقدمه :

جهانى که به وسیله حواس آن را درک مى‏کنیم، دنیایى آمیخته با حرکت و تحول است. سکون و رکودى در هیچ یک از پدیده‏ها نیست و اصولاً عالَمِ طبیعت مجموعه‏اى از تحولات و تحرکات است. مطابق قانونِ اصل بقا وعدم انعدام موجودات پس از وجود، مظاهر طبیعت پیوسته و بى‏وقفه به جنبش و تکاپو ادامه مى‏دهند. ثبات و سکونى در گوشه و زوایاى صحنه وسیع جهان به چشم نمى‏خورد. هر کجا بنگرى، حرکت و جوشش است. اصولاً نهاد جهان ناآرام و متحرک و پویاست؛ تا آن جا که تمام دانشمندان الهى و مادى معتقدند حرکت دنیاى طبیعت، حرکتى کلى و همگانى است و قانون تحول بر تمام ذرات و کلیات و مواد این عالم حکومت دارد. حرکات هماهنگ و تعالى بخش است، نه ارتجاعى و منحط.
هماهنگى و همراهى در کل جهان و اجزاى آن، حقیقتى را براى ما روشن مى‏سازد که این تحول فراگیر و جهان شمول بدون مقصد و هدف کلى نخواهد بود و فقط مقاصد جزئى و مادى ندارد. اصولاً این نوع حرکت‏ها در صورتى مفهوم درست و توجیه معقول پیدا مى‏کند که جهت و هدفى مناسب با گستردگى و عظمت آن موجود باشد؛ به ویژه که قلمرو این تحرکات فقط منطقه «صورت» و «عوارض» ماده نیست، بلکه در ذات و جوهر موجودات نیز جارى است، زیرا به قول ملاصدرا جهان در عمق ذات و جوهر وجودیش به سوى مبدأ کمال در شتاب است. این سیر و حرکت است که موجودیت جهان را با تمام تکثرات و تنوعاتش تشکیل داده است.
به سخن دیگر: جهان بدان‏گونه ایجاد شده است که روبه تعالى باشد و این هدف از حوزه زمان و مکان بیرون نیست. این تحولات و سیر و حرکت‏ها از سنخ حرکت‏هاى ظاهرى - که از شهرى به نقطه دیگرى است - نمى‏باشد، بلکه از مقوله «شدن» و صیرورت است؛ مانند جوان شدن کودک و پیرى میانسال و تبدل صورت‏هاى نوعى. به دیگر سخن، از نوع گذر از مرحله قوه و استعداد به حوزه فعلیت است. هر موجودى استعداد تحول به مرتبه بالاتر را دارد. در این موارد مبدأ و مقصد، حرکت و محرک، وحدت پیدا مى‏کند، زیرا متحرک با افاضه حرکت، حرکت را از خودش آغاز مى‏کند و در خویشتن خویش به سیر ادامه مى‏دهد و به خود باز مى‏گردد، که بى‏گمان «خودنهایى» مرتبه بالاترى از «خود ابتدایى» است. یک دانشمند پس از تخصص در رشته‏هاى علمى، همان کودک بى‏سواد سابق است، ولى در این مرحله، برتر از مرحله کودکى است. مجموعه جهان نیز در حرکت دائمى و منظم خود همچون کودکى به سوى بلوغ پیش مى‏رود.

