فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله خطبه 39

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله خطبه 39 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


خطبه 39
ومن خطبة له علیه السلام
[خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشیر صاحب معاویة لعین التمر] [وفیها یبدی عذره، ویستنهض الناس لنصرته]
مُنِیتُّ بِمَنْ لاَ یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ وَلا یُجِیبُ إِذَا دَعَوْ تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّکُمْ؟ أَمَا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ، وَلاَ حَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ! أَقُومُ فِیکُمْ مُسْتَصْرِخاً وَأُنادِیکُمْ مُتَغَوِّثاً فَلاَ تَسْمَعُونَ لی قَوْلاً، وَلاَ تُطِیعُون لِی أَمْراً، حَتَّى تَکَشَّفَ الاَُْمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَساءَةِ، فَمَا یُدْرَکُ بِکُمْ ثَارٌ، وَلاَ یُبْلَغُ بِکُمْ مَرَامٌ، دَعَوْتُکُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِکُمْ فَجَرْجَرْتُمْجَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الاََْسَرِّة، وَتَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ الْنِّضْوِ الاََْدْبَرِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ ضَعِیفٌ .
قوله علیه السلام : «مُتَذَائِبٌ» أی: مضطرب، من قولهم: تذاءبت الریح أی: اضطرب هبوبها، ومنه سمّی الذئب،
منیت‏بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت (من به مردمى مبتلا شده‏ام که اگر امر کنم اطاعت نمیکند و اگر دعوت کنم‏اجابت نمیکند) .
رهبرى مبتلا به پیروانى نا آگاه از عظمت تکلیف
چه دلخراش است وضع روحى یک رهبر عظیم الشانى که از رهبرى کمترین‏سود مادى و مقامى براى خود منظور ننماید و از همه عوامل سعادت و فضیلت‏همه ابعاد مردم جامعه‏اش مطلع باشد و شب و روز در راه بوجود آوردن همه‏عوامل سعادت و فضیلت‏براى مردم جامعه خود لحظه‏اى آرامش نداشته باشد،با اینحال مردم آن جامعه او را درک نکنند و طعم تکالیف و وظائفى را که براى‏سعادت و فضیلت همان مردم متوجه میسازد نچشند!آرى،بسیار دلخراش وشکنجه‏زا است وضع روحى رهبرى که بمردم جامعه خود از افق بالاترى‏مى‏نگرد و خباثت و پلیدى دشمنان آن جامعه را از همه جهات درک میکند،ولى مردم آن جامعه با یک سستى و بیخیالى به زندگى احمقانه خود ادامه میدهند!باید گفت که آن مردم یا آگاهى از عظمت تکلیف نداشتند و یا شایستگى رهبر خود را به رهبرى قبول نکرده بودند و یا مبتلا به ضعف اراده بودند و یا خود محورى‏افراد آن جامعه،آنانرا از شناخت‏«حیات معقول‏»بى‏بهره ساخته بود.حقیقت‏اینست که با نظر به وضع عمومى جامعه آن دوران،همه این عوامل مزبوروجود داشته است،نه باین معنى که هر یک از افراد آن جامعه بوسیله همه این‏عوامل پوچ و تباه شده بودند،بلکه بعضى از آنان بیکى از عوامل مزبوره،بعضى دیگر به چند عامل از آنها مبتلا بودند،مگر اقلیتى اسف انگیز که هم‏شایستگى رهبر را برهبرى در حد اعلا و هم عظمت تکلیف و هم قدرت اراده‏و انسان محورى را درک نموده و این امور را در«حیات معقول‏»خود عینیت‏بخشیده بودند،مانند مالک اشتر،عمار بن یاسر،اویس قرنى و امثال اینان.
لا ابا لکم،ما تنتظرون بنصر ربکم (اى مردمى که اصالت ندارید،براى یارى پروردگارتان در انتظار چه کسى‏و کدام روزى و چه حادثه‏اى نشسته‏اید) .
آخر در انتظار چه نشسته‏اید؟!
آیا در انتظار حادثه‏اى بالاتر از هجوم دشمن بى‏باک و خدانشناس وضد انسان نشسته‏اید؟! چه حادثه‏اى دردناکتر از کشته شدن انسانها و ویران‏شدن دودمانها و ذلت و خوارى شکستى که از دشمن خونخوار نصیب شمامیگردد؟!در انتظار کدامین روزى نشسته‏اید؟!در انتظار روزى که رزمندگانتان‏در خاک و خون بغلطند و کودکانتان پایمال و زنهایتان اسیر شوند و به بدترین‏وضعى مبتلا شوند؟!در انتظار کدامین رهبر نشسته‏اید؟!آیا من کمترین‏تفاوت و ترجیحى براى خود در میان شما قائلم؟!آیا شما را بمیدان جنگ‏فرستاده،خودم به رفاه و آسایش مى‏پردازم؟!آیا سعادت و فضیلتى را که‏موجب زندگانى اصیل شما میباشد درک نمى‏کنم؟!پس در انتظار چیستید و چشم براه کیستید؟!
اما دین یجمعکم و لا حمیة تحمشکم (آیا هیچ دینى ندارید که شما را اتحاد جمع کند و هیچ غیرتى نداریدکه شما را بر هجوم به دشمنانتان تحریک کند و به هیجان در آورد) .
یا بمقتضاى دینى که معتقدید از خود دفاع کنید یا بتحریک غیرت انسانى
با مضمون همین جمله بود که سرور شهیدان راه حق و حقیقت امام حسین‏علیه السلام در روز عاشورا در کربلاى خونین،دشمن تبهکار را مخاطب قرارداده و فرمود:
ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم(اگر براى شما دینى نیست و از روز معاد نمى‏ترسید،اقلا در این دنیا آزاد مردباشید).اگر شما واقعا به دین اسلام[یا هر دینى که بر مبناى انسانیت استوار است]معتقد هستید،باید از خود دفاع کنید.و باید به اصول انسانى که حیات فردى‏و اجتماعى شما را تامین میکند پاى بند بوده و از تباهى حیات خود جلوگیرى‏نمائید.همه مبانى دین اسلام با تاکید و اصرار صریح به حفظ حیات وارزشهاى آن در این دنیا دستور داده است،و جائى براى هیچگونه عذر وبهانه‏اى در اسلام وجود ندارد. دستورات اسلام به جهاد و دفاع از مستضعفین‏و مبارزه با مستکبرین و طغیانگران بحدى قاطع و روشن است که قابل هیچگونه‏تاویل و چشم پوشى نیست.واگذار کردن حیات و رها کردن آن در عرصه‏طبیعت و محیط که هر لحظه در معرض تباه شدن بوسیله عوامل مزاحم طبیعت‏و انسان نماهاى قدرت پرست است،کفران نعمت الهى و رفتار مخالف مشیت‏الهى ا ست.و اگر معتقد بیک دین نیستید،حد اقل از نوع جاندارانید که انسان نامیده مى‏شود.آیا فرار از ذلت و مبارزه با خوارى و تحقیر از مختصات‏طبیعت روانى انسانها نیست؟! آیا دفاع از حیات اساسى‏ترین مختص ذاتى‏حیات نیست؟!آیا دفاع از وطن که جایگاه بروز و گسترش ابعاد حیات است‏لازم نیست،با اینکه این روحیه در همه جانداران دیده مى‏شود،چگونه شماانسانها متوجه این اصل نیستید؟!بهمین جهت است که امیر المؤمنین علیه السلام‏در یک جمله از خطبه‏هاى گذشته فرموده‏اند:
و اى دار بعد دارکم تمنعون؟! (و از کدامین جایگاه غیر از جایگاه خوددفاع خواهید کرد؟!)
اقوم فیکم مستصرخا و انادیکم متغوثا،فلا تسمعون لى قولا و لا تطیعون لی امرا حتى تکشف الامور عن عواقب المسائة (در میان شما فریاد زنان میایستم و شما را بعنوان پناه‏جوئى ندا مى‏کنم،نه گفتارى را از من میشنوید و نه امرى را از من اطاعت میکنید،تا آنگاه‏که حوادث عواقب وخیم خود را نشان بدهد) .
پیش از آنکه عواقب وخیم حوادث گریبان شما را بگیرد،بفریادهاى من گوش بدهید
فریادهاى امیر المؤمنین از روى احساسات زودگذر نیست.فریادهائى‏که او سر میدهد،از اعماق جان الهى او بر میخیزد که امواجى از حقایق وو واقعیات روح او است.این حقایق و واقعیات مستند به درک مبانى عالى‏«حیات معقول‏»است که از معانى قرآن و اصول عقل سلیم و وجدان پاک و تصفیه‏شده بوجود آمده است.این همان فریادیست که نوح و ابراهیم و موسى و عیسى‏و محمد صلوات الله علیهم اجمعین براى پیشبرد بشریت راه انداخته بودند. آنهاچه میگفتند و فریادشان براى چه بود؟فریاد و گفتار همه آنان این بود که خدا از آن خبر میدهد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس‏بالقسط (1) ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و کتاب و میزان صلاح‏و فساد و خیر و شر را بوسیله آنان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند) .
پس فریاد پیامبران براى جلب و تحریک مردم به عمل به کتاب آسمانى‏و قوانین‏«حیات معقول‏»و عدالت ورزیدن بوده است.اگر همه اوراق تاریخ راورق بزنیم و در عوامل ناگواریها و تلخى‏هاى زندگى جوامع و سقوط تمدنها بادقت‏بنگریم،چیزى جز بى‏اعتنایى و تخلف از راهنمائى‏ها و فریادهاى‏پیامبران نخواهم دید.
فما یدرک بکم ثار و لا یبلغ بکم مرام،دعوتکم الى نصر اخوانکم فجرجرتم‏جرجرة الجمل الاسر و تثاقلتم تثاقل النضو الادبر.ثم خرج الى منکم‏جنید متذائب ضعیف کانما یساقون الى الموت و هم ینظرون‏» (نه بوسیله شما خونى که ریخته شده است جبران میگردد و نه بیارى شمابمقصودى میتوان رسید.هنگامى که شما را براى کمک به برادرانتان دعوت‏نمودم،مانند شتر زخم خورده ناله کردید و مانند شتر مجروح از حرکت‏باز ایستادید و سنگینى کردید،سپس مشتى سرباز متزلزل و ناتوان بطرف‏من حرکت کردید،مانند کسانیکه بسوى مرگ رانده مى‏شوند و فقط به‏نگریستن اکتفا مى‏کنند.
نه بانتقام خونهائى که با شمشیر تبهکاران ریخته مى‏شود اهمیتى میدهید و نه ازاحساس برادرى با آن انسانها که در راه شما بخاک و خون در غلطیده‏اندبرخوردار هستید
