فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد حسد و جنبه های اخلاقی آن

اختصاصی از فی موو تحقیق در مورد حسد و جنبه های اخلاقی آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حسد و جنبه های اخلاقی آن


تحقیق در مورد حسد و جنبه های اخلاقی آن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه21

 

فهرست مطالب

 

حسد

فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6)

فصل 3: انگیزه‏هاى حسد

میان علماء آخرت و خداشناسان حسدى نسبت‏به یکدیگر وجود ندارد

علاج حسد

حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه‏» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت‏» خوانند.

بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمت‏به تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه - توزى است که آن هم از نتایج‏خشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى است‏یعنى خواستن دوام نعمت‏خداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است.

و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح است‏یا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمت‏شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایت‏حاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مى‏خواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى و نمى‏پسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمى‏خواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مى‏خواهى براى او نخواهى.

فصل 1: مذمت‏حسد

حسد سخت‏ترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مى‏سازد.زیرا در دنیا لحظه‏اى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مى‏بیند رنج مى‏برد، و نعمت‏هاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمى‏شود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمى‏رساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مى‏شود از این رو که حسود بر او عیب مى‏گیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مى‏گوید، پس نسبت‏به او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى‏گیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مى‏سازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیت‏با آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمت‏ها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى حکمت و مصلحت‏خود ارزانى داشته است، پس حکمت‏حق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمت‏بر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مى‏خواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمت‏بالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمى‏خواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمت‏ها از سوى خداوند در وقت‏شایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص است‏بر او، و گرنه از او صادر نمى‏شد، و حسود ثبوت این نقص را مى‏خواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمت‏هاى الهى را که وجوداتند مى‏خواهد و بازگشت‏شرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کرده‏اند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمت‏شدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مى‏فرماید:

«ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله‏» (نساء 53) .

«یا به مردم نسبت‏به آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مى‏برند؟» .و مى‏فرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم‏» (بقره 109) .

«بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» .

و مى‏فرماید:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حسد و جنبه های اخلاقی آن

دانلودمقاله نکات تربیتی، اخلاقی ازنامه 31 نهج البلاغه

اختصاصی از فی موو دانلودمقاله نکات تربیتی، اخلاقی ازنامه 31 نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

◄ یکی از راههای تربیت فرزندان، مکتوب نمودن مواعظ است برای اینکه در تمام دوران زندگی مورد استفاده ایشان قرار بگیرد.

 

◄ مسئولتهای اجتماعی و سیاسی، ما را از وظایف مان در قبال خانواده دور نکند. این مطلب با استفاده از این نکته که حضرت پس از بازگشت از جنگ صفین نامه را نوشته اند،بدست می آید .

◄ پدران نقش تربیتی خود را از یاد نبرند « من الوالد اَلفان...»

◄ برای رسیدن به موفقیت ، بزرگترها باید تجربیات خود را در اختیار جوانان قرار بدهند.«المقر للزمان ، المدبر العمر ...»

◄ دوران جوانی همراه با امیدها و آرزوهاست «الی المولود المؤمّل »
نکته: امید و آرزو فی نفسه چیز بدی نیست، اگر عقلائی باشد انسان را به تلاش وکوشش وادار می کند، انسان مأیوس از رحمت خدا دور است ولی بعضی از آمال و آرزوها کاذب است که غالباً با آنها خود راسرگرم می کند . این موارد به جای سازندگی تحذیر کننده نسل جوان است و رؤیاها وتخیلاتی است که انسان هیچ گاه به آن نخواهد رسید . با این جمله حضرت هشدار می دهند که جوان در معرض خطر آرزوهاست.

◄ جوان در معرض بیماریها است «غرض الاسقام»
نکته : معمولاً افراد مسن دچار بیماریها می شوند اما حضرت جوانان را در معرض بیماری می دانند چون روان و روح آنها متلاطم است واین باعث می شود که فکر کنند بیماریهای مختلف گرفته اند.

