فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی موو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله وضعیت حقوقی معاملات معارض با قرار داد تعهد به فروش عین معین

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله وضعیت حقوقی معاملات معارض با قرار داد تعهد به فروش عین معین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده :
تعهد به انتقال مالکیت ، که امروزه بیشتر در قالب قولنامه مشاهده می شود ، یکی از قرار داد هایی است ، که علی رغم اختلاف نظر راجع به نفوذ و لزوم آن در فقه در حقوق موضوعه به عنوان یک قرار داد نا مه معین پذیرفته شده است ، لذا باید ابعاد مختلف آن مورد بررسی قرار گیرد ، ازجمله مواردی که از لحاظ آماری هم پرونده های زیادی را در محاکم کشور بخود اختصاص داده ، مبحث معاملات معارض با این
قرار داد و وضعیت حقوقی آنها ست . درخصوص صحت یا بطان یا عدم نفوذ و .... این معاملات اختلاف نظرهای قابل توجهی وجود دارد ، بررسی نظرهای مختلف در نظامهای حقوقی دیگر کشورها و آرا حقوق دانان و فقهای امامیه ، مجموعا ٌ پنج نظریه را نمایان می سازد که در این نوشتار برآییم تا بررسی تحلیلی نظرات مذکور به ارزیابی آنها بپردازیم نتیجه این بحث ارائه راه حلی است که هم جانب رعایت نظم و ثبات معاملاتی را در نظر گرفته و هم با مبانی پذیرفته شده و در سیستم حقوقی ایران می تواند در راستای اعمال ماده 3 ق . آ . د. م. و اصول 166 و 167 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در پرونده ها ی مربوط مورد استفاده قرار گیرد .
کلید واژگان : تعهد به فروش عین معین – قولنامه – تعهد به بیع – معاملات معارض
قاعده لزوم – حق عینی – تحلیل اراده طرفین .

طرح بحث :
در روابط اجتماعی و اقتصادی ، انجام معاملات یکی از ضروریات زندگی محسوب می شود و از آغاز زندگی مدنی بشر ، داد و ستد یکی از طرق عمده رفع نیاز های بشری بوده است در آن اثتا خرید و فروش علاوه بر رفع نیازهای شخصی ، جنبی تجاری به خود گرفت و یکی از طرق عمده تحصیل سود گردید .
از نقطه نظر تجاری ، آنچه اهمیت اصلی و اساسی دارد ، بدست آوردن سود است و موضوع معامله فی نفسه دارای مطلوبیت نیست با این حا ل ممکنست متعاملین قصد
معامله عین معینی را داشته با شند و در واقع موضوع معین معامله برایشان مطلوبیت
داشته باشد ، در چنین وضعی ممکنست طرفین مستقیماٌ عقد ناقل ملکیت را منعقد کنند تا خریدار مالک عین و فروشنده مالک شمن گردد . ولی اگر طرفین به هر دلیلی نخواهند یا نتوانستند مستقیماٌ عقد مذکور را منعقد کنند ، مثلا ٌ مالکی می خواهد آپارتمانش را بفروشد ولی به جهت انیکه کارهای مقدماتی انتفال از جمله عوارض شهرداری و مفاصا حساب دارایی را نپرداخته و مشتری نیز ثمن معامله را تهیه نکرده است در اینصورت قبل از انجام معامله نهایی با خریدار قرار دارد ی را منعقد می کند که براساس مالک متعهد می شود ظرف مدت معینی آن آپارتمان را به شخص طرف قرار داد بفروشد و خریدار نیز ملزم به خرید آن می گردد .

 

بطورکلی چنین متهدی ممکنست به یکی از صور ذیل محقق گردد :
الف ) تعهد متقابل بیع : که در این تعهد فروشنده منتعهد می گردد ،مال خود را در مدت معینی به طرف قرار داد بفروشد و طرف دیگر نیز متعهد به خرید آن می شود که در لسان عرف این حالت به « قولنامه » شهرت یا فته است .
ب» وعده بیع ( تعهد یک طرفه بیع ) که در این قرار داد فقط برای یکی از طرفین که معمولاٌ فروشنده است ایجاد تعهد می شود که مفاد آن به یکی از صور ذیل است :
1) فروشنده شرایط معامله و قیمت راتعیین وارده خود را بر انتقال مبیع اعلام و انعقاد آنرا موکول به قبول خریدار می نماید ، بطوریکه اگر او پیشنهاد را بپذیرد عقد واقع گردد.
2) فروشنده صرفاٌ تعهد می کند که ظرف مدت معینی مورد معامله رابه خریدار منتقل نماید ولی در مورد شرایط و قیمت مورد معامله بحثی نمی شود و توافق راجع به این امور به زمان انعقاد عقد اصلی واگذار می گردد.
ج) فروشنده تعهد می کند که اگر بخواهد مالش را بفروشد ، طرف معامله را برتری دهد و به او بفروشد ( الوعد ب التفضیل )
ممکنست هر یک از طرفین چنین قرار دادی به تعهد خود عمل نکنند و از اجرای تعهدات خود سرباز زنند ، در این مقاله درصد تبین ضمانت اجرای تمام تعهدات ممکنه در چنین قرار دادهایی فتسیم بلکه صرفاٌ به بررسی ضمانت اجرای تخلف بایع می پردازیم . عدم اجرای تعهد توسط بایع ممکنست به یکی از دلایل ذیل باشد :
اول ) ممکنست با وجود اینکه مورد معامله هنوز در ملکیت متعهد است ولی از انجام
تعهد خود مبنی بر انتقال آن به طرف معامله ( متعهد له ) سرباز زند که در اینصورت طبق عمومات متعهد له می تواند اجبار و الزام متعهد را به انجام تعهد از دادگاه صالح تقاضا نماید .
دوم ) ممکنست مورد معامله به واسطه یک عمل مادی از ملکیت متعهد خارج گردد و مثلاٌ در اثر حادثه ای تلف گردد یا فردی موجبات اتلاف آنرا فراهم آورد . در این حالت ، انجام تعهد موضوعاٌ منتفی است هر چند در حالت اتلاف می تواند بحث جبران خسارت مطرح گردد .
سوم ) ممکنست مورد معامله به واسطه یک عمل حقوقی از ملکیت متعهد خارج گردد و یعنی متعهد در مال مورد معامله تصرفات اعتباری ( حقوقی ) نماید که معارض و منافی با تعهد قبلی او باشد ، خواه این تصرف عقد باشد یا اقاع و خوا ه لازم با شد یا جایز ، مثلاٌ مالی که تعهد به فروش آن به حسن را نموده بود به حسین بفروشد و یا آنرا وقف نماید یا رهن و شرکت بگذارد . آنچه در این نوشتار بحث شده است ، بررسی وضعیت حقوقی – صحت بطان ...... تصرفات اعتباری متعهد در مورد معامله است .نگهدارنده در این مقاله می کوشد تا با توجه به منافع حقوقی و بررسی اندیشه حقوقدانان و فقها و نیز مطالعه موضع سایر نظام ها حقوقی ، محورهای استدلایی را که در موضوع مطروله مورد بحث و اضها نظر قرار گرفته اند را کرد آورده و مورد بررسی قرار دهد ، این مختصر شامل پنج مبحث است که در هر کدام به بررسی یکی از نظریات مطرح در این زمینه می پردازیم که اجمالاٌ به شرح ذیل است :
مبحث دوم :نظریه مبتنی بربررسی قاعده لاضرر و سوء استفاده از حق :
مبحث سوم ) تحلیل اراده طرفین
مبحث چهارم ) نظریه مبنی برتوقیف حق ناشی از قرارداد متعهد به فروش
مبحث پنجم ) تحلیل قاعده لزوم
مبحث اول : نظریه جبران خسارت
در مورد تخلف از اجرا و ایفاء تعهد ، را جع به قرار داد تعهد به فروش عین معین ، برخی ازحقوقدانان ( کا توزیان – 2536 – 58 ) و نیز فقها ( محقق اصفهانی 1418 – 5/200 ) عقیده دارند : اگر متعهد از انجام تعهد خود مبنی بر انتقال ملکیت مورد معامله به متعهد له سرباز زند و ملک مذکور را به شخص دیگری منتقل نماید ، معامله ثانوی صحیح خواهد بود ، چرا که معامله دوم ، از طرف مالک عین و در زمان ملکیت او نسبت به آن واقع شده لذا هیچ مبنایی برای ( مجال آن وجود ندارد و بخاطر نماید در صورتی که خسارتی وارد شده باشد طبق قواعد مسیولیت مدنی می تواند آنرا مطالبه نماید . هر چند دکتر کاتوزیان در تألیفات بعدی خود از این نظر عدول کرده اند ( عقود معین دوره قهرماتی 1382-1/26 به بعد – قواعد عمومی قرار داد ها – 1380-1/389/390 ) ولی به نظر می رسد این نظر در فقه اما تید و حقوق خارجی ونیز رویه قضایی هم طرفدارانی دارد :
1 0 امام خمینی ( ره ) در کتاب البیع ( خمینی - 1410 ه ق – 5/233 ) در خصوص شرطی که بواسطه خروج عین از ملکیت مشروط علیه بوسیله یکی از عقود ناقله متعد شده است بیان می دارند : ( دلیل لزوم و فای به شرط ؛صرفاٌ به خود شرط بر می گردد و عقلایی نیست که این امر به مصداق دیگری از جمله بیع و وقف و .....تسری یا بد ، حرف عدم انجام شده تخلف از وجوب تکلیفی است لذا نمی تواند ضمانت اجرای وضعی داشته باشد )
پس طبق نظرایشان اگر مشروط علیه از انجام شرط خودداری کند ، صرف نظر از انجام فعل حرام فقط به پرداخت بدل تعهد ملزم خواهد بود .
صاحب منهاج الفقاهد ( خویی – 1378 ه – 7/367 ) نیز در این خصوص قائل به صحت عقد دوم شده اند و مشروط له را فقط مستحق دریافت بدل دانسته اند برخی دیگر از فقها نیز همین نظر را در تألیفات خودشان اتخاذ کرده اند ( نجفی- 1368 – 22/356 ) .
در حقوق خارجی نیز طرفداران زیاد دارد ، در حقوق فرانسه نویسندکان بزرگی قائل بر جبران خسارت صرف هستند و ابطال معامله دوم را موجه نمی دانند ( مازو – 3 رش 796 . پلانیول و ریپر – ارش 119 به نقل ازکاتوزیان – 2536- 57 )
در حقوق مصر، دکتر سنهوری به این نظر متمایل شده اند که اکر متعهد در مورد تعهد دخل و تصرفی می کند این تصرف در حق متعهد به تسری نمی کند و وی فقط می تواند به بدل رجوع کند ( الینهوری – بی تا – 4/63 ) البته حقوقدانان مصری فرضی را که در آن انتقال گیرنده دوم از حق متعهد له اطلاع و آگاهی داشته و با سومانیت اقدام به تصرف در مال مذکور نماید و یا در حالتی که متعهد له بتواند تبانی مالک و انتقال گیرنده را در خصوص اضرار به حق خود اثبات نماید وی را مستحق می دانند که دعوی بطان معامله دوم را افامه نماید ( النهوری – بی تا – 2 /ش 5885 ) هر چند این نظر نیز بین حقوقدانان مصری مورد اتفاق نیست و برخی فقط حق متعهدله را در رجوع به بدل و جبران خسارت عدم انجام تهعد محدود می کنند و حکم به عدم نفوذ معامله دوم را ناشی از اختلاف بین نظام مسئولیت مدنی و مسئولیت قرار دادی می دانند اجمیل الژقادی – به نقل از همان – 4/64 ) در حقوق انگلستان ، انتقال مال معینی که تعهد به فروش آن شده است به شخص دیگری به غیر از متعهد له یکی از موارد نقض قرار داد قلمداد شده است 1 (TRei el – 1997 – 639 ) .و حتی امکان برگشت دوباره ملکیت به مالک اولیه بصورتی که امکان اجرای تعهد فراهم گرد ، مانع از تحقق نقض قرار داد و لزوم جبران خسارت دانسته نشده است .
درپرنده DMNIUmdentreprises vsuther land دادکاه این ادعا را که مالک ممکنست با نسخ قرارداد و برگشتن مورد تعهد به مالکیتش بتواند قرار داد را اجرا کند نپذیرفت حق خواهان به دریافت خسارت را به رسمیت شناخت .
درحقوق کامن لا ضمانت اجراهایی که برای نقض قرار داد در نظرگرفته شده است بیشتر ناظر به حالتی است که فرد زیاد ندیده در وضعیتی قرا گیرد که در فرض اجرای قرار داد در آن وضعیت قرار می گرفت که شامل منافع مورد انتظار2 نیز می گردد این موضوع در پرونده robinsinvHar man1848 مور لحوق حکم قرار گرفته است ( Anne-Ruff200E-167) لذا قاعده اصلی در حقوق انگلستان هب جبران خسارت است و ایفای عین تعهد فقط در موارد خاصی و بنا به صلاحدید دادگاه تجویز شده است و چون ایافی عین تعهد به عنوان یک راه حل مبتنی بر انصاف می باشد (KOFF man-2004-623) ) و در موارد خاصی اجرا می گردد .لذا به زحمت می توان در خصوص موضوع بحث حاضر در حقوق انگلیس به غیر از راه حل جبران خسارت ، را هکار دیگری پیدا کرد .
رویه قضایی بیشتر نسبت به موضوعات و فروعی دیده می شود که در عرف معاملاتی متداول و مرسوم است . در عرف معمولاٌ برای عدم انجام معامله در موعد معین مبلغی به عنوان وجه التزام معین می گردد تا طرف متخلف آنرا بپردازد ، وجه التزام مذکور بنا به تصریح ماده 230 قانون مدنی ( .......مبلغی است که به عنوان خسارت عدم انجام تعهد 1000 پرداخت می گردد .
در تحلیل و بررسی رابطه بین شرط و جه التزام و اجرای اصلی تعهد ردیه قضایی
مشقت است :
برخی از می کم عقیده دارند : با درج مبلغی به عنوان وجه التزام در قرار داد ؛ ضمانت اجرای عدم انجام متعهد ، مطالبه وجه مذکور است نه در خواست الزام طرف به انجام مورد تعهد ( پرونده شماره 36/937 ) شعبه ها دادگاه بخش عقران – به نگل ازکاتوزیان 10 -68 نظریه داد یار داد سرای دیوان عالی دردادنامه شماره 36203 مورخه 30/4/81 شعبه 36 دیوان عالی کشور )
در مقابل عده ای دیگر از دادگاهها ، متعهد له را در صورتی که متهد از اجرای تعهدات خود سرباز زند فقط مستحقق مطالبه و جه التزام نمی دانند بلکه اعتقاد دارند متعهد له مخیر است که اجرای اصل تعهد را مطالبه نماید یا وجه التزام مفنبوعا در قرار داد را در این خصوص هیأت عمومی دیوان عالی کشور در رای امداد خود چنین اصغصار عقیده کرده اند ( .....بنابراین ، نظر دادگاه به اینکه ضمانت اجرای تعهد مزبور صرفاًٌ
پرداخت وجه التزام است و موردی برای الزام وی به انجام انتقال رسمی نمی باشد بر خلاف قصد و نیت طرفین قرار دارد و مندرجات پرونده برد و مخدوش است 100 کاتوزیان همان – 75 ) به نظر می رسد اختلاف نظر دادگاه های مذکور به اختلاف در تحلیل ماهیت حقوقی شده التزام برمی گردد چرا که آنچه مسلم است شرط کیفری یک قرار داد خصوص است که پیشاپیش خسارت متعهد له را در صورت تخلف معین کرده است ( عابدیان – تطبیقی قابلیت اجرای شروط کیفری در قرار داد ها 1385 – 19-10 ) ولی آیا این شرط به طور ضمنی حق فسخی را برای یکی از طرفین یا شرط فاسخی را نیز به همراه دارد ؟
هر چند به نظر می رسد ماهیت حقوقی شرط کیفری ( وجه التزام ) صرفاًٌ تعیین خسارت قبل از تخلف متعهد نیست ،بلکه متضمن شیوه ای برای پایان دادن به قرار داد نیز می باشد اعم از نوعی اقاله – حق فنع برای متعهد – حق منع برای متعهد له اثر منافع و 1000 – که بررسی آنها در حوصله این مختصر نمی گنجد – ولی نمی توان نظری را پذیرفت که براساس آن با تخلف متعهد از انجام تعهد قرار دادی متعهد از انجام تعهد قرار دادی متعهد له فقط مستحق گرفتن وجه التزام است چراکه در این حالت سرنوشت عقد فقط به دست متعهد خواهد بود و در واقع اختیاری به متعهد داده می شود تا یا قرار داد را اجرا نماید و یا خسارت مذکور در عقد را بپرازد ،بدون اینکه متعهد قادر به اجبار او با شد . پس باید قائل به نظری شد که امکان الزام و احبار را نیز به متعهد له می دهد :
نقد این نظر :
باید اذعان داشت این نظر دارای نقاط قوت زیادی است خصوصاً در نظا مهای دیگر حقوقی بیشتر متمایل به این نظر شده اند و جبران خسارت را راهی برای بر قراری عدالت قرار دادی می دانند ولی این نظر نیز مثل سایر نظرات حقوقی نمی تواند بدون عیب و مصون از انتقاد باشد چرا که :
اولاٌ طرفداران این نظریه و جود دارد بین متعهد و متعهد 2 ( قرارداد متعهد به فروش عین معین و لزوم اجرای آن و نیز قصد و هدف طرفین را نا دیده گرفته اند و برای تخلف متعهد یک ضمانت اجرایی مبتنی بر قواعد مسئولیت مدنی قرار داده اند که با قاعده لزوم قرار داد ها در تباین است . زیرا تا زمانی که امکان اجرای قرار دادی وجود داشته باشد و یا بتوان بر نوعی موجبات اجرای آنرا فراهم نمود نباید آنرا خاتمه یا فته تلقی کرد و به ضمانت اجراهای غیرقرار دادی متوسل شد .
ثایناٌ ) در اقامه دعوا برای مطالبه ضرر و زیان و جبران خسارت (خصوصاٌ اگر وجه التزامی در قرار داد قید نشده باشد ) متعهد له با ید ارکان دعوا ی مسئولیت مدنی (تعهد – نقص تعهد و رود ضرر و رابطه لبیست ) را اثبات نماید و چه بسا امکان اقبات این موارد دشوار و باعث مشقت زیاد متعهد له گردد در حالیکه طرفین در حین انعقاد متداول قرار داد تعهد به فروش ) علی الاصول به طرح دعوای مسئولیت مدنی توجه نداشته اند پس چگونه می توان برای تخلف از اجرای چنین قرار دادی ضمانت اجرایی در نظر گرفت که اساساٌ انتساب آن به اراده طرفین مشکل و اثبات ارکان آن در برخی موارد با صعوبت همراه است .
ثالثاٌ ) چه بسا مالی موضوع قرار داد تعهد به فروش باشد ، که از لحاظ اقتصادی دارای ارزش بالایی نباشد و صرفا ٌ یک علاقه مشخص با عث انعقاد قرار داد مذکور شده با شد و قصد متعهد له فقط ناظر به اجرای مفاد قرار داد و رسیدن به مورد معامله بوده و هیچ تزمهی به خسارت تخلف از انجام آن و اخذ مبلغ آن نداشته باشد آیا در این حالت با ید متعهد را بدون مجازات رها کرد و معامله دوم را نیز صحیح دانست ؟1 در اینصورت تکلیف متعهد به اجرای تعهد و قاعده لزوم و مواد 9/2 و10 ق.م. نیز مقصد طرفین برای ایجاد عقدی که دارای اثر حقوقی باشد را چگونه می توان تعبیر و تفسیر کرد ؟
این ابهامات و بهامات دیگری که حکمتست مطرح گردد ما را ناگزیر می سازد تا این نظر را به عنوان راه حل جامعه و مانع مورد پذیرش قرار ندهیم و در مشکلا سوالات کمتری مواجه شویم .
مبحث دوم : نظریه مبتنی بر بررسی قاعده را ضررر سوء استفاده از حق :
در این مبحث به بررسی و تحلیل نظرات بازرگانی می پردازیم که راه حل مسئله مطروحه را با توجه به قواعد خارج از قرار داد توضیح و ارائه می دهند .
برخی از نویسندکان حقوقی ( کاتوزیان _ 1380-1/389-390 ) بر این باورند که هرشخصی در مقام اجرای حق خود دارای محدودیتهای است و اعمال این محدودیتهای مانع از آن می گردد که ذی حق بتواند بدون حدود حزر به اعمال حقوق خویش بپردازد ، از جمله این محدودیتها ضرری است که در نتیجه اعمال حق ؛ توسط صاحب حق به دیگران وارد می آید ؛ لذا اگر اعمال حق وسیله اضرار به غیر گردد قاعده لاضرر جاری شده و منبع ضرر را از بین می برد ( ر.ک.انصاری – 1439-3/275 ) در قانون مدنی ماده 132 بدتبین رابطه بین اصل تسلیط و قاعده لاضرر پرداخته که به موجب آن « کسی نمی تواند در ملک خود تصرفی کند که مستلزم تصرر همسایه شود ،مگر تضرفی که تبدر متعارف و برای رفع حاجت یا دفع ضرر از خود باشد ) پس همانطوریکه اضرار به غیر مانع از تصرفات مادی مالک در مایملک خود می شود .تصرفات حقوقی نیز می تواند مشمول این حکم گردد وبه جهت ضرری که انتقال بعدی موضوع تعهد به حق دینی متعهد له و همچنین یک حق احتمالی و قابل احترام وی نسبت به تملک موضوع تعهد در آینده می رساند و هر دو
این منظر ضرری به متعهد وارد می گردد که در دید عدف و بر مبنای اصول و از نظر حفظ نظم معاملات نا بهنجار جلوه می کند لذا باید با اجرای قاعده لاضرر حکم ضرری که همان نفوذ معامله دوم است برداشته شود و از سوء استفاده از حق متعهد جلوگیری گردد . خصوصاٌ زمانی که خریدار با فروشنده ( متعهد ) تبانی کرده باشند .در حقوق مصر ( سنهودی – 4/63 )و نیز حقوق فرانسه ( کارتوزیان – همان بطان معامله را صرفاٌ محدود به زمانی می دانند که خریدار مال با فروشنده برای اضرار به حق متعهد له تبانی کرده با شند . و اگر خریدار با حسن نیت با شد حکم به جبران خسارت و اخذ بدل می دهند این نظر در حقوق فرانسه با نظریه اشتراکی بودن جهت نا مشروع هماهنگ است در رویه قضایی به این نظر توجه چندانی نشده است و علی الاصول دادگاه های داخلی در خصوص امکان ابطال قرار داد به قاعده لاضرر به عنوان یک مبنای حقوق اتکا نمی کنند .
نقد این نظر :
هر چند که استناد قاعده لاضرر برای تنضیح روابط اجتماعی و ایجاد نظم معاملاتی بسیار مورد توجه وا قع شده ولی اعمال این قاعده همیشه با ابهاماتی مواجه بوده است که ذیلاٌ در خصوص موضوع مورد بحث این اشکلات در سه قسمت بیان می گردد .
الف ) همانطوریکه از منطوق ماده 132 قانون مدنی استنباط می شود . برای حکومت قاعده لاضرری بر قاعده تسلیط وجود شرایط ذیل لازم و ضروری است :
1) ملاک باید حقی را به طور مشروع داشته با شد .
2) اعمال این حق موجب تضرر دیگری گردد .
3) مالک دراعمال خویش خارج از متعارف عمل نماید
4) ضرر مالک با ضرر دیگری معارضه نکند .
لذا در ما سخن فیه _( با فرض اینکه همچنان مالک موضوع تعهد است و هیچ گونه حقی عینی برای متعهد له بصورت منجر ایجاد نشده است ) اگر مالک برای رفع ضرر از خود مال موضوع تعهد را به میزانی بالاتر از قیمت مورد تعهد بفروشد آیا قاهده لاضرر این معامله را غیر نافذ می داند ؟ ضمناٌ اینکه در این حالت انطاهر ضد رها کل با ضرر متعهد له تعارض کرده و هر دو ساقط می شوند و اصل تسلیط بلا معارض می ماند و مقتضا ی این اصل نیز حکم به نفوذ صحت معامله دوم است .
ثانیاٌ ) برای اعمال قاهده لا ضر باید ضرری حادث شود با عدم اجرای تعهد هیچ گونه ضرری به متعهد له وارد نشده است و چه بسا مانع از ورود ضرر به متعهدله شده است ( مثلاٌ زمینی که مورد تعهد بوده بعد از فروش در طرح شهرداری قرار گرفته یا ملی اعلام شده است ) با ز باید با استفاده به قاعده لاضرر حکم به عدم نفوذ معامله دوم داد ؟
ثالثاٌ ) در اجرای قاعده لاضرر علی الاصول باید ضرر تمام افراد دخیل در قفیسه مورد توجه قرار گیرد یعنی ( متعهد – متعهد له – خریدار -) لذا اگر حکم به ابطال
معامله دوم به ضرر خریدار باشد ایا ضرری نمی تواند با ضرر مستعهد له معارضه نماید 1
را بعا ٌ: زمانی می توان مالک را به استناد قاعده لاضرردر اموال خود نهی کرد که تصرفات وی نا متعارف باشد ، بدین معنا که در خصوص مورد عرفی و جود داشته باشد و مالک از حدود این عرف شکل گرفته عدول نماید . در حالیکه در ما نحن فیه و جود عرفی که مانع از چنین دخالتی گردد محل تردید است ( رجوع کنید به مبحث سوم همین نوشتار ) و بر فرض که چنین عملی از لحاظ مضموم با شد ولی صرف عدم مقبولیت اخلاقی یک عمل نمی تواند ضمانت اجرای حقوقی در پی داشته باشد :
همانطور یکه ملاحظه می گرد استناد به قاعده لاضرر با کاستی هایی مواجه است خصوصاٌ اگر اثبات ورود ضرر را قواعد عام مسئولیت مدنی به عهده متعهد له قرار دهیم امکان اثبات ضرر وارده در بسیاری موارد تکلیف مالا بطاق خواهد بود که این امر دایره اعمال قاعده لاضرر برای ابطال معاملات معارض را به حداقل کاهش می دهد .
( ب) منحت دوم این نظرحول قاعده سوء استفاده از حق بحث می کند ، در اینجا لازم به تذکر است که استناد به قواعدی همچون قاعده سوء استفاده از حق 1 که ریشه فقهی ندارند 2و بطورصریح در قوانین موضوعه ما مورد لحوق حکم قرار گرفته اند،به عنوان مبنای حکم دادگا هها کمتر مورد رغبت دادرسان قرار گرفته است و خصوصاٌ ماده 3 قانون آبتن دادرسی مدنی محدودیتهایی را در این زمینه ایجاد کرده است . لذا از این حیث استناد به آنها قواعد با نارسایی هایی مواجه است صرف نظراز این ایراد عملی ؛ به نظر می رسد در استناد به این قاعده باید ارکان و عناصر آنرا اثبات کرد . که از جمله این عناصر ؛ بهره ور شدن متعهد را از معامله دوم اثبات نماید و یا اساساٌ چنین نفعی برای متعهد حاصل نشده باشد و یا متعهد بتواند حسن نیت خود را اثبات نماید نمی تواند به این قاعده استناد کرد .
از طرفی آنچه استدلال به این قواعد رابیشتر مخدوش می کند اینست که ایندو قاعده رابطه حقوقی بین طرفین را که به موجب قرار داد ایجاد شد و همچنین مقصد آنها مبنی بر ایجاد یک اثر حقوقی را نا دیده می گیرد و سعی در حل مشکل با توجه به قواعد مسئولیت مدنی را دارد در حالیکه باید تاحد امکان به قصد طرفین و انتظارات آنها از انعقاد قرار داد احترام گذاشت و راه حلی را ارائه داد که منطیق با اراده آنها با شد .
ج) در خصوص استناد به جهت نامشروع باید اذعان داشت در حقوق ایران جهت نامشروع زمانی می تواند موجب بطان معامله شود که بطوریکه صریح در ضمن عقد تصریح گردد ( م 217 ق. م.) که این حکم مختص به قرار داد بیع نیست و یک قاعده عامی است که در صورت تحقق موجب بطان عقد می شود این نظر می تواند در مورد خاص خود جاری شود ولی بطور آشکار و واضع دایره اعمال آن بسیارمحدود است و به عنوان یک راه حل کلی نمی تواند مورد توجه قرار گیرد .
مبحث سوم : تحلیل اراده طرفین :
با توجه به پذیرش اصل حاکمیت اراده در قانون مدنی ایران ( م.1ق. م.)1 و همچنین اصالت داشتن اراده در ایجاد موجودات اعتباری در فقه امامیه که به عنوان عمده ترین منبع قانون مدنی است 2 افراد می توانند هر عقدی را که مخالف اخلاق حسنه یا نظم عمومی و خلاف صریح قانون یا شرع نباشد را منعقد کنند ( م10 و 975 ق.م و ماده 6 قانون .آ. د. م. ) اصل حاکمیت اراده علاوه بر موضوع قرار داد بر شروط مندرج در آن نیز حکومت دارد و طرفین می توانند با رعایت قبود بالا هر شرطی را در ضمن عقد خود قرار دهند .
برخی از حقوقدانان برای یافتن معاملات معارض با قرار داد تعهد به بیع ، تحلیل اراده طرفین را به عنوان یک راه اجرای مفاد ان ایجاد التزام می کند بلکه بطور ضمن حاوی شرط اسقاط حق تصرف مخالف با مفاد تعهد نیز هست » پس اگرمالکی در ضمن عقد باید موجب قولنامه ای متعهد به فروش مال خود شده باشد و متعاقب آن مال مذکور را بدون اجازه متعهد له به دیگری انتقال دهد بر مبنای همین شرط ضمنی ، می توان ابطال آنرا از دادگاه خواست .
نقد این نظر:
کشف اراده طرفین عقد به یکی از طرق ذیل صورت می گیرد :
الف) درج صریح اراده در ضمن عقد ب) کشف اراده ضمنی طرفین ج) عرف که سه مورد فوق را در مسئله حاضر مورد بررسی قرار می دهیم :
الف) زمانیکه طرفین صریحاٌ شرطی را در ضمن عقد خود ذکر می کنند ، عملی الاصول ای شرط نسبت به طرفین می شود و به مفاد آن عمل می شود ولی در ما نحن فیه بر اینست که چنین شرط صریحی مبنی بر اسقاط حق فروشی مالک و جود ندارد .
ب) با توجه به اوضاع و احوال مسلم قضیه و امارات و قرائن موجود کشف می کنیم طرفین به طور ضمنی شرطی را در عقد خود قصد کرده اند ولی اگر چنین امارات و قرائنی یا فت نشود و دادرس نتواند با توجه به اوضاع و احوال قضیه ، شرط ضمنی اسقاط حق فروش مالک را کشف نماید چه باید کرد ؟در این حالت ناچاریم به اصل رجوع کینم که همان بقای حق فروشی مالک نسبت به ملک خود خواهد بود .