آیا هیچ فکر کرده‏اید دراینکه خونهائى که در راه دفاع از دین وآرمانهاى شما روى خاک میریزد،پیامى بشما دارند؟آیا هیچ در این مسئله‏حیاتى اندیشیده‏اید که احساس برادرى در دین اسلام که از علامات درخشان‏این مکتب است،بزرگترین عامل وحدت شما است و اگر این عامل تباه‏شود و یا با بى‏اعتنایى در آن بنگرید،هیچ عامل وحدت و یگانگى براى خودنخواهید یافت؟زندگى مشتى از مردم که از چنین احساسى بى‏بهره است‏اگر چه در محکم‏ترین نظم ریاضى باشد،برتر از زندگى مشتى حیوانات اهلى‏نخواهد بود که با هم میخورند و با هم میاشامند و با هم حرکت مى‏کنند وبا هم مى‏نشینند و مى‏خوابند و دیگر هیچ.مردم آن جامعه‏اى که انسانهائى ازآنان مظلوم کشته مى‏شوند و دیگران به تماشاگرى قناعت ورزیده و به زندگى‏بى‏اساس و بى‏پشتیبان خود دل خوش میدارند،همانندچارپایانى هستند که‏بعضى از آنها را مى‏کشند و دیگر جانداران به علف خوارى و جست و خیز مشغولند.تلختر از همه اینها که گفتم،اینست که اصلا شما هدف و مرامى درزندگى‏نپذیرفته‏اید!شما مانند برگهاى ناچیز و خشکیده خود را تسلیم هدف‏ها ومرام‏هاى قدرتمندان ضد انسان نموده‏اید،گویا نمیدانید که هدف و مرام‏اقویاى قدرت پرست،جز وسیله ساختن شما براى اشباع خودخواهى‏هایشان‏چیز دیگرى نیست.
خطبه 29
ومن خطبة له علیه السلام
[بعد غارة الضحاک بن قیس صاحب معاویة على الحاجّ بعد قصة الحکمین] [وفیها یستنهض أصحابه لما حدث فی الاَطراف:]
أَیُّهَا النَّاسُ، الُْمجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، الُمخْتَلِفَةُ أهْوَاؤُهُمْ کَلامُکُم یُوهِی الصُّمَّ الصِّلابَ وَفِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاََْعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِی الَمجَالِسِ: کَیْتَ وَکَیْتَ…ِ، فَإذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِیدِی حَیَادِ!مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ، وَلاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ، أَعَالِیلُ بِأَضَالِیلَ دِفَاعَ ذِی الدَّیْنِ المَطُولِ لاَ یَمنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ! وَلاَ یُدْرَکُالْحَقُّ إِلاَ بِالْجِدِّ!
أَیَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ، وَمَعَ أَىی إِمَامٍ بَعْدِی تُقَاتِلُونَ؟ المَغْرُورُ وَاللهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَمْنْ فَازَبِکُمْ فَازَ بَالسَّهْمِ الاََْخْیَبِ وَمَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَنَاصِلٍ أَصْبَحْتُ وَاللهِ لا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، وَلاَ أَطْمَعُ فِی نَصْرِکُمْ، وَلاَ أُوعِدُ العَدُوَّبِکُم. مَا بَالُکُم؟ مَا دَوَاؤُکُمْ؟ مَا طِبُّکُمْ؟ القَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُکُمْ، أَقَوْلاً بَغَیْرِ عِلْمٍ! وَغَفْلَةً مِنْ غَیْرِ وَرَعٍ! وَطَمَعاً فی غَیْرِ حَقٍّ؟!
داستان ضحاک بن قیس
بنا به نقل ابن ابى الحدید:ابراهیم ثقفى در کتاب‏«الغارات‏»چنین میگوید:«غارتگرى ضحاک بن قیس پس از داستان حکمین (ابو موسى اشعرى و عمرو بن‏عاص) و پیش از جنگ نهروان بوده است.حادثه غارتگرى ضحاک چنین‏بوده است:هنگامیکه معاویه از آماده شدن امیر المؤمنین براى نبرد با او آگاه‏شد،بوحشت افتاده و از دمشق بیرون آمده و به همه نواحى شام اشخاصى فرستاد که‏بمردم اطلاع بدهند که على بن ابیطالب (ع) بسوى آنها حرکت کرده است و بر همه‏مردم یک نسخه نامه نوشت که براى آنان خوانده‏شد.این نامه چنین بود:
«پس از حمد و ثناى خداوندى،ما و على بن ابیطالب قراردادى نوشتیم‏و شرطهائى را در آن ذکر کردیم و دو مرد را بر ما و بر او حکم قراردادیم که‏مطابق قرآن حکم کنند و از آن تجاوز ننمایند و عهد و پیمان خداوندى رابراى کسى قراردادیم که تعهد را بشکند و حکم را اجراء ننماید.حکمى که طرفدار من بود و من او را حکم قرارداده بودم،زمامدارى مراتثبیت کرد و حکمى که طرفدار على (ع) بود،وى را از زمامدارى خلع نمودو اکنون على بن ابیطالب (ع) از روى ستمکارى رو به شما آورده است (وهرکس که پیمان بشکند،بضرر خود شکسته است) با بهترین وسائل براى‏جنگ آماده شوید و ابزار جنگ را مهیا کنید و بهر شکلى که بتوانید سبک وسنگین رو به من آورید،خدا ما را و شما را به اعمال نیکو موفق بسازد.پس از این دعوت،مردم از همه آبادیها و نواحى در نزد معاویه جمع شدند وآماده حرکت‏به صفین گشتند،معاویه با آنان به مشورت پرداخت و گفت:على بن ابیطالب از کوفه بیرون آمده و از نخیله عبور کرده است.حبیب بن مسلمة‏گفت:نظر من اینست که از شام حرکت کرده و به همان منزلى که بودیم برویم.
زیرا آن منزلى است مبارک و خدا ما را در آن منزل بهره‏مند ساخت وبراى ما از دشمن انصاف گرفت.عمرو بن العاص گفت:راى من اینست که باسپاهیان حرکت نموده و سپاه را در زمین جزیره که تحت‏سلطه آنها است واردکنى،این کار براى لشکریانت نیروبخش و دشمن را که با تو میجنگد تضعیف‏مینماید.معاویه گفت:سوگند بخدا،من میدانم که مطلب همانست که تومیگوئى،ولى مردم از این دستور من اطاعت نخواهند کرد.عمرو عاص‏گفت:جزیره زمین ملایم است معاویه گفت:کوشش مردم در اینست که بهمان‏منزلشان برسند که در آنجا بودند (صفین) معاویه و یارانش در بیرون دمشق‏دو روز و سه روز براى مشورت توقف نمودند،تا جاسوسان معاویه برگشتندو گفتند:در میان یاران على (ع) اختلاف افتاده و گروهى که مسئله حکمیت رامردود دانسته‏اند،از یاران على (ع) جدا شده‏اند و اکنون او از شما منصرف‏گشته و به کار آن مخالفین پرداخته است.مردم پیرامون معاویه از خوشحالى‏تکبیر گفتند،معاویه در همان آمادگى،منتظر سرنوشت على (ع) و یارانش بودو اینکه آیا وى بسوى معاویه حرکت‏خواهد کرد یا نه.دیرى نگذشته بود،خبر آمد که على (ع) خوارج را کشت و پس از شکست آنها،تصمیم گرفته است‏که حرکت کند ولى مردم از او مهلت خواسته‏اند،معاویه و مردم پیرامونش‏باین خبر خوشحال گشتند.ابن ابى سیف از عبد الرحمان بن مسعده فزارى نقل مى‏کندکه نامه‏اى از عمارة بن عقبه که در کوفه اقامت داشت‏به معاویه رسید و ما درآنحال در آماده باش جنگى با معاویه بودیم و میترسیدیم که على (ع) از غائله‏خوارج فارغ شود و سپس به طرف ما حرکت کند و با خود میگفتیم:اگرعلى (ع) بطرف ما حرکت کند،بهترین جائى که میتوانیم با او رویاروى شویم،همانجا است که سال گذشته بودیم.در نامه عمارة بن عقبه چنین آمده بود:قاریان‏و مقدس[مابان]یاران على (ع) بر او شوریدند و على (ع) آنها را از بین برد،در نتیجه اختلالى در لشکریان و اهل شهرش رخ داده و میان آنان عداوت افتاده، سخت پراکنده‏اند،خواستم این موضوع را بتو اطلاع بدهم،تا خدا راشکرگذار باشى...ابراهیم بن هلال ثقفى میگوید:معاویه ضحاک بن قیس فهرى‏را خواست و به او گفت:برو بطرف کوفه و هر قدر بتوانى مشرف به کوفه باش‏و به هرکس که دیدى در اطاعت على (ع) است،هجوم نموده و غارت کن واگر با مردم مسلح یا سواران روبرو شدى،بآنان حمله نموده و موجودیتشان‏را غارت نما،اگر روز را در شهرى بسر بردى شب را در جاى دیگر باش.و هرگز در برابر سوارانى که شنیده‏اى براى مقابله با تو بسیج‏شده‏اند،مقاومت مکن.
معاویه ضحاک را با لشکریانى که از سه‏هزار تا چهار هزار بودند،بسیج وروانه کرد.ضحاک حرکت نمود و اموال مردم را غارت کرد و هر کس را که ازاعراب دید،کشت و به حجاج بیت الله حمله برد و همه کالاهاى آنها راگرفت،سپس عمرو بن عبیس بن مسعود برادر زاده عبد الله بن مسعود را که ازاصحاب پیامبر بود،دید و او را نیز که در راه حجاج در نزدیکى قطقطانه بود،با جمعى از یارانش کشت.اینست داستان ضحاک بن قیس که از طرف معاویه‏تبهکار مامور به قتل نفوس مسلمانان و غارت اموال آنان گشته است.امیر المؤمنین (ع) در این مورد خطاب به مردم میفرماید:
ایها الناس المجتمعة ابدانهم،المختلفة اهوائهم (اى مردمى که بدنهایتان در کنار یکدیگر،ولى هوایتان گوناگون است)
پس من با که سخن بگویم؟!
با انبوهى گوشت و پوست و رگ و استخوان که جمعى متشکل از انسانهانیست،چه سخن میتوان گفت؟!آگاهى و هشیارى و تعقل جمعى در شما وجودندارد،زیرا بدنهایتان در کنار یکدیگر ولى ارواحتان پراکنده و هر یک دنبال‏خواسته‏هاى بى‏اساس خود را گرفته‏اید.من چه کسى را مخاطب قرار بدهم؟شما را؟شما کیستید؟بدانید که این تفرقه و پراکندگى خود دلیل آنست که من‏شما را با کلمه کیستید؟مخاطب نسازم،بلکه شما را باید با چیستید؟ طرف‏خطاب قرار بدهم آیا حواستان از کار افتاده است؟آیا نیروهاى مغزى وروانى شما راکد گشته است؟آیا خوب را از بد تشخیص نمیدهید؟آیا عزت‏و ذلت‏براى شما یکیست؟
این همه سئوالها که از شما میکنم،براى آنست که افکار و هدف‏ها وو آرمانهاى شما متحد نیست.اگر اتحادى در هدف داشتید،همه در یک‏مسیر حرکت میکردید،اگر واقعا ارواح شما با یکدیگر متحد بودند،پیروى‏از هواهاى پراکنده نمیکردید.
کلامکم یوهى الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء،تقولون فى المجالس کیت کیت،فاذا جاء القتال قلتم حیدى حیاد (سخن شما سنگهاى سخت را سست و کارتان دشمنان را درباره شما به‏طمع میاندازد.وقتى که در مجالس مى‏نشینید از همه جا سخن میرانید وو هنگامیکه جنگ به سراغتان میآید، فریاد برمیآورید،اى جنگ ازما دور شو)
با حماسه در سخن‏پردازى‏ها صخره‏هاى سخت را متلاشى میکنند،ولى خود در ب
رابر اراده دشمن متلاشى میشوند!
بله،
چنانش بکوبم به گرزگران که پولاد کوبند آهنگران
فردوسى
بالاتر از این: گر فلک یک صبحدم با من گران دارد سرش شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش مسیح کاشانى