◄ جوان در گرو روزگار و زمانه است «رهینة الاّیام» و «رمیة المصائب» یعنی تمام سرمایه و هستی خود را در اختیار دنیا طلبی قرار می دهد. به بیان دیگر دنیا همچون صیادی تیرها را در کمان گذاشته و به سوی صید ، آنهم صیدی که در دام است وشکارش بسیار آسان می باشد، پرتاب می کند(صیاد = دنیا، صید جوان)

◄ از خصوصیات جوان این است که همنشین و همدم و همراه با حزن و اندوه است وخیلی زود وسریع نشاط وشادابی خود را از دست می دهد. «حلیف الهموم و قرین الاحزان »

◄ چه بسا جوانان در برابر طوفان شهوات مغلوب شده وشکست بخورند. حضرت به این مطلب با جمله«صریع الشهوات» زمین خورده شهوت ها اشاره می کنند.

◄ جوانان باید بدانند که فکر و اندیشه پدران و مادران به گونه جدی متوجه آینده آنهاست ، وفرزند جزئی از وجود آنهاست. «وجدتک بعضی»

◄ یکی از راههای ارتباط با جوان ابراز محبت نسبت به اوست و این بیان علاقمندی صرفاً منحصر به دوران کودکی نمی باشد. بلکه در سنین بالاتر نیاز به ابراز هست . چنانچه علی علیه السلام در سن 61 سالگی به امام حسن علیه السلام که قریب سی وچند سال از زندگیش می گذرد این گونه ابراز علاقه می کند «وجدتک بعضی بل وجدتک کلی ، حتی کأنّ شیئاً لو اصابک اصابنی...» تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است.

◄ پدر دلسوز، مشکلات جوانش را مشکلات خود می داند،« حتی کأنّ شیئاً لو اصابک اصابنی » و «فعنانی من امرک ما یعیننی من امر نفسی » پس کار تو را کار خود شمردم.

◄ بر طبق آموزه های علوی در نهج البلاغه روحیه تقوا وخدا پروایی محور همه ارزش هاست و شامل تقوای روحی وفکری و فردی و اجتماعی می شود . «اوصیک بتقوی الله و لزوم امره»

◄ مراد ازملازمت امر پروردگار یعنی اینکه پیوسته درفرمان او باشی، مواظبت و مراقبت و محافظت از اوامر الهی داشته و از نواحی الهی غافل نشوی به این معنا که در قرقگاههای الهی پا نگذاری.

◄ قلب ودل انسان یک خرابی و یک آبادانی دارد، خرابی دل به علاقه دنیا و آرزوهای دروغین و پوچ است و آبادانی دل به یاد خدا و محبت اوست. بنابراین حضرت فرزندشان را توصیه به یاد خدا می کنند و «عمارة قلبک بذکره »

◄ ارتباط با خدا بهترین و مطمئن ترین وسیله برای نجات است به همین سبب حضرت توصیه می فرمایند :«و الاعتصام بحبله ...» اعتصام یعنی آویختن و چنگ زدن ، و حب به معنای ریسمان است، دستگیره الهی ، انسان را از سقوط نگه می دارد و این دستگیره شامل توحید، نبوت ، ولایت ،است انسانی که اعتصام به قرآن وعترت دارد به دستگیره محکم الهی چنگ زده است . به همین سبب نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً .

◄ حضرت برای احیا دل توصیه می فرمایند: «احی قلبک بالموعظه» بهترین راه برای اینکه دل موعظه بشود این است که موعظه گوش کند و یا موعظه بخواند. تجربه آن بسیار راحت است ، در آن جایی که انسان توجه اش را به موعظه معطوف می دارد احساس می کند حالتی در نهاد او ظهور می یابد که باعث می شود دل و باطن فعال گردد. موعظه می تواند دل را زنده کند

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   32 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله نکات تربیتی، اخلاقی ازنامه 31 نهج البلاغه

تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سوره‌های انبیا و حج)

اختصاصی از فی موو تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سوره‌های انبیا و حج) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سوره‌های انبیا و حج)


تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سوره‌های انبیا و حج)

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات23

 

 