 

ج) طریق سوم در تحلیل اراده طرفین استناد به عرف است یعنی عرف حکم بر انتساب شرطی را به عقد کند که این راه حلی نیز با ابهاماتی مواجه است که اعمال آنرا در موضوع مورد بحث با مشکل مواجه می نماید . چرا که :
اولاٌ ) برای اینگه بتوانیم به عرف استناد کنیم باید آن عرف مسلم با شد .
بدین معناکه :
- عمومی با شد یعنی تمام افراد جامعه به آن خوگرفته باشند و جنبه عمومی پیدا کرده باشد بنحوی که بتوان گفت ! مردم آنرا محترم می شمارند ( البته درعرف خاص ، عمومیت بین آنها قشر خاص ملاک است )
- پایدار باشد : یعنی بر اثر تکرار ، احساس نیاز مردم به آن در وجدان آنها رسوخ کند ( کن مادی عرف ) همچنین عاداتی به عنوان عرف مورد استفاده قرار می گیرد که به اعتقاد کسانیکه آنرا رعایت می کنند الزام آور باشد ( عنصر روانی عرف )
درحالیکه درما نحن فیه هیچ کدام از دورکن فوق و جود ندارد و مردم به اسقاط حق فروش متعهد به عنوان یک قاعده الزام آور نمی نگرند و حتی چنین عرفی در بین حقوقدانان و خواص جامعه نیز مورد پذیرش نیت و نظریات مختلفی که در این خصوص و جود دارد خود دلیل بر این مدعاست برفرض که وجود عرفی مسلم را دراین مسئله بپذیریم ، دراینصورت عرفی که دراین زمینه باید مورد استناد قرار گیرد عرف تفسیری است و در واقع تفسیر اراده طرفین است .
اصلی ترین شرطی که در استناد به این نوع عرف ملاک عمل قرار می گیرد اینست که احتمال داده شود طرفین از آن متأثر بوده اند و عرفی که احتمال تأثیر آن برطرفین وجود ندارد مؤثر در مقام نیست ( قشقاقی – 1378 – 117 ) .
لذا ملاحظه می شود باز به این مشکل برمی خوردیم که اگر اثبات گرد که طرفین از چنین عرفی ( برفرض و جود ) اطلاع نداشته اند لذا قصد آنها متوجه آن نشده است چه باید کرد ؟
آیا باز باید حکم با اسقاط ما حق داده شود و نسبت به حصول شرایط فوق به تسامع بنگریم یا اینکه با اصل رجوع کنیم که براساس آن حق متعهد همچنان باقی خواهد ماند ( اصل عدم لقو ماحق ) ؟ البته شاید بتوان نقش دیگری را برای عرف قائل شد و عرف را حاوی یک شرط فرضی (تقدیری ) مبنی براسقاط حق متعهد دانست . در شروط فرضی ، عرف با توجه به اوضاع و احوال و غرض طرفین و طبیعت معامله به وجود شرطی حکم می کند که اگر طرفین به ان توجه می کردند بطورمسلم آنرا مقصد می کردند ( همان ) . در واقع این عرف شروطی را که درتقدیر عقد هستند و بطور بالقوه و فرضی وجود دارند را کشف می کند وحکم می نماید که طرفین در موقعیتی قرار داشته اند که اگر به این شروط توجه می کردند قطعاٌ در ضمن عقد خود در ج می کردند و از آنجا یکه انچه جزء مفاد عقد به حساب آورد لازم الاتباع می باشد ( هر چند طرفین به آن توجهی نکرده اند ) درجمع بندی می توان گفت ، با توجه به اینکه عرفی با تمام ارکان خود در حقینه مطروحه موجود نیست لذا نمی توان ازاین منظر راهکاری عملی را ارائه داد هر چند در برخی موارد می توان شرط اسقاط فروش مالک را به طرفین نسبت داد . که در ان حالات خاص می توان به این نظر عمل کرد .
مبحث چهارم : نظریه مبتنی برتوصیف حق ناش از قرار داد تعهد به فروش عین معین اصولاٌ هر قرار دادی که منعقد می شود حق را برای یکی از طرفین یا هر دو طرف ایجاد می کند که این حق ممکنست حق عینی یا دینی باشد .برخی از حقوقدانان ( شهیدی – 1375 – 32 ) عقیده دارند که :
«.... با توجه به حقوق مثبت ایران و برسی مقررات و در نظرگرفتن قواعد حقوق ، پیدایش حق عینی برای شخص که فروش حال معینی به سود او در قرار داد تعهد شده است از پشتوانه استدلالی و تحلیلی قوی تری برخوردار است .»
ایشان درتبین این نظر اذعان می دارند که بعد از انعقاد قرار داد تشکیل بیع حقی به سود نتعهد له اثبات می گردد ولی این حق یک حق دینی خالیص و صرف نیست و با توجه به اینکه ایفای این تعهد باید از محل عین خاص اجرا شود لذا این حق مرتبط با عین معین ئر واقع نوعی حق عینی برای متعهد له بوجود آورد که طبق آن متعهد له می تواند متعهد را به فروش آْن مال الزام نماید یکی دیگر از حقوقدانان ( محقق داماد -1385 -94 ) همین امر را به نحو دیگری بیان داشته اند ایشان بعد از قبول این نظر که حق ایجاد شده توسط تملیک عین معین نوعی حق مالی است ابزار عقیده می کنند که هر حق مالی سه رکن است که شامل طرفین حق و موضوع ان می گردد . موضوع حق عملی است که باید توسط متعهد انجام شود و تا زمانیکه وی به این تعهد عمل نکرده رابطه حق عین اصلی بین متعهد له و مال بوجود نمی آید ولی به نظرایشان ، تازمان ایفاءتعهد توسط متعهد و انجام عمل رابطه حق عین تبعی1 بین متعهد له ومال بوجود می آید .
این نظر دربین فقهای امامیه نیز طرفدارانی دارد :
شیخ انصاری درمبحث « شرایط عوضین » چنین مطرح می کنند : ( انصاری – 1419 – 4/30 ) « ...... از شرایط عوضین اینست به نحوی که بتواند هر تصرفی که خواست دران انجام دهد »1 با اشتراک این شرط مالکیت مالک محدود به موردی شده است که مال مورد معامله متعلق حق غیر نباشد . پس در واقع یکی از شرایط عوضین را از شرایط را این می دانند که هیچ شخصی حق عینی بر روی مبیع ( یا ثمن عین معین ) نداشته باشد و اگر حق هم وجود داشته باشد انتقال بوسیله بیع ، منافاتی با آن حق ایجاد نکند ایشان بعد از بیان این مطلب متذگر شده اند که اکثر فقهایی که متعرض ( طلق بودن ) به عنوان شرطی از شروط عوضین شده اند فقط سه عنوان (بیع مال موقوفه – بیع مال مرهونه و بیع امرولد ) را عنوان نموده اند ولی به نظر شیخ انصاری ، حقوق که مانع از سلطه کامل مالک نسبت به عوضین می شود { حقوق عینی } بیش از این سه عنوان است و اضافه می کنند برخی از معاصر ین اشیان ( تستری – 139-212) بیش از بیست عنوان حق را برشمرده اند که عوضین را از طلق بودن خارج می کنند . هر چند حقوقی که ایشان بر شمرده اند هیچ کدام بطورکامل منطبق با موضوع نوشتار حاضر نسبت ، کلن ، مورد را بیان کرده اند – هر چند در زمان معاصر موضوعاٌ منتفی شده است – که می توان از ملاک آن استفاده کرد ؛
شیخ اعظم ، اشتراط عتق عبد در ضمن عقد لازم را از مواردی می دانند که مبیع را از حالت طلق بودن خارج می کند ، همانطور که واضع است ، اشتراط عتق عبد شرط فعل حقوقی است و در واقع به موجب آن خریدار متعهد می شود تا عبرده مورد بیع را آزاد نماید . که در چنین حالتی شیخ انصاری قائل به تشکیل و ایجاد یک حق عینی به نفع متعد له می شوند که مبیع را از حالت طلق بودن خارج می کند 1 با این تحلیل با ید نظرایشان را موافق با حقوقدانانی دانست که بواسطه قرار داد تعهد به فروش عین معین ،قائل به تشکیل نوعی حق عینی شده اند .2
البته مشهور فقهای امامیه به این نظر مخالفند و برخی اصلاٌ طلق بودن را از شرط عوضین نمی دانند ( خویی – 1378-3/433 و خمینی – 1410 – 5/232 و محقق – 1409 – 2/270 و شهید ثانی – 1410) وبرخی این شرط را فقط در سه مورد ( وقف – رهن – ام ولد ) محدود می دانند ( نجفی – 1368 – 22/356 و محقق نراقی – 1414 – 14 / 308 )
آیت الله خویی در مصباح الفقاهه ، طلق بودن را از شرایط عوخین نمی دانند و معتقدند که اگر از بیع سه مورد فوق نحص شده است به فاصله دلیل خاص بوده است و عنوان طلقیت مبییع که برخی از فقها بحث کردند منترع از سه عنوان فوق است و الاعنوان مذکور جزء شروط عوفین محسوب نمی شود .1
نقد و بررسی این نظر :
هر چند که تقریبا ٌ در تمام نظامهای حقوقی ، تعهداتی که در مقام معامله و دادو ستد بوجود می آیند ایجاد حقی را بر عهده متعهد وبه نفع متعهد له می نماید و یا احیاناٌ شخص حق عینی بر مورد معامله پیدا می کند ولی در تفکیک حق عینی از حق دینی ملاک و حنابطه اینست که اگر مستقیماٌ رابطه ای بین مال و شخص برقرار شود . این رابطه ایجاد حق عینی می کند و اگر متعهد له برای وصول حق خویش ناچار باشد به شخص دیگری متوسل گردد ، حق را دینی می نامیم . درماسخن فیه هم اولاٌ فرض براینست که :
مالک متعهد شده در مدت معینی مالش را به دیگری منتقل نماید ، لذا اثر اولیه و با لذات قرار داد مذکور ایجاد تعهد برعهده متعهده است و طبق مطالب فوق باید ایجاد حق دینی نماید و صرف این موضوع که این تعهد باید از محل عین مشخص ومعین استیفاء گردد ماهیت حق را عوض نمی کند ،همچنین عرف نیز برای شخص که قرار است درآینده مالکیت مالی را بدست آورد ، از هم اکنون ، حق عینی قائل نمی شود ، بلکه در نظر عرف ، متعهد له بعد از خرید عین مذکورنسبت به آن حق عینی پیدا می کند و مالک می شود .
ثانیاٌ) برخلاف حق دینی که صورتهای ایجاد آن نامحدود است و اشخاص می توانند در رابطه خود تعهد های گوناگون به وجود آورند ، اقساط حقوق عینی را قانونگذار محدود کرده است (کا توزیان 1380-1/50و51 ) در حالیکه هیچ مقرره قانونی ، قرار داد تعهد به فروش مورد بحث را جزو مواردی که ایجاد حق عینی می نماید احصاء نکرده است . پس ناچار با ید به اصل رجوع کنیم که همان ایجاد حق دینی است .
ثالثاٌ ) قباس حق ایجاد شده درقرار داد تعهد به فروش عین معین با حق رهن که بعضی از اساتید متعرض آن شده اند ( شهیدی – همان 1-1 محقق داماد – همان ) قیاس مع الفارق است چرا که در عقد رهن ، آنچه از موارد استنباط می شود ایجاد حق عنی است یعنی حق مرتحض مستقیماٌ برعین تعلق می گیرد هر چند اوری که برای آن رهن داده شده است حق دینی و ذهنی با شد( م ) 77 ق.م.) مثلاٌ طبق م.788.ق.م. در صورت فوق مدتهن و عدم رضایت راهن مبنی برتصرف و رثه درمورد رهن ، شخص ثالثی به تراضی او ورثه مدتهن میعن می شود در صورتی که اگر حق ورثه که قائم مدتهن هستند برعین تعلق نمی گرفت ، لزومی برتراضی آنها در تعیین شخص ثالث نبود و مالک ( راهن ) می توانست هر کسی را که می خواهد برای حفاظت و نگهداری مال خود تعیین نماید . در حالیکه در قرار داد تعهد به فروش عین معین چنین رابطه ای نه از نظر مبانی تفکیک حق به عینی و دینی و نه در حقوق مثبت و موضوعه ایران و نه با توجه به اینکه ایجاد حق عین مورد ادعا مورد قبول اکثر حقوقدانان (کاتوزیان – 1380 -1/30 ) و فقها (خمینی – 1410 – 5/232 وخویی و1378 – 3/423 و محقق – 1409 – 2/270 و محقق نراقی – 1414 و 14/308 و نجفی – 1368 – 22/356 ) قرار نگرفته است و همچنین در رویه قضایی نیز چنین تحلیلی مورد اقبال قرار گرفته است نمی توان آنرا به عنوان یک راه حل پذیرفت مگراینکه درتعریف و حدود و ثغورحق و دینی تصرف کنیم و هر قرار دادی را که به نوعی با عین در ارتباط باشد را موجد حق عینی بدانیم که در این حالت محل بعث تغییر پیدا می کند . چرا که مادر صد ارائه راه حلی با توجه به مبانی پذیرفته شده در حقوق مثبته هستیم لذا چنین تحلیل نمی تواند این انتظار را برآورده سازد .
مبحث پنجم : نظریه مبتنی برتحلیل قاعده لزوم (حکم وضعی لزوم )
قاعده لزوم به معنای لزوم اجرای مفاد عقد است و مفاد ان بیانگر لازم الاتباع بودن عقد است ، درتبین این قاعده ماده 219 ق.م. مقرر می دارد لاعقود که برطبق قانون واقع شده بین متعاملین و قائم مقام قانونی آنها لازم الاتباع است ....) از لحاظ بررسی رابطه این قاعده با عقد می توان آنرا از آثار عقد به شمار آورد .برخی انبای اصلی آنرا عقلا و فرافدان می دانند و اعتقاد دارند ؛ بنای خرمندان برانینت که هنگام معامله به حفظ آن ملتزم شوند و به پا یبندی طرف خود نیز اعتماد نمایند و براین پایه نظم اجتماعی و اقتصادی خود را منظم می سازند ( شهبازی – 1385 -47 ) دربرخی موارد دراستعمال اصل لزوم و قاعده لزوم دقت کافی صورت نمی گیرد و ایندو بجای همدیگر استعمال می گردند ( شهیدی – 1385 – 61 و روحانی – 1418 – 3/103 ) در حالیکه اصل لزوم بدین معنی است که هر عقدی پس از تشکیل لازم است و هیچ یک از طرفنی نمی توانند آنرا بدون تراضی یا مجوز قانونی منحل کنند ( شهیدی - 1385 – 61 ) وهر گاه در لزوم یا جواز عقدی تردید شود اصل لزوم انست مگر خلاف آن بادلیلی ثابت گردد ، این اصل از اوصاف عرضی عقد است نه از آثار آن همانطور که ملاحظه می شود ایندو عبارت با هم تفاوت بین دارند لذا آنچه در این بحث مورد توجه قرار می گیرد قاعده لزوم است نه اصل لزوم .
مفاد قاعده لزوم به دو معنامورد توجه قرار گرفته است :
الف ) در برخی از نظامهای حقوقی قاعده لزوم به معنی الزام به ایفای عین تعهد نیست بلکه بدین معنی است که متعهد یا باید قرار داد اصلی را اجرا کندیا خسارت متعهد له را پرداخت نماید واورا در وضعت اقتصادی قرار دهد که اگرقرار داد انجام می شد ، وی در ان وضعیت قرار می گرفت واین تحلیل از قاعده لزوم را موافق تبع اقتصادی قرارداد ها می دانند ( راب پور -1375 -4) هرچند این تحلیل از قاعده لزوم در حقوق ایران قابلیت دفاع ندارد . چرا که طبق نصوص قانون مدنی ( مواد 237 و238و 239 ) در صورت عدم انجام تعهد ، متعهد اجبار و الزام به ایفای عین تعهد می شود ولی نتیجه قبول تحلیل فوق دراین نوشتار پذیرش راه حلی جبران خسارت خواهد بود چرا که این نظر صرفا ٌ دایر مدار سود و نفع اقتصادی است لذا متعهد ملزم می شود تا متعهد له را دروضعیت اقتصادی پ1س از اجرای عقد قرار دهد .
درحقوق انگلستان این نظر مورد عمل قرار گرفته است و بنا به تصریح برخی از علما حقوق آن کشور Cheshire, fifootand furmston -1991 – 534 ) در حقوق انگلستان معمولاٌ اجرای قرار داد به معنای اینکه طرفین اجبار به اجرای و انجام عین تعهد اولیه خود کردند وجود ندارد » البته در حقوق این کشورها مفهوم گسترده ای از خسارت مد نظر قرار می گیرد که علاوه بر جبران ضرر وارده به متعهد له شامل عدم النفع ونیز در زمانی که متعهد له هیچ ضرری را متحمل نشده است . شامل سودی نیز می شود که متعهد از عدم اجرای تعهد خود برده است ( Anne Ruff . 2005- 167 )
ب) در نظام حقوقی ها در خصوصاٌ کسان فقهای شیعی که مقررات معاملات قانون مدنی و قواعد آن بیشتر منبعت از این منشأ است قاعده لزوم را به معنی الزام به ایفای عین تعهد می دانند و معتقدند که قواعدی همچون رافوا با لعقود ) و ( المومنون عند شروه طهم ) ناظربه ایفای تعهدی است که شخص برعهده گرفته است و رجوع به بدل امری استثنایی شمرده می شود ( بجنوردی – 1419 – 3/ 253 ) ولی همین علماء در تعیین اینکه وجوب عمل به تعهد ، حکمی تکلیفی است یا وضعی ، اختلاف نظر دارند ‌؛
1)گروهی از فقها معتقدند ؛ حکم لزوم و خای به شرط ؛ حکمی تکلیفی است و افاده حکم وضعی از ان نمی گردد لذا اگر در ضمن عقدی ، شرط شود که مالک مال معینی ار به شخص خاص بفروشد و لی متعاقباٌ معامله ناقله ای روی همان عین انجام دهد که عمل به شرط متعذر گردد و عین از ملکیت مشروط علیه خارج شود ، معامله دوم صحیح خواهد بود چرا که انعقاد معامله ثانی ،جز مخالفت با حکم تکلیفی و جوب وفابه شرط نیست . پس عقد دوم صحیح خواهد بود ( خویی – 1378 – 3/ 377 ) شهید اول – 1414- 214 ) شیخ طوسی – 2/ 151 ) لذا اگر قائل براین باشیم که وجوب وفای به عهد صرفا ٌ یک وجوب تکلیفی است در اینصورت معامله ثانی ، هر چند به دلالت مطابقی یا التزام مورد نهی واقع شده باشد ولی این نهی در معاملات موجب فساد نمی شود پس مانعی برای صحت عقد دوم باقی نمی ماند ( بجنوردی – 1414 – 3/308 )
2) برخی دیگر از فقها از لزوم وفای به عهد را به عنوان حکم وضعی مورد تحلیل قرار داده اند و معتقدند ( المومنون عند شد وطهم ) حکمی وضعی است و شرط فی نفسه موجب ثبوت حقی برای مشروطه له می گردد ( نائینی – 1418 – 30/ 412 ) لذا مفاد ان وجوب تکلیفی صرف نیست ( بجنوردی – 1414 – 3/255 )
در بین حقوقدانان نیز عقیده غالب براینست که قاعده لزوم حکمی وضعی است چرا که اصولاٌ قواعدی که درعالم حقوق مورد بررسی قرار می گیرند فارغ از بحث احکام تکلیفی پنج گانه می باشد و توجه به انها صرفاٌ ازحیث اثر وضعی شان است ، لذا نمی توان وجوب عمل به شرط یا وفای به عهد را بر وجوب تکلیفی بار کرد ( شهیدی – 1378 – 33 ) دکتر شهیدی ( ره) در این باره بیان می دارند :
با تحلیل مفهوم حکم وضعی لازم الاجرا بودن عقد ، به این نتیجه می رسیم که متعهد نمی تواند با انجام عمل حقوقی انجام تعهد مربوط به عین معین را غیر ممکن سازد یعنی اثر لازم الاجرا بودن و تعهد مربوط به مال معین ،مجاز نبودن اعمال مادی موجب زوال موضوع تعهد ونیز بی اعتباری اعمال حقوقی است که با انجام تعهد مذکور منافات داشته باشد »
البته این نحوه استدلال در تألیفات فقهی نیز مورد توجه قرار گرفته ( روح ا- خمینی – 1410 – 5/ 233 ) ولی مورد تأیید قرار نگرفته است ایشان در رد این نظر بیان می دارند :
« .........( در خصوص موضوع انتقال عین معین ) هرچند تصرف اعتباری ثانوی متعلق نهی واقع گردیده و امر به وفای شرط مقتفی نهی از سایر تصرفات مخالف آنست ولی این نهی مستلزم فساد ضدش نیست یعنی علی الاصول نهی در معاملات مستلزم فساد آن معامله نیست مگر در خصوص ارکان اساس معامله لذا درما سخن قیه نهی مستقماٌ به معامله دوم تعلق نمی کیرد بلکه به دلالت اقتضا از امر به وفا به شرط نهی از ضد آنرا استفاده می کنیم ، نتیجه نمی توان این نهی را موجبی برای بطان معامله ثانی دانست »
از طرفی فقهایی که قاعده لزوم الافوا با لعقود ) را حکمی وضعی می دانند ، موضوع را در دو قالب بررسی می نمایند و لزوم را به لزوم حقی و لزوم حکمی تقسیم می نمایند ( بجنوردی – 1414-5/196 ) ( روحانی – 1418- 3/103 ) ( محقق خویی - 1378-7/367 )
اول ) لزوم حکمی : یعنی لزومی که شارع مقدس در موارد مصلحت قرار داده است مثل هبه به ذی رحم واثر این لزوم آنست که نمی توان جعل خیار کرد واقاله آنهم صحیح نخواهد بود ( روحانی -1418 -3/103 ) به بیان دیکر برخی احکام وضعی از جانب شارع برای رعایت حال شخص خاص وضع نشده اند بلکه مبتنی برمصالح و.مفاسری هستند که با توجه به آنها جعل شده اند ( بجنوردی – 1414-5/196 )
دوم ) لزوم حقی : عبارتست از مالکیت و تسلط هر طرف عقد نسبت به التزام که طرف دیگر دارد . همان یعنی عقد بدین جهت لازم الوخاشده است که رعایت حق متعهد له یا طربفین عقد شود .
در مورد عقد بیع یا شرط فعل راجع به انتقال عین معین تاجائیکه بررسی شد کسی قائل به لزوم حکمی نشده است هر چند از ظاهر کلام برخی ( همان ) از بزرگان چنین برداشت می شود ولی فقهی با این مبنا فتوانداده است .
فقهایی که قائل به لزوم حقی هستند درمورد وضعیت معامله معارض با یکی از عقودی که مشمول ادهل لزوم می شوند . سه نظر ارائه داده اند :
الف ) برخی معتقدند تصرفات ناقل باطل خواهد بود و مشروط می تواند عین را از متتقل الیه برگرداند و مشروط علیه را به ایفا ء تعهد الزام کند ( شهید اول دروس به نقل ازسید یزدی – 1378 – 2/ 132 ) (بجنوردی – همان – 3/ 308 )
ب) گروه دیگر از فقها با اینکه قادل به بطان تصرفات ناقل نیستند با این حال عقد مزبور را نیز صحیح نمی دانند بلکه با توجه به نظر مشهور فقهای متأخر که در تخلف از انجام تعهد قائل به اجبار شده اند معتقدند ، متعهد له می تواند الزام متعهد را به اجرای تعهد خواستار شود لذا معامله دوم غیر نافذ خواهد بود (