 

بدین ترتیب:
ما چو خود را در سخن آغشته‏ایم از حکایت ما حکایت گشته‏ایم
مولوى
این حماسه‏ها و مشت گره کردنها آخرین شعله‏هاى رو به نابودى نیروهایى‏است که از هواهاى بى‏اساس و تخیلات و وسوسه‏هاى خودپرستى بوجود آمده‏و آنها را تباه میسازد.دشمن چه میخواهد؟دشمن موجوداتى بیحس و بى‏اراده‏که تمام قواى خود را براى تحریک زبان و جولان دادن چشم که سیماى‏شجاعان را مجسم میسازد،بسیج نموده‏اند.یکى از وحشتناکترین شکست‏هایى‏که مردم یک جامعه را بخاک سیاه مى‏نشاند،جایگزین کردن کلمات و سخنان‏پرطنطنه و حماسه‏آفرین،بجاى اراده و تصمیم و عمل عینى است.گویى باگفتن اینکه ما از سلسله شجاعترین نژادهاى بشرى هستیم،میتواند سنگرى رااز دشمن بگیرد.اداى اینگونه جملات فریبا با چنان حماسه و شور و عشق انجام‏میگیرد که هیجان و طوفانگرى خود پیروزى ناتوان‏تر از ایجاد چنان شور و عشق‏میباشد.سخن آن عامل سحرآسا است که نیروى کاذب بوجود میآورد و نیروى‏واقعى را تباه میسازد و بقول مولانا خود انسان را تبدیل به سخن مینماید.
ما عزت دعوة من دعاکم و لا استراح قلب من قاساکم (دعوت و تحریک کسى که شما را[بسوى حق و دفاع از آن]میخواندارزشى ندارد و آن کس که در جریان شکنجه شما قرار بگیرد هرگز دل راحتى‏نخواهد داشت)
نه ارزش دعوت به حق را درک میکنید و نه قلبى را که براى شما مى‏تپدتشخیص
میدهید.
آنچنان در توهمات و هواهاى بى‏پایه خود فرو رفته‏اید و آنچنان خودخواهى-هایتان رنگ حق را مات کرده است که نه حق را میشناسید و نه معناى دعوت‏حق را مى‏فهمید و نه دعوت کننده را بجاى میآورید.بدتر از این نابخردى‏هاى‏بنیان کن،حماقتهاى تبهکارانه شما است که ناله‏ها و فریادهایم را نمیشنوید.اضطراب و تشویش قلبم را که براى سعادت دنیا و آخرت شما مى‏تپد،در نمییابید.شما با خود چنین میگوئید که:على بن ابیطالب چه میگوید و از ما چه میخواهد؟ما را بکجا میکشاند،عاقبت کار ما چه خواهد بود؟آیا در این دنیا کسى راروشن‏تر از على (ع) و گفتارى را صریح‏تر از گفتار او سراغ دارید؟من که‏نه خودم را از شما پنهان میکنم و نه گفتارم مانند سیاستمداران عوام چند پهلوو ابهام‏انگیز است.گفتار من عبارتست از دعوت شما براى دفاع از حق،آیا در هدف‏گیرى من از دعوت تردیدى دارید؟صریحا بشما میگویم: هدف‏من از دعوت شما براى دفاع از حق،نابود کردن موانع‏«حیات معقول‏»شما است که پیامبر اکرم دعوت بسوى آن نموده است.هدف من از دعوت،ریشه‏کن کردن عوامل تباهى حیات است که امروز معاویه ضد بشر در راس آنهاقرار گرفته است.
دعوت من براى مبارزه بى‏امان با ماکیاولى‏گریهاى طاغوت شام است‏که اگر امروز به دعوت من گوش ندهید،فردا شما را به روز سیاه نشانده‏حیات شما را بازیچه خود کامگیهایش قرار خواهد داد.دریغا،تاکنون این‏حقیقت را درک نکرده‏اید که رابطه من با شما،رابطه یک سیاستمدار قدرت‏پرست و خودخواه نیست که براى یک دستمال در راه خواسته‏هایش قیصریه‏هاى‏حیات شما را آتش بزند.براى درک رابطه من با شما،اطلاع از لرزشهاو اضطرابات قلبم بگیرید.شما این بهانه را هم نمیتوانید بیاورید که ما قلب ترانمى‏بینیم،زیرا-
خطبه 49
ومن خطبة له علیه السلام
[وفیها جملة من صفات الربوبیة والعلم الالهی]
الْحَمْدُ للهِ الَّذِی بَطَنَ خَفِیَّاتِالاَُْمُورِ، وَدَلَّتْ عَلَیْهِ أَعْلاَمُالظُّهُورِ، وَامْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیرِ؛ فَلاَ عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ، وَلاَ قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ، سَبَقَ فِی الْعُلُوِّ فَلاَ شَیءَ أَعْلَى مِنْهُ، وَقَرُبَ فِی الدُّنُوِّ فَلاَ شَیْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ، فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ بِاعَدَهُ عَنْ شَیْءٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَلاَ قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فی المَکَانِ بِهِ،
لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ، ولَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفِتِهِ، فَهُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلاَمُ الْوُجُودِ، عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُودِ، تَعَالَى اللهُ عَمَّا یَقولُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ وَالْجَاحِدُونَ لَهُ عُلوّاً کَبِیراً!
الحمد لله الذى بطن خفیات الامور (سپاس مر خداى را است که به همه امور مخفى دانا است) .
اى خدا،اى خالق بى‏چند و چون آگهى از حال بیرون و درون
براى ذات اقدس ربوبى هیچ پوشیده‏اى وجود ندارد
ابن ابى الحدید در شرح خود ج 4 از ص 218 به بعد نظریات فلاسفه ومتکلمین را درباره علم خداوندى تا نه (9) نظریه میشمارد:
نظریه یکم
از متکلمین است که میگویند:خداوند سبحان به همه اشیاءدانا است،چه در گذشته و چه در آینده،و عالم است‏به ظاهر اشیاء و باطن‏آنها و بهر چه که محسوس یا نامحسوس است.این نظریه قطعا مطابق حکم‏ضرورى عقل و آیات قرآنى است.اما حکم ضرورى عقل چنین است که‏خداوند متعال جهان هستى را با همه اجزاء و حوادث و روابطى که دارند،با مشیت قاهره خود در عالم امر تقدیر فرموده،سپس با فیض مستمر خودبه عالم خلق سرازیر نموده و به جریان میاندازد.آیا امکان دارد که خداوندسبحان به آنچه که از مشیت و اراده ربانى‏اش گذشته و بوسیله فیض مستمر او[که بدون آگاهى به آن فیض نمیباشد]به عالم خلق سرازیر میگردد و به جریان‏میفتد،عالم نباشد؟!وانگهى با نظر به رابطه نورى که با همه اشیاء دارد، چیزى نمیتواند بر او پوشیده بماند.
دلیل دیگر اینست که هر چیزى که از یک موجود،غائب یا براى او مجهول‏باشد،آن چیز از سلطه و اختیار آن موجود بیرون خواهد بود،در صورتیکه‏هیچ چیزى در جهان هستى خارج از سلطه و اختیار خداوندى نیست.و درقرآن مجید به این دلیل اشاره شده است:
الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر (1) آگاه باشید،خداوند آنچه‏را که خلق کرده است، میداند و او لطیف و خبیر است) .
تکیه متکلمین در اثبات عمومیت علم خداوندى بهمین مسئله سلطه واختیار خداوندى است که کاملا بمورد و متقن است.
و اما آیات قرآنى که دلالت‏به عمومیت علم خداوندى دارد،بقدرى‏فراوان و صریح است که بهیچ وجه قابل تاویل نمیباشد.آیا آیاتى صریح‏تر ازآیات زیر براى اثبات عمومیت علم خداوندى میتوان تصور کرد:
و ان الله قد احاط بکل شیی‏ء علما (2) و قطعا علم خداوندى بر همه‏چیز احاطه کرده است) .
آیا امور مخفى و امور جزئى و رویدادهاى آینده،شیى‏ء نیستند؟!یاآیا کل از کلمات عموم حقیقى نیست؟!آیات مربوط به علم خداوندى رامیتوان در سه گروه مطالعه نمود و با نظر به این سه گروه روشن میشود که هیچ‏جزء و کلى و هیچ آشکار و نهانى و هیچ گذشته و حال و آینده‏اى بیرون از علم‏خداوندى نیست.
گروه یکم
صریحا مى‏گوید:خداوند سبحان بهمه امور مخفى و امورغیبى دانا است.مانند ا لم یعلموا ان الله یعلم سرهم و نجواهم و ان الله علام‏الغیوب (3) آیا ندانسته‏اند که خداوند راز مخفى[یا درون و صحبت‏هاى مخفى] آنان را مى‏داند و اوست داناى کامل همه امور غیبى) .
کلمه الغیوب صیغه جمع است که الف و لام بر سرش آمده و باتفاق همه‏اهل ادب این صیغه دلالت‏بر عموم حقیقى دارد نه تقریبى.و آیه 77 از سوره البقره وآیه 23 از سوره النحل و آیه 7 از سوره طه و آیه 110 از سوره الانبیاء و آیه 29 ازسوره نور و آیه 25 و 65 و 74 از سوره النمل و آیه 69 از سوره القصص و آیه 51از سوره الاحزاب و آیه 19 از سوره غافر و آیه 26 از سوره محمد (ص) وآیه 18 از سوره الحجرات و آیه 4 از سوره التغابن و آیه 29 از سوره آل عمران وآیه 59 و 73 از سوره الانعام و آیه 94 و 105 از سوره التوبه و آیه 9 از سوره الرعدو آیه 92 از سوره المؤمنون و آیه 6 از سوره السجده و آیه 3 از سوره سبا وآیه 38 از سوره فاطر و آیه 46 از سوره الزمر و آیه 22 از سوره الحشر و آیه 8 ازسوره الجمعه و آیه 18 از سوره التغابن و آیه 26 از سوره الجن و آیه 1 ازسوره ممتحنه.این گروه از آیات با صراحت تمام علم خداوندى را بر همه‏اشیاء مخفى در پهنه هستى و پشت پرده آن و هر چه که در درون انسانها میگذردجزئى و کلى و ثابت و متغیر گوشزد مینماید و جائى براى اصطلاح بافى وشطرنج‏بازى‏هاى مغزى نمى‏گذارد.
گروه دوم
آیاتى است که علم خداوندى را بهمه اشیاء بدون استثناءاثبات مینماید.از آنجمله آیه 13 از سوره الطلاق است که در اول این مبحث‏آورده‏ایم.مانند آیاتى که جمله بکل شیى‏ء علیم را آورده است و هو بکل‏شیى‏ء علیم (4) و او به همه چیز دانا است) .
و آیه 231 و 282 از سوره البقره و آیه 176 از سوره النساء و آیه 97از سوره المائده و آیه 101 از سوره الانعام و آیه 75 از سوره الانفال و آیه‏115 از سوره التوبه و آیه 35 و 64 از سوره النور و آیه 62 از سوره العنکبوت‏و آیه 79 از سوره یس و آیه 12 از سوره الشورى و آیه 16 از سوره الحجرات و آیه 3 از سوره الذاریات و آیه 3 از سوره الحدید و آیه 7 از سوره المجادله‏و آیه 11 از سوره التغابن و آیه 32 از سوره النساء و آیه 40 و 54 از سوره‏الاحزاب و آیه 26 از سوره الفتح و آیه 80 از سوره الانعام و آیه 98 از سوره‏طه و آیه 7 از سوره غافر.
گروه سوم
آیاتى است که علم خداوندى را بگذشته و حال و آینده‏با بیانات مختلف متذکر مى‏شود مانند: یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم (5) (خداوند مى‏داند موقعیت فعلى و آینده[یا گذشته]آنانرا) .و آیه 19 از سوره‏محمد (ص) و آیه 9 از سوره العادیات و آیه 34 از سوره لقمان.
آن کدامین مغالطه و سفسطه بازیست که در برابر این آیات صریح‏بتواند علم خداوندى را محدود به نوع یا انواعى از واقعیات نماید درحالیکه سفسطه کننده قرآن را کتاب آسمانى خود هم بداند؟!جاى شگفتى‏است که بعضى از فلاسفه مسلمین متوجه نشده‏اند که گذشته و حال و آینده،سه‏نقطه از کشش زمانند که براى ما طبیعت نشینان مطرحند نه بر ذات اقدس ربوبى
لامکانى که در او نور خداست ماضى و مستقبل و حالش کجاست هست هشیارى زیاد ما مضى ما مضى و مستقبلت پرده خدا آتش اندر زن بهر دو تا به کى پرگره باشى ازین هر دو چو نى
نظریه دوم
میگوید:خداوند امور آینده را نمى‏داند و این عدم علم به‏آینده را به عدم درک آینده تشبیه نموده و گفته‏اند:چنانکه خداوند امور آینده‏را درک نمى‏کند (چون واقع نشده‏اند) همچنان امور آینده را نیز نمى‏داند.ابن ابى الحدید این نظریه را به هشام ابن الحکم نسبت داده است!! این نسبت ازابن ابى الحدید که محقق مطلعى است،بسیار بعید و ناروا است،زیراهشام بن الحکم از بهترین تلامیذ امام صادق علیه السلام بوده و آنحضرت علاقه‏شدیدى به او داشت،و محال است که هشام با داشتن فکر انحرافى مورد توجه امام صادق (ع) که علم قرآن در نزد او و پدران و فرزندانش بود،قراربگیرد.و اما استدلالى که به ادعاى فوق کرده‏اند،باضافه اینکه با آیات‏قرآنى مردود است،مبناى صحیحى ندارد،زیرا مبناى استدلال فوق براینست‏که چون حوادث آینده را خدا درک نمیکند،پس علم بآنها نیز ندارد،اشکال‏این مبنا اینست که اگر مقصود از درک همان دریافت علمى است،این اصل ادعااست و نمى‏تواند ادعا را ثابت کند و اگر مقصود از درک دریافت تاثرى است،دریافت تاثرى درباره خداوند امکان ناپذیر است،چه از حوادث گذشته باشد و چه ازحوادث حاضر و آینده.ممکن است این مدعیان مبناى استدلال خود را بر عدم‏وقوع حوادث آینده قرار بدهند و بگویند:چون حوادث آینده تحقق پیدانکرده است،لذا نمیتوانند معلوم خداوندى بوده باشند.خطاى آشکار این‏مبنا در این است که این مدعیان رابطه زمان را با خدا مانند رابطه ما با زمان‏تصور کرده‏اند.یعنى چنانکه قرار گرفتن یک رویداد در آینده،آنرا از درک وعلم ما بر کنار مى‏سازد،همچنین از درک و علم خداوندى نیز بر کنار مینماید!اینان نمیدانند که همه حوادث و رویدادهاى عالم هستى از آغاز تا بانجام بدون‏طناب ممتد زمان و یکى در کنار دیگرى،نه یکى پس از دیگرى براى خدامعلوم است.
اى بر ورق تو درس ایام ز اغاز نوشته تا بانجام
نظامى گنجوى
جهان خلق و امر از یک نفس شد که هم آندم که آمد باز پس شد ولى آنجایگه آمد شدن نیست شدن چون بنگرى جز آمدن نیست تعالى الله قدیمى کاو بیکدم کند آغاز و انجام دو عالم جهان خلق و امر آنجا یکى شد یکى بسیار و بسیار اندکى شد
شیخ محمود شبسترى
نظریه سوم
اینست که خداوند حوادث و امور فعلى و حاضر را نمى‏داند
و این مسئله را به قدرت خداوندى تشبیه کرده‏اند و گفته‏اند:چنانکه خداوند قدرت به موجود ندارد، (چونکه موجود است) همچنین موجود را هم نمیداند.
ابن الراوندى این قول را به معمر بن عباد یکى از شیوخ معتزله نسبت داده است.
ابن ابى الحدید میگوید:اصحاب ما (معتزله) این نسبت را تکذیب نموده و این‏حکایت را از معمر دفع کرده‏اند.مغالطه این نظریه روشن است،زیرا قدرت‏خداوندى به چیزى که موجود است تفاوتى با آن چیزى که موجود نیست ومقدور خداوندیست،ندارد،زیرا بقاء و دوام همه موجودات ناشى از فیض‏دائمى و مستمر خداوندیست: یسئله من فى السماوات و الارض کل یوم هوفى شان (6) لذا همان قدرت خداوندى که پیش از بوجود آمدن هر موجودى‏براى بوجود آوردن و ادامه عدم آن،وجود داشت،همان قدرت براى معدوم‏نمودن و ادامه وجود نیز وجود دارد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   101 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله خطبه 39

دانلودمقاله تصرف عدوانی

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله تصرف عدوانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 


معنای اصطلاحی تصرف: تصرف که از آن به ید تعبیر می‌شود عبارت است از سلطه و اقتداری که شخص به طور مستقیم یا به واسطه غیر، بر مالی دارد.[1]
عدوان در لغت یعنی ظلم و ستم آشکار.[2]و اصطلاحاً فعل یا ترک فعل قابل نکوهش است که خلاف عرف یا قانون یا عقل سلیم باشد.[3]
تصرف عدوانی بمعنی اعم، عبارت است از خارج شدن مال از ید مالک یا قائم مقام قانونی او بدون رضای وی و یا بدون مجوز قانونی. عدم رضای مالک یا عدم اذن قانونی او موجب تحقق عدوان است این نوع تصرف در مادۀ 308 قانون مدنی بیان شده و مفاد این ماده از حدیث «علی الید ما اخذت حتی تؤدیه» گرفته شده است.[4]
تصرف عدوانی، عنوانی است که هم در حقوق مدنی مطرح است و هم در حقوق کیفری بنابراین می‌توان از منظر حقوقی و کیفری این عنوان را مورد بحث و تحلیل قرار داد.
بررسی تصرف عدوانی با رویکرد حقوقی
مادۀ 158 قانون آئین دادرسی مدنی دادگاههای عمومی و انقلاب دعوای تصرف عدوانی را چنین تعریف می‌کند: «دعوای تصرف عدوانی عبارت است از ادعای متصرف سابق مبنی بر اینکه دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را از تصرف وی خارج کرده و اعادۀ تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست می‌نماید.»
این تعریف فقط شامل اموال غیرمنقول است؛ پس اگر کسی به صورت عدوانی اتومبیل یا تلفن همراه یا مال منقول دیگری را از تصرف او خارج شازد، تعریف فوق این موارد را شامل نخواهد شد.
اگر مال با رضایت متصرف سابق از تصرف او خارج شده باشد و به تصرف دیگری درآید سپس متصرف سابق از رضایت خویش پشیمان شده و عدول نماید، عنوان تصرف عدوانی بر فعل متصرف لاحق صادق نخواهد بود.[5]
چنانچه شخصی ملک خود را برای مدتی رها کند، به نحوی که هیچ تصرفی بر آن نداشته باشد و شخص دیگری در این مدت، ملک مورد نظر را تصرف نماید، تعریف مزبور شامل این مورد نخواهد بود؛ زیرا متصرف فعلی، مال را از تصرف متصرف سابق خارج نکرده، بلکه ملکی را که قبلاً از تصرف وی خارج شده بود، تصرف کرده است.[6]
بررسی تصرف عدوانی با رویکرد کیفری:
ذیل مادۀ 690 قانون مجازات اسلامی عنصر قانونی جرم تصرف عدوانی را تشکیل می‌دهد.
در موضوع تصرف عدوانی کیفری، قاضی موظف است پس از طرح شکایت برابر آئین دادرسی کیفری رسیدگی نماید و علاوه بر مجازات مجرم، حسب مورد به رفع تصرف عدوانی، حکم بدهد این مادۀ قانونی (690) فقط دربارۀ اموال غیرمنقول است و اموال منقول را شامل نمی‌شود و در خصوص اموال منقول، همچنان باید به قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب 1352 استناد نمود. در رویکرد کیفری فقط احراز واقع لازم است و دادگاه پس از احراز اینکه تصرف فعلی مِن غیر حق و عدوانی است رأی صادر می‌کند برخلاف رویکرد حقوقی که برای صدور رأی سه موضوع، سبق تصرف مدعی، لحوق تصرف مشتکی عنه و عدوانی بودن تصرف او لازم است.[7]

