پیشگفتار
مردم براساس موقعیت متفاوتشان در جامعه، منافع متفاوتی دارند و این امر موجب بروز ستیز در بسیاری از مسایل میشود. حال این سوال مطرح است، حال که گروهها براساس منافع متفاوت در ستیز با یکدیگر هستند چرا چنین جامعه نایکپارچهای درگیر جنگ داخلی نمیشود؟ پاسخ نظریهپردازان ستیز ساده است. قدرت در میان گروهها نابرابر توزیع شده است و برخی از گروهها از قدرت بیشتری برخوردارند و خواست و اداره خویش را بر گروههای دیگر تحمیل میکنند. گروههای قدرتمند با سلطه بر گروههای تحت سلطه و اجبار نمودن آنها برای سازگار شدنشان با هرگونه سیاستی که از نظر گروههای حاکم در جهت بهتر منافع آنهاست از نظم اجتماعی حراست میکنند. در واقع، افزایش قدرت گروهی موجب کاهش قدرت گروه دیگر میشود. پیامد طبیعی چنین تصوری این است که قدرت فقط در سلطه به کار میرود، زیرا گروهها درگیر نبرد با یکدیگر هستند و موقعیت خویشی را با حذف رقیب حفظ میکنند. در واقع، هر مقدار قدرتی که به گروهی افزوده میشود، در نبرد برای حفظ قدرت به کار می رود. بنابراین گروهی که مقداری بر قدرتش افزوده شود بایستی آن را برای حفظ موقعیت جدیدش و حفظ منافعش به کار برد. در چنین برداشتی از قدرت، حتی تلاش برای رشد و توسعه اقتصادی به خاطر نظام است و از امور اقتصادی در کنار سایر امور یک جامعه بهرهبرداری میشود. چنانچه نهادهای سیاسی بخواهند در راستای تحقق اهداف مشترک جامعه عمل کنند، بایستی به منظور سازمان دادن فعالیتهای مرتبط با اهداف، کار خاص برخی از منابع جامعه مانند زمان، نیروی انسانی، ثروت و امثال آن را مدیریت نمایند.
اگر چه در یک زمان خاص مقدار قدرت در دسترس جامعه ثابت است اما کاملاً احتمال دارد که با گذشت زمان مقدار قدرت یک جامعه افزایش یابد. همانطور که یک جامعه میتواند از رشد اقتصادی بهرهمند شود و مقدار ثروت در اختیار کل یک جامعه افزایش یابد، ممکن است که بهرهمندی از منابع قدرت جامعه نیز افزایش یابد. یعنی ممکن است همه گروههای جامعه نسبت به قبل، از قدرت بیشتری برخوردار شوند، بدون آنکه خواسته باشند از سهم قدرت گروههای دیگر برخوردار شوند. بنابراین افزایش قدرت نیاز به انحصار قدرت در گروههای قدرتمندتر نیست و به شیوههای دیگر نیز امکانپذیر است. مانند انجام وظایف اجرایی برای کل جامعه.
مقدمه
قدرت در اصطلاح دانش جامعهشناسی به معنی توانایی افراد یا اعضای یک گروه برای دستیابی به هدفها و یا پیشبرد منافع خود از راه واداشتن دیگر افراد جامعه به انجام دادن کاری خلاف خواسته آنهاست. قدرت یک مزیت اجتماعی است که در قشربندی مورد توجه قرار میگیرد.بسیاری از ستیزهها در جامعه، مبارزه برای قدرت است؛ زیرا میزان توانایی یک فرد در دستیابی به قدرت بر این امر که تا چه اندازه میتوانند خواستهای خود را به زیان خواستهای دیگران به مرحله اجرا درآورند، تأثیر میگذارد. قدرت میتواند از طریق عضویت در یک طبقه اجتماعی یا پذیرفتن یک نقش سیاسی به دست آید.فعالیتها و ویژگیهای فرد،ثروت فرد و عامل زور نیز میتواند در افزایش قدرت نقش داشته باشد. از دیگر عوامل تأثیرگذار بر میزان قدرت افراد،کاریزما است.
تاریخچه مکتب قدرت
یکی دیگر از مکتبها در مورد انسان کامل ، انسان برتر ، انسان نمونه ، انسان ایدهآل و انسان متعالی مکتب قدرت است . در این مکتب ، انسان کامل مساوی با انسان مقتدر و صاحب قدرت است و به عبارت دیگر ، کمال در این مکتب مساوی با توانائی ، و نقص مساوی با عجز و ناتوانی است . هر انسانی که قویتر است کاملتر ، و هر انسانی که ضعیفتر است ناقصتر است و اساسا حق و عدالت ، حقیقتی نیست و معنیای غیر از همان قدرت و توانائی ندارد ، یعنی اگر دو نیرو در برابر یکدیگر قرار گیرند ، ما معمولا اینطور فکر میکنیم و میگوئیم که قطع نظر از اینکه این نیرو پیروز شود یا آن نیرو ، یکی از اینها حق و عدالت است و دیگری باطل و ظلم و جور . ممکن است در یک جا حق ، باطل را شکست دهد و بر باطل پیروز شود و یک جا هم ممکن است عکس قضیه اتفاق بیفتد ، یعنی باطل بر حق پیروز شود . البته طبق منطق قرآن کریم ، پیروزی نهائی همیشه با حق است . و پیروزی باطل ، پیروزی موقت است و این یک مطلبی از دیدگاه قرآن است که بسیار قابل توجه است . ولی از نظر قرآن هم ، مطلب از این قبیل نیست که اگر دو نیرو در برابر یکدیگر قرار گیرند ، آن نیروئی که نیروی مقابل را شکست دهد حق است و آن که شکست بخورد باطل است . اما طرفداران این مکتب میگویند هر که طرف مقابل را شکست دهد ، همان عدالت است ، کاری که توانا و مقتدر میکند ، به دلیل اینکه تواناست عین عدالت است .
شامل 12 صفحه Word
دانلود تحقیق قدرت وقدرت طلبی در منظر جامعه شناسی