مقدمه: براساس آیات قرانی تمام اعمال و نیات انسان در این دنبا به وسیلة مأموران الهی ثبت و نگهداری می‌شود هیچ عملی هر قدر هم که کوچک باشد از قلم نمی‌افتد و تمامی آنها در روز حساب برخود انسان عرضه می‌شود به طوری که مجرمین و بدکاران وقتی پروندة اعمال خود را مشاهده می‌نمایند در حالی که از دیدن آن ترسان و هراسان گشته‌اند اظهار می‌دارند:
وای بر ما! این چگونه پرونده ای است. هیچ ریز و درشتی را فرو نگذاشته و همه را بر شمرده‌است. و آنچه را انجام داده‌اند حاضر می‌یابند.
جزء‌17 شامل شوره انبیاء و حج است. در سوره انبیاء رسیدگی به حساب اعمال در قیامت و انذار درباره قیامت و عبادت تنها معبود هستی، خداوند اشاره شده‌است. انسان باید حساب همة اعمال خود را از قبیل: رعایت حقوق دیگران، نماز و زکات و … بدهد. اینک به تفسیر آیات اخلاقی این سوره می‌پردازیم:
رسیدگی به حساب اعمال
در ابتدای سوره انبیا هشداری تکان‌دهنده به همه داده می‌شود که حساب مردم به ایشان نزدیک شده با این حال مردم به کلی از آن غافلند در نتیجه از آن رو گردانند. به عبارت دیگر انسان، حسابگری فوق‌العاده را در پیش دارد اما به خاطر دلبستگی به دنیا از قیامت غافل می‌شود و همین غفلت سبب می‌شود تا از حقایق اعراض کند و از آیات حق روگردان شود انسانها چون از آخرت غافلند و از حقایق روگردان می‌باشند لذا هر ذکر تازه‌ای که از سوی پرودگارشان برای آنها بیاید (مانند آیات قرآن)، اصلاً برآنها اثر نمی‌گذارد چون با شوخی و لعب به آن گوش می‌دهند و کاملاً نسبت به آن بی‌اعتنا هستند. لعب، آن کاریست که به طور منظم انجام می‌شود اما هدفی خیالی و غیرحقیقی دارد. قلوب این قبیل انسانها در لهو و لعب فرورفته است. لهو، سرگرم شدن به هر کاریست که انسان را از امر مهمی باز دارد. این ستمکاران که این چنین در لهو و لعب فرورفته‌اند و در باطل غوطه‌ورند، برای مقابله با دعوت پیامبر مجالس سری برپا می‌کردند تا با مشورت هم، بهترین راه را انتخاب کنند. آنها در نجوی و مجالس سری خود، روی دو مسأله انگشت گذاشتند: آیا جز اینست که این بشری همچون شماست؟ اگر واقعاً ادعایش درست باشد که با علم غیب مرتبط است، ما نیز باید مرتبط باشیم چون مثل او بشریم و چون ما این ارتباط را نداریم معلوم می‌شود که او هم ندارد لذا پیغمبر نیست. وقتی این‌طور باشد، قرآن نیز نه تنها معجزه نیست که سحر است، آیا شما به سراغ سحر می‌روید و فریب قرآن را می‌خورید با اینکه چشم بینا دارید؟ پیامبر پاسخ دادند که پروردگار من همة سخنان را چه در آسمان باشد و در چه در زمین، و چه سری باشد و چه علنی، همه را می‌داند چون او شنوا و داناست. وقتی این چنین است و او از همة کارها باخبراست پس تدبیر امور نیز به دست اوست و هیچ امری به دست من نیست و به من ترتیب پیامبر (ص) افرادی را که نبوت و قرآن را تکذیب کردند به خدا حواله می‌دهد.


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سوره‌های انبیا و حج)

راهکارهایی برای اخلاقی نمودن بیشتر پلیس

اختصاصی از فی موو راهکارهایی برای اخلاقی نمودن بیشتر پلیس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

راهکارهایی برای اخلاقی نمودن بیشتر پلیس


راهکارهایی برای اخلاقی نمودن بیشتر پلیس

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات:23

 