عنصر مادی جرم تصرف عدوانی:
1- فعل مرتکب: جرم تصرف عدوانی از جمله جرائمی است که به صورت فعل مثبت خارجی تجلی می‌یابد و ترک فعل نمی‌تواند عنصر مادی این جرم را تشکیل دهد.[8] پس فعل مثبت همان اقدام به تصرف املاک متعلق به دیگری است.[9]
2- موضوع جرم: وجود مال غیر منقول: یعنی تصرف اموال منقول دیگران از شمول مقررات مربوط به تصرف عدوانی کیفری خارج است.[10]
3- مال متعلق به غیر: موضوع باید مال متعلق به دیگری باشد و دیگری اعم است از شخصیت حقیقی و اگر کسی مال خود را موضوع این اعمال قرار دهد جرم واقع نمی‌شود.[11]
4- نتیجۀ مجرمانه: جرم تصرف عدوانی جرمی است مقید و تحقق جرم منوط است به تصرف یا ذی حق معرفی کردن خود یا دیگری و یا اقدام به هر گونه تصرف عدوانی، بنابراین اگر اعمالی صورت گیرد که منجر به حصول چنین نتیجه‌ای نشود از مصداق جرم موضوع ذیل مادۀ 690 نخواهد بود.[12]

عنصر معنوی جرم تصرف عدوانی:
1- مرتکب باید عالم به ماهیت غیرقانونی بودن عمل ارتکابی باشد.
2- مرتکب نه تنها باید خواست و اراده ارتکاب عمل مجرمانه را داشته باشد، بلکه نتیجۀ حاصل از جرم را نیز باید قصد نماید.[13]
در صورت حصول شرایط مذکور در تبصرۀ 2 مادۀ 690 صدور قرار بازداشت موقت متصرف عدوانی، الزامی است.

 


________________________________________
[1] . امامی، سید حسن؛ حقوق مدنی، تهران، اسلامیه، 1379، چ 21، ج اول، ص 57.
[2] . رحیمی‌نیا، مصطفی؛ فرهنگ صبا، تهران، صبا، 1383، چ 2، ص 475.
[3] . جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، 1378، چ اول، ج 4، ص 2511.
[4] . جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، 1382، چ 13، ص 156.
[5] . همان، ص 27.
[6] . همان، ص 27.
[7] . همان، ص 8.
[8] . شامبیاتی، هوشنگ؛ حقوق کیفری اختصاصی، تهران، ژوبین / مجد، 1377، چ 4، ج 2، ص 316.
[9] . عباسی حسین آبادی، مصطفی؛ نگاهی به جرم تصرف عدوانی، مجله حقوقی دادگستر، سال چهارم، شماره 17، ص 47.
[10] . همان، ص 47.
[11] . همان (11)، ص 10.
[12] . شامبیاتی، هوشنگ؛ حقوق کیفری اختصاصی، تهران، ژوبین / مجد، 1377، چ 4، ج 2، ص 320.
[13] .همان، ص 322.

 

سابقه تصرف عدوانی
درسال 1309 قانون جلوگیری از تصرف عدوانی، شأن نزول آن این بود که قانون ثبت اسناد و املاک 1310 به تصویب رسید، در همان زمان که زمین های تصرف را سند می خواستند بدهند، شرائطی برای دادن سند گذاشتند و گفتند هرکسی که ملکی را در تصرف دارد، صرف تصرف مجوزی برای سند مالیکت نیست بلکه باید آثاری از تصرف داشته باشد.مثلا" زمین دارد، کشت کرده باشد، ساخت و ساز در زمین کرده باشد، مأمور ثبت بررسی می کرد و اگر به رسمیت می شناخت، سند می دادند.
در آن زمان، افرادی در زمین های مجاور آثار تصرف ایجاد می کردند، نهال می کاشتند، املاک دیگران را ملک خود معرفی می کردند. دراین زمان قانون تصرف آمد و گفت دادگاه باید دخالت کند و بررسی کند و اگر تصرف عدوانی شد، ملک را به مالک می دهد.
در قانون آیین دادرسی مدنی سال 1318 قوانین مفصل تری ...
از ماده 334 به بعد قانون فوق تعیین کرد.همچنان دادگاه مرجع رسیدگی به دعاوی تصرف عدوانی و اعاده وضع به حالت سابق و رفع تصرف یود.از تصرف فوق به « تصرف عدوانی حقوقی » تعبیر می شود.
عناصر دعوی تصرف عدوانی عبارت است از :
الف ـ موضوع دعوی مال غیرمنقول باشد خواه دعوی در دادسرا مطرح شود (فقره دوم ماده یک قانون تصرف عدوانی و ماده دوم همان قانون) خواه در دادگاه
ب ـ متصرف سابق مال غیرمنقول که مال بدون رضایت وی از تصرفش خارج شده طرح دعوی نماید (مواد اول و دوم قانون تصرف عدوانی ) لازم نیست شاکی مالک باشد مستأجر ـ مباشر ـ خادم ـ دهقان ـ کارگر وهرکس که به نمایندگی یا به امانت مال غیر را متصرف است می تواند این دعوی را طرح کند (ماده ششم قانون تصرف عدوانی) وحتی این دعوی از جانب مستأجر علیه موجر واز یک مستأجر علیه مستأجر دیگر شنیده می شود.
ج ـ مدعی اعاده تصرف سابق خود را بخواهد هرچند که درمقام استدلال استناد به مالکیت خود هم کرده باشد . ولی اگر خواسته دعوی مرکب از اعاده تصرف و صدور حکم به مالکیت باشد این دعوی دعوی مالکیت است (قسمت پنجم و ششم از توضیحات ذیل بند نهم نظامنامه قانون تصرف عدوانی) اگر مدعی تصرف عدوانی که اعاده تصرف را خواسته تقاضای جبران خسارت وارده را هم بنماید ماهیت دعوی تصرف عدوانی تغییر نمی کند و به تقاضای مزبور ضمن دعوی مذکور رسیدگی می شود. هرگاه خوانده تصرف خود را مستند به حق مالکیت خود کند این استناد، ماهیت دعوی تصرف عدوانی را تغییر نمی دهد.
دـ نسبت به مورد تعهد (مانند عین مستأجره و عین مرهونه) نمی توان دعوی تصرف عدوانی مطرح نمود.
سه رکن تصرف عدوانی
سه رکن لازم بود تا دادگاه حقوقی حکم دهد، که عبارتند از: سبق تصرف، لحوق تصرف و عدم رضایت صاحب ملک به تصرف جدید.
یک قید زمانی دراین قانون بود، یعنی متصرف سابق باید ثابت کند که حداقل یک سال ملک را در تصرف داشته است و ثابت کند که ظرف حداکثر یک سال از زمان تصرف جدید شکایت کرد.اگر یک سال گذشت باید به دادگاه حقوق می رفت و خلع ید اقامه می کرد.
در سال 1352 قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدولانی وضع شد.اموال منقول را مشمول اموال غیر منقول قرار داد. چون نیروی انتظامی رفع تصرف می کرد، این تصرف به « تصرف عدوانی انتظامی » معرف شد، که بر عهده دادسراست.قبلا" در داسرا یک دایره ای بنام دایره تصرف عدوانی بود و دادسرا طبق قانون فوق عمل می کرد.
طریقه عمل
اول:اگر مال منقول مرا کسی تصرف می کرد، باید ثابت می کردم که حداقل یک ماه این ملک یا مال منقول را در اختیار داشتم.
دوم:ظرف حداکثر یک ماه از تاریخ تصرف جدید باید شکایت می کردم.
سوم: دادسرا بدون ورود به ماهیت که مالک کیست ادعای مالکیت درست است یا خیر؟، دستور می داد که وضع را به حالت سابق بر گرداند.هر ادعایی اگر خوانده یا مشتکی عنه داشت، ارشاد می شد که به دادگاه حقوق اقامه دعوی کند،یعنی خلع ید، اجره المثل ایام تصرف را بگیرد.
به موازات تصرف عدوانی حقوقی و انتظامی، دو قانون دیگر قابل دسترس بود، که عبارتنداز :
اول- ماده 308 قانون مدنی، که این ماده درمحاکم مورد تحلیل قرار گرفت و محاکم آن را مبنای دعوی خلع ید قرار دادند.سه موضوع باید ثابت شود تا حکم به خلع ید صادرشود، که عبارتند از: 1- خواهان مالک باشد. 2- در زمان طرح دعوی، خوانده ملک را تصرف کرده و استیلا دارد. 3- تصرف عدوانی است یعینی بدون رضایت ملک است.
دعوی تخلیه
زمانی است که خواهان دعوی به شخص خوانده اذن داده باشد که ملک او را تصرف کند ولی حالا او ازش عدول کرد یا در قالب اجاره بوده و مدت اجاره منقضی شد(پایان مدت اذن با اجاره)، این اذن محض است درقالب اجاره ... هبه جایز، وحتی در قالب وقف (در برخی وارد).دعوی تخلیه یا به تعبیر دقیق تر، تخلیه ید باید مطرح شود.چون خود خواهان این ملک را با اذن در اختیار خوانده قرار داده بود. یا رجوع کرد یا مدت آن به پایان یافت (ماده 696 قانون مدنی)
آخرین مورد،قانون مجازات عمومی سابق 1304، تصرف عدوانی را حسب جزایی و کیفری دارد. حبس تعیین کرد.بدین ترتیب تصرف عدوانی کیفری مطرح شد.درحال حاضر ماده 690 قانون مجازات اسلامی است.
قانون آیین دادرسی مدنی شد، مواد 158 به بعد،تغییر مواد داد.
ماده 308 قانون مدنی بقوت خود باقیست.
ماده 396 قانون مدنی باقیست
قانون جلوگیری اصلاحی سال 52 ، کلا" نه جزئا" به قوت خود باقی است.نسخ جزئی شدن است.
ارکان تصرف عدوانی سه چیز است که بیان شد.قانونگزار مبنای او احترام به تصرف ما بوده است و جلوی غیر ذوالید را می گیرد. دعاوی تصرف تصرف عدوانی اعم از این که تصرف سابق مالک باشد یا خیر؟، سند داشته باشد، خوانده دعوی مالک است یا خیر؟، سند مالکیت دارد یا خیر؟، از نظر قانونگزار تنها ثابت شود که قبل از تصرف متصرف عدوان(خواه مالک باشد یا خیر) همین که من متصرف سابق باشم دادگاه حکم رفع تصرف و دستور رفع تصرف بدهد.
خلط بحث
خواهان رفع تصرف (حقوقی یا انتظامی) خوانده سند مالکیت ارائه می کند، تنها به تصرف سابق توجه می شود نه سند مالکیت.خود قانونگزار در قانون آیین دادرسی مدنی به این امر توجه کرد و می گوید سند مالکیت ملاک نیست،اما یک معافیت قرارداد و اگر سند مالکیت ارائه شود، این امر او را از اثبات تصرف سابق بی نیاز می کند.
سند مالکیت قرینه تصرف سابق است.اما ارائه سند مالکیت قرینه قطعی بر تصرف سابق نیست.لذا دعوی تصرف عدوانی را دعوی مالکیت نمی گویند.
دعوی خلع ید تنها از سوی مالک پذیرفته است اعم از این که تصرف سابق داشته باشد یا خیر؟. ولی اگر تصرف سابق هم دارد دو راه دارد، که عبارتنداز:
اول: راه تصرف عدوانی را در پیش بگیرد. زمانی خوب بود که به دعاوی تصرف عدوانی خارج از نوبت رسیدگی می شد، ولی حال که زمان بر است، خیر.
دوم: خلع ید را در پیش بگیرد.خلع ید را اصولا" دعوی مالکیت گویند.دادگاه وارد مالکیت و اصل امر می شود.
یک نکته فراموش شده، قانون جدید تصرف عدوانی آیین دادرسی مدنی، زمان یک ساله را برداشت.
آیا قانون اصلاح قانون جلوگیری سال 52 منسوخ است یا خیر؟.
رویه بسیاری از محاکم(نظریه اداره حقوقی) قانون جلوگیری درخصوص اموال غیر منقول مسنوخ است، چون قانون آیین دادرسی مدنی جدید که زمان را حذف کرد،اما دراموال منقول، قانون جلوگیری باقیست. مثلا" گوید، یکی موتور مرا غصب کرد، نه سرقت کرد.ماشین را به زور گرفت و هر روز از چشم من رد می شود می گوید احتیاج نداری نمی دهم.مهلت یک مامه در آن باقی است، دادسرا می تواند رسیدگی کند.دیگر به سند توجه نمی شود بلکه فقط تصرف.
تصرف عدوانی در ماده 690 قانون مجازات اسلامی
آیا ماده 690 قانون مجازات اسلامی- تعزیرات و مجازات های بازدارنده، معطوف به تصرف عدوانی است ، شرائط آن چیست و کجاها باید اجرا شود و قلمرو آن چیست؟.
قلمرو: املاک و اموال غیر منقول مانند ساختمان، ملک
شرائط: سه نظر است که نظریه رایج و معمول درمحاکم، مستنبط از ماده 690 قانون فوق، اصولا" تصرف عدوانی کیفری شاکی او باید مالک ملک باشد.فقط مالک ملک می تواند شاکی باشد، نه متصرف ولو متصرف مأذون باشد مانند مستأجر( باید دعوی تصرف حقوقی اقامه کند)، مستعیر.اعم از این که آثار تصرف ایجاد شده باشد،فقط تصرف شده است مثلا" زمین کشاورزی را تصرف کند، کشت کند، چه نکند، خانه را بگیرد و تصرف کند.
نتیجه گیری
آیا ماده 690 مذکور ضمانت اجرای کیفری برای تصرف عدوانی حقوقی مواد 158 به بعد قانون آیین دادرسی مدنی یا ضمانت کیفری برای خلع ید موضوع ماده 308 قانون مدنی؟.
با این تفسیر، چون بحث مالکیت و نه سبق تصرف مطرح شد، ماده 690 یک ضمانت اجرای کیفری برای خلع ید را مطرح می کند.
برابر رای وحدت رویه، تخریب اموال مشاع بین شاکی و شاکی جرم است، ولی سرقت ، کلاهبرداری، خیانت در امانت و تصرف عدوانی مال مشاع جرم نیست.
* مرکزآموزش اداره کل دادگستری استان تهران، آموزش ضمن خدمت قضات،حقوق جزای اختصاصی، آقای منصور میر سعیدی – استاد دانشکده حقوق علاّمه طباطبایی