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 53   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله وضعیت حقوقی معاملات معارض با قرار داد تعهد به فروش عین معین

بررسی تطبیقی اثر اکراه در اقرار در فقه امامیه و نظام حقوقی ایران

اختصاصی از فی موو بررسی تطبیقی اثر اکراه در اقرار در فقه امامیه و نظام حقوقی ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی تطبیقی اثر اکراه در اقرار در فقه امامیه و نظام حقوقی ایران


بررسی تطبیقی اثر اکراه در اقرار در فقه امامیه و نظام حقوقی ایران

پایان نامه کارشناسی ارشد حقوق

گرایش حقوق خصوصی

115 صفحه

چکیده:

دلایل باید برابر اصول و روش‌های قانونی تحصیل شوند، بنابراین دلایلی که به طرق غیرقانونی جمع شده باشند بی‌اعتبارند، چنانکه اصل 38 قانون اساسی مقرر می‌دارد: هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت و اقرار و سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی، فاقد ارزش و اعتبار است و متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات می‌شود، همچنین ماده 1262 قانون مدنی، مقرر می‌دارد: اقرار کننده باید عاقل، بالغ، قاصد و مختار باشد، بنابراین اقرار صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیرقاصد و مکره نافذ نیست. اقرار بر اساس حدیث مشهور نبوی «اقرار العقلاء علی أنفسهم جایز» در فقه اسلامی به‌ عنوان مادر دلایل شناخته می شود و دلیلی است که به‌ طور مستقیم و بدون هرگونه واسطه از طرف شخص مدعی علیه در اختیار دادرس قرار می‌گیرد و بدون احتیاج به هرگونه رسیدگی معتبر شناخته می‌شود و قاطع دعوی است. هر کس اقرار به حقی برای غیر نماید ملزم به اقرار خود خواهد بود. حجیت اقرار در امور کیفی تابع ارزش گذاری قاضی است در حالی که اقرار در امور مدنی دارای حجیت مطلق است. دلالت اقرار بر واقعیت و حقیقت به حدی است که ماده 202 قانون آئین دادرسی مدنی مقرر می‌دارد: هر کس اقرار به امری نماید که دلیل ذی‌ حق بودن طرف او باشد، دلیل دیگری برای ثبوت آن لازم نیست. اما هرگاه فساد و بطلان اقرار به علت فقدان شرط صحت یا کذب اقرار ثابت شود یا ادعای مُقرّ مبنی بر اشتباه یا غلط بودن اقرار ثابت شود، اقرار مزبور اثری نخواهد داشت. اقرار به‌ عنوان یکی از ادله اثبات دعوی از دو منظر فقهی و حقوقی قابل بررسی است.

کلمات کلیدی: اقرار، ادلة اثبات دعوی، اکراه، اقرار در امور مدنی، فقه امامیه، حقوق ایران


دانلود با لینک مستقیم


بررسی تطبیقی اثر اکراه در اقرار در فقه امامیه و نظام حقوقی ایران

پایانامه بررسی فقهی و حقوقی اشتباه در موضوع عقد

اختصاصی از فی موو پایانامه بررسی فقهی و حقوقی اشتباه در موضوع عقد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه بررسی فقهی و حقوقی اشتباه در موضوع عقد


پایانامه بررسی فقهی و حقوقی اشتباه در موضوع عقد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:144

فهرست و توضیحات:

صفحه

چکیده

مقدمه ..........................................  1

 

فصل اول: کلیات

1-1- تعریف و تقسیم بندی اشتباه ..................  6

1-1-1- تعریف اشتباه و تفاوت آن با واژه های مشابه. 6

1-1-1-1- تعریف اشتباه............................ 6

1-1-1-1-1- تعریف اشتباه در لغت.................... 6

1-1-1-1-2- تعریف اشتباه در اصطلاح حقوقدانان........ 6

1-1-1-2- تفاوت اشتباه با مفاهیم مشابه............ 7

1-1-1-2-1- تفاوت اشتباه با خطا.................... 7  1-1-1-2-2- تفاوت اشتباه با جهل.............................. 7

1-1-1-2-3- تفاوت اشتباه با سهو.................... 8

1-1-2- تقسیم بندی اشتباه......................... 8

1-1-2-1- تقسیم بندی اشتباه به اعتبار متعلق آن.... 8

1-1-2-1-1- اشتباه موضوعی ......................... 8

1-1-2-1-2- اشتباه حکمی(حقوقی)..................... 9

1-1-2-2- تقسیم بندی اشتباه به اعتبار کیفیت تحقق آن در ذهن 10

1-1-2-2-1- شبهه مصداقی........................... 10 1-1-2-2-2- شبهه مفهومی .................................... 11

1-1-2-3- تقسیم بندی اشتباه به اعتبار میزان تأثیر آن در عمل حقوقی 11

1-1-2-3-1- اشتباه مانع........................... 11

1-1-2-3-2- اشتباه معیوب کننده رضا................ 13

1-1-2-3-2- اشتباه بی اثر......................... 13

1-2- کیفیت تأثیر اشتباه در موضوع با اراده........ 14

1-2-1- تحلیل عناصر اراده......................... 14

1-2-1-1- مرحله تصور یا ادراک..................... 14

1-2-1-2- تدبر.................................... 15

1-2-1-3- میل نفس................................. 15

  • قصد 15

1-2-1-5- قصد و رضا............................... 16

1-2-1-6- کدامیک از مراحل اراده تحت اصابت اشتباه قرار می گیرد؟ 18

1-2-2- بررسی اراده باطنی و ظاهری................. 19

1-2-2-1- اراده باطنی و ظاهری در فقه امامیه....... 19

1-2-2-1-1- دلایل طرفداران اراده باطنی............. 20

1-2-2-2 اراده باطنی و ظاهری در قانون مدنی........ 21

1-2-2-2-1- بررسی اشتباه در اراده ظاهری........... 22

1-2-2-2-1-1- اشتباه در بیان اراده................ 23

1-2-2-2-1-2- اشتباه در انتقال اراده ............. 23

1-3- مبنای اشتباه در موضوع مورد معامله........... 24

1-3-1- اشتباه ناشی از توهم خود شخص............... 24

1-3-2- اشتباه ناشی از تدلیس غیر.................. 24

1-3-2-1- مفهوم اشتباه ناشی از تدلیس در موضوع قرارداد 24

1-3-2-2- ارکان اشتباه ناشی از تدلیس در موضوع..... 25

1-3-2-2-1- انجام عملیات (عنصر مادی).............. 25

1-3-2-2-2- قصد فریب (عنصر معنوی)................. 27

1-4- تعریف موضوع مورد معامله اقسام و شرایط آن.... 27

1-4-1- تعریف موضوع مورد معامله................... 27

1-4-1-1- موضوع مورد معامله در فقه................ 28

1-4-1-2- موضوع مورد معامله در حقوق ایران......... 30

1-4-1-3- نظریات مختلف در رابطه با موضوع مورد معامله  31

1-4-1-3-1- نظریۀ قصد مشترک متعاملین.............. 31

1-4-1-3-2- نظریۀ عرفی بودن....................... 32

1-4-1-3-3- نظریۀ مختلط........................... 32

1-4-1-3-4- نظریۀ هویت موضوع...................... 32

1-4-2- اقسام و شرایط موضوع مورد معامله........... 34

1-4-2-1- اقسام موضوع مورد معامله................. 34

1-4-2-1-1- تقسیم مورد معامله از حیث ماهیت........ 34

1-4-2-1-1-1- مورد معامله ممکن است عین باشد....... 34

1-4-2-1-1-2- عمل مورد معامله..................... 35

1-4-2-1-1-3- تحقق تعهد یا سقوط تعهد.............. 35

1-4-2-1-2- تقسیم مورد معامله از جهت وضعیت منطقی (کلی و جزئی بودن) 35

1-4-2-1-3- تقسیم مورد معامله از حیث خصوصیات نوعی و شخصی(مثلی یا قیمی بودن)...................................... 35

1-4-2-2- شرایط موضوع مورد معامله................. 36

1-5- تاریخچه اشتباه در معاملات.................... 38

1-5-1- اشتباه در معاملات در حقوق رم .............. 38

1-5-1-1- دیدگاه مشائیون.......................... 39

1-5-1-2- دیدگاه رواقیون.......................... 40

1-5-2- اشتباه در معاملات در حقوق فرانسه........... 40

1-5-3- اشتباه در معاملات در فقه امامیه............ 42

1-5-4- اشتباه در معاملات در قانون مدنی ایران...... 43

 

فصل دوم: قلمرو اشتباه در موضوع قرارداد

2-1- اشتباه در موضوع............................. 46

2-1-1- نظریۀ نوعی................................ 47

نقد نظریۀ....................................... 48

2-1-2- نظریۀ شخصی................................ 48

نقد نظریۀ....................................... 51

2-1-2- بررسی نظریه شخصی محض...................... 51

2-1-2-1- تعارض نظریۀ شخصی با اصل ثبوت در قراردادها 51

2-1-2-2- تعارض نظریۀ شخصی با شرایط اساسی صحت قرارداد 52

2-1-2-3- تعارض نظریۀ شخصی با اصل تنجیز در قراردادها  53

2-1-3- نظریۀ مختلط............................... 54

نقد نظریۀ....................................... 55

2-1-3-1- حقوق اسلام............................... 55

2-1-3-1-1- اشتباه در اوصاف جوهری موضوع........... 55

2-1-3-1-1-1- فقه امامیه.......................... 55

2-1-3-1-1-2- فقه اهل سنت......................... 57

2-1-3-1-2- اشتباه در هویت موضوع.................. 57

2-1-3-2- حقوق ایران.............................. 58

2-1-3-3- حقوق فرانسه............................. 59

2-2- اشتباه در وصف موضوع......................... 61

2-2-1- اشتباه در وصف کیفی موضوع.................. 61

2-2-1-1- اشتباه در وصف مذکور موضوع............... 61

2-2-1-2- اشتباه در وصف ضمنی موضوع(غیر مذکور)..... 63

2-2-1-2-1- اشتباه در وصف ضمنی عرفی............... 64

2-2-1-2-1-1- اشتباه در وصف ضمنی سلامت موضوع....... 64

2-2-1-2-1-2- اشتباه در وصف ضمنی تساوی ارزش دو موضوع 66

2-2-1-2-2- اشتباه در وصف ضمنی طرفینی............. 66

2-2-2- اشتباه در وصف کمّی موضوع................... 67

2-3- شرایط تأثیر اشتباه در موضوع قرارداد......... 69

2-3-1- اشتباه در علت عمده عقد یا اشتباه اساسی.... 69

2-3-2- اشتباه در قلمرو تراضی باشد................ 72

2-4- نظریۀ اشتباه مشترک.......................... 75

2-4-1- دلایل پیروان نظریۀ اشتباه مشترک............ 75

2-4-1-1- نظریۀ اشتباه مشترک پشتوانه اصل ثبوت در قراردادهاست   75

2-4-1-2- نظریۀ اشتباه مشترک با عدالت همراه است... 76

2-4-2- دلایل مخالفان نظریۀ اشتباه مشترک........... 76

2-4-2-1- نظریۀ اشتباه مشترک با منطق سازگارنیست... 76

2-4-2-2- نظریۀ اشتباه مشترک با عدالت همراه نیست.. 76

2-4-2-3- نظریۀ اشتباه فردی تعارضی با اصل ثبوت در قراردادها ندارد. 76


فصل سوم: اشتباه های موجب خیار فسخ

3-1- اشتباه های موجب خیار فسخ.................... 79

3-1-1- مبنای اشتباههای موجب خیار فسخ............. 80

3-1-2- توجیه خیار فسخ بر مبنای نظریۀ اشتباه...... 80

3-2- اشتباه در اوصاف عرفی(فرعی).................. 83

 

فصل چهارم: اثرحقوقی اشتباه در موضوع قرارداد

4-1- اثر حقوقی اشتباه در موضوع................... 88

4-1-1- اثر حقوقی اشتباه در اوصاف جوهری موضوع در حقوق اسلام و ایران 88

4-1-1-1- اثر حقوقی اشتباه در اوصاف جوهری در کل قرارداد   88

4-1-1-1-1- نظر عدم نفوذ.......................... 88

4-1-1-1-1-1- طرح نظر عدم نفوذ.................... 88

4-1-1-1-1-2- بررسی نظر عدم نفوذ.................. 91

4-1-1-1-2- نظر بطلان.............................. 94

4-1-1-1-2-1- حقوق اسلام........................... 94

4-1-1-1-2-1-1- فقه امامیه......................... 94

4-1-1-1-2-2- دوم حقوق ایران...................... 95

4-1-1-2- اثر حقوقی اشتباه در اوصاف جوهری در بعض قرارداد  97

4-1-1-2-1- مقدار موضوع قرارداد کمتر از میزان مقرر است.    97

4-1-1-2-1-1- اجزای موضوع قرارداد از نظر ارزش مساوی هستند. 97

4-1-1-2-1-1-1- دلیل عرفی(بر بطلان بعض)............. 98

4-1-1-2-1-1-2- دلیل اداره عقود از جانب شارع (بر بطلان بعض) 99

4-1-1-2-1-2- اجزای موضوع قرارداد از نظر ارزش متفاوت هستند.    100

4-1-1-2-2- مقدار موضوع قرارداد بیش تر از میزان مقرر است.  101

4-1-1-2-2-1- اجزای موضوع قرارداد از نظر ارزش مساوی هستند. 101

4-1-1-2-2-2- اجزای موضوع قرارداد از نظر ارزش متفاوت هستند.    102

4-2- اثر حقوقی اشتباه در هویت موضوع............. 102

4-2-1- حقوق اسلام................................ 102

4-2-2- حقوق ایران............................... 103

4-2-3- حقوق فرانسه ............................. 104

4-3- نتیجه...................................... 105

 

منابع و مآخذ

فارسی .......................................... 107

عربی ..........................................  109

 


چکیده

این رساله تحت عنوان بررسی اشتباه در موضوع قرارداد است . ابتدا تعریف اشتباه از لحاظ لغوی و حقوقی و تفاوت آن با واژه های مشابه مثل خطا و سهو و جهل و تعریف موضوع قرارداد و اینکه  در مباحث پراکنده مربوط به ایجاب و قبول، شروط و خیارات در کتب فقهی در بررسی قواعد فقهی مانند العقود تابعه للقصود ، المؤمنون عند شروطهم، اصاله اللزوم استنباط و در حد گنجایش این مجموعه مورد بررسی قرار گرفته است .