چکیده
یکی از وظایف پلیس ایجاد امنیت اخلاقی است،‌در حقیقت اقدامات پلیس تا زمانی که به افزایش احساس امنیت در جامعه منجر نشود، مثبت ارزیابی نمی‌گردد، لذا یکی از اقداماتی که می‌تواند در این راستا مورد توجه قرار گیرد، اهمیت و توجه به ضریب احساس امنیت در جامعه می‌باشد، احساس امنیت به عوامل مختلفی بستگی دارد که یکی از این عوامل اخلاق‌مداری خود پلیس می‌باشد، سئوالی که در اینجا مطرح است، این می‌باشد که چگونه سازمان پلیس را می‌توان بیش از پیش به سمت اخلاق‌مداری سوق داد؛ تدوین استراتژی اخلاقی پلیس، به همراه تدوین راهکارهایی جهت اجرایی و عملی نمودن این استراتژی می‌تواند به پلیس در رسیدن به این هدف یاری رساند، در ادامه در پاسخ به این سئوال که آیا در کلیه اقدامات انجام شده موفق بوده‌ یا خیر، پلیس را به گام بعدی یعنی به سمت ارزیابی اقدامات و بررسی نتایج سوق می‌دهد، بدین ترتیب مثلث اقدامات پلیس در راستای اخلاقی نمودن کامل می‌شود.


دانلود با لینک مستقیم


راهکارهایی برای اخلاقی نمودن بیشتر پلیس

پایان نامه پرورش فضائل اخلاقى

اختصاصی از فی موو پایان نامه پرورش فضائل اخلاقى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه پرورش فضائل اخلاقى


پایان نامه پرورش فضائل اخلاقى

 

 

 

 

 

 

فرمت فایل:word  (قابل ویرایش)

 

تعداد صفحات :103

چکیده مطالب :

آمادگیهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى 
________________________________________
1- پاک بودن محیط 
2- نقش معاشران و دوستان 
نقش معاشران در روایات اسلامى 
تاثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى 
3- تاثیر تربیت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق 
رابطه اخلاق و تربیت‏خانوادگى در احادیث اسلامى 
4- تاثیر علم و آگاهى در تربیت 
نتیجه 
رابطه <علم‏» و <اخلاق‏» در احادیث اسلامى 
5- تاثیر فرهنگ جامعه در پرورش فضائل و رذائل 
رابطه آداب و سنن با اخلاق در روایات اسلامى 
چگونگى تاثیر <عمل‏» در <اخلاق‏» در روایات اسلامى 
7- رابطه <اخلاق‏» و <تغذیه‏» 
رابطه تغذیه و اخلاق در روایات اسلامى 
صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى 
________________________________________
اضافه بر آنچه تاکنون براى پیشرفت‏برنامه تهذیب اخلاق گفته‏ایم، امور دیگرى وجود دارد که تاثیر بسزائى در مبارزه با رذائل اخلاقى و تقویت اصول فضائل در وجود آدمى دارد که از جمله امور زیر را مى‏توان برشمرد: 
1- پاک بودن محیط 
بى‏شک وضع محیط اجتماعى زندگى انسان اثر فوق‏العاده‏اى در روحیات و اعمال او دارد چرا که انسان بسیارى از صفات خود را از محیط کسب مى‏کند. محیطهاى پاک غالبا افراد پاک پرورش مى‏دهد و محیطهاى آلوده غالبا افراد آلوده. 
درست است که انسان مى‏تواند در محیط ناپاک، پاک زندگى کند و بعکس در محیطهاى پاک سیر ناپاکى را طى کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبى و بدى افراد نیست ولى تاثیر آن را به عنوان یک عامل مهم زمینه ساز نمى‏توان انکار کرد. 
ممکن است کسانى قائل به جبر محیط باشند - همان‏گونه که هستند - ولى ما هر چند جبر را در تمام اشکالش نفى مى‏کنیم اما تاثیر قوى عوامل زمینه ساز را هرگز انکار نخواهیم کرد. 
با این اشاره کوتاه به قرآن باز مى‏گردیم و آیاتى را که درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقى یا به اصطلاح التزامى سخن مى‏گوید، مورد بحث قرار مى‏دهیم: 
1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذى خبث لایخرج الانکدا کذلک نصرف الآیات لقوم یشکرون (سوره اعراب، آیه‏58) 
2- وجاوزنا ببنى اسرائیل البحر فاتوا على قوم یعکفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهة قال انکم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه‏138) 
3- وقال نوح رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا - انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الافاجرا کفارا (سوره نوح، آیات‏26 و27) 
4- یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون (سوره عنکبوت، آیه‏56) 
5- ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه‏97) 
ترجمه: 
1- سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار مى‏روید; اما سرزمین‏هاى بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى‏ارزش از آن نمى‏روید; این گونه آیات (خود) را براى آنها که شکر گزارند، بیان مى‏کنیم. 
2- و بنى‏اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند که اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنى‏اسرائیل) به موسى گفتند: <تو هم براى ما معبودى قرار ده همان‏گونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند!» گفت: <شما جمعیتى جاهل و نادان هستید!» 
3- نوح گفت: <پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار! چرا که اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى‏آوردند!» 
4- اى بندگان من که ایمان آورده‏اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید!) 
5- کسانى که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: <شما در چه حالى بودید؟(و چرا با این که مسلمان بودید، در صف کفار جاى داشتید؟!)» گفتند: <ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: <مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند. 
تفسیر و جمع‏بندى 
در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفى بیان شده است. 
توضیح این که: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونى دارند. 
بعضى گفته‏اند منظور این است که آب زلال و حى همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو مى‏ریزد; دلهاى پاک آن را مى‏پذیرد و گلهاى زیباى معرفت و میوه‏هاى لذتبخش تقوا و طاعت از آن مى‏روید در حالى که دلهاى ناپاک و آلوده واکنش مناسبى نشان نمى‏دهند; پس اگر مى‏بینیم عکس‏العمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یکسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمى‏باشد بلکه اشکال در قابلیت قابل است. (1) 
دیگر این که، هدف از بیان این مثال این است که همیشه نیکیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب کنید چرا که تلاش و کوشش در محلهاى نامناسب چیزى جز هدر دادن نیروها محسوب نمى‏شود. (2) 
احتمال سومى که در تفسیر این آیه وجود دارد و مى‏تواند براى بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است که: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شده‏اند و محیط زندگى آنها به زمینهاى شور و شیرین; در یک محیط آلوده، پرورش انسانهاى پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوى و مؤثر باشد، همان‏گونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمى‏رویاند. به همین دلیل، براى تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد. 
البته تفسیرهاى سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممکن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد. 
آرى! محیط اجتماعى آلوده، دشمن فضائل اخلاقى است; در حالى که محیطهاى پاک بهترین و مناسبترین فرصت را براى تهذیب نفوس دارد. 