 

تصرف عدوانی و ایجاد آثار تصرف
1- پیشینه و محل بحث
دعوای تصرف عدوانی اصولاً یک دعوای حقوقی است. قوانین مربوط به این موضوع نیز ناظر به تعریف و تعیین شرایط این نوع تصرف و نحوة رسیدگی به دعاوی « رفع تصرف عدوانی» است [15] که قانونگذار فصل هشتم آیین دادرسی مدنی مصوب 1379 را با توجه به قوانین قبلی به این نوع دعاوی و ممانعت از حق و مزاحمت اختصاص داده است.
آنچه در قانون اصلاحی جلوگیری از تصرف عدوانی سال 1352 و قوانین متفرقه و نیز قانون آیین دادرسی قبلی و جدید در خصوص تصرف عدوانی آمد، ناظر به بحث حقوقی و شیوة رسیدگی به دعاوی مربوط به آن است که در اینجا مورد نظر نیست. نظر ما در اینجا عنوان مجرمانه‌ای است که قانونگذار کیفری ایران ابتدا در مواد 264 تا 268 قانون مجازات عمومی سال 1304 و سرانجام پس از اصلاحات و الحاقات بعدی، در سال 1375 در مادة 690 و مواد بعدی به تصرف عدوانی داده ‌است. اگر هدف از قوانین حقوقی و قانون جلوگیری از تصرف عدوانی، حفظ نظم اجتماعی و هدایت امور از مجاری قانونی باشد قوانین کیفری بیشتر صیانت از مالکیت اشخاص و حریم اموال آنها را -که مورد تعرض روز افزون قرار گرفته بود- موردنظر دارند. همین تفاوت نگاه موجب خلق ویژگیهایی خاص برای تصرف عدوانی حقوقی و کیفری شد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  41  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله تصرف عدوانی

دانلود مقاله MRIچیست

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله MRIچیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 


MRI مخفف magnetic resonance imaging است که معنی اون میشه تشدید مغتاطیسی ...در MRI از امواج مغناطیسی و رادیویی استفاده میشود و نیازی به اشکار سازی وو استفاده از امواج ایکس نیست لذا خطرات جانبی به مراتب خیلی کمتری دارد.
یک اسکنر MRI چگونه کار می کند ؟
فردبیمار درون یک شکل استوانه ای دراز می کشد و امواج رادیویی که 10000تا 30000 برابر میدان مغناطیسی زمین است بر بدن بیمار تابانده می شوند .
این امواج بر اتم های بدن تاثیر می گذارد و با نیرویی باع می شود که مکان هسته تغییر کند اما وقتی که هسته دوباره به مکان قبلی خودش بر می گرده از خودش امواجی رو ساطع می کنه . در اینجا اسکنر این سیگنال ها رو جذب می کنه و کامپیوتر مرکزی این سیگنال ها رو تبدیل به عکس می کنه این عکس ها بستگی به مکان امدن و طول سگنال هایی است که فرستاده می شوند .....
بدن ما حاوی اب است و اب هم حاوی اتم های هیدروژن . وچون در تمام اندامهای بدن به میزان معینی اب وجوداردبدیهی است که هیدروژنهای موجود در اب که دوقطبی هستند تحت تاثیرمیدان مغناطیسی قرار گیرندو تقریبا در یک جهت بخط شوندکه اگر در این حالت به بدن امواج رادیویی با فرکانس معین بتابانیم سبب تولید یک جریان الکتریکی توسط هیدروژن خواهد شد و می توان با یک تقویت کننده وکامپیوتر تصویری از ان ناحیه معین بوجود اورد
هنگامی که بیماری برای اسکن به این روش اماده میشود باید دقت شود که همراه وی هیچ گونه فلزی نباشد زیرا سبب اختلال در تصویر می شود.همچنین افرادی که در دستها یا پاهایشان پلاتین کار گذاشته شده ویا افرادی که از باطریهای قلب استفاده میکنند نباید از این روش برای عکس برداری استفاده نمایند.زیرا وسایل فلزی تحت تاثیر میدان می توانند در بدن حرکت کنند.

 


تصویربرداری به روش تشدید مغناطیس ( MRI ) چیست ؟
MRI یک تکنیک اسکن با استفاده از میدانهای مغناطیسی قوی است که تصاویر روشن و دقیقی از بافتهای داخلی بدن را ایجاد می کند ، که توسط پزشکان قابل مطالعه است . تصاویر MR از سیگنالهای منشاء گرفته از پروتونهای بدن انسان ایجاد می گردند . تقریباً تمام سیگنالها از یک یا دو منشاء می آیند : پروتونهای آب و پروتونهای مولکولهای چربی . در یک میدان مغناطیسی قوی این پروتونها مثل مغناطیسهای کوچک عمل می کنند که مایل اند در جهت میدان مغناطیسی اصلی صف بندی شوند. وقتی این پروتونها با انرژی رادیوفرکانس ( RF ) تحریک می شوند ، انرژی با همان فرکانس به شکل امواج رادیویی آزاد می کنند که اغلب توسط همان کویلی یا آنتنی که پالس اصلی را فرستاده دریافت می شود. سیگنال آمده از بافتهای مختلف بستگی به پارامترهای مختلف بافتی مثل T1 ، T2 و دانسیتی پروتون در یک ذره کوچک بافتی دارد . بافتهای مختلف در یک یا بعضی از این پارامترها متفاوت اند و این تفاوتها اساس کنتراست بافتی در MRI است . ما با استفاده از پالس سکانسهای مناسب می توانیم تصاویری ایجاد کنیم که این تفاوتها را نمایش دهند . در نهایت با استفاده از نرم افزار و سخت افزارهای پیشرفته کامپیوتری تصاویری ایجاد می گردند که قابل تفسیر توسط پزشکان می باشند .

 

چه زمانی شاید MRI نیاز شود ؟

 

پزشک شما می تواند به دلایل مختلفی درخواست MRI کند . MRI غالباً جهت بدست آوردن اطلاعات تشخیصی خاصی که توسط سایر روشهای تصویربرداری مانند سونوگرافی ، سی تی اسکن یا پزشکی هسته ای فراهم نگردیده اند ، صورت می گیرد . MRI بطور وسیعی به عنوان یک وسیله تشخیصی مهم در پزشکی بکار رفته است . MRI را می توان بهترین روش تصویربرداری سیستم عصبی در نظر گرفت . همچنین در تصویر برداری مفاصل ، ساختمانهای عضلانی اسکلتی ، حفرات شکم و لگن ، مدیاستن ، قلب و پستان بسیار مفید است . در نتیجه تکامل انواع مختلفی از نرم افز ا ر و سخت افزارها ، MRI می تواند سیستمهای ادراری ، صفراوی و عروقی را بطور مناسب و بدون استفاده از روشهای تهاجمی نمایش دهد .

 

MRI درچه موارد دیگری بکار می رود ؟
علاوه بر تهیه تصاویر آناتومیک ، تحقیقات نشان می دهد که MRI کاربردهای قوی دیگری نیز دارد . برای مثال با MR اسپکتروسکوپی امکان اندازه گیری مقادیر مختلف مواد شیمیایی داخل مغز وجود دارد ، که اطلاعات مهمی در مورد سلامت سلولهای مغزی را ارائه می دهد . بدین ترتیب می توان مشخص نمود که این مواد در ضایعات مختلف ، چگونه و در کجای مغز تحت تأثیر قرار می گیرند .

 

چگونه باید برای MRI آماده شد ؟
شما می توانید مثل معمول بخورید یا بیاشامید ، به جز موارد زیر : نیاز به مصرف خوراکی یا تزریقی یک داروی حاجب به منظور تشدید یا enhancement تصویر ، نیاز به بیهوشی و یا اگر سایر ملاحظات خاص مد نظر باشند . در چنین مواردی محدودیتهای خاص رژیمی پیشاپیش توسط پزشک شما مشخص می گردد . رعایت دستورالعملهای فوق جهت اطمینان از انجام MRI صحیح ضروری است . در غیر اینصورت ، تا آمادگی لازم انجام امتحان به زمان دیگری موکول می گردد . همچنین مهم است که کارکنان مرکز در مورد هر گونه بیماری حاد ، آلرژی یا حساسیتهای دارویی قبلی سؤال کنند تا امتحان در شرایط مناسبی صورت گیرد .

 

چه اتفاقی در طی امتحان می افتد ؟
در زمان مراجعه به مرکز قرار شما برای امتحان توسط مسئول پذیرش تأیید می ‌ گردد. شما باید پرسش نامه ای را پر کنید . پس از پرسیدن تعدادی سؤالات مقدماتی ، یک امتحان کلینیکی اولیه توسط آماده ساز صورت می گیرد . بیمار باید تمام وسایل فلزی ( مانند طلا و جواهر ) و وسایل الکترونیکی ( مانند ساعت ) خود را در آورده ، و یک لباس راحت و فاقد قطعات فلزی را بپوشد . سپس آماده ساز بیمار را آماده انجام امتحان می کند ، که گاهاً شامل مصرف یک آرام بخش خوراکی یا تزریقی توسط رادیولوژیست یا بیهوشی توسط یک متخصص بیهوشی می باشد . تکنسین MRI شما را در یک وضعیت راحت و مناسب در یک تخت باریک که داخل یک مغناطیس تونل مانند بزرگ می باشد قرار داده و کویل مربوطه را تنظیم می کند. سپس تکنسین و رادیولوژیست که در تمام مدت امتحان در تماس با بیمار هستند امتحان را انجام می دهند . در طی انجام امتحان بیمار یک سری صداهای ضربانی مکرر را خواهد شنید . بسیار مهم است که بیمار در زمان شنیدن این صداها کاملاً بی حرکت باشد ، زیرا تهیه تصاویر توسط ماشین MRI دقیقاً در همین زمانها می باشد . اگر اولین تصاویر مناسب و فاقد آرتیفکتهای حرکتی باشند کل زمان اسکن کوتاه خواهد بود . کل زمان شاید 15 تا 90 دقیقه طول بکشد ، که بستگی به نوع امتحان و اطلاعات لازم برای رادیولوژیست و پزشک دارد . در تمام بیماران تحت بیهوشی یا آ رام بخش علائم حیاتی بطور دائم کنترل می شوند .

 

آیا بیمار چیزی احساس می کند ؟
در صورت نیاز به تزریق شاید یک ناراحتی جزئی ناشی از سوزن تزریق پیش آید . MRI به خودی خود یک روش بدون درد است و تماس مستقیمی با جسم بیمار صورت نمی گیرد . صداهای ضربانی بلندی که شنیده می شوند عادی و مربوط به دستگاه است که می توانند با استفاده از توپی های گوش یا گوشیهای مخصوص کاهش یابند . گاهی اوقات کلاستروفوبی ( claustrophobia ) ، یا ترس از محیط بسته ، مشکل ساز است . اگر احتمال چنین مشکلی وجود داشته باشد ‍، کارکنان MRI باید پیشاپیش مطلع شوند تا بتوانند کمکهای لازمه را انجام دهند . MRI مانند سایر تکنیکهای تصویربرداری از نظر جنبه های ایمنی و به عنوان یک روش مفید تصویربرداری توسط FDA تأیید شده است . MRI از سال 1981 در تصویربرداری بیماران استفاده شده و تا کنون هیچ اثر بیولوژیک زیان آوری در تماس با میدان مغناطیسی و امواج رادیویی کاربردی در این روش گزارش نشده است .

 


در طی امتحان چه تجربه ای خواهید داشت و امتحان چقدر طول خواهد کشید ؟
شما روی یک تخت دراز می کشید و این تخت به آهستگی به مرکز میدان مغناطیسی حرکت می کند . اسکانر شبیه یک تونل است که در دو انتها باز است. قسمتی از بدن که اسکن می شود باید در وسط این تونل قرار گیرد . بعضی از بیماران شاید در طی امتحان تا حدی احساس claustrophobia ( ترس از فضای بسته ) داشته باشند . اسکانر در طی اسکن ایجاد صداهای تق تق بلندی می کند ، لذا ، جهت کاهش این صداها می توان از گوشیهای مخصوص استفاده نمود . درضمن شما می توانید به موزیک یا رادیوی دلخواهتان گوش می دهید . زمان اسکن بسیار کوتاه است و ملاحظات بسیاری برای ایجاد راحتی شما در نظر گرفته خواهد شد . بطور معمول امتحان حدود 30-15 دقیقه طول می کشد ، که در طی آن شما باید بی حرکت باشید . بعضی از بیماران ترجیح می دهند قبل از انجام امتحان یک آرام بخش ملایم مصرف کنند .

 

پس از تهیه تصاویر چه اتفاقی می افتد ؟
پس از تهیه تصاویر بیمار می تواند از مرکز خارج شده و فعالیت طبیعی خود را آغاز نماید .