کلید واژه : اشتباه ،موضوع مورد معامله



دانلود با لینک مستقیم


پایانامه بررسی فقهی و حقوقی اشتباه در موضوع عقد

دانلود مقاله بررسی احکام فقهی و حقوقی اسقاط جنین

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله بررسی احکام فقهی و حقوقی اسقاط جنین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

در این مقاله عنوان (جنایت) از نظر لغوی قوانین عرفی و شریعت اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. گفتار نخست بحث به حکم تکلیفی سقط جنین ؛ یعنی حرمت اختصاص دارد و با استفاده از منابع فقهی و کلمات فقها حکم حرمت اثبات شده است.
در گفتار دوم مساله اثبات دیه یا قصاص بر جانی مورد بحث قرار گرفته است و در گفتار سوم به طور مفصل به وراث حق قصاص یا دیه پرداخته شده است . در ادامه نیز به مناسبت به حکم کفاره با توجه به نظرات فقهی اشاره شده است.
مقدمه
جنایت در لغت به معنی چیده میوه است. در اقرب الموارد آمده است : جنی الثمره : تناولها من شجرها یعنی میوه را از درخت چید در قرآن مجدی آمده است :
و جنی الجنین ان چیده شده هر دو بهشت در دسترس است که کنایه از رسیدن میوه است.
جنایت در اصلاح قوانین عرفی: در ماده 10 قانون مجازات مصر آمده است :جنایت آن جرم را می گویند که مجازات آن , اعدام , اعمال شاقه ابد یا موقت و یا زندان باشد.اگر مجازات غیر از اینها باشد آن جرم را جنحه یا خلاف گویند.
در کتاب حقوق جزای عمومی آمده است مهم ترین طبقه بندی در حقوق فرانسه و ایران تقسیم جرائم به جنایت جنحه و خلاف است . ماده 2 قانون مجازات سال 52 چنین مقرر می دارد: (جرم از حیث و ضعف مجازات بر سه نوع است : 1 _ جنایت 2 _ جنحه 3 _ خلاف) مطابق ماده 8 مجازاتهای اصلی جنایت بقرار زیر است : 1 _ اعدام 2 _ حبس دائم 3 _ حبس جنایی درجه یک از سه سال تا 15 سال 4 _ حبس جنایی درجه دو از دو سال تا 10 سال.
مطابق ماده 9 مجازاتهای اصلی جنحه به قرار زیر است :
1 _ حبس جنحه از 61 روز تا سه سال.
2 _ جزای نقدی از 5001 ریال به بالا.
و مطابق ماده 12 مجازات خلاف , جزای نقدی از 200 ریال 5000 ریال است. جنایت در اصطلاح شرعی : در کتاب التشریع الجنائی آمده است : اما فی الشریعه فکل جریمه هی جنایه سوا عوقب علیها بالحبس و الغزامه ام باشد منها و علی ذلک فالمخالفه القانونیه تعتبر جنایه فی الشریعه و الجنحه تعتبر جنایه فی الشریعه ایضا.
یعنی هر جرمی در شریعت جنایت شنخته شده است , خواه مجازاتش حبس و جریمه نقدی باشد و خواه شدیدتر از اینها؛ بنابراین خلاف در قانون در شریعت جنایت محسوب می شود و جنحه در قانون نیز, در شریعت جنایت به حساب می آید.
صاحب کتاب الفقه الاسلامی و ادلته می گوید: برای جنایت در شریعت دوو معنی است : معنی عام : هر فعلی که شرعا حرام باشد خواه تعدی بر نفس باشد خواه بر مال و غیر آن چنانکه ماوردی آن را چنین تعریف کرده است : الجرائم محظورات شرعیه زجر الله تعالی عنها بحد و تعزیر.
معنی خاص: در اصطلاح فقها جنایت بر تعدی به نقس انسان یا تعدی بر اعضای انسان اطلاق میشود و آن قتل و جرح ضرب است بعضی از فقها آن را با عنوان (جنایات) و بعضی دیگر با عنوان کتاب (الجراح) و برخی دیگر, با عنوان باب (الدما) بررسی کرده اند.
انواع جنایات
جنایت بر دو نوع است :
1 _ جنایت بر بهائم و جمادات. مباحث این نوع در باب غصب و اتلاف مورد مطالعه قرار می گیرد.
2 _ جنایت بر انسان مباحث این نوع در ضمن سه گفتار مطالعه میشود: جنایت بر نفس, جنایت بر مادون نفس مانند ضرب و جرح و جنایت بر جنین.
جنایت در فقه امامیه
در کتاب مجمع البحرین آمده است: و هی فی الشرع عباره عن ایصال الالم الی بدن الانسان کله او بعضه فالاول جنایه النفس و الثانی جنایه الطرف.
از این عبارت مستفاد میشود که در شرع, موجب قصاص از قبیل قتل و جرح جنایت نامیده میشود.
علاوه قده در ارشاد میگوید: الجنایه اما علی نفس او طرف.
از کتاب ارشاد استفاده میشود که جنایت همان موجب قصاص است زیرا موجبات دیه را در کتاب دیگر با عنوان (کتاب الدیات) آورده است؛ بنابراین اسقاط جنین را نمی تواند از مصادیق جنایت شمرد. ولی در بعضی از کتب الفقهیه از اسقاط جنین به جنایت تعبیر شده است, چنانکه کتاب الفقه الاسلامی بر آن صراحت دارد و در کتاب تحریر الوسیله آمده است (دیه الجنین ان کان عمداً او شبهه فی مال الجانی) و در مبانی تکمله المنهاج نیز از اسقاط به جنایت تعبیر شده است آنجا که می گوید (الواسقط الجنین قبل و لوج الروح فلا کفاره علی الجانی).
در کتب فقهی امامیه جنایت بر حیوانات نیز از مصادیق جنایت خاص به حساب آمده و آن را با عنوان (الجنایه علی الحیوان) ذکر کرده اند. حتی خود الفقه الاسلامی تحت عنوان (جنایه الحیوان) مباحثی ذکر کرده است و این دلیل است بر اینکه جنایت بر بهائم تنها در باب غصب و اتلاف مورد بحث واقع نمیشود.
گفتار نخست _ احکام تکلیفی سقط جنین
در این گفتار حکم تکلیفی در دو مرحله مطالعه میشود:
1 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح 2 _ اسقاط جنین بعد از پیدایش روح . اسقاط جنین گاهی برای نجات مادر است که اگر جنین سقط نشود جان مادر به خطر می افتد و گاهی چنین نیست ؛ بنابراین جنایت بر جنین اقسامی دارد :
1 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح برای نجات مادر.
2 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح بدون هیچ ضرری به مادر.
3 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح برای نجات مادر.
4 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح بدون اینکه بقایش ضرری به مادر برساند.
قسم اول _ اگر کارشناسان تشخیص بدهند که وجود حمل باعث مرگ مادر یا حتی موجب ضرر بر او می شود در این فرض سقط جنین جایز است. در جلد دوم المسائل الشرعیه محقق خوئی قده آمده است: ماهی موارد جواز السقاط الجنین؟
الجواب : اذا کان قبل و لوج الروح و کان حمل الجنین ضرراً علیها بحیث لایکون قابلاً للحمل جاز اسقاطه.
قسم دوم _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح بدون هیچ ضرری به مادر.
در این فرض بین فقهای مذهب اربعه اختلاف نظر وجود دارد:
مذهب حنفیه: اسقاط جنین قبل از چهار ماه بدون اذن شوهر بلامانع است.
مذهب مالکیه : جایز نیست نطفه ای را که در رحم مادر قرار گرفته است اسقاط کرد , هر چند قبل از چهل روز باشد و بعضی از فقهای مالکیه گفته اند : اسقاط جنین قبل از چهل روز کراهت دارد.
مذهب شافعیه : در این مذهب نیز اختلاف نظر وجود دارد .
مذهب حنابله برکسی که اسقاط جنین کند علاوه بر دیه کفاره نیز واجب است نویسندگان موسوعه عبد الناصر می گویند: وجوب کفاره می رساند که اسقاط جنین مطلقاً ( در هر مرحله ای) حرام است و گرنه کفاره مورد نداشت.
فقه امامیه
در کتب فقهیه در باب جنایت بر حمل مطلبی که دلالت بر حرمت اسقاط جنین کند نیامده است و یا من نیافته ام در موسوعه جمال عبد النصر عبارتی از شرح لمعه نقل شده است که از آن عبارت استظهار میشود که امامیه قائل به تحریم هستند. عبارت موسوعه چنین استک
مذهب الامامیه
(نص صاحب الروضه البهیه علی انه تجب الکفاره بقتل الجنین حین تلجه الروح کالمولود و قیل مطلقا سوا ل تلج فیه الروح مع المباشر لقتله الامع التسبب).
عبارت موسوعه از چند قابل مناقشه است : اولا اگر به جای (سوا) عبارت (وان) ذکر می شد بهتر بودو ثانیاً کلمه (الا) در اینجا درست نیست بلکه (لا) صحیح است و ثالثا استظهار حرمت از وجوب کفاره خالی از اشکال نیست و تنها علامه در تحریر به آن قائل است. مضافاً اینکه کفاره بر حرمت دلالت ندارد چنانکه خواهد آمد.
ادله ای که برای اثبات حرمت اجهاض قبل از پیدایش روح می توان به آنها استناد کرد به قرار زیر است:
1 _ عنوان جنایت 2 _ وجوب دیه 3 _ کفاره
4 _ روایت اسحاق عمار 5 _ صحیحه رفاعه بن موسی
1 _ عنوان جنایت
دلالت جنایت برحرمت به اثبات دو امر توقف دارد:
اولاً : باید ثابت شود که اسقاط جنین قبل از پیدایش روح جنایت است؛ ثانیاً ثابت شود که جنایت با محظور مترادف است و جنایت به معنی جرم است بعد از ثبوت این دو مقدمه , حرمت اسقاط قطعی خواهد بود, اما اثبات این دو امر مشکل است.
2 _ وجوب دیه
آنچه مسلم است و فقهای فریقین با اتفاق آرا به آن رای داده اند این است :
هر کس اسقاط جنین کند, جنین در هر مرحله ای که باشد باید دیه آن را بپردازد آیا می توان دیه را مجازات به حساب آورد و به وسیله آن اثبات کرد که اسقاط جنین جرم و حرام است؟ از این راه نیز نمی توان حرمت آن را ثابت کرد, زیرا دیه را نمی توان جز کیفرها و مجازاتها به شمار آورد. گاهی ممکن است دیه واجب شود, اگر چه کار جرم و حرام نباشد؛ مانند کسی که قتل خطای محض مرتکب شده باشد. گاهی شخص مرتکب جنایت میشود ولی دیه بر او واجب نمی شود, مانند کسی که کافر معاهد را می کشد کار او حرام است ولی دیه بر او واجب نیست.
3 _ کفاره
اگر ثابت شود که اسقاط جنین قبل از پیدایش روح موجب کفاره است و نیز کفاره در صورتی واجب می شود که جرمی در کار باشد, بعد از اثبات این دو امر حرمت اسقاط حتمی خواهد بود.
ولکن این دلیل نیز قابل مناقشه است هیچکدام از دو امر فوق ثابت نیست زیرا اولا اثبات کفاره بر اسقاط جنین قبل از پیدایش روح مشکل بلکه ممنوع است چه دلیلی بر آن وجود ندارد. آنچه کفاره را بر قاتل تشریع کرده آیه (و من قتل مومنا خطا فتحریر رقبه مومنه و دیه مسلمه الی اهله) است در این آیه موضوع وجوب کفاره قتل مومن است. اسقاط جنین قبل از پیدایش روح نه قتل است و نه قتل مومن و ثانیا وجوب کفاره دلالت بر ثبوت جرم نمی کند؛ زیرا کفاره در قتل شبه عمد و خطا محض نیز ثابت است و در بعضی از موارد بر اسقاط جنین , قتل صدق می کند و از مصادیق جرم نیز محسوب می شود , مانند سقوط جنین بعد از پیدایش روح با این وصف بعضی از بزرگان کفاره را واجب نمی دانند.
4 _ روایت اسحق بن عمار دراین روایت آمده است : (قلت لابی الحسن علیه السلام المراه تخاف الح فتشرب الدوا فتلقی ما فی بطنها فقال (لا) فقلت فانما هو نطفه قال (ع) ان اول یخلق نطقه).
ترجمه : اسحاق بن عمار می گوید : به امام موسی بن جعفر علیهما السلام گفتم زنی از حامله شدن می ترسد دارو می خورد و سقط جنین می کند. فرمود: (نه) (نکند این کار را ) گفتم آنچه سقط کرده نقطه است فرمود: اولین مخلوق نقطه است (باتدای هر انسانی نطفه است).
5 _ صحیحه رفاعه بن موسی نخاس
رفاعه می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم کنیزی دارم که گاهی حیض نمی بیند و این قطع خون یا به سبب فاسد شدن خون یا وجود نوعی باد در رحم است او دارویی می خورد و همان روز حایض میشود آیا تهیه این دارو بر من جایز است؟ در حالی که نمی دانم این قطع خون از بار داری اوست یا چیز دیگر؟
امام علیه السلام فرمود: این کار را نکن .
گفتم : مدت یک ماه است که حایض نشده است. اگر از بارداری باشد بار او نطفه ای خواهد بود همانند نطفه ای که مرد در حین جماع آن را بیرون میریزد امام (ع) فرمود: هرگاه نطفه را در رحم بریزد مراحلی را طی می کند و به علقه و مضغه تبدیل می شود و آن گاه به هر چیزی که خدا بخواهد می رسد اما اگر به غیر رحم بریزد از آن چیزی به وجود نمی آید پس اگر کنیز یک ماه حیض نبیند بر او داروئی که موجب سقط جنین شود نخوران.
همچنین در صحیحه ابوعبیده آمده است از ابوجعفر علیه السلام سئوال شد زنی که بار دار بوده بدون اطلاع شوهر دارویی خورده و بچه خود را سقط کرده است امام (ع) فرمود: اگر حمل او بر مرحله استخوان بندی رسید گوشت بر آن روییده باشد بر زن واجب است دیه آن را به پدر آن بپردازد و اگر حمل علقه یا مضعه باشد دینار یا غره به پدرش بپردازد عرض کردم آیا زن دیه ای که به پدر می دهد خود ارث می برد؟ امام (ع) فرمود ( لا, لانها قتله فلاترثه).
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم: در حرمت سقط جنین تردید وجود ندارد حتی در هنگامی که نطفه باشد بلکه اگر زن احتمال بارداری به خود بدهد نمی تواند دارویی بخورد که موجب سقط جنین شود.
در کتاب منهاج الصالحین آمده است :( لایجوز اسقاط الحمل و ان کان نطفه و فیه الدیه کما یاتی فی المواریث) و در مساله 42 از استفتائات می گوید: (هل یجوز الاجهاض بعد انعقاد النطفه) صدوق علیه الرحمه نیز به حرمت سقط جنین فتوی داده است.
قسم سوم _ اسقاط جنین بعد از پیدایش روح برای نجات مدر در این قسم دو فرض تصور میشود:
1 _ اگر جنین سقط نشود حمل و حامل هر دو تلف می شوند در این فرض بدون تردید اسقاط جنین جایز بلکه واجب است.
2 _ امر دایر می شود بین نجات یکی از آنها یا باید حمل سقط شود و مادر نجات یابد و یا حمل زنده بماند و مادر بمیرد به عبارت دیگر می توان یکی از اینها را نجات داد. اگر حمل سقط نشود زنده می ماند ولی مادر می میرد و اگر سقط شود مادر از مرگ نجات پیدا می کند.
در این فرض مادر می تواند حمل خود را سقط کند و خود را از مرگ نجات دهد اما باید دیه حمل را که دیه کامل است به سایر ورثه های حمل دهد این فرض از مصادیق باب تزاحم است . مادر دراینجا در برابر دو حرام قرار گرفته است که نمی تواند از هر دو اجتناب کند. یکی از آنها قهراً شدنی است یا باید مرتکب قتل نفس شود و بچه خود را ساقط کند و یا ترک واجب نماید و خود را در معرض هلاکت قرار دهد چون هر دو نفس (حمل و حامل) را نمی تواند حفظ کند یکی از آن دو برایش واجب می شود و می توند یکی را برای دیگری فدا کند و برای دیگران نیز که مسئول معالجه حامل هستند اگر تشخیص بدهند در این زمینه فتوایی از محقق خوئی قده به دست ما رسیده است:
السئوال 38 : المراه الحامل اذا دار امرها بین ان یقتل حملها وتبقی هی سالمه و بین ان تموت و یبقی حملها حیا فماهو حکمها فهل یجوز لها قتل الحمل؟ و ما هو حکم غیرها من الذین یقومون بعلاجها و هل یکون الاطبا فی الدوران المذکور معتبرا و هل توجد دیه؟
الجواب : نهم یجوز ذالک و یعتبر کلام الاطبا مالم یوثق بخطاهم و تجب الدیه علی مباشر الامر.