هر موجودى در گستره جهانْ مطابق توانایى‏هاى وجودى خاص خویش در مسیر معیّنى به همراه کاروان هستى در تکاپوست. نتیجه نهایى هر حرکتى در پایان آن نمایان مى‏گردد. از جانب دیگر از تمام حرکت‏ها با توجه به ویژگى‏هاى متفاوت و مراتب متنوع و کیفیت متحرک‏ها نمى‏شود نتیجه واحدى انتظار داشت؛ فى‏المثل یک هسته بادام - که داراى قابلیت خاص وجودى و توان مخصوص و مسیر مشخصى است - در طى حرکتى که انجام مى‏دهد، در مقطعى به صورت درخت معیّنى درمى‏آید. برعکس هسته زردآلو با توان خاص وجودى که دارد، به درخت دیگرى مبدل مى‏شود. از هسته خرما جز به وجود آمدن نخل نمى‏شود انتظارى داشت. پس براى هر حرکتى نتیجه متفاوتى وجود دارد. بنابراین در سیر کاروان هستى به سوى مقصد و معاد، هر موجودى یک نوع معاد دارد و شکل خاصى از آن را در منتهى‏الیه حرکت باید توقع داشته باشیم. حتى اگر دو موجود از یک نوع - مثل انسان - در دو جهت مختلف به سیر و تکاپو بپردازند، بدون تردید در سیر نهایى به نتایج متفاوت و گاه متضادى مى‏رسند؛ زیرا هر کدام حامل استعداد مخصوص و خصوصیات وجود محدودى هستند و با تفاوت راه‏هاى انتخابى، نتیجه مناسب با وضع خود را احراز مى‏کنند.
امکان ندارد دو نوع حرکت از دو موجود با توان و شایستگى متفاوت و مسیرهاى مختلف به نتیجه واحدى منتهى شود، بلکه گندم از گندم مى‏روید و جو از جو. در مسیر نهایى تکامل و رسیدن به مبدأ کمال نیز موجودات به نتایج متفاوتى دست پیدا مى‏کنند.

حرکت و متحرک‏ها را پایانى است و هر کدام از موجودات آغاز و انجامى دارند. هر آفریده و آفرینش نیز در طى حرکت به پایان مى‏رسند و توان وجودى خود را از دست داده، سپس اعاده و تجدید مى‏گردند. به عبارت دیگر: هر موجودى که در حد وجودى خود از لوازم حیات مانند شعور و علم و قدرت برخوردار است، در منتهاى سیر خود، همه شایستگى‏هاى وجودى را از دست داده و به مرگ مى‏انجامد و پس از آن مجدداً برگشت داده مى‏شود. پس هر موجودى را مرگى و پس از مرگْ تولد تازه‏اى است. هیچ موجودى در انتهاى حرکت در کام نیستى فرو نمى‏رود و از محدوده هستى حذف نمى‏شود؛ زیرا موجود پس از این‏که لباس هستى را پوشید، دیگر معدوم نمى‏شود، تا اعاده آن محال باشد، بلکه نحوه خاص وجودى خود را از دست مى‏دهد و با یک جهش وجود تازه‏اى پیدا مى‏کند.

هر مرتبه‏اى از مراتب هستى در ظرف وجودى خود کمالاتى را بالفعل داراست و در عین حال کمالات برتر و بیش‏ترى را فاقد است. به عبارت روشن‏تر: تمام موجودات به تناسب توان و نحوه وجودى که دارند، در حد خود از مراتب حیات و علم و شعور و قدرت و کمالات دیگر بهره‏مندند، لیکن طالب کمالات بیش‏تر و درجات زیادترى هستند؛ زیرا علم و حیات و شعور موجودات در حد وجودى آنهاست. آنان مى‏کوشند به درجات بالاتر صعود کنند. خلاقیت و ابتکار برخى از پرندگان و جانوران از شگفت‏ترین کارهاى آنهاست که علوم شمه‏اى از آن را کشف کرده و از شعور مرموز آنها پرده برداشته است.

هر موجودى از داشتن کمال در ابتهاج و التذاذ است و در حفظ آن کوشاست و نسبت به کمالاتى که ندارد، بى‏قرار و مشتاق است. موجودات به حسب ظرفیت وجودى، از آن چه دارند، خوشنودند و از آن چه ندارند، متنفر و فرارى‏اند. به همین جهت طالب و عاشق مراتب بالاتر و کمالات وجودى والاترند. مى‏روند تا محدودیت وجودى را کنار زده و دایره وجودى خویش را وسعت دهند. اقتضاى این عشق و شور در این است که هیچ موجودى به مراتبى خاص بسنده نکند؛ زیرا در هر مرتبه‏اى پاى عدم‏ها


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مرگ تا رستاخیز