کی می توانید نتیجة امتحان خود را بگیرید ؟
امتحان شما کمی پس از کامل شدن توسط یک رادیولوژیست مطالعه می شود . بعضی روشها نیازمند بازسازیهای تکمیلی تر می باشند ‍، که نیازمند زمان بیشتر می باشند . لذا ، تهیه گزارش چنین امتحاناتی قدری وقت گیرتر می باشند . سپس تصاویر و گزارش آن ظرف 24 ساعت جهت پزشک شما آماده می گردد . کپی اضافی از فیلمها یا تهیه CD برای شما یا پزشک تان نیز امکان پذیر است .

آیا هیچ گونه خطری در این روش وجود دارد ؟
MRI یک روش تصویربرداری بدون درد است ، که مزیت عدم استفاده از اشعه X را دارد . هیچ گونه عارضه جانبی شناخته شده ای در این روش وجود ندارد . بهر حال چون اسکانر MRI یک آهن ربای بزرگ است ، بسیار مهم است که تکنسین را از وجود وسایل فلزی داخل یا خارج بدن آگاه نمود . لازم است تمام وسایل فلزی مانند کلید و ساعت قبل از ورود به اتاق اسکن برداشته شوند . قبل از شروع امتحان یک فرم اطلاعاتی باید توسط بیمار کامل شود . در مواردی به علت وسایل فلزی خاص داخل بدنی انجام امتحان مقدور نیست . م ه م ترین موارد منع MRI به دل یل وجود وسایل فوق می باشند :
• pacemaker قلبی
• Implanted defibrillator
• کلیپس آنوریسم مغزی
• قطعات فلزی داخل چشم
• وسایل کاشته شده در بدن مانند پمپ انسولین از دیگر مواردی که باید مورد توجه قرار گیرند ، وسایل همراه بیمار جهت کمکهای قلبی تنفسی ، می باش ن د . بعضی از ونتیلاتورها و مانیتورها را می توان براحتی وارد محیط مغناطیسی نمود ولی بعضی از آنها در تناقض با محیط های فوق می باشند . کارتهای اعتباری ، ساعتهای مچی ، تلفن های همراه و سایر وسایل فلزی نباید وارد اتاق اسکن شوند . تکنسین لیست کامل تری از وسایل مشابه را به شما خواهد داد و قبل از اسکن در مورد آنها از شما سؤال خواهد کرد . امتحان MRI شاید نیازمند تزریق یک مادة حاجب باشد . شایعترین مادة حاجب کاربردی gadolinium است . این ماده اساساَ همان کاری را برای MRI انجام می دهد ، که iodine برای سی تی اسکن انجام می دهد . عوارض جانبی این مادة حاجب بسیار کم اند .

 


مواد حاجب در MRI
تغییر سیگنال بافتهای بیمار اساس تصویربرداری MR در رادیولوژی تشخیصی می باشد . شدت سیگنال مشاهده شده در تصاویر MR در نتیجه تداخل پیچیده ای از فاکتورهای مختلف از جمله خصوصیات ذاتی بافتهای بیولوژیک ( یعنی زمانهای استراحت T1 و T2 و PD ) و فاکتورهای وابسته به تجهیزات ( یعنی قدرت میدان و پالس سکانسها ) می باشد . بهر حال ، به علت تنوعات بیولوژیک وسیع ، زمانهای استراحت بافتهای طبیعی و غیر طبیعی تشابهاتی دارند . این مسئله توانایی MRI ساده در تشخیص بافتهای غیر طبیعی را محدود می کند . با استفاده از مواد حاجب MR ، می توان زمانهای استراحت بافتی را به نفع بهتر مشخص کردن بافتهای غیر طبیعی تغییر داد . یکی از مواد حاجب اکستراسلولر که شایعاً استفاده می شود املاح GD-DTPA می باشد . به علت آب دوستی ( hydrophilicity ) بالای املاح Gd و وزن مولکولی پایین آنها ، پس از تزریق وریدی و یک فاز کوتاه داخل عروقی ، آنها سریعاً بداخل فضای انترسیسیل گسترش می یابند . باند پروتئینی آنها نیز قابل اغماض است . حذف کمپلکسهای متابولیزه نشده Gd از بدن از طریق ترشح کلیوی و با یک نیمه عمر پلاسمای 90 دقیقه ای است . اگر فیلتراسیون گلومرولی کاهشی نداشته باشد ، این ترکیبات پس از 24 ساعت کاملاً از بدن پاک می شوند . در بیماران با نارسایی کلیوی نیمه عمر آنها طولانی می شود ، ولی این عارضه مهمی را سبب نمی شود . اینطور فرض گردیده است که این گروه از مواد حاجب تا کنون کم عارضه ترین انواع نسبت به سایر مواد حاجب می باشند . شیوع کلی عوارض جانبی آنها 2-1 در صد می باشد . این شیوع در بیماران با سابقه آلرژی یا آسم دو یا سه برابر می باشد . شایع ترین عوارض جانبی شامل موارد زیر می باشند : تهوع ، استفراغ ، درد یا گرمای موضعی ، سردرد ، پارستزی ، گیجی ، کهیر ، تشنجات لوکال . ( شیوع همگی کمتر از 5/0 در صد می باشد . 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله MRIچیست

دانلود مقاله توحید

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

بحث اول:
توحید یا یکتاپرستی
«توحید» اولین اصل از اصول دین مبین اسلام می باشد . « توحید » یعنی خداوندی را که آفرینندة جهان و نظام شگرف و اعجاب برانگیز آن است، بشناسیم.
به تعبیر دیگر، « توحید » عبارت از آن است که: ما انسانها بدانیم جهان هستی ، پدید آورنده ای دارد. و بی سرپرست و بی برنامه رها نشده است . خالق جهان و هر آنچه در جهان است ، خداوندی می باشد که زمام تمام کارها مانند: آفرینش, رزق، روزی, تدبیر امور جهان , مرگ، زندگی و ... همه و همه در قبضة اختیار و ارادة خلل ناپذیر اوست. اوست که همه چیز را آفریده و دست مهربان و پر مهر خود را به سر تک تک موجودات نهاده است .
اگر خالق مهربانی چون او نمی بود , آیا عشق , محبت, شور و نشاط وجود داشت؟ آیا عروس جادویی دریاها, دلفین های بازی گوش زیبا, پهنة بیکران و نیلگون اقیانوسها, پهن دشتی مملو از ارغوان ها، جنگل ها و مراتع که چادر سبزشان را برگیسوان طبیعت نهاده اند چشمان ما را نوازش می داد؟
آیا می توانستیم در روزی تعطیل، بعد از یک هفته کار و تلاش , کنار جویباری بنشینیم و گوش به ترنم و ترانة دل آرا و روح نواز جویبار بسپاریم و به شقایق ها, این گلهای همیشه غرق در عشق, سلامی بدهیم و حالشان را بپرسیم؟ و... از همه مهمتر, خود تو, عشق تو به همه خوبی ها و ارزش ها, محبت تو به رسول گرامی اسلام و اهل بیت پاک و معصوم او و نیز علاقه تو به پدر و مادر, خانواده و فامیل و ... آیا وجود می داشت؟ می بینی که! همه آنچه که در بالا گفته آمد, در تو و در جهان بیرون از تو, وجود دارد. اینها را چه کسی آفریده است؟ آیا کسی جز خداوند، همة خوبی ها, محبت ها, عشق ها و ... را آفریده است؟
چه زیبا سروده است سعدی, آنجا که می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بحث دوم:
ادلة اثبات حق تعالی

 

امروزه در شبه قارة هند , گروهی از انسانها را می بینی که در مقابل ماری زهرآگین سر به سجده نهاده اند و به پرستش و عبادت او مشغول هستند. در شرق دور , چشم بادمی ها را مشاهده می کنی که پرستش « بودا» یا « سیدارتا» را شیوة عبادت خود قرار داده اند. و گروهی دیگر در آمریکا ـ که صدایش گوش زمین و زمان را کر نموده است ـ را می بینیم که در مکانی معین جمع شده اند و به تصور خودشان، شیطان را خدای خود قرار داده و به عبادت او دل خوش کرده اند و ... از این گونه موارد، آنقدر نمونه و مثال وجود دارد که برای تحقیق در آن عمر یک انسان کافی نیست. هر یک از این انسانها خود را بر حق و دیگران را باطل می دانند. اما به راستی، آیا خدای بزرگ، مهربان و عزیز که منزه از هر کاستی و ناتوانی است, همین خداهایی است که اینان خود را در آستانه اش به سجده می اندازند؟ آن خدایی که بشر در تنهایی اش و آنگاه که با خودِخود و فارق از هر قید و مشغله ای, می شناسد و با او مناجات، گفتگو، راز و نیاز می کند، آیا همین خدایان است؟ مفهومی که عموم مردم از خدای متعال دارند و هنگام شنیدن واژة خدا‌ در ذهن خود تصور می کنند , عبارت از: موجودی می باشد که جهان هستی را آفریده است. خدایی که بشر را از کتم عدم به وجود آورده و امر روزی او را به عهده دارد. اما آیا مثالهایی که در مقدمه بحث ذکر شد، می تواند مصداقی برای این تعریف از واژة خدا باشد؟ با اندک تأملی، روشن می گردد که اینها ـ مار,‌ شیطان , ستاره , خورشید و ... نمی توانند آفرینندة بشر باشند.
پس آفرینندة بشر کیست؟ و چه ویژگیهایی دارد؟
پاسخ به این پرسش ها، ما را وارد میدان « ادلًّة اثبات وجود خدای سبحان» می کند که باید در محوطة مبارک آن، آهسته گام برداریم و حق را آن گونه که سزاوار اوست، بشناسیم .

 

« الّلهْمُ عُرِّفْنی نَفْسُکُ »
******

 


بحث سوم:
راههای خداشناسی

 

به طور کلّی راههای سیر و حرکت برای شناخت خدا سه قسم است :
1ـ راه دل یا فطرت
2ـ راه حس یا علم
3ـ راه عقل و استدلال
شناخت خدا به وسیلة « فطرت» همان چیزی است که دانشمندان اسلام از آن به عنوان « برهان فطرت», در کتابهای خود یاد می کنند. این برهان اولین و شایع ترین برهانی است که وجود خدای مهربان را به ما معرفی می نماید. به محض اینکه هر انسانی به خودش توجه نماید که دارای حیات و زندگی است, خدای خود را نیز در دل و وجدان خود احساس می کند که معبودی پاک و منزّه او را آفریده است. آنگاه که انسان خود را در برابر مشکلات سخت، ناتوان دید و احساس ناامیدی کرد, به طور ناخداگاه، دست نیاز به سوی قدرت بی پایانی در جهان، دراز می کند که هیچگونه ناتوانی و ضعف در او نباشد. اینجاست که او را برآورندة امیدهایش می یابد. به او عشق می ورزد‌ و به عنوان تنها تکیه گاه خویش، در آستانة او سر بر سجده می نهد. این احساس، همان است که از آن به « خداخواهی فطری» تعبیر می کنند. این نوع خداشناسی در « فطرت» همة انسان ها , بدون استثنا وجود دارد. بلکه در تمام مخلوقات که:
«دل هر ذره که بشکافی, آفتابیش در میان بینی».
ولی انسانها به مرور زمان، هم خود را و هم خدای خود را فراموش می کنند. و چون دریچة قلب و دل خود را بستند, تاریکی و ظلمت با تمام لشکریانش، کشور وجود آنها را به تسخیر خود در می آورد. به طوری که به هر سوی که می نگرند، جز تاریکی نمی بینند. مگر اینکه دریچه ای در قلب خویش بگشایند و نور حق را با تمام وجود پذیرا باشند.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
*******
غیر من در پس این پرده سخن سازی هست
راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
تو مپندار که این قصّه به خود می گویم
گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست

 

 

 


بحث چهارم:
برهان نظم

 


آیا هیچ فکر کرده ایم, چشمان ما چه کارکردهایی دارد ؟ تک تک اعضای آن، به طور جداگانه و تمام آنها با هم، به عنوان مجموعه ای واحد، چه هدف دقیق و منظمی را دنبال می کنند ؟ به همین ترتیب , سایر دستگاههای بدن، مانند دستگاه اعصاب, گوارش, تنفس, گردش و تصفیة خون و... هرکدام با برنامه ای خاص، مشغول به کارند. تا نانی به کف آوریم و به غفلت نخوریم . بدن انسان, یک نمونة بسیار کوچک از نظم حاکم بر طبیعت است. همة اجزای طبیعت، چه انفرادی و چه اجتماعی و گروهی, از کهکشانهای فوق تصور گرفته تا سیاه چالهای فضایی، از کره زمین تا دیگر منظومه ها و از موجودات تک سلولی الی والهای عظیم الجثة دریایی , همه و همه در پی برنامه ای منظم در حال سیر و حرکت هستند. این « نظم» دقیق و محیرالعقولی که بر تمام جهان هستی حاکم است , نمی تواند تصادفی و اتفّاقی باشد. از تخم لاک پشت، طاووس زیبا زاده نمی شود. و از شکوفه های زیبا و دل انگیز درختان , حیوانات درنده متولّد نخواهد شد. این « نظم» دقیق و شگفت آور، ما را به این تنیجه می رساند که: سازنده ای حکیم و توانا تمام این پدیده ها را هدفدار و با « نظم» آفریده است. و امکان ندارد این « نظم» هدفمند، به صورت تصادفی و اتفّاقی به وجود آمده باشد.