در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم مى‏خوانیم که روزى یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: <ایاکم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلى الله علیه و آله: المرئة الحسناء فى منبت السوء; از گیاهان (زیبایى که) بر مزبله‏ها مى‏روید بپرهیزید! عرض کردند اى رسول‏خدا! گیاهان زیبایى که بر مزبله‏ها مى‏روید اشاره به چه کسى است; فرمود: زن زیبایى که در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3) 
این تشبیه بسیار گویا مى‏تواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثت‏به عنوان یک وسیله زمینه‏ساز و یا هر دو. 
در آیه‏دوم سخن از قوم بنى‏اسرائیل است که سالها تحت تعلیمات روحانى و معنوى موسى علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهى را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارق‏العاده با چشم خود دیدند; اما همین که در مسیر خود به سوى شام و سرزمینهاى مقدس، با گروهى بت‏پرست‏برخورد کردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند: <یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهة; اى موسى براى ما بتى قرار بده همان‏گونه که آنها داراى معبودان و بتها هستند! » 
موسى از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: <به یقین شما جمعیتى جاهل و نادان هستید! (قال انکم قوم تجهلون) 
سپس بخشى از مفاسد بت‏پرستى را براى آنها شرح داد. 
و عجب آن که بنى‏اسرائیل بعد از توضیحات صریح موسى علیه السلام نیز اثر منفى آن محیط مسموم در آنها باقى بود، بطورى که سامرى توانست از غیبت چند روزه موسى علیه السلام استفاده کند و بت طلائى خود را بسازد و اکثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحید به شرک و بت‏پرستى ببرد. 
این موضوع بخوبى نشان مى‏دهد که محیطهاى ناسالم تا چه حد مى‏تواند در مسائل اخلاقى و حتى عقیدتى اثر بگذارد; شک نیست که بنى‏اسرائیل پیش از مشاهده این گروه بت‏پرست، زمینه فکرى مساعدى در اثر زندگى مداوم در میان مصریان بت‏پرست، براى این موضوع داشتند ولى مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقه‏اى بود که زمینه‏هاى قبلى را فعال کرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افکار و عقائد انسان است. 
در سومین آیه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بت‏پرست مى‏باشد، شاهد و گواه دیگرى بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است
فاجرا کفارا) 
هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهاى آینده که در این محیط پرورش مى‏یابد، آلوده مى‏شوند. 
در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهاى آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و مى‏گوید: <زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادى الذین آمنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون) 
و در پنجمین آیه، به کسانى که ایمان آورده‏اند و هجرت نکرده‏اند هشدار مى‏دهد و مى‏گوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: <کسانى که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالى که به خود ستم کرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالى بودید (و چرا با این‏که مسلمان بودید در صف کفار جاى داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکردید آنها (عذرى نداشتند و به عذاب الهى گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدى دارند (ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا) 
اصولا مساله هجرت که از اساسى‏ترین مسائل در اسلام است تا آنجا که تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفه‏هائى دارد که یکى از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است. 
هجرت، بر خلاف آنچه بعضى مى‏پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زمانى جارى است که اگر مسلمانان در محیطهاى آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت کنند. در حدیثى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم: <من فربدینه من ارض الى ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة وکان رفیق محمد صلى الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; کسى که براى حفظ آئین خود از سرزمینى به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یک وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت کند، مستحق بهشت مى‏گردد و همنشین محمد صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4) 
تکیه بر مقدار شبر (مقدار یک وجب) دلیل بر اهمیت فوق‏العاده این مساله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگى با پیامبراسلام صلى الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد. 
کوتاه سخن این که، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاکى و یا ناپاکى محیط، عامل تعیین کننده‏اى محسوب مى‏شود; هر چند مساله، جنبه جبرى ندارد. بنابراین، براى پاکسازى اخلاق و پرورش ملکات فاضله، یکى از مهمترین امورى که باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاکسازى محیط است. 
و اگر محیط به قدرى آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، باید از چنین محیطى مهاجرت نمود. 
آیا هنگامى که حیات مادى انسان در یک محیط به خاطر آلودگى به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمى‏کند؟ پس چرا هنگامى که حیات معنوى و اخلاقى او که از حیات مادى ارزشمندتر است‏به خطر افتد، به عذر این که این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهاى خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند! 