ترجمه آیا بر مادری که یا باید حمل را ساقط کند و خود سالم بماند و یا حمل را باقی بگذارد و خود بمیرد جایز است سقط جنین کند و حمل خود را بکشد؟ دیگران که مسئول معالجه او هستند می توانند مرتکب چنین عملی شوند؟ آیا کلام پزشکان در اینا امر اعتبار دارد؟ و در این اسقاط دیه نیز واجب میشود؟
جواب : بلی جایز است و رای پزشکان در این خصوص معتبر است , مادامی که به خطای آنان اطمینان حاصل نشده است و بر مباشر دیه حمل واجب میشود.
قسم چهارم _ اسقاط جنین بعد از پیدایش روح بدون اینکه بقایش ضرر به حامل داشته باشد دراین فرض اسقاط جنین بدون اشکال حرام و در بعضی از فروض قصاص هم بر آن مترتب میشود برای اثبات این حکم به ادله ای که بر حرمت قتل دلالت دارند استناد می شود زیرا اسقاط جنین بعد از پیدا شدن روح قتل محسوب میشود.کفاره اسقاط در کفاره اسقاط دو فرض قابل تصور است:
1 _ اسقاط جنین قبل از پیدایش روح در این فرض همه فقهای امامیه , غیر از علامه ر تحریر به عدم وجوب کفاره قائلند زیرا دلیلی بر وجوب کفاره نیست.
2 _ اسقاط جنین بعد از پیدایش روح دراین فرض مشهور به وجوب کفاره رای داده اند و برای اثبات این نظریه به ادله وجوب کفاره بر قتل کرده اند. محقق اردبیلی قده در وجوب کفاره برای اسقاط حمل مناقشه می کند و محقق خوئی قده به عدم وجوب رای داده است.
گفتار دوم _ اثبات دیه یا قصاص برمباشر جنایت
اگر در اثر جنایت سقط جنین شود چند فرع قابل تصور است :
1 _ سقط جنین قبل از پیدایش روح 2 _ سقط جنین بعد از پیدایش روح در صورتی مرده ساقط شود.
3 _ سقط جنین بعد از پیدایش روح که زنده ساقط شود و سپس در جنابت بمیرد و هر یک از فروع بالا ممکن است عمدی شبه عمدی و یا خطایی باشد از این رو تعداد فروعات فوق و به نه فرع را در باب مستقل مطالعه می کنیم .
فرع 1 _ سقط جنین قبل از پیدایش روح
فقهای اسلام به اتفاق آرا قائل به وجوب دیه هستند در کتابهای انتصار و غنیه و مبسوط و سرائر بر آن ادعای اجماع کرده اند. در مقدار دیه جنین با اختلاف مراحل قبل اختلاف به وجود می آید. تا نطفه در رحم به حد جنین کامل برسد پنج مرحله ذکر شده است مرحله اول نطفه , دوم علقه , سوم مضعه , چهارم عظام و پنجم جنین است , در این مراحل مراحل پنجگانه کامل شده ولی روح در او پیدا نشده است دیه این حمل صد دینار است و فرقی میان مذکر و مونث نیست. حال باید دیه مراحل قبل مشخص شود.
چون نسبت نطفه به جنین 5/1 است , دیه اش نیز 5/1 میشود و همچنین مراحل. بنابراین دیه مرحله اول 20دینار مرحله دوم 40 دینار سوم 60 دینار چهارم 80 دینار و پنجم که جنین کامل است 100 دینار است در این فرع فرقی میان جنایت عمدی و شبه عمدی و خطایی نیست در هر سه مورد دیه ها یکسان است و غیر از دیه هم چیزی بر جانی نیست. در هر سه مورد دیه ها یکسان است و غیر از دیه هم چیزی بر جانی واجب نمی ششود اما در جنایت عمدی چون مرتکب گناه شده لازم است استغفار کند.
در اینجا یک سئوال مطرح است و آن اینکه در این فرع اگر جنایت خطایی باشد دیه جنین بر جانی واجب می شود یا بر عاقله . صاحب جواهر می گوید : (لولا التفاق لامکن الاشکال فی ضمان العاقله فی صوره عدم تحقق القتل کما فی الجنایه علیه قبل ولوج الروح فیه).
ترجمه: صاحب جواهر می گوید: اگر مساله اتفاقی نبود ضامن شدن عاقله در مواردی که قتل صدق نکند مشکل بود و اسقاط قبل از پیدایش روح , قتل محسوب نمی شود.
در مبانی تکمله المنهاج آمده است : اخبار عاقله از مساله مورد نظر انصراف دارند. اتفاق هم تمام نیست زیرا قطعاً کاشف از قول معصوم نیست و ادله ای که دیه را بر جانی واجب می دانند اطلاق دارند و فرقی بین جنایت عمدی و خطایی نمی گذارند در خاتمه می گوید (فالنتیجه الاظهر هو ان الضمان علی الجانی دون العاقله).
به نظر می رسد که حق با صاحب مبانی است زیرا ثبوت دیه بر عاقله بر خلاف اصل است و به مورد نص که همان قتل است اختصاص پیدا می کند ومساله مورد نظر را نمی گیرد.
فرع 2 _ سقط جنین بعد از پیدایش روح در صورتی که مرده ساقط شود.
مراد از اینکه مرده ساقط شود این است که حمل در اثر جنایت در رحم مرده باشد ولی اگر معلوم شود که قبل از جنایت مرده بود دیه بر جانی واجب نمی شود و اگر در اثر جنایت زن حامل سقط جنین کند و جنین بمیرد جانی قاتل محسوب میشود.
آیا برای چنین شخصی تنها دیه واجب می شود و یا چون قتل است قصاص می شود ؟ اگر جنایت عمدی باشد مشهور این است که قاتل قصاص می شود واین مطابق قاعده است : هر کسی عمداً کسی را بکشد قصاص میشود خواه مقتول کبیر باشد خواه صغیر . شهید ثانی در شرح لمعه به ابی الصلاح نسبت می دهد که بالغ در مقابل صغیر کشته نمی شود او فرقی بین صغیر و مجنون نمی گذارد. اگر چنین باشد در مساله مورد نظر جانی قصاص نمی شود و تنها دیه بر او واجب میشود محقق خوئی قده در مبانی نیز همین نظریه را تائید می کند و برای اثبات آن به حدیث شریف ابی بصیر استناد می کند که امام علیه السلام در این صحیحه می فرماید : فلاقود لمن لایقاد منه. این صحیحه هر چند در خصوص قتل مجنون است ولی از این تعلیل عموم هم استفاده می شود. اگر قتل شبه عمد باشد دیه بر جانی ثابت میشود, اگر خطای محض باشد بر عهده عاقله است.
فرع 3 _ حمل در اثر جنایت زنده ساقط شود و سپس بمیرد.
آنجه در فرع بالا گفته شده دراین فرع نیز جریان دارد یعنی قاتل بنابر مشهور قصاص می شود و بنابر رای ابی الصلاح و محقق خوئی قده ملزم به پرداخت دیه می شود در وجوب کفاره بر جانی نیز اختلاف نظر وجود دارد : مشهور را عقیده بر این است که کفاره بر قاتل واجب است ؛ اما صاحب مبانی در کفاره دو امر را لازم می داند: یکی قتل و دیگری اینکه مقتول مومن باشد . دراینجا قتل صدق می کند ولی معقول مومن نیست ؛ بنابراین کفاره بر جانی واجب نمی شود.
مسائلی دراینجا مطرح است :
1 _ اگر مردی از روی خطا اسقاط جنین کند, و ولی دم ادعا کند که سقط بعد از پیدایش روح بوده است و جانی بر آن اقرار نماید. در اینجا دیه بر عهده چه کسی خواهد بود؟ جانی یا عاقله؟
اگر قتل خطایی با قرار قاتل ثابت شود, عاقله محکوم به پرداخت دیه آن قتل نخواهند بود زیرا اقرار در حقوق دیگران نافذ نیست (اقرار العقلا علی انفسهم جایز) لا علی غیرهم. بنابراین در اینجا باید دیه را خود قاتل بپردازد . اگر به نظریه مشهور قائل شویم که دیه جنین قبل از پیدایش روح چنانکه جنایت خطای محض باشد بر عهده عاقله است در این صورت یک عش از دیه کامل که صد دینار است بر عهده عاقله و بقیه بر عهده شخص جانی است .
به نظر می رسد که اقرار جانی و حتی در عشر دیه کامل هم در حق عاقله نافذ نباشد , زیرا همانطور که اقرار جانی بر دیه کامل در حق دیگران مسموع نیست بر عشر دیه نیز مسموع نخواهد بود.
2 _ در فرض بالا اگر جانی پیدایش روح را در جنین سقط شده انکار قول او مقدم می شود مگر اینکه ولی دم اقامه بینه کند بر اینکه جنایت بعد از پیدایش روح بوده است. در این فرض بعد از اقامه بینه بر عاقله واجب می شود که دیه کامل را به ولی حمل رد کنند.
3 _ اگر مردی زن حامل را بکشد و حمل نیز کشته شود برجانی واجب است دیه کامل زن و دیه حمل را بپردازد : اگر حمل مذکر باشد و اگر مونث باشد دیه مونث و اگر حمل در رحم بمیرد و مذکر بودن و مونث بودن آن معلوم نباشد در مقدار دیه آن اختلاف نظر وجود دارد : بعضی ها معتقدند که در اینجا قرعه کشیده می شود و به وسیله آن مذکر بودن و یا مونث بودن مشخص می شود, زیرا القرعه لکل امر مشتبه.
محقق در شرایع و صاحب جواهر قده و حضرت امام قده در تحریر الوسیله و محقق خوئی در مبانی تکمله المنهاج عمل به قرعه را مشکل می دانند و معتقدند که جانی باید نصفی از دیه مذکور و نصفی از دیخه مونث را بدهد یعنی 4/3 دیه کامل مرد که هفتصد و پنجاه دینار میشود.
برای اثبات نظریه به حدیث معتبر ظریف استناد شده است که علی امیر المومنین علیه السلام در آن حدیث می فرماید:( ان قلت امراه و هی حبلی متم ساقط ولدها ولم یعلم اذکر و انثی و لم یعلم ابعدها مات ام قلبها فدیته تصفین نصف دیه الذکر و نصف دیه الانثی و دیه المراه کامله ذالک.
ترجمه : اگر زن حامل کشته شود و حمل در رحم بمیرد و ساقط نگردد و معلوم نشود که پسر است یا دختر و نیز بعد از مادر مرده است یا قبل از آن دیه جنین دو نصف است : نصفی از دیه مذکور ونصفی از دیه مونث و دیه کامل زن حامل. بنابراین دیه جنین مساوی است با مجموع دیه مذکر و مونث تقسیم بردو .
گفتار سوم _ در بیان اینکه چه کسانی از دیه یا قصاص ارث می برند؟
اگر جنین در اثر جنایت سقط شود و جانی به پرداخت دیه ملزم گردد چه کسانی از دیه ارث می برند واگر جانی یکی از وراث جنین باشد او نیز از دیه ای که خود می پردازد ارث می برد؟ در اینجا چند فرض مورد توجه قرار می گیرد که حکم هر یک از جداگانه باید بررسی کرد:
فرض 1 _ جنایت از جانب یکی جانی بیگانه بدون رضایت پدر و مادر جنین اتفاق بیفتد : مثلا اگر شخصی ضربه ای بر شکم زن بارداری وارد آورد و در نتیجه زن سقط جنین کند جانی باید دیه جنین را بپردازد: چه کسانی از این دیه ارث می برند؟ در بعضی از فروع مساله مشکلی پیش نمی آید , مثلا اگر در حین سقط جنین پدر و مادر یا یکی از آنها زنده باشد دیه به پدر یا مادر و یا هر دو می رسد, ولی در صورتی که پدر مرده باشد و مادر نیز در اثر جنایت ضربه بمیرد ومعلوم نشود کدام یک زودتر مرده ویا معلوم شود که مادر زودتر مرده است دیه ای که جانی می پردازد به چه کسی می رسد؟ فرض این است که مادر در طبقه اول وارثی ندارد.
در کتاب شرایع آمده است (یرث الدیه کل مناسب و مسابب , عدامن یتقرب بالام فان فیهم خلاقاً).
هر صاحب نسبت و سبب از دیه ارث می برد مگر اقربای مادر که در آن اختلاف نظر وجود دارد. صاحب جواهر قده در شرح عبارت فوق می نویسد : فرقی بین دیه عمد و خطا نیست.
عبارت فوق شامل دو قسمت است :
1 _ (یرث الدیه کل مناسب و مسابب) برای اثبات این نظریه به اجماع نصوص مستفیض بلکه متواتر استناد شده است .
2 _ (عدامن یتقرب بالام) اقربای مادر از دیه مقتول ارث نمی برند در این رای اختلاف نظر وجود دارد : مشهور بر آنند که آنها از دیه ارث نمی برند. و در کتاب خلاف بر آن ادعای اجماع شده است. در کتاب تحریر الوسیله آمده است: (یرث الدیه من یرث المال حتی الزوج و الزوجه).
کسانی که از مال ارث می برند از دیه ارث می برند حتی زوج و زوجه سپس برادران و خواهران امی استنثا می کند و می نویسد (نعم لا یرث منها الاخوه و الاخوات من قبل الام بل مطلق من یتقرب بها علی الاقوی) نظیر این عبارت در منهاج الصالحین نیز آمده است.
بنابراین در فرض بالا دیه جنین و احداد پدری میرسد و اخوه و اجداد امی از آن محروم می شوند و در صورت فقدان طبقه دوم به طبقه سوم نوبت می رسد و اعمام و عمارت از آن ارث می برند, زیرا دیه جنین یا دیه قتل فرقی ندارد چنانکه در کتاب منهاج الصالحین آمده است : ( دیه الجنین یرثها من یرث الدیه).
برای اثبات این حکم به صحیح ابن سنان استناد شده است در آن حدیث آمده است:( قضی امیر المومنین علیه السلام ان الدیه یرثها الورثه الا الاخوه و الاخوات من الام فانهم لا یرثون من الدیه شیئاً).
ترجمه: از دیه همه وراث ارث می برند غیر از برادران و خواهران امی که آنها از دیه محرومند. اخبار دیگری نیز در این زمینه به دست ما رسیده است که همه آنها تنها خواهران و برادران امی را استثنا
کرده اند .
صاحب جواهر قده می نویسد: هر چند در اخبار تنها اخوه امی استثنا شده است ,لکن اصحاب همه اقربای امی را از دیه محروم کرده اند شاید وجه آن قطع به مساوات یا اولویت باشد؛ (یمکن ان یکون ذالک للقطع بالمساوات او الاولویه).
زیرا اخوه که از سایر اقربای امی به متوفی نزدیکترند, اگر از دیه محروم شوند سایرین به طریق اولی محروم خواهند شد (ضروره اقربیتهم من غیرهم).
سئوالی در اینجا مطرح است و آن این است که اگر کسی با مازاد از ثلث وصیت کند و سپس کشته شود قاتل دیه قتل را بپردازد در نتیجه وصیت کمتر از ثلث مال می شود و نیازی به اجازه وراث نخواهد داشت ولی اگر ورثه های موصی به قرار زیر باشد 1 _ اخوه ابوینی
2 _ جد و جده ابوینی 3 - اخوه امی 4 _ جد و جد امی , در این فرض اقربای ابوینی حق رد مازاد از ثلث را ندارد زیرا وصیت نسبت به سهم آنها به مازاد ثلث نیست ولی اقربای امی که از دیه ارث نمی برند حق دارند وصیت را نسبت به مازاد رد کنند مگر اینکه وصیت به سهم مشاع باشد مانند نف و ثلثان در این صورت نفوذ وصیت نسبت به مازاد به اجازه همه آنها توقف دارد.
فرض 2 _ جنایت از جانب یکی جانی با رضایت پدر و مادر حمل واقع شود مثلا پزشک یا قابله با رضایت طرفین قرصی را به زن باردار بخوراند و یا آمپولی بر و تزریق نماید که در نتیجه سقط جنین کند در این صورت آیا پزشک یا قابله محکوم به پرداخت دیه هستند؟ اگر جواب مثبت است چه کسانی از این دیه ارث می برند؟
ابتدا باید روشن شود که دیه جنایت به چه کسانی پرداخت میشود؟ مجنی علیه یا وراث او؟ اگر ثابت شود که دیه حق مجنی علیه است اوست که تملک می کند و از او به وراث منتقل می شود در این صورت پزشک یا قابله مسئول پرداخت دیه هستند و رضایت پدر و مادر نقشی در رفع مسئولیت آنها ندارد و اگر ثابت شود که اولیای مجن علیه مالک دیه جنایت می شوند در این صورت اگر جنایت با رضایت پدر و مادر واقع شود می توان گفت که رضایت آنها رافع مسئولیت از پزشک یا قابله می گردد, هر چند مسئولیت اخروی از آنها مرتفع نمی شود بلکه آنان همچنان مجرم و گناهکارند چنانکه اتلاف مال اگر به اذن مالک باشد ضمانی متوجه تلف کننده نخواهد بود.
دیه را ابتدا مجنی علیه مالک می شود
آنچه از ادله و فتاوی مستفاد می شود این است که اعتبار ملکیت نخست بر مجنی علیه می شود و از آن به ورثه ها منتقل می شود در این زمینه اخباری به دست ما رسیده که نشان دهنده این است که دیه از ما ترک مقتول به حساب می آید و دیون و وصیت از آن نیز استخراج می شود.