 


به قول سعدی:
آفرینش , همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند , نقش بود بر دیوار
بحث پنجم:
برهان هدایت و تدبیر

 

خرچنگ ها, با اینکه ظاهری ناخوشایند دارند, اما نوعی از آفریده های عجیب و شگفت آوری هستند که وجودشان بر « هدایت» گری و « تدبیر» آفرینندة آنان دلالت دارد. می گویند: « هر گاه دو پنجه یا عضوی از آنها بریده شود, سلولهای مربوطه، فقدان آن عضو را خبر می دهند و در صدد جبران آن برمی آیند. به محض اینکه عمل تجدید, خاتمه یافت سلولهای مولّد از کار می افتند» .
دربارة مارماهیها نیز نکات جالبی گفته شده است. از جمله، این مطلب مهم است که: « این حیوانات، همین که به مرحلة رشد رسیدند، در هر رودخانه، برکه و در هر گوشة عالم که باشند، به طرف نقطه ای در جنوب جزایر برمودا حرکت می کنند. در آنجا در اعماق ژرف اقیانوس تخم می گذارند و در همان جا می میرند. آن عده از مارماهی ها که از اروپا می آیند, هزاران مایل مساحت را در دریا می پیمایند، تا به این نقطه می رسند. بچه های مارماهی که هنگام تولّد از هیچ کجای عالم خبری ندارند و فقط خود را در محیط بی پایانی از آب دیده اند, شروع می کنند به مراجعت به موطن خویش. پس از عبور از دریاها و غلبه بر طوفانهای بی پایان و امواج و جزر و مدها, دوباره به همان رودخانه یا برکه ای که والدین آنها از آنجا آمده اند, برمی گردند. به طوری که همة نهرها و دریاچه های جهان، همیشه پر از مارماهی است. این مارماهی های جوان پس از آنکه با زحمات و مشقّات فراوان, خود را به مواطن اصلی رساندند در آنجا نشو و نما می کنند و چون به سن ّ رشد رسیدند، بر طبق همان قوانین مرموز و لاینحل، به نزدیکی جزایر برمودا برمی گردند. و این حرکت دُوًری را از سر می گیرند». این حس جهت یابی و بازگشت به مواطن اصلی، از کجا سرچشمه گرفته است؟! وقتی به این پدیده ها می اندیشیم، علاوه بر نظم و تناسب موجود در آن, می فهمیم که این عالم زیر نظر چشمان تیزبین و هوشیار اندیشمندی توانا و دانا در گردش است. به طوری که هر موجودی را با
« هدایت» تکوینی و غریزی به سوی وظایفش سوق می دهد.
همه اینها، از جمله آثار و علائمی است که در خلقت موجودات مشاهده می شود. و دلیل بر دخالت نوعی قصد، عمد و « تدبیر» است. هر موجودی، علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی, از یک نیروی موثّر و مرموز برخوردار است، که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می شناسد و آن « وجود هدایتگر»، مدبری دانا و توانا است که دست پرمهر و محبت خود را بر سر موجودات نهاده و آنها را « هدایت» می کند.

 


بحث ششم:
‌برهان معلولیت
« معلولیت» دارای نشانه های خاصی است که اگر این نشانه ها را در عالم موجودات یافتیم, دلیل بر این خواهد بود که این عالم، معلول علتی است. و کسی آن را آفریده است. آن نشانه ها به شرح زیر می باشد:
1ـ تغییر:
موجودی که از حالتی به حالت دیگر « تغییر» پیدا کند, حتماً معلول است و نیاز به علّت دارد. زیرا « تغییر», همان فقدان و کمبود است. از طرفی، روشن است که موجود دارای فقدان و کمبود، نمی تواند فقدان و ضعف خویش را برطرف سازد. بلکه محتاج علّتی است تا او را از قوه، به فعلیت برساند. و فقدان، کمبود و نقص او را برطرف سازد.
2ـ حدوث :
« حدوث» یعنی مسبوقیت وجود، به عدم. به بیانی دیگر: موجود، یک زمانی نبود و بعد، به وجود آمد. مثل طفلی که نبود و بعد، از پدر و مادری متولّد شد. موجود حادث، نیز معلول و محتاج به علتی می باشد تا او را از عدم به وجود آ‎ورد. بنابراین « حدوث» نیز, یکی از نشانه های « معلولیت» است.

 


3ـ وابستگی به غیر:
وقتی به جهان می نگریم، متوجه می شویم که موجودات به یکدیگر « وابسته» و محتاج هستند. هر موجودی که به نحوی به موجودات دیگر و یا به موجود دیگری نیازمند باشد, معلول است و نیاز به علتی دارد. تا احتیاج و « وابستگی» او را برطرف نماید. آن علت، نباید « وابسته» به غیر باشد. زیرا اگر آن هم محتاج به علت باشد, هم خلاف فرض لازم می آید و هم موجب « تسلسل» در علتها خواهد شد. که هر دو، از دیدگاه عقل، باطل است. پس آن علّت, بی نیاز از هر « وابستگی» و نیاز به غیر خواهد بود.

 

بحث هفتم:
وجود پیامبران در طول تاریخ دلیل بر وجود خدای متعال

 

هیچ آدم عاقلی پیدا نمی شود که تاریخ را انکار کرده و بگوید: « تاریخ مملو از دروغهای بزرگ و کوچک است». امروزه بر بسیاری از انسان ها, روشن است که شخصی به نام « موسی» علیه السلام, در تاریخی معین، وجود داشته و با فردی به نام « فرعون», درگیر شده است. گروهی از انسان ها را که به « بنی اسرائیل» معروف بوده اند, از چنگال « فرعون» مصر رهانیده است. این را نیز اکثر مردمان امروزی، قبول دارند که در حدود دو هزار سال قبل, حضرت « عیسی مسیح» از دختری پاک و باکره، به فرمان خداوندی توانا, به دنیا آمد و بعد از مدتی به دست یهودیان به صلیب کشیده شد.
و روشن تر و درخشان تر از همه, «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله و سلّم است که در سال عام الفیل متولد شد. چهل سال بعد، به پیامبری مبعوث گردید. کتابی به نام « قرآن» آورد و رحمتی شد برای عالمیان و ... اینها همه, پیامبرانی بودند که از سوی خدای بزرگ، برای بشر برنامة زندگی آورده اند. همة پیامبران از اول تاریخ تا آخرین پیامبر که « محمد رسول الله » صلی الله علیه و آله و سلّم می باشد, دارای پیامی واحد بوده اند. که عبارت از:« توحید» و یکتاپرستی, « نبوت» و ایمان به پیامبران و پیام آنها و آماده بودن برای روز بازپسین یا « معاد» است. این « پیام واحد» که از صدر تاریخ تا امروز و تا ابد نیز ادامه دارد، دلیل بر « پیام دهنده ای» است که، بی نیاز از هر چیز و هر کس می باشد. او 124 هزار پیامبر، برای رساندن پیغام خود به انسانها، مبعوث کرده است که همة آنها حرف واحدی را برای بشر داشته اند. حال اگر خدایی و پیام دهنده ای نباشد, لازم می آید که این کسانی که در تاریخ به نام « پیامبر» شناخته شده اند, دروغ باشد. اگر این فرضیه که « وجود پیامبران دروغ است», درست باشد, لازم می آید که تاریخ از اول تا امروز و تا هر زمانی که بشر روی این کره خاکی وجود دارد, نیز دروغ باشد. درصورتی انسانهای عاقل به دروغ بودن تاریخ، حتی ذره ای اعتقاد ندارند. پس، هم تاریخ درست است و هم پیامبرانی که تاریخ از آنها خبر داده است, درست و هم پیام آنها صحیح می باشد. و چون « پیام»، بدون « پیام دهنده», فرضیه ای نامعقول است، لذا باید پیغام دهنده ای وجود داشته باشد. این پیغام دهنده، جز خدای بزرگ، کس دیگری نمی تواند باشد. زیرا اوست که بشر را آفریده و می داند که به چه چیزی نیاز دارد. تا آن را به وسیلة پیامبرانش به او برساند.

 

بحث هشتم:
مراتب توحید

 

« توحید» دارای مراتب و درجاتی است که به شرح زیر می باشد:

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 16   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله توحید

دانلودمقاله انواع بیمه ها

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله انواع بیمه ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

 


اولین قرار داد بیمه ای که به وجود آن پی برده اند بیمه حمل و نقل است که به سال 1347 میلادی در شهر ژن ایتالیا منعقد شده است. بنابراین شاید شروع فعالیت بیمه ای به معنی امروزی آن قرن چهاردهم میلادی باشد.
پیدایش بیمه در قرن چهاردهم و یا احتمالاً یک قرن قبل از آن به این معنی نیست که قبل از آن بشر در صدد یافتن وسیله ای برای مقابله با آثار حوادث نبوده است .
آن طور که از تالمود نقل کرده اند در قرون قدیمه بین دریانوردان حاشیه خلیج فارس مرسوم بوده است که هر گاه در کاروانی یکی از حیوانات باربر می مرد ، حیوان دیگری که به هزینه افراد کاروان تهیه می شد تا صاحب آن به تنهایی زیان وارده را تحمل نکند .
در یونان قدیم مؤسساتی دولتی نظیر سازمان های بیمه اجتماعی یا مدد کاری وجود داشته که به کمک درماندگان می شتافته است و از جمله تامین زندگانی افراد کهن سال و از کار افتاده را به عهده داشته است. در روم قدیم نیز نمونه هایی از مستمری مادام العمر وجود داشته است . بدیهی است محاسبات حق بیمه در این نوع عملیات که با بیمه امروزی به هر حال شباهتی دارد ، مبتنی بر آمار درستی نبود و به خصوص در مورد مستمری مادام العمر از جدول مرگ و میر حساب شده ای استفاده نمی شد.

 

مبحث 1 - پیدایش بیمه در یائی
بیمه به معنای امروزی ابتدا در زمینه حمل و نقل شروع شد و گویا یک نوع معامله اعتباری که در قرون وسطی مرسوم بود ، موجب پیدایش بیمه باربری شده است. بعضی سرمایه داران و صرافان به صاحبان کشتی و بازرگانانی که قصد خرید کالا و حمل آن از طریق دریا را داشتند ، نوعی وام به نام وام حوادث دریا پرداخت می کردند. در قرار داد این وام ، وام گیرنده متعهد می شد در صورتی که کشتی یا کالا سالم به مقصد برسد علاوه بر اصل وام ، مبلغ قابل توجهی اضافه بر آن پرداخت کند و اگر کشتی یا کالا در دریا غرق شود ، وام گیرنده از پرداخت وام معاف باشد؛ مبلغی که وام گیرنده پس از رسیدن کشتی یا کالا به مقصد علاوه بر اصل وام می پرداخت خیلی بیشتر از بهره متناسب با میزان وام و مدت آن بود و می توان گفت که قسمتی از این مبلغ بهره وام و قسمت دیگر حق بیمه ای بود برای خطر غرق کشتی یا کالا که خسارت آن با این قرار داد متوجه وام دهنده می شد ؛ منتهی با این تفاوت که در بیمه امروزی حق بیمه قبلاً دریافت می شود ، ولی در این نوع معامله حق بیمه پس از انتفاء خطر و به شرط سالم رسیدن موضوع معامله دریافت می شد. به قول دمستن خطیب یونانی این گونه معامله در قرون قدیمه هم در یونان و روم وجود داشته است و به قول پی شن به علت ناامنی دریاها و رکود روابط تجاری بین کشورها مدت ها متروک بوده است.
این رابطه اعتباری در قرن سیزدهم در اروپا رواج فراوان داشت تا اینکه در سال 1234 میلادی پاپ گرگوار نهم کلیه معاملات ربا خواری و از جمله نوع مورد بحث را ممنوع ساخت ؛ اما این ممنوعیت چیزی از رواج آن نکاست. زیرا سرمایه داران و صرافان ضمن اطاعت از امر پاپ با تغییر مختصری در ماهیت معامله توانستند به کار خود ادامه دهند ؛ به این ترتیب که توافق کردند بابت وام بهره ای پرداخت نشود ، اما از این بابت که در صورت از بین رفتن کالایی که از محل وام خریداری می شود ، بازرگان اصل وام را مسترد نخواهد کرد ؛ به عبارت دیگر خسارت وارد به بازرگان در اثر غرق یا سرقت و نظایر آن به عهده وام دهنده است.
بنابراین بازرگان باید در مقابل این تعهد وجهی بپردازد که از لحاظ مقدار معادل همان بهره است ولی عنوان بهره را ندارد و بنابراین علاوه بر رابطه وام بدون بهره رابطه دیگری بین طرفین برقرار شد که قابل مقایسه با بیمه امروزی است . یعنی تعهد تقبل خسارت احتمالی در مقابل حق بیمه این نوع قرارداد ها ابتدا در فلورانس و بعد در ژن سپس در سایر نقاط اروپا رواج پیدا کرد و به همین ترتیب بیمه باربری دریائی به وجود آمد . اما از نظر نباید دور داشت که هنوز محاسبات حق بیمه بر اساس آمار و مبتنی بر تجربه کافی نبوده و معمولاً حق بیمه ها با اهمیت خطر های بیمه شده تناسب نداشت و هنوز بیمه را با قمار و شرط بندی مقایسه می کردند . به همین جهت در هلند به موجب فرمانی به تاریخ 1567 بیمه ممنوع شد و البته این ممنوعیت بیش از سه سال دوام نداشت.
مبحث 2 - پیدایش بیمه آتش سوزی
بعد ها در همان بیمه نامه های دریائی بیمه گر متعهد گردید ضمناً خساراتی را که پس از رسیدن کالا به بندر مقصد و در حمل و نقل زمینی واقع می شود جبران کند . در انگلستان بیمه گران ضمن صدور بیمه نامه های دریائی تعهد پرداخت وجهی را در صورت غرق کشتی و فوت ملوانان قبول کردند . به این ترتیب بیمه های غیر دریایی معمول شد و این بیمه های اخیر توسط همان بیمه گرانی که بیمه های دریائی را عمل می کردند متداول گردید.
از جمله بیمه هایی که در قرن هفدهم توسط یافت بیمه در مقابل خطر آتش سوزی بود. در انگلستان آتش سوزی بزرگ سال 1666 لندن که 90 کلیسا و 13000 خانه را به کلی منهدم ساخت ، موجب رواج سریع بیمه آتش سوزی شد ؛ در سال 1677 سازمانی به نام فایرافیس و در سال 1684 یک شرکت بیمه به نام فرندلی سوسیتی فایرافیس تشکیل گردید و در سال 1696 اولین مؤسسه بیمه بر اساس اصول شرکت های تعاونی شروع به کار کرد. بعد ها در قهوه خانه ادوارد لوید سازمانی در لندن به وجود آمد که به نام خود او معروف شد . در این سازمان تعداد زیادی بیمه گر به معاملات بیمه ای می پردازند . در آلمان اولین شرکت بیمه آتش سوزی در سال 1677 در هامبورگ تشکیل گردید و پس از آن در دانمارک و بلژیک مؤسساتی برای این نوع بیمه به وجود آمد ، در فرانسه اولین مؤسسه بیمه آتش سوزی به شکل تعاونی در سال 1375 تشکیل گردید و اولین کمپانی بیمه در سال 1786 تاسیس یافت.