بر تمام علماى اخلاق لازم است که براى پرورش فضائل اخلاقى برنامه‏هاى مؤثرى براى پاکسازى محیط بیندیشند; چرا که بدون آن، کوششهاى فردى و موضعى کم اثر خواهد بود. 
2- نقش معاشران و دوستان 
موضوع دیگرى که تاثیر عمیق آن به تجربه ثابت‏شده و همه علماى اخلاق و تعلیم و تربیت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستى است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاک شده‏اند; عکس آن نیز صادق است، زیرا بسیارى از افراد پاک و قوى‏الاراده توانسته‏اند بعضى از معاشران ناباب را به پاکى و تقوا دعوت کنند. با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و اشاراتى را که قرآن به این مساله دارد با هم مى‏شنویم: 
1- ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین - وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون - حتى اذا جاءنا قال یالیت‏بینى وبینک بعد المشرقین فبئس القرین. (5) 
2- قال قائل منهم انى کان لى قرین - یقول اءنک لمن المصدقین - اءذامتنا وکنا ترابا وعظاما اءنالمدینون - قال هل انتم مطلعون - فاطلع فراه فى سواء الجحیم - قال تالله ان کدت لتردین - ولولا نعمة ربى لکنت من المحضرین. (6) 
3- ویوم یع-ض الظالم على یدیه ی-قول یال-یتنى ات-خذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنى عن الذکر بعد اذجآءنى وکان الشیطان للانسان خذولا. (7) 
ترجمه: 
1- و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را به سراغ او مى‏فرستیم پس همواره قرین اوست - و آنها [ شیاطین] این گروه را از یاد خدا باز مى‏دارند در حالى که گمان مى‏کنند هدایت‏یافتگان حقیقى آنها هستند! - تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شود مى‏گوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشینى بودى! 
2- کسى از آنها مى‏گوید: <من همنشینى داشتم - که پیوسته مى‏گفت آیا (به راستى) تو این سخن را باور کرده‏اى - که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده مى‏شویم و جزا داده خواهیم شد؟! - (سپس) مى‏گوید آیا شما مى‏توانید از او خبرى بگیرید؟ - اینجاست که نگاهى مى‏کند، ناگهان او را در میان دوزخ مى‏بیند - مى‏گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت‏بکشانى! - و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم! 
3- و (به خاطر آور) روزى را که ستمکار دست‏خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: <اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! - اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نکرده بودم! - او مرا از یاد آورى (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است! 
تفسیر و جمع‏بندى 
نخستین آیات که در بالا آمد گرچه درباره همنشینى شیطان با غافلان از یاد خداست، ولى تاثیر همنشین بد در اخلاقیات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى‏سازد. 
نخست مى‏فرماید: <هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را بر او مسلط مى‏سازیم که همواره قرین و همنشین او باشد! (ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) (8) 
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان مى‏کند که آنها، یعنى شیاطین، راه هدایت و حرکت‏به سوى خداوند را به روى آنها مى‏بندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدس باز مى‏دارد و غم‏انگیزتر، این که در عین گمراهى گمان مى‏کنند که هدایت‏یافته‏اند! (وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون)! 
سپس به نتیجه آن پرداخته و مى‏گوید: روز قیامت که همه در محضر الهى حاضر مى‏شوند و پرده‏ها کنار مى‏رود و حقایق فاش مى‏شود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش کرده، مى‏گوید اى کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدى هستى! (حتى اذا جاءنا قال یال-یت‏ب-ینى وبین-ک بع-دالمشرقین فبئس القرین) 
از این تعبیرات بخوبى استفاده مى‏شود که همنشین بد مى‏تواند انسان را بکلى از راه خدا منحرف سازد; پایه‏هاى اخلاق را بر روى او ویران کند و واقعیتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عین گمراهى خود را در زمره هدایت‏یافتگان ببیند; و به یقین در چنین حالى امکان هدایت و بازگشت‏به صراط مستقیم غیر ممکن است; و زمانى بیدار مى‏شود و به هوش مى‏آید که راه برگشت‏بکلى بسته شده; حتى از تعبیر آیه استفاده مى‏شود که این همنشینان بد در آن زندگى ابدى نیز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسى را که مایه بدبختى او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوى جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکى دارید! (ولن ینفعکم الیوم اذ ظلمتم انکم فى‏العذاب مشترکون). (9) 
شبیه آیات فوق، آیه‏25 سوره فصلت مى‏باشد که مى‏گوید: <وقیضنا لهم قرنآء فزینوا لهم ما بین ایدیهم وما خلفهم وحق علیهم القول فى‏امم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم کانوا خاسرین; ما براى آنها همنشینانى (زشت‏سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت‏سر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زیانکار بودند!» 
در بخش دوم از این آیات، از کسانى سخن مى‏گوید که همنشین بدى داشتند که پیوسته در گمراهى آنها مى‏کوشیدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و کوشش توانسته‏اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى که تا لب پرتگاه پیش رفته بودند; در اینجا نیز سخن از تاثیر فوق‏العاده همنشین بد در شکل‏گیرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عین حال چنان نیست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خویشتن را نجات دهد; مى‏فرماید: در روز قیامت‏بعضى از بهشتیان به بعضى دیگر مى‏گوید من در دنیا همنشینى داشتم که پیوسته به من مى‏گفت آیا به راستى تو این سخن را باور کرده‏اى که وقتى ما مردیم و خاک شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده مى‏شویم و به جزاى اعمال خود مى‏رسیم (ولى من به فضل الهى تسلیم وسوسه‏هاى او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!) 