 

نظریه فقها درباره وصیت
1 _ شیخ طوسی در النهایه می نویسد : و اذا اوصی بوسیه ثم قتله غیره خطا کانت وصیته ماضیه فی ثلث ماله و ثلث دیته.
ترجمه : اگر کسی موصی را بعد از وصیت خطا بکشد وصیت در ثلث مال و ثلث دیه او نافذ است.
2 _ محمد بن ادریس سرائر می نویسد : و اذا اوصی بوصیه ثم قتله غیر خطا کانت و صیته ماضیه فی ثلث دیته علی رواهاصحابنا).
3 _ علامه در قواعد می نویسد : (ولو قتل خطا او استحق ارشاً خرجت الوصیه من ثلث ترکته و ثلث یته و اشه و کذا العمد اذا تراضوا بالدیه).
ترجمه : اگر خطا کشته شود و یا مستحق ارش گردد وصیت او از ثلث ترکه و ثلث دیه و ثلث ارش محسوب می شود و همچنین قتل عمد اگر به دیه مصالحه شود.
4 _ در جامع المقاصد آمده است: ( للاطباق علی ان ذلک محسوب من الترکه).
در ترجمه کلام علامه در قواعد می گوید : اتفاقی است که دیه از ترکه میت محسوب میشود.
5 _ در شرائع الاحکام آمده است :( ولو اوصی ثم قتله قاتل او جرحه کانت وصیته, ماضیه من ثلث ترکته و دیته و ارش جراحته ).
ترجمه : اگر کسی وصیت کند سپس کشته و یا مجروح گردد وصیتش از ثلث ترکه و ثلث دیه و ثلث ارش صحیح و نافذ میشود.
6 _ از شرح عبارت فوق در مسالک الافهام نیز این نظریه مستفاد میشود.
7 _ در اللمعه الدمشقیه آمده است : (فلو قتل فاخذت دیته حسبت من ترکته).
8 _ در کتاب شرح لمعه می نویسد :( فلو قتل فاخذت دیته حسبت الدیه من ترکته و اعتبر ثلثها لثبوتها بالوفاه).
اگر موصی کشته شود و قاتل دیه او را بپردازد دیه از ترکه محسوب میشود و ثلث آن نیز در وصیت اعتبار میگردد زیرا دیه با وفات ثابت شده است.
9 _ صاحب جواهر برای اثبات برای این حکم به اجماع , و روایات استناد می کند.
10 _ در تحریر الوسیله آمده است : (ولیحسب من الترکه ما یملک بالموت کالدیه).
آنچه را شخص با مرگش مالک می شود , از ما ترک او محسوب میگردد مانند دیه.
نظریه فقها در ارث دیه
فقهای امامیه با اتفاق آرا نظر داده اند که دیه همانند سایر اموال متوفی به ورثه های او منتقل میشود و صاحب جواهر ره برای اثبات این حکم به اجماع و نصوص مستفیض بلکه متواتر استناد کرده است و در فرض 1 _ به آن اشاره شد.
نظریه فقها درباره دیون مقتول
اگر مقتول بدهکار باشد و ورثه او از قتل دیه بگیرند باید آن را در بدهی های او و وصایاتش به مصرف برسانند.
در کتاب شرایع آمده است : ( ولو قتل و علیه دین فان اخذ الورثه الدیه صرفت فی دیون المقتول و وصایاه کماله).
صاحب جواهر قده در شرح عبارت فوق می نویسد : خلاف معتنابهی وجود ندارد ؛ بلکه اجماع منقول و محصل بر آن است .
در مبانی تکمله المنهاج آمده است :( لان الدیه ملک المیت و لابد من ادا دینه منها و الارث انما هو بعد الدین ).
عبارت مبانی صریح است در اینکه دیه ملک میت است (لان الدیه ملک المیت) .
از آنچه گفته شد این نتیجه به دست آمد که اگر اولیای مقتول بر قتل رضایت بدهند رافع مسئولیت مدنی و کیفری از قاتل نخواهدبود بلکه چون ملکیت دیه بر مجنی علیه اعتبار شده است پزشک یا قابله و یا هر کس دیگر مسئول است آن را بپردازد: خواه عمل آنها به درخواست پدر و مادر باشد خواه بدون رضایت آنها.
آیا اعتبار ملکیت بر معدوم صحیح است ؟
حقوق دانان می گویند اهلیت تمتع عبارت است از قابلیتی در انسان که به اعتبار م تواند دارای حق شود و مورد تکلیف قرار گیرد. اهلیت تمتع مدت عمر ادامه دارد و با فوت او خاتمه می یابد بنابراین شخصیت حقوقی لازمه وجود حیات انسانی است بدین جهت تمامی افراد حتی کودکان و مجانین آن را دارا می باشند.
در ماده 956 ق . م آمده است : (اهلیت برای دارا بودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام میشود).
در اینجا دو سئوال پیش می آید.
1 _ اگر اهلیت بازنده متولد شدن آغاز می شود پس جنین چگونه دارای شخصیت حقوقی می شود بعضی از حقوقدانان معتقدند که اگر حمل در اثر جنایت ساقط شود و مرده به دنیا بیاید دارای شخصیت حقوقی است چنانکه این حکم در ماده 852 ق .م در مورد وصیت پذیرفته شده است و چون خصوصیتی در وصیت نیست می توان این قاعده را به سایر موارد هم گسترش داد.
2 _ اگر اهلیت تمتع با مرک پایان می پذیرد, چگونه مقتول مالک دیه می شود و چگونه جنین ساقط شده اهلیت تمتع بر دیه پیدا می کند؟ در حالی که از سخنان گذشته روشن شد که دیه ملک مجنی علیه است.
پاسخ هر دو سوال براین اصل استوار است که اهلیت تمتع سر آغازش زنده متولد شدن و پایانش مرگ است , بنابراین می توان گفت جنین اگر زنده متولد نشود اهلیت تمتع ندارد و همچنین اگر انسان بمیرد اهلیت او خاتمه می یابد شاید این حکم بدیهی باشد اما چرا جنین سقط شده و شخص مقتول مالک دیه می شود؟ در پاسخ باید گفت : جنین و مقتول اعلیت تملک را دارند هر چند اهلیت تمتع ندارند؛ ملکیت از امور اعتباری است و به اصطلاح لازم نیست ملک یا مالک وجود داشته باشند بلکه می توان ملکیت را بر امر معدوم هم اعتبار کرد مانند ملکیت بر منافع در باب اجاره و وصایا , به طوری که موجر می تواند منافع خانه خود را به مدت یکسال مثلا اجاره دهد و یا وصیت کند اگر چه منافع وجود فعلی ندارد و بتدریج حاصل می شود و گاهی می شود شیئی در خارج وجود داشته باشد ولکن اعتبار ملکیت بر آن ممکن نباشد مانند خمر و خنزیر همچنین لازم نیست در اعتبار مالکیت مالک وجود داشته باشد , بلکه گاهی ممکن است بر شخص غیر موجود اعتبار مالکیت کرد ولی بر شخص موجود زنده نتوان چنین ملکیتی را اعتبار کرد, مانند مرتد فطری که از نظر اسلام مالک نیست و اهلیت تملک ندارد ؛ البته لازم است در اعتبار ملکیت اثری به آن مترتب شود تا اعتبار آن لغو نباشد در مساله مورد نظر انتقال ملک به وراث از آثار ملکیت اعتباری است.
از آنچه تاکنون گفته شد این نتیجه به دست می آید که اعتبار ملکیت به جنین و مرده هیچگونه منافاتی با ماده 852 ق . م ندارد و در شرع قانون مواردی وجود دارد که در آنها اعتبار ملکیت به مردگان نیز شده است پس انسان در صورت کشته شدن و همچنین جنین مالک می شود و آن دیه به وراث نیز می رسد. مواردی دیگری وجود دارد که موید و شاهد مدعای ماست از جمله:
1 _ دیه جنایت بر میت . هر کسی بر میت جنایت وارد کند که اگر زنده بود کشته میشد صد دینار دیه بر او واجب می شود و این صد دینار ملک میت است و در وجوه خیریه مصرف می شود و به ورثه ها منتقل نمی شود حکم مذکور بدون اشکال و خلاف است و نص فتوی بر آن صراحت دارند.
2 _ موصی به بعد از فوت و قبل از قبول موصی له مالک چه کسی خواهد بود؟ اگر موصی له بعد از موت موصی وصیت را قبول کند, در اینجا دو نظر وجود دارد یکی اینکه قبول کاشف از ملکیت است یعنی قبول موصی له کشف می کند که موصی به با موت موصی , به ملکیت موصی له درآمده است.
دوم اینکه قبول ناقل است یعنی قبول موصی له ملکیت را از زمان قبول به موصی له منتقل می کند. در اینجا این سوال پیش می آید که در فاصله موت موصی و قبول موصی له متعلق وصیت (موصی به) ملک چه کسی بوده است ؟ غیر از موصی چه کسی می تواند باشد ؟ با این حکم ثابت می شود که اعتبار ملکیت بر شخص خالی از اشکال است.
3 _ ثلث ماترک میت بعد از فوت موصی ملک چه کسی است ؟ غیر از میت ملک چه کسی می تواند باشد؟ با این حکم نیز شخصیت حقوقی میت ثابت می شود و برای شخص مالکیت اعتبار می شود و اثر آن با اختلاف موارد مختلف می شود.
در این جا یک سوال پیش می آید و آن اینکه اگر جنایت به درخواست پدر و مادر باشد و پزشک یا قابله مکلف به پرداخت دیه باشند آیا پدر و مادر از آن ارث می برند یا دیه به ورثه های دیگر میرسد؟
به نظر می رسد که پدر و مادر از آن ارث می برند زیرا مقتضی ارث موجود و مانع از ارث مفقود است اما مقتضی وجود نسب است هر پدر و مادری از فرزند خود ارث می برد مگر اینکه مانعی وجود داشته باشد و چون هیچیک از موانع ارث در اینجا وجود ندارد ؛ بنابراین , دلیلی بر محرومیت از ارث نیست.
فرض 3 _ جنایت به دست پدر یا مادر باشد مثلا ضربه ای که پدر به شکم زوجه باردارش وارد آورد و در اثر سقط جنین کند و یا مادر مستقما کاری انجام دهد یا قرضی بخورد که موجب سقط جنین شود در هر دو صورت جانی مسئول است و باید دیه جنین را بپردازد پدر بودن و یا مادر بودن مانع از پرداخت دیه نمی شود.
فرض 4 _ اسقاط جنین با شراکت پدر و مادر اتفاق بیفتد این فرض سوم معلوم می شود که هر دو شریک جرم هستند و لازم است دیه جنین را در هر مرحله ای که باشد بپردازند.
در اینجا یک سوال مطرح است و آن اینکه اگر پدر یا مادر و یا هر دو دیه جنین را بپردازد آیا خود نیز می توانند از آن ارث ببرند؟ پاسخ این سئوال را در باب موانع ارث می توان به دست آورد. توضیح اینکه یکی از موانع ارث قتل است یعنی اگر وارث مورث خود را به قتل برساند تحت شرایطی از ما ترک او ارث نمی برد هر چند نزدیکترین خویشاوندان او باشد و ما ترک مقتول به غیر قاتل می رسد هر چند از دورترین کسان او باشد.
طبق مفاد ماده 880 ق . م (قتل از موانع ارث است بنابراین کسی که مورث خود را عمداً بکشد از ارث او ممنوع می شود اعم از اینکه قتل بالمباشره باشد یا بالتسبیب و منفرداً باشد یا به شرکت دیگری ) قتل هنگامی مانع از ارث می شود که عمدی باشد خواه بالمباشره باشد و خواه بالتسبیب , بنابراین در اینجا لازم است واژه های عمد و مباشرت و تسبیب بررسی شود؛ زیرا در بعضی از فروض مساله , دانستن اینها ضرورت دارد.
اقسام فعل
از ماده فوق دو تقسیم کلی برای قتل استفاده می شود:
1 _ قتل به عمد و خطا و شبه خطا . 2 _ قتل به مباشرت و تسبیب.
قتل عمد : در قتل عمد قاتل قصد کشتن دارد و با وسیله ای اقدام می کند که غالبا کشنده است (والعمد یحصل بقصد البالغ القتل بما یقتل غالباً).
بعضی از انواع قتل وجود دارد که تعریف فوق بر آن صادق نیست ولی ملحق به قتل همد است مانند کسی که قصد کشتن ندارد , ولی آلت ضرب کشنده است چنین قتلی حکم قتل عمد را دارد. یا کسی که قصد کشتن دارد و با آلتی می زند که قتاله نیست.
قتل شبه عمد: در قتل شبه عمد قاتل قصد کشتن ندارد ولی قصد فعل را دارد مانند پدری که به قصد تادیب فرزند خود را می زند و فعل او به قتل فرزند منجر می شود.
بعضی از انواع قتل خطای محض به شبه عمد ملحق می شود برای مثال زنی شیرده به خاطر کسی عزت و شرف بدون هیچ ضرورت و جاجتی دایه فرزند یک شخصیت می شود تا از این طریق برای خود شخصیتی کسب کند اگر این زن دراثر غلطیدن در خواب بجه را بکشد دیه بچه به عهده خود او خواهد بود این قتل بر حسب موضوع خطای محض است ولی در حکم شبه عمد است.
خطای محض : در قتل محض قاتل نه قصد کشتن دارد و نه زدن مقتول را مانند کسی که تیری به سوی پرنده ای رها می کنند و تیر خطا می رود و به انسانی اصابت می و او را میکشد.
گاهی قتل عمد محض به خطای ملحق می شود مانند قتل صبی به حکم (عمد الصبی خطا تحمله العاقله) قتل اعمی به حکم (والا عمی جنایته خطا یلزم عاقلته) هر چند از روی عمد هم باشد ملحق به خطای محض است و قصاص ندارد و دیه اش نیز بر عهده عاقله است.
قتلی که مانع از ارث است قتل عمد است در کتب فقهی با اتفاق آرا این رای پذیرفته است در ماده 880 ق . م آمده است (قتل از موانع ارث است بنابراین کسی که مورث خود را عمداً بکشد از ارث او ممنوع می شود اعم از اینکه قتل با لمباشره باشد یا بالتسبیب منفرداً باشد یا به شرکت دیگری).
در اینجا یک سئوال پیش می آید و آن اینکه بعضی از قتلها حکم قتل عمد را دارد و بعضی از قتل های عمد به خطای محض ملحق هستند, آیا قتلی که در حکم قتل عمد است مانع از ارث می شود و همچنین قتل عمدی که در حکم خطای محض است حکم قتل عمد را دارد و مانع از ارث می شود یا نه؟ پس در اینجا دو مساله مطرح است : یکی اینکه قتل ملحق به عمد مانع از ارث است یا نه؟ دوم اینکه قتل عمد ملحق به خطا حکم عمد را دارد یا نه؟
در مساله اول ظاهراً خلافی نیست که قتل عمد و ملحقات آن مانع از ارث ی شوند و در مساله دوم اختلاف نظر وجود دارد برای مثال اگر طفل ممیز یا مجنون که دارای قصد و اراده هستند عمداً مرتکب قتل شوند آیا از ارث محروم می شوند؟ و یا چون (قصد هما خطا تحمله العاقله) حکم قتل خطای محض را دارند از ارث محروم نمی شوند؟ در مساله مورد نظر نیز می توان این مثال را روشن کرد, مثلا کودک ممیزی که به حد بلوغ نرسیده مادر خود را که حامله بوه به قتل می رساند؛ در صورتی که حمل زنده سقط شود و بعد از مادر بمیرد از مادر ارث می برد. آیا قاتل از سهم الارث حمل ارث می برد یا ما ترک مادر و همچنین سهم الارث جنین به سایر ورثه ها می رسد؟
در کتاب جواهر الکلام آمده است : قتل صغیر ممیز مانع از ارث نمی شود و در کتاب شح لمعه نیز همین عبارت به چشم می خورد و در حقوق مدنی دکتر طاهری آمده است :( اگر صغیر یا مجنون قاتل مورثشان باشند چون عمد آنان در حکم خطاست از ارث محروم نمی شوند) و بعضی از فقها در تعریف قتل عمد, بلوغ و عقل را نیز
آورده اند؛ بنابراین قتل کودک نابالغ و مجنون قتل عمد محسوب نمی شود و مانع ارث نمی گردد.
نقد و بررسی
به نر می رسد که در تعریف قتل عمد قید بلوغ و عقل ضرورت ندارد بلکه قتل در موارد زیر عمد می شود.
1 _ کسی که قصد کشتن شخص را دارد و با آلتی که کشنده است او را هدف قرار میدهد.
2 _ کسی که قصد کشتن دارد و با آلتی شخص را می زند که غالباً کشنه نیست , ولی اتفاقاً شخص مورد هدف می میرد.
3 _ شخص قصد کشتن ندارد ولی با آلتی می زند که غالبا کشنده است. موارد بالا از مصادیق قتل عمد به حساب می آیند و فرقی نمی کند قاتل بالغ باشد یا غیر بالغ , عاقل باشد یا دیوانه نهایتا قتل عمد غیر بالغ و مجنون به خطای محض ملحق می شود لکن وجه الحاق ثبوت دیه بر عاقله است و از ادله ای که عمد صبی و مجنون را به خطا ملحق می کند این حکم مستفاد می شود که وجه الحاق نفی قصاص از صبی و مجنون و اثبات دیه بر عاقله است و از آنها حکم مانعیت ارث استفاده نمی شود.
از آنچه گفته شد این نتیجه به دست آمد که اگر صبی از روی عمد مورث خود را بکشد نمی تواند از او ارث ببرد.
بعضی از مصادیق قتل عمد به خطای محض ملحق شده است و آن قتل اعمی (نابینا) است چنانکه در صحیحه محمد حلبی آمده است (و الاعمی جنایه خطا یلزم عاقلته). آیا می توان گفت : اگر نابینا مورث خود را بکشد قتل مانع ارث او نمی شود, چون قتلش به خطا ملحق شده است؟
قتل به مباشرت و تسبیب : در گذشته گفته شد که از ماده 880 ق . م دو تقسیم مستفاد می شود تقسیم اول اقسام را بیان می کند که به طور تفصیل بحث و بررسی شد تقسیم دوم در بیان قتل بالمباشره و تسبیب است.
در حقوق مدنی دکتر امامی آمده است (قتل عمد بالتسبیب مانند آنکه کسی دیگری را اغفال یا تطمیع نماید که پدر او را بکشد و شخص مزبور مرتکب آن بشود پسر از پدر ارث نمی برد زیرا وارث سبب قتل شناخته می شود) در خصوص قتل بالمباشره می گوید: مانند آنکه کسی دست به اسلحه کمری برده و به طرف پدر خود به قصد کشتن او تیراندازی نماید و او در اثر اصابت تیر بمیرد.)
بعضی از حقوقدانان معاصر نیز دراین خصوص می نویسد : (در مانع بودن قتل از ارث تفاوت بین اینکه خویشاوند مزبور با شلیک طپانچه شخصاً مورث خود را بکشد یا با سببیت او مثل اینکه شخص دیگری را تحریک بر قتل مورث خود کند و این شخص تحت تاثیر تحریک مزبور مرتکب قتل شود وجود ندارد.
به نظر می رسد که مثالهای فوق خالی از مناقشه نیست , نه مثال اول , قتل بالمباشر است و نه مثال دوم قتل بالتسبیب بلکه مثال اول قتل بالتسبیب و دومی اصلا از مصادیق قتل نیست برای اثبات و توضیح مطلب ضروری است که قتل بالتسبیب مراتبی دارد : در مرتبه اول شخص جانی در سببیت قتل منفرد است کسی با او همراهی ندارد مثلا اگر شخصی تیری به سوی او رها کند و او را بکشد اما قده درتحریر الوسیله نیز قتل فوق را از مصادیق قتل بالتسبیب شمرده است.
در مرتبه دوم شخص مجنی علیه در قتل دارد مانند اینکه کسی طعام مسمومی را در برابر کسی می گذارد و او آن را می خورد و کشته میشود این مثال به سبب گمراه شدنش ضعیف و سبب اقوی از مباشر شناخته شده و قصاص میشود.
در مرتبه سوم علاوه بر سبب حیوان دیگری نیز نقش دارد. مثالهایی نیز در این خصوص آورده است و بالاخره سبب را مجرم شناخته و حیوان مباشر را به دلیل فقدان قصد و اراده همانند آلت قتاله قرار داده است.
در مرتبه چهارم , مباشر انسان دیگری است که دارای قصد و اراده است . مثالهای نیز برای این نوع تسبیب آورده است , از جمله؛ اگر کسی چاهی بکند و دیگری شخص ثالثی را به همان چاه بیندازد و او بمیرد و یا کسی را اکراه کند که دیگری را بکشد و شخص مکره (الفتح) شخص مورد نظر را بکشد, در هر دو صورت قتل مستند به مباشر است و او قصاص می شود و حافر و مکره (بالکسر) قاتل محسوب نمی شوند؛ بنابراین اگر کسی دیگری را اغفال یا تطمیع نماید که پدر او را بکشد و شخص مزبور مرتکب آن شود, قاتل محسوب نمی شود و از ارث نیز محروم نخواهد بود به همین دلیل در مثال فوق تنها مباشر قتل قصاص می شود نه اغفال یا تطمیع کننده .
از آنچه تاکنون گفته شد این نتیجه به دست آمد که قتل عمد خ

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی احکام فقهی و حقوقی اسقاط جنین

دانلود مقاله جنبه های حقوقی طفل در کشور های مختلف کار

اختصاصی از فی موو دانلود مقاله جنبه های حقوقی طفل در کشور های مختلف کار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

پیشگفتار:
جوانان، جمعیت معتنابهی را در سطح جهان تشکیل می دهند. تخمین زده شده است که در فاصله سالهای 1960 تا 2000، افراد گروه سنی 15 تا 24 ساله از 419 میلیون نفر به 000/000/280/1 بالغ خواهد گردید. بیشترین رقم از این تعداد در کشورهای جهان سوم هستند و در کشور ما ایران حدود 3/1 جمعیت را تشکیل می دهند نمی توان جمعیت فعال را نادیده گرفت.
از طرف دیگر، خانواده اولین نهادی است که در آن کودک دیروز و نوجوان امروز به تدریج با هنجارهای گروهی جامعه هم نوا می گردد.
در این تحقیق به بررسی بزهکاری نوجوانان و نوع دادرسی اطفال بزهکار می پردازیم. اما قبل از همه چیز، ابتدا بزه و بزهکاری تعریف شده است و سپس به علت شناسی آن پرداخته ایم و از همه مهم تر نوع دادرسی در اطفال بزهکار اشاره شده است و اساس تحقیق همان محور دادرسی است که به آن پرداخته ایم.
از طرف دیگر ضرورت این تحقیق بررسی مشکلاتی است که موجودیت جامعه را مورد تهدید قرار می دهد. در واقع بررسی ها نشان می دهند که مجرمین بزرگسال همان بزهکاران جوان و نوجوان هستند که انحرافات دوره نوجوانی آنها ادامه یافته است.
به طوری که در فصول مختلف این تحقیق تشریح خواهد شد طفل، اهمیت روان شناسی طفل و جرایم اطفال و چگونگی رسیدگی به جرایم اطفال و دادگاه رسیدگی به جرایم اطفال و ... بررسی می شود. اینجانب مریم جعفرپور پیشاپیش کمال تقدیر و تشکر را از استاد گرامی جناب آقای اولیایی که با زحمات بی دریغ مرا در انجام این تحقیق یاری نمودند دارم و برای ایشان آرزوی توفیق روزافزون را از خداوند متعال خواستارم.
فشرده مطالب
جرم شناسی از یونان آغاز شد. اگرچه پیدایش آن به غارها و مقبره های مصر نیز برمی گردد که جملات موجود در آن ها حکایت از نافرمانی نوجوانان در آن زمان داشته است. اما چهره علمی و مدرن آن بین سالهای 1865-1840 در سایه روان پزشکی به وجود آمد.
به نظر می رسد اصطلاح جرایم اطفال در سال 1815 برای اولین بار در انگلستان به کار رفته است زیرا درست یک سال قبل از آن، 5 کودک 8 الی 12 ساله توسط محکمه ای در لندن محکوم به مرگ شده بودند.
مجموعاً، مسئله مهم این است که بررسی علمی بزهکاری، سالهاست که مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
جنایتکاری و بزهکاری از نظر حقوقی دارای مفاهیم روشن و معینی هستند و در واقع قوانین آنها را دقیقاً تعریف می کنند. به همین دلیل است که مایکل و م. ج آدلر در سال 1933 اعلام داشته اند که قانون جزائی علت صوری جنایت است و اگر قوانین وجود نداشتند جنایت نیز خود به خود از بین می رفت.
رابین نیز در 1949 نوشته است که «بزهکاری آن چیزی است که قانون می گوید چیست» در مجموع، طبق تعریف اقدام به عملی که بر خلاف موازین، مقررات و قوانین و معیارها و ارزش های فرهنگی هر جامعه باشد بزهکاری تلقی می شود و کسانی که مرتکب چنین اعمالی می شوند را مجرم یا بزهکار می خوانند.
بین جنایتکاری و بزهکاری از لحاظ معنا و مفهوم تفاوتی نیست. فقط تفاوت در این است که بزهکاری به ارتکاب جرائمی اطلاق می گردد که کمتر از سن معینی به وقوع پیوسته اند. تعیین میزان این سن به دست قانون است و برحسب جوامع مختلف، متفاوت می باشد.
تفاوت در تعریف بزهکاری و تعیین حد و مرز آن از سوی قانون های مختلف به صورتی زیاد است که نحوه برخورد با آن نیز متفاوت می نماید یعنی در بسیاری از موارد، پاره ای از عوامل فردی و اجتماعی فرد را از لحاظ حقوقی در کفۀ بزهکاران قرار می دهند.
البته به همین دلیل است که حداقل سن بزهکاری در جوامع مختلف فرق می کند مثلاً حداقل سن در امریکا 7 سالگی، در انگلستان 10 سالگی، یونان 12 سالگی، فرانسه و لهستان 13 سالگی، اتریش، آلمان، ایتالیا، بلژیک در 14 سالگی است.
در ایران نیز حداقل سن بزهکاری در اصفهان 12 سالگی و در کانون اصلاح تربیت تهران و مشهد 10 سالگی عنوان شده است.
نوع بزه نیز در جوامع مختلف متفاوت است. در قاهره جمع کردن ته سیگار، بزه محسوب می شود.
اغلب مردم مجازاتهای سالب آزادی (مجازات حبس) را بهترین روش برای تأدیب و تربیت و اصلاح اطفال و جوانان تلقی می کنند و از مضرات وخیم مجازات حبس اطلاعی ندارند در صورتی که به تجربه ثابت شده که مجازات و تنبیه نمی توان از بزهکاری یا تکرار جرم اطفال پیش گیری کرد. زندان ها نه تنها اثری در تغییر نوع فکر، رفتار و کردار اطفال و جوانان ندارد بلکه حس انتقام جوئی را در آنان تشدید می نماید.
اطفال دارای طبعی انعطاف پذیری و قابل اصلاح و درمان هستند و اکثر بزهکاران حرفه ای خطرناک کسانی هستند که اولین جرم را در دوره طفولیت مرتکب شده اند. تربیت و درمان اطفال بزهکار یا تغییر دادن طرز تفکر و اعمال آنان مستلزم روش های مختلف و نسبتاً طولانی است که هدایت اطفال بایستی سر لوحه کار مسئولین قرار بگیرد. همان طور که توجه به مسائل مربوط به تغذیه کودکان اهمیت فراوانی دارد توجه به مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ... نیز باید مورد عطف قرار گیرد. در غیر این صورت شاهد پیامدهای زیانباری خواهیم بود. از مهم ترین عواق سوئی که در کمین چنین جوامعی است پیدایش پدیده بزهکاری در نوجوانان خواهد بود.
هر زمان سخنی از حقوق کیفری اطفال به میان می آید تنها آیین دادرسی ویژه اطفال است که در حیطه حقوق کیفری شکلی قرار می گیرد. حال آنکه قانون شکلی خاص اطفال وقتی به اهدافش نایل می آید که قوانین ماهوی ویژه ای نیز در این زمینه ایجاد گردد.