 

مبحث 3 - بیمه در جهان امروز
در دو قرن اخیر فعالیت های بیمه ای در سرتا سر جهان توسعه یافته است. در کشور های صنعتی بیمه نقش مهمی را در ثبات وضع اقتصادی بازی می کند و در کشورهای جهان سوم نیز مزایای اجتماعی و اقتصادی بیمه شناخته شده و عملیات بیمه ای به تدریج گسترش یافته است. بیمه حوادث با انواع مختلف آن در دو قرن اخیر متداول شده است . از خمله بیمه حوادث شخصی که زندگی فرد را در صورت نقص عضو و از کار افتادگی ناشی از حادثه تامین می کند و یا در صورت فوت ناشی از حادثه سرمایه ای در اختیار خانواده او می گذارد .
در یک قرن اخیر سازمان های بیمه اجتماعی که توسط دولت ها یا زیر نظر آن ها اداره می شوند نقش قابل ملاحظه ای در توسعه بیمه بازنشستگی ، بیمه عمر و حوادث شخصی کارگران و کارمندان و سایر حقوق بگیران به عهده گرفته اند . در ابتدا پیدایش بیمه های اجتماعی موجب رکود نسبی این نوع بیمه ها شد ولی بتدریج تعارض بین بیمه های اجتماعی و بیمه های بازرگانی منتفی گردید ؛ زیرا آشنایی با یک نوع بیمه موجب توجه افراد به سایر انواع آن شد. با اختراع اتومبیل یک نوع جدید بیمه در حد وسیعی متداول شد . بیمه خسارات وارد به اتومبیل بیمه شده و همچنین بیمه خسارات وارد به شخص ثالث که در معرض تصادف هستند در هر نقطه ای از جهان وجود دارد و به این ترتیب بیمه مسئولیت در مقابل اشخاص ثالث رواج پیدا کرد و بیمه مسئولیت های ناشی از اموال و فعالیت های حرفه ای افراد معمول شد و حتی مسئولیت ناشی از نواقص تولیدات صنعتی و داروئی و غذایی متداول گردید.
از جمله انواع جدید بیمه ، بیمه های تمام خطر مهندسی است که نقش قابل ملاحظه ای در توسعه صنعتی و اجراء طرح های عمرانی کشورها دارد. در این بیمه کلیه خسارات وارد به کارفرما و مقاطعه کار حین ساخت بناهای بزرگ ، سدها و جاده ها و اجراء طرح های لوله کشی ، انتقال نیروی برق و همچنین نصب کارخانه ها و نیروگاه ها اعم از آبی و حرارتی و یا اتمی مورد تامین قرار می گیرد . بیمه های مربوط به وسایل نقلیه هوائی از جمله بیمه بدنه هواپیما و هلیکوپتر ، بیمه مسئولیت های ناشی از مسافرت هوایی ، بیمه سرنشین ، بیمه مسئولیت فرودگاه ها از جمله بیمه هائی است که در قرن اخیر اهمیت قابل ملاحظه ای یافته است .
با توسعه زندگی ماشینی و تمرکز جمعیت در شهر ها و تراکم دارایی ها و تاسیسات ،از یک طرف بیمه های اموال مانند بیمه آتش سوزی و انفجار و نظایر آن توسعه یافت و از طرف دیگر مسئولیت افراد در مقابل اشخاص دیگر به مناسبت خساراتی که در اثر فعالیت ها و وسائل و تاسیسات خود به دیگران وارد می کنند رو به افزایش گذاشت و بیمه انواع مختلف مسئولیت متداول شد. بدیهی است قوانین هر محل و رویه دادگاه ها در تعیین و تشخیص مسئولیت و صدور حکم جبران خسارت اثر زیادی در رواج بیمه مسئولیت در هر کشور دارد . در کشور های صنعتی حق بیمه انواع مختلف بیمه مسئولیت رقم قابل ملاحظه ای از درآمد شرکت های بیمه را تشکیل می دهد.

 

مبحث 4 - بیمه در ایران
بیمه به مفهوم امروزی آن در ایران سابقه چندانی ندارد . در حدود سال 1280 هجری شمسی دو مؤسسه روسی به نام " نادژدا " و " کافکازکوری " در ایران شروع به کار کردند که پس از انقلاب بلشویکی تعطیل شدند. بعد از آن شرکت بیمه انگلیسی " آلیانس " نمایندگی خود را در ایران تاسیس کرد و شرکت های دیگر انگلیسی و آلمانی و سوئیسی در ایران شروع به فعالیت نمودند . بعد ها شرکت بیمه دولتی شوروی به نام " اینگستراخ " نیز در ایران شعبه ای تاسیس کرد و تعداد این شرکت ها به تدریج افزایش یافت .
فعالیت شرکت های بیمه خارجی در ایران که در بدو امر مفید به نظر می رسید ، به صورتی در آمده بود که برای اقتصاد ملی به جای نفع ، زیان آور بود . از یک طرف این شرکت ها با استفاده از عدم اطلاع بیمه گذاران در مقابل پوشش های محدود ، حق بیمه کلانی مطالبه و دریافت می کردند و به بهانه ها و معاذیر گوناگون از پرداخت خسارت سر باز می زدند و از طرف دیگر سالانه مبلغ قابل توجهی ارز به صورت حق بیمه از کشور خارج می نمودند.
بیمه در ایران قبل از سال 1314 که شرکت سهامی بیمه ایران تاسیس گردید ، توسط نمایندگی های خارجی که در ایران فعالیت داشتند ، به صورت خیلی محدود انجام می شد و از سال 1314 که شرکت سهامی بیمه ایران تاسیس گردید ، نمایندگی های خارجی یکی پس از دیگری تعطیل شده و فقط دو شرکت که نمایندگی شرکت های بیمه اینگستراخ روسیه و یورکشایر انگلیس را داشتند باقی ماندند و این شرکت ها حتی تا بعد از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی و قبل از تاریخ 4/4/58 که شورای انقلاب ، شرکت های بیمه را ملی و نمایندگی های خارجی را منحل اعلام کرد به فعالیت خود در ایران ادامه می دادند . قبل از انقلاب اسلامی در ایران یک شرکت بیمه دولتی ( شرکت سهامی بیمه ایران ) و چهارده شرکت بیمه خصوصی و نمایندگی خارجی ( شرکت های بیمه : ملی – شرق – آریا – ساختمان و کار – حافظ – ایران و آمریکا – البرز – آسیا – امید- تهران – پارس – دانا – و شرکت های نمایندگی اینگستراخ و یورکشایر ) فعالیت می کردند و از سال 1351 بیمه مرکزی ایران جهت هدایت امر بیمه در کشور و نظارت بر شرکت های بیمه تشکیل گردید . بعد از انقلاب ابتدا در سال 1358 با مصوبه شورای انقلاب شرکت های بیمه خصوصی ملی شده و نمایندگی های خارجی تعطیل گردیدند و از شهریور ماه 1360 به جز شرکت های بیمه آسیا و بیمه البرز فعالیت سایر شرکت های ملی شده ، متوقف گردید . از سال 1367 بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی علاوه بر شرکت های سهامی بیمه ایران که یک شرکت بیمه دولتی بود ، شرکت های بیمه آسیا و بیمه البرز هم دولتی شده و یک شرکت بیمه دولتی دیگر که فقط اجازه فعالیت در بخش بیمه اشخاص به آن داده شد ، به نام شرکت بیمه دانا تشکیل گردید. در حال حاضر پنج شرکت بیمه دولتی علاوه بر تهران که مرکز اصلی آنان است با ایجاد شبکه نمایندگی و تاسیس شعب در اغلب شهر های کشور به امر بیمه گری می پردازند.

 

اصول اساسی بیمه
1- اصل نفع بیمه ای : INSURABLE INTEREST
اصل نفع بیمه ای بطور خلاصه عبارتست از : ذینفع بودن بیمه گذار در بقاء آن چه بیمه می نماید ، به بیان دیگر بیمه گذار می بایست در صورتیکه مورد بیمه در معرض خطر قرار گیرد ، ضرر و زیان ببیند و از سالم ماندن آن منتفع شود.
عمده نتایجی که از اصل نفع بیمه ای حاصل می شود به شرح زیر می باشد :
الف – مصونیت بیمه گر از نتایج عمد بیمه گذار
ب – جلوگیری از وقوع حادثه توسط بیمه گذار
ج – جلوگیری از توسعه خسارت
د – خودداری از تشدید خطر توسط بیمه گذار
ه – اعلام به موقع خسارت توسط بیمه گذار

 

2- اصل حسن نیت و اعتماد متقابل : UTMOST GOOD FAITH
لازم به ذکر است که اصولاً حسن نیت لازمه انجام هر قرار داد است ، اما در قرارداد های بیمه حسن نیت دارای اهمیت ویژه ای بوده و از عوامل اساسی در تنظیم رابطه بین بیمه گذار و بیمه گر می باشد ، که می بایست در تمام مراحل اعتبار بیمه نامه و حتی قبل از صدور بیمه نامه نیز وجود داشته باشد.
ماده (34) قانون بیمه : اگر در یک قرار داد بیمه ، موضوعات مختلفه بیمه شده باشد در صورت اثبات تقلب از طرف بیمه گذار نسبت به یکی از آن موضوعات ، بطلان نسبت به سایر موضوعات نیز سرایت کرده تمام قرار داد باطل خواهد بود . موضوعات مختلفه که در یک بیمه نامه ذکر می شود در حکم یک قرار داد محسوب است.
ماده (12) : هرگاه بیمه گذار عمداً از اظهار مطالبی خودداری کند یا عمداً اظهارات کاذبه بنماید و مطالب اظهار نشده یا اظهارات کاذبه طوری باشد که موضوع خطر را تغییر داده یا از اهمیت آن در نظر بیمه گر بکاهد عقد بیمه باطل خواهد بود ، حتی اگر مراتب مذکوره تاثیری در وقوع حادثه نداشته باشد ، در این صورت نه فقط وجوهی که بیمه گذار پرداخته است قابل استرداد نیست بلکه بیمه گر حق دارد اقساط بیمه را که تا آن تاریخ عقب افتاده است نیز از بیمه گذار مطالبه کند.
ماده (13) : اگر خودداری از اظهار مطالبی یا اظهارات خلاف واقع از روی عمد نباشد عقد بیمه باطل نمی شود . در این صورت هرگاه مطلب اظهار نشده یا اظهار خلاف واقع قبل از وقوع حادثه معلوم شود ، بیمه گر حق دارد یا اضافه حق بیمه را از بیمه گذار در صورت رضایت او دریافت داشته ، قرار داد را ابقاء کند و یا قرارداد بیمه را فسخ کند ، در صورت فسخ بیمه گر باید مراتب را به موجب اظهار نامه یا نامه سفارشی دو قبضه به بیمه گذار اطلاع دهد . اثر فسخ ده روزه پس از ابلاغ مراتب به بیمه گذار شروع می شود و بیمه گر باید اضافه حق بیمه در یافتی ، تا تاریخ فسخ را به بیمه گذار مسترد دارد.

 

3- اصل جبران خسارت : INDEMNITY
به موجب ماده (11) قانون بیمه : چنانچه بیمه گذار یا نماینده او با قصد تقلب ، مالی را اضافه بر قیمت عادله در موقع عقد قرار داد بیمه داده باشد عقد بیمه باطل و حق بیمه در یافتی قابل استرداد نیست.
لازم به تذکر است که قلمرو اجرای اصل جبران خسارت محدود به بیمه های اموال است و در بیمه های اشخاص ( بیمه های عمر و حادثه جسمانی ) اعمال نمی گردد.
در دریافت خسارت باید موارد زیر را اثبات نماید :
الف – وقوع حادثه موضوع بیمه.
ب – ایجاد خسارت و ضرر و زیان متعاقب وقوع حادثه .
ج – وجود رابطه علیت بین وقوع حادثه و خسارت وارد شده.
د – موجودیت و ارزش مورد بیمه در لحظه وقوع حادثه.

 

4- اصل جانشینی : SUBROGATION
یکی دیگر از اصول بیمه که شاید به تعبیری بتوان آن را از نتیجه اجرای اصل جبران خسارت نیز در نظر گرفت ، اصل جانشینی یا قائم مقامی و یا حق رجوع به مسئول حادثه است که ذیلاً توضیح داده می شود. در صورتی که در حادثه ای عامل ایجاد حادثه و خسارت مشخص و شناخته شده باشد ، بیمه گذار این حق را دارد که خسارت خود را از مسئول حادثه مطالبه نماید . طبیعی است که به موجب اصل خسارت در صورت جبران خسارت از طرف بیمه گر ، بیمه گذار نمی بایست از مسئول ایجاد حادثه نیز خسارتی دریافت دارد و الا موجب نفع استفاده وی می شود . به این جهت در قرار داد های بیمه بین طرفین قرار داد توافق می شود ( معمولاً در شرایط عمومی بیمه نامه ) که در چنین موردی که حادثه ، مسئول مشخص و شناخته شده ای دارد ، خسارت توسط بیمه گر جبران شود اما بیمه گر از حقی که بیمه گذار در مقابل مسئول حادثه دارد ، استفاده نماید . بنابراین با پرداخت خسارت به بیمه گذار حق رجوع او به مسئول حادثه به بیمه گر واگذار می گردد و بیمه گر می تواند اقدامات لازم را جهت وصول مبلغ خسارت از مسئول حادثه به عمل آورد.
به موجب ماده (30) قانون بیمه ، بیمه گر در حدودی که خسارت وارده را قبول یا پرداخت می کند در مقابل اشخاصی که مسئول وقوع حادثه یا خسارت هستند قائم مقام بیمه گذار خواهد بود . و اگر بیمه گذار اقدامی کند که منافی با عقد مذکور باشد ، در مقابل بیمه گر مسئول شناخته می شود.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله انواع بیمه ها