(فاقبل بعضهم على بعض یتسآءلون - قال قائل منهم انى کان لى قرین - یقول ءانک لمن المصدقین - ءاذامتنا وکنا ترابا وعظاما ءانالمدینون) (10) 
در این هنگام او به فکر همنشین نااهل قدیمى خود مى‏افتد و به جستجو برمى‏خیزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى‏افکند و ناگهان او را در وسط جهنم مى‏بیند (فاطلع فراه فى سوآء الحجیم) 
حتى در حدیثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در این حدیث مى‏فرماید: <اربع یمتن القلب... ومجالسة الموتى; فقیل له یارسول‏الله وما الموتى؟ قال صلى الله علیه و آله: کل غنى مسرف; چهار چیز است که قلب انسان را مى‏میراند... از جمله همنشینى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان کیست اى رسول‏خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافکارى است.» (21) 
روشنى این موضوع، یعنى سرایت‏حسن و قبح اخلاقى از دوستان به یکدیگر سبب شده که شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هر کدام به نوعى درباره این مطلب داد سخن بدهند. 
در یک جا مى‏خوانیم: 
کم نشین با بدان که صحبت‏بد گر چه پاکى، تو را پلید کند آفتاب ار چه روشن است آن را پاره‏اى ابر ناپدید کند 
در جاى دیگر آمده است: 
با بدان کم نشین که بدمانى خو پذیر است نفس انسانى 
و نیز گفته‏اند: 
صحبت نیک را زدست مده که و مه به شود زصحبت‏به 
اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفى از سعدى که با تکرار هرگز کهنه نشده است پایان مى‏دهیم: 
گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم که مشکى یا عبیرى که از بوى دل آویز تو مستم بگفتا من گلى ناچیز بودم ولیکن مدتى با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم 
3- تاثیر تربیت‏خانوادگى و وراثت در اخلاق 
همه مى‏دانیم که اولین مدرسه براى تعلیم و تربیت کودک محیط خانواده است، و بسیارى از زمینه‏هاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مى‏کند; محیط سالم یا ناسالم خانواده تاثیر بسیار عمیقى در پرورش فضائل اخلاقى، یا رشد رذائل دارد; و در واقع باید سنگ زیربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود. 
اهمیت این موضوع، زمانى آشکار مى‏شود که توجه داشته باشیم که اولا کودک، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثارى که در آن سن و سال در روح او نفوذ مى‏کند، ماندنى و پا برجا است! 
این حدیث را غالبا شنیده‏ایم که امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: <العلم (فى) الص-غر کالنقش فى‏الحجر; تعلیم در کودکى همانند نقشى است که روى سنگ کنده مى‏شود!» (که سالیان دراز باقى و برقرار مى‏ماند.) (22) 
کودک بسیارى از سجایاى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش مى‏گیرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند که به راحتى کودکان از بزرگترهاى خانواده کسب مى‏کنند; و رذائلى مانند دروغ و خیانت و بى‏عفتى و ناپاکى و مانند آن را نیز از آنها کسب مى‏نمایند. 
افزون بر این، صفات اخلاقى پدر و مادر از طریق دیگرى نیز کم و بیش به فرزندان منتقل مى‏شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نیستند، بلکه صفات اخلاقى و روحانى نیز از این طریق به فرزندان، منتقل مى‏شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور کلى سلب کند. 
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى‏گذارند، از طریق تکوین و تشریع، منظور از تکوین در اینجا صفاتى است که در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند مى‏شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتى است که آگاهانه انجام مى‏گیرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مى‏شود. 
درست است که هیچ کدام از این دو جبرى نیست ولى بدون شک زمینه‏ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده‏ایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بوده‏اند و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زیادى آلوده دیده‏ایم. بى‏شک این مساله در هر دو طرف استثنائاتى دارد که نشان مى‏دهد تاثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تاثیر جبرى غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید باز مى‏گردیم و مواردى را که قرآن به آن اشاره کرده است، مورد بررسى قرار مى‏دهیم. 
1- انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا (سوره نوح، آیه‏27) 
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا (سوره آل عمران، آیه‏37) 
3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه‏33 و 34) 
4- یا ای-ها الذین آمنوا قوا ان-فسکم واهلیکم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحریم، آیه‏6) 
5- یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغیا (سوره مریم، آیه‏28) 
ترجمه: 
1- چرا که اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى‏آورند! 
2- خداوند، او (مریم) را به طرز نیکویى پذیرفت; و بطور شایسته‏اى، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و کفالت او را به <زکریا» سپرد. 
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد. 
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از کوششهاى آنها در مسیر رسالت‏خود، آگاه مى‏باشد). 
4- اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان و سنگها است نگه دارید! 
5- اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد کاره‏اى! 


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه پرورش فضائل اخلاقى