 

 

 

فصل اول:
کلیات

فصل اول: تعریف طفل
تعیین سن برای تعریف اطفال بسیار ضروری می باشد. تردیدی نیست که نوجوانی قبل از نمایان شدن بلوغ آغاز می گردد. از لحاظ طول دوره نوجوانی بین روانشناسان اتفاق نظری وجود ندارد. در کلیه کشورها بین وضع کیفری اطفال با بزرگسالان تفکیک قائلند.
باید ذکر کرد که حدود سن طفل با در نظر گرفتن نظام های حقوقی خاص است که تعیین می شود. این مورد به صراحت در ماده 1 معاهده حقوق کودک در اسناد سازمان ملل متحد ذکر شده است. این موضوع باعث می شود که در تعریف نوجوان به طور کامل تنوع سنی وسیعی از 7 تا 18 سال یا بالاتر ایجاد شود.
- طفل در حقوق انگلستان
در حقوق انگلستان مجرم نوجوان، فردی است بین سن 10 تا 17 سالگی که مرتکب جرم شده است. مجرم جوان به شخصی می گویند که در سن 14 تا 17 سالگی ارتکاب جرم کرده باشد و فرد بین 10 تا 14 سال به عنوان طفل نمی تواند مرتکب جرم شود. بنابراین اگر طفلی کمتر از 10 سال داشته باشد یک فرض غیر قابل انکار هست که وی قادر به ارتکاب جرم نمی باشد. اگر طفل، بین 10 تا 14 سالگی مرتکب جرم شود در صورتی مقصر شناخته می شود که دولت دیدگاه شریرانه را در وی اثبات نماید.
- طفل در حقوق ایتالیا
در ایتالیا طبق قانون 1889 جزائی اطفال تا سن 9 سال غیر مسئول و در سن 9 تا 14 سالگی در صورت اثبات نداشتن قوه تمیز خوب و بد مشغول موارد مخففه می باشد. در مورد جوانان 14 تا 18 سال مرتکب جرم روش تربیتی اجرا و کیفر خفیف تر از بزرگسالان مجرم می باشد.
- ژاپن
در ژاپن اطفال تا 8 سال غیر مسئول و اطفال 8 تا 16 سال نیز روش های تربیتی خاصی اعمال می شود.
- فرانسه
طبق ماده 12 ژوئن 1722 طفل کمتر از 14 سال در صورت ارتکاب جرم در دارالتأدیب نگهداری می شود.
- تدوین قوانین ویژه اطفال در ایران
در سال 1304 مواد 1 تا 280 توسط مجلس شورای ملی به طور آزمایشی تصویب شد . مواد مربوط به اطفال به شرح ذیل بود:
- ماده 34 قانون مجازات عمومی: «اطفال غیر ممیز را نمی توان جزائاً محکوم نمود. در امور جزائی، هر طفلی که 12 سال تمام نداشته باشد حکم غیر ممیز را دارد.
- ماده 35 قانون مجازات عمومی: «در صورتی که اطفال غیر ممیز غیر بالغ مرتکب جرمی شوند باید به اولیاء خود تسلیم گردند با الزام به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق آنها.
- ماده 36 قانون مجازات عمومی: «اگر طفل ممیز غیر قالغ به سن 15 سال تمام نرسیده مرتکب جنحه یا جنایتی شوند فقط 10 تا 50 ضربه شلاق محکوم می شوند ولی در یک روز زیاده از 10 و در 2 روز متوالی زیاده از 15 شلاق نباید زده شد.
در سال 1338 قانون تشکیل دادگاههای اطفال بزهکار به تصویب رسید. صلاحیت رسیدگی به جرایم اطفالی که سن آنها 6 تا 18 سال تمام بود به دادگاه اطفال محول گردید در صورت ارتکاب جرم دادگاه اطفال با حضور 2 نفر مشاور تشکیل می شود.
در سال 1352 قانونی تصویب شد که طبق آن اطفال بزهکار بیش از 12 تا 18 سال تمام که مرتکب جرم می شود دادگاه یکی از تصمیمات زیر را اتخاذ خواهد کرد:
- تسلیم به اولیاء یا سرپرست با اخذ تعهد به تربیت
- نصیحت به وسیله قاضی
- حبس در دارالتأدیب از 6 ماه تا 5 سال در صورت سن بالاتر 15 سال و اینکه جرم از نوع جنایت باشد.
در سال 1361 موادی از قانون آیین دادرسی کیفری اصلاح شد و دادگاهها به دو دسته 1 و 2 تقسیم شدند و دادگاه ویژه اطفال صلاحیت خود را از دست داد و تنها یک شعبه دادگاه کیفری 2 در تهران عملاً دادگاه اطفال نامیده شد.
در سال 1372 مجلس شورای اسلامی کنوانسیون حقوق کودک را تصویب کرد.
در سال 1373 قانون تشکیل دادگاه عمومی و انقلاب به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و تنها در ماده 8 آیین نامه اجرائی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب چنین مقرر شد که: رئیس قوه قضاییه می تواند در هر حوزه قضایی هر یک از قضات را متناسب با تجزیه، تبحر آنها با ابلاغ خاص برای رسیدگی به امور کیفری، حقوق خانوادگی، اطفال، دریایی، پزشکی، داروئی و صنفی و امثال آنان تعیین نماید. در ماده 219 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب چنین آمده است: در هر حوزه قضائی و در صورت نیاز یک یا چند شعبه از دادگاه عمومی برای رسیدگی به کلیه جرایم اطفال اختصاص داده می شود.
مبحث اول:
اهمیت نقش روان شناسی در دادگاه اطفال
پس از تبدیل دادسراها به دادگاههای عمومی، رسیدگی به جرایم اطفال بیش از پیش به دست فراموشی سپرده شد و حقوق اطفال بزهکار در پرده ابهام و بی توجهی قرار گرفت و رسیدگی به این دسته از مجرمین مانند بزرگسالان به شعب دادگاههای عمومی سپرده شد. در سال 1375 سه شعبه از دادگاههای عمومی در کانون اصلاح و تربیت برای محاکمه اطفال تشکیل شد. تعدای از اطفال در این سه شعبه و تعدادی نیز در شعب دیگر مجتمع های قضایی تهران محاکمه می شدند. در سال 1379 با تشکیل مجتمع ویژه اطفال و انتقال شعب دادگاه از کانون به آن مجتمع که از نظر شکلی همان دادگاههای عمومی است به جرایم اطفال در این مجتمع رسیدگی شود و در حال حاضر 7 شعبه در این مجتمع دایر است. تشکیل شعب رسیدگی کننده به جرایم اطفال در کانون اصلاح و تربیت، موجب آشنایی بیشتر و نزدیک شدن قضات با کودکان و نوجوانان بزهکار شد. همچنین ارتباط کارشناسان کانون با آنان منجر به آشنایی بیشتر قضات با پرونده های شخصیتی و اجتماعی که در واحد روان شناسی و مددکاری کانون تشکیل می شود گردید. هر چند در بیشتر مواقع به دلیل عدم وجود قوانین کیفری و دادرسی اطفال، دست قاضی در صدور احکار متناسب با شرایط ذهنی و روانی اطفال بسته بود و این شرایط کم و بیش ادامه دارد.
در حال حاضر به وضوح شاهد افزایش انواع جرایم در جامعه هستیم. جمعیت کیفری زندان ها در سال 78 نسبت به ده سال پیش حدود 62 درصد افزایش نشان می دهد.
حدود 24 درصد مجرمین در سال 78 زیر 25 سال سن داشتند. حدود 4 درصد افراد زیر 25 سال را زنان و دختران و 96 درصد را مردان تشکیل می دادند.
کارشناسان کانون پس از تشکیل به اصطلاح دادگاه اطفال در کانون همکاری خود را با قضات آغاز کردند که مورد استقبال آنان قرار گرفت.
در حال حاضر در مواردی که با اطفالی روبه رو می شویم که دارای درجاتی از نقض ذهنی یا اختلال رفتاری هستند، و بررسی ها نشان می دهد این حالات در ارتکاب بزهکاری آنان موثر بوده است به دادگاه مورد نظر گزارش می شود. از طرف دیگر برخی از شعب دادگاه، اگر در جریان رسیدگی احساس کنند نیاز به نظریه روان شناختی دارند از کارشناسان واحد روان شناسی برای شرکت در جلسه دادگاه دعوت به عمل می آورند هر چند هنوز اهمیت این همکاری دو جانبه برای همه شعب دادگاه روشن نیست اما نتایج نظریه روان شناختی، تأثیر به سزایی به جا نهاده است.
دو کودک هم جرم از یکی از شهرستانهای استان تهران به کانون اصلاح تربیت تحویل شدند. پس از بررسی های روان شناختی حتی عقب ماندگی و اختلاف رفتاری آنان محرز شد. وضعیت آنان طی گزارشی به قاضی ناظر ارایه شد. این دو کودک به پزشکی قانونی اعزام و پزشکی قانونی نظریه واحد روان شناسی را تأیید نمود به قسمتی از نامه مجدد قاضی ناظر به پزشکی قانونی توجه کنید: «رئیس محترم پزشکی قانونی، عطف به نامه شماره ... آن مرکز راجع به آقایان ... صراحتاً اظهار نظر شده رافع مسئولیت کیفری است.»
با این حال به لحاظ اختلاف نظر بین قضات محترم که اختلال روانی در قانون موضوعه بعد از انقلاب اسلامی ایران چون محسوب نمی شود، صراحتاً اظهار نظر فرمایید که آیا نامبردگان مبتلا به جنون هستند یا خیر؟ پاسخ پزشکی قانونی چنین بود:
«نامبردگان مبتلا به جنون نمی باشند ولی دچار ضعف قوانی عقلانی می باشند و توانایی کافی برای تشخیص حسن و قبح را ندارند.»
مورد دیگر پرونده ز – ک 16 ساله است که دو سال پیش به جرم تجاوز و شرکت در قتل دختر خردسالی به اتقاف هم جرم خود از یکی از شهرهای شمالی به کانون اعزام شدند – ز – ک مبتلا به بیماری شب کوری بود و در روز دید بسیار ضعیفی داشت به طوری که وقتی به کانون آمد به خاطر آشنا نبودن با محیط، غالباً کسی او را همراهی می کرد او بی سواد و از نظر ذهنی عقب مانده بود. قبل از دستگیری در کمک به پدرش به چوپانی چند رأس بز مشغول بود. اکنون با پیگیری واحد روان شناسی و مساعدتهای قاضی ناظر آزاد است.
مورد دیگر رسیدگی به پرونده سه برادر 15، 16، 17 ساله بود که به درخواست دادگاه مورد بررسی قرار گرفتند. آنان به جرم سرقت دستگیر شده بودند. در حالی که به خانواده بی نیاز تعلق داشتند. هوش هر سه در حد ممتاز بود و از نظر تیپ شناسی افرادی بسیار برون گرا و هیجان طلب بودند.
آنها به خاطر تجربه هیجان سرقت مرتکب جرم شده بودند. برای آنان مجازات مناسب یعنی جایگزین زندان تعیین گردید.
مورد دیگر دختری 16 ساله دارای خانواده ای پریشان و مجرم که پدر و مادر و خواهرش هر یک در شهری در زندان بودند. با برادرش مدت ها روابط جنسی داشته و پس از فرار از منزل با زنان بسیاری در ارتباط بود. دارای اختلال شدید عاطفی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی بود. حضور او در کانون در کنار دختران سالمتر و کم تجربه خطرناک محسوب می شد. گزارش وضعیت وی به دادگاه، تغییر محل نگهداری او مورد موافقت دادگاه قرار گرفت.
به هر حال همکاری روان شناس و دادگاه دست آوردهای زیادی را به دنبال خواهد داشت.
در بهبود شرایط اطفال بزهکار به نظر می رسد اجرای پیشنهادهای زیر بسیار موثر واقع شوند:
1- تدوین آیین دادرسی اطفال و تشکیل دادگاههای اطفال به معنی واقعی
2- جداسازی محل دادگاه اطفال از محل دادگاههای بزرگسالان
3- تشکیل نیروی ویژه پلیس اطفال
4- رسیدگی سریع به جرایم اطفال و کوتاه شدن مدت زمان بلاتکلیفی
5- عدم نگهداری کودکان بزهکاری در بازداشتگاههای بزرگسالان
6- آموزش و تربیت قضات ویژه کودکان
7- رسیدگی به جرایم اطفال با حضور کارشناسان روانی و ...
8- و ...

گفتار نخست
کنکاشی در جرایم اطفال:
قوانین کیفری امروزه بر مبنای فرض مسئولیت بنا شده است. اطفال به خاطر فاقد بودن قدرت شعور و تمییز کامل معاف از مجازات شناخته می شوند در حالی که در گذشته کودکان را مانند افراد بالغ مجازات می کردند. وقتی کودکان مرتکب جرم می شوند با آنها به شدت کامل برخورد می شده است مثلاً در انگلستان دختر 13 ساله ای را به خاطر قتل دوست پسر خود که با او روابط جنسی داشته است می سوزانند. یا دو پسر 9 و 10 ساله به خاطر کشتن دوست خود به اعدام محکوم شوند و یک پسر 8 ساله به خاطر سوزاندن دو انبار کشاورزی به بالای چوبه دار قرار می گیرد . مسئله بزهکاری اطفال دارای اهمیت بسیار است زیرا از یک طرف باید جامعه را از جرائم بزهکاری نوجوانان مصون نگاه داشت و از طرف دیگر باید اقدامات موثری در اصلاح و تربیت مجدد اطفال بزهکار به عمل آورد تا بیشتر به راه های مجرمانه کشیده نشوند از این جهت است که با اینکه کودکان فاقد مسئولیت کیفری و معاف هستند ولی اتخاذ بعضی از تدابیر تأمینی حتی گاهی اجرای بعضی از مجازاتهای ملایم در مورد آنها ضرورت دارد. طبق تحقیقاتی که فرانسه به عمل آورده است نشان می دهد 3/1 از زندانیان سابقه دار محکوم به اعمال شاقه جنایات اولیه خود را قبل از رسیدن به سن 18 سال شروع می کنند و حتی بعضی از آنان اولین جرم خود را در سن 9 سالگی انجام داده اند . سهل انگاری در تربیت و تهذیب کودکان و نوجوانان بزهکار سبب تشویق آنان به ادامه بزهکاری می شود و این خطرات بزرگی را برای جامعه در برخواهد داشت.
در دنیای امروز بخشی از جرایم از قبیل دزدی ها، خرید و فروش، پخش مواد مخدر را باندهای چند نفری کودکان و نوجوانان انجام می دهند اگر از فقدان مسئولیت جنایی خود آگاه شوند و بدانند که از نظر قانون کیفری در جرایم آنان مد نظر گرفته نشده است دیگر هیچ نیرویی نمی تواند جلوی گمراهی و کجروی آنان را بگیرد لذا بهترین راه معالجه آنان اجرای اقدامات کیفری در مورد آن است .
مکتب کلاسیک اعتقاد دارد مبنای مسئولیت، نقض قرارداد اجتماعی است و از نظر آنان افراد جامعه به میل و اراده و با کمال و اختیار و آزاد به تنظیم قرارداد اجتماعی مبادرت نموده اند این افراد با رضایت و رغبت مقداری از آزادیهای خود را به جامعه واگذار کرده اند تا جامعه نیز آنان را در مقابل حوادث و حملات دیگران حفظ نماید و قبول نموده اند که از مقررات جامعه اطاعت نمایند. سنتها از آنجایی که میزان مسئولیت و مجازات مجرم متناسب با درجه فهم و شعور اوست لذا جامعه باید وی را متناسب با همین مقدار شعور و آزادی اراده مجازات نماید و چون اطفال بزهکار به علت صغر سن از فهم و شعور کمتری برخوردارند لذا قانون گذار بایستی در میزان مجازات آنان به علت همین صغر سن تخفیف قائل گردد .
اصول کلی پذیرفته شده در حقوق کیفری کلاسیک برای رسیدگی به جرایم اطفال مناسب و سازگار نمی باشد. زیرا دادگاههای عمومی مهم ترین هدف مسئولین قضایی کشف جرم، دلایل و اثبات یا اتهامات وارده است و در آنجا فقط به جرم توجه می شود نه به مجرم، در حالی که در رسیدگی به جرایم اطفال مهم ترین هدف شناسایی شخصیت طفل و علل بزهکاری و اتخاذ تدابیر لازم برای اصلاح و تربیت طفل مجرم و پیشگیری از ارتکاب مجدد جرم در آینده از سوی طفل است.
مکتب نئوکلاسیک اعتقاد دارد برای موفقیت در امر بزهکاری بایستی که منجر به وقوع جرم گردیده شناسایی و با این عمل مبارزه گردد والا مبارزه با معلول آن هم تنها به وسیله مجازات به هیچ عنوان کافی نمی باشد .
در حقوق اسلام ملاک و مسئولیت کیفری و مجازات بر اساس قاعده «شرایط عامه تکلیف» و بلوغ جنسی افراد ذکور و اناث می باشد. در حقوق اسلام این اطفال بزهکار غیر مسئول و مصون از تعقیب و مجازات اند . در حقوق جزای قدیم کودک را چون افراد بالغ و عاقل می شناختند و برای آنان مسئولیت جنایی قائل بودند ولی در بیشتر موارد کیفر آن را سبک تر در نظر گرفته بودند .
به هر حال از بدو تولد تا آغاز بلوغ را دوران کودکی می نامند.
مراد از بلوغ بیش از همه بلوغ طبیعی است که ویژگی های مردی و زنی پدید می آید.
با توجه به تحقیقات فقها و حقوقدانان اسلامی می توان گفت که اسلام درباره کودکان راه میان هرا برگزیده است. زیرا نه آنان را به طور کلی از مسئولیت کیفری معاف داشته و نه آنان را مانند بالغان محکوم گردانیده است. لذا مقنین اکثر کشورها برای اطفال دادگاهی خاص و مجزا به نام دادگاه اطفال پیش بینی نموده اند که صلاحیت رسیدگی به جرایم اطفال زیر 18 سال را دارند و هدف دادگاهها بازسازی اطفال است. روش های این کانون هماهنگی جنبه اصلاحی و تربیتی دارد.
طبق بند 3 ماده 4 کنوانسیون حقوق کودک مصوب سال 1989 سازمان ملل متحد که ایران نیز به آن کنوانسیون ملحق شده است. کشورهای عضو باید تلاش نمایند تا مراجع خاص را برای رسیدگی به جرایم اطفال تعیین و قوانین مورد نیاز را به تصویب برسانند. در همین راستا در تاریخ 28/6/79 از سوی مجلس شورای اسلامی قانون آیین دادرسی کیفری به تصویب می رسد که در فصل پنجم آن به تشکیل دادگاه اطفال و تربیت رسیدگی به آن اشاره می شود به موجب ماده 219 قانون فوق در هر حوزه قضایی در صورت نیاز یک یا چند شعبه از دادگاه های عمومی برای رسیدگی به کلیه جرایم اطفال تشکیل می شود و برای تسهیل در امر رسیدگی به جرایم اطفال کلیه تشریفات مربوط به رسیدگی اعم از تعقیب و تحقیق، رسیدگی، صدور حکم و اجرای آن به عهده قاضی دادگاه واگذار می کرد و چنانچه ماده 221 قانون آیین دادرسی کیفری مقرر نموده است. در جرایم اطفال رسیدگی مقدماتی اعم از تعقیب و تحقیق با رعایت مفاد تبصره ماده 43 توسط دادرس یا به درخواست او توسط قاضی تحقیق انجام می شود. دادگاه کلیه وظایفی را که برابر قانون به عهده ضابطین می باشد رأساً به عمل خواهد آورد و هر گاه در جریان رسیدگی نیاز به تحقیقاتی در خصوص وضعیت روحی و روانی طفل یا خانواده او و محیطی که در آن زندگی می کند لازم باشد قاضی دادگاه می تواند از نظر افراد متخصص استفاده نماید. برابرماده 22 همان قانون چنانچه درباره وضعیت روحی و روانی طفل یا ولی یا سرپرست قانونی او یا خانوادگی و محیط معاشرت طفل تحقیقاتی لازم

 

 

 

بخش دوم:
دادرسی اطفال

 

 

 

 

 


فصل اول: انواع بزهکاری اطفال
بزهکاری اطفال و نوجوانان و جرایم بر ضد اموال
موضوعی که در کلیه اجتماعات گذشته و حال به طور نسبی وجود دارد، جرایم بر ضد اموال است که با توجه به محیط زندگی مردم، میزان و نوع آن در هر اجتماعی نسبت به اجتماع دیگر متفاوت می باشد. به طور کلی تعداد سرقت کودکان و نوجوانان نسبت به سایر جرایم به اندازه ای زیاد است که می توان حتی مبحث جرایم کودکان و نوجوانان را به سرقت های ارتکابی آنان اختصاص داد. پس از سرقت، می توان وارد ساختن خسارت و خرابی به اموال را در زمره این بحث قرار داد که به نحو زیر مورد مطالعه و بررسی قرار خواهد گرفت:
الف- سرقت کودکان و نوجوانان: معمولاً سرقت کودکان در بدو امر از داخل منزل شروع می شود. طفل اشیاء را در چهار یا پنج ماهگی لمس می کند و در پنج ماهگی بی اراده شی را که در دسترس او قرار دارد برداشته و با آن بازی می کند. به طور کلی اگر چند مداد را در جلوی پنجه نگهداریم، بدون این که تشخیص دهد که چه نوع وسیله ای است همه آنها را با دست ضعیف و ناتوان خود می گیرد و اگر بخواهیم آنها را از او پس بگیریم از خود مقاومت نشان داده و حاضر به پس دادن آنها نیست. در این حالت مقاومت طفل بدون این که اراده و تأثیر در عملش داشته باشد صورت می گیرد.
در فاصله شش یا هفت ماهگی، برداشت شی در طفل ارادی است و اگر چند شی در مقابل او قرار دهند آن یکی را خوشایندش باشد انتخاب کرده و برمی دارد. هرگاه بخواهد شی را که طفل انتخاب کرده و برداشته، از او بگیرند بلافاصله متغیر شده و با داد و فریاد و شیون مقاومت از خود نشان می دهد.
تقریبا در فاصله سنی دو تا سه سالگی است که طفل کلمه (من) را فرا گرفته و بدون اینکه حق مالکیت را درک کند با عبارت (مال من است) از استرداد اشیاء خودداری می کند. طفل تا شش و یا هفت سالگی نتایج ربودن مال غیر را درک نمی کند و غالبا اسباب بازی و لوازم خواهران و برادران خود را برمی دارد در مهدکودک و بعداً دبستان به تدریج به مفهوم لفظ مال غیر پی می برد.
در این مرحله طفل با اجتماع بزرگتر از محیط خانواده آشنا می شود. بنابراین تا موقعی که طفل از محیط خانوادگی به محیط اجتماعی وارد نشده، در صورت برداشتن شی نمی توان عنوان سرقت را بدان اطلاق نمود. طفل نیز عمل خود را دزدی ندانسته، بلکه آن را برداشتن، کش رفتن و غیره می داند اطرافیان طفل به عنوان این که او قوه تمیز ندارد و بد را از خوب تشخیص نمی دهد، اعمال و رفتار او را تحت کنترل قرار نداده و بالنتیجه طفل از منازل همسایه، فامیل، محیط دبستان، محیط کار و تفریح، اشیاء و اجناس متعلق به غیر را به طور مخفیانه می رباید و برای ادامه عمل نامشروع با دوستان خود تشکیل باند داده و دست به ارتکاب سرقت مهمتر می زند.
تجربیات مربیان و متخصصین فن نشان می دهد که اگر در همان ابتدای امر که اولین سرقت طفلی کشف می شود، اولیای او بدون توجه به ارزش شی مسروقه درصدد برآیند که از راه منطق با رافت و مهربانی کافی زشتی این عمل را به او بفهماند غالباً این کار به نتیجه مثبت رسیده و دیگر آن طفل از تکرار جرم برای همیشه خودداری خواهد کرد. ولی اگر کودکان مورد بی تفاوتی خانواده قرار گیرند و یا در محیط خانوادگی از محبت و توجه کافی بهره مند نباشند به این کار زشت ادامه داده و کم کم بدان معتاد می شوند.
نمونه های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد عدم توجه به کودک و کمبود محبت در خانواده، چگونه کودکان و نوجوانان را به پرتگاه انحراف سوق می دهد.
نوجوان پانزده ساله ای که به اتهام سرقت ضبط اتومبیل در تهران دستگیر و به یک سال زندان در کانون اصلاح و تربیت محکوم شده داستان خود را چنین بیان می دارد: «من آن شب شاهد بودم که پدرم مادرم را به شدت کتک می زد و خیلی ناراحت شدم. رفتم که جلوی آنها را گرفته و از هم جدا کنم ناگهان پدرم شروع به کتک زدن من کرد و مرا از خانه بیرون نمود. من که جایی را نداشتم، رفتم سر خیابان و یکی از دوستانم را دیدم که یک ضبط ماشین دستش بود. گفت چه شده؟ از خانه بیرونت کردند؟ عیبی نداره من هم مثل تو هستم، بیا فردا این ضبط را بفروشیم و خرجی خودمان را در بیاوریم. خلاصه من ضبط را از او گرفتم و آن شب را تا صبح در کنار خیابان به سر بردیم. فردای آن روز رفتیم و ضبط را به مال خر فروختیم. در همین موقع ماشین رسید و من و دوستم به اتفاق مال خر را دستگیر کردند صاحب ماشین پیدا شد، من به او گفتم که بیا این پولی را که مال خر بابت ضبط داده بگیر، او در جواب گفت که تو خیلی چیزهای دیگر از ماشین من بلند کرده ای، من هر چه التماس کردم و واقعیت را به او گفتم که من ضبط را بلند نکرده ام دوستم این کار را کرده، باورش نشد و خسارت خود را 000/30 تومان تخمین زد و گفت تا پول را ندهم اصلاً رضایت نمی دهد. پدر من که این طوری است مادرم که می رود رختشویی می کند من چگونه می توانم این خسارت ادعایی را پرداخت کنم؟ این نوجوان دارای چهار خواهر و یک برادر بوده و تاکنون مرتکب چند فقره سرقت شده است.»
تا این جا موضوع مربوط به کودکان و نوجوانانی بود که به علت عدم توجه والدین ناسازگاری و عدم مراقبت کافی دست به سرقت وسایل نقلیه زده و به این کار عادت کرده و سرقت را حرفه خود قرار داده اند. در مراکز تحقیقات و کشف جرایم پلیسی اصطلاحات ویژه بر اساس موضوع و مال مسروقه و شکل کار وجود دارد. سارقین نوجوان علاقه وافری به دستیابی سریع به پول دارند، آنها به سرقت هایی نظیر کیف زنی و قاپیدن پول و در صورت امکان گردن بند قاپی و احیاناً دخل زنی مغازه ها روی می آورند. در مراحل بعد به سرقت اجناس از انبار منازل منطقه خود نیز می پردازند.
چنانچه موفقیت آنها در این مرحله بیش از دو سال دوام یابد و گرفتار نشوند، مسلماً به سرقت های خود در شکلهای مختلف ادامه می دهند. سابقه دارهای این راه به جیب بری در اشکال مختلف ولی به صورت ساده نیز می پردازند. بعد از پول، طلا و جواهرات نیز در حدود وسیعی در خطر سرقت قرار دارد گرچه تبدیل آنها به پول تا حدودی دشوار و با خطر همراه است.
علاوه بر این عده ای نیز یافت می شوند که به امید پیدا کردن شغلی، راهی شهرهای بزرگ و صنعتی شده و پس از مدتی ولگردی و بی کاری و نداشتن خرجی جهت امرار معاش دست به سرقت در اطراف ترمینال های مسافربری، مسافرخانه ها و هتلها می زنند. هدف این قبیل مجرمین خردسال از میان مسافرانی است که از شهرستان به تهران می آیند. علت این انتخاب هدف آن است که این گونه مسافران غریب، دارای منزل و ماوای ثابتی نبوده و نمی توانند مدت زمان طولانی در محل وقوع جرم مانده و شکایت خود را پی گیری نمایند. به همین جهت فقط به تسلیم شکایتی اکتفا کرده و اجباراً از محل حادثه دور می شوند.
طفل لاغر و نحفیفی که اصلاً به او نمی آمد 14 ساله باشد در کانون اصلاح و تربیت می گفت: «اومدم تهران که پول پارو کنم به قول رفقایم توی تهرون از آسمونش پول می باره، درس و تحصیل را در کلاس چهارم ابتدایی رها کردم و رفتم پیش پسر عمویم که صافکاری ماشین یاد بگیرم ولی آنجا تهران نبود. یکی از رفقایم که دو سال از من بزرگتر بود گفت: پسر این جا باید موند و جون کند، بیا فرار کنیم. آخرش یک روز من و اون با همدیگر از خانه فرار کرده به تهران آمدیم. اما دیدیم نه از آسمون پول می بارد و نه می شود آن را پارو کرد. بی کار گرسنه و بی پول توی خیابانها می گشتیم و شبها توی ترمینال یا پارکها می خوابیدم. چند روزی که گذشت رفیقم گفت بیا بریم دزدی کنیم آخر ما هم آدم هستیم و به جای گرسنگی کشیدن می توانیم با چند دفعه دزدی پول خوبی بدست آوریم. او بلد بود چطوری دزدی کند و با رفیقم در یک خانه را زدیم. می خواستیم اگر صاحب خانه جواب داد آدرسی بپرسیم وقتی دیدیم جوابی نیامد گفتیم پس هیچ کس خونه نیست. من کمک کردم تا رفیقم از بالای در پرید داخل حیاط مواظب اطراف بودم خیلی می ترسیدم و می خواستم اگر کسی آمد زنگ را یک بار بزنم و فرار کنم. مدت کوتاهی که گذشت رفیقم در را باز کرد و با یک ضبط صوت بزرگ بیرون آمد. با خوشحالی آن ضبط صوت را فروختیم و چند روزی با پول آن حسابی خوش گذشت. باید خاطر نشان نمود که اصولا سرقت از منازل توسط بزرگسالان صورت می گیرد و کودکان کمتر به صورت انفرادی دست به چنین اعمالی می زنند. منتهی در پاره ای موارد، کودکان و نوجوانان به عنوان شریک جرم مداخله کرده و با کشیک دادن و یا از دیوار بالا رفتن، با سارقین بزرگسال همکاری و معاونت می نمایند. اگر چنین کودکی به دام نیروی انتظامی گرفتار آید به علت تبانی قبلی که با شرکای بزرگسال خود داشته خود را عامل منحصر به فرد جرم معرفی و موجب فرار محرکین و همدستان خود می گردد. در چنین مواردی طفل بزهکار دو نوع استفاده می برد:
اول آن که با فرار همدستان خود که غالباً موفق به فروش جنس مسروقه به مال خرها می شوند در منافع حاصله از فروش مال سهمی عایدش می شود.
دوم آن که با تحمیل مجازات های مخففه که در این قبیل موارد قانون مجازات اسلامی برای کودکان تعیین کرده حق السکوتی از همدستان بزرگسال خود دریافت می دارد. علاوه بر سرقت اموال از منازل، اخیراً سرقت اتومبیل و موتورسیکلت بین کودکان و نوجوانان رایج شده است. سرقت وسایل مذکور از پدیده های اجتماعی قرن اخیر است که تحولات صنعتی، سیاسی و رفاه طلبی در ازدیاد آن موثر می باشد. اصولا در جامعه ما سرقت لوازم اتومبیل به خصوص رادیو پخش و چرخ های آن و سرانجام سرقت خود اتومبیل صورت می گیرد. کالای داخل اتومبیل مانند بار و محموله آن، کیف و چمدان و وسایل خریداری شده هدف سارقین نوجوان است. این شکل سرقت فراوان ترین نوع دزدی در اکثر کشورهای جهان بالاخص کشورهای جهان سوم رایج است زیرا تقاضای فراوان برای آنها وجود دارد. چرخها، زاپاس، جک، رادیو ضبط اتومبیلهای لوکس در خط دستبرد قرار دارند. گاهی مجهز بودن به انواع دزدگیرها هم مانعی برای کار سارق نیست.
دزدان ماهر برای ربودن رادیو پخش اتومبیل به حداکثر یک دقیقه زمان نیاز دارند. گاهی دیده شده صدای آژیر دزدگیر که به گوش می رسد، سارق کار خود را انجام داده و پشت موتور سیکلت دوست و همکار خود در حال فرار است. سرقت لوازم اتومبیل در شب و روز و چرخهای آن بیشتر در نقاط خلوت و شبها صورت می گیرد.
هدف دزدی کالا و سرانجام کار سارقین، فروش اموال مسروقه و رسیدن به پول است که نتیجه تلاش سارقین و مشوق آنان همین امر است. از نظر جرم شناسی مال خری و سهولت فروش اموال مسروقه فراهم بودن زمینه ارتکاب و وجود تقاضا برای عمل خلاف سارقین محسوب می شود.
رکن پایانی سرقت یعنی فروش اموال مسروقه، اشکال متنوعی دارد ولی خطرناک ترین آن خریداری از سوی مال خرهاست که گرچه تعداد آنان در رابطه با کالاهای مختلف زیاد نیست ولی به صورت نقطه امید برای فروش اموال مسروقه و بازاری برای متاع آنان است. به هر ترتیب سرقت اطفال و نوجوانان علل مختلف دارد که مهمترین آن راحت طلبی، حسادت و علاقه رسیدن به چیزهایی که دیگران دارند و او ندارد، به دست آوردن درآمد زید با زحمتی اندک در مدت زمان کوتاه، بیکاری، فقر مالی، معروف شدن، تبدیل رویاها به واقعیت، انتقام از دیگران به وسیله سرقت اموال آنها، مراودت و معاشرت با دوستان ناباب و تشویق آنان به سرقت از طریق این گونه افراد، وجود فاصله های زیاد طبقاتی، بی سوادی و اصولا سرقت اموال متعلق به غیر، عمل زشت و ناپسندی بوده و باید به فرزندان خود آموزش دهیم که انسان صالح و پای بند به اصول اخلاقی و دینی به هیچ وجه چشم داشتی به مال غیر نداشته، بلکه خود را حافظ آن می داند.
با توجه به این که اغلب سارقین عمل مذموم خود را از دوران کودکی شروع می کنند، مهمترین اقدامات پیشگیری، اصلاح و تربیت باید از سنین اولیه رشد آغاز گردد. احترام، ابراز محبت و علاقه و پرهیز از تنبیه، تحقیر، تبعیض و سرزنش کودکان و نوجوانان از مهمترین اقدامات پیشگیری از سرقت محسوب می شوند. هنگامی که والدین با اولین رفتار کودک مبنی بر برداشتن اشیاء دیگران مواجه می شوند بدون توجه به ارزش شی مسروقه، از اجرای تنبیه می بایست خودداری کرده و به دنبال پاسخ به این سوالات باشند که آیا نسبت به کودک بی توجهی نکرده اند؟ آیا خود الگوی مناسبی برای فرزندانشان هستند؟ آیا سرزنش و تبعیض بین فرزندان باعث چنین رفتاری شده است؟
ضمنا از کاربرد القایی همچون دزد، دست کج و از این قبیل عبارات به کودکان و نوجوانانی که مرتکب سرقت می شوند، به خصوص افرادی که دچار وسواس دزدی هستند، اکیداً پرهیز شده و خانواده فرزند خطاکار خود را طرد نکرده و نسبت به ملاقات او در کانون اصلاح و تربیت مبادرت ورزند.
جرایم خرابکاری و ایجاد خسارت مالی
در بین جرایم بر ضد اموال، جرایمی وجود دارند که ارتکاب آن منحصراً از طرف بزرگسالان صورت می گیرد و کودکان و نوجوانان بزهکار یا اصلاً مرتکب این قبیل جرایم نشده و یا به ندرت مرتکب می شوند. از قبیل کلاهبرداری، خیانت در امانت، صدور چک بلامحل، جعل، تزویر و غیره.
یکی از جرایم رایجی که غالباً از طرف کودکان و نوجوانان بزهکار وقوع می یابد، خرابکاری و ایجاد خسارات مالی است. به طور کلی خرابکاری و ایجاد خسارت از طرف کودکان و نوجوانان، امروزه به صورت یک مساله حاد اجتماعی در آمده و در اکثر کشورها کودکان و نوجوانان با شکستن وسایل روشنایی معابر و جاده ها و اماکن عمومی و شکستن صندلی های پارک ها و شیشه در و پنجره ساختمانهایی که بدون سکنه بوده و همچنین کندن و ویران ساختن علایم راهنمایی و رانندگی که به منظور حفاظت جان عابرین و مسافرین و رانندگان نصب شده و پاره کردن روکش صندلی اتوبوس ها مینی بوس ها و واگن های راه آهن سالیانه میلیون ها ریال خسارت به جامعه و دولت و صاحبان آن وسایل وارد می سازند.
در آرژانتین دسته هایی از پسران در کافه ها جمع می شوند و با تحقیر کردن مشتریان و یا رهگذران به آنها توهین می کنند و گاهی نیز اتومبیلی را که در گوشه ای از خیابان پارک شده است خرد می کنند. در ایران دسته ای از اطفال و نوجوانان قطارای مسافری را که در حال حرکت هستند سنگ باران نموده و با شکستن شیشه های واگن ها مزاحمت مسافران را فراهم می سازند. اخیراً معمول شده که با عبور از خیابانها اتومبیل هایی را که در کنار خیابان پارک شده با وسایل تیز و برنده سوراخ کرده و یا اطراف آن را خط خطی می کنند.
در فرانسه مسئولان متروی فرانسه تنها در سال 1985 جهت تعمیر و بازسازی صندلی هایی که مسافران مترو پاره کرده بودند، هیجده میلیون فرانک خرج کرده اند. در آن سال 35852 صندلی از طرف اهالی پاریس و حومه آسیب دیده و خسارت وارد شده است و این مقدار معادل یک دهم کل صندلی های متروی پاریس است. طبق گزارش شرکت اتوبوسرانی پاریس هر سال خرابکاری بیمار دست کم 5000 شیشه اتوبوس را در ایستگاههای اتوبوس با تفنگ و سنگ و غیره شکسته و در پایان سال 1985، هشتاد درصد تلفن های عمومی شهر پاریس غیر قابل استفاده شده اند.
دلیل بروز جرایم خرابکاری و ایجاد خسارات مالی از طرف کودکان و نوجوانان ناشی از این امر است که آنان در راه کسب لذت تفریح و خوشگذرانی، اصول و قواعد اخلاقی را زیرپا گذاشته و به طور ناخودآگاه می خواهند انتقام خود را از جامعه ای که آنها را در قید و بند مقررات قانونی قرار داده، بگیرند. خرابکاری و ایجاد خسارات مالی یکی از جرایم ارتکابی پسران شهرنشین بوده و دختران شهرنشین و روستاییان به ندرت مرتکب چنین جرایمی می شوند. ضمناً در این قبیل جرایم تفکیک اعمال عمدی از غیر عمدی توسط کودکان و نوجوانان بسیار مشکل است.
جرایم بر ضد نظم عمومی جامعه
هر اجتماع طبق آداب، سنن، رسوم، معتقدات اخلاقی و دینی، وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارای اصول و قواعدی است و اگر فردی از افراد جامعه، اصول و قواعد مزبور را رعایت ننموده و بخواهد نظم عمومی جامعه را مختل نماید مجرم محسوب و قابل تعقیب و مجازات می باشد. از جمله اعمالی که از نظر اجتماع ناپسند بوده و مخل نظم عمومی محسوب می شوند عبارتند از: اعتیاد به مواد مخدر، ولگردی و تکدی و جرایم منکراتی.
اعتیاد به مواد مخدر
مسأله اعتیاد و ابتلای افراد به مواد افیونی و مخدر از جمله موضوعاتی است که بشریت را در معرض خطر جدی قرار داده و امروزه غالب کشورهای جهان به نحوی از انحاء با این آفت اجتماعی مواجه می باشند.
1- مواد مخدر و آثار آن
هر ماده ای که استفاده مکرر آن موجب اعتیاد وابستگی و مضر باشد و عدم استعمال به موقع آن موجب بروز آثار محرومیت «سندرم» شود آن را مواد مخدر می گویند، مانند کوکایین، تریاک و شیره هرویین، حشیش، بنگ، چرس، شاهدانه هندی، ماری جوانا و اسید اینرژیک که همان «L-S-D» و جدیدترین ماده مخدر می باشد.
اول- هرویین و آثار آن
هرویین قوی ترین و خطرناک ترین ماده مضر اعتیادآور است. هرویین یک محصول نهایی تریاک است که حمل و نقل بسیار ساده است. قاچاقچیان چندین لابراتور تولید هرویین را در افغانستان تأسیس کرده اند و در این لابراتورها از هر یک صد کیلوگرم تریاک یک کیلو هرویین به دست می آید و پنهان کردن و حمل و نقل یک کیلوگرم هرویین بسیار ساده تر از پنهان کردن صد کیلوگرم تریاک است.
هرویین بسیار به فروش می رسد و در روز کمتر استفاده می شود و بسیار قوی تر، ارزان تر و اعتیادآور و قوی تر نسبت به تریاک است.
هرویین علاوه بر آثار شوم تریاک اثرات زیان بار شدید دیگری نیز دارد: از جمله اختلالات قلبی، عروقی، کبدی و تنفسی و همچنین بر اثر استفاده از سرنگ مشترک انتقال ویروس ایدز از شخص مبتلا به دیگری را دربردارد. انواع مسمومیت ها به خاطر ناخالصی خطرناکی که در ماده مخدر هرویین وجود دارد از دیگر آثار شوم ناشی از مصرف هرویین می باشد. اشخاص معتاد به هرویین اظهار می دارند با اعتیاد به هرویین روح انسان کشته شده و مبتلایان بدان مطلقاً از خورد و خوراک افتاده و به هیچ چیز جز هرویین نمی اندیشند.
وقتی انسان هرویینی می شود از خود بی خود شده و وقتی خمار است حالت جنون به او دست می دهد و هر کاری را که انجام می دهد، بی اراده است. در قبال هرویین هر چه از او بخواهند انجام می دهند.
دوم – کوکایین و آثار آن
کوکا قرنها پیش از آن که آمریکای جنوبی مستعمره اروپاییان گردد، در این قاره وجود داشته است، ظاهراً اصل آن از پرو بوده که به وسیله بومیانی که از این کشور رانده شده بودند، به خارج از کشور برده شده است. کوکایین برای اولین بار در سال 1859 به وسیله «نیمن» از برگ کوکا به دست آمد ولی هنوز مصرف طبی پیدا نکرده بود. دکتر «کولر» از کشور اتریش موفق شد کوکایین را به عنوان داروی بی حس کننده موضعی به کار برد.
معتاد پس از کشیدن کوکایین، بلافاصله روی صورتش احساس سردی می کند. حالت سکر و نشه ای تدریجی به وی دست می دهد که بی شباهت به مستی الکل نیست. با این تفاوت که پس از کشیدن کوکایین در خود احساس نیرومندی شدید و میل به فعالیت و جنب و جوش و تحرک پیدا می کند. دلش می خواهد دایما با کسی حرف بزند. لیکن بعد از سی تا چهل دقیقه، خستگی مفرطی جانشین تحرک و جنبش تحرک و جنب و جوش اولیه می شود. معتادان به کوکایین معمولاً نفس نفس زده و همیشه چشم به نقطه ای می اندازند. مردمک چشم آنها اتساع یافته و حالت نگرانی و دلهره دایمی دارند. همیشه از چیزی می ترسند و این دلهره و هراس وقتی موقتا از بین می رود که دوباره کوکایین بکشند. هر قدر طول مدت اعتیاد بیشتر باشد، گونه های معتاد بیشتر فرورفتگی پیدا می کند و رنگ صورتش مات می شود. دهانش همیشه خشک است و هر لحظه از خواب می پرد. خواب های آشفته می بیند و دائماً موقع خواب در کابوس های وحشتناک به سر می برد. معتاد به کوکایین ساعت ها در برابر آیینه می ایستد و به تصویر خود خیره می سود، گویی مقابل تلویزیون ایستاد و تصاویر آن را تماشا می کند. گاهی اوقات چیزهایی به نظرش می رسد و غرق در اوهام و تخیلات می شود. یکی از خصوصیات اعتیاد کوکایین این است که معتاد همیشه نقاطی کوچک و ساده روی لباس یا روی پوست بدنش می بیند که در حال حرکت است و به تصویر این که آنها شپش و یا حشرات دیگری هستند دست پیش می برد تا آنها را بگیرد و گاهی اوقات سنجاق به پوست خود فرو می کند تا حشراتی را که تصور می کند روی دستش در حرکت هستند و در حال فرو رفتن در بدن می باشند، بیرون بیاورد.
سوم – حشیش و آثار آن
حشیش در کشورهای جهان به صورت های مختلف و به اسامی گوناگون رواج دارد. تریاک شیره ای است که در پوست کوکنار وجود دارد و این شیره ابتدا مایل به زرد است و به تدریج تبدیل به رنگ قهوه ای می شود. اثرات حشیش در اشخاص مختلف متفاوت است. جنون «آموک» معروف ترین حالتی است که به اکثر معتادان دست می دهد. در هندوستان غالباً افرادی را می بینید که چماقی را به دست گرفته و به دور سر می چرخانند و به هر کس در راه خود برخورد کنند آن را به سر و مغزش فرود می آورند. وقتی جنون «آموک» به کسی دست بدهد چنان نیروی بدنی غول آسایی پیدا می کند که دو و یا سه نفر به راحتی نمی توانند حریف او بشوند. چنین آدمی فوق العاده خطرناک شده و اکثر اوقات مجبورند او را از پای درآورند.
آدم حشیشی را می توان از گونه های فرورفته و پریدگی رنگ چهره اش شناخت. از نظر روانی حالات مختلفی در معتاد پیدا می شود که بستگی به مقدار حشیشی دارد که کشیده است. اولین بار که حشیش در اروپا آمریکا رواج پیدا کرد، همه امیدوار بودند که بلکه بتوان آن را جانشین تریاک و هرویین و کوکایین سازند ولی حشیش نتوانست جای آنها را بگیرد زیرا که نشئگی آن از تریاک و هرویین کمتر است.
به راستی که اعتیاد به مواد مخدر چه فجایعی را در خانواده ها به بار نیاورده است؟ به مراکز بازپروری معتادان سری بزنید و هزاران معتادی را ببینید که بی ملاقاتند. وقتی با آنها باشد دادگاه می تواند به هر وسیله ای که مقتضی بداند آنرا انجام دهد یا نظر اشخاص خبره را جلب نماید». که مقصود از اهل خبره در ماده قانون روان شناسان، روان ÷زشکان و مددکاران اجتماعی است. زیرا بسیاری از اوقات تأثیر شرایط خانوادگی بر طفل احساس می شود. تشخیص این مسئله به عهده اشخاص خبره و صلاحیت دار است.
مبحث اول:
نوع رسیدگی به جرایم
رسیدگی به جرایم اطفال علنی نمی باشد زیرا تبلیغات ÷ر سر و صدا در اطراف جرایم اطفال موجب تشویق مجرمین نوجوان شده و تأثیرات

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جنبه های حقوقی طفل در کشور های مختلف کار